گزارش جلسه 199 دوره آموزشی نظام شناسی
پیشینه انسان، بسیار معتبر و نورانی و عالمانه است و به دلیل همان پیشینه، خداوند ودایعی را در وجود انسان قرار داده تا بوسیله آن، انسان بتواند زندگی دنیا و آخرت خود را خوب رقم بزند/ از وجود دستگاههای درونی مثل ذهن، قلب، عقل ملکوتی، غریزه، اراده، و بیرونی مثل فرستادگان و راهنمایان، میفهمیم که عالمی که باید با آن ارتباط بگیریم، چقدر عظیم و لایتناهی است!/ غربیها نه برای خودشان ارزشی قائل هستند و نه برای سایر انسانها، چون اصالت و ریشه انسان را میمون میدانند!/ یک نفر در روانشناسی نداریم که بگوید یقین چیست و جایگاه آن کجاست و چطور تولید میشود و کاربرد آن چیست!/ قرآن میفرماید که اگر چهار شاخص "یقینیات، زیباییها، حقایق و ارزشها" از زندگی هرکس حذف شد، حیوانی است که صورت انسان دارد! حتی از حیوانات هم بدتر هستند/ به یکی ریاست جمهوری بدهید میشود شهید رجایی، به یکی هم ریاست جمهوی بدهید، مردم را نادان حساب میکند و میرود با آمریکایی که برای مقابله با او خیلیها جان و جوان دادند، مذاکره میکند و تعهد میدهد! که دیگر خودش هم نمیتواند از آن خارج شود!/ رمز پیروزی در این جنگ فرهنگی، اول آگاهی و معرفت است، دوم اتحاد و همت/ در مجلس، هر چیزی را میخواهید تصویب یا اجرا کنید ببینید به سمت حق است یا به سمت باطل/ چیزی که تمامش باطل است(برجام و FATF)، چطور در مورد آن شک و تردید دارید؟! /شناخت و علاقه و توجه تام و تمام به یقینیات، ارزشها، حقایق، زیباییها، ملاک انسانیت است/ ذهن یقینیات نمیفهمد و حق و باطل نمیشناسد، زیرا ابزار ذهن حواس پنجگانه است/ هوش چیزی نیست جز برجستگیها و رشد مافوق معمول در یک یا چند استعداد انسان/ اسم اعمال باطنی ما را گذاشتهاند حضور قلب/ تفاوت قوه خیال با قوه وهم: هر نوع علاقه یا ترس یا تنفر برای چیزی که اصلا موجودیتش قابل اثبات نیست و هیچ مرز و حدودی ندارد؛ اسمش توهم است. ولی تخیل اینطور نیست، محدوده و ملاک دارد وامکان به اثبات رسیدن هم دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
بیان شد که این انسان پیشینه بسیار معتبر، بسیار نورانی، بسیار عالمانه و بسیار ارزشمندی دارد و به دلیل همان پیشینه، خداوند ودایعی را در وجود انسان قرار داده است، تا بوسیله آن ودایع و امانات، انسان بتواند زندگی دنیا و آخرت خود را خوب رقم بزند.
این انسان در جریان سیر سوابق خلقتش حالا وارد عالم ناسوت شده است و در این عالم ناسوت چیزهایی که نیاز دارد، خداوند در اختیار او گذاشته است.
یکی از آنها، ابزار شناخت و ارتباط با عالم هستی است. یک کارخانه را اگر بخواهیم ببینیم، یک بلد لازم هست تا مجهولاتمان را برایمان توضیح بدهد.
تمام اطراف ما در این دنیا پر از سوال است. مثل کودکانی که به دو سالگی رسیدهاند، تماماََ سوال میکنند: این چیه، آن چیه؟ این مقدمه است تا ما هم در آینده در مورد تمام هستی سوالات زیادی بپرسیم.
ما چرا خلق شدیم؟ کی ما ر اخلق کرده؟ چطور این عالم اداره میشود؟ چطور از وجود این عالم میتوانیم بهره ببریم؟ چطور میتوانیم ارتباط برقرار کنیم؟
پشت این عالم خبرهای دیگری هم هست یا نه؟ میفهمیم که خبرهایی هست، خداوند در وجود ما ابزارهایی را به امانت گذاشته که هم با این عالم و هم با آن عالم ارتباط برقرار کنیم. و خود این ودایع به ما ثابت میکند که ما به عالم بزرگی وارد شدیم. باید خودمان را آماده آشنایی با جوانب این عالم کنیم.
دستگاههایی که در اختیار ما گذاشتهاند نشان میدهد، این عالم باید خیلی بزرگ باشد، که چنین دستگاههایی به این بزرگی و پیچیدگی در اختیار ما هست.
ذهن، قلب، عقل ملکوتی، غریزه، اراده، دستگاههای شناختی و... با اینها چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟ از وجود این دستگاهها میفهمیم که عالمی که باید با آن ارتباط بگیریم، چقدر عظیم و لایتناهی است!
یکبار دوربینی ساده در اختیار ما میگذارند، اما اگر دوربینی بسیار قدرتمند به ما دادند و گفتند شما قراره خیلی چیزها را ببینید. تا با این دوربین نگاه میکنی؛ از ریز و درشت در تمام عالم اتمها و مولکولها و انرژیهای هستهای و... را میبینی، وقتی هم به دنبال چیزهای بزرگ و دوردست هم میگردیم، از عظمت آنها متحیر میشویم! با این دوربین میفهمیم جایگاه ما بسیار بزرگ است که این دستگاههای پیچیده را در اختیار ما قرار دادهاند.
باید ببینیم چه دستگاههایی در اختیار ما قرار دادهاند: ساحتها و وادیهایی که قرار است با آنها ارتباط برقرار کنیم چه هستند؟ یک جا صحبت از ملائک است، یک جا صحبت از اجنّه هست، یک جا صحبت از اجزاء ریز دنیاست، یک جا صحبت از مساحتها و فاصلههای نجومی و عظیم دنیاست. برای هرکدام از اینها ابزاری و راهنمایی در "درون" انسانها گذاشتهاند، در "بیرون" هم خیلی خبرها هست.
اولیاء و نیکانی فرستادهاند که دست ما را بگیرند و راهنمایی کنند. گاهی با معجزات و کرامتهایشان پردههایی از عالم غیب کنار بزنند، عظمت وجودی انسان و انسانیت را نشان بدهند، گاهی کلماتی میگویند که که اگر ده هزار سال هم بگذرد ذرهای از عظمت آنها کاسته نمیشود، قدرت و معرفتی از خودشان نشان میدهند که هیچ چیزی با آنها برابری نمیکند.
تعلیم و تربیت قرآنی چقدر اصیل و عظیم و عجیب و وسیع است، ولی تعلیم و تربیت غربی سابقه انسان را حیوان میداند! که مقداری پیچیدهتر شدهایم! در تعلیم و تربیت غربی، هر طور بخواهیم با تو برخورد میکنیم، کشتار جمعی میکنیم، تو را مورد آزمایشهای بیولوژی قرار میدهیم! بیماریهای خطرناک را در بین شما شیوع میدهیم!
غربیها نه برای خودشان ارزشی قائل هستند و نه برای سایر انسانها، چون اصالت و ریشه انسان را میمون میدانند که سالها گذشته و رشد کرده. تعلیم و تربیتی که طراحی کردهاند دقیقا مربوط به تربیت یک گله گوسفند یا اسب یا... است!
برای اداره جهان برنامههای گلهای میدهند؛ در اعلامیههایشان مینویسند: جهان، پزشک کم دارد، ریاضیدان کم دارد و... .
آنها برنامه گلّهای میدهند تا باقی کشورها عمل میکنند، ما هم نادانسته با خوشحالی تمام میگوییم: ما هم رفتیم خارج و برنامههای آنها را عمل کردیم! غافل از اینکه آنها برای ما برنامهریزی کردهاند و آمار دقیق ما را دارند، که چه تعداد دانشآموز ریاضی، تجربی و ادبیات میخوانند.
برای ما هم برنامهریزی میکنند که هر کشوری به کدام طرف و جهت باید برود.
به پیشینهها و سوابق انسان کاری ندارند، متحیرند که چطور از بین انسانها امام خمینی(ره) بیرون میآید، بوعلی سینا و شهید مدرس و مدافع حرم و... بیرون میآید. این را نمیفهمند.
به همین خاطر هم تا زمانی که ملتها مانند برّه حرف گوشکن آنها باشند، برنامههای آنها موثر است و تاثیرات خودش را دارد.
ولی زمانی که برنامه غربیها با انسانهای صالح و قوی و بابرنامه و اندیشمند، مواجه شود، دیگر عاجز و ناتوان و حیرتزده میشوند، کار دیگری نمیتوانند با آنها انجام دهند.
حتی کسانی که در دامن خود آنها درس خواندهاند، دکترا در فیزیک و هستهای گرفتهاند، این دانشمندان سخنانی میگویند که غربیها نمیدانند از کجا یاد گرفتهاند!
این اشکال برای آن است که آنها مبانی تعلیم و تربیت و پیشینه انسان را نمیدانند. از میمون شروع کردند و به خاطر همین کارشان خراب شد. پیشینه انسانی که ما قبول داریم این موارد عظیم و عجیب را در بر دارد:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره:۳۱) تعلیم تمام اسماء الهی به انسان.
«وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» (بقره:۳۰) انسان خلیفه و جانشین خداوند روی زمین است.
«وَقُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ» (بقره:۳۵) انسان در ابتدای خلقتش ساکن بهشت بوده.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ» (اعراف:۱۷۲) عهد الست و عالم ذر.
در پیشینه این انسان اولیاء الهی وجود دارد. اینها واقعیتهای وجودی انسان است. اگرچه غرب قدرت و توان فهم این موارد را ندارد ولی انکار هم نمیتواند بکند.
این نکتهای که عرض میکنم بالاترین مراتب علمی را دارد و فوق دکترا است؛ با هر روانشناسی که در عالم هست ارتباط بگیرید، سوال کنید: آیا یقین وجود دارد؟ اگر از آنها بپرسید، متحیرانه به شما نگاه میکنند و نمیتوانند مطلبی بگویند! بپرسید آیا یقین را انکار میکنید؟! یعنی در زندگی ما چیزی یقینآور وجود ندارد؟! نمیتوانند انکار کنند، ولی مات و مبهوت نگاه میکنند!
اگر یقین وجود دارد، در کجای وجود ما است؟ نمیتوانند پاسخ دهند.
ایران از نظر تعداد دانشجویان رشته روانشناسی و فارغالتحصیلان این رشته شاید بیشترین تعداد را در جهان داراست، اینقدر روانشناسی در ایران تبلیغ شده.
یک نفر در روانشناسی نداریم که بگوید یقین چیست و جایگاه آن کجاست و چطور تولید میشود و کاربرد آن چیست!
زیباشناسی هم همینطور است. از روانشناس سوال کنید چطور بفهمیم چه زیباست و چه زیبا نیست! میگویند این سوالات چیست؟! هم یقین و هم زیباشناسی نسبی هستند! هر کسی هر چه فهمید همان حساب است، هر جا معنی خاص خودش را دارد. مفهوم یقین و زیبایی در اینجا با جای دیگر تفاوت میکند!
این سوال را حتما باید بپرسید و جوابش را بیاورید، در غیر این صورت من از کسانی که کوتاهی میکنند راضی نیستم. باید بفهمید چه مطالب مهمی را دارید یاد میگیرید! این مباحث رایگان در اختیار شما قرار نمیگیرد. بزرگترین دانشگاههای ما عاجز هستند از پاسخ دادن به این سوالات ساده! ما که نمیتوانیم یقین و یا زیبایی را انکار کنیم.
مگر می شود یقین و زیبایی نسبی باشد؟! مثل اینکه زمین بزرگی را از یک انسان نادان سوال کنید چند متر است؟ جواب بدهد: بستگی به متری دارد که در دستان شماست! در حالیکه با هر متری اندازه بگیرید، جواب یکی است. این مطلب را تنها راجع به زیباییها و یقینیات نمیگویند، راجع به حقایق هم همین را معتقدند! اگر بپرسید: حق و باطل چیست؟ جواب میدهند: بستگی دارد به...! ملاک و عیارتان چیست؟
پلورالیسم، یعنی همین "بستگی دارد". به زبان عالمانه و دانشجویی این را میگویند که بستگی دارد! هرکسی هرچی فهمید!
عجب اوضاع بیحساب و کتاب و بی ضابطهای است. ارزشها، زیباییها، کمالات و حقایق چه هستند؟ آیا آنها همگی نسبی هستند!
بزرگترین دانشی که در جهان در مورد انسان است، همین روانشناسی یا انسانشناسی است، هرچه فلسفه هست در این دو است، وقتی که این دانشها نمیتوانند راجع به این چهار مورد که اصل وجود انسان است، و فارق بین انسان و حیوان هستند، مطلبی بگویند راجع به موارد دیگر چطور هستند؟!
من اگر انسان باشم حقایقی را میشناسم و به آنها معتقد هستم، ملموس است که چه چیزی حق است و چه چیزی باطل است، زیبایی ها را میشناسم که چه زیباست و چه زشت است. یقینیات را میشناسم، ارزشهایی را میشناسم که چه اخلاقی و صحیح است و به رشد انسان مربوط میشود. این امور ما را از حیوانات جدا میکند و اگر این شاخصها در وجود ما نبود، روانشناسی و تعلیم و تربیت اسلامی میفرماید:
«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف:۱۷۹)
اینها مانند حیوانات هستند! حتی گمراه تر از آنها! اینها بدبخت تر از چهارپایان هستند! دیگر انسان نیستند!
یکجا میفرماید:
«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا» (اعراف:۱۷۶)
«مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا» (جمعه:۵)
چرا قرآن اینطور میفرماید؟ اگر این چهار شاخص از زندگی هرکس حذف شد، حیوانی است که صورت انسان دارد! این سخن خداست. این حرفها بیادبی هم نیست، خود خدا شرح و توضیح داده است!
حتی میفرماید: از حیوانات هم بدتر هستند، کسانی که زیباییهای حیات را نمیفهمند، زیباییهای حیات برای تعلیم و تربیت است، اگر زیباییهای حیات را به این نادانان بدهید، تبدیلش میکنند به امور جنسی! عشق را همان امور جنسی میدانند! خشم را تبدیل میکنند به نابود کردن نسلها و کشت و کشتار، تمدن را تبدیل میکنند به وسیله قدرت و نابود کردن. جماعت را تبدیل میکنند به ابزار، و ثروت را تبدیل میکنند به تکبر و تسلط.
هرچه را در دست او قرار دهید خراب و آلوده اش میکند. به یکی ریاست جمهوری بدهید، میشود شهید رجایی، به یکی هم ریاست جمهوی بدهید، مردم را نادان و حیوان حساب میکند و میرود با آمریکایی که برای مقابله با او خیلیها جان و جوان دادند، مذاکره میکند و تعهد میدهد! که دیگر خودش هم نمیتواند از آن خارج شود!
طبق شعر و مثل زیبای جامی؛ که در کنار آبی حرکت میکردند؛ پوستی روی آب شناور دیدند، یکنفر که از همه قویتر بود گفت من این پوست را بالا میآورم، شیرجه زد به داخل آب و رفت به طرف پوست، ولی دیدند دیگر نمیتواند بالا بیاید! به او گفتند اگر نمیتوانی پوست را بالا بیاری، رهایش کن و خودت بیا!
گر گران است پوست، بگذارش!
هم بدان موج آب بسپارش!
گفت:
من پوست را گذشتهام
دست از پوست بازداشتهام
پوست از من همی ندارد دست
بلکه پشتم به زور پنجه شکست!
جهد کن جهد، ای برادر! بوک
پوست دانی ز خرس و خیک ز خوک
خرس دنبال شکار کردن انسان است، اگر به چنگش بیفتی دیگر رهایت نمیکند.
حالا اگر ما بگوییم دیگر برجام را نمیخواهیم، اشتباه کردیم وارد این معاهده نامه شدیم؛ آنها دیگر ما را رها نمیکنند.
دست از پوست بازداشته ام
پوست از من همی ندارد دست!
امضاهایی کردهام و تعهداتی دادهام، که هیچ کس نمیتواند از شر آنها خلاص شود. حتماََ باید دستورات ذلتبار آنها را در زمینههای سیاسی و اقتصادی و... اجراء کنم! تا این تعهدات را انجام ندهم نمیتوانم بیرون بیایم. اگر بیرون بیایم، من را لو میدهند که چه ارتباطاتی با من داشتند! من هم مجبورم به خاطر همین شرایط، با اینکه برجام را دیگر قبول ندارم، از برجام تعریف و تمجید کنم.
یک نفر میشود شهید رجایی، یکی هم میشود ...
رمز پیروزی در این جنگ فرهنگی، آگاهی و معرفت است، و دیگری اتحاد و همت.
رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: ما در اوج درگیری هستیم و شما جوانان در وسط این جنگ هستید.
هر وزیر مدیرکل و... را میتوان با این امور محک زد:
الف) ببینید زیباییشناس است؟ اصلاََ زیبایی را میفهمد؟
ب) ببین یقینیات را میشناسد؟ در زندگی حداقل به یک چیزی یقین دارد؟ مگر به کمکهای آمریکا یقین دارید که اینطوری به سوی او می دوید؟!
ج) ببینید حقیقتشناس هست یا نه؟ اگر حقیقت را نفهمد به بیان قرآن: "أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ" است و با حیوان یکی است. هر جایگاه و پست و منصبی هم داشته باشد، باز هم حیوان است!
مگر FATF چه دارد که دولت و مجلس به دنبال آن هستند؟! یکی از مسئولان گفته باید FATF را بررسی کرد که عضو آن بشویم یا نشویم! مگر برای حفظ و حراست از ناموس، بررسی و مشورت لازم است؟! هر چیزی را میخواهید تصویب یا اجرا کنید ببینید به سمت حق است یا به سمت باطل. جای شک و تامل نیست اینجا.
حق و حقیقت به خدای باریتعالی میرسد، در این برجام و FATF جایی هست که به حق تعالی برسد؟ عقبه حق به حق تعالی متصل است:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» (حج:۶)
اینها جایی دارند که بتوانید آنرا به حق مطلق؛ که حضرت باریتعالی هست، متصلش کنید؟! چیزی که تمامش باطل است، چطور در مورد آن شک و تردید دارید؟! اینها شاخصهای انسانیت را ندارند.
شناخت و علاقه و توجه تام و تمام به یقینیات و ارزشها و حقایق و زیباییها، ملاک انسانیت است. اگر اینها را در زندگی یک انسان پیدا نکردید نباید به طرف او تمایل پیدا کنید.
برای خواستگاری، یا رفاقت یا شراکت یا تقلید از عالمی یا... اول ببین این چهار مورد را میشناسد و میفهمد. اگر نباشد: به فرموده خداوند "أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ" هستند.
زیباییها را اگر به دست حیوان انساننما بدهید تبدیلش میکند به شکل ظاهری و خرید و فروش ملکه زیبایی و... .
در زمان شاه با دستگاه اندازههایی را بریده بودند که برای انتخاب زیبایی، سایز و اندازه داشتند. قد و گردن و شکم و.... از توی آن قالب هم عبورش میدادند! اگر به جایی گیر نمیکرد واندازه بود، میگفتند اندام زیبایی دارد و بعد نوبت چشم و ابرو میشد! بعد هم کابارهها و رستورانها میآمدند و آنها را میخریدند! پیشنهادهای بالاتر میدادند تا آن بیچاره را جذب کنند! زیبایی به این چیزها محدود میشد!
زیبایی در شعر و سخن و کمال و قلم و حتی زیبایی در جمال را هم در لسان اهل کمال غیر از زیبایی هنرپیشههاست، تصوری که دین از یک زیبا میدهد اینقدر بلند و والا است که دست یافتنی و قابل معامله نیست. یقینیات هم همینطور.
در سیره طیبه اهل البیت علیهم السلام نگاه کنید، در تمام مراحل زندگانیشان در فرمایشاتشان، هم زیبایی هست، هم یقین هست، هم حقیقت و حق، در هیچ جمله آنان شک و تردید وارد نمیشود؛
«لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» (فصلت:۴۲)
این در مورد قرآن است ولی میبینیم در سیره طیبه اهل بیت هم همینطور است، هیچ نوع باطلی؛ نه ضعف و نه ناتوانی، نه بیسوادی، نه زشتی، نه شک و نه تردید در آنها راه ندارد.
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب:۳۳)
این چهار عنصر (حقیقت، یقین، زیبایی، ارزش) به شدت و تمامه در سیره طیبه اهل البیت علیهم السلام متجلی است.
وقتی مادر با فرزند نوزادش صحبت میکند برعکس ما که تنها قربان صدقه میرویم که ممکن است یقین و حقیقت و زیبایی و ارزش در سخنان ما نباشد، ولی حضرت زهرا سلام الله علیها برای امام حسن علیه السلام در زمان نوزادی اینگونه شعر میخواندند:
أَشبِه أَباكَ يا حَسَن
وَاِخلَع عَنِ الحقّ الرّسَن
وَاِعبُد إِلهاً ذا مَنن
وَلا توالِ ذا الأحَن.
(بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۸۶)
حضرت زهرا(س): حسنم! مثل پدرت امام علی بشو، زنجیر از پای حق و حقیقت پاره کن، عبادت کن و خدای صاحب منّتها را عبادت کن، ولایت و دوستی با آدم پست و بی معرفت نداشته باش.
باید از کسانی که رفتهاند سراغ آمریکا پرسید؛ جان کری چه مزیتی نسبت به رهبری دارد که سراغ او رفتی؟! سوادش بیشتر است یا زیباتر است؟! مثل اینکه خیلی از دولتیها و مسئولان ما مشکل دارند و جلوی آمریکا عاجز و ناتوانند!
مادری که با فرزندش صحبت میکند، چقدر زیبا صحبت میکند! میتوان بارها هم این جمله زیبا و با حقیقت و یقین را خواند. مادر، زمان شادی و بازی با بچه، این معارف را به او یاد میدهد.
حال این چهار شاخص چطور در وجود انسان متجلی میشود؟ اینها با چشم و گوش و مغز درست نمیشود، خدا در وجود ما مغز نهاده که ما مسامحتا به آن عقل میگوییم، که عقل نیست بلکه ذهن است. ذهن زیبایی را نمیفهمد که چیست! ذهن یقینیات نمیفهمد، ذهن حق و باطل نمیشناسد، زیرا ابزار ذهن حواس پنجگانه است.
ذهن بوسیله قوههای بینایی، شنوایی، چشایی و بساوایی که از جنس روح هستند میتواند ما را مدیریت کند، تفاوتی که با بعضی از قوای ملکوتی ما دارد این است که محدودیت میپذیرد و محدود است. میرود در قالب جسم.
قوه بینایی تمام توانش را در چشم انسان میآورد، اگر چشم را از انسان بگیرند دیگر جایی را نمیبیند، با اینکه قوه بینایی جایی نرفته است. قوه شنوایی تمام قدرتش را در گوش میآورد. انسانی که کر مادرزاد است، لال هم میشود زیرا چیزی نشنیده که بخواهد تمرین کند و یاد بگیرد. امروز اگر تشخیص بدهند بچهای کر است برایش سمعک تجویز میکنند، تا سخنان را بشنود و لال نشود.
این قوا به روح مربوط است، به تعداد استعدادهایی که ما داریم قوه هم داریم. قوه؛ یعنی تجلیات روح در ابعاد وجود ما، که جمع آنهم قوا میشود.
اگر این قوا تربیت شوند اسمشان استعداد میشود. یکی از فرزندان من استعدای داشت که اگر یک قصیده را یکبار برایش میخواندند، حفظ میشد! فرزند دیگر اینطور نبود، ده بار هم میخواندید، اصلاََ حفظ نمیشد. ولی استعداد ریاضی و منطق خوبی داشت. که در بزرگسالی در دانشگاه آزمون داد و استاد شد. یکی در منطق قوی شد، دیگری در ادبیات.
هر کدام از این استعدادها اگر بیش از حد معمول رشد کنند، نامش هوش میشود. هوش چیزی نیست جز برجستگیها و رشد مافوق معمول در یک یا چند تا از استعدادها. پس میفهمیم که هوش چند نوع است. ممکن است کسی نتواند یک کلمه حرف بزند ولی از نظر ریاضی باهوش باشد. یک نفر دیگر به زیبایی حرف می زند و با نمک است، ولی ممکن است استعداد ریاضی نداشته باشد. در استعدادی قوی و در استعداد دیگری ضعیف باشد. هرکسی نوعی استعداد دارد.
قرآن میفرماید:
«وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» (انعام:۱۶۵)
هرکدامتان نسبت به دیگری امتیازاتی دارید، نمیشود گفت این خوبه، این یکی خنگه و... .
«خُلِقَ الاِنسانُ مِن تَفاوُت» (شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی)
انسانها با تفاوت خلق شدهاند.
«وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً» (نوح:۱۴)
شما را طور، طور آفریدیم، هرکدامتان را یکطور آفریدیم، قالب نزدهایم.
هوش تجلیات روح در شأن مغز و مخ و ذهن است. روح در این شئون وقتی میخواهد متجلی شود به قوا تبدیل میشود.
بینایی یا شنوایی یا حافظه یا استعداد ریاضی یا... هرکدام یک قوه هستند. اصل اینها هستند، اگر آدم قوه نداشته باشد اعضا بدن نمیتوانند ببینند یا بشنوند یا... .
کسانی که چشمشان سالم است ولی چیزی نمیبینند به خاطر این است که این قوه را ندارند، برعکس هم هست، کسانی که قوه دارند ولی چشم ندارند، مانند کامپیوتری هستند که سالم است ولی مانیتور ندارد! سامعه و شنوایی هم همینطور. اینها قوه را دارند ولی عضو را ندارند.
قوه خیال؛ در حیات مادی و جسمانی قوهای گران قیمت است، قوه خیال چیزهای ندیده و نشناخته را میتواند برای آدم در تصور بسازد، تمام اختراعات عالم از زمان بیل و کلنگ تا امروزه اول در قوه خیال ساخته میشود بعد در عالم خارج مجسم میشود.
قوه حافظه؛ اگر حافظه معلم ضعیف باشد، چندین بار هم اسم شاگردانش را سوال کند باز هم به یادش نمیماند. ممکن است معلمی حافظهاش ضعیف باشد ولی در مسائل دیگر قوی باشد، همه چیز حافظه نیست.
قوه واهمه؛ نقش عجیبی در زندگی دارد، برای هر کسی یک موهوماتی وجود دارد. شخصی را که تا به حال ندیده است را میبیند، ولی دلش نمیآید با او انس بگیرد، تصور منفی موهومی در ذهنش نسبت به او دارد، تصور میکند که او آدمی است که به درد نمیخورد! یا خطرناک است!
بچهها قوه واهمه فعالی دارند. از تاریکی میترسند، خانههای قدیمی بزرگ که توالتها انتهای حیاط بود و برق هم نبود، بچهها میترسیدند به تنهایی به توالت بروند. واهمه این کار را می کند.
واهمه هانتینگتون هم به ذهن او میاندازد که اسلام خطرناک است، و میگوید تا مسلمانان جان بگیرند ریشه شما غربیها را میکَنند. شما پیش قدم شوید و شما ریشه مسلمانان را از بین ببرید. الان هم طبق واهمه هانتینگتون همین کار را میکنند. چرا اینقدر جاهلانه و معاندانه فکر میکنند و تصمیم میگیرند؟! آنها که زندگی مسلمانان را دیدهاند، شرح حال رهبرانشان را مطالعه کردهاند. مسلمانان به فکر خدمت و کمک و تربیت مردم جهان هستند:
«وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» (قصص:۵)
خدای اینها گفته: من شما را مدیر جهان میکنم به خاطر این است که دست افتادگان و ضعیفان را بگیرید. اینها که مثل شما نیستند که اگر مدیریت جامعه به دستشان افتاد تنها جنایت کنند و به خاک و خون بکشند، فلسطین و افغانستان و... .
روش مسلمانان محبت و کمک به همه؛ کافر و گبر و مسلمان است. غربیها به عروسیها و عزاداریها و هر تجمعی که ببینند حمله میکنند، زن و بچه میکشند، بی شمار و بی تعداد!
تمام اینها به خاطر این است که واهمه آقای هانتینگتون این طور میفهمد که مسلمانان خطرناکند، باید ریشه آنها را کند تا آنها ریشه ما را نکنند!
مارشال مک لوهان که زنده است نیز همین را میگوید، فوکویاما هم همین را میگوید.
قوه واهمه عجیب مسلط است بر انسانها، دانشمندان و کشورهای غربی. موشک و بمب اتم میسازند، در علم و فلسفه و اندیشه پیشرفتهای زیادی میکنند ولی همه چیزشان با ویروس واهمه آلوده است، همه جور زیبایی در اختیارشان هست ولی تبدیل به زشتی میکنند.
عشق و محبت را تبدیل به سکس میکنند، ثروت و غنا را تبدیل به تکبر میکنند، تمدن را به تسلط و استعمار تبدیل میکنند. همه چیز را با ویروس واهمه، مسموم و آلوده میکنند! ولی واهمه چیز بدی نیست. واهمه در محدوده خودش این است که خطرات احتمالی یا پیشرفتهای احتمالی یا توفیقات احتمالی را برای آدم متصور میکند.
مادر برای بچه ده ساله خودش نقشه میکشد، این واهمه خوب است. پس واهمه هم جزو امکانات و ودایع الهی است، ولی دست انسانهای حیوان صفت بیفتد "أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ"، "فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ" مَثَلِ اینها مَثَلِ سگ است! "إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ" اگر نهیب به او بزنی واق واق میکند، اگر رهایش هم بکنید بازهم واق واق میکند! اینها سگ صفتند! نه میشود درست و دوستانه با آنها مذاکره کرد و نه میشود مذاکره نکرد!
کسانی هم که در ظاهر دکتر و دانشمند و مسئول هستند، گول این حیوان صفتان را میخورند، نصیحت دوستان را هم نمیشنوند.
خیلی از فراریها و خانواده پهلوی مخلوع به ما پیشنهاد میکنند راه اصلاح اوضاع مذاکره با آمریکاست. رفع گرانی و خطر جنگ و... مذاکره با آمریکاست! خیانت را میبینند ولی باز هم همان حرفشان را میگویند! "أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ"
خداوند این ودایع حیرتانگیز را در اختیار ما قرار داده است؛ مغز، ذهن، خیال، حافظه، وهم و سلسله اعصاب و حواس پنجگانه و... تا امور زیستی ما را اداره کنند.
کار روح فقط همین نیست، خداوند متعال میخواهد بفرماید: اینها بازیچه هستند، مثل نوزادی که به دنیا میآید و بالای سرش یک مشت زنگوله و جغجغه آویزان میکنید تا با صدا و رنگش جلب توجه کند، شما هم در مهد کودک دنیا قرار گرفتهاید:
«وَما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» (عنکبوت:۶۴)
«وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انعام:۳۲)
اینها اسباب بازی هستند.
«وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» (عنکبوت:۶۴)
اصل زندگی، قیامت است. همین دنیا، هر ذرهاش آنطرفش آخرت است. آخرت جایی نیست که ده ملیون سال بعد باشد، هر ذره و هر کلمهای که من میگویم هر نگاهی که میکنم، ظاهرش دنیاست، آخرتی هم دارد، اصل زندگی آنجاست.
حواسمان جمع باشد اسیر این اسباببازیها نشویم! این دنیا تمرین است، برای زندگی وسیع و ارزشمند و عمیق و متعالی باید آماده بشویم. بچههای کوچولو در کوچه ذوقی دارند برای فوتبال، با یک توپ پاره بازی میکنند، اینها تمرین میکنند برای فوتبال فردا، ما باید تمرین بدانیم این دنیا را.
«أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ» (نهج البلاغه، خطبه۲۸)
آن دست و پایی که خدا برای آن دنیا گذاشته چیست؟ میفرماید:
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها» (اعرا:۱۷۹)
برای آنها چشم و گوش و فهم گذاشتیم. قلبی برای آنها گذاشتیم تا با آن ارتباط بگیرند، برای همین است که در لسان اهل بیت علیهم السلام هر عملی باید با حضور قلب انجام شود.
هر عملی نیاز به باطن دارد، خود ما هم باطن داریم، باطنمان را گذاشتهاند برای اعمال باطنی و ظاهرمان برای اعمال ظاهری است.
اسم اعمال باطنی ما را گذاشتهاند حضور قلب، با حضور قلب باید مباحث را یاد بگیرید. تنها با صورت ظاهری بنشینیم، چیزی یاد نمیگیریم.
سوالی از قمست خواهران رسیده:
لطفا تفاوت قوه خیال و قوه وهم را توضیح بفرمایید؛
قوه واهمه، موهوم است یعنی هیچ محدودهای ندارد، حساب ندارد، کسی که فکرش بی حساب و نظم است، میگویند "توهم زده". بدون هیچ دلیلی تصور کرده آمریکا خیلی خوب است! عاشق و علاقمند آمریکاست! میگوید راه پیشرفت این است که ما با جهان غرب رفیق شویم! نمیفهمد که جهان غرب علاقهای به دوستی با او ندارد. کدام کشور دلبسته آمریکا و اروپا شده و سالم مانده؟!
میگوید دوبی را ببین چقدر پیشرفت کرده؟! اروپا با دوبی کاری کرده که اگر لحظهای عنایت خودش را از دوبی بردارد، دوبی نابود میشود. تمدنهای ظاهری درست کرده و تمام آنجا هم در چنگ خودشان است. یک نفر اهل دوبی مخترع و مکتشف نمیشود، یک نفر در عربستان آدم فهیم و مهندس برجسته نمیشود.
ببینید چقدر نادانند که به یمن حمله کردند! چقدر هم عاشق آمریکا هستند و اظهار ارادت به آنها میکنند.
توهم، تخیل بی حد و مرز است. ولی تخیل محدوده دارد و ملاک دارد، که در ریاضی چیزی شبیه به هندسه فضایی به آن میگویند. آن فضا را باید ترسیم کنید، مثلا هواپیمای C۱۳۰ ترسیم میکند، میگوید: حالا این را بساز. اول در خیالت بساز آنرا، بعد پیادهاش کن روی کاغذ بعد هم اجرا کن.
در تخیل همه چیز محدوده دارد. ولی در توهم محدوده ندارد؛ من عاشق دختر شاه پریان هستم! هر نوع علاقه یا ترس یا وحشت یا تنفر یا محبت یا دلبستگی یا... برای چیزی که اصلا موجودیتش قابل اثبات نیست و هیچ مرز و حدودی ندارد؛ آن اسمش توهم است. ولی تخیل اینطور نیست، امکان به اثبات رسیدن هم دارد.
خلاقیت مجموعهای است از استعدادها که حافظه و خیال به کمک میآیند و با تَوَهُّم فرق میکند. جایگاه خلاقیت بالاتر از خیال است. البته تاثیر تَوَهُّم عجیب است؛ کسانی که اسکیزوفرنی (شیزوفرنی یا روانگسیختگی) مشکلات روحی دارند، هر لحظه ممکن است به کسی ضربه یا آسیبی بزنند!
هر قوهای اگر قدرت پیدا کند و بتواند پرواز کند نامش هوش میشود. تعریف هوش این میشود: بهره جستنهای وسیع و پر قدرت از یک قوه.
حال این هوش ممکن است مربوط به ریاضی باشد، ممکن است مربوط به مجسمهسازی باشد، ممکن است مربوط به شعر باشد، ممکن است مربوط به مهندسی یا تجارت باشد.
پس ما به تعداد استعدادها چندین نوع هوش داریم. تازه فهمیدهاند و کتاب مینویسند؛ "هوشهای دهگانه" بقیه هم با احترام کتابها را میگیرند و تعریف و تمجید میکنند! در صورتی که قرآن سالهاست که چنین مطلبی را فرموده است:
«وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» (انعام:۱۶۵)
درجات در اینجا همان هوش است. این تخیُّل اگر تقویت شود به هوش و خلاقیت تبدیل میشود. پس خلاقیت هوشی مربوط به تولید و تجسم و تبدیل یک واقعه و موجود خیالی به خارجی است. خلاقیت هوشی از جانب خیال و خیال رشدیافته است. تبدیل موجود ذهنی که صورتی انتزاعی از آن داریم به موجودی خارجی و قابل لمس؛ خلاقیت است.
اینها ودایعی هستند که خداوند برای دنیای ما خلق کردهاند، حال برای ملکوت و ارتباط با ملکوت، چه کاری برای ما انجام دادهاند. صحبت درباره عقل ملکوتی و قلب هم میماند برای جلسات آینده.
توهم کرده که هر پولی، ثروت است و ثروتمندش میکند، ربا میگیرد که ثروتمند شود! ای غافل! ثروت، روزی و تقدیر الهی است. اگر از حرام بدست آوردید، گند زدید و ویروسیش کردید، در حالیکه اگر نزول هم نگیرد، آن روزی مقدر خودش را دریافت میکند.
آهسته آهسته همه چیز را گران کردند، رییس جمهور هم میگوید: چرا اجناس را گران کردید؟! ما در ایران چیزی کم نداریم! ولی عواملی در دستگاهها پیدا میشوند که چندین ده هزار سکه را میخرند! و این بلا را بر سر مردم میآورند. برای پیروز کردنِ باطل، حسابشده کار کردند. ولی در اینجا خطایی مرتکب شدند؛ ریختند و بازار را تعطیل کردند! بازاریها همدیگر را میشناسند. میفهمند کسانی دیگر بودند که این کار را انجام دادند. تعدای از آنها را که دستگیر کردند، یک نفر از آنها هم اهل این بازار نبوده. بازاریها هم فهمیدند که این توطئه است، با این کارشان، بازار نسبت به این نوع اعتراضات واکسینه و ضد ضربه شد. این اشتباه را کردند و چنانچه این اشتباه را نمیکردند، اگر گرانیها ادامه پیدا میکرد، ممکن بود خود بازاریها بریزند بیرون و اعتراضات وسیعی انجام دهند.
۷ تیر ۹۷
اللهم صل علی محمد و آل محمد
0 نظر