گزارش جلسه 196 دوره آموزشی نظام شناسی
مراحل تاسیس مدرسه قرآنی/ قرآن کف شروع تعلیم و تربیت اسلامی است/ راهکار یعنی مسیر انجام دادن کار را پیدا کنیم، ولی راهبرد یعنی راههای نجات و نقشه جامع و برنامههای اصلی/شاخص کفر و ایمان، ولایت است/ولایت خدا باید در مدرسه، خانواده، کاسبی، نظام بانکی، نظام مدیریتی، نظام امورخارجه و... متجلی باشد/دیانت آنجایی است که مبانی از قرآن گرفته شده و تمام تلاش این باشد که آن مبانی در زندگی متجلی شود/ در قراردادهای سیاسی و اجتماعی و بینالمللی باید کارت سوره کافرون و آیتالکرسی را روی میز بگذارید، اینها چراغ قرمزهای اسلام است/مهارت افزایی در کلاس، به وسیله تلاشهای خود متربی است/جزئیترین و کلیترین نکات تربیتی و کلاسداری در قرآن هست/ آیات قرآن، مبانی هستند که اگر درست فهمیدید و درست بکار گرفتید، به راهبردها (برنامه های اصلی) میرسید/از ابتدای تاسیس مدرسه، قرآن برنامه دارد تا کوچکترین نکات و مطالب/زنگ تفریح مدارس باید به منزله کرسی آزاداندیشی باشد/ارتباط حوزه و دانشگاه، ارتباط دو نرمافزار است نه ارتباط دو ساختمان!/مدارس اسلامی خیال کردهاند تنها با کارهای سخت افزاری میتوانند مدرسه را اسلامی کنند/اگر کسی بخواهد مدرسه تاسیس کند، باید مبانی قرآنی را درست کشف کند، و از داخل آن راهبردها و نقشههای اصلی راه را استخراج کند و از آن نقشههای اصلی و راهبردها، روشهای تدریس، اهداف رفتاری و برنامههای اجرایی را استخراج کند
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
مدرسه قرآنی که همان مدرسه اسلامی است، چه فرقی دارد با مدرسه برجام اروپایی؟ چه فرقی دارد با مدرسه کفار؟
مدرسه قرآنی سه مرحله دارد تا راه بیفتد، اولش حتماََ باید از قرآن شروع شود، از موریس دوبس و ژان ژاک روسو و ... نباید شروع شود.
قرآن، کف شروع تعلیم و تربیت اسلامی است، که خانواده و دانشگاه و دبستان و مهد کودک و مدیریت و حکومت و... همه اینها مدرسه اسلامی هستند و باید از قرآن شروع شوند.
قرآن، چیستی مبنای کار را به ما میفرماید. مدارس اسلامی که اکنون نیز زیاد شدهاند، خودشان از راه و رسم این کار، آگاه نیستند.
شروع یک مدرسه قرآنی از مبانی و ریشههایی است که قرآن بیان میکند و از قرآن گرفته میشود. البته مانند خیلی از جاها، متاسفانه مدعی کار قرآنی هستند، قرآن را هم میخوانند ولی کار خودشان را میکنند و برنامهشان ربطی به قرآن ندارد!
باید خیلی زیبا، آیهای که خواندند و حرفی که از قرآن درک کردند در رابطه با نظام تربیتی آن مدرسه یا دانشگاه یا خانواده، رویش کند و چیزی از نظرات غرب هم نباید کسی مطرح کند. مثل خیلی از اساتید روانشناسی و... که اسلامی هستند و قرآن را خواندهاند ولی نظریاتشان را از غرب گرفتهاند!
نظریات و نظام ما، خالص باید از اسلام و قرآن باشد. بعد از اینکه مبانی و ریشه را از قرآن گرفتیم، نوبت راهبردها، برنامههای اصلی و کلی و نقشه جامع کار میرسد.
راهبرد غیر از راهکار است. راهکار یعنی مسیر انجام دادن کار را پیدا کنیم، ولی راهبرد یعنی از اساس آیا ما این کار را باید انجام بدهیم یا نه؟ بفهمیم چه به نفعمان و چه به ضررمان است. اسم دیگر راهبردها، راههای نجات و نقشه جامع و برنامه های اصلی و نظامهای اصلی است، و باید از آیاتی که مبنا بود اینها را استخراج کنیم.
بعد از اینکه نقشه جامع را در آوردیم، نوبت روشها و برنامههای اجرایی میرسد.
حال برای مثال و استخراج مراحل بالا، آیهای از قرآن را بیان میکنیم:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره:۲۵۷)
این آیه مبارکه مبنای کار ماست، "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا" ولایت ما در دستان خداست و خداوند دست ما را میگیرد، و اگر مطیع او باشیم و این طرف آن طرف پرسه نزنیم، خداوند ما را از تاریکیها و بحرانها نجات میدهد و به نور میرساند. این شد مبانی.
دومین مرحله راهبردهاست، ببینیم از این آیه راهبرد و برنامه و روشهای اصلی ما و راههای نجات ما چیست؟ که ما برنامه را طبق آن طراحی کنیم. قرآن فرموده: ولیّ ما خداست. ولیّ یعنی سرپرست و فرمانده و پرستار و هدایتگر و هادی و پشتیبان و مدافع. خدا ولی ماست یعنی تمام این معانی.
راهبرد اول: اگر مطیعش باشیم ما را به سوی نور میبرد. برای رسیدن به نور فقط باید مطیع و عاشق خدا بشویم.
راهبرد دوم: نقشه بکشیم چطور از این ولی و سرپرست و پرستار و پرورش دهنده و هدایت گر و مدافع و پشتیبان و نجاتبخش، بهره ببریم؟ برای اطاعت از این ولیّ برنامهریزیهایی میکنیم تا بفهمیم هدایتهایش چیست و همانها را دنبال کنیم.
برای ساختن مدرسه و دانشگاه اسلامی، یک مبانی داشتیم و یک راهبرد و حالا نوبت بیان راهکار و روش و نظام اجرایی است: پس باید آن برنامه را پیدا کنیم. در این مدرسهای که قرار است دانشآموزان را به خدا نزدیک کند، چه فکری و راهی باید داشته باشیم؟ قرار است با این دانشآموزان یا این اشخاص و اساتید یا... چه کنیم تا اینها به نور و مبدا و رحمت اصلی متصل شوند و "يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ" اتفاق بیفتد.
صدها مرتبه آیتالکرسی را خواندن که چیزی را حل نمیکند. باید فکر کرد تا بفهمیم چطور میتوان "يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" شد. چطور از خدای کریم اطاعت کنیم تا موجب خروج ما از تاریکیها به سوی نور بشود؟ از هدایتهای الهی چطور بهره ببریم؟ تا در اردو و کلاس و کتابهای درسی و نظام درسی و رشتههای درسی و دانشگاهی و رشتههای مدیریت و سیاست و اقتصاد، به سوی نور هدایت کند.
راهبرد:
هرچه علم و نور و رحمت است، اصل و منبعش پیش خداست.
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» (حج:۶)
یعنی حق و حقیقت اصلی پیش خداست. هر چیزی اصلش خداست، چه در اقتصاد وسیاست و خانواده و... همه چیز باید به سوی او برود.
وقتی این نکته را فهمیدیم، در ادامه آیه میخوانیم: "والَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" اگر طاغوت را ولیّ خودمان گرفتیم، کافر هستیم، با هزار ظاهرسازی هم نباید خیال کنیم مومن هستیم. اینها تندروی نیست، قرآن میفرماید اگر ولی خودت را طاغوت بگیری، کافر هستی. هر کاری هم بکند بازهم کافر است.
شاخص کفر و ایمان ولایت است. پذیرفتن ولایت آمریکا یعنی کفر. از آن طرف هم در روایات داریم؛ اگر کسی ولایت ما را پذیرفت ولی اهل گناه هم بود، خدا دستش را میگیرد. چه اهل گناه باشد و چه اهل عبادت، اول باید دید اهل ولایت هست یا نه.
به محضر معصوم گفتند: فلانی که شما دوستش دارید، اهل خلاف و گناه است، حضرت فرمودند ولایتش درست است؟ گفتند: بله. حضرت فرمودند ولایت ما نجاتش میدهد. گفتند فلانی شب و روز نماز میخواند، حضرت فرمودند ببینید ولایتش چطور است.
(وسایل الشیعه، ج۱، ص۱۱۸) (بَابُ بُطْلَانِ الْعِبَادَةِ بِدُونِ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ ع وَ اعْتِقَادِ إِمَامَتِهِم)
پس راهبرد اولی این است که ولایت خدا باید در مدرسه و خانواده و کاسبی و شغل و نظام تجاری و نظام بانکی و نظام سیاسی و نظام مدیریتی نظام امور خارجه و... متجلی باشد.
اگر ولایت خدا در دستگاه ریاست جمهوری متجلی نباشد، کفر است! هیچ کجا نداریم برای تشخیص درستی یک آدم، ریش و عمامهاش را اندازهگیری کنیم، ولی دستور داریم که ببینید ولایتش چطور است.
در آیه مبارکه آیتالکرسی آمده است: اگر ولایتش ولایت طاغوت است، کافر است: وَالَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ" اما برای مومنان فرموده: "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا" اهل ایمان ولیشان خداوند است، ولایت خدا را پذیرفتهاند. در تمام زندگیشان ولایت خدا وارد شده است.
ما از این مبانی راهبرد پیدا کردیم، و از این آیه متوجه شدیم که تمام تلاش و در تمام جهات زندگی و جزییات آن باید ولایت خدا متجلی باشد.
خیلیها گمان میکنند اگر حوزه رفتند و عمامه گذاشتند، دیانت و ولایت خدا را دارند! حوزه تنها بخشی از احکام و قوانین فقهی را یاد میدهد، ربطی به دیانت ندارد. دیانت آنجایی است که طرف، مبانی را از قرآن بگیرد و تمام تلاش خود را انجام بدهد که آن مبانی در زندگیش متجلی بشود.
اگر متجلی شد، این آدم متدین به دیانت است، خواه روحانی باشد، خواه کاسب و بازاری و پزشک و سیاستمدار باشد، ممکن هم هست آیتالله باشد و سالها شکنجه و زحمت کشیده باشد ولی متدین به دیانت نباشد!
باید ولایت الله را داشته باشد، دینداری هیچ شرط دیگری ندارد.
امروز حرم امام(ره) با ساختمان اولیه آن تفاوت دارد، چیزی شبیه تاجمحل برای هندوستان شده است. سنگ و آبنما و باغچه و... . دیگر امام خمینی(ره) در اینجا نیست. تمام حرکات و سکنات امام(ره) یادآور خدا بود، تاجمحل که یادآور خدا و اهل بیت(ع) نیست.
آنچه که فهمیدیم این است که مدرسهای که میخواهیم بسازیم، باید اول مبانی را داشته باشیم، مثل آیتالکرسی و یا:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * قُلْ يَأَيهُّا الْكَفِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ.
یک مبنا همین آیات مبارکه است، باید در تمام زندگی ما متجلی باشد. در برنامههای خودتان با کافران وابسته و هماهنگ و قاطی و رفیق محرمانه نشوید، دو تابعیتی نباشید. در قراردادهای سیاسی و اجتماعی و بینالمللی باید کارت سوره کافرون و آیتالکرسی را روی میز بگذارید. اینها چراغ قرمزهای اسلام است.
اگر چنین نکنیم، خوار و ذلیل و بیچاره میشویم. در مقابل هم میفرماید: "وَالَّذينَ كَفَرُوا" اگر چنین نکنی کافری! هرچند که ریش و عمامه هم داشته باشید! مبنا باید قرآن باشد.
برای تاسیس مدرسه یا حوزه یا دانشگاه، باید اول قرآن را به عنوان مبانی در مقابل خود بگذاریم و درست بفهمیم و در تمام مراحل متجلی کنیم، از داخل این مبانی، نظام و برنامههای اصلی و راهبردها را باید بیرون بیاوریم. (تفاوت راهبرد و راهکار هم در بالا بیان شد).
حالا نوبت پیدا کردن روش است. طبق مبانی و راهبردهای خودمان باید روشها و برنامهها را درست کنیم. چه نوع فعالیتهایی میخواهیم انجام دهیم، کوهنوردی، استخر، ورزش، روش امتحانات، تالیف کتب درسی، میزان دریافت هزینه، انتخاب معلمان و ... .
همه اینها میشود روشها و راهکارها یا برنامههای اجرایی. وقتی اینها را تعیین کردیم، میتوانیم مدرسه را بسازیم.
حال اگر در نحوه اداره مدرسه هر سوالی بپرسند جواب داریم که؛ قرآن یا روایات اینطور فرمودند. مترقیترین برنامهها و روشهای اجراییِ جزیی را قرآن بیان فرموده.
آیه شریفه «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم:۳۹) هم یکی دیگر از مبانی است. تمام تلاش را باید به کار برد، بچه و دانشجو در مدرسه و دانشگاه و خانواده باید تلاش کند.
هرکس بر اساس تلاش خودش نمره میگیرد. سعی کن دانشآموز، خودش توانا بشود نه اینکه چیزی به او متصل و آویزان کنی. خودش باید سعی کند، مربی سعی کند فایدهای ندارد. این آیه قرآن روش تدریس را بیان می کند.
سر کلاس میروید، کلاس کودکان یا دانشجویان، مهندسی یا هنر، هر کلاسی که باشد، خود دانشآموز باید تلاش کند. اگر خودش تلاش کرد ماهر میشود.
مهارت افزایی به وسیله تلاشهای خود متربی است. اگر مهارت بدست آورد تربیت میشود. اگر معلم زحمت زیادی کشید ولی دانشآموز تلاشی نکرد، دانش آموز نتیجهای هم نخواهد گرفت. کلاس را هم به هم میریزد.
بهترین برنامهها را هم مدرسه داشته باشد، اگر خود دانشآموزان فعالیت نکنند، چیزی یاد نخواهند گرفت. درسی را گوش میکنند که خودشان فعال هستند. نمایشی را میبینند که خودشان اجرایش کردهاند و بازیگر آن هستند. در آن سیستمی که بچهها فعال هستند، معلم موفق میشود. ولی در جایی که معلم فعال است و بچه ها ساکت نشستند، معلم باید با هزار زحمت بچهها را کنترل کند، به خاطر بیتربیتی و شلوغ کاری بچهها، باید مثل کارآگاه دنبال خطاکار هم بگردد.
معلم باید بنشیند تا بچهها در پای تخته و در گروه فعالیت کنند. اگر بهترین برنامهها را هم داشته باشید، تا خود بچهها نخواهند و فعالیت و انگیزه نداشته باشند، گوش نمیکنند. درسی را که خودشان در آن فعال هستند گوش میدهند. در آن سیستمی که بچهها فعّال هستند، معلم موفق خواهد شد.
اگر معلم بچه را مشغول نکند، بچه خودش برای خودش کار میتراشد. یعنی برنامه معلم مطابق قرآن نبوده، اگر مطابق قرآن باشد، خود بچه تلاش و فعالیت میکند.
کوچکترین نکات تربیتی و کلاسداری در قرآن هست. از روی این آیات قرآن میفهمید چطور با بچهها رفتار کنید، ثبت نام و امتحان و کلاسداری و تدریس را قرآن به ما نشان میدهد.
از جزییترین مطالب در قرآن هست تا کلیترین مطالب مثل تاسیس نظام و تاسیس مدیریت کلان کشور و... همه در قرآن هست.
این آیات مبانی هستند که اگر درست فهمیدید و درست بکار گرفتید به راهبردها (برنامه های اصلی) میرسید.
حالا که راهبردها را کشف کردید به نظام اجرایی و اهداف رفتاری میرسید.
چه اهدافی را باید در رفتارمان طراحی کرد؟ وقتی معلم خسته از کلاس خارج میشود، باید در جواب این سوال که؛ هدف شما از این تلاش و فعالیت در سر کلاس چیست؟ به هدف خودت رسیدی؟ معلم باید در پاسخ این سوال جواب را بداند و بگوید: بله در درس فلان هدف را داریم، و به نتیجه هم رسیدم و نشانه آن هم این نکات و مطالب است. اگر چنین نباشد من مطابق قرآن عمل نکردهام.
یعنی از ابتدای تاسیس مدرسه، قرآن برنامه دارد تا کوچکترین نکات و مطالب. اما کاری که ما میکنیم چیزی دیگر است. با این معیارها میتوانید تعیین کنید این مدرسه قرآنی هست یا خیر؟ قدرت نقد و و تجزیه تحلیل پیدا میکنید.
خروجی درس امروز الگو برای نظام مدیریتی و اجرایی و سیاسی کشور است و هم الگو برای دانشگاهها و نهادهای اجرایی و سیاسی و تجاری است. و هم الگو برای تاسیس یک مدرسه و یک خانواده دادیم، که الگو هم عملی است و خیالی نیست.
آیات قرآن کاملاََ اشراف دارد به زندگی ما. از روی قرآن میتوانیم بچه ها را تربیت کنیم.
مدرسهای که دانشآموزان آن تلاش و سعی نداشته باشند بر خلاف دستور قرآن است.
«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم:۳۹)
سرمایهگذاری در این مدرسه در زنگ تفریح باید بیشتر از کلاس آن باشد. دویست تا بچه را در حیاط مدرسه رها میکنند، یک ناظم ضعیف هم بالای سر آنان میگذارند، که تمام حواسش به اتمام مدرسه یا زنگ تفریح هست. یک زنگ تفریح به تعداد چندین کلاس درس دانشآموز، در حیاط مدرسه حضور دارند، باید تعداد زیادی معلم و ناظم در حیاط مدرسه باشند، با بچهها حرف بزنند، حرفهایی که بچهها در کلاس درس نمیتوانند به معلمان بزنند. کرسی آزاداندیشی در زنگ تفریح است!
مسجد هم همینطور، بعد از نماز که مثل کلاس باید آرامش برقرار باشد، کرسی آزاد اندیشی شروع میشود. باید حرف بزنند و نظر بدهند و مساله طرح کنند و... چرا بچه ها در شبستان مسجد بند نمیشوند؟ زیرا کرسی آزاد اندیشی میخواهند که مساجد ما هم ندارند.
مساجد ما میشود، خانه پیرمردها. اگر جواب سوالات و نیازهایش را در مسجد پیدا نکرد، طبیعی است که برود و سر کوچه بایستد. (بعضی پیرمردها اعتراض میکنند که چرا بچهها آمدهاند مسجد، مگر اینجا کودکستان است؟!)
تعدادی مربی باید درست کنیم که بعد از زنگ نماز پیش بچهها باشند و هر نیاز علمی و معنوی که دارند را جواب بدهند، تاریخ اسلام و اخلاق و احکام و عرفان و امام شناسی و قرآن شناسی و ولایت شناسی و... .
شنیدم قرار است مدرسه را در مسجد تاسیس کنند و به آن (مسجد مدرسه) میگویند. خیال میکند مسجد و مدرسه هر کدام تنها ساختمانی است که اگر هرکدام را کنار آن یکی بگذاری مشکل حل میشود! این همان ارتباط حوزه و دانشگاه است که نه حوزه معنای این حرف رهبر را فهمیده، نه دانشگاه فهمیده.
منظور از این سخنان چیست؟ ارتباط حوزه و دانشگاه ارتباط دو نرمافزار است نه ارتباط دو ساختمان!
میتوانیم معرفت و شناخت و روح دانشگاهیها را به حوزویها نزدیک کنیم؟ سوالاتشان را میتوانیم جواب بدهیم؟ ساختمان در این میان اهمیتی ندارد. اگر بتوانیم در مسجد پاسخهای این دانشآموزان را بدهیم، این ارتباط برقرار شده.
چند تا از دانشگاهیان را ببریم حوزه و چند تا ازاین حوزویها را ببریم داخل دانشگاه. اگر ارتباط درست برقرار شود، میشود ارتباط حوزه و دانشگاه.
متاسفانه در هرجایی که صحبت از اتحاد حوزه و دانشگاه میکنند، به کارهای نرمافزاری توجهی نمیکنند. فکر برنامههای سختافزاری هستند. باید اساتید به جامعه آموزش دهند که ارتباط حوزه و دانشگاه، چطور برگزار میشود، با ساختمان و جمعیت و امکانات و... نیست.
بحث ما محتوا و نرمافزار است، یک انسان آگاه باید برود در بین جماعت، که بتواند سوالات را پاسخ بدهد، بتواند اینها را دور هم جمع کند؟ اگر بتوانند این کارها را بکنند، بچه ها در مدرسهی بدون امکانات هم میآیند. مشکل ما محتواست که نداریم.
مدارس اسلامی خیال کردهاند تنها با کارهای سخت افزاری میتوانند مدرسه را اسلامی کنند، معلم ریشدار و ... مدرسه را اسلامی نمیکند. سختگیری و کار و فعالیت زیاد، مدرسه را اسلامی نمیکند.
در بین مدارس اسلامی که معلمین یا مدیر قضیه را خوب نفهمیده باشند، یک مدرسه هم نیست که بچههایش کاملاََ اسلامی باشند، البته مدارسی که مدیر یا معلم قضیه را فهمیده باشند، بچهها را درست بار میآورند.
با خوب درس خواندن و قبولی صد در صد در کنکور بچه ها مسلمان بار میآیند؟ بعضی از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق(ع) بهترین برنامهریزها هستند و بعضیها هم از بدترین برنامهریزها! اینطور میگویند: کسانی که منحرف هستند و از دانشگاه امام صادق(ع) بیرون میآیند، هیچ کس از عهدهی اینها بر نمیآید! زیرا طریقه پاسخ دادن را میدانند و دین را از ریشه میکنند.
حسین بشیریه که الان فرار کرده به خارج، ده سال استاد آنجا بود و بچههای ما را تربیت میکرد. هرمیداس باوند (نه نعمت الله باوند) ده سال استاد آنجا بود، الان رفته آمریکا. سروش چقدر اینجا آموزش داد و استادی کرد؟ مصطفی ملکیان که هنوز در قم هست، راس و رئیس همه گمراهان است، پدر و برادرانش امام جمعه هستند، مثل علما و فضلا رفتار میکند ولی عبا و عمامه ندارد، ولی هزار تا خط به گمراهان داخلی میدهد، اساتید گمراه، کتب خود را به ایشان هدیه میدهند.
با گردن کلفتی میگوید: اگر علما میتوانند بیایند با من مناظره کنند. ده سال هم ایشان در حوزه درس خوانده و حالا جزو خوارج شده و ریشه اسلام را میزند.
کسی خیال نکند اگر بچه در حوزه رفت در امان است، چنین موجودات خطرناکی در حوزه هستند که به دیگران خط میدهند، پیش خیلی از طلاب هم اینها احترام دارند به اینها عرض ادب میکنند.
مصطفی ملکیان با کمال ادب تمام مبانی اسلامی را زیر سوال برد! سروش گاهی بیادبیهایی میکند، ولی ایشان بسیار مودبانه، یک کلمه هم علیه دین حرف نمیزند ولی کاری میکند کسی که دو سال کتابهای ایشان را بخواند، همه چیز را کنار بگذارد.
خداوند آیتالله مهدوی کنی را رحمت کند به ایشان گفتیم اینها که در دانشگاه امام صادق(ع) هستند، بسیار خطرناک هستند، بچه ها را گمراه میکنند. فرمود: اینجا کرسی آزاد است، بچهها خودشان اینجا خوب را از بد تشخیص میدهند، ولی اینطور نشد! عدهای خوب از بد را تشخیص دادند، ولی عدهای هم ندادند.
یعنی نظام قرآنی برقرار نشد، نه در دانشگاه جامعه الصادق نه در دانشگاه شهید مطهری و نه در جاهای دیگر.
نظامی که در دانشگاه شهید مطهری هست، همان نظام دانشگاهی است، فقط ریش دارند و نماز میخوانند! دیانت و اطلاعاتشان ریشه در چه چیزی دارد؟ مبانی را چطور بلد هستند؟
چند سال قبل یک کسی آمد و گفت شما چه میگویید؟ یعنی اگر بخواهیم مدرسه بزنیم باید همت کنیم و هفتصد سال پای درس شما بنشینیم تا بفهمیم شما چه میگویید؟ الان خلاصه آن مطالب را بیان میکنیم:
اگر کسی بخواهد مدرسه تاسیس کند، باید مبانی قرآنی را درست کشف کند، و از داخل آن راهبردها و نقشههای اصلی راه را استخراج کند و از آن نقشههای اصلی و راهبردها، روشهای تدریس، اهداف رفتاری و برنامههای اجرایی را استخراج کند.
این کار سه مرحله دارد. اگر این سه کار را بکند مدرسه اسلامی میشود، در غیر این صورت به سرنوشت مدارس اسلامی دیگر مبتلا میشود که بعضی از آنها منحل شد. یکی از این مدارس فارغ التحصیلانش را دعوت کرد، آرزوهایشان را سوال کردند؛ حتی یکنفرشان هم نگفته میخواهم اسلام را یاری و توسعه دهم! بعضی هم مدارس را منحل کردند، چراکه اگر نتیجهای نمیگیریم، چرا اینقدر زحمت بکشیم؟! دانشآموزانشان هم از سران مملکت میشوند، آنهم بدون تعهد، و با ادعای زیاد!
خدایا توطئههایی که میکنند را خنثی بفرما، رهبر هم در حضور دولت شرح دادند، ولی دولت گوش نمیدهد، رهبر هم برای سند و تاریخ بیان میکنند، که اگر روزی این ملت بیدار شدند و قیام کردند و دولتیها خواستند مظلومنمایی کنند و بگویند تمام این کارها را با اجازه رهبر کردیم، سند موجود باشد که اینهمه رهبر به شما گفت، ولی شما عمل نکردید.
یادتان هست که برخی مسئولان رده بالا گفتند: ما کاری از پیش خودمان نکردیم، هر کاری کردیم با اجازه رهبر بود!!!
اللهم لا تسلط علینا من لایرحمنا
خدایا کسانی که به دین ما، اقتصاد ما، سیاست ما، تعلیم و تربیت ما رحم نمیکنند را بر ما مسلط مفرما
خدایا ما را سرباز رهبر بفرما، رهبر کلمه درستی نیست، ولی فقیه سمت و فیض است، که شامل یک مجتهد عالم عامل میشود، که از جانب مولایمان امام زمان(عج)، آنچه از قرآن و دیانت میفهمد بر جامعه بیان و هدایت کند و مراقب خرابکاریها باشد و تذکر بدهد. ولی جامعه باید غیرت داشته باشد که اگر رهبر حرفی زد، دنبال کنند.
۳ خرداد ۹۷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
0 نظر