مقاله : پاسخ به شبهه دکتر خسرو باقری در مورد علم اسلامی- بخش دوم
جناب خسروباقری در فصل اول جلد دوم کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی می نویسد:
موجه نمایی تعابیری چون تربیت اسلامی و اخلاقی اسلامی مورد تردید قرار گرفته است . این تردید ها از دو سو مطرح است یکی از سوی کسانی که در اندیشه تهذیب اسلام از مطالب و مباحثی هستند که به نظر می رسد به اسلام تحمیل شده است و دیگر از سوی کسانی که اصولا روند جوامع بشری را به سمت دنیوی شدن می بینند و برآن هستند که زبان دینی به تدریج از نظر قلمروهای مختلف اندیشه و معرفت زدوده شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب خسروباقری در فصل اول جلد دوم کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی می نویسد:
موجه نمایی تعابیری چون تربیت اسلامی و اخلاقی اسلامی مورد تردید قرار گرفته است . این تردید ها از دو سو مطرح است یکی از سوی کسانی که در اندیشه تهذیب اسلام از مطالب و مباحثی هستند که به نظر می رسد به اسلام تحمیل شده است و دیگر از سوی کسانی که اصولا روند جوامع بشری را به سمت دنیوی شدن می بینند و برآن هستند که زبان دینی به تدریج از نظر قلمروهای مختلف اندیشه و معرفت زدوده شود.
از شمار گروه نخست که در اندیشه ی تهذیب اسلام هستند یک نظر را مورد بحث و بررسی قرار می دهد که خلاصه ی این نظر این است که اسلام در باب اخلاق کمترین سخن را گفته است و دلیل آن این است که تنها بخش کوچکی از مباحث اخلاقی ثابت است و بخش اعظم آن پا به پای تحولات زندگی دگرگون می شود؛ بنابراین اسلام دارای نظام اخلاقی گسترده نیست، البته ایشان در این بخش به نظرات آقای سروش استناد می نمایند.
از شمار گروه دوم یعنی کسانی که به سیر تدریجی دنیوی شدن باور دارند نیز یک نظر را بررسی کرده است که خلاصه آن این است: «اخلاق و تربیت، دو مقوله معرفتی و هر کدام از این دو ماهیتی مستقل و نیز اصول و ضوابط خاص خود را دارد. بنابراین سخن گفتن از اخلاق یا تربیت دینی بی معنا یا ناسازوار و تناقض آمیز است زیرا مستلزم آن است که به انکار ماهیت، اصول و ضوابط مستقل آنها بپردازیم و آنها را ممزوج یا تابع دین کنیم»
ایشان این بخش را با توجه به نظریه «هِرِست» عنوان کرده است و این بحث را تحت عناوین:
1- امکان اخلاق و تربیت اسلامی
2- معنای تربیت اسلامی
3- سازواری در تربیت اسلامی
به انجام می رسد .
در بخش اول که امکان اخلاق و تربیت اسلامی هست ایشان سؤالی را می آورند. سؤالی که جناب خسرو باقری می فرماید : اینکه در چه صورتی می توان از اخلاق و تربیت اسلامی سخن گفت؟[1]
و ادامه می دهد که پاسخ ساده به این سؤال چنین است :
الف) راه و رسم خاصی در قلمرو اخلاق و تربیت به نحو صریح و اصیل در متون اسلامی مطرح شده باشد.
ب) راه و رسم خاصی دراین قلمرو ها به مقتضای آنچه در متون اسلامی آمده سامان یابد.
یعنی در حالت الف، مراد آن است که راه و رسمی مشتمل بر اهداف، اصول و مبانی، شیوه ها و مراحل فعالیت اخلاقی و تربیتی در متون اسلامی موجود باشد. راه و رسم اخلاق و تربیت در متون اسلامی باید دست کم قالب و صورتی اختصاصی داشته باشد تا بتوان عنوان اسلامی را برای آن قائل شد.
در حالت ب، فرض بر آن است که در متون اسلامی ، به نحو صریح و اصیل، راه و رسمی در اخلاق و تربیت به دست داده نشده اما مقتضی است و با اندیشه های موجود در منابع اسلامی متناسب است که به چنین راه ورسمی پرداخته شود.
یعنی دست کم در صورت و قالب این راه و رسم باید تمایز معینی نسبت به راه و رسم های مشابه وجود داشته باشد در غیر اینصورت عنوان اسلامی زاید خواهد بود.
قابل ذکر است که دو حالت مذکور، به نحو انحصاری مورد نظر نیست به عبارت دیگر تلفیقی از هر دو حالت نیز می تواند وجود داشته باشد. می توان نظامی را در نظر گرفت که بخشی از آن به طور مستقیم از متون اسلامی به دست آید و بخش های دیگر آن بنا به اقتضا و تناسب پردازش شود. [2]
و اما اخلاقیات را به 2 دسته بزرک تقسیم می کند:
1- اخلاقیات مخدوم که همان ارزش هایی است که زندگی آدمی برای تحقق بخشیدن به آنها و تابعیت آنهاست و اینها جنبه ذاتی دارند مانند خدا، انسان یا خود زندگی که در حقیقت همان ارزش های اصیل اخلاقی است .
2- اخلاقیات خادم که همان آداب هستند و ارزش هایی هستند که در خدمت آدمی قرار دارد و برای بهتر شدن زندگی است مثل: کم سخن گفتن، احسان به والدین، اکرام بستگان، راستگویی و غیره
ارزش های مخدوم بسیار معدود هستند و جایگاهی اصیل و استوار در دین دارند و دین درباره ارزش های مخدوم سنگ تمام گذاشته است و البته اینها اقلّی است .
اخلاقیات خادم که اکثریت را تشکیل می دهند کاملاً به نحوه زندگی ارتباط دارند و از جنس آداب هستند و هر چند اخلاقیات خادم حجم قابل توجهی از متون اسلامی را به خود اختصاص داده باشد بالعَرَض در این متون آمده و با تغییر زمانه دیگر خدمتی از آنها سر نخواهد زد و ارزش های جدیدی جایگزین آنها خواهد شد [3].
در حقیقت 2 نوع اخلاق را در نظر می گیرند: یکی ارزشهای اصیل اخلاقی که اقلّ نامیده میشود و دیگری همان آداب و زمینی است که اکثری است .
ایشان می فرماید به نظر می رسد که محدود کردن به ارزش اصلی (مخدوم) در حکم نفی اخلاق اسلامی است و خارج کردن ارزش های فرعی( آداب) از قلمرو واقعی اخلاق اسلامی و محدود کردن این قلمرو به ارزش های اصیل اخلاقی یا ارزش های مخدوم در اصل امکان سخن گفتن از اخلاق اسلامی را از میان می برد. دلیل این مطلب آن است که ارزش های اصیل اخلاقی یا همان اقلّی به طور عمده منشاء و پشتوانه عقلانی دارند به عبارت دیگر شناخت و توجیه ارزش های اصیل اخلاقی یا فضیلت های اساسی اخلاقی به طور ضروری در گرو توسل به متون اسلامی نیست. از این رو است که از دیرباز در علم اخلاق (که به ضرورت شکل دینی نداشته) با تحلیل و بررسی عقلانی قوای نفس آدمی از فضائل اساسی اخلاقی سخن به میان آمده است [4]
چنانچه در اخلاق ارسطو و ارسطوییان از فضائل عمده ای مانند حکمت، عفت، شجاعت، و عدالت سخن گفته شده است. شاید به دلیل این که ارزش های اخلاقی اصیل پشتوانه ای عقلانی برای توجیه خود دارند؛ اتفاق نظر در مورد این دسته از ارزش ها بسیار چشمگیر است. مورد عدالت خواهی از همین نمونه است که افراد دیندار و غیر دیندار به طور یکسان آن را ارزشی نهایی در نظر می گیرند معنای اقلّی برای مفاهیم اخلاقی، مربوط به سطح جهانی است و به دور از اختصاصات فرهنگی و اجتماعی است بنابراین به صورت عام و مشترک میان فرهنگ ها و جوامع مختلف جلوه گر می شود به این ترتیب هر چه از سطح اخلاق اکثری که همان آداب است بالاتر برویم و به سطح اخلاق اقلّی که همان ارزش های اصیل اخلاقی است نزدیک می شویم، میزان توافق میان نظام های اخلاقی افزایش می یابد که این امر چنان که اشاره شد می تواند ناشی از پشتوانه عقلانی در توجیه ارزش های اقلّی باشد[5].
ایشان در ادامه می فرماید:
مبتنی بودن ارزش های اخلاقی اقلّی بر تبین عقلانی، مانع از آن می شود که بتوان آنها را اسلامی دانست چیزی که عقل به طور مستقل به آن نائل می شود، عقلانی است و هر چه که عقل به مدد وحی آن را دریابد وحیانی ( در حالت خاص اسلامی ) است. [6]
اگر کسی گمان برد که چون اسلام بر عقل صحّه گذاشته هر آنچه عقلانی باشد اسلامی نیز هست گمانش بر خطاست . اعتبار عقل ناشی از تایید آن توسط دین نیست اگر چنین بود آدمی گرفتار تسلسلی بی پایان می شد زیرا باید کتاب آسمانی را می خواند تا به اعتبار عقل پی ببرد در حالی که پی بردن به این امر خود محتاج برخوردار بودن از عقل است. اعتبار عقل ناشی از ساختار خود آن است . عقل در بطن دین نیست بلکه به نحوی در عرض آن است بدین ترتیب عقل و دین به صورت دو منبع متمایز جلوه گر می شود هر چند این دو محتاج یکدیگر و هر یک به نحوی وامدار دیگری است و این دوگانگی قابل زدودن نیست . بنابراین اگر چیزی رأساً توسط عقل تبیین شود عقلانی است چنانکه اگر رأساً در پرتو وحی جلوه گر شود وحیانی است. به این ترتیب از توافق میان عقل و دین می توان سخن گفت که مراد از آن همگرایی 2 منبع معرفتی مستقل است. اما نه از «عقل وحیانی» می توان سخن گفت و نه از «وحی عقلانی» یعنی نه از عقلی که منشاء آن وحی و نه وحی ای که منشاء آن عقل باشد. [7]
بنابراین با پذیرفتن این که ارزش های اصیل اخلاقی مبتنی بر تبیین عقل و از این رو عقلانی است نمی توان آنها را اسلامی و حاصل آن را اخلاق اسلامی دانست. زیرا فرض بر این است که انسان پیش از مواجه شدن با اسلام این ارزشها را توسط عقل کشف کرده است .
در واقع باید گفت که اخلاق اقلّی، اخلاق عقلانی است که اسلام به آن توصیه کرده است به عنوان مثال اگر فرض کنیم منطق ارسطویی منطقی است که اعتبار آن رأساً توسط عقل کشف شده در این صورت «منطقی-عقلانی» خواهد بود. حال اگر در متون اسلامی ما را به رعایت آن توصیه کرده باشد این امر آن را به منطق اسلامی تبدیل نمی کند زیرا پیوسته معیار نهایی اعتبار آن عقل است.
محدود کردن اخلاق اسلامی به اخلاق اقلّی یا همان ارزشهای اصیل اخلاقی امکان سخن گفتن از اخلاق اسلامی را از میان می برد زیرا چنانکه گذشت اخلاق اقلّی اخلاقی اساساً عقلانی است به این ترتیب دیگر نمیتوان گفت که حتی اسلام در حوزه اخلاق، دینی اقلّی است زیرا اقلّ آن نیز دستاورد عقل است نه سخن دین.
پس اگر عقل با پذیرش آن دیدگاه به صورت مستقل به چیزی دست یازد همین استقلال مانع از آن است که بتوان آن چیز را دینی نامید. از این رو باید گفت که اسلام در حوزه ی اخلاق اقلّی رأساً سخنی ندارد و به این ترتیب امکان سخن گفتن از اخلاق اسلامی عملاً منتفی است . [8]
پاسخ به شبهه
در پاسخ به جناب دکتر خسرو باقر ی در مورد تقسیم اخلاق به 2 بخش اخلاق اصیل ارزشی و ظاهراً ملکوتی و اخلاق و آداب زمینی باید مطالبی را بیان نماییم
آنچه که از جانب خداوند متعال به صورت وحی به پیامبر صلی اله علیه و آله رسیده است از جنس ارزشی، ملکوتی، عالی، حقیقی، وحیانی و عین علم الهی است.
«لکن الله یشهد بما أنزل إلیک أنزله بعلمه و الملائکة یشهدون و کفی بالله شهیدا »[9] : ولیکن خداوند گواهی می دهد که آنچه به تو نازل کرده از روی علمش نازل کرده است و فرشتگان نیز گواهی می دهند هر چند گواهی خدا کافی است.
یعنی همه آنچه که به صورت وحی نازل شده با علم الهی است و در اینجا تفکیکی دیده نمی شود که برخی از وحیِ نازل شده با علم الهی تطبیق داده شود و برخی را از جنس زمینی بدانیم.
یعنی همه ی آنچه نازل شده از یک حقیقت سرچشمه می گیرد و جدایی ناپذیر و لا یتغیّر هستند و این تکثّر از یک وحدت حاصل شده و در تمام شرایط زمانی و مکانی ثابت هستند و این مطلب در مورد همه آیات قرآن صدق می کند از جمله: تمام آیات اخلاقی، احکام و غیره. به عبارتی همه ی آنها عین علم الهی هستند و علم الهی به همه چیز احاطه دارد و مطلق است و آن علمی تغییر می کند که از جنس زیستی و دانشی و زمینی باشد و چنین علمی چون توسط بشر تولید می شود ناقص و تغییر پذیر و ابطال پذیر است.
اگر نگاه ما به وحی الهی جز این باشد همه چیز در قرآن از جمله اخلاق و احکام و غیره، تکه تکه می شوند برخی الهی و وحیانی و ثابت و برخی زمینی و قابل تغییر می شوند.
بعنوان مثال احکام نماز و روزه ارزشی، ثابت و لا یتغیر محسوب شده و بخشی از احکام مربوط به ارث و دیه و حقوق والدین و غیره زمینی محسوب می شوند. و بنا به شرایط خاص زمانی و مکانی متغیّر و نسبی می شوند و در این صورت با این نوع تفکر ما به وادی خطرناک و انحراف از جاده حق خواهیم رسید. یعنی بخشی از آیات را وحیانی و ثابت فرض کنیم و بخشی را نسبی و تغییر پذیر بدانیم.
قرآن کریم در ابتدای سوره نساء پس از آنکه از احکام مربوط به تعدد زوجات و ارث و حقوق یتیمان صحبت می کند می فرماید :« تلک حدود الله و من یطیع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذالک الفوز العظیم [10] »: این حدود الهی است که هر کس خدا و رسول را اطاعت کند (و قوانین الهی را محترم شمارد) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است و جاودانه در آن می مانند و این پیروزی و رستگاری بزرگی است.
« و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین [11]» و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او مجازات خوار کننده ای است .
به عبارتی آنچه که از وحی به ما می رسد تا قیامت لازم الاجرا بوده و هر گونه تغییر و تبدیلی در آن جایز نمی باشد، حلال خدا تا قیامت حلال و حرام خدا تا قیامت حرام می باشد. یعنی هر گونه تغییر در حدود الهی عصیان محسوب شده و عقاب خداوند را به دنبال دارد.
و با تقسیم بندی جناب خسرو باقری در حقیقت وحی الهی تکه تکه کرده ایم جزئی از آن را وحی منزل و ثابت[12] و جزئی را زمینی و قابل تغییر دانسته ایم . و اینگونه تفکیک کردن اخلاق به اخلاق دست بالایی، ارزشی و ثابت و اخلاق دست پایینی و غیر ثابت یعنی ناچیز شمردن کلام خدا و پاره پاره کردن و جزء و جزء کردن کلام الهی شده، سبب انحراف از مسیر حق می گردد.
خدا وند در قرآن کریم می فرماید: «وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ * كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ *الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ *فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ [13]» بگو برنامه من انذار است( ما بر آنها عذابی می فرستیم) همانگونه که تجزیه گران ( آیات الهی ) فرستادیم . همانگونه که قرآن تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند و آنچه بر خلاف هوسهای شان بود رها نمودند) به پروردگارت سوگند ( در قیامت) از همه آنها سوال خواهیم کرد و از آنچه عمل می کردند .
از طرفی با توجه به آیات قرآن در می یابیم که همه چیز در این عالم باطن و حقیقتی دارد که آن را به ملکوت وصل می کند.
«وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [14]» هیچ چیزی نیست جز آنکه خزائن آن نزد خداوند است و به اندازه معلوم نازل می شود .
طبق این آیه هر آن چیزی که خداوند در این عالم نازل می کند نمودی از عالم غیب و ملکوت است و به تعبیری آنچه که تحت عنوان اصول و آداب اخلاقی از طرف وحی به ما نازل شده است به اندازه ای است که ما نیاز داریم و وصل به ملکوت است.
یعنی خزائن خداوند مجموعه اموری است که در عالم هستی و جهان ماده وجود دارد و نمی توانیم بخشی از آداب را زمینی ببینیم و منفصل از آسمان بلکه همه ی اینها نمودی از عالم غیب است .
و ما امروز در دنیا شاهد هستیم غربی ها که اعتقادی به وحی و قرآن ندارند و اصول اخلاقی را از جانب خدا و ثابت نمی بینند و به اخلاق نسبی معتقدند و آن را تابع شرایط خاص مکانی و زمانی می دانند، دچار گرفتاری های وحشتناکی شده و نه تنها خودشان در تاریکی ها و گمراهی ها فرو رفته اند بلکه کسانی را هم که آنها الگوی خود قرار داده اند به تباهی و نیستی می کشانند.
از نظر آنان ارزشهای اخلاقی نسبی هستند یعنی ارزشها تابع شرایط زمانی و مکانی تغییر می کنند و هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی تابع شرایط اجتماعی و پذیرش از طرف مردم می باشند بعنوان مثال در بحث همجنس گرایی ممکن است در جامعه ای ناهنجار و ضد ارزش باشد ولی در جامعه ای دیگر اکثریت افراد گرایش به همجنس داشته باشند و در جامعه بعنوان هنجار معرفی شود و می بایست آن را به عنوان یک واقعیت اجتماعی بپذیریم.
مطلب دیگری که جناب خسرو باقری در باب اخلاق به آن اشاره می کند می فرماید: اخلاق اقلّی همان ارزشهای اصیل اخلاقی جهان شمول هستند و مفاهیمی چون خدا، عدالت، شجاعت و عفت را ارسطو نیز که قبل از اسلام بوده قبول داشته و جهان شمول می دانستند پس اینها مربوط به اسلام نیست بلکه جهان شمول هستند و انسان با عقل خود به اینها می رسد.
باید از جناب خسرو باقری سوال کنیم که آیا تعاریفی که ارسطو از علم و عقل و اخلاق کرده با تعاریف اسلامی مطابقت دارد؟ یعنی از قرآن و روایات نشأت گرفته؟ آیا کلام ارسطو و منطق ارسطو نتیجه ی الهامات از باریتعالی است؟ و یا اینکه به عنوان یک انسان که نه پیامبر است و نه امام، نظریاتی داده است؟ و آیا می بایست برای حقانیت ارسطو نظریات او را با قرآن تطبیق دهیم، اگر مطابقت داشت بپذیریم و اگر نداشت نپذیریم؟
آیا شاخص ما قرآن است و می بایست نظریات ارسطو را با قرآن بسنجیم و یا اینکه ارسطو و نظریه اش شاخص هستند و آیات قرآن را باید با آن بسنجیم؟ اگر آیات قرآن با نظریه ارسطو مطابقت داشت آن را بپذیریم اگر نه نپذیریم؟ و در نهایت آیا خدا قبل از ارسطو بوده و ارسطو این ها را از خدا یاد گرفته؟ یا زمانی که اسلام ظهور کرد خداوند هم ظاهر شد و بعد از ارسطو بوده و خدا این ها را از ارسطو یاد گرفته؟ این ها سوالات ماست که منتظریم جناب خسرو باقری جواب بدهند.
و السلام علی من اتبع الهدی
[1] - نگاهی دوباره به تعلیم و تربیت اسلامی- دکتر خسرو باقری- جلد دوم ص 16
[2] - همان . ص 17
[3] - جلد دوم . ص 18 و 19
[4] - همان ص 19 و 20
[5] - همان ص 20
[6] - همان ص 21
[7] - همان ص 21
[8] - همان ص 22
[9] - سوره نساء . آیه 166
[10] - سوره نساء . آیه 13
[11] - سوره نساء . آیه 14
[12] البته در اسلام احکام ثانویه داریم که اینها بر اساس شرایط مکانی و زمانی خاص قابل تغییر هستند ولیکن مراجع اسلامی در این موارد نظر می دهند و از اصل آن که وحی الهی است و عدول نمی نمایند
[13] - سوره حجر آیات 89 الی 93
[14] - سوره حجر . آیه 21
نویسنده : خانم فاطمه مافی
0 نظر