گزارش جلسه 200 دوره آموزشی نظام شناسی

1176 1397/06/17
گزارش جلسه 200 دوره آموزشی نظام شناسی

فیوضات و ودایعی که خداوند به امانت در اختیار ما قرار داده: یک دسته برای مدیریت و اداره امور زیستی که توسط غریزه انجام می‌شود، دسته دوم برای مدیریت زندگی اصلی و آخرتی که توسط قلب و عقل ملکوتی اداره می‌شود/ طبق فرمایش قرآن، زندگی دنیا اسباب بازی است/ حقیقتِ هر شیئی ما را به آخرت و همان زندگی اصلی رهنمون می‌کند. آخرت، در همین دنیاست، پنهان نیست، بعد از مرگ هم نیست/ مقدمات علم حقیقی، نورانیت و بصیرت و اهداف انسانی و کشف افق‌های آگاهی است/ کسب مهارتهای زندگی آخرتی: اگر با حقایق در ارتباط باشیم، این حقایق از جنس ملکوت هستند و در اصل، ما با ملکوت ارتباط پیدا می‌کنیم/ حیات ملکوتی فقط در آن دنیا نیست، در همین دنیا هم هست/ هر کاری که انجام می‌دهیم مثل مسافرت، ازدواج، تجارت، صنعت، سیاست و مدیریت و... با حضور قلب یعنی با توجه به حقیقت آن باید باشد/ یک روانشناس در دنیا نیست که در کتابش نوشته باشد حق چیست؟ یقین چیست؟ روانشناسان در مورد ارزشها هم چیزی ندارند، همه چیز را نسبی می‌بینند و نظر هرکس را برای خودش معتبر می‌دانند/ مغز، ارزشها و خوبی‌ها و بدی‌ها، حق و باطل و یقینیات را نمی‌فهمد. زیبایی‌ها را هم نمی‌فهمد، از زیبایی تنها خوشگلی می‌فهمد. خوشگلی برای آدمها نسبی است، اگر اسم زیبایی را خوشگلی بگذاریم کار خراب می‌شود/ باید بدانیم تمام فرهنگ اهل بیت، حرم آنهاست. هر کجا از اسلام دفاع کنیم همانجا حرم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عرض شد که اکنون که در عالم ناسوت و مُلک و عالم اجسام و اعراض و دنیا وارد شده‌ایم، خداوند دو دسته از فیوضات و ودایع خودش را به امانت در اختیار ما قرار داده است.

یک دسته برای مدیریت و اداره امور زمینی ما مثل حواس پنجگانه، مخ و حافظه، خیال و وهم، مثل تداعی معانی و سرعت انتقال، هوش، مثل بدن و جسم و... اینها همه ودایعی هستند که امور زمینی ما را اداره می‌کنند، و در راس آنها غریزه قرار دارد.

غریزه کارهای زیاد دیگری هم انجام می‌دهد؛ مانند رقابت، حسادت، محبت، فرزندخواهی، همسرخواهی، علاقه به حیات، ترس از دشمن، پرهیز از خطرات، خواب، بیداری، نشاط، بازی، شادی و... تمام این امور را غریزه اداره می‌کند و همین غریزه است که آن قوا و ودایع را فعال می‌کند.

دسته دوم از عنایات الهی، برای زندگی آسمانی و اصلی ما است:

«وَما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» (عنکبوت:۶۴)

زندگی آخرت، اصل زندگی است. زندگی دنیا اسباب بازی است. این نکته، فرمایش قرآن است. این دنیا را باور نکنید، جدی نگیرید، بعضی‌ها اگر بچه دار نشوند، اشک و آه راه می‌اندازند! بعضی هم نذر و دعا می‌کنند که دیگر دختردار نشوند! اسم بعضی خانم‌های قدیمی "دختربس" است، بعد از چند تا دختر اسم دختر آخر را دختربس می‌گذاشتند که بچه بعدی دختر نشود! موضوع را جدی گرفته!

تنبلی و بی فکری و بی برنامگی نباید کرد، باید طوری باشیم که از زیادی فرزند یا نبود فرزند ناله و اعتراض نکنیم. از زیادی ثروت یا نبود ثروت ناله و حسرت نخوریم. همه جای دنیا لهو و لعب است، چه گرانترین منزل و چه بی ارزشترین منزل، جدی نباید گرفت دنیا را، تا باعث حسادت و رنج و ... نشود.

نعوذ بالله به خدا اعتراض نکن؛ که خدا چرا تبعیض قائل شده؟! به آنچه خدا داده راضی باش، قناعت کردن به معنی تبدیل به احسن نکردن، نیست. اگر می‌توانی زندگیت را بهتر کن، اما نارضایتی در زندگیت نباشد. به خاطر دنیا به زمین و آسمان بد نگویی.

خود خداوند فرموده اینها اسباب بازی هستند؛ "لَهْوٌ وَ لَعِبٌ". اصل زندگی، آخرتِ این زندگی است.

آخرت این زندگی کجا زندگی ماست؟ این زندگی و افرادی که می‌بینیم، دنیای این زندگی هستند، آخرت این زندگی، باطن و حقیقتشان است.

حقیقتِ منزل، سرپناه بودن است حال چه به اجاره چه به خرید، اگر سرپناهی برای آرامش زن و بچه‌ات داری، از خدا تشکر کن.

فرزند دار شدی، چه پسر و چه دختر باید خوشحال باشی و خدا را شکر کنی. به کسی که چند دختر خدا به او داده برای دختر آخریش، به جای تبریک می‌گویند: ان‌شاء‌الله بعدی پسر باشد!

دختر، مژدگانی الهی است. حقیقت زندگی را باید دید، دختر و پسر چه فرقی دارند؟! ائمه اطهار علیهم السلام وقتی مژده فرزند به آنها می‌دادند، حضرت می‌فرمودند: سالم است؟ از دختر و پسر بودن سوال نمی‌کردند. اگر سالم بود، حضرت به فرد خبردهنده مژدگانی می‌دادند.

حقیقتِ هر شیئی ما را به آخرت و همان زندگی اصلی رهنمون می‌کند، "وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ" اصل زندگی آنجاست یعنی آخرت.

حال اصل زندگی (یعنی آخرت) کجاست؟ می‌فرماید در همین دنیاست، پنهان نیست. بعد از مرگ هم نیست.

مثلاََ همین بچه‌ای که داری، می‌توانی تبدیل به لهو و لعب بکنی او را، فقط با او به سرگرمی و بازی مشغول باشی، بزرگ که شد این بچه آفت جانت می‌شود.

از برخی افراد خبر می‌رسد، فرزند بزرگشان وقتی پدر به او پول نداده بود، شیشه‌های ماشین گران قیمتشان را با سنگ خرد کرده بود! این فرزند است که یکروز نگران سلامتی او هستی، یکروز هم نگران اذیت و آزارهایش هستی! این دار دنیاست، دار آخرت چیست؟

ما فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هستیم، لازم نیست سید باشیم. مادرمان حضرت زهراست، زیرا حضرت زهرا(س) مادر رسول خداست، رسول خدا(ص) هم طبق حکم دین، پدر ماست. حضرت زهرا(س) مادر و جَدّة ما هستند، چه من سید باشم و چه نباشم.

"وعلیک السلام یا ام ابیها"، این سلام حضرت رسول(ص) بود بر حضرت زهرا(س)؛ سلام بر تو ای مادر پدرت! تعارف نیست، حقایقی است که در پس پرده قرار دارد.

حقیقت لباس به فرموده قرآن وقار است، وسیله تفاخر نیست. اگر وسیله تفاخر شود، اسباب بازی می‌شود. شخصیت انسان این است که لباسی مرتب و منظم داشته باشیم، لازم نیست لباسی برای مسابقه‌ی بِرَند و زیبایی باشد. تمام زندگی اینطور است.

ماشین؛ تنها وسیله رفت و آمد ماست، پورشه باشد یا پیکان، تفاوتی ندارد، حقیقتش، وسیله نقلیه بودن است. نباید از وسیله حمل و نقل، وسیله تفاخر و تکبر و حسادت و رقابت درست کرد.

همه چیز در این عالم، آخرت دارد. نمازی هم که می‌خوانید، اگر با حضور قلب نباشد، همان عروسک بازی است. اهل بیت علیهم السلام فرمودند؛ اگر نماز را بی توجه بخوانید همان نماز نفرینت می‌کند.

حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ» (بحار الانوار) 

چقدر تلاوت کننده قرآن هست که قرآن لعنتش می‌کند! پس قرآن خواندن هم می‌تواند اسباب بازی و لهو و لعب باشد. حقیقتِ قرآن خواندن، توجه و تدبر در معارف قرآن است.

هرچیزی حقیقتی دارد، افتخار مسئولان ما این است که هزاران هزار دانشجو داریم، در حالیکه قرآن می‌فرماید: اینها علم نیست، علم حقیقی مقدماتی دارد، شامل: نورانیت و بصیرت و اهداف انسانی و کشف افق‌های آگاهی باید همراه آن باشد، نه اینکه من با هر قیمتی فوق لیسانس بگیرم.

بعضی از فرزندان، مشغول دکترا هستند که به خاطر شهریه دانشگاه با پدرشان یا شوهرشان درگیر هستند. نتیجه‌اش این می‌شود که با افتخار می‌گویند: بچه‌ام دکتر شده! اینها اهداف الهی و انسانی را دنبال نمی‌کنند. هدف خوبشان شغل و درآمد است، نه آگاهی و بصیرت و حل مشکلات مختلف مردم. این مدارک هیچ کدامشان راهگشا نیستند. اینها ابزار پول در آوردن و تفاخر است، همین دانش هم لهو و لعب است.

کلاس موسسه صابره مدرک نمی‌دهد، الان در جلسه ما در خانم‌ها و آقایان فوق لیسانس و دکترا داریم، شش سال هم هست که سر کلاس می‌آیند، و اینجا می‌فهمند چقدر مطلب به دستشان می‌آید! چقدر یاد می‌گیرند و به درد مردم می‌خورد و می‌توانند مردم را هدایت کنند، ولی در دانشگاه اینطور نیست.

با پول و شرکت در جلسه امتحان مدرکشان ر ا می‌گیرند. "الدَّارَ الْآخِرَةَ" پیش ما است و "لَهْوٌ وَ لَعِبٌ" علم، در دانشگاه است.

اسباب‌بازی را می‌توان خرید ولی علم واقعی جان دادن می‌خواهد! نه علم آموز و استاد و عالم دنبال سرکیسه کردن مردم هستند، نه آموزش‌گیرنده سعی می‌کند با رشوه و پول این علم و مدرک را بخرد که نتیجه و خروجی آن فقط تفاخر و تکبر و مال دنیاست است و خروجی این علم نورانیت و بصیرت و فهم و شعور نیست.

دوازده تا دکترا در بغل فلان عاشق آمریکا بگذارید، باز هم نمی‌فهمد که این راهی که برای به دست آوردن دل آمریکا می‌رود به بیراهه است، این راه درست نیست. تازه به دلسوزان اهانت هم می‌کنند که اگر می‌لرزید یک جایی بروید تا گرمتان شود!

حالا که برجام به زمین خورده، به آمریکا بد و بیراه می‌گویند. تمام مواردی را که دانشمندان تذکر دادند و خواهش کردند و التماس کردند که ما از آینده برجام می‌ترسیم و نگران هستیم، این آقایان مسئول، همین طور بی منطق برخورد کردند.

این مدرک دکتری که فلان مسئول دارد هیچ فایده‌ای نداشت. ولی آن فردی که حقیقت را یاد گرفته، تا نگاه می‌کند به برجام، حقیقت برجام را می‌فهمد. آن فردی که حقیقت‌شناس بود اینطور گفت که به اصل این توافق جهانی خوشبین نیستم، آمریکا موجود سالم و خوش عهدی نیست، شما برای چه دست در دست شیطان بزرگ می‌گذارید؟!

این کسانی که دکترای علوم سیاسی و امور خارجه داشتند خیال می‌کردند که علم پیش آنهاست و توجهی به تذکرات رهبری نکردند، می‌گفتند رهبری این مباحث را بلد نیست. ولی خودشان به جز جهل و ذلت و حقارت هیچ چیزی گیرشان نیامد. با ذلت تمام، تمام کشور را قفل می‌کنند.

فلان مسئول به ژنو رفته و گفته: آمریکا بد بود ولی شما (اروپا) آدمهای خوبی هستید! این کار عاقلانه است؟! این جمع با هم توطئه کردند و این بلا را بر سر ما آوردند. کار دارد به اینجا می‌رسد که رییس جمهور را به خاطر ناتوانی عزل کنند، بازهم می‌گوید آمریکا بد است شماها (اروپا) خوب هستید!

معلوم است که سگ زرد برادر شغال است، اینها دلشان برای تو نمی‌سوزد، حضرت آقا فرمود: من به اینها هم خوشبین نیستم، ولی باز هم رفت و مذاکره کرد!

علم یعنی؛ هرچیزی در این عالم یک ظاهر دارد و یک باطن، یک واقعیت دارد و یک حقیقت، واقعیات زندگی، همان عروسک بازی و لهو و لعب است، اما حقایق زندگی، اصل زندگی است: "وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ" که مربوط به دار آخرت می‌شود، دار آخرت مربوط به بعد از مرگ نمی‌شود.

بعد از مرگ تنها اتفاقی که می‌افتد این است که پرده‌ها از مقابل چشم ما کنار می‌رود. یعنی کسانی که چشم و گوششان باز است حقایق امور را همین جا در همین دنیا می‌فهمند و می‌بینند و انسان‌های نادان در حالی که کر و کور هستند به آنطرف منتقل می‌شوند.

دانایان، حقیقت برجام و معاهدات آمریکایی و اروپایی را می‌فهمند، حقیقت این روابط و نیازهای اروپا را می‌فهمند. بسیاری از کشورهای اروپایی اقتصادشان بوسیله این برجام بالا آمد، از بس که ما از آنها واردات داشتیم! بازاری هشتاد و دو ملیون نفری داریم که موجب راه افتادن هر اقتصاد و صنعتی می‌شود.

امیدوارم این خبر دروغ باشد که کود انسانی وارد کردند!! یعنی خودمان نداریم!!! سنگ پا وارد کردند! این چه تخصص و مدرکی است که اینطور حکم می‌دهد! چه فهمیدید از این دانش؟ عده‌ای از اینها عمیقاََ معتقدند که برای راحت‌تر زندگی کردن، ما باید تسلیم آمریکا بشویم! آن وقت اقتصادمان بالا می‌آید. ما نمی‌توانیم مقابل آمریکا مقاومت کنیم!

بحثمان این بود که؛ حق تعالی یک دسته از ودایع قدرت و کمال و توانایی و دانایی را برای ادامه امور زیستی ما، به امانت در اختیار ما گذاشته است، مثل ذهن و خیال و نیروی ماهیچه‌ای و... . یکسری هم ودایعی است برای اداره امور آخرتی و حقایق زندگی است. (آخرت به معنی آن دنیا نیست).

قرآن فرموده؛ ظاهرِ زندگی شما دنیاست و حقیقت زندگی، آخرت است. حقایق زندگی چه هستند؟ چگونه باید اداره شوند؟ حقایق زندگی به حقایق ملکوتی ارتباط دارد. باید با ملکوت در ارتباط باشیم و از معارف و قدرتهای ملکوتی استفاده کنیم. با نگاهمان تا آنطرف دنیا و عمق جان افراد را ببینیم، مثل آیت الله بهجت که گفتند در بیست سالگی درون و قلب انسانها را می‌فهمیدم!

چنین نگاهی به ما هم داده‌اند فقط باید بتوانیم با آن کار کنیم، برای دار آخرت و زندگی آخرتی، ما باید مهارتهای زندگی آخرتی را پیدا کنیم.

این مهارتهای زندگی آخرتی؛ اسکی‌بازی، رانندگی، شنا و ورزش نیست. اگر ما با حقایق در ارتباط باشیم این حقایق خودشان از جنس ملکوت هستند و در اصل، ما با ملکوت ارتباط پیدا می‌کنیم.

همانطور که ملائک در یک لحظه اینجا که هستند، آن طرف جهان هم هستند، ما هم همینجوری می‌شویم. همانطور که ملائک تمام اطلاعات را می‌توانند در یک لحظه به دست بیاورند، هزاران کیلومتر را در یک لحظه طی می‌کنند، می‌توانند عاقبت هرچیزی را پیش‌بینی کنند، همانطور که می‌توانند برنامه‌ریزی را مطابق حقیقت جهان هستی انجام دهند، ما هم همانطور توانا می‌شویم.

«يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَ قَالَ صَوَابًا» (نبأ:۳۸)

فرشتگان خودشان را با روح که اصل و منشأ هر حرکت و توانایی و فیض و علم است، هماهنگ می‌کنند، چون تمام هستی با نگاه و مدیرت روح اداره می‌شود و اینها هم تحت حرکت و اشاره و عنایت روح حرکت می‌کنند. این جناب روح کل هستی را مدیریت می‌کند و از این هم بالاتر کل هستی را شعور می‌بخشد.

این هستی به جهت شعوری که پیدا کرده چنان منظم است که حد ندارد، اینقدر منظم است که اگر یک ریگ و برگ و کرمی از جایش تکان بخورد، در حساب هستی، نظمش را دارد. نظم و شعور اصلی‌ترین ویژگی است که حضرت روح لحظه به لحظه به عالم القاء می‌کند.

بر این اساس است که هستی حیات پیدا می‌کند، هستی یک موجود مرده و بی‌منطقی نیست که هر کسی هر چی باشد، کاری نداشته باشد. هستی آگاه و دانا و فهیم است.

پس اولین دریافتی که هستی از جاب روح دارد، حیات است. دوم؛ علم است، هستی عالم و دانشمند است؛

«إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهِا اللَّهُ» (لقمان:۱۶)

از فرمایشات حضرت لقمان است به فرزندش. ذره‌ای به اندازه خردل اگر در آسمانها و زمین باشد، در حساب خدا می‌آید، حساب خدا در دفتر روح است. هستی بسیار دقیق است، هیچ حرکتی نیست که از عنایت و چشم هستی دور بماند.

هر ظلمی از جانب هستی بدون تنبیه نمی‌ماند. هیچ محبتی نیست که ازجانب هستی بدون جایزه بماند. به همسر و فرزند خودت یا بچه یتیمی محبت و گذشت کن، با لطافت برخورد کن، می‌بینی آهسته آهسته خانمت یا شوهرت، گل و فرشته‌ای شده که خودت هم از او عقب می‌مانی! با این رفتاری که من کردم، فرزندم و زندگیم چقدر شیرین و خوب می‌شود!

مثلاََ من بچه دار نمی‌شوم ولی از هزار تا بچه‌دار زندگی من شیرین‌تر است، و یا تعداد بچه‌های من این قدر زیاد است که نمی‌توانم نفس بکشم ولی از هر زندگی خلوتی آرام‌تر است.

در تمام جهات زندگی؛ در کاسبی، صنعت، تجارت، روابط، سیاست، مدیریت، هر جا لطافتها و قوانین لایتغیر هستی را بکار بردی، می‌بینی عجب مدیریت خوبی شد! عجب جامعه‌ی همراه و همدلی شد! هستی به بدی‌ها یا خوبی‌های ما جواب می‌دهد.

پدر خانواده خودش با گریه به من گفت: بچه‌هایم به من گفتند: اگر حق ما را ندهی و اگر رویت را زیاد کنی؛ از همین طبقه پنجم ساختمانی که تازه ساختی، تو را پایین پرت می‌کنیم! الان هم خود بچه‌ها با هم، زنهایشان با آنها درگیر هستند!

هستی به نوبت جواب می‌دهد. هم تنبیه می‌کند و هم تشویق می‌کند. پدری عوام ولی خیلی صبور و مهربان و متواضع نسبت به همه به رحمت خدا می‌رود، بچه یتیمش خیلی فهمیده و عاقل می‌شود.

موتورسوار دو تَرکی را دیدم که به سرعت و بی‌توجه وارد خیابانی خلوت شد، ماشینی هم به سرعت رد می‌شد و با آنها تصادف کرد، طبیعت، بی‌توجهی و غفلت را تنبیه می‌کند، حال مقصر هر کسی باشد.

این که می‌فرماید: همه چیز به سوی ما راجع است، یعنی مرکز و هستیِ اصلیِ نظم و آگاهی و علم و دانایی و مدیریت و هر حرکتی که به نور و برکت منتهی بشود، در نهایت به خدا متصل می‌شود در هر شرایطی که باشد.

یعنی ظاهر زندگی ما اسباب بازی است (وَما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ) اما حقیقت زندگی و این عالم متصل است به ملکوت.

شما باید به مقدار حداقل، با این اسباب بازی مشغول باشید، و بیشتر وقت خودتان را به ملکوت بپردازید، این دنیا فانی و رفتنی است.

فرصت دنیایی من دیگر تمام است و رفتنی هستم، اگر من حقیقت‌شناس و حقیقت خواه و حق پرست بودم، آنطرف زندگی خوبی خواهم داشت، در غیر این صورت خیلی سخت خواهد گذشت.

«وَمَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلاً» (اسراء:۷۲)

هرکس در این دنیا نابینا باشد در آخرت هم نابینا خواهد بود، پرسیدند یا رسول الله! ما که چشم داریم، فرمودند:

«فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُورِ» (حج:۴۶)

آن چشمهایی که در سینه‌هایتان هست باید باز باشد. چطور آن چشم را باز کنیم؟ فرمود: زندگیتان را بر اساس حقیقت‌بینی هماهنگ کنید.

حضور قلب در نماز یعنی حقیقت بینی. فقط خواندن نماز چیزی به دستت نمی‌دهد، قرار است این نماز حقیقت ارتباط با خدا را برای تو فراهم کند، ما هم باید بر همین اساس حرکت کنیم نه فقط صورت ظاهر، بی توجه الله اکبر بگوییم.

روزه و زیارت و ازدواج و مجلس ترحیم و هر کاری ... همینطور است. باید توجهمان به حقیقت باشد تا چشم قلبمان باز شود. اگر با بی‌توجهی حرکت کنیم و ضربه بخوریم، خودمان مقصر هستیم، نه دیگری.

این دنیا به همه آموزش می‌دهد، اگر موافقِ هستی باشیم، رشد می‌کنیم، اگر مخالف باشیم (با نظم و انضباط و آگاهی و معرفت و دانایی)، هستی تنبیه می‌کند.

پارتی بازی هم نمی‌کند، فرزند من و شما برایش تفاوتی ندارد، عذرخواهی هم نمی‌کند.

حقیقت، جهان را اداره می‌کند، ولی ما در ظاهر چیزی دیگر را می‌بینیم. به خاطر بی نظمی ماشین داماد تصادف می‌کند و همان شب اول، عروس بیوه می‌شود. باید مطابق حقیقت حرکت کرد تا حقیقت‌بین و باطن‌بین شویم.

اگر به کسی تعارف می‌کنید، یا حقیقی تعارف کنید یا اصلاََ تعارف نکنید... .

پاسخ دادیم که حیات ملکوتی فقط در آن دنیا نیست، در همین دنیا هم هست. سوال دومی را جواب دادیم؛ که چطور می‌توان با حیات ملکوتی زندگی کرد؟ چطور می‌توان در ارتباط با حیات ملکوتی مهارت پیدا کرد؟ ابزار و وسایلش چیست؟ تعریفش چگونه است؟

حقیقت دنیا هر چیزی که هست از جنس حیات ملکوتی است، اما ظاهرش از جنس حیات جسمانی و حیات اعراض و حیات دنیا است.

سوال بعدی؛ چطور باید با حیات ملکوتی که این قدر به آن سفارش شده‌ایم، ارتباط پیدا کنیم تا کور و کر و فلج نشویم؟

ساده‌ترین مطلب، کلمه حضور قلب است  که باید تمامی عبادات با حضور قلب یعنی با باطن و حقیقت وجودمان باشد، هرکاری که انجام می‌دهیم مثل مسافرت، ازدواج، طلاق، تجارت، صنعت، سیاست و مدیریت و... با حضور قلب یعنی با توجه به حقیقت آن باید باشد.

از قلبتان سوال کنید که این کار درست است یا نه؟ مطابق آنچه قلب می‌گوید که برای رضای خدا هست یا نه، عمل کنید.

آن مرکزی که این کارها را در وجود ما مدیریت می‌کند قلب است. یک قلب ظاهری داریم که تمام حیوانات هم دارند، و یک قلب روحانی داریم، که جایگاه آن اتفاقاََ در همان قلب جسمانی است، که مسئولیت آن این است که تمام کارهایی که می‌خواهیم انجام دهیم، درست و غلط و حق و باطلش را از او بپرسیم.

احکام خدا را باید به او ارائه بدهید، مثلاََ نماز خواندن را، موقع گفتن تکبیرة‌الاحرام سوال کنید که آیا این تکبیرة‌الاحرام من درست هست؟ با حضور قلب است یا نه؟ آیا این زیارت من مورد رضای خدا هست یا نه؟ اگر به قلب مراجعه نکنید و از او سوال نکنید، گرفتار لهو و لعب می‌شود.

در مشهد به جای زیارت حرم امام رضا علیه السلام به فکر شاندیز و سرسره آبی و بازار هستید!

اینها را قلب آموزش می‌دهد، اگر قلب در کار نباشد، چه امام رضا بروی چه آنتالیا! اگر قلب در کار نباشد نتیجه‌ای هم نخواهی گرفت، مِنّتی هم سر امام رضا نگذار که من زائر شما بودم! تو دنبال سفر تفریحی ارزان بودی که رفتی مشهد و شاندیز و... .

ولی قلب می‌گوید: اگر می‌خواهی زائر امام رضا علیه‌السلام باشی باید حواست را جمع کنی، ولخرجی نکنی، به نامحرم نگاه نکنی، با انسانهای ناصالح هم نفس نشوی، با حضرت صحبت کن، بدان که آقا میزبان و منتظرت است، این می‌شود زیارت حقیقی.

چشم و گوش و فهمِ قلبت این زیارت را درک می‌کند و می‌فهمد. ولی امثال من اگر خودمان را به ضریح هم برسانیم، فقط صندوقچه قبر را می‌بینیم. با این چشم چیزی نمی‌توانم ببینم، اما اگر با دستور و توجه قلب زیارت برویم، می‌دانیم که در این سفر میزبانی داریم که به ما توجه دارد و جواب سلام ما را هم می‌دهد.

اینطوری می‌فهمیم که زائر بودیم. در غیر این‌صورت حقیقت زیارت ر انمی‌فهیم.

معمولاََ گرفتارها و بیماردارها و... در این سفر با حواس جمع‌تری زیارت می‌کنند، ثروتمندان و بی‌غمها به همان شاندیز و... بیشتر توجه می‌کنند. دلشکسته ها می‌فهمند پشت این پنجره انسان بزرگواری هست.

در همان اذن دخول اولیه می‌خوانیم:

«وَفَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِمْ» (مزار الکبیر، ص۵۶)

من خودتان را نمی‌بینم، ولی باب فهمم را باز کردید، لذت مناجات و نجوایی را که با شما دارم، حس می‌کنم. خاطر من جمع است که شما همه جا من را می‌بینید و می‌شنوید و به شرایط من آگاهید.

این زیارت به حقیقت نزدیک تر است. اگر لهو و لعب دنیا مار ا بگیرد، دیگر این استفاده را نمی‌کنیم.

بحث به اینجا رسید: ما دو زندگی داریم، یکی ظاهر زندگی و یکی باطن زندگی. ظاهر زندگی با مرگ ما تمام می‌شود، ولی باطن زندگی غیر از این است، تازه بعد از مرگ شروع می‌شود!

می‌خواهند ما را برای زندگی باطنی آماده کنند، برای اینکه ما را آماده کنند ابزارش را در اختیار ما قرار داده‌اند. اولین از این ابزارها قلب است، قلب را داده‌اند که ما با این ابزار امامی را که ندیده‌ایم با قلب ببینیم، غم و دردهایی که آنها دیده‌اند ما هم حس کنیم، با آنها زندگی کنیم، با آنها راز و نیاز و مناجات کنیم.

قلب اسرار پشت پرده را می‌فهمد، به راحتی حقیقت هر چیزی را می‌فهمد، تمرین قلب هم این است که تمام کارهایمان را با حضور قلب انجام دهیم. مثلاََ صله رحم را طوری انجام بدهید که محبت زیاد شود و موجب وصل شدن دلها بشود نه اینکه چشم و هم چشمی و اختلاف و کدورت به بار بیاورد، این صله رحم در واقع قطع رحم است، زیرا موجب ناراحتی و دوری است، موجب کم شدن غم و غصه و ناراحتی نشده است.

به ما قلب دادند که حقیقت این امور را بفهمیم. در این قلب موجودی نورانی است که صد در صد ملکوتی است، و آن عقل ملکوتی است. این عقل یکپارچه نور است، که متصل است:

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» (نور:۳۵)

عقل نورانی و ملکوتی یا وحیانی، این عقل در آن قلب است، عقل تقلبی در مغز است، که در حقیقت عقل نیست، زیرا شاخص عقل که فهم و تبیین حقایق ملکوتی است را ندارد.

عقلی که در سر هست می‌تواند بفهمد حق و حقیقت چیست؟ یک روانشناس در دنیا نیست که در کتابش نوشته باشد حق چیست؟ یا نوشته باشد یقین چیست؟ روانشناسان در مورد ارزشها هم چیزی ندارند، همه چیز را نسبی می‌بینند و نظر هرکس را برای خودش معتبر می‌دانند.

اگر این سخنان شما ریشه و مبنایی دارد؛ باید آنرا بیان کنید، و اگر مبنا ندارد (که ندارد)، این دیگر علم نیست. اسم این هرج و مرج را گذاشته‌اند پلورالیسم که مکتب هم برایش درست کرده‌اند! بدون ملاک و معیار حرف می‌زنند؛ من از این بدم می‌آید و از آن خوشم می‌آید! دلیلی هم ندارد.

عقلِ ذهن و مغز، زور و قدرتش به این چیزها نمی‌رسد. مغز، ارزشها و خوبی‌ها و بدی‌ها، حق و باطل و یقینیات را نمی‌فهمد. زیبایی‌ها را هم نمی‌فهمد، از زیبایی تنها خوشگلی می‌فهمد. خوشگلی برای آدمها نسبی است، اگر اسم زیبایی را خوشگلی بگذاریم کار خراب می‌شود.

اگر زیبایی اصالت و منشأ و منبعی داشته باشد و شاخص و رکنی داشته باشد، می‌توان بیان کرد که "به این دلیل آن زیباست" و "به این دلیل آن زشت است". یعنی بتوانیم مقایسه کنیم و برایش دلیل بیاوریم. در این هنگام، دیگر زیبایی و زشتی پلورالیسم نمی‌شود، که هرکسی هرچه دوست داشت زیبا است و هرچه را دوست نداشت زشت است.

ملاک و معیار دارد، اگر با آن ملاک‌ها تطبیق کرد زیباست و اگر تطبیق نکرد زشت است؛

«إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَال‏» (کافی، ج۶ ص۴۳۸)

نشانه‌های زیباییِ خدا را بیان کن، هرکسی به این زیبایی‌ها نزدیک بود زیباست، و هرکه دور بود زشت است. زیبایی و زشتی اساس پیدا می کند.

«چه شکرهاست درین شهر که قانع شده‌اند

شاهبازان طریقت، به مقام مگسی»

(حافظ)

این جمله‌ای که حضرت حافظ فرموده، هم زیبایی کلام دارد و هم زیبایی معنوی دارد و هم زیبایی مفهوم و...  .

«چند پوید به هوای تو زهر سو حافظ

یسر الله طریقاََ بک یا ملتمسی»

(حافظ)

چه مفاهیم بالایی را بیان می‌کند! به همین جهات است که از تمام دنیا بر سر قبر او می‌آیند و ساعتها آنجا می‌نشینند. بعضی اشعار به قدری انشراح صدر می‌آورند و انسان را مشعوف می‌کنند، که لذت می‌بریم! این شاعر کیست؟ و این اشعار را از کجا به دست آورده؟

بعضی ها هم کلمات بی‌ربط و بی‌مفهوم را کنار هم می‌آورند و به آن شعر زیبا می‌گویند! زیبایی اگر نسبی باشد همین می‌شود.

ارزشها هم همین است، خوب و بد را کدام عقل می‌فهمد؟ خوب و بد شاخص دارد که در قرآن و روایات معین می‌شوند.

اخلاق پایه دارد. اگر شاخص را از خوبی‌ها بگیرید و بگویید نسبی است، هرج و مرج می‌شود. هیچ چیزی معلوم نمی‌شود خوب است یا بد است! در اندیشه الهی خوبی اصالت دارد، تمام ویژگیهای جذاب و امیدبخش و نویدبخش را باید داشته باشد.

اینها نشانه‌های زندگی اصیل هستند. اصل زندگی، آخرت است:

«وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» (عنکبوت:۶۴)

اصل زندگی آنجایی است که تماماََ یقین باشد، شک در آن نباشد.

«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب:۳۳)

خدا اراده کرده که از شما اهل البیت رجس و پلیدی را دور کند. ائمه اطهار زیبا و اصیل هستند. غیر از ائمه اطهار به کسی دیگر نمی‌توان متمسک شد، باقی مردم همه در شک و ریب هستند.

یکروز در شوروی تمام مخالفین لنین و مارکس و انگلس را که به کمونیست معتقد نبودند میلیونی کشتند، میلیونها نفر را به بیگاری و بی‌اعتقادی کشیدند، زندانی کردند و در آخر هم دیدید که چطور شکست خوردند. خرابه و شکسته شده‌ی یکی از مجسمه های لنین را در روی قایقی گذاشته‌اند و دائما این قایق در دریاچه‌ای در روسیه می‌چرخد که نشان دهند آخر لنین این است، بعد از این همه جنایت. زیرا می‌خواست به زور چیزی مزخرف را به انسانها حقنه کند. امروزه زیباترین مساجد و کلیساها را در مسکو می‌سازند.

نتیجه؛ برای زندگی ملکوتی، خداوند امانات و ودایعی در وجود ما نهاده، یکی از آنها قلب است، در این قلب هم خبرهای زیادی هست، خود این قلب منشأ و مأوای وحی است، تنها قلب می‌تواند بگوید که وحی به چه معناست. فقط قلب است که می‌تواند امام رضا را ببیند. فقط قلب است که می‌تواند خدا را ببیند!

علامه طباطبایی در المیزان شرح داده‌اند که خدا دیدنی است، البته با چشم قلب. فقط با چشم قلب است که می‌توان آخرت را دید.

باید تمرین کرد که چشم قلب را باز نگه داشت، نگذارید بسته بشود. تنها با این قلب می‌توان با اموات یا ملائکه ارتباط برقرار کرد. حقیقت را فقط با این قلب می‌توان شناخت. آهسته آهسته شما با ملکوت مرتبط خواهید شد. اگر با این قلب کار کنید، خیلی امور گیرتان خواهد آمد.

به جز این توانایی‌های عجیبی که در قلب قرار دارد، قلب ودایعی هم دارد که یکی از آنها غریزه است.

بیان شد که این غریزه ودیعه‌ای از جانب حق است که می‌خواهد امور زیستی ما را اداره و کنترل کند.

ودیعه دیگری هم هست به نام عقل، عقل وحیانی که آن می‌خواهد زندگی آخرتی ما را اداره کند. گفتن اینکه فلان چیز خوب است یا بد، زشت است یا زیبا، چه حق است چه باطل، چه یقین است چه شک است، کار آن عقل وحیانی است.

نگذارید عقل وحیانی یا ملکوتی آهسته آهسته مریض و ناتوان شود. روایت داریم که با اراجیف و گناهان، عقل ملکوتی خاموش می‌شود. عقل ملکوتی نور محض است، چیزی دیگر هم نیست. اگر به آن رسیدگی نکنید خاموش می‌شود و می‌میرد. اگر به آن رسیدگی کنید، پر نور می‌شود و صفحه قلب را روشن می‌کند و همه جای قلب را به ما نشان می‌دهد.

نشان می‌دهد که ببین؛ فلان جای قلب آلودگی جمع شده به خاطر حسادت، باید از حسادت پاک شوی. باز هم در گوشه‌ای از قلب عفونت‌های سکس را نشان می‌دهد، شهوت را دور بریز.

عقل وحیانی همه گوشه‌های قلب را به ما نشان می‌دهد. همه فسادها و خطرات را برای ما از بین می‌برد. راه‌های روشن را به آدم نشان می‌دهد.

«الْعَقْلُ رَسُولُ الْحَقِّ» (غررالحِکَم)

عقل پیامبر خداست، و برای ما در این دنیا کار پیامبری می‌کند، و دستش در دست پیامبران است.

اگر یک ولیّ حق و یا امام و پیامبری حرفی بزند یا راهی را برود یا سیره جالبی داشته باشد، به محض اینکه عقل ببیند عاشق و دلداده می‌شود، ما را راهنمایی می‌کند که به سوی آن برویم.

عقل سریع و خوب می‌فهمد زیرا از جنس ملکوت است. اما اگر به شیطنتی برسد، مثل اینکه به فلان مسئول دلداده آمریکا بربخورد، آنها را هشدار می‌دهد که به سمت دشمنان نرود، اگر به سمت آنها بروی، حتی اگر بزرگترین سیاستمدار هم باشی، جهنمی و نابودت می‌کنند. اینها دنیا طلبند، دنبال آخرت نیستند. برای رفاه حال خودشان می‌خواهند تمام ملت را بیچار ه کنند. جامعه را پیشرفت نمی‌دهند.

تمام تلاش ما باید همین باشد که با گفته قرآن:

«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً» (بقره:۲۶۹)

به کسی که حکمت بدهیم، خیر کثیر به او داده‌ایم، زیرا حکمت غذای عقل وحیانی است، سخنان حکیمانه، راههای حکیمانه و نجات.

کسی که عقل وحیانی‌اش کار کند، تا این امور را ببیند سریع جذب می‌شود و می‌پسندد. عقل وحیانی از ضلالت تنفر نشان می‌دهد. اگر در جایی بیانی از ناله‌های حضرت زهرا و امام حسین (علیهم‌السلام) و احادیث شریف اهل بیت و آرزوی وصال آنها باشد، عقل ملکوتی می‌گوید: بشین و این معارف را گوش کن، دور نشو.

«وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده:۸۳)

چشمهایشان با شنیدن کلام حق، پر از اشک می‌شود و ناله‌ها می‌زنند. عقل وحیانی این کارها را می‌کند.

امام حسین و حضرت زهرا را که کسی ندیده، عقل ملکوتی است که در حال دیدن این انوار طیبه است.

ذهن و خرد ما حضرت زهرا را نمی‌فهمد. عقل ملکوتی است که می‌فهمد و علاقمند می‌شود و از دوری آنها گریه‌ها می‌کند.

علت اینکه نام مبارک حضرت زهرا را خیلی می‌بریم این است که:

«هِيَ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ» (معانی‌الخبار، ص۳۹۶)

حضرت زهرا صورت انسانی دارد ولی باطنش حوریه است، از جنس ملکوت است.

اگر کسی هر مقدار قدرت وحیانی عقل و قلبش را زیاد کند، ارتباطش بی اختیار با حضرت زهرا زیاد می‌شود. زیرا حضرت زهرا از جنس ملکوت است، عقل هم از جنس ملکوت است، اینها زود همدیگر را پیدا می‌کنند. انسانی که ملکوتی نیست با حضرت زهرا انس پیدا نمی‌کند، او را نمی‌فهمد.

 ایشان عنایت می‌کنند، مشکلات را حل می‌کنند، گمراهی‌های ما ر احل می‌کنند، دست ما را می‌گیرند، سختی‌ها را سبک می‌کنند. در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم:

«وَبِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ» (من‌لایحضر، ج۲، ص۶۱۵)

به وسیله شما هر نوع همّ و غمی از بین می‌رود، اینجور رابطه قوی است.

البته اگر بفهمیم خانم اینجا تشریف دارند و حرمت نگه داریم، با ادب وارد و خارج شویم. با یقین سلام می‌دهیم و عرض ادب می‌کنیم. خیلی خبرها در وجودمان می‌شود. اگر به این معارف نرسیدیم به خاطر این است که نمی‌خواهیم. ایمان و ارادتمان آبکی است. حضرت زهرا درست است ولی فعلاََ بگذار راحت باشیم!

خدایا ما را مدافع حرم بفرما؛ باید بدانیم تمام فرهنگ اهل بیت، حرم آنهاست. هر کجا از اسلام دفاع کنیم همانجا حرم است.

 

۱۴تیر۹۷

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

0 نظر