صابره: متن كامل مقاله «تقابل نظام تعلیم و تربیت غرب و اسلام در مبحث ذهن و قلب» كه در هشتمين همايش "بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي" ارائه گرديد

1123 1395/12/08
صابره: متن كامل مقاله «تقابل نظام تعلیم و تربیت غرب و اسلام در مبحث ذهن و قلب» كه در هشتمين همايش "بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي" ارائه گرديد

به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني صابره، در هشتمين همايش "بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي" كه با حضور دانش پژوهان دوره تربيت استاد و اعضاي انجمن نظام شناسي قرآني و اساتيد محترم در روز پنجشنبه 29 خرداد 93 در كانون تربيتي شهيد مفتح برگزار گرديد، خانم مافي از اعضاي موسسه صابره(س)، مقاله ذيل را به صورت چندرسانه اي ارائه نمودند. در ادامه متن كامل مقاله جهت اطلاع علاقمندان ارائه مي گردد:

به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني صابره، در هشتمين همايش "بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي" كه با حضور دانش پژوهان دوره تربيت استاد و اعضاي انجمن نظام شناسي قرآني و اساتيد محترم در روز پنجشنبه 29 خرداد 93 در كانون تربيتي شهيد مفتح برگزار گرديد، خانم مافي از اعضاي موسسه صابره(س)، مقاله ذيل را به صورت چندرسانه اي ارائه نمودند. در ادامه متن كامل مقاله جهت اطلاع علاقمندان ارائه مي گردد:

به نام خدا

تقابل نظام تعلیم و تربیت غرب و اسلام در مبحث ذهن و قلب

تهيه و تنظيم: خانم مافي

مقدمات بحث

در این مقاله سعی ما بر آن است که وضعیت فعلی اکثریت جامعه ی تحت تعلیم و تربیت آموزش و پرورش و دانشگاهها را بررسی نماییم. و هدف از بیان این مطالب، آسیب شناسی و بازگویی ریشه ی ضعف ها و انحرافات علمی، دردهای اجتماعی و پرداختن به علت های آن، از نگاه تعلیم و تربیت قرآنی می باشد؛ تا به حول وقوه الهی جهت بهبود این وضعیت، راهبردها و راهکارهای لازم  ارائه گردد و نمایی از وضعیت آینده کشورمان، که انشأالله بر اساس نظام تعلیم و تربیت اسلامی پایه ریزی خواهد شد، ترسیم گردد.

 مطالبی که در این بخش از آن صحبت می شود، مربوط به کل جامعه نمی باشد؛ و خوشبختانه ما هنوز افرادی را در جامعه ی علمی داریم که تربیت یافته ی اسلام هستند؛ و از این وضعیت مستثنا می باشند لیکن اکثریت جامعه دانشگاهی و متاسفانه جمع کثیری از مردم  به آن مبتلا هستند.  

خروجی فعلی آموزش و پرورش

آنچه ما را برآن داشت تا به نوشتن این مقوله بپردازیم دغدغه ها و نگرانی های ما از وضع موجود جامعه است. جامعه ای که نسبت به چند دهه قبل از نظر ارتقاء سطح تحصیلات، روند صعودی را طی نموده است و لیکن به جای ارتقاء عمق علمی[1] و اخلاقی و رفتاری، میزان ایمان به خدا و جهان آخرت کمرنگ تر شده و روز به روز توجه به مسائل دنیایی بیشتر می شود. این در حالی است که کلاسهای قرآن و تجوید وحفظ قرآن کمتر از گذشته نیستند؛ ولی چرا حقیقت و پیام وارزشها و محتوای قرآن منتقل نمی شود؟

و جامعه ما امروز در عرصه های مختلف شئون اجتماعی گرفتار معضلات و مشکلات بزرگی می باشد. پرداختن به همه عرصه ها در این مقال نمی گنجد ولیکن می توانیم به برخی از مسائل موجود بپردازیم.

عرصه زيبايي شناسي

چرا افراد زیبایی های حقیقی را نمی شناسند و ملاک زیبایی، زیبایی ظاهری است؟

چرا مد و مدگرايي و الگو گرفتن از غربیها، هر روز بيشتر از قبل در زندگي نمود پيدا مي كند؟

چرا روز به روز به تعداد مراكز لاغري و چاقي اضافه می شود و افراد با مراجعه به متخصصین پوست و تقاضاي افراد برای انجام اعمال جراحی جهت زیبایی و و غيره افزوده مي گردد؟

عرصه روابط افراد با يكديگر

چرا هر روز سبک زندگی مان با سبک زندگی دینی بیشتر فاصله می گیرد؟ آیا ارتباطات فعلی افراد با فامیل، دوست، آشنا، همسایگان، استادان، بزرگترها، کوچکترها و...همان رفتار مدنظر اسلام است؟

آیا میهمانی ها، مراسم جشن، خواستگاری، عروسی، تولد، عزاداری و.... با موازین اسلام صورت میگیرد؟

 چرا بسياري از ازدواج‌ها يا به طلاق مي‌انجامد و يا اينكه زندگي مي‌كنند ولي نمي‌توانند بچه‌هاي خوبي را تربيت كنند و زندگي موفقي ندارند؟

عرصه ايمان و اعتقادات

سؤال ما این است که چرا در جامعة امروز هر چه سن اکثر دانش‌آموزان و كلاس درسي آنها بالاتر مي‌رود از درجة ايمان شان كاسته مي‌شود؟ اگر دانش‌آموز يك‌سري كارهايي را در مدرسه نمي‌تواند انجام دهد، با ورود به دانشگاه، مجوز آنها را از طرف خانواده و جامعه مي‌گيرد.[2]

آیا مدنظر اسلام از تعلیم و تربیت این است؟ آیا در وضعیت فعلی فرزندان مان پس از اتمام دوران تحصیلی با خدا می شوند و اعتقادشان به عالم غیب و جهان آخرت بیشتر می شود؟ یا این که از خدا دورتر می شوند؟

عرصه معناي علم

چرا علم در مدارس و دانشگاههاي ما، معني حقيقي خود را از دست داده است[3]و علم حقيقي به يك‌سري دانش‌هايي كه هدفش كسب منفعت بيشتر است؛ تبديل شده است؟

 چرا افراد در انتخاب رشته به دنبال رشته های پول ساز برای آینده شغلی پر در آمدتر و راحت تر می باشند و برای ترفیع شغل وکسب درآمد و رسیدن به پست و مقام حاضرند دست به هر کاری بزنند تا به خواسته هایشان برسند؟

چرا جوان ما در يك رشتة خوب دانشگاه قبول شده است. شغل خوبي هم به دست مي‌آورد. ولیکن آداب زندگي كردن را نياموخته و نمی تواند مسئوليت‌ زندگي را بپذيرد و نهايتاً نمي‌تواند همسر خوب، يا پدر و مادر خوبي باشد؟

چرا در آموزش و پرورش، که داعیه تعلیم و تربیت آحاد مختلف جامعه را به عهده دارد، نور و بصیرت تولید نمی شود؟ چرا اساس کار نمره و مدرک گرایی است و رقابت های منفی بیداد می کند؟

 چرا افراد مدام به دنبال موسسات آموزشی مختلف، کلاس های خصوصی، آزمون های برنامه ریزی شده و غیره هستند تا بتوانند گوی موفقیت را از دیگران بربایند و در نهایت بتوانند کنکور قبول شوند ولیکن قبولی کنکور و رفتن به دانشگاه و گذراندن سالهای متمادی در دانشگاه آنچنان که شایسته است تربیت نمی شوند؟

عرصه اخلاق

چرا روز به روز مفاسد اجتماعی از قبیل بی بندوباری ها، بی حجابی، تقلب، دورویی، فحشاء و.... بیشتر می شود؟

چرا روز به روز مفاسد اجتماعی از قبیل اعتياد، فساد، فحشا، روابط علني دختر و پسر، بدحجابي و بدلباس پوشيدن، تغيير قيافة دختران به پسران و پسران به دختران، شركت در مجالس و پارتي‌هايي كه دختر و پسر با هم در آن حضور دارند و دست زدن به انواع كارهاي زشت، خوردن مشروب، مصرف قرص‌هاي روان‌گردان، كشيدن سيگار و مواد مخدر، گوش دادن به انواع موسيقي‌هاي مبتذل و رقص و غيره بیشتر می شود و اينها نشانه تجدد و تمدن شده است؟

اگر ادعا کنیم که شخصیت آنها درست تربیت شده است، پس چرا وضع جامعه امروز ما اینچنین است و روز به روز از نظر اخلاقی سیر قهقرایی را طی می کنیم؟

آیا آموزش و پرورش و دانشگاهها و نهادهای مسئول تعلیم و تربیت، فقط وظیفه ی آموزش را به عهده دارند؟ پس تربیت می بایست کجا صورت گیرد؟ آیا آموزش از تربیت جداست؟ اگر دارند تربیت می کنند، پس تربیت کجاست؟ 

اگر آموزش و پرورش مرکز تعلیم و تربیت و انسان ساز است، چرا با وجود این که هر روز سطح گسترده تری از افراد نسبت به قبل تحت پوشش این نهاد قرار می گیرند، چرا وضعیت جامعه از نظر تربیتی بهتر نمی شود؟

عرصه دروس دینی و قرآن در مدارس

سؤال ما این است آیا در اين برنامه‌ريزي متأله بودن انسان، و روح الهي او در نظر گرفته شده است؟ آیا صرفا با حفظ کردن دروس دینی و قرآن از دانش آموزان انتظار می رود دیندار شوند؟[4]و دين‌دان شدن لزوماً آنان را ديندار می کند؟

چرا هر روز به آمار مدارس قرآنی در آموزش و پرورش افزوده می گردد ولیکن پیشرفتی در تربیت دینی صورت نمی گیرد؟

چرا افراد، حافظ قرآن می شوند؛ نمره درس تعليمات ديني شان 20 مي‌شود ولی دین در وجودشان نشآت نمی گیرد؟

 اگر ادعای ما این است که توانسته ایم افراد دیندار به جامعه تحویل دهیم پس نمود آن را کجا باید ببینیم؟ پس چرا شاهد مادران بسیاری هستیم که کنار دختران شان راه می روند و حجاب آنها و سبک پوشش آنها هر روز متفاوت تر از دیروز می شود؟ چرا سبک زندگی جوان امروز هر روز از سبک زندگی اسلامی فاصله می گیرد و به سبک زندگی غربی نزدیکتر می شود؟

و اگر نتوانسته ایم با آموزه های دینی در مدارس آنان را تربیت دینی نماییم پس مشکل کجاست؟ و چه باید کرد تا رفع مشکل و معضل بشود؟

برخی گزارشهای آماری مندرج در جراید

ما برای اثبات ادعای خویش مبنی بر آسیب زا بودن تعلیم و تربیت امروزی در جامعه اسلامی مان سری به آمار و ارقام منتشره در روزنامه ها و جراید زده ایم که مشتی از خروار را ارائه دهیم و همچنین پرسشنامه ای در این زمینه تدوین گردیده و به جمعی از اساتید و فرهیختگان جهت پاسخگویی به آن ارائه شده و نتایج به دست آمده را به عرض می رسانیم باشد که جدی تر به دنبال پاسخ به این سؤالات باشیم.

افزایش شدید آمار طلاق در  ماههای گذشته

1-                یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲

مدیرکل دفتر آمار، اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال کشور گفت: براساس اطلاعات جمع آوری شده در هفت ماهه نخست سال نسبت به مدت مشابه سال گذشته آمار طلاق ۹٫۱ درصد افزایش و آمار ازدواج هم ۵٫۵ درصد کاهش داشته است. محزون از کاهش ۵٫۵ درصدی آمار ازدواج خبر داد : به گفته وی در این مدت ۸۱ هزار و ۵۹۵ مورد طلاق به ثبت رسیده که استان های تهران ، خراسان رضوی و فارس دارای بیشترین آمار طلاق بوده است که آمارها نشان دهنده افزایش ۹٫۱ درصدی طلاق نسبت به سال قبل است.

 

 

 

نتیجه

   نظر به این که این آمار تنها گوشة بسیار محدودی از اخبار تأسف باری است که در جامعة اسلامی مان می گذرد و همه روزه اخبار فساد، جنایت، تجاوز به عنف، سوء استفاده های جنسی به ویژه در بخش کودکان، و.... را شاهد هستیم و این موارد و موارد مشابه آنها از جمله سوء استفاده های مالی، ربا، قاچاق مواد مخدر، دزدی، اختلاس، رشوه، کلاهبرداری و.... سبب جو بی اعتمادی و سلب امنیت روانی گردیده است. روحیة مصرف زدگی، اسراف، تبذیر، حرص وآز دیده می شود. و ریشة همة اینها تغییرات در سبک زندگی ایرانی و اسلامی مان است که در سایة مدیریت و تعلیم وتربیت غربی بنا شده است و متأسفانه هر روز بیش از پیش شاهد فروپاشی اخلاق زیر سلطة نظام غلط تعلیم و تربیت هستیم و تا زمانی که نخواهیم از سلطة این نظامات خارج شویم شرایط بدین گونه باقی خواهد ماند.

آسیب شناسی تعلیم وتربیت فعلی (ریشه یابی وضعیّت بحرانی موجود)

ریشه چنین وضعیت بحرانی در این مطلب است که ما آموزه های دینی مان را در فضای نظام تعلیم و تربیت اسلامی ارائه ننموده ایم.

در حال حاضر نظام تعلیم و تربیت ما تحت سلطه نظام تعلیم و تربیت غرب است. اساس هر نظام مبانی آن است که از منابع و فرهنگ نشأت می گیرد. و اهداف و اصول از دل آن مبانی رویش پیدا می کند.

ابتدا به مطلبي از زبان يكي از مسئولين مبني بر غربي بودن آموزش و پرورش اشاره  نماييم و سپس به مبحث انسان شناسي بپردازيم و تفاوت نگاه اسلام و غرب را در اين زمينه بررسي نماييم. 


مصاحبه با دکتر زاکانی

بزرگترین مشکل کشور بهره گیری از الگوی غربی برای ساختن جامعه اسلامی است

علیرضا زاکانی شامگاه یکشنبه در جمع طلاب مدرسه علمیه معصومیه(س) قم با اشاره به این که اندیشه نورانی اسلام در برخورد با جوامع و انسان ها با اندیشه غرب در تقابل است، اظهار داشت: غرب به انسان به عنوان یک عنصر مادی نگاه می‌کند و دنیا را بر اساس معیارهای مادی به جهان اول، دوم و سوم تقسیم بندی می‌کند. عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی بیان داشت: غربی ها در ساختن جامعه نیز بر مبنای اقتصادی عمل می کنند، حتی در حوزه فرهنگ و اجتماع مبانی مادی و ماتریالیسم را در نظر دارند و اوج کمال انسان و جامعه را انسان و جامعه غربی می دانند. زاکانی با بیان این که در اسلام نیز جنبه های مادی در نازلترین وجه موضوعیت قرار دارند، تصریح کرد: بزرگترین مشکل کشور که بسیار خطرناک است و هر روز حادثه می آفریند بهره گیری از الگوی غربی برای ساختن جامعه اسلامی است. نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامي ابراز داشت: بزرگترین مشکل و درد جامعه ما این بوده و هست که برداشت درستی از اسلام ناب، نگاه امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و فقهای دلسوز نظام نداشتیم و جامعه را با الگو و اندیشه اسلامی نساختیم.

بررسی مبانی غربی در تعلیم و تربیت

با توجه به نگاه روانشناسی غربی به هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی و تفاوت فاحش آن با نگاه اسلام به این موارد، متوجه مشکلات و معضلات تربیتی موجود در جامعه ی فعلی می شویم. و نمی توانیم انتظار داشته باشیم جامعه ای که با تکیه بر مبانی مکاتب مادی غرب، نظام تعلیم و تربیت خویش را بنا نموده است بتواند افراد تحت تعلیم و تربیت خویش را تربیت الهی نماید.

پس برای ریشه یابی و شناخت آسیبهای موجود ابتدا می بایست مبانی غربیها را در مبحث هستی شناسی،انسان شناسی و معرفت شناسی بررسی نماییم و پس از آن به اهداف و اصول آنها بپردازیم.

مباني انسان شناسي غربي

روانشناسی غربی، چیزی به نام قلب نمی شناسد. و اگر از قلب صحبت به میان می آورد قلب ملکوتی مدنظر اسلام نیست. تمام عملیات رفتاری و کنش و واکنش های انسان را از جانب ذهن می داند. البته منظورشان از ذهن، همان مغز و سلسله اعصاب مربوط به مغز و حواس پنجگانه می باشد. و با تعریفی که روانشناسی اسلامی از ذهن دارد، متفاوت می باشد. ذهن از نظر اسلام، فضای روحانی در حیطه مغز است، که مسئولیت خطیر ادراکات انسان را به عهده دارد. و مغز وسلسله اعصاب و حواس انسان، وسیله رتق وفتق امور و درک حسی و مادی را بر عهده دارند. و اگر واژه ذهن را از لسان روانشناسی غربی معروض می داریم، به جهت استفاده نمودن آنها از این واژه می باشد.

اصالت ذهن و تجربه گرایی در روانشناسی غرب(پوزیتیویسم)

از زمان دكارت نيروي جديدي بر جهان علم تسلط يافت و تجربه‌گرايي Empiricism با مشاهدة خود طبيعت، جاي جزميت‌هاي فلسفي و كلامي را گرفت؛ و باعث شد نوعي بدگماني نسبت به اين قبيل معلومات رواج يابد. او نخستين كسي بود كه روش تحقيق مسئلة نفس و بدن را بر ثنويت «جسمي ـ رواني» مبتني بود،ارائه كرد. به اين ترتيب توجه فلاسفه را از مطالعة روح مجرد به مطالعة ذهن و اعمال آن معطوف داشت؛ و در نتيجه روش تحقيق از تحليل‌هاي متافيزيكي و استدلالات قياسي به مشاهدات عيني و روشهاي استقرایي تغییر يافت.

دولامتري (1709ـ1751) در جريان زندگي دچار تب شديد شد و متوجه شد كه قواي ذهنيش به موازات قواي جسمانيش تحليل رفته است و به اين اعتقاد عميق رسيد كه تفكر چيزي جز نتيجة عمل مكانيكي مغز و دستگاه عصبي نيست و همچنين متقاعد شد كه روح مانند مغز فاني است.

ديوئي تفكر را ابزاري مي‌داند كه انسان از آن براي تحقق بخشيدن به توقعات زندگي مادي به كار مي‌برد. او براي يادگيري و تفكر ارزش قائل است ولي تفكر مادي او باعث مي‌شود كه اينها را ابزار زندگي مادي بدانند.

به نظر بركلي، كيفيات ثانوي وجود دارد. زيرا كلية معلومات انسان تابع فعاليتهاي ذهني شخص تجربه‌كننده است. نظرية بركلي بعدها به عنوان «ذهن‌گرايي» شهرت يافت.

ارتباط روانشناسي علمي و ذهن

در سال 1979 در مجلة روانشناس امريكايي، مقاله‌اي با عنوان (رفتارگرايي و ذهن) به چاپ رسيد. به اين ترتيب از دهة 1970 به بعد انقلابي ديگر در روانشناسي روي داد و كتابهاي درسي روانشناسي را به عنوان علمي كه رفتار فرايندهاي ذهني را مطالعه مي‌كند مطرح شد (هيلگارد اتكينسون 1975).[5]

جروم برونر روانشناس، در برانگيختن جنبش شناختي در سالهاي دهة 1950 و 1960 نقش فعال داشت او و همكارش كتاب مطالعة تفكر را منتشر كردند و روانشناسان را تشويق كردند به اينكه فرايندهاي عالي‌تر ذهني، يعني فرايندهاي هشيار را مي‌توان به روش آزمايشي مورد مطالعه قرار داد (برونر، گوانو،‌ آستين 1956).

خطای ادراکی از ویژگی های ذهن

در همان زمان که واتسون در امریکا، رفتارگرایی را به میان آورد، در آلمان نیز روانشناسی گشتالت جوانه می زد.

بر اساس این دیدگاه شناخت ما از اشیاء ناقص است و ما دچار خطای ادراکی هستیم؛ یعنی چشم ما چیزی را می بیند که با واقعیت آن چیز متفاوت است. و چون اساساً شناخت در روانشناسی غربی متکی به حواس است و حواس ما خطا دارد پس حوزه ی شناخت و ادراکات ما خطا پذیری دارد و ذهن دچار نسبی گرایی می شود و نمی تواند به یقین برسد.[6]

سیر تکاملی نظریات غربیها

روانشناسان شناختي به ساخت و سازماندهي تجربه به وسيلة ذهن علاقه دارند. روانشناسان گشتالت و همچنين پياژه استدلال مي‌كردند كه گرايش به سازمان دادن تجربة هشيار (احساسها و ادراكها) به كل‌هاي با معنا و طرحها، امري ذاتي است. به اين ترتيب، ذهن به تجربة ذهني، شكل و پيوستگي مي‌بخشد، و همين فرايند سازماندهي است كه موضوع مورد مطالعة روانشناختي شناختي است.[7]

 نتایج به دست آمده از بررسی نظریات غربیها در مبحث انسان شناسی

همان گونه که در بخش بررسی نظریات غربیها عنوان شد نظام آموزشی غرب بر اساس تربیت ذهن و عقل ناسوتی شکل می‌گیرد،  هدف از تعلیم و تربیت انسان غربی در حدی است که امور زیستی خویش را بشناسد، بتواند آنها را رفع و رجوع بنماید و نهایتاً به روابط علت و معلولی داخل در هستی و محدود به زندگی دنیایی آشنا شود و مهارت به کارگیری آنها را داشته باشد.

سر وکار ذهن با حواس پنج گانه می باشد. حس، وهم، خیال،حافظه، هوش، سرعت انتقال، تداعی معانی، مربوط به ذهن می باشند.عقل ذهنی در حد تصورات این جهانی است و توانایی درک مفاهیم عالی و ملکوتی را ندارد؛ به همین دلیل حقایق را نمی شناسد؛ و زیباییهای حقیقی با قلب که از جنس ملکوت است درک می گردد. و ذهن نمی تواند زیبایی های حقیقی را بشناسد. ایمان و یقین نیز از جنس ملکوت است و با قلب درک می گردد. ذهن ارزشهای حقیقی را که از جنس ملکوت است نمی شناسد  و ارزشها برایش نسبی است. تفکر در امور زیستی و دنیایی و امور این جهانی نتیجه عملیات مغز می باشد و اراده و تصمیم گیری در این زمینه نیز مربوط به فعالیت های مغز و ذهن می باشد.

تطبیق اساس نظام تعليم و تربيت غربي و اسلامی

در نظام غرب، كتاب‌ها براساس تفكر اومانيسم، پوزيتيويسم، یعني تجربه‌گرايي نوشته شده و از همين‌رو موضوعات تمام رشته‌هاي درسي نيز، براساس ليبراليسم، اومانيسم، پلوراليسم می باشد. لذا نمي‌توان كتاب از آن سيستم بگيريم؛ ولي انديشه را از آنها نگيريم؛ زيرا آن كتاب، نتيجة اين انديشه است. و خود كتاب، توليدكنندة اين انديشه است. و علت تناقص بچه‌ها همين انديشه است؛ زيرا آنها در مدارس و دانشگاهها يك چيز شنيده و مي‌بينند و براساس همان انديشه، در مسجد چيز ديگري مي‌بيند.[8]

وجود هماهنگی در نظام تعلیم و تربیت غربی سبب گردیده که آنها در سیستم خودشان موفق شوند و به خواسته هایشان برسند؛ آنها در صدد تربیت مهندسین و تکنولوژیست ها و متخصصین در رشته های مختلف هستند تا بتوانند به اهداف خود در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی برسند. آنها دانشمند تولید می کنند ولیکن نمی توانند انسانیت را در وجود افراد رشد دهند دانشمند آنها از دانش و تخصص خویش در جهت رسیدن به منافع بهره می برد و نمی تواند به وسیله ی آنها به حقایق عالم هستی و شناخت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه ی اطهار سلام الله علیهم پی ببرد و چون ذهن آنان رشد کرده است به مادیات توجه می کند و حاضر است برای رسیدن به اهداف مادی بمب اتم بسازد و شاهد کشتارهای دسته جمعی باشد. یعنی غربیها در بخش آموزش موفق شده اند و توانسته اند بهترین فضاها را برای رسیدن به اهداف آموزشی طراحی کنند، با انواع آزمون های استعداد و پیشرفت تحصیلی، استعداد یابی کنند و دانش آموزان را در امر آموزش پیشرفت دهند؛ از راههای مختلف ایجاد انگیزه نموده و بتوانند افراد را در مسیری که می خواهند قرار دهند و توانسته اند کار و تولید و رفاه ایجاد کنند ولیکن از نظام آنها دانشمند خداشناس در نمی آید.

متأسفانه اشكال كار ما اين است كه ما يك قسمت از آن نظام را گرفته ايم و نتوانسته ایم آن را اسلامی کنیم؛ چون نظام آنها را وارد كرده‌ايم و نتوانسته ایم مانند آنها حتی در حد رشد عقل ناسوتی توجه کنیم، ما به رشد محفوظات افراد توجه کرده ایم و یک سری از شیوه های آنها را در این زمینه مدنظر قرار داده ایم و سعی کردیم تا می توانیم بار ذهنی افراد را از طریق دادن اطلاعات بالا ببریم؛ از طرفی نتوانسته ایم مانند آنها به صورت نظام مند به رشد استعدادها و خلاقیت و ایجاد انگیزه در افراد توجه کنیم و روی تربیت قلب و عقل ملکوتی نیز کار نکرده ایم و به دلایلی که گفته شد و به دلایل بسیار دیگر، امروز به این همه گرفتاری ها در آموزش و پرورش دچار شده ایم؛ در حقیقت نه توانسته ایم خودمان باشیم و نه مانند آنها باشیم و معجونی از آموزش و پرورش ساخته ایم که اثرات سوء آن را در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی می بینیم و روز به روز نیز وضعمان بدتر خواهد شد.

قلب در روانشناسي اسلامي

روانشناسی اسلامی، در مبانی انسان شناسی، برای انسان، جسم، روح، قلب، تفکر، ذهن، غریزه، عقل ملکوتی، اراده و عاطفه را می شناسند و هریک از آن ها در ساخت شخصیت و حقیقت انسان نقش مهمی دارند.[9]

در روانشناسی اسلامی، محور همه امور قلب است و ادراکات عالی توسط قلب صورت می گیرد.

در روانشناسی اسلامی، قلب اصلی ترین گنجینه اعمال است. این آیه به قلب به عنوان مهمترین عضو انسان اشاره دارد. و کل وجود انسان قلب اوست.

«لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في‏ أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ»[10].

«خدا شما را به سوگندهاى لغو مؤاخذه نمی كند و ليكن به آنچه در دل داريد مؤاخذه خواهد كرد و خدا بسيار آمرزنده و بردبار است.»

 در عالم قیامت و در پیشگاه پروردگار وجود قلب سلیم مهم است که سبب عاقبت به خیری انسان می شود. یعنی در تعلیم و تربیت می بایست تربیت قلب سلیم مدنظر باشد. و در قلب سلیم عقل ملکوتی که در ارتباط با ملکوت است رشد می نماید.

«ولاتحزني يوم يبعثون* یوم لا ینفع مال و لا بنون* الّا مَن اتی الله بقلبٍ سلیم*»[11]

«و روزي كه مردم برانگيخته مي‌شوند، رسوايم مكن. روزي كه هيچ مالي و فرزندي سود نمي‌دهد. مگر كسي كه دل سالم به سوي خدا بياورد.»

در روانشناسی اسلامی، ذهن ابزار قلب است و ادراکات از طریق ذهن به قلب سرازیر می شود و قلب آنها را به ادراکات عالی تبدیل نموده، ارزش گذاری حقیقی می نماید و ذهن را از نسبی گرایی نجات می دهد و به جای توهّم، در قلب یقین به وجود می آورد. در غیر این صورت ذهن استدلالی می شود و با توهمات خویش مدام استدلال های جورواجور می کند و راه تعقّل و تفکّر حقیقی بر او بسته می گردد و در نهایت قلب وعقل از بین می روند و فرد باتوهمات خویش زندگی می نماید[12]

اگر قلب تربیت شود، غرایز زیستی در آن کنترل می شود. و هوای نفس به قلب، غلبه نمی کند. روح انسانی در او تجلی می یابد و ملکات فاضله در وجودش رشد می کند؛ قلب برای مبارزه با شیطان قوی می شود و می تواند از ورود شیطان به درون قلب جلوگیری کند.[13]

جايگاه قلب در آموزش و پرورش فعلي

برای رسیدن به حیات طیبه و فلاح و رستگاری نیاز به پرورش قلب و عقل ملکوتی داریم  و چون این سیستم برنامه ای برای تربیت قلب ندارد نمی توانیم انتظار داشته باشیم آموزش و پرورش فعلی ما را به حیات طیبه رهنمون شود.

در نظام فعلی آموزش و پرورش که نشأت گرفته از نظام تعلیم و تربیت غربی است قلب رشد نمی کند بلکه  این نظام، ذهن را رشد می دهد. برای ذهن یک سری ارزشها که از جنس ملکوت است تعریف نشده است. و در این سیستم ممکن است ذهن افراد به سبب آموزه ها خوب رشد کند و به عنوان مثال ریاضیات و علوم مهندسی را خوب درک کند و در این موارد پیشرفت خوبی داشته باشد اما چون اینها ذهنی است لزوماً قلب فرد پرورش پیدا نمی کند. یعنی ممکن است فردی مهندس خوبی باشد ولیکن دارای رذائل اخلاقی باشد.

البته تعدادي از جوانان ما هستند كه به همين مدارس و دانشگاهها رفته‌اند و مصداق آن جوانان را پيدا نكرده‌اند و با ايمان هستند كه اينها دلايل مختلفي دارد از جمله، خانواده‌هايي كه هّم و غّم خود را روي تربيت فرزندانشان گذاشته‌اند، مربيان دلسوزي كه گهگاه در آموزش و پرورش ديده مي‌شوند و غيره.

یعنی ممکن است فردی در این سیستم درس بخواند و از راههای دیگر قلبش نیز رشد کند. آنچه مهم است این است که نظام تعلیم و تربیت فعلی  لزوماً قلب افراد را رشد نمی دهد. و چون قلب تحت تأثیر عوامل دیگری همچون خانواده، محیط اجتماعی، دوستان و آشنایان و غیره می باشد، ممکن است بیرون از این نظام، مدارس خاص با برنامه های خاص، قلب افراد را رشد دهند و یا خانواده ها با رعایت اصول و قوانین اسلامی فرزندان خویش را تربیت کنند و یا فرزندان شان را تحت تربیت اساتید خاصی قرار دهند و از این طریق قلب شان رشد یابد و چنین افرادی می توانند از ذهن پیشرفته ی خود در جهت صحیح بهره مند شوند. و به همین دلیل افرادی هستند که با همین سیستم درس خوانده اند و قلب شان نیز تربیت شده است. مانند افرادی که تربیت دینی می شوند و عالم به معنای واقعی می باشند و به نور و بصیرت و حکمت می رسند.

در نظام تعلیم و تربیت فعلی، حافظه، معلومات و مهارتهای به کارگیری دانش بشری تقویت می شود؛ به عنوان مثال مهندس مکانیک یاد می گیرد ابزارهای مختلف بسازد اما این که چه نوع ابزار و برای چه منظوری آنها را بسازد، علایق و خواسته های اوست که تعیین می کند و اینها خارج از حیطه ی ذهن است. مهندس هسته ای یاد می گیرد چطور از انرژی هسته ای استفاده کند حال این که از آن در چه جهتی از آن استفاده کند به این مطلب برمی گردد که قلب، او را در چه جهتی هدایت کند! و اگر قلب تربیت نشود قساوت آن را فرا می گیرد و چنین افرادی با توجه به کلام خدا از گمراهان هستند.

لزوم نظام‌سازی آموزشی بر محوریت تربیت قلب و عقل ملکوتی

اگر تربیت ذهن یا قوه‌ی دماغ به جای قلب روحانی، محور طراحی نظام گردد؛ مبانی نظری و اهداف و اصول برخاسته از این مبانی و در پی آن کلیّه‌ی فعالیتهایی که در مبانی اجرایی، اعم از طراحی ساختارها، برنامه‌ها، روش‌های تربیت متربی، روش‌های تربیت معلّم و نظام ارزشیابی و ... که بر اساس این اهداف و اصول شکل می‌گیرد کاملاً تغییر می‌کند.

بنابراین نظام آموزشی از پیش‌دبستانی تا دانشگاه باید بر مبنای تربیت قلب طراحی شود تا بتوانیم تجلی آیه « إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»[14] را در شرایط انبوه در وجود تک تک دانش‌آموزان و دانش‌جویان نظاره‌گر باشیم.

اولین گام در راستای تحقق این امر مهم آن است که متوجه باشیم اگرچه در کتب بسیاری چون اصول کافی، بحار الانوار، راه روشن، مفاتیح الغیب، جنود عقل و جهل و.... بر اساس آیات و روایات از ویژگی‌ها و ماهیت قلب، بیماری‌ها و خطراتی که قلب را تهدید می‌کند سخن به میان آمده است امّا باید دید که رویکرد سیستمی به این آیات چه راهبردها و راهکارهایی را برای تربیت قلب در مقاطع مختلف تحصیلی متوجه ذهن می‌نماید؛ به سخن دیگر باید بدانیم به واسطه‌ی تدبر نظام‌مند، راهبردها و راهکارهای استخراج شده از آیات و روایات برای تربیت قلب در مقاطع مختلف تحصیلی چیست؟

در حال حاضر سازمان یونیسف تسلط خود را بر آموزش و پرورش کل دنیا به دست آورده است و سعی شان برآن است که بتوانند دانش آموزان را بر اساس نیازهای خودشان تعلیم دهند.[15]

 و پیرو این مطلب برنامه های آموزشی متناسب با اهداف خودشان را طراحی می کنند و به تمام کشورهای دنیا ارسال می کنند و کشورهایی در این زمینه موفق تر هستند، که بتوانند رتبه های بالاتری را بیاورند و به همین دلیل و دلایل دیگر هر کشوری سعی می کند گوی سبقت را از دیگر کشورها برباید و در رتبه ی بالاتر قرار بگیرد. و در راستای برنامه هایشان آزمونهای برنامه ریزی شده، المپیادها و طراحی رشته های مختلف درسی است. در حقیقت ما فرزندانمان را برای آنها تربیت می کنیم.

ت و هيچيك نمي‌توانند در جهت ذاتيات خود رشد كنند.

امیر المؤمنین علی علیهم السلام می فرماید:

«من خدایی را که نبینم عبادت  نمی کنم؛ البته نه با چشم سر بلکه با چشم قلب.» [16] و همچنین می فرمایند:

«من هیچ شی ای را نمی بینم مگر این که قبل از آن و یا بعد از آن خدا را می بینم.»[17]

 و در آموزش دروس دینی و قرآن این موارد می بایست لحاظ گردد.

تقابل نظامات غربي و نظام اسلامي در تعليم و تربيت در كليد واژه هاي قلب و ذهن

1)                  تفاوت روانشناسي اسلام و غرب در انسان شناسي

تفاوت روانشناسي غربي و روانشناسي اسلامي در مبحث انسان شناسي وجود قلب است كه در قلب مي باشد. و در مباني غربي ها به آن اشاره نشده است.

2)                  تربيت غربي ها بر محوريت ذهن

در روانشناسي غربي چون ذهن انسان مهمترين بخش وجود انسان شناخته شده است، آنان روي مولفه هاي ذهن مانند هوش، حافظه، سرعت انتقال، تداعي معاني، تخيلات و غيره كار كردند. و سعي كردند در تعليم و تربيت اين بخش از وجود انسان را تقويت نمايند.

در نظام تعلیم و تربیت فعلی ذهن مانند یک بازو رشد می کند و این که از این بازو در چه جهتی استفاده شود در اختیار قلب است. اگر روی تربیت قلب که از نظر علم النفس یا روانشناسی اسلامی مهمترین عضو انسان است کار نشود و برنامه ریزی خاصی برای تربیت آن در جهت پرورش عقل ملکوتی  نداشته باشیم قلب در خدمت غرایز زیستی قرار می گیرد و از راه صحیح منحرف می شود و از ذهن نمی تواند بهره درست ببرد و آموزه های ذهنی در جهات دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. و نتيجه مستقل عمل نمودن ذهن اين است كه نمي تواند در همه امور جهت صحيح به كار گيرد.

3)                  نتيجه تربيت بر محوريت ادراكات ذهني

وقتي آموزشها ذهني شده و در حد بايگاني شدن در حافظه درايند و ادراكات انسان به حواس پنجگانه محدود گردد فهم عميق صورت نمي گيرد. در اين صورت فهم مردم در حد امور زيستي و مادي باقي مي ماند و سطحي مي شود. و براي فهم ملكوت،جهان غيب،خدا و پيامبر نياز به دستگاه ادراكي قوي داريم  تا بتواند ملكوت را درك كند.

از طرفي حواس انسان دچار خطاي ادراكي است و نمي تواند به يقين برسد و گرفتار شكاكيت و نسبي گرايي مي شود در صورتي كه ايمان نياز به يقين دارد و نمي تواند با ذهن درك شود.

در تعليم و تربيت بر اساس ذهن، چون عينيات مدنظر هستند و به واقعيات امور پرداخته مي شود، روابط علت و معلولي بررسي مي شود؛ يعني وظيفه علم و دانش بررسي روابط علت و معلولي و كشف واقعيات است و چون دستگاه ملكوتي فرد رشد نيافته است و ذهن به ابزار ملكوتي همچون قلب و عقل ملكوتي متصل نيست، نمي تواند به كشف حقايق عالم هستي و روابط حاكم بر هستي دست يابد؛ بنابراين فهم و درك او در حدي است كه بتواند كشف واقع كند و به اين ترتيب به توحيد، نبوت، ولايت، معاد كه از امور ملكوتي و از جنس حقايق هستند نمي تواند دسترسي پيدا كند و كار مربي را سخت مي كند؛ از طرفي خود مربي نيز كه با اين سيستم به كسب علم و دانش پرداخته است قدرت تبيين و كشف حقايق را ندارد تا بتواند متعلمين خود را به اين امور رهنمون شود.

4)                  جايگاه ذهن در تعليم و تربيت اسلامي

در تعليم و تربيت اسلامي ما نياز به تربيت حواس 5 گانه و ذهن داريم و اين بخش كار ما بسيار مهم است چنانكه در آيات و روايات نيز به اين موارد توجه دقيق شده است و تفاوت ما با غربي ها در اين است كه در روانشناسي اسلامي، تربيت ذهن هدف اصلي ما نيست بلكه اهميت ذهن به اين جهت است كه ابزار قلب مي باشد و قلب براي كاركرد سالم نياز به حدّت ذهن دارد تا بتواند از قواي مدركه ذهن بهره ببرد و قلب سليم با استفاده صحيح از ادراكات ذهن بتواند به ادراكات عميق و به انتخاب احسن برسد و در اين صورت مي توانيم ادعا كنيم كه افراد به رشد واقعي رسيده و رشید می شوند یعنی می توانند درست تصمیم بگیرند، انتخاب صحیح داشته باشند و در مشکلات زندگی و در برابر ناملایمات درمانده نشوند.

5)                  اهميت قلب در تعليم وتربيت اسلامي

آنچه كه از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام و سخنان بسياري از بزرگان و علماي ديني بر مي آيد اين است كه در مبحث انسان شناسي اسلامي قلب مهمترين عضو انسان است.در روانشناسي اسلامي قلب صورت جامع روح است.

در روانشناسي اسلامي در مبحث انسان شناسي قلب مهمترين عنصر است يعني تربيت قلب و به تبع آن عقل ملكوتي موجود در قلب مهمترين فعاليت ما در نظام تعليم و تربيت اسلامي است.

ما كه در مملكت اسلامي هستيم و ميخواهيم فرزندانمان تربيت ديني شوند براي فهم ملكوت و عالم غيب و علوم وحياني با تعليم و تربيت با محوريت ذهن به تنهايي سازو كارمان درست نمي شود و نياز به تربيت قلب از ضروريات به شمار مي رود.

پر واضح است كه اثرات عميق نمازو حلاوت مناجات زماني درك مي گردد كه با قلب خوانده شود.

ما براي ديدن عالم غيب و شنيدن اصوات ملكوت نياز به چشم و گوش غير مادي داريم و با چشم و گوش ظاهري نمي توانيم ملكوت را ببينيم و يا صداي ملكوت را بشنويم و نديدن خدا و عالم ملكوت ما را به يقين كه پيش نياز ايمان است نمي رساند.[18]

امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

«من خدایی را که نبینم عبادت  نمی کنم؛ البته نه با چشم سر بلکه با چشم قلب.» [19] و همچنین می فرمایند:

«من هیچ شی ای را نمی بینم مگر این که قبل از آن و یا بعد از آن خدا را می بینم.»[20]

6)                  قلب در روانشناسي غربي

در روانشناسي غرب به قلب به عنوان مهمترين عضو انسان و فرمانده كل بدن و صورت جامع روح نگاه نشده است و اگر قلب را قبول دارند، قلب مدنظر اسلام نيست.

توجه به قلب برايشان  به اين صورت است كه آنها فعالیت های زیادی را انجام می دهند تا دانش آموزان از درس خواندن لذت ببرند آنها را به اردو و پارک و فضاهای خوب می برند در آزمایشگاهها و لابراتوارها به آنها آموزش می دهند تا مطالب را عمیقتر دریافت کنند و به اکتشاف و اختراع برسند و دانشمند و متخصص تربیت کنند. تکنولوژی تولید می شود؛ رفاه ایجاد می کنند؛ در حقیقت روی قلب کار می کنند ولیکن خودشان یا تصوری از قلب ندارند و یا اگر هم تصوری از قلب دارند در نظریات شان لحاظ نمی کنند و نقش آن را آنگونه که در قرآن و روانشناسی اسلامی آمده است و به آن تأکید شده است، درک نمی کنند. و این قلب آنها را به اسلام و ایمان و یقین و ملکوت نمی رساند چون دامنه ی توجه آنها به قلب این است که مطالب را بهتر بفهمند. آنان عقل ملکوتی را قبول ندارند و قلب مورد پرورش آنان ارتباطش با ملکوت ضعیف است. ملاک تربیت آنها تربیت قلب سلیم نیست و در برنامه هایشان تربیت بر اساس پرورش عقل ملکوتی نیست. به همین دلیل کنترل غرایز که یکی از مهمترین برنامه های تربیتی است در برنامه های تربیتی آنها جایگاهی برایش متصور نیست. و اتفاقاً برعکس در سیستم تربیتی آنها پرداختن به غرایز به عنوان رفاه و آسایش و آزادی مطرح شده و مذموم شمرده نمی شود.

7)                  اثرات ناديده گرفتن قلب در روانشناسي غربي

ناديده گرفتن قلب در روانشناسي غربي سبب شده كه اين عضو اصلي در تعليم و تربيت لحاظ نشود.و اين بي توجهي به قلب موجب مي گردد كه ادراكات عميق و فهم عميق از مسائل صورت نگيرد.

در روانشناسي غربي چون همه چيزشان به هم مي خورد برايشان مشكلي ايجاد نمي شود. آنان با جهان غيب و ملكوت و امور توحيد و نبوت و معاد كاري ندارند و افراد را براي رسيدن به رفاه و پرداختن به امور زيستي تربيت مي كنند و توانستند به هدف خودشان برسند.

8)                  مشكلات ناشي از ناديده گرفتن قلب در تعليم و تربيت فعلي كشورمان

 حال در سيستم فعلي آموزش و پرورش چون بر اساس نظام تعليم و تربيت غربي بنا نهاده شده است مي خواهيم درس ديني و قران به بچه ها آموزش دهيم از طرفي مي خواهيم مفاهيم ملكوتي كه نياز به فهم عميق و با دستگاه ملكوتي دارد را با دستگاه حسي و در حد فهم ذهني آموزش دهيم كه اين دو با هم سازگاري ندارند.

بنابراين اگر دانش آموزان در مدرسه حافظ قرآن شده و دروس ديني و معارف اسلامي و اخلاق را نيز بخوانند فهم آنها سطحي بوده و در سطح حافظه باقي مي ماند و چون آموزش و پرورش ما تحت سلطه نظام تعليم و تربيت غربي است در حال حاضر به چنين معضلي گرفتار شده ايم.

پس لازم است براي اينكه فهم عميق در افراد صورت گيرد تربيت قلب را در تعليم و تربيت مد نظر قرار دهيم كه به تبع آن عقل ملكوتي در وجود افراد پرورش يابد و بتواند ادراك عميق در وجودشان صورت گيرد.

از طرف ديگر چون اين نوع آموزش ها با نظام غربي آموزش داده مي شود عملا مي بينيم كه به نفع آن نظام تمام ميشود يعني هرچه ساعات درس ديني و معارف و قرآن و اخلاق را در مدارس و دانشگاهها بيشتر كنيم آنان را بيشتر از دين دور مي كنيم يعني به اصطلاح آنها را دين زده ميكنيم و از دين و قرآن فراري مي شوند و اين به آن دليل است كه مي خواهيم اين مفاهيم وحياني را در نظام غير وحياني تدريس كنيم بنابراين به نفع آن نظام تمام ميشود و اگر هم اين دروس روي آنها اثر بگذارند اثرات عميق و پايدار نيست چون قلبي نشده است و مثل نمازي مي ماند كه بجاي اين كه با حضور قلب خوانده شود، بخواهيم آن را با حواسمان بخوانيم و قطعا اثرات عميق و سازنده را در قلب ما نمي گذارد و صرفا انجام وظيفه و تكليف است و چه بسا ما را به روزمرگي و تكرار مكررات و نهايتا دل زدگي از نماز گرفتار كند.

وقتي قلب تربيت نشود انتظار نمي رود كه چشم و گوش قلب قوي شود و ضعف چشم و گوش قلب در فرد و نديدن عوالم ملكوت كم كم انگيزه آنان را در امور ديني كم مي كند چون اينها چيزي نيستند كه بتوانند با حواس 5 گانه درك شوند. و پس از مدتي فرد آنها را كنار مي گذارد و به اموري مي پردازد كه برايش عينيت دارد چون مي تواند به آنها بيشتر اعتماد كند و مي بينيم جوان ما پس از طي سالها تحصيل در مدرسه و دانشگاه نه تنها به معاد و جهان آخرت يقين پيدا نمي كند بلكه از آن دورتر مي شود. چون با سيستم تربيت بر اساس ذهن چشم، گوش ظاهري و مادي او رشد كرده است و ما توانسته ايم حواس ظاهري او را تقويت كنيم و استعدادهاي ملكوتي وي دست نخورده و بكر مانده است. و در آموزش دروس دینی و قرآن این موارد می بایست لحاظ گردد.

و به همين دليل است كه ما امروز مي بينيم هر چه بيشتر بچه هاي ما در نظام تعليم و تربيت كنوني كه وابسته به غرب است درس مي خوانند از اين امور دورتر مي شوند و هر قدر هم كه حجم اين دروس بيشتر شود و يا ضرايب آنها براي كنكور و گزينش و امثال آن بالاتر مي رود دلزدگي بيشتر ايجاد مي شود.

9)                  نسبي گرايي اخلاقي از ديگر اثرات ناديده گرفتن قلب در تعليم و تربيت فعلي

اگر قلب تربيت نشود و افراد در حد رشد ذهن باقي بمانند بدين سبب كه با امور زيستي و دنيايي سرو كار دارند و ادراكات ذهني خطا پذير است ارزشها و زيباييها نسبي مي شوند و به همين دليل ارزشهاي حقيقي كه نياز به دستگاه ملكوتي از جنس حقايق دارند در وجود فرد رشد نمي كند و اخلاق نسبي مي شود و واژه هاي فداكاري ، ايثار، انفاق، بخشش و بسياري از فضائل اخلاقي كه از جنس حقايق هستند در وجود فرد رشد نمي كند و فرد منفعت طلب مي شود و اگر هم ديندار باشد دين حداقلي را قبول مي كند و ائمه اطهاري را مي شناسد كه بتوانند حوائج او را برآورده نمايند و در اين صورت هر يك از ائمه كه سريعتر حاجت او را بدهند نزد او عزيزتر هستند.

وقتي تربيت بر اساس ذهن باشد چون درتربيت ذهن عينيت مد نظر است ذهن عيني گرا مي شود و روي ظواهر به قضاوت مي پردازد بنابراين به زيبايي هاي ظاهري توجه مدكنددر حال حاضر مي بينيم در جامعه توجه به ظاهر زياد شده خود نمايي،تظاهر،تكاثر،تجمل گرايي نتيجه اين توجه به ظاهر است.و از طرفي همانطور كه قبلا نتيجه گيري به عمل آمد چون ذهن نسبي گراست و در حقيقت زيبايي نيز نسبي مي شود

و اين توجه به تمام عرصه هاي زندگي افراد ورود پيدا كرده است و در تمام عرصه ها از جمله: در معماري،سبك زندگي،نوع دكوراسيون،مدل هاي مختلف لباس،آرايش ظاهري و جراحي هاي مختلف بر روي پوست و ديگر اعضاي بدن براي زيبايي هاي ظاهري، از جمله معضلاتي است كه جامعه را دچار آسيب هاي فراواني كرده و مردم نا خودآگاه به دنبال مد و تجمل گرايي هستند و افراد براي زيبا نمودن خانه و اثاث زندگي هر روز صبح تا شب كار مي كنند تا بتوانند به تجملات و ظواهر زندگي قوام دهند.

10)              نتيجه تعليم و تربيت بر محوريت تربيت قلب

نظام تعليم و تربيت اسلامي ما مي بايست با محوريت تربيت قلب باشد تا عقل ملكوتي در وجود انسان رشد كند.

 اگر قلب محور تعلیم و تربیت قرار بگیرد، افراد به مرحله ی بلوغ و استوا (و لما بلغ اشده واستوا) می رسند؛ یعنی انسان متعادل می شود و تمام وجوه مختلف شخصیت او یکسان رشد می کند. و اثرات و آثار آن را در بخش راهبردها بررسي مي نماييم.

اگربرنامه تربیتی مدارس براساس تربیت قلب باشد، مدارس زمینی انعکاسی ازمدرسه آسمانی است؛که خداوندمعلم آن است، وموضوع تدریس، اسماء وحقایق؛ و علم ،معرفت پیدا کردن به کل اسماء و حقایق می باشد و جنس آن ازنور است.

در این مدرسه زمینی، معلم جانشین خدا بر روی زمین است وخودش عالِم می باشد؛ یعنی نور معرفت در قلبش تابیده و چراغ عقل، در وجودش روشن است. نام دانش آموزان این مدرسه، به متعلمین تغییر می یابد و معلم، متعلمین خود را به سوی نور هدایت می کند.

از آنجا که انسان، فطرتا به دنبال علم وحقایق و زیباییها و یقینیات و ارزشها و کمالات است، اگر قلب تربیت شود، انسان، علم را به خاطر رسیدن به زیباییها و کمالات و معرفت و حقیقت می خواهد نه برای کسب مدرک وپست ومقام و رسیدن  به دارایی بیشتر.

در این فضا استعداد ها شکوفا می شود؛ فطرت حقیقت جویی افراد رشد می کند.

اگر قلب به طور صحیح شناخته شده وتربیت شود، قلب وعقل ملکوتی در وجود انسان رشد می یابند. انسان از شأن ناسوتی گذر می کند و رفعت می یابد و شأن ملکوتی ملکه وجودش می شود. عقل منفعت طلب جای خود را به عقل معرفت طلب و حق طلب می دهد.

1)                  راهبرد قلب تربيت شده در روابط افراد با يكديگر

 در این فضا، دوستی ها عمیق تر می شود و رابطه ی بین شاگرد و معلم رابطه ی معرفتی است. در این فضا، افراد هم خودشان به رشد وتعالی می رسند و هم باعث رشد و تعالی دیگران می شوند.

2)                  راهبرد قلب تربيت شده در شيوه هاي آموزش

در این فضا معلّم، خودش باید مزکّی باشد و قلب تربیت شده و سلیم داشته باشد تا بتواند متعلمین خویش را به سوی خداوند رهنمون شود. رابطه معلّم و متربّی، رابطه عاطفی و بر اساس رشد و رساندن متربّی به حیات طیّبه می باشد.

اگر قلب محور تعلیم و تربیت قرار بگیرد، می بایست دانش آموزان بر اساس علایق و انگیزه ها دسته بندی شده و با توجه به اشتراکات گروه بندی شوند و به تناسب استعدادها و علایق و نیازهایشان از شیوه های مختلف برای آموزش استفاده نماییم.

4)راهبرد قلب تربيت شده در ارزشيابي

اگر تربیت قلب محور شود، ارزشیابی ها، از شکل اندازه گیری کمّی و ارزیابی از میزان محفوظات، به صورت کیفی درمی آید.

و از میزان رشد استعدادهای مختلف در حیات انسانی ارزشیابی صورت می گیرد

ارزشیابی در دروس دینی و قرآن، میزان حفظ موضوعات درسی و حفظ آیات قرآن و دانستن احادیث و روایات و اثبات وجود خدا از طریق برهان نظم و برهان علّیت و برهان هدفمندی و غیره نیست بلکه ارزشیابی از میزان به کارگیری آیات قرآن و سیره ی اهل البیت علیهم السلام در زندگی و میزان خضوع و خشوع وی در انجام اعمال عبادی و خدمت به دیگران و سبک زندگی به شیوه اسلامی می باشد.

اگر قلب تربیت شود در دروس علوم تجربی(زیست شناسی، فیزیک، شیمی)، ریاضی، ارزشیابی از میزان محفوظات به شکل فعلی نمی باشد و میزان درک و فهم متربّی از مطالب و تولید علم و کشف قوانین حاکم بر هستی و به کارگیری صحیح آن در زندگی مهم است.

اگر قلب محور تعلیم و تربیت قرار بگیرد، خود ارزیابی می تواند به عنوان یک راه و روش به دانش آموزان آموزش داده شود تا فرد یاد بگیرد ارزشیابی از عملکرد خودش داشته باشد و بتواند به شناخت خودش نایل شود که در این صورت نسبت به خدای خویش معرفت پیدا می کند.

5)                  راهبرد قلب تربيت شده در آموزش قرآن

اگر قلب تربیت شود، هدف از تدریس قرآن ، صرفاً آموزش روخوانی و حفظ قرآن  و پر کردن انباره ذهن نیست. بلکه آموزش و حفظ قرآن کریم، پایه و اساس کار تربیت قلب و عقل ملکوتی می باشد. و با تدبر و تفکر در آیات و تزکیه نفس ، عقل ملكوتی ، پرورش مي يابد و فرد به مرحله ی تمسک و عمل  می رسد و رسیدن به این مرحله، سبب شرح صدر می گردد.  آیات قرآن، با گوشت و پوست فرد عجین شده و تبدیل به نور و بصیرت وسبب روشنی راه او می شود.

اگر محور تعلیم و تربیت قلب باشد، شک و تردید در مسائل اعتقادی جای خود را به یقینیات می دهد؛ حقایق در دل افراد جای می گیرد. ارزشهای اخلاقی و دینی جای ضد ارزشها را می گیرد؛ افراد آیات جلال و جمال را می بینند و از زیبایی های ظاهری و دنیایی چشم پوشی می کنند.    

6)                  راهبرد قلب تربيت شده در انجام تكاليف

اگر تعلیم و تربیت بر اساس تربیت قلب باشد، تکالیف درسی به شیوه هایی اعمال می شود که اجبار و اکراه نباشد. مربی تربیت شده با این شیوه، قلب کودک را می شناسد و می داند قلب ادبار و اقبال دارد و سعی می کند در زمان هایی که قلب ادبار دارد، او را  مجبور به انجام کار نکند زیرا قلب موجود لطیف و ربانی است و در این صورت قلبش می میرد.[21]

مربی خوش ذوق، از راههای مختلف برای به شوق آوردن و سر حال آوردن کودک استفاده می کند. وبچه ها به جای اینکه نسبت به انجام تکالیف بی رغبت باشند و به عناوین مختلف از زیر بار انجام تکالیف، شانه خالی کنند، خودشان مشتاقانه داوطلب انجام آنها باشند.[22]

7)                  راهبرد قلب تربيت شده در موضوعات درسي

اگر قلب تربیت شود، موضوعات درسی  به نوعی طراحی می گردند که هدف مان را برای رسیدن به تربیت قلب تامین کنند. اساس موضوعات درسی می بایست در جهت تزکیه و تهذیب نفس، جهت ایجاد نور و بصیرت درقلب باشد.

پاورقي‌ها
 

[1]  منظور ما از علم تعریف علم از دیدگاه اسلامی به معنای نور و بصیرت می باشد که در بخش های آینده بیان می گردد.

[2]  بسیار مشاهده می شود تا زمانی که دختران دانش آموز هستند اولیاء به ویژه مادران آنان را از آرایش کردن و پوشیدن هر گونه لباس و داشتن دوست پسر منع می کنند و آن را به زمانی که دانشگاه می روند موکول می کنند.

[3] بنا به تعريف اسلام، علم نوري است كه خدا بر قلب هر كه بخواهد مي‌اندازد.

[4]  در حال حاضر مي‌بايست بچه‌ها مطالبي را مانند دروس دیگر ياد بگيرند، از حفظ نمايند، امتحان دهند و در امتحان كتبي به يك‌سري سؤالات پاسخ بدهند؟ آیا برای دیندار شدن افراد همین اندازه که مطلب را حفظ کنند کفایت می کند؟

[5]  البته اين جنبش نيز يك شبه ظهور نكرد بلكه از دهة 1930 نشانه‌هاي ضعيف آن ديده مي‌شد به عنوان مثال گاتري كه يك رفتارگرايي پرحرارت محسوب مي‌شد، در اواخر زندگيش در مورد الگوي ماشيني روانشناسي اظهار تأسف داشت كه محرك را هميشه نمي‌توان به امور فيزيكي كاهش داد.

[6]  توضیحات مبسوط در آخر مقاله و در بخش ضمیمه آمده است.

[7] ديگر اينكه از ديدگاه شناختي، محركي را كه شخص از محيط دريافت مي‌كند، به گونه‌اي فعال و خلاق سازمان مي‌دهد. ما مي‌توانيم در درك و به كار بستن دانشي، شركت فعال داشته باشيم. برخي جنبه‌هاي تجربه را آگاهانه و برخي را براي سپردن به حافظه انتخاب كنيم. «تاريخ روانشناسان نوين‌ـ‌تأليف دو ان يي شولتزـ سيدني آلن شولتزـ‌ ترجمه سيف با شريفي علي‌آبادي نجفي زند نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.»

[8]  برگرفته از سخنان استاد زاهدی

[9]  برگرفته از سخنان استاد زاهدی و کتاب نظریه تربیتی اسلام نوشته مرتضی زاهدی.

[10]  بقره‏/225

[11] شعرا/ 87 و 88

[12]  برگرفته از سخنان استاد زاهدی و کتاب نظریه تربیتی اسلام نوشته مرتضی زاهدی.

[13]  برگرفته از سخنان استاد زاهدی و کتاب نظریه تربیتی اسلام نوشته مرتضی زاهدی.

[14] - شعراء: 89

[15]  به عنوان مثال آزمونهای مختلف از جمله آزمون تیمز را در رشته ی ریاضی در کل کشورها برگزار کردند و رتبه بندی کردند و پس از آن برنامه دادند که آزمونهای بعدی براساس این آموزه هاست و کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان سعی کردند جلسات متعدد در آموزش وپرورش داشته باشند و کارگروهها و آموزشهای ضمن خدمت بسیاری تشکیل دهند تا معلمین را آموزش دهند بر پایه ی برنامه های آنها دانش آموزان را تعلیم دهند تا در آزمونهای بعدی بتوانند رتبه های بالاتری را کسب نمایند.

[16]  محمبد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 98.

[17]  امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 592

[18]  امام علي(ع): القلب مصحف البَصَر:    قلب كتاب ديده است. (شرح نهج‌البلاغه لابن ابي الحديد 2/46)

امام علي(ع): القلب خازنُ الّلسان[18]:    قلب، گنجور زبان است. (قلب چشمة حكمت است و گوش محل ورود آن. )

امام علي(ع): القلب ينبوع الحكمة، و اَلْاُذْنُ مَغيضُه ( غرر الحكم: 261، 2046، 6309) و(غرر الحكم: 261، 2046، 6309) 

[19]  محمبد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 98.

[20]  امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 592

[21] الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ للقُلوبِ شَهوَةً و إقبالاً و إدبارا ، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها و إقبالِها ، فإنّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ «نهج البلاغه حکمت »193

امام على عليه السلام : همانا دلها داراى خواهش هستند؛ گاه به چيزى رو مى كنند و گاه روى مى گردانند. پس، هر گاه خواستند و اقبال كردند، آنها را به كار گيريد؛ چه آن كه دل اگر [به كارى ]مجبور شود، كور گردد.

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنّ القَلبَ يَحيا و يَموتُ ، فإذا حَيِيَ فَأدِّبْهُ بالتَّطوُّعِ ، و إذا ماتَ فاقصُرْهُ علَى الفَرائضِ «اعلام الدین 304»

امام صادق عليه السلام : دل گاه حيات دارد و گاه مى ميرد. پس هر گاه زنده و با نشاط بود، آن را با مستحبّات تربيت كن و هر گاه مُرد، به فرايض محدودش ساز.

الإمامُ الرِّضا عليه السلام : إنَّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا ، و نَشاطا و فُتورا ، فإذا أقبَلَت بَصُرَت و فَهِمَت ، و إذا أدبَرَت كَلَّت و مَلَّت ، فَخُذُوها عِندَ إقبالِها و نَشاطِها ، و اترُكُوها عِندَ إدبارِها و فُتورِها «بحارالانوار 78/353/9»

امام رضا عليه السلام : همانا دلها را رويكردى است و روى گردى، نشاطى است و ضعفى. پس هر گاه رو كنند، با فهم و بصيرت شوند و هر گاه پشت كنند، خسته و ملول گردند. بنا بر اين، به گاه روى آورى و نشاطشان، به آنها چنگ زنيد [و در عبادات به كارشان كشيد] و به گاه روي گردانى و ضعفشان، آنها را به حال خود رها سازيد.

[22]  الإمامُ العسكريُّ عليه السلام : إذا نَشِطَتِ القُلوبُ فَأودِعْها (فَأودِعُوها) ، و إذا نَفرَت فَوَدِّعُوها الدره الباهره 43

امام عسكرى عليه السلام : هر گاه دلها به نشاط آمدند، به آنها امانت بسپاريد و هر گاه كوچ كردند، با آنها بدرود گوييد.

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: « وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا » نهج البلاغه صبحی صالح 187

گوش‌های قلبتان را حاضر کنید تا درست بفهمید.

 *******

مؤسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره سلام الله عليها

 

0 نظر