صابره: متن كامل كتاب «ماهيت نظام هنري و مأموريتهاي آن از منظر اسلام» كه در حاشيه هشتمين همايش هشتم به شركت كنندگان ارائه گرديد
معرفي كتاب جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره، رونمايي شده در حاشيه همايش هشتم
متن كامل كتابِ
ماهيت نظام هنري و مأموريتهاي آن از منظر اسلام
تأليف: استاد زاهدي
معرفي كتاب جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره، رونمايي شده در حاشيه همايش هشتم
متن كامل كتابِ
ماهيت نظام هنري و مأموريتهاي آن از منظر اسلام
تأليف: استاد زاهدي
به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، كتاب جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره در حاشيه هشتمين همايش «به سوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي» رونمايي شد. اين همايش در روز پنجشنبه 29 خرداد 93 در كانون تربيتي شهيد مفتح با سخنراني آيت الله دكتر ميرباقري و استاد زاهدي برگزار گرديد.
متن كامل كتاب «ماهيت نظام هنري و مأموريتهاي آن از منظر اسلام» كه برگرفته از جلسات تدريس شده دوره آموزشي «نظامشناسي» ميباشد، اشاره ميشود:
فهرست
درآمد
ضرورت بحث
چیستی هنر و منشأ آن از منظر مکتب اسلام
چگونگی رخنۀ دشمن از طریق نظام هنری در جوامع اسلامی
نتیجه
درآمد
انسان به واسطۀ گرایشی درونی و فطری، قدرت تشخیص زیباییها را دارد. هرچند زیباییها را هرگز ندیده باشد و یا برای اولین بار با آن برخورد نموده باشد؛ ولی آنچنان جاذبهای به زیباییها و جلوات آن دارد که گاه محو در زیباییها میگردد. این جاذبه در وجدان و یا فطرت انسان موجب میگردد که انسان زیباترینها را انتخاب کند و از زشتیها فاصله بگیرد و به زیبادوستی نیازمند باشد. زیباشناسی انسان در صورت تربیت و رشد صحیح کمکم از امور حسی عبور کرده و به زیباییهای برتر مجذوب میگردد، در آن صورت زیبایی محبت، زیبایی سخاوت، زیبایی عفو و بخشش، زیبایی صداقت، زیبایی حکمت، زیبایی شرف و فضیلت و همچنین زشتی ظلم و تجاوز، زشتی توهین و تحقیر، زشتی تکبر و طمع و ... را درک میکند. این زیباییها و جذبهها و آن تنافرات در مجموع همان است که هنر را آفریده است. زيبایی شعر، زیبایی پيام، زیبایی محبت، زیبایی ترحم، زیبایی معرفت، زیبایی تعاون، زیبایی یکرنگی، زیبایی فداکاری و هزاران مصداق ديگر از زيبايیها و پرهیز از پلیدیها و زشتیها و پلشتیها، زندگی و حيات انسانی انسان را زيبا میكنند و انسان نيز تنها در این زیباییها رشد میکند و انسانیت او پرورش مییابد.
در مكتب تربيتی اسلام مأموریت انسان آن است كه زيبايیها و زشتیها را بشناسد و به جایی از کمال برسد که زيبايی حقيقت و زشتی باطل، زیبایی حکمت و زشتی جهالت، زیبایی یقین و زشتی فریب و تردید و تزلزل و دروغ را درک کرده و تمام زيبايیها را در جمال زیبای حقيقت ببیند و تمام زشتیها را از پشت نقاب ظاهر فریب آن با عنوان باطل درک نماید، آنگاه از سایر ودایع و استعدادهای فطری خود کمک بگیرد و آن زیباییها و زشتیها را به عالم انسانیت معرفی نماید.
ضرورت بحث
بنابر آنچه که ذکر شد، به نظر میرسد هنر نقش حیرت آوری در فرهنگ انسان و جوامع انسانی دارد. لذا میتوان گفت هر آنچه که در فرهنگ یک جامعه موجود است، در هنر آن جامعه نیز وجود دارد. به همین دلیل هنر ثمره و میوۀ فرهنگ است و نیز به نوبۀ خود فرهنگ ساز است و لذا تمامی ویژگیهای فرهنگ را داراست.
با مروری بر آثار، عرصهها و مراکز هنری پدید آمده در عصر حاضر در جهان اسلام، به وضوح می¬توان فهمید که مفهوم هنر، گسترۀ آن و مأموریتهای هنر در جوامع اسلامی به شدت در معرض دگرگونی و فاصله گرفتن از مبانی قرآنی و روایی میباشد. به گونهای که رفته رفته با فاصله گرفتن نظام تربیتی جوامع اسلامی از مفهوم اصیل و ارزشی هنر که برآمده از مبانی تربیتی اسلامی است، فهم مسلمانان نیز از مفهوم هنر و مأموریتهای آن تغییر یافته و هماکنون مفهوم هنر در نزد آنان، همان است که در جوامع کفر و سکولار به عنوان محصولات هنری ارائه و عرضه میگردد. از آنجا که هنر یکی از قوی¬ترین سلاح¬هایی است که قادر است تا فرهنگ جوامع و نحوۀ نگرش و سبک زندگی انسانها را تغییر دهد، این نوشتار برآن است تا به بررسی مفهوم هنر از منظر مبانی اسلامی پرداخته و به ریشهیابی مشکلات و چالشهای پیشروی جوامع اسلامی که در اثر فهم نادرست از مفهوم هنر و کارکردهای آن صورت گرفته است دست یافته و از این رهگذر راه برون رفت از مشکلات موجود را با مراجعه به مبانی اصیل قرآنی و روایی بیابد.
چیستی هنر و منشأ آن از منظر مکتب اسلام
در مکتب تربیتی اسلام جذبههای انسان به زیباییها، آیات جمال و جلال الهی و همچنین تنافرات او از زشتیها، شیطنتها، پلیدیها، ظلمها، نفاقها، کینهها و نفرت از نامردیها هنر نامیده شده است. در این راستا میتوان چیستی هنر و منشأ آن را این گونه شرح داد:
الف. ماهیت هنر
از دیدگاه اسلام آنچه که اکنون هنر نامیده میشود شامل دو وجه است:
وجه اول که اصل و یا روح هنر را تشکیل میدهد عبارت است از رؤیت و فهم باطنی هنرمند از سوژه است. به عبارت دیگر هنر عبارت است از یافتههای درونی هنرمند از موضوع یا سوژههایی که دیده یا شنیده و یا حس کرده است.
وجه دوم عبارت است از استعداد جلوهگری و استعداد معرفی یافتههای درونی هنرمند به عالم خارج از آنچه که دیده و یا شنیده و یا حس کرده است؛ یعنی چگونگی جلوه دادن و معرفی کردن آنچه را که هنرمند از دیدهها، شنیدهها و حس کردهها در درون خود یافته و وجدان کرده و یا شهود قلبی نموده است. از نگاه قرآن کریم در روایات،حقیقت هنر در همان وجه اول نهفته است. اما وجه دوم استعداد جلوه¬گری انسان است که یافته های خود را بصورت شعر یا نثر یا موسیقی یا نقاشی یا صورتگری یا بازیگری و نمایش و یا آوازه خوانی و از این قبیل عرضه می کند.این تعریف از هنر بزرگترین تفاوت و بزرگترین امتیازی است که اسلام در تعریف از هنر ارائه کرده است. این تعریف منشأ هدایت انسان به سوی هنر اسلامی از غیر آن می گردد.
ب. منشأ هنر
از منظر انسان شناسی قرآنی آنچه که امروز هنر نامیده میشود از دو مبدأ در وجود انسان نشأت میگیرد: مبدأ اول غرایز زیستی و مبدأ دوم که بسیار برتر و شریف تر است، عقل ملکوتی می¬باشد و آثار هنری نیز محصول همین دو مبدأ است.
بدیهی است پیدایش یک اثر هنری از هر یک از این دو مبدأ که آغاز گردد رنگ و بوی متناسب با آن مبدأ را خواهد گرفت. به عبارت دقیقتر این مبدأ هنر است که نام و مسیر هنر را تعیین میکند؛ یعنی اگر مبدأ آن زیستی باشد هنرِ زیستی نامیده می¬شود و اگر مبدأ آن در ادراکات ملکوتی و یا وحیانی باشد، هنر ملکوتی نامیده میشود. زیرا از دیدگاه انسانشناسی اسلامی حقیقت وجود انسان از فطرتی نشأت گرفته است که اولاً تمامی اسماء در معارف و حقایق هستی به او آموخته شده است تا تمامی حقایق مُلک و ملکوت برای او قابل درک باشد و ثانیاً تجلیات آن اسماء به صورت انوار جمال و جلال الهی در ذات او منعکس گشته است تا جایی که جای هیچگونه تردید و انکار در عظمت و جلال و جمال الهی برای او وجود نداشته و معترف به آن گشته باشد و این دو مبنا در آیات کریمۀ قرآن به تفصیل آمده است. آنجا که میفرماید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(بقره:31) . بنابراین، در وجود انسان علاوه بر دستگاه ادراکات حسی و زیستی نظیر قوای مغزی و ذهنی، دستگاه ادراکی دیگر و برتری وجود دارد که شناخت ادراکات فوق حسی یا ملکوتی و یا وحیانی را بر عهده دارد.
دستگاه ادراكات فوق حسی، درک و فهم حقايقی را بر عهده دارد كه از توان مغز و اندام حسی انسان خارج است. درک مهر و محبت، درک انس، درک ايثار، درک عشق، درک مقام تقرب به ساحت مقدس الهی، درک زيبايی شهادت، درک زشتی گناه، درک سياهی ظلم، درک نورانيت اخلاص و معرفت، درک تجليات انوار الهی در خلقت، درک پيامهای وحيانی، درک الهام و اشراق، درک زلالی صفا، درک زشتی طمع، درک پستی بخل، درک تعفن شهرت، درک نفرت از تكبر، درک ناپاكی نفاق و درک حقيقت هزاران شأن از شئون حيات انسانی و اضداد آن همه و همه از وظايف دستگاه ادراكات فوق حسی انسان است. بر طبق نظريه روانشناسی و انسان¬شناسی اسلام مركز ادراكات فوق حسی انسان در قلب روحانی است. در هنر زیستی نگاه خاص هنرمند نسبت به سوژه، مبتنی بر غرایز زیستی میباشد و به وسیله استعداد جلوهگری هنرمند به منصۀ ظهور میرسد. لذا میتوان هنر با منشأ زیستی را نوعی استعداد جلوهگری در وجود انسان قلمداد کرد که او را قادر به جلوه دادن منوّیات خود مینماید و فرد این منوّیات را در قالب تصویر، فیلم، خطاطی، نقاشی، معماری و غیره عرضه میدارد مانند به تصویر کشیدن صحنههایی از رویش یک گل یا طراحی منظرهای از کویر. این بخش از هنر چون از غرایز زیستی نشأت گرفته است و با احساسات انسان سروکار دارد نیازمند کنترل و مدیریت است؛ زیرا غرایز زیستی در صورت عدم کنترل و عدم هدایت نتیجۀ منفی و مخرب دارد و قادر است تمامی استعدادهای انسانی و ملکوتی انسان را از بین برده و قلب را آلوده نماید، به عنوان مثال میل به شهوت که غریزهای طبیعی است و وسیلهای برای دستیابی به تداوم نسل است اگر هدایت نشود قلب انسان را متمایل به فساد مینماید. بنابراین از آنجایی که هنر ملکوتی از قلب هنرمند صادر میشود، اگر قلب هنرمند آلوده به فساد باشد میتواند هنر را فاسد نموده و آن را ضایع کند. لذا هنر زیستی اگرچه لزوماً همه جا گمراه کننده نیست؛ اما بالقوه در معرض خطر می¬باشد و این قابلیت را دارد که تبدیل به ابزاری تباه کننده شود و توسط افراد به ظاهر هنرمند به بازی گرفته شود. زیرا ذات هنر مُلکی یا زیستی اینگونه است که اگر در دست انسان فاسد و دارای قلبی آلوده باشد از عشق، سکس میسازد و یا پلیدترین رفتارها را قادر است در لباس شعر درآورده و بسیار شیرین و جذاب جلوه دهد. بنابراین در این نوع از هنر، نظارت و کنترل بر هنر و هنرمند لزوماً باید وجود داشته باشد. زیرا هنرملکی یا هنرزیستی مانند سایر امور مُلکی عالم است و بسته به اینکه در دست چه شخصی باشد، همان گونه مورد استفاده قرار میگیرد.
نتیجه آنکه هنر زیستی از نگاه اسلام به شرط هدایت عقل ملکوتی ارزشمند میشود. در غیر این صورت تنها استعداد جلوهگری است که فرد توانسته است منوّیات و غرایز زیستی خود را به صورت جذابی جلوه دهد ولی از هنر حقیقی در آن خبری نیست، از این رو تفاوتی با سایر استعدادهای انسانی نظیر استعداد پزشکی و کوهنوردی و ... ندارد و دارای مقام و تقدس هنر اصیل نیز نمیباشد، لذا این هنر از منظر اسلام هنر حقیقی به شمار نمیرود و این در حالی است که جهان غرب این بخش از هنر را به عنوان تمام هنر و حقیقت در نظر گرفته و به سایر جوامع معرفی نموده است؛ زیرا غرب هنر را آینۀ رفتار، کردار و حوادث روزگار میداند و از شناخت دستگاه ادراکات عالی و فوق حسی عاجز است و دستگاه شناخت زیباییها را تنها درمحدودۀ ذهن، قوای مغزی و حواس پنجگانه معرفی می¬کند. اما هنر حقیقی از منظر اسلام که همان هنر ملکوتی نامیده میشود عبارت است از رؤیت ملکوت اشیاء، استماع و کشف حقایق عالم رؤیت، آیات جمال و جلال و درک یقینیات و ارزشها و اسماء حسنی الهی. زیرا از منظر وحی این زیباییها و جذبهها است که هنر اصیل را آفریده است:
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدهم عَلي اَنْفُسِهِمْاَلَسْتُ بِرَبِّكُم قالوا بَلی»(اعراف:172) در حقیقت مشاهدۀ آيات و نشانهها و تجليات جمال الهی، فطرت و ذات و حقيقت انسان را همچون آینهای شيفته و محو انوار حقتعالی نمود و دلدادگی و عشق انسان به انوار جمال و جلال الهی، ذات او را متعهد به پرستش و عشق الهی نمود. تا از زمانی كه به دنيا آمده و تا زمانی كه به سوی او باز گردد، از شدت شوق ديدار محبوب دائماً فرياد و ناله سر دهد كه «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِاَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمیلٌ »( مفاتیح الجنان-دعای سحر) و اين عشق عهدی شد بر گردن انسان تا غير محبوب را برای عشق ورزيدن انتخاب نكند. آنجا كه فرمود «الم اعهد يا بنی آدم أن لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونی هذا صراط مستقيم»(يس:60) يعنی ای فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وی دشمن اصلی شما است و مگر عهد نكرده بودم كه مرا بپرستيد، لذا از نگاه قرآن کریم تجلیات این عشق است که هنر حقیقی را میآفریند و خدا هنر را آفرید تا جلوههای جمال و جلال الهی را در هستی بر انسان يادآور شود و روح تعهد و عشق ازلی را در او احياء نمايد.
بنابر آنچه که ذکر شد از منظر مبانی قرآنی اسلام هنرمند حقیقی، کسی است که بتواند حقایق، آیات جمال و جلال، یقینیات و ارزشها و اسماء حسنای الهی را شهود و درک نماید و با استفاده از سایر استعدادهای انسانی خود در قالب اشکال مختلف ( نقاشی، طراحی، خطاطی، شعر، بازیگری، نمایشنامه و ... ) تبیین و ارائه نماید. و از آنجا که هنر ملکوتی از عقل ملکوتی نشأت میگیرد و در ارتباط با عاطفۀ معرفتی* است نه تنها نیازمند هدایت و کنترل نیست؛ بلکه اساساً خود هدایتگر، حیات بخش، رشد دهنده و کمال ساز است. این در حالی است که مبدأ هنر مُلکی یا زیستی، نیازها، گرایشها و استعدادهای زیستی است و به همین دلیل اساساً نیازمند هدایت و کنترل میباشد؛ زیرا نیازها، گرایشها و استعدادهای زیستی همچون گرسنگی، تشنگی، خواب، خشم، شهوت، احساسات و سایر امیال زیستی نیاز به کنترل و هدایت دارند.
بدین ترتیب تفاوت هنر زیستی با هنر ملکوتی از منظر اسلامی عبارت است از:
1- هنر مُلکی از غرایز زیستی سرچشمه میگیرد و اسیر احساسات است؛ اما هنر ملکوتی از عقل ملکوتی سرچشمه گرفته و موجب آزادی انسان از اسارت غرایز و احساسات است.
2- هنر مُلکی توسط حواس پنجگانه، ذهن و قلب درک میشود؛ اما هنر ملکوتی از حواس پنجگانه، ذهن و قلب روحانی عبور کرده و با عقل ملکوتی درک میشود.
3- محدوده و خروجی هنر مُلکی به نیازهای عالم مُلک مربوط میشود نظیر فیلم، نقاشی و ... اما محدوده و نتیجۀ هنر ملکوتی به عالم ملکوت و معرفت منتهی میگردد.
4- هنر مُلکی هدایت گر نبوده و در خوشبینانهترین شرایط آینۀ حیات زیستی است؛ اما هنر ملکوتی هدایتگر است و به نور وبصیرت منتهی میشود و همچون آینهای در برابر عالم ملکوت است.
5- در هنر مُلکی استعداد جلوهگری رکن اصلی است؛ یعنی اگر نقاشی فرد قوی باشد آن فرد هنرمندِ نقاش زبردستی است. اما در هنر ملکوتی حقایق، آیات جمال و جلال و ارزشهای الهی حرف اول را زده و عقل ملکوتی که مدرک اصلی است، مهمترین رکن در هنر اصیل محسوب میشوند.
6- هنر مُلکی بدون استعداد جلوهگری هیچ است؛ اما هنر ملکوتی بدون استعداد جلوهگری نیز قابل تکیه و پناهگاه است.
7- سرمایۀ هنر مُلکی، دیدنیها و شنیدنیهای عالم مُلک است؛ اما سرمایۀ هنر ملکوتی معارف، اسرار و انوار عالم ملکوت است.
8- هنر مُلکی در خدمت زور و زر، شهوات و تمایلات و هواهای نفسانی قرار میگیرد و نمیتواند از دام شهوات و هواهای نفسانی آزاد شود؛ لذا قابل خرید و فروش است؛ اما هنر ملکوتی زر و زور و تزویر را اسیر و رسوا کرده و آزاد از هرگونه دام است.
9- هنر مُلکی نمیتواند از دام اسارت شهوات و هواهای نفسانی و اوهام آزاد شود؛ اما هنر ملکوتی شهوات و هواهای نفسانی را در کنترل خود درآورده و به سوی کمال پیش میرود.
10- هنر مُلکی از جنس دنیا و مُلک است و به أدنی مرتبۀ حیات تعلق دارد؛ اما هنر ملکوتی از جنس حقایق، آیات جمال و جلال و عالم ملکوت است و لذا به عالم ملکوت منتهی می¬شود.
11- هنر مُلکی مانند تمام جلوههای دنیا فناپذیر است و به آثار باستانی تبدیل میشود و هر مقداری هم که از آن مراقبت شود باز در معرض فنا و نابودی است؛ اما هنر ملکوتی همواره پرنشاط، پرنور، زنده و حیات بخش است.
12- قیمت هنر مُلکی تنها با قیمت تمایلات خریداران دنیا ارزیابی میگردد؛ اما قیمت هنر ملکوتی با عیار حقایق، آیات جمال و جلال و عظمت حق تعالی سنجیده میشود.
13- پیام هنر مُلکی محدود به دنیای هنرمند است و به اندازۀ فهم و شعور هنرمند است؛ اما پیام هنر ملکوتی به فهم هنرمند کاری نداشته و به وسعت عالم ملکوت است و محدود به زمان و مکان نیست و از فهم هنرمند نیز بسیار فراتر و عظیمتر است.
14- کمال هنر مُلکی تنها در استعداد جلوهگری هنرمند خلاصه میشود؛ اما کمال هنر ملکوتی از استعداد جلوه گری هنرمند عبور کرده و به آسمان کمال و بصیرت صعود میکند.
15- هنر مُلکی حتی از واقعیات عبور کرده و سوژه را جذاب از واقعیات نشان میدهد و به تخیل هنرمند بر میگردد و در خیال و اوهام هنرمند میرود و از آنکمک میگیرد؛ اما در هنر ملکوتی محتوا به قدری غنی است که هنرمند هر چه تلاش میکند نمیتواند به سطح حقیقت برسد؛ زیرا قلم،کلام و ... قادر نیست تا تمام حقیقت سوژه را متجلی نماید.
چگونگی رخنۀ دشمن از طریق نظام هنری در جوامع اسلامی
با توجه به مطالب مذکور به نظر میرسد نظام هنری یکی از آن نظاماتی است که دشمن به واسطۀ آن توانسته است به راحتی بر کشورهای هدف مسلط شود و با نفوذ در چهار رکن فرهنگ ساز هنر؛ یعنی مبانی فرهنگ ساز، عرصههای فرهنگ ساز، مراکز فرهنگ ساز و صنایع فرهنگ ساز و همچنین در اختیار گرفتن آنها به واسطۀ ارکان فرهنگ ساز ساخته شده در جهان غرب، فرهنگ جوامع اسلامی را تغییر داده و فرهنگ هنری منحرف و مبتذل خویش را القاء نماید؛ در حقیقت با مشاهدۀ ارکان چهارگانه¬ی فرهنگ ساز هنر در جهان غرب میتوان به این نتیجه رسید که ایشان با انکار مفاهیم ملکوتی و جدا نمودن دین از عرصههای تمدنساز، اصل هنر را با استعداد جلوهگری مغشوش کرده اند و حتی استعداد جلوهگری را جایگزین اصل هنر نمودهاند و به عبارت دقیقتر هنر را از لباس فاخر حقیقت شناسی و زیباشناسی درآورده و به لباس جلوهگری تبدیل نمودهاند که نتیجۀ آن به انحراف کشیدن اعتقادات، افکار و رفتار انسانها نسبت به مفهوم هنر و گسترۀ آن شده است و همچنین فاصله گرفتن فهم مردم از هنر نسبت به فهم اصیلِ برآمده از مبانی عمیق قرآنی و روایی است.
نتیجه
در مجموع از طرح مطالب فوق در باب ماهیت نظام هنری و مأموریتهای آن میتوان به نتایج زیر دست یافت:
1- یکی از مشکلات نظامشناختی جوامع اسلامی در عرصۀ هنری آن است که در جهان اسلام، اصل هنر از دست رفته و تنها جلوهگری آن باقی مانده است؛ یعنی همان که در جهان غرب به عنوان حقیقت هنر معرفی میگردد و به تبع آن در نظام هنری جوامع اسلامی نیز استعداد جلوهگری به عنوان اصل هنر معرفی میشود؛ هر چند ظاهر آن رنگ و بوی اسلامی دارد؛ یعنی با پوشاندن لباسی اسلامی به استعداد جلوهگری افراد و چسباندن برخی آیات و روایات به جنبه از هنر، سعی در اسلامی نشان دادن این بخش از هنر میکنند.
2- به نظر میرسد با تکیه بر وجه مُلکی و زیستی هنر، مقولۀ هنر به راحتی قابل خرید و فروش شده و در خدمت زور و تزویر قرار خواهد گرفت.
3- با شناخت مفهوم هنر از منظر اسلام، نگاه و فهم هنرمندان نسبت به هنر رشد کرده و متعالی خواهد شد و هنرمندان بر اساس این نگاه از هنر متوجه خواهند شد که هنرمندتر آن است که دارای نگاه و فهمی عمیقتر، صحیحتر و زیباتر از ظاهر سوژه داشته باشد و باطن و ملکوت و حقیقت سوژه را رؤیت کند؛ زیرا هنرمند حقیقی شخصی است که روح هنر در قلبش موج زده و به اسرار باطنی و حقایق سوژه دست یابد و چشمی آیهبین و زیبابین پیدا نموده و در درون سوژه نفوذ کند و از کشف و رؤیت حقایق عالم خود لذت برد. این در صورتی است که اگر اصل هنر در قلب هنرمند فروغی نداشته باشد آنچه که برای هنرمند باقی میماند استعداد جلوهگری است و شغل هنرمند تبدیل به جلوهگری، بازیگری و نمایشگری شده و هنرمند سعی در نشان دادن امری میکند که دیگران بپسندند؛ یعنی به سمت هر مقولهای می¬رود که بتواند چشم¬ها را به سوی آنها جذب کند و یا اهداف و منافع افراد خاص را تأمین کند. به عنوان نمونه کارگردان به این فکر میکند که چه فیلمی را بسازد که در اثر جذابیت و جلوههای ویژه، در سینما فروش بیشتری داشته باشد و این یعنی همان گیشهگری. زیرا زمانی که هنرمند ب96ه جلوهگری مشغول میشود، باید دیگران هنر او را نگاه کرده و بپسندند که در نتیجۀ آن، وجود هنرمند ناخودآگاه به سمت ریا، مردم پسندی و خودنمایی متمرکز میشود.
4- با انتقال مفهوم جلوهگری به جای مفهوم حقیقی هنر به جامعه، مردم نیز به گونهای حرکت خواهند کرد که دیگران آنها را بپسندند و در نتیجۀ هنر ملکوتی به هنر مُلکی،تنازل خواهد کرد. و در اثر این تنازل جامعه به ریا، خیال بافی، غوطه ور شدن در اوهام، سطحیگرایی، دروغ پردازی، خودنمایی و ... مبتلا خواهد شد.
5- در صورتی که مفهوم هنر حقیقی به جامعه انتقال یابد، مردم به گونهای حرکت خواهند کرد که حس زیباشناسی و حقیقت بینی در ایشان تقویت شود؛ به گونهای که با عیارهای جدید، تبدیل به هنرمندی آیه بین میگردند و در درون خود نسبت به درک آیات جمال و جلال الهی احساس شعف میکنند؛ زیرا استعداد زیباشناسی در روحشان رشد نموده و دیگر عیار و ملاک های زیبایی را در سلایق، عقاید و سبک زندگی سایرین به خصوص هنرمندان بیبهره از هنر ملکوتی کاوش نمیکنند.
6- در اسلام ذاتاً مقولهای به نام هنر آزاد و یا مقوله ای به نام هنر دستوری وجود ندارد. در حقیقت از یک سوی این نگاه و انتخاب هنرمند است که به هنر قید زده و در آن دخالت دارد؛ لذا هنر آزاد وجود ندارد و از سویی دیگر هنر، دستوری نیز نیست؛ زیرا هنر چه مُلکی و چه ملکوتی از قلب هنرمند متولد میشود و بدین ترتیب اگر قلب هنرمند آلوده باشد چنین هنری نیز فاسد خواهد شد.
والسلام
--------
* شرح عاطفه معرفتی در کتاب « نظریه تربیتی اسلام»، تألیف مرتضی زاهدی آمده است
مؤسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره سلام الله عليها
0 نظر