مقاله : پاسخ به شبهه دکتر خسرو باقری در مورد علم اسلامی- بخش اول
آقای خسرو باقری سوالاتی در زمینه ی تعلیم و تربیت اسلامی مطرح می کنند که ظاهر اینها سؤال است ولیکن در حقیقت شبهه است و با این سؤالات و شبهه ها تعلیم و تربیت اسلامی را نقض می کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای خسرو باقری سوالاتی در زمینه ی تعلیم و تربیت اسلامی مطرح می کنند که ظاهر اینها سؤال است ولیکن در حقیقت شبهه است و با این سؤالات و شبهه ها تعلیم و تربیت اسلامی را نقض می کنند. سؤالات ایشان به شرح زیر است:
1- با توجه به علمی شدن تعلیم و تربیت در روزگار معاصر، آیا می توان از تعابیری چون تربیت اسلامی سخن گفت؟
2- آیا می توان بدون گرفتار آمدن در دام تناقض و تعارض بنیادی، آمیزه ای از یک ساحت علمی و یک ساحت دینی پدید آورد؟
3- اگر بپذیریم از چیزی به عنوان تربیت اسلامی سخن گفته شود که در گذشته در کار پیشوایان دینی به گونه ای جلوه گر شده و با نظر به تحولات شگرف معاصر (به ویژه انقلابی که در ارتباط های اجتماعی و اطلاعاتی) فراهم آمده، آیا تربیت اسلامی امکان عملی ظهور و تحقق در جامعه معاصر را دارد؟
4- اگر بتوان محلی برای مطرح شدن تربیت اسلامی در بستر علمی و فضای علمی دوران معاصر در نظر گرفت، چه راهی پیش روی آن وجود دارد که بتواند چون رشته ای دانشگاهی باب بررسی و مطالعه نظام مند تعلیم و تربیت را بگشاید؟
با توجه به سؤالات و شبهه های مطرح شده توسط ایشان، چند نکته را متوجه می شویم:
اینکه ایشان تعلیم و تربیت معاصر که ثمره مبانی دیدگاه های غربی ها هست را بعنوان شاخص گرفته اند و آن را پیشرفته و علمی دانسته و می خواهند ببینند آیا می توانند راهی را باز کنند تا بتوانند در دل تعلیم و تربیت غربی، تعلیم و تربیت اسلامی را مطرح کنند و این مطرح کردن طوری باشد که به قول خودشان در دام تناقض و تعارض بنیادی نیفتند و بتوانند آمیزه ای از ساحت علمی و ساحت دینی پدید آورند؟ و به تعلیم و تربیت اسلامی به عنوان یک رشته دانشگاهی بپردازند و با توجه به نکات مطرح شده از نظر ایشان، تعلیم و تربیت امروزی در رأس قرار می گیرد و نام علمی به خود می گیرد.
ایشان تعلیم و تربیت معاصر را علمی می دانند و تعلیم و تربیت اسلامی را دینی یعنی غیر علمی می دانند و نمی توانند بین این دو ارتباط معقولی برقرار کنند در حقیقت به نوعی سکولار علمی - دینی رسیده اند که در این تفکر وحی و کلام معصوم علم محسوب نمی شود.[1]
می بایست در اینجا کمی مفهوم علم را باز کنیم.
واژه علم همانند سایر واژه های اسلام، شامل 2 دسته از مفاهیم می باشد:
دسته اول: شامل همان مفاهیمی است که در میان جوامع انسانی برای این واژه در نظر گرفته شده است و جنس آن از جنس دانش بشری و اطلاعات است که همان اطلاعات، دستاوردهای ذهنی و تجربی بشر و شامل تمام علوم و تخصص ها، فنون، تجربیات و هر گونه محتوای آموزشی و مفاهیم می باشد که این دانش را اسلام قبول دارد و شامل تمام دانش های حسی ، تجارب و علوم و ریاضی، فقه، ادبیات و عرفان می باشد که این دانش محصول سواد است و انشمند کسی است که از این دانش ها بهره ی بیشتری داشته باشد و اینها واقعیات جهان هستی است و به انسان کمک می کند تا در هستی راحت تر گام بردارد و با هستی راحت تر تعامل کند یعنی با واقعیات تعامل نموده، اختراع نماید و به تکنولوژی دست یافته، وسایل راحتی و آسایش برای بشر فراهم کند « يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَوةِ الدُّنْياَ[2]»
دسته دوم: علمی است که مربوط به باطن این عالم است و خداوند دستگاهی گذاشته که با آن بتواند حقیقت عالم را بشناسد . عالم حقایق، عالم نوارنیت ، عالم باطن، عالم امر، عالم خلق، عالم هدایت، عالم ولایت، عالم ذکر، عالم نور، عالم حقیقت.
عالم حقیقت غیر از عالم واقعیت است. عالم واقعیت، عالم حواس است که با حواس پنجگانه و با ابزار قابل مشاهده است. اما عالم حقیقت با دستگاهی که خداوند در باطن انسان به نام عقل و قلب قرار داده شناخته می شود و این عقل همان عقل قدسی است. عقل قدسی عقلی است که هدایت را می فهمد، ولایت را می فهمد، نور را می فهمد، غفلت و آگاهی و عبرت را می فهمد و این عقل در مقابل عقل ذهنی است که درکی از حقیقت ندارد، هدایت و نورانیت را نمی شناسد، عقل قدسی باطن اشیاء را می فهمد « وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ [3] »
علم به معنای اسلامی و با تعریف وحیانی تایید می شود و در اینجا علم از جنس ملکوت بوده و به معنای نور و بصیرت اطلاق می شود . در کلام نورانی امام صادق علیم السلام خطاب به یکی از شاگردان شان که شیفته ی فراگیری علوم بود می فرماید: «لیس العلم بالتعلیم انّما هم نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه » «علم آموختنی نیست بلکه علم نور است و در قلب کسی قرار می گیرد که خداوند تبارک و تعالی هدایت او را اراده فرموده است» .
باید بگوییم نظریات علمی از دیدگاه دانشمندان غربی به همان مفهوم علم به معنای زمینی و حسی و تجربی اطلاق می گردد که همان پوزیتیویسم یا علوم تجربی و حسی است که از جنس اطلاعات و تجربه و تخصص و فن آوری و تکنولوژی است و چون اینها قابل تغییر هستند هر زمان می توانند تغییر کنند و نظریه دیگری جای آن را بگیرد و شرط دانشمندان شان از جمله «پوپر» برای شاخصه های نظریه علمی این است که خاصیت ابطال پذیری و رد شدن داشته باشند. وقتی نظریه علمی رد می شود پس دینی بودن آن چه می شود؟ و آنچه که امروز شاهد آن هستیم جدا نمودن علم از معنای اصیل و وحیانی است زیرا مطلق کلمه علم به معنای دانش نه تنها قادر نیست بشریت را راهبری کرده و موجبات آرامش و نجات را برای انسانها فراهم نماید بلکه ممکن است خود نیز اسیر دست شیطان و شیاطین صفتانی شود که از آن در جهت منافع خود با هدف استثمار، استعمار، تحقیر، اشغالگری و برای ترویج فساد و فحشاء و غیره استفاده می شود و با تعریف علم به معنای زمینی ، معلم نیز که خود متصدی تعلیم است لزوماً از نور و بصیرت بهره ای ندارد و چگونه می تواند متعلمین و متربیان خود را راهبری نموده و به نور و بصیرت برساند.
در قاموس تعلیم و تربیت اسلامی علم تنها یک واژه نیست بلکه دارای فرهنگی است به وسعت اقیانوس بی کرانه اسلام که در نظام آموزشی مبتنی بر تزکیه تدریس می شود. هر گاه تعلیم از جنس نور و تزکیه و تهذیب نفس باشد، آنگاه راهبر و علمدار این جنس از تعلیم و تربیت امام است که قدرت تزکیه و تعلیم وتربیت انسانها را دارد و زمینه ی این علم تقوا است « وَ اتَّقُوا اللهَ یُعَلِّمُکُمُ الله [4] » .
« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ [5]» یعنی مقدمه تعلیم و تربیت امام است که آیات و نشانه های الهی را تلاوت می کند و انسان را تزکیه می کند و در ادامه تزکیه کتاب هستی را تعلیم می نماید که نتیجه ی این تعلیم ، حکمت است و می فرماید مسلماً پیش از این در گمراهی مبین بودند یعنی اگر تعلیم و تربیت از این مسیر پیش نرود در مسیر گمراهی می رود و این گمراهی «مبین»، یعنی برنامه ریزی شده است. و این همان است که امروز غربیها گرفتار آن شده اند و با جدا شدن از علم به معنای وحیانی و افتادن در دام غربیها، برنامه ریزی در مسیر ضلالت و گمراهی خواهد شد.
و این گونه متوجه می شویم جناب خسرو باقری در بحث معرفت شناسی تعاریف شان با تعاریف غربی است و به علم با نگاه غربیها نگاه می کنند و چون علم با این تعریف از جنس زمینی و اطلاعات است و از جنس ملکوتی و نور و بصیرت نیست نیاز به امام ندارد که انسان را تزکیه نموده و راهبری نماید. چون فراگیری دانش نیازی به تهذیب ندارد و هر ذهنی می تواند آن را فرا گیرد اعم از این که انسان مهذب باشد یا نباشد که البته اطلاعات ممکن است از جنس باطل نیز باشد.
در بحث انسان شناسی در مبحث عقل نیز جناب خسرو باقری از آیات و روایات استفاده می کنند ولیکن استفاده ایشان در سطح پایین است و نمی تواند از مفاهیم قرآنی به تعریف عقل ملکوتی که از جنس علم و از جنس نور می باشد برسند چون دیگاه شان از عقل نیز همان عقلی است که روانشناسی غربی مد نظر دارد و ایشان سعی می کنند بتوانند با شاخص های عقل از دیدگاه غربیها آیات قرآن را استخراج کند و یک حلقه وصل بین آنها پدید آورند ولیکن نمی تواند چون جنس عقل از نظر غربی ها با جنس عقل از نظر اسلام متفاوت است و به همین دلیل ابتدا ایشان تعاریف شان از عقل را با آیات قرآن شروع می کنند و به سمتی می روند که روزنه ای برای انسان باز می شود ولیکن دوباره از مسیر منحرف شده و نمی تواند مفهوم عقل به شکل صحیح از دل مبانی قرآنی و روایی رویش کند چون تفکر ایشان ریشه در مبانی غربیها دارد و نهایتاً تعریف عقل در مفهوم زمینی باقی می ماند و نمی تواند راهبری کند.
آقای خسرو باقری در تعریف علم در بحث نظری به این مطلب اشاره می کنند که در بحث عقل باید دلایل داشته باشیم یعنی کفایت ادله باید باشد و همچنین آگاهی و شناخت داشته باشیم که مد نظر ایشان از این آگاهی و شناخت ، همان دانش است و می گویند کسانی که آگاهی دارند و دلایل دارند عاقل نامیده می شوند و عقل ورزی در مقام شناخت ، به معنای ضبط و کنترل حرکت فکر ، به منظور نائل شدن به شناخت یا باز شناسی امر مورد نظر می باشد و در مقام عمل ، به معنای ضبط و کنترل عمل توسط مجموعه شناخت های بدست آمده اعم از علم و گمان است و در ادامه اشاره کرده اند که عقل ورزی صرفاً امری شناختی نیست[6] باید این عقل ورزی به مقام عمل برسد وگرنه فرد، جاهل و غیر عاقل خوانده می شود و همچنین می گوید که میان عقل ورزی و هدایت همبستگی وجود دارد. و در ادامه به کلیه واژه های قرآنی در مورد عقل از جمله «نُهیه»، «نُهی»، «حجر»، «لُبّ» اشاره می کند ولیکن متوجه می شویم که در تعریف نُهیه و نُهی و حِجر به همان معنای عقل به معنای بازداری اشاره می کند «أفلَم یَهدِ لَهُم کَم أهلَکنا قَبلَهُم مِن القُرونِ یَمشونَ فی مَساکِنِهِم إنَّ فی ذلکَ لَآیاتٍ لِأولِی النُّهی»[7]: آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسل های پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و این ها در مسکن های (ویران شده) آنان راه می روند؟ مسلماً در این امر نشانه های روشنی برای کسانی است که تعقل می کنند.
و در تعریف لُبّ که بالاترین مرحله عقل است تنها به قلمرو شناخت و عمل اشاره می کند یعنی این بازداری منوط به شناخت است یعنی هر کسی علم داشته باشد عقل دارد. البته ارتباط اینگونه میان علم و عقل صحیح است لیکن چون تعریف ایشان از علم، به معنای آنچه از قرآن برمی آید نیست و در مفهوم شناخت به یک سری آگاهی ها و دانش بسنده کرده و می گوید احاطه علمی و برخورداری از اطلاعات گسترده، این امکان را برای فرد فراهم می آورد که سواد بیشتری برای ترکیب و مقایسه مطالب در اختیار داشته باشد بنابراین به شناخت عمیق تر و یا باز شناسی دقیق تری دست یابد و نیز می گوید اطلاعات و آگاهیهای گسترده، مانع از آن می شوند که فرد به نتیجه گیری های خام بپردازد و اشاره به این آیه دارد که می فرماید «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ [8] » و چون ایشان در تعریف علم به سطح نازله علم اشاره دارد و از علم به معنای نور و بصیرت صحبتی نیست به همین دلیل مرتبه عقل نیز مانند مرتبه علم پایین می آید.
و با تعریف ایشان از علم و عقل با تعاریف و شاخص های غربیها، در حقیقت معنای عقل و علم مستقل از وحی می شوند و متأسفانه ایشان به این اشتباه بزرگ و انحراف کشیده می شود و پایه عقل هم بدینگونه در حد شناخت و آگاهی ها و استدلال کردن باقی می ماند و عقل ملکوتی که مد نظر اسلام است و از وجدان سرچشمه گرفته که از جنس نور می باشد و وصل به عالم حق و حقیقت و ملکوت است، از نظر ایشان نادیده گرفته شده و در سطح نازله آگاهی و استدلال که امری ذهنی است باقی می ماند. و ثانیا عقل در بطن دین است نه در عرض آن و عقل و دین رابطه تنگاتنگ دارند.
قرآن کریم آیه ۱۰ سوره ملک می فرماید:
"وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ "
از این آیه متوجه می شویم که انسان اگر وحی را بشنود و یا تعقل کند جهنمی نمی شود. یعنی این دو هم سنگ هم و در امتداد یکدیگر و در بطن هم هستند و هر دو از جنس ملکوت هستند. و عقل و وحی دو منبع متمایز نیستند. یعنی عقل و دین در عرض هم نیستند.
در بحث قلب نیز ایشان به قلب، فؤاد و صدر که از کلید واژه های قرآنی هستند اشاره می کند و می فرماید آیات قرآن در مقوله قلب هم به ادراک و هم به انفعال و احساس و هم به فعل و عمل اشاره نموده و به این دلیل ایشان قلب را همسنگ نفس گرفته و برای نفس هم حالتهای اماره ، لوامه، مطمئنه در نظر گرفته است ولیکن در تعریف هر کدام از این کلیدواژه ها به اشکال خورده و نتوانسته حق مطلب را ادا کند. در صورتی که قلب یک واژه ملکوتی در قرآن است و جایگاه عظیمی دارد و خود به تنهایی موضوعیت دارد و نمی توان آن را با نفس یکی دانست. همچنان که خداوند در قرآن به نفس و حالات مختلف آن اشاره نموده، به قلب نیز به طور ویژه و جداگانه پرداخته است و بیش از صد آیه از قرآن کریم در مورد قلب صحبت شده و صدها روایت در مورد قلب از ائمه اطهار علیهم السلام موجود است. لذا اگر قلب و نفس یکی باشند، نیازی به این همه تکرار واژه قلب و نفس به صورت جداگانه در قرآن و کلام معصوم علیهم السلام نمی باشد.[9]
حال تعلیم و تربیت که می بایست بر پایه ی علم سوار شود و نتیجه ی آن عاقل شدن متعلمین باشد و رسیدن آنها به نور و بصیرت می باشد ، با تعاریف ایشان در سطح نازله باقی می ماند و نمی توان از تعلیم و تربیت با این تفاسیری که ایشان از مفاهیم علم و عقل و قلب دارند انتظار داشته باشیم که خلیفة الله تربیت کند و اسماء الهی را در وجود متعلم به منصه ظهور رساند « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها [10] »
در حقیقت ما با جناب خسرو باقری مشکل مبانی داریم. تمام اهداف تربیتی، اصول تربیتی، ساختارها، برنامه ها و روش ها از دل مبانی رویش پیدا می کند و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی از دل منابع که همان قرآن و روایات است بیرون می آید. ولیکن تفکر ایشان مخلوطی از مبانی غربی و مبانی اسلامی است و البته با اولویت در مبانی غربی.
زمانی که از کلید واژه های «علم»، «عقل»، «قلب»، «تعلیم»، «تربیت» صحبت می کند، سعی می کند از آیات قرآن مثال بزند و می بینیم که روزنه ای از نور باز می شود ولیکن بلافاصله با مفاهیم غربی پیش می رود و در نتیجه فضا تغییر کرده و انسان را دچار سردرگمی و ابهام می نماید. در حقیقت ایشان گرفتار نوعی سکولار شده اند و می خواهند به قول خودشان آمیزه ای از یک ساحت علمی (غربی) و یک ساحت دینی پدید آورند. در حالیکه این دو با هم تناقض دارند و جمع نقیضین محال است و چون این جمع امکان پذیر نیست ایشان مشکل را از ساحت دینی می بیند که نتوانسته با شاخص های غربی مطابقت داشته باشد و اشتباه همین جا هست. اگر ما به دنبال تعلیم و تربیت اسلامی هستیم می بایست مبانی ما کاملاً از دل قرآن و روایات بیرون بیاید و تمام اهداف و اصول و برنامه ها و روش های تربیتی از این منابع رویش پیدا کند چرا که با مبانی سکولار غربی که کاملاً از دین جداست نمی توانیم انتظار داشته باشیم که ساختار تعلیم و تربیت اسلامی از آن رویش پیدا کند.
ادامه دارد.......
[1] (همان تفکر سروش)
[2] - سوره روم . آیه 7
[3] - سوره عنکبوت . آیه 64
[4] - سوره بقره . آیه 282
[5] - سوره جمعه . آیه 2
[6] - جلد اول ص 27
[7] سوره طه. آیه 128
[8] - سوره عنکبوت . آیه 43
[9] در موسسه صابره سلام الله علیها به مبحث قلب به طور مبسوط پرداخته شده که شرح آن در این مقوله نمی گنجد
[10] - سوره بقره . آیه 31
نویسنده : خانم فاطمه مافی
0 نظر