صابره: رونمايي كتاب جديد در همايش ششم: قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت
معرفي كتابِ
قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت
به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، كتابهاي جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره در ششمين همايش «به سوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي» رونمايي شد. اين همايش در روز پنجشنبه 20 مهر 91 در كانون تربيتي شهيد مفتح با سخنراني حاج مهدي طائب و دكتر ميرباقري و استاد زاهدي برگزار گرديد. در اين همايش سه كتاب جديد موسسه صابره با عناوين «قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت»، « نظام سازي گمگشته جهان اسلام؛ نظامشناسی و نظامسازی بر اساس راهبردهای قرآنی و روایی» و «عقل، ناشناختهترین گنجینه انسان» نوشته استاد زاهدی معرفي گرديد.
معرفي كتابِ
قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت
به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، كتابهاي جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره در ششمين همايش «به سوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي» رونمايي شد. اين همايش در روز پنجشنبه 20 مهر 91 در كانون تربيتي شهيد مفتح با سخنراني حاج مهدي طائب و دكتر ميرباقري و استاد زاهدي برگزار گرديد. در اين همايش سه كتاب جديد موسسه صابره با عناوين «قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت»، « نظام سازي گمگشته جهان اسلام؛ نظامشناسی و نظامسازی بر اساس راهبردهای قرآنی و روایی» و «عقل، ناشناختهترین گنجینه انسان» نوشته استاد زاهدی معرفي گرديد.
جهت آشنايي مخاطبان محترم، به خلاصه اي از معرفي كتاب « قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت» كه برگرفته از جلسات تدريس شده دوره «تربيت استاد در مديريت و تعليم و تربيت قرآني» ميباشد، اشاره ميشود:
مأموریتهای کتاب
اگر قلب تربیت شود؛ افقهای وسیعی به روی ما گشوده شده و در عرصههای مختلف، پیشرفتهای عظیمی حاصل میگردد که مختصری به آن اشاره میشود:
ـ تحوّل بزرگی در علوم انسانی و تعلیم و تربیت ایجاد میشود و با وجود انسانهای تربیت یافته، دگرگونیهای عظیمی در تمامی سطوح اجتماع حاصل میشود.
ـ فطرت افراد بیدار میشود و فطرت بیدار و پاک، خداوند متعال، پیامبران، ائمه علیهم السلام، عالَم غیب، مرگ و معاد را میشناسد.
- علم حصولی به علم حضوری تبدیل می شود و در قلب فرد نور و بصیرت تولید میشود و به جای شکاکیت در قلب، یقین حاصل میشود.
- ذهنگرایی که نتیجهاش نسبیتگرایی، پرداختن به جزئیات امور، وجود نظرات متفاوت در هر موضوع و ایجاد شکاکیت است، رها شده و عقل ملکوتی فعال میشود.
- مدیران در بخش مدیریت های مختلف، با نور و بصیرت، جامعه انسانی را هدایت میکنند؛ در حقیقت مدیران بر زیرمجموعه خود ولایت پیدا میکنند به این معنا که به جای نظارت بر کارها، بر دلها و جانها حکومت میکنند و بدین طریق مجموعه تحت ولایت خود را به رشد و کمال میرسانند.
- مردم ارزشها را میشناسند و برای تحقق مفاهیم ارزشی در جامعه خود، در پی کسب مکارم اخلاق برآمده و با یکدیگر بر طبق ارزشهای اسلامی رفتار میکنند.
- روابط مردم از شکل روابط براساس منفعت خارج شده و به روابط معنوی تبدیل می شود؛ یعنی تزکیه و تهذیب نفس در صدر امور قرار گرفته و نفس اماره که منشأ بسیاری از سرکشیها و عصیانگری هاست، تربیت می شود.
- وجدان که ریشه عقل ملکوتی است، رشد میکند و بدین ترتیب فضایل اخلاقی در وجود انسان تقویت شده و رذایل اخلاقی از وجود انسان رخت برمیبندد.
- دغدغه معلم، هدایت متعلم به سوی نور میگردد به نحوی که زمینههای دستیابی متعلم به حیات طیبه فراهم میگردد.
- روشهای تدریس از شکل معلم محور و دانشآموز محور تغییر یافته و کلاسها به شیوه استعداد محور اداره میشود.
- ارزشیابی از شکل سنجش کمّی و ارزیابی از میزان محفوظات متعلم خارج شده و معیار ارزشیابی، درک و فهم متربی از مطالب و تولید علم توسط وی میباشد.
- هدف از تدریس درس قرآن و دینی، پر کردن انبار ذهن نخواهد بود بلکه متعلمین به واسطه قلب رشدیافته، میتوانند با عقل ملکوتی خود در معارف دینی تدبّر و تعقل نموده و درهای معرفت به روی ایشان گشوده میگردد.
- در درس تاریخ، چشم عبرتبین متعلمین باز میشود. به عبارت دیگر، هدف معلم در درس تاریخ، رساندن متعلمین به جایی است که بتوانند با قلب خود در موضوعات تاریخی چنان اندیشه کنند که گویی با آنها زندگی میکنند.
- در درس علوم تجربی، با مشاهده دقیق نعمات الهی و جهان خلقت، چشم دل باز میشود و متربّی میتواند در خلقت آسمانها و زمین، کهشانها، منظومه شمسی، ماه، خورشید، کوهها، دریاها و... اندیشه نماید و نشانههای پروردگار را ببیند و قلبش خاشع شود.
خلاصه کتاب:
پاره گوشتی به رگی از رگهای درون انسان آویزان است و این از عجیبترین موجوداتی است که در درون انسان است و آن قلب است. دل مايههايي از حكمت و مايههايي از ضد حكمت دارد... (امام علي عليه السلام، نهج البلاغه)
کتاب قلب، با عنوان: «قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت»، از سلسله دروس انسانشناسی استاد زاهدی میباشد. تدریس مبحث قلب، در طی 12 جلسه صورت گرفته است. کتاب حاضر شامل مباحث جلسات اول تا سوم میباشد که بر اساس فعالیّت دانشپژوه، ویراستاری و کار تحقیقی به شرح ذیل روی آن انجام شده است:
در این کتاب با توجه به متن درس و آیات و روایات متعددی که در مبحث مؤیّدات و مبیّنات آمده و مطالب ارزشمندی که علمای عالیمقام در موضوع قلب، ایراد فرمودهاند و مختصری از آنها در مبحث مقوّمات و حواشی آمده است، با قلب و کارکرد قلب تا حدودی آشنا میشویم و سعی بر آن است که به طور اجمال اهداف و آثار طرح قلب را در عرصههای گوناگون حیات انسانی در مدیریت و تعلیم و تربیت تبیین نماییم.
در بحث اثبات و موضوعیّت قلب، آرای علما و دانشمندان، به چند دسته تقسیم میشود. برخی از آنها، اصلاً قائل به موضوعیت قلب نیستند. اکثر روانشناسان غربی در این طیف قرار میگیرند و این طرز فکر ایشان، به جهت نقص در شناخت مراتب بالای وجود انسان است. این گروه، مغز را به عنوان فرمانده کل و مرکز ادراکات پذیرفتهاند و در مورد قلب به چنین جایگاهی اعتقاد ندارند. البته در میان اندیشمندان غربی افرادی هستند که به ظاهر قائل به موضوعیت قلب هستند. «هایدگر» فیلسوف آلمانی از چهرههای برجسته این گروه است. اما نکته اصلی که وجه تمایز باور ایشان و نگاه به قلب در کتاب حاضر به شمار میرود، این است که قلبی که آنها از آن سخن میگویند قلبی نیست که مورد عنایت قرآن و روایات است.
گروه بعدی، از علما و دانشمندان مسلمان هستند؛ که قلب را قبول دارند اما استقلال آن را نپذیرفتهاند، بلکه آن را مترادف با روح یا نفس و یا کلمهای دیگر میدانند. بهطور مثال میگویند: «قلب همان روح است.»
البته ما هم میگوییم قلب همان روح است. ولیکن به موضوعیّت آن هم توجّه داریم. به عبارت دیگر اگر قرار بود قلب همان روح باشد، نیازی نبود در قرآن کریم و روایات اهلالبیت علیهم السلام این همه از قلب صحبت شود. در صورتی که در 142 آیه از قرآن مستقیماً از کلمه قلب صحبت شده است و روایات بسیاری در باره موضوعیّت قلب، ویژگیها و کارکرد آن آمده است:
کلّ آیات قرآن کریم در مورد قلب، در فصل مؤیّدات قرآنی آمده است از جمله آیه زیر:
«لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ»[1].
«خدا شما را به سوگندهاى لغو مؤاخذه نمیكند و ليكن به آنچه در دل داريد مؤاخذه خواهد كرد و خدا بسيار آمرزنده و بردبار است.»
یعنی مسئول تمام امور قلب است.
حضرت مولی الموحدین امام علي علیهالسلام، در بحث قلب و ویژگیهای آن، مطالب مبسوطی بیان نمودهاند که در مبحث مؤیّدات روایی کتاب آمده است. حضرت در آغاز این فراز میفرمایند:
« لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا»[2]
« پاره گوشتی به رگی از رگهای درون انسان آویزان است و این از عجیبترین موجوداتی است که در درون انسان است و آن قلب است. دل مايههايي از حكمت و مايههايي از ضد حكمت دارد.»
امروز روانشناسی غرب و شرق همگی عجیبترین عضو در بدن را مغز میدانند؛ ولی حضرت علی علیه السلام، بزرگ روانشناس اسلام و تربیت شده قرآن در دامن رسول خدا صلی الله علیه و آله، به این روشنی، قلب را عجیبترین عضو در انسان توصیف میفرمایند. کلام ایشان ناظر به همان قلب صنوبری است که بسان پارهای گوشت به رگی از رگها آویزان است.
این موضوع در کنار بخشهای بعدی کلام که تمام ویژگیهای ادراکی را به قلب نسبت میدهند، به وضوح تمایز روح از قلب را نشان میدهد؛ چراکه هرگز درباره روح نمیتوان گفت که به رگی از رگها آویزان است.
با توجه به صحبت حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی، قلب، صورت جامع روح است؛ یعنی روح در صورت جامع خود به شکل قلب در وجود انسان متجلّی میگردد.
حضرت آيتالله استاد محمد شجاعي در بيان نسبت بين روح و دل و مشاعر، بیانات مبسوطی را ارائه نمودهاند که در همین کتاب، در مبحث جواب ردّیه آمده است.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز، این نظر را ترجیح داده که اداراک، کار قلب است. به این معنا که دخالت مغز در امر ادراک دخالت ابزاری است بنابراین قلب ادراک میکند و مغز واسطه ادراک است.[3]
هدف ما در بحث قلب این است که بگوییم:
محور مدیریت اسلامی، قلب است. محور روانشناسی اسلام، قلب است. محور ادراکات عالی انسانی و عموم ادراکات، قلب است. محور روانشناسی رفتار، قلب است. محور درس اخلاق و معارف و تزکیه نفس، قلب است. محور عرفان و سلوک و طی مقامات معنوی، قلب است. و محور تعلیم وتربیت، قلب است.
جایگاه عقل ملکوتی، عاطفه و غرایز، در قلب است. اگر قلب تربیت شود، غرایز زیستی در آن کنترل میشود و هوای نفس به قلب، غلبه نمیکند. عقل ملکوتی در آن رشد می کند و انسان بدون تفکر و اندیشه کاری را انجام نمیدهد. روح انسانی در او تجلی مییابد و ملکات فاضله در وجودش رشد میکند و قلب برای مبارزه با شیطان قوی میشود و میتواند از ورود شیطان به درون قلب جلوگیری کند.
میبایست قلب را با توجه به آیات و روایات بشناسیم. به روشهای تربیت آن ورود پیدا کنیم و آن را تربیت نموده، خوب مراقبت کنیم تا از ثمرات فراوان آن در عرصههای مختلف حیات انسانی بهرهمند شویم.
از آنجا که انسان دارای مراتب بالاتری از مراتب حیوانی خویش میباشد؛ برای دست یافتن به آن مراتب و از قوه به فعل در آوردن آن مراتب، پروردگار متعال ابزاري به نام قلب، در اختیار انسان قرار داده است تا به واسطه آن، معارف و ادراکاتی را که خارج از حوزه و حیات حیوانی انسان میباشد، درک نماید. و آن محلی باشد برای دریافت مستقیم حقایق، وحی، الهام، اشراق و جایگاهی برای عمیقترین مراتب یقین و خاستگاه دعا و نیایش و خلوتگاه ارتباط بنده با خداوند متعال و آینه انوار الهیه و محل شهود آیات و بیّنات پروردگار و کسب غایت و نهایت علم و ادراک. چشمی باشد برای دیدنیهای مراتب بالای وجود و گوشی باشد برای شنیدنیهای عالم ملکوت. پایی باشد برای سفر به ملکوت اعلی و دستی باشد برای تسخیر «ما فی السموات و ما فی الارض». دستگاهی باشد برای ادراک اسرار و معانی که مغز و اعصاب و حواس پنجگانه از ادراک آن معارف عاجز است. زبانی باشد برای گفتن رازها و اسراری که زبان و سخن، توانایی انتقال آن را ندارند.
در روانشناسی اسلامی، در مبانی انسانشناسی، برای انسان، روح، قلب، تفکر، جسم، ذهن، غریزه، عقل(ارزشي)، اراده و عاطفه را میشناسند و هریک از آنها در ساخت شخصیت و حقیقت انسان نقش مهمی دارند.
روانشناسی غربی، در بحث انسانشناسی، جسم، غریزه، احساس، تفکر، ذهن را میشناسد و به روح، قلب و عقل(ارزشي) توجهی ندارد. اگر از عقل و تفکر و خردگرایی صحبت میکند، منظورش همان ذهن است، که همه فعالیتهایش در مغز صورت میگیرد.
سر و کار ذهن با حواس پنجگانه میباشد. حس، وهم، خیال، حافظه، مربوط به ذهن میباشند. عقل ذهنی در حد تصورات این جهانی است و توانایی درک مفاهیم عالی و ملکوتی را ندارد؛ حقایق را نمیشناسد؛ زیباییها را نمیشناسد؛ ایمان را نمیشناسد و همچنین تفکر در امور زیستی و دنیایی و امور این جهانی نتیجه عملیات مغز میباشد و اراده و تصمیمگیری در این زمینه نیز مربوط به فعالیتهای مغز و ذهن میباشد.
در روانشناسی اسلامی قلب، امام بدن است. در صورتی که در روانشناسی غربی مغز در رأس است و مهمترین عضو بدن انسان، مغز است و ذهن حاصل فعالیتهای مغزی می باشد و ادراکات مغزی به وسیله حواس پنجگانه انسان میباشد.
در روانشناسی اسلامی، محور همه امور، قلب است و ادراکات عالی توسط قلب صورت میگیرد. کیفیت و چگونگی علم به مفهوم نور و بصیرت که از ادراکات عالی و فراحسّی میباشد، مربوط به قلب است. برای فهم و درک آیات پروردگار، نیاز به چشم دل داریم. وقتی ملکوت با چشم قلب مشاهده شود، دل آرام میگیرد.
در روانشناسی اسلامی در مبحث معرفتشناسی، قلب حکومت میکند. عقل ملکوتی کلیات را درک میکند و به همین دلیل در هستیشناسی میتواند جهان را به صورت کلّی و مجموعهای نظاممند درک کند. و در بحث معرفتشناسی، به درک کاملی برسد و چون عقل ملکوتی از جنس یقینیّات است در قلب یقین حاصل میگردد.
اگر بتوانیم در نظام آموزش و پرورش، قلب دانشآموزان را تربیت کنیم، علم حصولی که نتیجه علوم تجربی در غرب است تبدیل به علم حضوری که از نظر اسلام علم حقیقی محسوب میشود، میگردد. و در قلب فرد نور و بصیرت تولید می شود و از این همه جزئینگری رها میشویم و به جای شکاکیت، در قلبها یقین اتفاق میافتد.
استاد در فرازی از درس به جسم برزخی انسان که در قلب ساخته میشود اشاره مینماید:
(( از سوی دیگر، موجود سوّم هم در قلب متولد میشود، موجودی که دوران بعد از مرگ را در عالم برزخ میگذراند. این قلب است که شخصیت سوّم انسان را برای قبر و قیامت میسازد وگرنه جسم انسان که در قبر خاک میشود. این قلب است که آن موجود سوّم را میسازد. به عبارتی خودِ قلب به آن موجود تبدیل میشود. موجودی که جامع جمیع امور انسان از کودکی تا لحظه مرگ است. وقتی سخن از معاد جسمانی در قیامت میشود، مقصود، جسم دنیوی انسان نیست وگرنه این شبهه به وجود میآید که جسم ما در چه سنّی محشور میشود؟ کودکی؟ نوجوانی؟ جوانی؟ یا پیری؟ اساساً این جسم دنیایی ما بسیار ناقصتر از آن است که محشور شود. جسمی که وارد صحنه محشر میشود، همین موجود سوم است که جامع جمیع کمالات جسمانی و روحانی است و این جسم، مطابق نقشهای که قلب ترتیب داده شکل میگیرد. به همین دلیل هم آنجا دیگر باطن مطرح نیست. باطنیات، ظاهر میشوند و صورت جسمانی مییابند. مثل جسم انسان نزولخوار (حرامخوار) که طبق نصّ صریح روایات داریم که به شکلی در میآید که شکمش روی زمین کشیده میشود و به خاطر سنگینی شکمش یک قدم هم نمیتواند راه برود. و یا مثالهای دیگری از این دست که در روایات نمونههای آنها را فراوان مییابیم. همین است که خداوند در قرآن میفرماید: همه در خطرند مگر آنکه با قلب سلیم به پیشگاه خداوند بیاید: « إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»[4]. قلب سلیم یعنی صورت برزخی سالم. کسی که بتواند مطابق نقشه کامل قلب محشور شود گرفتاری ندارد.))
پس از انجام تحقیقات در زمینه استخراج آیات و روایات و شرح بعضی از آنها و اشاره به برخی از سخنان علمای طراز اوّل در مورد قلب، در فصل آخر کتاب، راهبردها و کاربردهای بحث قلب آمده است، و اثرات بارز تربیت قلب در عرصههای مختلف بیان گردیده است که در ذیل به بخشی از آن اشاره میشود:
اگر قلب تربیت شود، افقهای وسیعی به روی ما گشوده میشود. و در عرصههای مختلف پیشرفتهای عظیمی حاصل میشود. تحول بزرگی در علوم انسانی، و تعلیم و تربیت ایجاد میشود. و با وجود انسانهای تربیت یافته دگرگونیهای عظیمی در تمامی سطوح اجتماع حاصل میشود. در ادامه به برخی از این عرصهها اشاره میکنیم که ورود قلب در آنها تحولات عظیمی را پدید خواهد آورد:
* در عرصه مدیریّتها:
اگر مدیران جامعه، قلب رشد یافته داشته باشند؛ به تبع آن، رشد عقل ملکوتی در وجودشان هویدا میگردد و سبب نورانیت در آنها میشود و در بخش مدیریتهای مختلف در جامعه، با نور و بصیرت، جامعه انسانی را هدایت میکنند. و در حقیقت مدیریتها، که نوعی عملکرد غربیها را تداعی میکنند، جای خود را به ولایت میدهد. کار مدیر در جامعه اسلامی اداره کردن امور و ولایت کردن بر مردم است. و امر ولایت، رساندن افراد به نور و بصیرت میباشد. «مدیر» بر نحوه انجام کارها نظارت میکند ولیکن «ولی» بر دلها و جانها حکومت میکند و آنها را میپروراند و به سوی خداوند متعال رهنمون میسازد. [5]
روانشناسی غربی، ذهن را میشناسد و در مورد قلب هیچگونه شناختی ندارد. ذهنِ مورد نظر غربیها مادی است و کارکرد آن در حد کامپیوتر میباشد و برخلاف قلب، دارای ادراکات عمیق ملکوتی نیست. حیطه ادراکات ذهن محدود است ذهن فقط میتواند اطراف خود را ببیند و نمیتواند به کل موضوعات دسترسی داشته باشد. خوراک ذهن اطلاعاتی است که توسط حواس پنجگانه دریافت میکند و ذهن برای حل مسائل، نیاز به زمان دارد تا بتواند ابعاد مختلف مسئله را تجزیه و تحلیل نماید؛ پیرامون آنها پژوهش نماید و نتیجه پژوهش را در ماده و تبصرههای مختلف بیاورد و اعمال کند و به سبب ظرف محدود و عینی بودن آن، شناخت ذهن، نسبی و موضعی است و نمیتواند با عالم قبل و بعد و عالم ملکوت ارتباط برقرار کند و به همین دلیل ارزشها از دیدگاه ذهن، نسبی است و ذهن نمیتواند مانند قلب به یقین برسد و دچار شک و تردید میشود و به خطا میرود.[6]
در سیستم مدیریتی امروز تحت لوای استقلال ذهن، نمیتوانیم افراد را به حیات طیّبه رهنمون سازيم. در مدیریت امروز برای تصمیمگیری نیاز داریم که هزاران پارامتر را جمع کنیم، اطلاعات را بررسی کنیم تا بتوانیم مدیریت اصولی و علمی داشته باشیم.
* در عرصه اخلاق و ارتباطات اجتماعی:
اگر تربیت قلب، بر اساس نظام تعلیم و تربیت اسلامی صورت گیرد، ادراکات عمیقی در انسان صورت میگیرد. ادراکاتی که در ذهن صورت میگیرد، وارد قلب میشود و توسط عقل ملکوتی و قلب به ادراکات عالی تبدیل میشود. ارزشها که از جنس زیباییها و یقینیات و کمالات هستند، توسط عقل ملکوتی شناخته میشوند و قلب نسبت به آنها گرایش دارد و بدین گونه ارزشها در وجود افراد شکل میگیرد. مردم با اخلاق اسلامی با یکدیگر برخورد میکنند. افراد ارزشها را میشناسند و نسبت به آنها گرایش نشان میدهند، مفاهیم اخلاقی و ارزشی در جامعه جای خود را باز میکند و شاهد بروز مکارم اخلاق در جامعه خواهیم بود إنشاالله.
اگر قلب تربیت شود، افراد بر اساس معیارها و ضوابط اسلامی با یکدیگر رفتار میکنند. رابطه آنها از شکل روابط براساس منفعت، خارج شده و به رابطه معنوی تبدیل میشود و افراد به خاطر ارزشهای حقیقی به یکدیگر احترام میگذارند؛ خودپسندیها در جامعه جای خود را به دیگر دوستی میدهد؛ واژههای ایثار، گذشت، فداکاری، شهادت معنا پیدا میکند؛ و فرد حاضر است برای امنیت و رفاه حال دیگران از جان شیرین خود بگذرد.
در این فضا تفاخر و تکاثرها، به همدلیها تبدیل میشود. به هر میزان که علم و معرفت فرد بالاتر میرود، به تواضع او افزوده میگردد. معنای زیبایی و زیباشناسی تغییر میکند. و زیباییهای ظاهری جای خود را به زیباییهای باطنی میدهند. اگر قلب تربیت شود روابط میان خویشاوندان، اطرافیان و همسایگان ارزشی میشود یعنی ارزشهای اخلاقی اساس ارتباطات را تشکیل میدهند. همدلیها و همراهیها بیشتر میشود. در غم و شادیهای هم شریک میشوند و سعی میکنند از یکدیگر با خبر باشند و هر زمانی نیاز بود به داد هم برسند. و در نتیجه، بیماریهای افراد جامعه، به خصوص بیماریهای روحی روانی و افسردگیها کم میشود.
*در عرصه آموزش و پرورش:
اگر برنامه تربیتی مدارس بر اساس تربیت قلب باشد، مدارس زمینی انعکاسی از مدرسه آسمانی است که خداوند معلم آن است، و موضوع تدریس، اسماء و حقایق؛ و علم، معرفت پیدا کردن به کل اسماء و حقایق میباشد و جنس آن از نور است.
در این مدرسه زمینی، معلم جانشین خدا بر روی زمین است وخودش عالِم میباشد؛ یعنی نور معرفت در قلبش تابیده و چراغ عقل، در وجودش روشن است. نام دانش آموزان این مدرسه، به متعلمین تغییر مییابد و معلم، متعلمین خود را به سوی نور هدایت میکند.
متعلمین در جهت رشد و هدایت و رسیدن به حیات طیّبه قرار میگیرند و قلب و عاطفه و عقل ملکوتی در وجودشان به تعالی میرسد و ارزشهای اصیل را میشناسند. شناخت ارزشها و ضدّ ارزشها، فضای تعلیم را به گونهای دیگر جلوهگر مینماید. در این فضا، دوستیها عمیقتر میشود و رابطه بین شاگرد و معلم رابطه معرفتی است. در این فضا، افراد هم خودشان به رشد و تعالی میرسند و هم باعث رشد و تعالی دیگران میشوند.
از آنجا که انسان، فطرتاً بهدنبال علم و حقایق و زیباییها و یقینیّات و ارزشها و کمالات است، اگر قلب تربیت شود، انسان علم را به خاطر رسیدن به زیباییها و کمالات و معرفت و حقیقت میخواهد نه برای کسب مدرک و پست و مقام و رسیدن به دارایی بیشتر. در این فضا استعدادها شکوفا میشود؛ فطرت حقیقت جویی افراد رشد میکند.
اگر قلب بهطور صحیح شناخته شده و تربیت شود، قلب و عقل ملکوتی و عاطفه در وجود انسان رشد مییابند. انسان از شأن ناسوتی گذر میکند و رفعت مییابد و شأن ملکوتی ملکه وجودش میشود. عقل منفعتطلب جای خود را به عقل معرفتطلب و حقطلب میدهد. علم حصولی تبدیل به علم حضوری میشود. و با وجود علم حضوری عقل رشد مینماید و نورانی میشود. چون عقل نور محض است و بدینسان انسان در وادی نورانیت میافتد. عقل و علم مشترکات بسیاری دارند و همجنس هستند. علم راهبر عقل است. علم با نور و بصیرت رشد میکند و نور و بصیرت جایش در عقل است. کسی که عقل ملکوتیاش قویتر باشد، نورانیتش بیشتر است. و چنین فردی عالِم حقیقی است.
* در عرصه روش تدریس:
اگر تربیت قلب در نظام تعلیم و تربیت محور شود، روشهای تدریس از شکل معلّم محوری و دانشآموز محوری بیرون میآید. کلاسها از شکل فعلی بیرون میآید و بهصورت کارگاههای آموزشی اداره میشود. محور کار کارگاههای آموزشی، پرورش استعدادهای مختلف انسان میباشد. برنامههای درسی در جهت رشد و شکوفایی استعدادهای جسمانی، غریزی، ذهنی، قلبی، عقلی، عاطفی، ارادی و تفاوتهای دختر و پسر تنظیم میشود.
جهت پرورش و رشد استعدادها، میبایست پرورش و تزکیه نفس مقدم بر آموزش و تعلیم باشد.
در این فضا معلّم، خودش باید مزکّی باشد و قلب تربیت شده و سلیم داشته باشد تا بتواند متعلمین خویش را به سوی خداوند رهنمون سازد. رابطه معلّم و متربّی، رابطه عاطفی و بر اساس رشد و رساندن متربّی به حیات طیّبه میشود.
* در عرصه تکالیف درسی:
اگر تعلیم و تربیت بر اساس تربیت قلب باشد، تکالیف درسی دانشآموزان به شیوههایی اعمال میشود که اجبار و اکراه در آن نباشد. مربی تربیت شده با این شیوه، قلب کودک را میشناسد و میداند قلب، ادبار و اقبال دارد و سعی میکند در زمانهایی که قلب ادبار دارد، او را مجبور به انجام کار نکند زیرا قلب موجود لطیف و ربّانی است و در این صورت قلب کودک میمیرد. مربّی خوشذوق، از راههای مختلف برای به شوق آوردن و سر حال آوردن کودک استفاده میکند.
* در عرصه آموزش قرآن:
اگر قلب تربیت شود، هدف از تدریس قرآن، صرفاً آموزش روخوانی و حفظ قرآن و پُر کردن انبار ذهن نیست. بلکه آموزش و حفظ قرآن کریم، پایه و اساس کار تربیت قلب و عقل ملکوتی میباشد. و با تدبّر و تفکر در آیات و تزکیّه نفس، اراده و عاطفه فرد در جهت اجرای اوامر قلب، قوی شده، و فرد به مرحله تمسک و عمل میرسد و رسیدن به این مرحله، سبب شرح صدر میگردد. آیات قرآن، با گوشت و پوست فرد عجین شده و تبدیل به نور میگردد و سبب روشنی راه او میشود.
* در عرصه درس تاریخ:
اگر در درس تاریخ قلب محور باشد، هدف معلم، رساندن متعلّمین به جایی است که بتوانند با قلب خود در موضوعات تاریخی اندیشه کنند و در احوال پیشینیان چنان غور کنند که گویی با آنها زندگی میکنند.[7]
* در عرصه تدریس علوم تجربی:
اگر قلب تربیت شود، محوریت تدریس علوم بر شکوفا شدن استعدادهای انسانی است و در درس علوم تجربی، اساس کار تربیت و تقویت حواس متربیان در جهت تربیت ذهن میباشد و ذهن تربیت شده ابزار مناسبی برای قلب و عقل ملکوتی میباشد. ذهن مستعد و رشد یافته میتواند درک صحیحی از جهان پیرامون خود داشته باشد و چون در روانشناسی اسلامی بر خلاف روانشناسی غربی، ذهن مستقل عمل نمیکند و پشتوانه آن عقل ملکوتی و قلب میباشد، ادراکات ذهنی به قلب وارد شده و در آنجا توسط عقل ملکوتی ارزشگذاری میشود و علم حصولی به علم حضوری مبدّل میگردد.
* در عرصه درس ریاضی:
اگر قلب تربیت شود انسان در همه علوم، پیشرفت میکند. عقل ملکوتی نسبت به علم و معرفت و پیدا کردن روابط علت و معلولی، عاطفه به خرج میدهد و عاطفه و اراده که محصول قلب تربیت شده هستند، قوانین و روابط ریاضی حاکم بر واقعیتهای هستی را به شکل معجزه آسا کشف میکنند. در این صورت، هدف از دروس ریاضیات، رشد ذهن مادی و رسیدن به فرمولهایی نیست که بتواند سطح تکنولوژی را بالا ببرد بلکه درس ریاضی به عنوان پایه و اساس رسیدن به استدلالات عقلی جهت رشد و تقویت عقل ملکوتی است.
* در عرصه ارزشیابیها:
اگر قلب تربیت شود، ارزشیابیها، از شکل اندازهگیری کمّی برای سنجش میزان محفوظات در میآید و به صورت کیفی تبدیل میشود. همچنین ارزشیابی از میزان رشد استعدادهای مختلف در حیات انسانی نشأت میگیرد. اینکه عاطفه متربّی، چه اندازه رشد یافته است؟ قلب و عقل ملکوتی چه میزان در وجودش رشد یافته؟ ارادهاش چه اندازه رشد کرده؟ متربّی چه اندازه در کنترل هیجانات و غرایز خود موفّق بوده است تا به حرام نیفتند؟ و نهایتاً آیا تزکیّه نفس و تهذیب نفس و پرهیزکاری و دوری از هوای نفس که لازمه انسانیت و عبودیّت است در وجود او صورت گرفته است یا خیر؟
در درسهای علوم تجربی (زیست شناسی، فیزیک، شیمی)، ریاضی، ارزشیابی از میزان محفوظات به شکل فعلی نمیباشد و میزان درک و فهم متربّی از مطالب و تولید علم مهم است.
* در عرصه ایجاد انگیزه:
اگر محور تربیت بر اساس تربیت قلب باشد، ایجاد انگیزه از شکل انگیزههای بیرونی که مربوط به ذهن منفعتطلب میباشد، به ایجاد انگیزههای درونی و قلبی میانجامد. شیوههای تشویق و تنبیه، تغییر مییابد و به این ترتیب مربیان، میتوانند در متربیان خویش شوق و رغبت ایجاد نمایند و چون ایجاد انگیزه از طریق صحیح هدایت میشود، انگیزههای درونی ایجاد میگردد و در دانش آموزان شوق حقیقی نسبت به فعالیّت مورد نظر پیدا شده و متربّی به سعی و تلاش وادار میشود. و این همان است که در تربیت اسلامی میخواهیم به آن برسیم.[8]
* در عرصه مشاوره:
در حیطه مشاوره، اگر قلب مشاور تربیت شده باشد، و بخواهد به مراجعین خویش بر اساس تربیت قلب، راهنمایی و مشاوره بدهد، تحوّلات عظیمی در این بخش به وجود میآید.
اگر مراجعه كننده در مورد ازدواج از او مشاوره بخواهد، به جای تقویت عقل منفعت طلب او، سعی میکند او را به سمتی سوق دهد که قلبش آیهبین شود و در انتخاب همسر، آیات وجودی و ارزشهای ذاتی او را ببیند. مشاور هدف از ازدواج را رسیدن به مادیات نمیبیند و سعی میکند این مطلب را برای مراجعه كننده خویش نیز تبیین نماید.
مشاور در راهنماییهای خود، خطر هوای نفس را به مراجعه كننده خویش هشدار میدهد. و سعی میکند او را از افتادن به این مسیر هولناک و نابود کننده نجات دهد. به همین دلیل جوانان را به داشتن دوست پسر و یا دختر راهنمایی نمیکند.
مشاوری که قلبش تربیت شده باشد به راحتی میان زوجین حکم به طلاق نمیدهد. زیرا ارزش یک لحظه زندگی مشترک را میداند و همچنین میداند سختیها و مشکلات برای ساخته شدن انسان لازم است. به همین دلیل آنها را تشویق میکند که در مقابل مشکلات مقاومت کنند تا آنها را از پای دربیاورند نه اینکه در مقابل کوچکترین مشکلات به ذلت و خواری بیفتند.
مشاور سعی میکند فطرت افراد را بیدار کند و رابطه آنها را با خدا قوی کند. زیرا همه مشکلات آنها به دوری از خدا بر میگردد.
مشاور در مشاورههای خود از دستورات خداوند بهره میگیرد. بهعنوان مثال در آیات قرآن آمده است که در هنگام سختیها از نماز و صبر کمک بگیرید و مشاور سعی میکند این رفتارها را به مراجعه كننده خویش آموزش دهد. اگر قلب تربیت شود، به جز موارد یاد شده در تمامی عرصههای زندگی تغییرات عظیمی در جهت رشد انسانیّت اتّفاق خواهد افتاد. موارد فوق، بخشی از عرصههای نام برده شده در کتاب «قلب» میباشد؛ ضمن این که در این کتاب، به بیان برخی از کاربردهای قلب پرداخته شده است و در صورت سامان یافتن مبحث تربیت قلبی چهره واقعی تعلیم و تربیت اسلامی و قرآنی هویدا میگردد. (إنشاءالله)
پاورقيها
[1] سوره بقره آیه 225
[2] نهج البلاغه ص 487 (105) 108، صبحی صالح.
[3] تفسیر المیزان: 2/223
[4] سوره شعرا آيه 89
[5] ولايت امام يك حقيقت و واقعيت و موهبتى است از جانب خداوند متعال. چنانچه بهدقت عقلى هم نظر كنيم مىبينيم همان برهانى كه بعثت انبيا و رسل را در حكمت خداوندى إيجاب مىكند همچنين تعيين شخص لایق به امامت را بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ضرورى مىداند چه آن كه سنّت خداوندى است (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا)؛ هر موجودى را بر حسب استعدادى كه در نهاد و غريزه اوست به مرتبه كمالش مىرساند، و لذا این نوع افراد را پيوسته در سير و حركت میبینیم.
الخطابات التوجيهيه الى المؤتمرات: ص : 25ـ 32، مقدمةج2، محاضرات في فقه الإمامية.
[6] از نمونههای بارز که در اثبات این مطلب میتوانیم بیاوریم این که حدود 34 سال از انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران میگذرد و غربیها بارها برای براندازی حکومت اسلامی در ایران برنامهریزی نمودهاند هر بار هزاران پارامتر را کنار هم چیدهاند و بررسیهای مختلف انجام دادهاند و به نتیجه رسیدهاند که با اعمال این موارد میتوانند این انقلاب را واژگون نمایند و هر بار شکست خوردهاند چون ذهن نمیتواند همه جوانب را بسنجد و به بن بست میرسند. و همیشه در حال گیجی به سر میبرند.
[7] امام علی (ع) در نامهای که به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «در کارهای گذشتگان سیر کردم چنانکه مانند یکی از آنان گردیدم.»؛ (نهج البلاغه، نامه 31)
[8] قرآن کریم در این مورد میفرماید: «لیس للانسان الّا ما سعی»؛ «برای انسان هیچ چیزی جز سعی و تلاش او نیست.»
0 نظر