متن کامل اسرار نهفته در كلمه مقدسه اباعبدالله و ابن رسول الله ; جلسه دهم عناوین و متن کامل
براي مطالعه، روي عناوين كليك نماييد
شعر اي زهراجان! دعاهاي شيعه بايد عوض شود خداوند متعال، جهاني شدن اسلام را اراده كرده است ما بايد دوباره شيعه شويم همين است كه زيارتهاي ما فتوحات نميكند ترجمه و تفسير واژهي «ابن» دامن تربيتي مفهوم «ابن» از نظر ژنتيكي از دلايل سختي جان كندن اهل گناه اختلاف مراتب و ظرفيت آسمانها «محدثه»؛ بالاترين مقام حضرت زهرا س معجزات حضرت فاطمهس ائمهي اطهار: آسماني بودند ولي زميني زندگي كردند چرا «يابن رسول الله»؟! اعتقادات ما به بازسازي نياز دارد قوس نزول من الحق و من الله العلي الاعلي متأسفانه جنشناسي ما مثل يهوديهاست متأسفانه فرشتهشناسي ما مثل مسيحيهاست سنتگرايي و تجددگرايي در حوزهي مفاهيم عرفاني و واژههاي قرآني، كجاي قرآنشجرهاش به معني درخت و گياه است كه قوسش به معني كمانباشد؟! حسين منّي و أنا من حسين توسّل به مقام امامت امام حسين ع روضه
اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
شعر
ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايماز بد حادثه اينجا به پناه آمدهايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم
سبزه خد تو ديديم و زبستان بهشتبه طلبكاري اين مهر گياه آمدهايم
با چنين گنج كه شد خان آن روحالامينبه گدايي به در خانهي شاه آمدهايم
اي زهرا جان!
آبرو ميرود اي ابر خطا شوي بباركه به ديوان عمل نامه سياه آمدهايم
اي زهرا جان ! اگر همين جا شفاعت نكني ما شب اول قبر را همنميخواهيم، ما نميخواهيم روسياه از دنيا برويم و بعدروسفيدمان كني؛ ما را همين جا و در همين دنيا روسفيد كن.
اهل دل ميدانند كه كساني هستند كه چشم دلشان باز استوقتي به بعضي جلسات ميروند ميگويند: ميديديم يك عده درشكل چهارپا داخل ميشوند، اما با يك جمال زيبا بيرون ميآيند،و با شگفتي ميگفتند: شايد اشتباه ديدهايم زيرا ما خودمان ديديمكه اينها در موقع ورود به جلسه يك جور ديگر بودند. زهراجانهمين جا ما را درست كن. نكند آنها كه باطنبين هستند در گوشمن و شما بگويند كه در اينجا يك كسي وارد شده است كه چهرهيباطن او موجب وحشت ما ميگردد. به خدا پناه ميبريم.
اَستَغْفِرُاللّ'هَ الَّذي لا'اءل'هَ اءلاّ'هُوَ الرَّحْم'ن الرَّحيم بَديعُ السَّم'و'اتِ وَالارْضِ ذوالْجَلا'لِ وَ الاءكْر'امِ وَ أتوُبُ اءلَيهِ. حالا به خدا رو كنيم وبگوييم پروردگارا به حق اين خانمي كه روبرويش نشستهايمالتماس ميكنيم باطن ما را درست كن. همهي حاجات را در نظرداشته باشيد. رهبر معظّم را دعا كنيد. براي انقلاب دعا كنيد. اللهمصل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها.
دعاهاي شيعه بايد عوض شود
شيعه بايد كم كم دعاهايش عوض شود. اينكه ميگويم كم كم،اين از بدبختي من است كه فرهنگ شيعه تا اين اندازه پايين آمدهاست و الا خيلي هم دير شده است و بايد خيلي سريع اين فرهنگاصلاح شود.
تا به حال دعاهايمان شخصي بوده است. صدها سال دعايشيعه شخصي بوده است ، ميدانيد چرا؟ براي اينكه شيعهبيكس بوده است. اصلاً تا 500 سال پيش حتي مذهب رسميايران نيز مذهب خلفا بود و شيعهها مثل فلسطينيهاي امروز، دركشورهاي اسلامي، غريب و در اقليت بودند.اين بيكسي ومهجوريّت تا حدّي بود كه طبق بعضي از روايات، دشمنان بهكاروان حامل حضرت معصومه س ، در حالي كه از مدينه به قمميآمدند، در حوالي شهر ساوهي امروزي به جرم اعتقاد به مكتباهلالبيت: حمله كردند و بسياري را كشتند و حضرتمعصومه س كه در بين همين كاروان بودند، از شدت ترس و خوفو مشاهدهي قتل عام كاروان، چنان بدحال شدند كه پس از ورودبه شهر قم، عليرغم آنكه در بين شيعيان و محبّين اهلالبيت:قرار گرفته بودند و پرستاري ميشدند ولي در بستر بيماري ناشياز آن حوادث يك هفته بيشتر نتوانستند دوام بياورند و شهيدشدند. اين در حالي بود كه حضرت معصومه س از زمان امامحسين ع فاصله زماني زيادي داشتند ولي دشمناناهلالبيت: اينگونه بر قتل آنها كمر ميبستند و چون شيعه تاپانصد سال قبل هنوز به استقلال و تأسيس حكومت مستقلنرسيده بود، دعاهاي شيعه نوعاً فردي و قومي بود.
متأسفانه اين روش، خلاف روش اهلالبيت: است زيرا دردعاهاي صحيفهي سجاديه و ساير اهلالبيت: دعاي برايمرزنشينان و دعا براي كل جامعهي اسلامي و دعا براي عمومجامعه و مسائل و مشكلات عمومي جامعه، بسيار است. اين درحالي است كه در زمان ايشان، عموماً، حاكم ظالم حكومتميكرد ولي حكومت ظالمان مانع از دعاهاي فراگير براي نظاماسلامي و نيز دعا براي كل جهان اسلام نميشد. مثلاً در ماه مباركرمضان از قول معصوم تلاوت ميكنيم كه «اللهم اشف كل مريضاللهم اشبع كل جائع...»
اما متأسفانه در اين كشور شيعه هنوز فرهنگ تك خواني در بينمردم رايج است. فقط براي خودمان دعا ميكنيم. ديدهايد كه درانتهاي مراسم دعا و عزاداري يك عده ميگويند: آقا بچهام مريضاست ، برايش آية «ام من يجيب..» را بخوانيد. اين در حالي استكه شيعه به حكومت مستقل رسيده است. اگر چه تا قبل از انقلاباسلامي باز هم شاهان و ظالمان حاكم شدهاند و اگر هماكنون نيزيك عدّه برخلاف راه امام و رهبر معظم اسلام و برخلاف مكتب وفرهنگ و انديشه و سيرهي اهلالبيت حركت ميكنند، وليدعاهاي شيعه بايد براي دفع همان ظلمه بكار گرفته شود. شيعهبايد براي تمام مشكلات و تمامي مرضاي جامعه دعا كند. بايدبراي وزارت بهداشت دعا كنيم. آخر مگر نه اينست كه حضرتمهدي - عجلاللّه تعالي فرجهالشريف - قرار است تشريفبياورند؟!
پس آيا نبايد براي وزارت بهداشت جمهوري اسلامي كه قراراست تحويل حكومت مهدي فاطمه8 شود دعا كرد؟ متأسفانهدعا نكرديم تا آنكه وضعيت وزارت بهداشت بگونهاي شده كهمريضهاي ما روي دستمان ماندند. مگر براي آموزش و پرورشجمهوري اسلامي كه قرار است تحويل حكومت مهديفاطمه8 شود نبايد دعا كرد؟ فلان پدر ميگويد: فرزند من معتادشده است، برايش دعا كنيد تا هدايت بشود. خوب چرا برايآموزش و پرورش دعا نكردي تا همهي فرزندان كشور، درستتربيت شوند. هماكنون در آموزش و پرورش طرحي در دستاجراست به نام طرح «ارتباط سالم دختر و پسر»!! از روزي كهبعضيها بسر كار آمدهاند ببينيد چه اوضاعي بر كشور حاكم شدهاست. كار به جايي رسيده است كه در كنار حرم مطهر امام رضا ع ، تا پانزده نفر زن در ضمن رفتارهاي خلاف عفّت، به قتلميرسند. از آن روزي كه ورزش زنان و سوار شدن زنان بر اسب ودوچرخه بدون آموزشهاي اسلامي و بدون ايجاد فرهنگاسلامي لازم براي اجراي اين طرحها شروع شد همينطور به سويسراشيبي سقوط فرهنگي رفتيم. به زير اعتقادات و اعمالمان آبافتاده است. ميگويد : «ام من يجيب» بخوانيد، چون پسر حاج آقامريض شده است. مگر آن بچههايي كه معتاد شدهاند را نبايد دعاكرد؟ آيا آن بچههايي كه در مدارس، چند سال مردود ميشوند دردعاهاي ما جايي ندارند؟! ملاحظه ميفرماييد كه ما دارايفرهنگ مهدويت نيستيم. ما شيعه حضرت مهدي نيستيم. ماشيعه خودمان هستيم. اگر شيعه حضرت مهدي (عج) باشيم، درحاليكه اينقدر سفارش شده كه براي ظهور دولت حضرتمهدي(عج) دعا كنيم، پس چرا دعا نميكنيم؟ بايد بدانيم كه چرادعاي فرج حضرت مهدي(عج) آنقدر ثواب دارد؟ براي اينكهخودشان فرمودهاند كه اگر فرج ما حاصل شود ، براي همهمشكلات شما فرج حاصل ميشود. چرا؟ زيرا آنها ميدانند كهريشهي مشكل كجاست. اگر آموزش و پرورش درست شود ماديگر نبايد براي هدايت بچههايمان يكي يكي «ام من يجيب»بخوانيم تا درست شوند.اگر تلويزيون درست شود اگر وزارتبهداشت درست شود. اگر وزارت كشور درست شود. اگر وزارتارشاد درست شود و اگرهاي ديگر، در آنصورت همه چيز بافرهنگ انتظار ظهور دولت يار درست خواهد شد. آنوقتمشكلات شخصي ما نيز برطرف خواهد شد.
ملاحظه ميشود بر اثر انحراف از مسير اهلالبيت: كاربدحجابي در ميدان ولي عصر تهران به جايي رسيده است كه بايداسم ميدان وليعصر را بگذاريم ميدان وليشيطان. آدم از حضرتمهدي ع خجالت ميكشد كه آنجا بايستد و حضرت مهدي ع يك موقع از آنجا گذر كند، آنوقت بايد از شدت شرمندگي بگوييممولاجان! خاك بر سر ما كه آبروي اسم مبارك تو را در اين ميدانبرديم. ما با همين يك روسياهي چه كنيم؟ چطور شب اول قبرپيش تو بياييم و اگر بفرماييد: «شما با اسم من در فضايي كه به ناممن آن را ناميدهايد چه كرديد؟» چه جوابي بدهيم.
خداوند متعال جهاني شدن اسلام را اراده كرده است
ما اصلاً عادت نكردهايم كه براي جهان دعا كنيم. در حاليكه مابايد براي جهان دعا كنيم، ما جهاني شدن را ميشناسيم،آنها(غرب و پيروان آن) كه دم از جهاني شدن ميزنند، به فرهنگبالايي در اين زمينه دست نيافتهاند و همچون كودكان در اين زمينهبسيار سطحي فكر ميكنند. در حاليكه خداوند متعال در قرآنكريم ميفرمايد: «و نريد اننمن علي الذين استضعفوا فيالارضونجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قرآن كريم 1400 سال پيش به ماجهاني شدن - امّا با قرائت حضرت مهدي عجّلالله تعالي فرجهالشريف- را ياد داده است و خداوند متعال در اين آيهي شريفهفرموده است كه خود تصميم دارد اين امر را محقق فرمايد. يعنياسلام در مورد جهاني شدن، داراي فرهنگي رشديافته و ويژهاست.
قرآن فرموده است كه «فيالارض»، نفرموده است «فيالايران»؛ يعني توجه كاملي به جهاني شدن دارد. لذا ما بايدجهاني فكر كنيم، آنوقت بعضيها ميگويند آقا براي بچهي منآيهي شريفهي«ام من يجيب» بخوانيد. آيا فقط براي بچة تو بايددعا كرد؟ آن روستايي و آن بدبختي كه از شدت فقر وقتي فرزندشميميرد بخاطر عدم توانايي در هزينة كفن و دفن او را در كنارقبرستانهاي تهران رها ميكند، آيا براي او نبايد دعا كرد؟ آيا توخيلي عاطفي هستي كه نگران كودك خود هستي؟! اما بايد بدانيكه يك شيعة واقعي اينطوري فكر نميكند.
ما بايد دوباره شيعه شويم
ما بايد دوباره شيعه بشويم. شيعه بودن ما كم كم مثل يخ ذوبشده است و فقط اسمي از آن باقي مانده است. در روايات شريفهچقدر اهلالبيت دستور دادهاند كه بياييد و دينتان را عرضه كنيد.اعتقادات ديني ما چون يخ آب شده است، عمق ندارد و اين دينبه درد نميخورد. مثلاً در مورد زيارت عاشورا كه داريم شرحميدهيم ميبينيم از اسرار آن چيزي نميدانيم. جلسات قبلمعناي «السلام عليك يا اباعبداللّه» را شرح داديم. موسفيدها وعاشقان سينهچاك حضرت زهرا س را قسم دادهام كه شما را قسمبه جان جدّهات زهرا س ، آيا تا به حال اين معاني را ميدانستيد؟گفتند: نه، جملهي «السلام عليك يا اباعبداللّه» تا به حال براي ما«درود بر تو اي پدر عبداللّه» ترجمه ميشد. خوب حالا آيا بايدبرويم گريه كنيم يا نه؟! با اين وضعيت كه حتي معني عميق وصحيح السلام عليك يا اباعبدالله را نميدانيم، ما شبيه به سنيهاهستيم. خوب سنيها هم كربلا ميروند. فرق من شيعه با آن سنياين است كه او در معني السلام عليك يا اباعبدالله ميگويد «درودبر تو اي پدر عبداللّه» ولي من بايد بفهمم كه چه سري در اينكلمات وجود دارد والا اگر قرار باشد كه بگوييم پدر عبداللّه،حضرت علياكبر كه از عبداللّه رضيع بالاتر است. پس چراميگوييم پدر عبداللّه، بايد بگوييم اي پدر علي اكبر.
بعضي فكر ميكنند اگر اين جمله را (بدون معرفت) به زبانعربي گفتند، معني آن محترمتر ميشود. آيا خيال ميكني كه اگر بهعربي گفتي قضيه حل ميشود؟ خوب با اين معرفتي كه ما داريممعنايش ميشود: «درود بر تو اي پدر عبداللّه» اگر تدبّر نكنيمبيچارهايم. دو جلسه است كه توفيق يافتهايم فقط اسرار كلمهيملكوتي «عبداللّه» را شرح دهيم. حالا كه ياد گرفتي واجب استبه ديگران نيز ياد بدهي.
حضرت زهراي ما شهيد شده است تا اين دين، صحيح و سالمبه دست ما برسد و براي حفظ اين امانت حضرت، بايد اينجلسات معارف تشكيل شود. تشكيل اين جلسات معارفحسيني و فاطمي به بهاي شهادت حضرت فاطمه و حضرتأباعبداللّه8 تمام شده است؛ قدر اين معارف را بدانيد؛ اينمعارف اصل دين ماست. نوار اين جلسات را ببريد و فرهنگسازي كنيد. اين معارف حسيني را وارد فرهنگ جامعه كنيد.
همين است كه زيارتهاي ما فتوحات عرفاني فردي و اجتماعي نميآورد
اين معارف را به تمام شيعيان و ارادتمندان به حضرتأباعبداللّه منتقل نماييد تا يك وقت شيعهها به جاي معارف نهفتهدر «السلام عليك يا أباعبداللّه» نگويند «درود بر تو اي پدرعبداللّه» آخر اين هم شد زيارت عاشورا؟! با اين سطح ازبيمعرفتي چگونه به زيارت حضرت حسين خواهي رفت؟! هميناست كه زيارتهاي ما كار دستمان نميدهد؛ امور ما را اصلاحنميكند و فتوحات معنوي براي ما نميآورد. همين بيمعرفتيهااست كه دستمان را نميگيرد. همين عدم تدبّر در معارفحسيني است كه زيارت عاشورا پروازمان نميدهد. ما از ترجمهكلمهي مقدسهي «اباعبدالله» فقط مفهوم «پدر عبداللّه»ميشناسيم و نميدانيم كه قضيه چيست. حالا كه يك عاشقحسين متوجه ميشود كه در زيارتهاي قبلي اين همه غفلتداشته است، از اين پس عرضه ميدارد كه: يا حسين! مرا توفيقبده تا باز هم به كربلا بيايم و اين بار، آستان مقدست را با معرفتزيارت كنم، من اكنون ميفهمم كه در گذشته، اشتباه كردهام و درمعارف زيارت عاشورا تدبّر نكردهام.
مفهوم «السلام عليك يا اباعبداللّه» در جلسات قبل شرح دادهشد. اكنون بايد «السلام عليك يابن رسولاللّه» شرح داده شود.ضمناً ملاحظه ميفرماييد كه كلمه به كلمه از مباحث مطرح شده،ريشهي قرآني و روايي دارد.
ترجمه و تفسير واژهي «ابن»
واژهي «السلام» را ترجمه كرديم، واژهي «عليك» را نيزترجمه كرديم، كلمهي «يا» را ترجمه كرديم. حالا بايد «ابن» راترجمه كنيم، هنوز «رسول اللّه» را ترجمه نكردهايم. اين همه فضلاو اساتيد در اين جلسه نشستهاند و شاهد هستند. ببين چقدر داريمدقيق مطالب را شرح ميدهيم كه وقتي رفتي مطمئن شوي كه اينمعارف از ناحيهي مقدسهي خود اهلالبيت: ميباشد كه بهسينهات ميريزند.
دامن تربيتي
كلمهي «ابن» يعني فرزند و مفهوم كلمهي فرزند به سه صورتاست:
1- «ابن»به معني فرزند ژنتيكي يعني هركس كه از نسل پدر ومادرش است، فرزند آن پدر و مادر ميباشد؛ 2- «ابن» به معنيفرزند تربيتي؛ يعني باتوجه به دامن تربيتي. مثلاً ابوبكر يك همسرداشت كه اين زن، همسر يكي از بزرگان اسلام -جعفر طيار ع -بود. اين خانم پس از شهادت آن بزرگوار، همسر ابوبكر شد و وقتيكه ابوبكر فوت كرد اين زن يك بچه از ابوبكر داشت كه به اوميگفتند محمد ابوبكر. پس از فوت ابوبكر ، حضرت مولاسرپرستي اين زن را قبول كرد و افتخار همسري حضرت مولا راپس از شهادت حضرت زهرا س پيدا كرد. اين كودك با تربيتالهي حضرت اميرالمؤمنين آشنا شد. تربيت او چنان شد كه از آنپس ديگر احدي به اين بچه نميگفت محمد ابوبكر، بلكه همه بهاو محمّدِ علي ميگفتند. وقتي او در جنگ جمل وارد حرم عايشهشد و دستش را گرفت و كشيد و سوارش كرد، عايشه - امالمؤمنين- فرياد كشيد: كجايند مسلمين، كجايند فرزندان من -زيرا همهزنان حضرت رسول ص همه امالمؤمنين هستند يعني كسي حقندارد با آنها ازدواج كند و حكم زنبابا را دارند و از نظر حكمشرعي مانند زنبابا كه در حكم مادر ميباشند، به آنها امالمؤمنينگفته ميشود- عايشه فرياد كشيد تا مؤمنين بريزند او را تكه تكهكنند چرا كه ميگفت دست نامحرم به من رسيده است. محمدعلي، كه از پدر با عايشه همزاد بود، به عايشه گفت: به كسيتهمت نزن، جنجال نكن كه من برادرت هستم.
سطح تربيتي محمّد ابوبكر در سايهي عنايت حضرتاميرالمؤمنين علي ع به جايي رسيد كه حضرت مولا،محمدبنابيبكر را به مقام فرماندهي مصر منصوب نمود.
محمدبنأبيبكر به قدري به حضرت اميرالمؤمنين ارادتميورزيد كه براي دشمن، غيرقابل تحمل شده بود در حالي كه او،فرزند ابوبكر خليفهي اول بود و قاعدتاً به احترام خليفهي اولنبايد كسي او را ميكشت. ولي دشمنان اينهمه معرفت و ارادتاو به حضرت علي ع را تاب نياوردند و او را شهيد كردند وجنازهاش را هم سوزاندند. محمد علي اينگونه در راه حضرتمولا عاشقي كرد. اين هم يك نوع فرزند است كه از نسل حضرتمولا نبود ولي فرزند تربيتي حضرت بود.
اين دانشجويان من وقتي كه ميآيند من خيلي ذوق ميكنممينشينم نگاهشان ميكنم و خدا را شكر ميكنم كه عمرمان تمامشد اما در عوض، خداوند به من فرزندان علمي و تربيتي عطافرموده است. ايشان به دليل معرفت بلند خويش همچون پدر بهمن اظهار علاقه ميكنند، از حقتعالي مسألت ميكنم كه لياقتچنين جايگاهي را در برابر اين جوانان شايسته به من عطا فرمايد.
س - «ابن» به معني فرزندي كه ارث ميبرد و وارث است،اينگونه وارث ميتواند حتي فرزندخوانده باشد، حالا چه اينكهتوسط پدرش تربيت شده باشد و يا اينكه از نسل پدرش باشد يانباشد، فرقي نميكند.
كلمهي «ابن» مفهوم خاصي نيز دارد و آن اينست كه هركسي كهفرزند خانوادهاي باشد و به عنوان «ابن» آن خانواده معرفي شدهباشد، يقيناً ميراثبر آن خانواده نيز خواهد بود. عنوان «ابنرسولالله» براي حضرت امام حسين ع همين معني را نيزميدهد زيرا عنوان «ابنرسولالله» مستقيماً توسط شخصرسولالله ص به حضرت امام حسن و امام حسين8 اعلام شدهبود. در اين مورد روايات شيعه و سني كاملاً متّفق است. اينروايات جملگي گواهاند كه اين دو امام معصوم8 ميراثبر ظاهرو باطن و جسم و جان و ملك و ملكوت از حضرت رسول اكرم ص ميباشند. اين سه وجه براي ترجمهي واژهي «ابن» است. زيارتعاشورا ميفرمايد: «السلام عليك يابن رسولاللّه».
اكنون ميخواهيم اين سه وجه را در مورد حضرت اباعبداللّهالحسين ع شرح دهيم، يكي وجه ژنتيكي و نسبي حضرت است،يكي وجه تربيتي، يعني دامن تربيتي كه حضرت در آن تربيت شدهاست و يكي هم وجه ميراثبري است كه ببينيم حضرتأباعبداللّه الحسين چه چيزهايي از رسولاللّه ص به ارث بردهاست. با تدبّر در لفظ «ابن» و كشف معارف اسرار اين واژه درزيارت عاشورا ميتوان به عظمت وجودي حضرت اباعبداللّهالحسين يك قدم نزديكتر شد.
عجيب است كه در زيارت عاشورا حتي اسم دشمنها را هم با«ابن» ميآورد. مثل يزيدبن معاويه و معاويةبن ابيسفيان چرا؟براي اينكه معارف و مفاهيم موجود در كلمهي «ابن» در اين سهشأن دربارهي معاندين اهلالبيت نيز مشخص شود. شأن نسبي وژنتيكي، شأن تربيتي و شأن ارثبري.
اي برادران اهل تسنن! قربانتان بروم، بسياري از شما عربزبانهستيد. شنيدهام كه اين نوارها به كشورهاي عربي هم داردميرود. خيلي از شما عربزبان هستيد و ميدانيد كه «ابن» داراياين سه معني ميباشد. خوب اگر در مصاديق اين سه معني راجعبه معاويه و يزيد فكر كنيد، متوجه ميشويد كه خون هندجگرخوار و ابوسفيان به عنوان رهبران فرهنگ منحط و پست دررگهاي معاويه و يزيد است و دامن تربيتي اين دو نفر ازكينهتوزترين دشمنان اسلام و دشمن پيامبر سرچشمه ميگيرد وميراثي كه از آنان ميبرند، جز كينهتوزي و فساد دوران جاهليت وانتقام از بنيهاشم و رسول خدا چيزي ديگر نبود. لذا فقط اگر بهمصاديق اين سه معني كلمهي ابن در مورد معاويه و يزيد فكركنيد، از اينكه به معاويه و يزيد بگوييد اميرالمؤمنين، حالتان بههم ميخورد. شما كه ابوسفيان را ميشناسيد، شما كه هند راميشناسيد كه جگر سيدالشهداء لشگر رسول خدا ص يعنيحضرت حمزه را با دندان پاره كرد. آيا باز هم يك چنين عصارهيخباثت و پليدي خواهد توانست كه در اسلام، أميرالمؤمنينباشد؟!
گفتيم كه واژهي «ابن» سه شأن دارد. حالا مصاديق اين سه شأنرا دربارهي حضرت اباعبداللّه الحسين ع بايد شرح بدهيم.
مفهوم «ابن» از نظر ژنتيكي
اول مفهوم «ابن» از نظر ژنتيكي؛ امام حسين ع از نسل كيستو خون چه كساني در رگهايش جريان دارد؟ مادر و پدر و جدشچه كساني هستند؟ مادر حضرت كسي است كه خود رسولخدا ص دست حضرت زهرا س را ميگرفت و ميفرمود: «منعرفها فقد عرفها و من لم يعرفها فانها هي حوراء انسيّة» هر كه او راميشناسد كه ميشناسد و هر كه او را نميشناسد او فرشته وحوريّهاي است كه در صورت انسان متجلّي گشته است. اين پياموحي است كه رسول خدا ص به دستور حقتعالي توسط جبرئيلبه زبان جاري ميفرمايد طبق نص صريح قرآن كريم رسولخدا ص از نزد خودش حرفي نميزند. «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي' * اءِنْهُوَ اءِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي'»
حالا اگر ماجراي طرّاحي خلقت ژنتيك حضرت زهرا س درملكوت را شرح بدهم تا اندازهي بيشتري به عظمت حضرتزهرا س پي ميبريم ولي متأسفانه چون از بحثمان عقب ميافتيمناچارم از طرح آن خودداري كنم. حضرت زهرا س بلاشك اصلاًموجودي صددرصد ملكوتي است. حضرت امام خميني1 - ازقول آن بزرگوار نقل ميكنيم تا امشب به ما عنايت كند - فرمود كهبزرگترين مقام حضرت زهرا س مقام «محدثه» بودن آن حضرتاست كه رسول مكرّم اسلام اين لقب را به حضرت فاطمه دادند.محدّثه يعني كسي كه فرشتگان بر او حديث ميكنند و او راميآموزند. يعني جبرئيل دائماً بر حضرت فاطمه نازل ميشود!اين در حالي است كه وجود هركسي توانايي ندارد كه ملائكه بر اونازل بشود، به اين مطلب خوب توجه كنيد. چون تحمّل نزولملائك بر روح هر فرد پيشنيازهايي لازم دارد تا او با ملائكسنخيت پيدا كند كه بدون آن پيشنيازها محال است كه كسيبتواند نزول ملائك را بر وجود خود تحمل كند. سنخيت لازمدارد، مقام عرفاني لازم دارد، مقام معرفتي لازم دارد. مقام ملكوتيلازم دارد.
از دلايل سختي جان كندن اهل گناه
ملك موجودي است از غير اين عالم. بدان جهت به اين عالم،دنيا ميگويند كه ادني مرتبهي وجود است، يعني پستترينمرحلهي وجود، همين عالم است ولي ملائك مربوط به عالمكمالاند ولذا حضور عالم كمال در ادني مرتبهي وجود، زمينههايآمادهشدهاي لازم دارد و در غير اينصورت، اگر ملائك بدونآمادگي آن وجود بر آن نازل شوند، موجب متلاشي شدن آنوجود ميشوند. يكي از دلايل - نه همهي دلايل - اينكه اهل گناهدر موقع جان دادن معذّب ميشوند اين است كه فرشته وقتي كهدر لحظه احتضار ميآيد تا روح شخص محتضر را بگيرد، آنروحي كه آماده نيست، نزول فرشته بر او به چنان عذابي تبديلميشود كه طبق روايت، ذره ذرههاي سلولش و هر نقطه از بدنشبه اندازه هزار زخم شمشير درد ميكشد و اين به دليل نزول فرشتهبر روح اوست كه توان و آمادگي براي حضور فرشته را بر وجودخود ندارد. زيرا شخصي كه روحش آماده نيست توانايي نزولفرشته را ندارد و نزول فرشته بر او به رنج و عذاب تبديل ميشود.اين فرشتگان كه ميآيند جان محتضر را ميگيرند گروه خاصّيهستند و همه از طبقه آسمان سوم ملكوت هستند كه ملكمدبرات امور از حضرت عزرائيل دستور ميگيرد چه كارها ميكندكه حالا بحثمان اين نيست. فرشتگان بالاي سر محتضر ميآيند درحالي كه طبق فرمودهي قرآن كريم «باسطوا ايديهم» هستند يعنيبراي هرگونه عمل و برخورد با محتضر، دستشان باز وصاحباختيار ميباشند و در آن حال به محتضر ميگويند «وأخرجوا انفكسم» يعني زود باشيد جان بدهيد؛ جانهاي خود راتحويل بدهيد؛ جانهاي خود را خارج كنيد.
مطالبي كه عرض ميشود مستند به آيات كريمهي قرآن استتا يك لحظه هم به دلت خطور نكند كه: «اين حرفها مطالبي استكه نظر شخصي است» اگر چنين شبههاي در ذهنت خطور كردشيطان را لعنت كن و صلوات بفرست تا در دلت شستشو پيداشود و فهمت باز شود. اگر شيطان در دلت نفوذ كند، نخواهدگذاشت كه اين معارف را درك كني و هرچه قرآن كريم فرمودهاست را زير سؤال ميبري و رد ميكني و وقتي بيرون ميرويهرچه از تو ميپرسند در جلسه چه شنيدي نميتواني بگويي.چنين كسي نميتواند در ذهنش مطالب را بسپارد و ديگرنميتواند با اين حرفها عاشقي كند. حالا از قرآن ميگويم تا درذهنت ثبت شود. قرآن كريم ميفرمايد : «هل اتي'ك حديث ضيفابراهيم المكرمين» آيا داستان مهمانهاي مكرّم و محترم حضرتابراهيم را شنيدهاي «اذ دخلوا عليه» هنگامي كه بر او وارد شدند.معلوم ميشود كه فرشتگان نازل ميشوند و پايين ميآيند بر رويزمين جاي ورود ندارند و فقط جاي آنها سينة انبياء و اولياء است ودر جاي ديگر نميتوانند نازل بشوند و اگر جاي ديگر نازل بشوندفقط عذابند چون ظرفيتهاي ديگر توان تحمل آنها را ندارند.العياذباللّه يك مثال ساده و بدون دقت و تنها براي تقريب به ذهنمطرح ميكنم؛ مثلاً وقتي كه ذرهاي از ترس يا شهوت يا غضب ياشوق يا نگرانيهاي بزرگترها به قلب يك كودك وارد شود، كودكاز شدت فشار، قلبش از كار ميافتد و جان ميدهد؛ امّا يك انسانبالغ در تحمّل آنها مشكلي ندارد. اين بدن نيز مانند آن كودك استكه نميتواند آن عالم معنا و وجود كامل را تحمل كند و آن مرحلهاز وجود براي او قابل هضم و قابل تحمّل نيست. اگر بر اينگونهارواح كه آماده براي ورود ملائك نيستند، آن موجودات ملكوتيوارد شوند براي آنها تبديل به عذاب ميشوند كه نشانياش همذكر خواهد شد؛ انشاءالله.
بايد بيانديشيم كه چرا قرآن اين ماجراها را بيان ميكند؟ آياميخواهد قصه تعريف كند؟! قرآن دارد يكي يكي معارف را به ماياد ميدهد كه مثلاً ، وقتي كه ملائك بر حضرت ابراهيم و حضرتلوط8 نازل ميشوند بصورت چندين جوان زيبارو هستند.زيبايي آنان بخاطر انعكاس تجليات معنوي وجود حضرتابراهيم و حضرت لوط است. اين ملائك نزد هر پيامبر نازل شوندبه همين زيبايي خواهند بود. ولذا وقتي از نزد حضرت ابراهيمخارج ميشوند و نزد حضرت لوط ميروند تا قوم لوط را عذابكنند، آنقدر زيبا هستند كه يك عده از قوم لوط ميآيند و اصرار برتقاضاي فساد و گناه با آن جوانان زيبا را دارند. ميدانيد كه در قوملوط هم مثل انگلستان، دموكراسي حاكم بوده است وهموسكسوئل - يعني همجنسبازي - طبق اصول دموكراسي بهرأي عموم گذاشته شده و مانند انگلستان امروزي تصويب وقانوني شده بود. آنجا هم حكومت قانون و مردمسالاري بودهاست. هرچه را كه مردم بدان رأي داده بودند و بدون نظارت وحكومت ارزشها و احكام الهي بخاطر آن رفراندوم كرده بودند،صورت قانوني پيدا كرده بود و بخاطر حرمت به اصول دموكراسيمحترم شمرده ميشد. اگرچه همجنسبازي باشد! همين كه قانونبود، محترم بود. قانوني بودن آن محترم بود نه ارزشي بودن آنقانون! طبق آيهي شريفه كار به جايي رسيده بود كه ميخواستندحضرت لوط را هم مجبور به اطاعت از قانون حاكم بر ملتخويش بنمايند! قانوني كه مبناي آن دموكراسي، حقوق بشر وآزادي انسان بدون حكومت ارزشهاي الهي است در قوم لوطاجازهي چنين فسادهايي را داده بود. در انگلستان امروزي نيزكمكم از طريق قانون خيلي چيزها را در ميان مردم فرهنگسازيكرده و جا انداختند و مردم نيز رأي دادند، چون در انگلستان،حكومت الهي نبايد اصالت داشته باشد! زيرا دين تكصدايياست! ولي نظر مردم، تكثرگرايي و مردمسالاري و چندصدايياست. طبق حقوق بشر و مردمسالاري و دموكراسي و تكثرگرايي،اگر مردم به پليدترين و فاسدترين گناهان رأي دهند، اجراي آنگناهان، صورت قانوني دارد و از نگاه طرفداران دموكراسي وقانون دولت - حتي دولت اسلام العياذ بالله- نيز بايد لوازم وخدمات و نيازهاي مربوط به اجراي آن گناهان را فراهم نمايد؛زيرا طبق اصول دموكراسي و قانونگرايي از نوع دموكراسي ومردمسالاري، راهي جز اين باقي نميماند.
در انگلستان، حكومت قانون و دموكراسي برقرار بود. يعنيپنجاه به اضافة يك نفر در مجلس و نيز توسط عموم مردم رأيدادند و رفراندوم كردند كه رابطهي جنسي مرد با مرد قانوني شود.در ميان قوم لوط هم بجاي دين خدا، دموكراسي و حقوق بشرحكمفرما بود ولذا طرفداران حقوق بشر، حق داشتند به عنوانحق آزادي خود، طرفدار هموسكسوئل و همجنسبازي باشند.ولذا چون فرشتهها در نزد لوط چنان زيبا بودند كه نظر هربينندهاي را جلب ميكردند، قوم لوط ريختند و گفتند كه اي لوط!ميداني كه منظور ما چيست. ميداني كه چه انتظار و توقعي ازميهمانان تو داريم و تقاضاي ما قانوني است! زيرا رفراندوم شدهاست و جملگي مردم تو به قانون لواط رأي دادهاند و تو نميتوانيتكصدايي كني و پشت به آراء عمومي نمايي.
اين بدان دليل بود كه مبناي سياسي ملّت لوط آن بود كهميگفتند هرچه قانون شود خوب است و بايد اطاعت شود ولينميگفتند كه هرچه كه خوب است و ارزش الهي دارد بايد قانونيشود و وبه همين دليل، حتي زشتترين اعمال را قانوني كردند وفقط به دليل آنكه قانون بود و برخاسته از دموكراسي بود، مجبوربودند آنچه كه قانوني شده است اطاعت كنند و بدينگونهبتهايي را كه به نام مردمسالاري و تكثرگرايي و قانون ودموكراسي دستساختهي خودشان بود مجبور به پرستش واطاعت بودند.
آنها بدترين نوع برخورد را با ميهمانان گرامي و ملكوتيحضرت لوط كردند لذا حضرت لوط از اين برخورد قوم خود باميهمانانش بسيار رنج كشيد و خجالتزده شد و نميدانست بهكجا پناه ببرد. امّا فرشتهها به حضرت لوط گفتند: نگران نباش كهآنها اصلاً دستشان به تو و ميهمانانت نميرسد «انّا رسل ربك لنيصلوا اليك» ما رسولان خداي تو هستيم، به خاطر تو در اينشكل زيبا هستيم. زيبايي ما فقط بدان دليل است كه بر تو نازلشدهايم. امّا وقتي بر ايشان نازل شويم جز عذاب و رنج و درد ومرگ و نابودي و متلاشي شدن خود و اموال و بناها و شهرشانچيزي به دست آنها نخواهد رسيد. بعد فرشتهها به حضرت لوطگفتند تو به همراه پيروانت از شهر خارج شويد و نگفتند كههمسرت را هم همراهت ببر، بلكه گفتند: «انها لمن الغابرين» اينزن، گمراه و آلوده است و به درد همسفري با ياران حق و حقيقتنميخورد. يعني زني كه فرهنگ گناه و فرهنگ فساد و فرهنگجهان كفر را تأييد كند و از راه و مرام و فرهنگ الهي خود دستبكشد، شايستگي همسفري با اهل ايمان را ندارد و بايد با همانمردم آلوده نابود شود. اگرچه از نزديكترين افراد به مسؤولين ورهبران جامعه باشد. البته معاني ديگري هم دارد. از جملهي آنمعاني اينست كه اگر همسر يك مؤمن را ديدي كه آلوده است،فوراً به آن شخص مؤمن بدليل همسر بدكردارش، سوءظن نبايدجست. زيرا آن زن همچون همسر حضرت لوط است كه خودشمسؤول عمل خويش ميباشد، لذا براي درك شخصيت آن مؤمنبه خانواده و اطرافيانش نگاه نكن، اگر همچون حضرت لوط وحضرت ابراهيم و حضرت نوح، از نزديكان گمراه خويش برائتجست، حساب آن نزديكان گمراه را از او جدا كن و تنهها عملخودش را ببين. البته اگر خانوادهي گنهكار خود را تأييد كرد وپشتيباني نمود، او نيز همانند گرگي در لباس ميش است و بهسالوس و ريا، رنگ روحانيت معزّز و معظم را به خود گرفته استتا همچنان سوار مردم باشد و مقام و مرتبهي دنيايي خويش راحفظ نمايد.
فرشتهها به حضرت لوط گفتند: چشمانت را به تاريكي شببدوز «بقطع من ليل» و در سياهي و تاريكي محض از شهر بيرونشويد. ادامة آيات را كه بخوانيم متوجه ميشويم كه گوييفرشتهها ميگويند: ميخواهيم دست بيندازيم در زير شهر و ازكيلومترها زير زمين آن شهر را بلند كنيم و شهر را آنگونه پشت و روكنيم كه ديگر اثري از آن قوم نباشد و به همين دليل فرشتهها بهحضرت لوط گفتند: نكند كه يك نفر از شما برگرديد و پشتسرتان را نگاه كنيد. «ولا يلتفت منكم احد» چرا اين سفارش راكردند؟ روشن است كه يعني آن لحظهاي را كه داريم بر آنها نازلميشويم همشكل با صورت باطن آنها متجلي ميشويم ولذابسيار زشت و وحشتناك خواهيم بود و در آن لحظات، ديدن ماهمان و متلاشي شدن و جگرپاره شدن نظارهكنندگان همان وسينهها چاكچاك شدن همان! لذا كسي به جز اهل عذاب نبايد مارا ببيند.
فرشتهاي كه ميآيد جان بگيرد اگر اهل گناه باشي، بدنتتوانايي نزول او را ندارد و چون بدنت نميتواند او را تحمّل كندآمدن فرشته فقط عذاب است و سبب ميشود كه وحشت و لرز بهجانت بيفتد. چرا ميگويند كه شب اول قبر بر اثر فشار قبر، شيريكه در بچگي از پستان مادرت خوردي از دهانت بيرون ميزند؟اين كدام شير است؟ اين بخاطر فشار ناشي از نزول ملائك است.آنها دو تا فرشته مقرب الهي هستند كه در شب اول قبر به سراغهمهي محتضرها ميآيند، همين فرشتهها به سراغ مرحومحضرت امام خميني1 نيز آمدند، به سراغ مرحوم حضرتآيتاللّه طباطبايي1 نيز آمدند، به سراغ مرحوم حضرت آيتاللّهقاضي1 هم آمدند و زيبايي و نشاط و آزادي و رها شدن از قيد ومحدوديت عالم جسماني براي ايشان هديه كردند اما وقتي كه بهفرد گناهكار وارد ميشوند، آنچنان فشار زيادي بر او وارد ميشودكه هزاران بار جان كندن و مردن از آن آسانتر است. چون اين نوعوجودهاي رشدنيافته و پست، ظرفيت نزول ملائك را ندارند. البتهمنظور از فشار قبر آن حفرهي چهار گوش در زمين نيست. نبايدفيزيكي فكر كرد، به اسرار آن بايد انديشيد و الا مثل آن كسيميشود كه گفت: از اين همه انهار عسلي كه قرآن در بهشت خبرداده است، آدم چسبناك ميشود يا آنكه گفت اينهمه انهار شيردر بهشت به چه درد آدم ميخورد، اگر شير را بيش از چند ليوانبنوشي، اسهال ميگيري. بنابراين رودخانههاي عسل و شير دربهشت به چه درد ميخورد؟ حدود و عمق بينش چنين كساني بهاندازة شكمبهي گاو است كه از آن شير بيرون ميآيد و نميدانندمفاهيم در آن طرف و در ماوراي اين عالم چه خبر است،كلاسشان پايين است؛ پوزيتويستي فكر ميكنند. در انديشهيعلمي و تفكر پوزيتويستي، فقط دستگاه ادراكات فيزيكي اعتباردارد. يك پوزيتويست گمان ميكند كه مفهوم آن شير و عسل دربهشت را با اين چشم گوشتي بايد ديد و فهميد اما بايد بدانند كه بااين چشم گوشتي فقط اين شير را كه از شكمبهي گاو بيرون ميآيدميتوان ديد امّا آن شير بهشتي و آن عسل بهشتي را با يك چشمديگر و با يك دهان ديگر بايد چشيد و بايد ديد. آن نعرههايي كه ازقبور اهل گناه بلند ميشود را با يك گوش ديگر بايد شنيد. الانواللّه زندهاند، به مولا زندهاند به فاطمه س زندهاند آن اهل ذكريكه وقتي از قبرستان بر ميگردند يك هفته بيمارمي شوند، چرا؟چون درون قبور را ميبينند و فرياد و نالههاي اهل قبور راميشنوند. يكي ناله ميكشد، يكي از درد فرياد ميزند، يكي ازحسرت فرصتهاي از دست داده در دنيا نعره ميزند. آنها را دعاكنيد. گرفتارها آنها هستند نه شما كه قرض داريد يا آن كسي كهميخواهد زنش را طلاق بدهد يا فرزندش مريض است.
توضيحات فوق براي آن آورده شد تا اندكي تدبر كني و بدانيكه اساساً نزول ملائك بر هر سينهاي كه آماده نيست، ممكننيست. وقتي رسول خدا ميفرمايد حضرت فاطمه س «محدثه»است براي اينست كه اين وجود سينهايست كه جبرئيل - يعنيبالاترين مقام ملكوت - ميتواند بر او نازل بشود. جبرئيلي كه اگربا تمام هيبت خويش حتي بر آسمان اول نازل شود آسمان اول ازهم ميپاشد.
اختلاف مراتب و ظرفيت آسمانها
آسمان اوليها هم اگر بخواهند به آسمان دوم بروند در آننابود ميشوند خود جبرئيل به رسول خدا در شب معراجميفرمايد : «لو دنوت أنملة لاحترقت»، اگر من به اندازهي يكانگشت جلوتر بروم ميسوزم و نابود ميشوم. هم بالا رفتن ملائكبه عالم بالاتر بدون دارا بودن پيشنيازهاي لازم محال است و همپايين آمدن آنها به عالم پايينتر براي اهل عالم پايينتر مشكلسازبلكه در شكل خاصي، نابودكننده است. در مورد حالت اولمثالش را قبلاً مطرح كردم كه اگر نوزاد الا´ن از شكم مادرش بيرونبپرد و وارد عالم ما بشود چيزي جز نابودي در انتظارش نيست، درحاليكه عالم ما خيلي زيباست اما او نميتواند اين عالم را تحملكند. اگر جنين دو ماهه را از رحم مادر بيرون بكشند و بدونپيشنيازهاي لازم، او را وارد اين دنيا كنند، درجا ميميرد و اگربخواهي خيلي او را كمك كني بايد حالت زندگي جنين را براي اودر يك محيط آزمايشگاهي بصورت اورژانس، فراهمآوري زيرا اونميتواند در اين عالم زندگي كند. آمدن از عالم جنين به اين عالمبدون دارا بودن زمينههاي لازم، شكنجهآور و مرگآور است. درمورد پايين آمدن از اين عالم به عالم جنين نيز اگر انسان بخواهد بهعالم جنين برگردد و در موقعيت يك نوزاد دو ماهه وارد شود،فضاي جنيني فوراً متلاشي شده و نابود ميشود. زيرا آن حالت رانميتواند تحمل كند. اين مثالهايي كه زدم خيلي سطحي بود.ساعتها وقت لازم است تا با توضيحات مختلف، قضيه روشنشود.
«محدثه»؛ بالاترين مقام حضرت زهرا س
حالا وقتي ميشنويم كه حضرت زهرا س «محدثه» استيعني خود جبرئيل چنانكه نزد رسول خدا ص ميآمد و پيامهاييرا از حضرت حقتعالي به رسول خدا ص ميداد، نزد حضرتفاطمه س نيز ميآيد و پيامهاي حقتعالي را به حضرت فاطمهزهرا س ابلاغ ميكرد. حتماً ميپرسي كه نشاني اين مطالبچيست؟ از كجاست؟ آيا نظر شخصي است يا نه؟ خوب وقتياهل تدبر نباشيم اين طور ميشود ديگر. به حديث كساء استنادميكنم كه بسياري از مؤمنين، هر شب آن را تلاوت ميكنند. راوياين حديث خود حضرت زهرا س است. جابربن عبداللّه انصارياز حضرت زهرا س نقل ميكند. از روي اين حديث بخوان،حضرت زهرا س خودش تمامي ماجرا را نقل ميكند كه يكي يكيآمدند و زير كساء نشستند و بعد ميفرمايد كه در ملكوت اعلي -و نه آسمان، زيرا كاربرد كلمهي آسمان در اين فراز از حديث كساء،غلط است - خداوند به جبرئيل فرمود كه جمعي كه در زير كساءنشستهاند پنج نفرند كه اهلالبيت وحي ميباشند و ما آيات خودرا بر اين اهلالبيت نازل كرديم. جبرئيل به خداوند عرضه داشت:به من اجازه دهيد كه به زمين بروم و فرد ششم از ايشان بشوم وحضرت حق اجازه فرمود تا جبرئيل نازل شود. در اينجا سرعجيبي وجود دارد. اي عزيزاني كه موي خود را در جلساتمعارف اهلالبيت سفيد كردهايد؛ حديث كساء را دوباره نگاهكنيد؛ آنوقت ميبينيد كه حضرت زهرا س نميفرمايند كه چهكسي اين مطالب را از ملكوت اعلي براي حضرت زهرا نقل كردهاست. فاطمهجان! اين مطالب را چه كسي براي شما نقل كردهاست كه خداوند متعال با جبرئيل چنين مطالبي را در ميانگذاشت، جبرئيل به خداوند آنگونه سخن گفت تا آن موقع نيزهنوز جبرئيل در نزد جمع كساء نيامده بود تا حضرت زهرا متوجهماجرا شده باشد. خوب از اين مطالب چه نكاتي دستگير شماخواهد شد؟ پاسخ آنست كه حضرت زهرا س در حاليكه در زيركساء بر روي زمين است همنفس با جبرئيل در ملكوت در محضرحضرت حق است، زيرا خطاب حقتعالي به حضرت جبرئيل وسؤال جبرئيل و پاسخ حقتعالي در بالاترين مقام ملكوت را چهكسي ميتواند باخبر شود؟ تنها كسي ميتواند از واقعهي بينجبرئيل و حقتعالي باخبر شود كه خود در آنجا حضور داشتهباشد و تنها كسي ميتواند در آن مقام اعلاي ملكوتي حضورداشته باشد كه خود از جنس ملكوت و حوراء باشد اگرچه اكنونصورت انسيه دارد و اين كس همانگونه كه حضرت رسولاكرم ص و نيز حديث كساء ما را باخبر كرده است كسي جزحضرت فاطمهي زهرا س نبود. به اين دليل است كه حديث كساءشامل اسرار و معارف بزرگي از ملكوت است. به اين دليل استكه حديث كساء اينقدر مهم است.
اگر در خطبهي فدكيهي حضرت فاطمه دربرابر خليفهي اول،تدبر كني به عظمت علمي حضرت و تأييدات خداوند متعال ازآن حضرت پي خواهي برد كه دربرابر جمع اكثريت قريب به اتفاقمسؤولين عالم اسلام پس از رسول خدا ص و صحابهي رسولخدا قرار گرفت و تمامي ايشان را مجاب نمود و حتي خليفهياول به حقانيت او اعتراف نمود آنچنانكه هيچ استدلال خليفهياول نه از قرآن و نه از روايات رسول خدا ص در برابر منطق واحاطهي ملكوتي حضرت فاطمه بر آيات و روايات تاب مقاومتنياورد. و در روزهاي پاياني عمر آن حضرت، دو خليفهي اول ودوم طبق نقل بزرگترين اسناد علماء اهل تسنن، در خانهيحضرت فاطمه حاضر شدند و به خطا و گناه خود اعتراف كردند وبه اعتذار و معذرتخواهي آمدند ولي حضرت زهرا نه تنها آنان رانبخشيد بلكه بنابر وصيت آن حضرت، قبر مطهّرش را نيز از ايشانمخفي نمود. ما چه ميدانيم كه مقامات و درجات ملكوتي ومعارف فاطمي حضرت زهرا س چيست.
معجزات حضرت فاطمه س
اين حضرت زهرا س با اين مقام بلند در ملكوت، مادر بزرگوارحضرت اباعبدالله الحسين ع است.
داشتيم معناي ژنتيك «ابن» را ميگفتيم. چند سند از خودبرادران اهل تسنن نشانت بدهم كه حضرت رسول ص ميفرمايندكه «من با نور حضرت فاطمه س ملكوت را ميبينم» و يا حضرترسول اكرم ص ميفرمايند كه «من هرگاه دلم براي بهشت تنگميشود، فاطمه س را ميبويم.» چقدر در حديث كساء تكرارميشود كه «أشمّ رائحةً طيِّبَة» در آنجا از بوي رسول خدا ص گفتنداما حضرت فاطمه س از خودش هيچ نگفت. رسولاللّه ص فرمودند: «بوي فاطمه س ، عطر بهشت است؛ اين عطر، عطرسدرةالمنتهي است. تنها كسي كه ميتواند اين بو را بشنود منهستم، غير از من، ديگران نميتوانند آن بو را بشنوند زيرا درجاتكمال و مقامات ملكوتي ديگران در حد من نيست.» ايناباعبداللّه ع فرزند چنين سيّدهاي است. اينها معجزه و كرامات ومقامات حضرت فاطمه است. اما من معجزهي بزرگتري برايحضرت فاطمه س سراغ دارم و آن اينست كه در حالي كه اينموجود ملكوتي اگر اشاره كند، دشمنانش نابود ميشوند و حتياگر دست به نفرين بردارد، كهكشانها و زمين متلاشي ميشوند ،اجازه ميدهد تا دشمنانش او را كتك بزنند و آنها را نابودنميسازد. اين اعجاز، بزرگترين اعجاز حضرت زهرا است، چرا؟فقط به خاطر اينكه 1400 سال بعد اگر خواهر من و تو در راهترويج انديشه و فرهنگ حضرت أباعبداللّه الحسين ع كتكخورد، نگويد من كه توانايي براي رويارويي با دشمنان قرآن واسلام را ندارم؛ تا خواهر من و تو نگويد كه حضرت فاطمه س قدرت داشت و با يك اشاره دشمنانش را نابود كرد اما حضرتفاطمه س ميفرمايد من توانايي داشتم ولي در عين حال مثل توزندگي كردم تا تو بتواني از راه من پيروي كني و راه مرا در مبارزهعليه دشمنان قرآن و اسلام بروي و در اين راه همچون من،مصائب سنگيني را تحمل نمايي.
ائمه اطهار: آسماني بودند ولي زميني زندگي ميكردند
چرا ميگويي من كه حضرت فاطمه س نيستم كه مثل او عملكنم. بله تو مثل حضرت فاطمه س نيستي. اما حضرت فاطمه س زميني زندگي كرد و مثل تو زندگي نمود تا تو ياد بگيري.
از يكطرف حرف آن گناهكاران آلوده و بيچارههاي كوردلدرست نيست كه ميگويند حضرت فاطمه س هم مثل زنهايديگر بوده اگرچه يك مقدار بهتر و ميگويند نبايد حضرت فاطمهرا آنهمه صورت قدسي بدهيم؛ و از طرف ديگر حرف آنهايي كهميگويند حضرت فاطمه س آسماني بود و ما ديگر دستمان بهآسمان نميرسد و نميتوانيم او را الگو قرار دهيم، اين حرف همغلط است. حضرت فاطمه س آسماني بود اما براي آنكه دست مابه دامنش برسد و قابل پيروي باشد، زميني زندگي كرد. حضرتحسين ع آسماني بود اما گذاشت تا علي اصغرش ع را پاره پارهكنند تا من هم علي اصغرم را بتوانم قرباني كنم و بتوانم مانند او ازدين دفاع كنم.
از نظر ژنتيكي اين مادر با اينهمه مقام و اينهمه جلال ومرتبت، مادر حضرت حسين ع بود، حالا اين مادر، دختر رسولخدا ص است، لذا در ابتداي زيارت عاشورا بجاي اينكه بگوييم«يابناميرالمؤمنين» ، ميگوييم «يابن رسولاللّه». چرا؟ زيرا نسباين «ابن» به چندين لحاظ به رسول خدا ص ميرسد. او فرزندرسول خدا به لحاظ ژنتيك است، او فرزند رسول خدا به لحاظدامن تربيتي است، او فرزند رسول خدا به لحاظ ميراثبريملكوتي و معارف و اسرار نبوت و هدايت و رسالت است. حالااگر بدانيم كه رسول خدا ص چه وجود پرعظمتي است، رسولخدا چه عوالمي ديده است، رسول خدا چه ويژگيهايي دارد، چهاسراري در معرفت به ساحت مقدسش نهفته است، چهتواناييهايي دارد، آنوقت خواهيم فهميد كه حضرت حسين ع كه در دامان چنين بزرگواري تربيت شده است، چه عظمتي دارد.
مطلب دوم، كلمهي «ابن» را به لحاظ تربيتي مورد توجه قراردهيم كه حضرت حسين ع در دامن چه بزرگواري تربيت شدهاست؟ چطوري تربيت شده است؟ شيعه بايد مطالعات زياديدربارهي دامن تربيتي حضرت أباعبداللّه الحسين ع انجام دهد.اگر شيعه دربارهي دامن تربيتي حضرت أباعبداللّه الحسين تحقيقنمايد اسرار و معارف بسياري به دستش ميرسد كه در مسألهيتعليم و تربيت اسلامي و مباني آن، مسائل بسياري روشن خواهدشد. خيال ميكني كه حضرت رسول ص يك انسان عادي بود؟حضرت رسول اكرم ص حضرت حسين ع را در آغوشميگرفتند و از نوك انگشتان پاي او ميبوسيدند تا به پيشانيمبارك حضرت حسين ميرسيدند و بعد دوباره از پيشاني حضرتميبوسيدند تا به نوك انگشتان پاي حضرت حسين ميرسيدند.اگر سني هم باشي در قرآن كريم نوشته كه «لكم في رسولاللّه اسوةحسنة» يعني حضرت رسول ص ميفرمايد: اي شيعيان من ببينيدمن رسول شما هستم و با حضرت حسين ع آنگونه رفتار كردم.شما هم اگر به حرم حضرت اباعبداللّه الحسين ع رسيديد، چوندست شما به پيكر مطهّر آن حضرت نميرسد، به ياد پيكر مقدسو خونآلود آن حضرت، از اين طرف حرم ببوسيد برويد آن طرف،بعد، از آن طرف ببوسيد تا اين طرف، شما كه دستتان به پيكرمبارك حضرت حسين ع نميرسد. پيرو حقيقي سنّتهايطيبهي رسولاللّه ص ما هستيم. آنها فقط اسمشان سني است. آنهادر حقيقت پيرو مكتب خلفا و سنت بازمانده از خلفا هستند. سنيحقيقي يعني پيرو سنت رسول خدا ص ؛ سني حقيقي ما شيعيانهستيم كه فقط پيروان سنت رسولاللّه هستيم، رسول خدا ص حضرت حسين ع را اينگونه ميبوسيدند. با توجه به اينكهاهلالبيت رسول خدا امينترين و عالمترين صحابه و آگاهترين ومتعهدترين پيروان از سنت طيبهي رسول خدا بودند، ما شيعيان بادقت بايد سعي كنيم تا طبق روايات شريفهي اهلالبيت رسولخدا ص از سنت طيبهي رسول خدا پيروي نماييم. چند سند ازبزرگان اهل تسنن نشانتان بدهم كه رسول خدا ص هر روزدستهايشان را به دو طرف درب خانه حضرت فاطمه س ميگذاشتند و ميفرمودند: «السلام عليكم يا اهل بيت النبوة».يعني حضرت رسول ص هر روز حضرت فاطمه س را زيارتميكردند. پيروان حقيقي سنت رسولاللّه ما شيعيان هستيم زيرا مانيز به زيارت حضرت فاطمه و اهلالبيت مطهّرش ملتزم و متعهدهستيم. به همين دليل سنت رسول خدا ص پيش ماست و تنها ماهستيم كه عامل به سنت رسولاللّه هستيم. هيچكس به اندازهيشيعه به سنت رسول خدا ص عمل نكرده است. يكي يكيمطالب را طبق دلايل روايي و قرآني ميگويم كه يكوقت شيطان،قلبت را هدف قرار ندهد و با خود بگويي آيا همهي اين مطالب راباور كنم؟ همه مطالب را دارم با تطبيق و استناد به آيات قرآنميگويم.
چرا «يابن رسول اللّه» ؟!
داشتيم «ابن» را به لحاظ ژنتيكي شرح ميداديم حضرتاباعبداللّه الحسين ع به لحاظ ژنتيكي به مادرش حضرتفاطمه س و پدرش حضرت مولا اميرالمومنين ع وجدش رسولخدا ص ميرسد. و عجيب است كه در تمامي زيارتهاي ائمهاطهار: اول ميگوييم، «السلام عليك يابن رسولاللّه» وحضرت محمّد ص را با عنوان «رسولاللّه» ياد ميكنيم.
چرا «يابن رسول اللّه»؟ چرا نام خود حضرت رسول ص رانميآوريم؟ چرا زيارت عاشورا از ميان همه القاب و كنيهها، ازلقب رسولاللّه ص استفاده فرموده است؟ مقام رسولاللهي غير ازشخصيت ذاتي پيامبر ص و غير از جوهر وجود ايشان است كهقبلاً گفتم أنواراً حول العرش محدقين است زيرا رسول خدا ص غيراز آن مقام حولالعرش محدقين يك مقام ديگري نيز دارد كه درقرآن كريم به آن اشاره شده است:
«اعوذ بااللّه من الشيطان الرجيم - بسم اللّه الرحمن الرحيم - والنجماذا هوي... و كان قاب قوسين او ادني». اين سند قرآني و در سندروايي نيز از قول حضرات معصومين: در ضمن دعاي شريفندبه ميخوانيم «و كان قاب قوسين او ادني دنواً و اقتراباً من العليالاعلي» كه هم از قرآن گفتيم و هم از روايت.
اعتقادات ما بازسازي نياز دارد
با عرضهي اين معارف، اساس و بنيان اعتقادات اسلامي را بهقول مهندسين ساختمان، ميتوان آرماتوربندي و بتنريزي كرد. بااين مطالب و اين معارف ميتوان زندگي كرد. واللّه ميتوان درمحضر مبارك حضرت مهدي (عج)، معارف فوق را به عنواناعتقادات الهي و اسلامي خود عرضه نمود و ميتوان مطمئن بودكه اعتقادات و دين خود را عرضه نمودهايم. ما بايد اعتقاداتمانو دينمان را دوباره خدمت حضرت عرضه كنيم. ما مهندسيدينمان خراب شده است و بازسازي لازم دارد و براي هميناست كه يك عده جاهل و يا خائن به محض آنكه يك مقالهمينويسند و مردم را دچار شبهه ميكنند، اعتقادات اين همهجوان به باد ميرود. جامعهي شيعه نبايد اينطور باشد كه با يكمقالهي منحرف در بين آن، موج انحراف بيفتد. كسي نبايد بتوانددر وسط مردم شيعه فتنه قرائتهاي مختلف بياندازد. تأثير نفوذمقالات منحرف در جامعهي شيعه به اين دليل است كه از اسلامناب محمدي ص دور افتادهايم و اعتقاداتمان پوسيده است. بايددوباره درستش كنيم. لازم است پيچ و مهرههايش را دوبارهتعويض و محكم كنيم. دينمان را بايد بازسازي كنيم. دارد فروميريزد. اينكه ما داريم دين ناقص است، خداوند در قرآن كريمميفرمايد: «والنجم اذا هوي» خداوند قسم ميخورد، بعدميفرمايد، كه شماها كجا بوديد كه ببينيد چه چيزهايي بهرسولمان نشان داديم. او نزديك شد پس نزديكتر.«فَكَانَ قَابَقَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي'» به اندازه طول دو قوس حتي كمتر به خدا نزديكشد. آنوقت نادانها نوشتند قوس تير و كمان. كمان چقدر است؟يك متر؟ خوب آنهايي كه از نهرهاي عسل در بهشت چسبناكميشوند، آنهايي كه از نهر شير، اسهال ميگيرند، آنهايي كهسلامشان فقط به معني درود است، آنهايي كه «بسم اللّه الرحمنالرحيم»شان فقط به معني «به نام خداوند بخشنده مهربان» است،آنهايي كه «السلام عليك يا اباعبداللّه»شان درود بر تو اي پدرعبداللّه است، اينها در اينجا نيز كسر ميآورند و «قاب قوسين» درقرآن را دو تا كمان معني ميكنند. كجا قرآن تير و كمان بازي كردهاست؟! در حالي كه در اين آيهي شريفه، فقط از كلمهي قوسيناستفاده شده است و كلمهي «كمان» وجود ندارد. معلوم نيستچگونه جرأت كردهاند فاصلهي بين حق مطلق كه هرگونه تفكرحد و نهايت دربارهي او شرك است و بين تجلّي انوار كمال يعنيرسول خدا ص در عالم خارج را با واحد اندازهگيري دو كمان،اندازه بگيرند!!
قوس نزول من الحق و من اللّه العلي الاعلي
مفهوم اين دو قوس در آيهي «فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي'» قوسنزول من الحق و ديگري قوس صعود الي الحق است. در موردنزول من الحق خود قرآن ميفرمايد: كه «و ان من شيء الاعندناخزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم» يعني هيچ چيزي نيست مگراينكه خزائنش در نزد ماست و ما فقط به اندازة معلوم آن را نازلميكنيم. ترجمة «بقدر معلوم» دقيقاً يعني طبق برنامه. چقدر فضلااينجا نشستهاند كه شاهد بر اين مدعا هستند. قرآن كريم ميفرمايدما همه چيز را طبق برنامه نازل كردهايم. اينگونه نيست كه همةوجود حضرت رسول ص بر ما نازل شده باشد. حضرت اباعبداللّهالحسين ع هنوز همة وجودش بر ما نازل نشده است. حضرتزينالعابدين ع و يا حضرت مولا اميرالمومنين ع نيز همةوجودشان بر ما نازل نشده است، حضرت فاطمه س وجودمقدسش بر ما نازل نشده است. از وجود آن بزرگواران، آن مقدار برما نازل شده است كه ما بتوانيم از اولياء آنها بشويم. از اينجا به بعدآنوقت هرچه جلوتر برويم يك حضرت فاطمه س ديگري راخواهيم شناخت. باز اگر جلوتر برويم، مجدداً حضرت فاطمه س ديگري را خواهيم شناخت. هرچه جلوتر برويم يك مولا علي ع ديگري را خواهيم شناخت.
مثل كودكي كه تازه به مدرسه رفته و الفبا را ياد گرفته و كلماترا به سختي ميخواند. اگر مثلاً در مقابل او اشعار محتشم كاشانيرا قرار دهند و بگويند بخوان، به سختي ميخواند و ميگويد باز... اين ... چه .. نوحه و اين چه عزا و... وقتي سواد خواندن ونوشتن را خوب ياد گرفت و به كلاسهاي بالاتر رفت، همان اشعاررا بسيار زيباتر ميخواند. وقتي به دانشگاه رفت و در رشتهيادبيات، تحصيل كرد، سلامت و رواني و زيبايي اشعار فوق، او رامجذوب خواهد نمود اما وقتي كه سينهچاك امام حسين ع شد تااين اشعار را ميخواند، زار زار گريه ميكند. اين شعر همان شعراست اما وقتي بچه بود دريافت او از اين اشعار بسيار سطحي بودو هر قدر بيشتر رشد كند دريافت بالاتري از اين اشعار دارد تا آنكهبه جايي از معرفت برسد كه اسرار اين شعر در سينهاش نازل گردد.بايد صلوات بفرستي تا اين معارف را بفهمي. اللهم صل عليفاطمة و أبيها و بعلها و بنيها.
كساني هستند كه شبانه 14 هزار صلوات ميفرستند. حالا فكرنكني دو تا صلوات فرستادي خسته شوي، نكند نگران شوي كهوقت جلسه گرفته شد و نوار اين جلسه، همهاش صلوات شد. ماعاشقان سينه چاكي داريم كه با صلوات مست ميشوند و باصلوات تا صبح عشق ميكنند. «هلهلة عرشيان بزم شبانة دل»مربوط به آنهاست با گوشهايشان صداي ملكوت را ميشنوند كهملكوتيان با آنها صلوات ميفرستند.
حالا قوس نزول من الحق و من العلي الاعلي يعني خداوندمتعال تمام هستي و رسول خدا ص و ائمه اطهار: را از آنخزائن غيب كه احدي، حتي خود رسول خدا و جبرئيل، از آنبيخبرند، نازل كرده است. از آنجا كه نازل شد وارد عرش ميشودبعد به آسمان هفتم ميآيد، حالا آسمان هفتم چيست؟ بعدميآيد به آسمان ششم، اما آسمان ششم چيست؟ بعد آسمانپنجم و بعد آسمان چهارم. در معرفت به هر يك از اين آسمانها،اسرار بسياري نهفته است كه باز كردن آنها خود نياز به جلساتمتوالي و بسيار مكرّري دارد تا از آن اسرار اشاراتي دريافت شود.
حضرت رسول اكرم ص فرمود: كه در آسمان چهارم ديدمفرشتهاي را كه سر در آسمانها و پا در زمين داشت. بايد دانستكه منظور از كلمهي زمين، اين كرهي خاكي نيست، بلكه مفهومزمين در قرآن در اينجا به معني تمام جهان است، يعني كل دنيا،كل عالم شهود، كه شامل تمامي كهكشانها و غير آن ميگردد.الارض يعني دنيا. خلاصه يعني پايش در كل عالم شهود بود و آنفرشته عميق شده و افسرده به يك لوحي نگاه ميكند حضرترسول فرمودند كه به جبرئيل گفتم: برادرم جبرئيل اين كيست وچرا سرش را بلند نميكند ، جبرئيل عرض كرد : يا رسولاللّه،ايشان برادرم عزرائيل هستند. حضرت رسول پرسيد كه او به چهچيزي چشم دوخته است؟ جبرئيل گفت كه از خودش بپرس.جبرئيل صدا زد: برادرم عزرائيل ! ايشان رسول خدا ص هستند.عزرائيل سرش را بلند نكرد و گفت: آيا مبعوث شده است؟جبرئيل گفت: بله مبعوث شده ، رسول اللّه شده است. حضرتجبرئيل تا اين مقام را فهميد سرش را بلند كرد و عرض ادب واحترام كرد.
حضرت در حديث معراج فرمودند كه اينقدر اين فرشته عظيمبود كه كل عالم دنيا مثل يك گوي در بين زانوهايش ميچرخيد.حضرت از او پرسيد: اين لوح در بين زانوهايت چيست؟ عزرائيلعرض كرد عمر همة موجودات اينجاست. حضرت رسول ص پرسيدند: برادرم عزرائيل ! تو در يك لحظه چگونه همه جا هستيو بالاي سر هركس كه ميخواهد از دنيا برود حضور داري؟ (قابلتوجه كه جنها را هم عزرائيل جان ميگيرد)!
متأسفانه جنشناسي ما مثل يهوديهاست
جنها يك موجودات عجيبي هستند. اينكه ميگويند جن دمدارد و سم دارد، اينها اراجيف است. گاهي اوقات اطلاعات مابازمانده از خرافات يهودي است. قرآن ميفرمايد: «انا لمسناالسماء فوجدناها ملئت حرساً شديداً و شهباً» جنها ميگويند كه ماكل آسمان دنيا را لمس كرديم و آنچنان در همه جاي آسمانحرّاس و نگهبانان ديديم كه آسمان دنيا مملو از نگهبانان قدرتمندبود و مملو از ابزار رصدگيري و هدفگيري با سرعت نور بود«شهباً» و در آيات ديگر ميفرمايد: «ان لن نعجز اللّه في الارض ولن نعجزه هرباً» ، قرآن كريم ميفرمايد كه جنها ميگويند كه ماتكنولوژي سرعت داريم. «هرب» يعني فرار، يعني سرعت. ماسرعت نور را پشت سر گذاشتهايم ولي با اينكه به تكنولوژيسرعت دست پيدا كردهايم اما نتوانستهايم خدا را عاجز كنيم. درآيات ديگر، قرآن، پيشگويي ميفرمايد كه تكنولوژي بشر آنقدرپيشرفت ميكند كه روزي ميرسد كه جن و انس با هم شروع بههمكاري ميكنند. آنجا كه ميفرمايد «يا معشر الجن و الانس اناستطعتم أنتنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفذون الابسلطان» همه معجمها را نگاه كنيد خواهيد ديد كه «سلطان» دراينجا يعني تكنولوژي ، يعني قدرت برنامهريزي، يعني توانايي.قرآن كريم ميفرمايد كه تكنولوژي جن با تكنولوژي انساني دستبه دست هم ميدهند و در كشف اسرار اقطار و پهنهي كل عالمدنيا سعي ميكنند. آنوقت ما فقط بايد بخدا پناه ببريم تا بتوانيم ازشر آنها رهايي پيدا كنيم و الا هيچ كس نميتواند از چنگتكنولوژي مشترك اينها خلاص شود. شرح اين مبحث «جن»،خودش چندين جلسه بحث ميخواهد كه در اينجا فقط اشارهايبدان شد.
حالا حضرت عزرائيل يقه اين جن را ميچسبد و جانش راميگيرد. كه قرآن به خود اينها ميفرمايد: «الا من خطف الخطفةفاتبعه شهاب ثاقب» خود جنها ميگويند «فوجدناها ملئت حرساًشديداً و شهباً» حالا «شهب» يعني چه؟ خود قرآن ميفرمايد:«شهاب مبين» يك معناي«مبين» يعني صفت براي ابزاري استكه در ارتباط با سرعتهايي مثل نور و مافوق آن بكار ميرود. يكمعني كلمهي «مبين»، قدرتمند، آشكار، چشمخيرهكن است. وليمعني ديگر كلمهي «مبين» از ريشهي «تبيين» است؛ شهابهاييكه به زبان ما بيسوادهاي زميني برنامهريزيشده هستند و طبقآخرين مدل پيشرفته بكار گرفته ميشوند. آنوقت اطلاع ميدهندكه يك جن فضولي كرده است، بلافاصله، ابزار جنگي مافوقسرعت نور، او را رصد كرده و هدفگيري مينمايد و اگر آن جنيك ميليارد سال نوري فرار كند، آن ابزار نوري كه در قرآن كريم بهلفظ شهاب ثاقب و شهاب مبين ذكر شده است، او را تعقيبخواهد نمود و حتي يك ميليارد سال نوري او را دنبال ميكند تا اورا هدف گرفته و بكشد. مأموران عزرائيل يك چنين موجوداتيهستند. رسول خدا ص پرسيد كه تو چطور ميتواني كه در يكلحظه و همزمان در تمام اطراف عالم و همه جا باشي و همهآنهايي كه ميخواهند بميرند را به دستور حضرت حق بميراني؟عزرائيل عرض كرد: يا رسولاللّه! اين كه چيزي نيست من در شبانهروز پنج بار به خانههاي همهي جن و انس از اهل دنيا سر ميزنم.مفهوم كلام عزرائيل آنست كه گويا عرضه ميكند كه اين حالتحداقل توان من است، امّا توانايي آن را دارم كه در هر لحظه، همهجا باشم و جان همه را در يك لحظه بگيرم، همچنانكه جانبسياري را از جن و انس در اطراف و اكناف عالم به صورتهمزمان ميگيرم.
متأسفانه فرشتهشناسي ما مثل مسيحيهاست
مطالب عرض شده تنها مربوط به يكي از آسمانها بود. اگربخواهم همهي آسمانها را بگويم ده تا كلاس لازم دارد. متأسفانهما پيشنيازهاي دانشگاهي اين مطالب را خيلي كم داريم و دربيسوادي ماندهايم. جنشناسي ما مثل يهوديهاست،فرشتهشناسي ما نيز مثل مسيحيها است! ميبينيد كه بسياري ازهنرمندان مسلمان نيز تصوير فرشتگان را مثل خانمها ميكشند.چه كسي گفته فرشته از جنس زن است؟ اتفاقاً قرآن فرموده است«أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الاْنثَي' * تِلْكَ اءِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي'» قرآن كريم خطاببه كفار ميفرمايد مرد را -كه فكر ميكنيد مظهر قدرت است- بهخودتان نسبت ميدهيد و زن را -كه فكر ميكنيد ضعيف است-به ما نسبت ميدهيد و ميگوييد فرشتگان زن هستند. گوياحقتعالي ميفرمايد كه ما خود ميدانيم كه زن چه موجودبرجستهاي است اما شماها كه زن را زنده زنده خفه ميكنيد و ازداشتن دختر احساس تحقير و سرافكندگي ميكنيد، فرشتگان مارا از جنس زن ميدانيد و فرزند پسر را -كه به خيال خود موجبافتخار ميدانيد- براي خود انتخاب كرده و ميپسنديد؟ متأسفانهبعد از 1400 سال تاريخ پرافتخار علم و آگاهي شيعه، در بينشيعيان هستند كساني كه هنوز عكس فرشتگان را در چهرهي زنبه تصوير ميكشند. كارمان خراب است، معتقدات ما ايراد دارد وبايد معتقدات خود را بازسازي كنيم و با انديشه و هدايتهايقرآن و اهلالبيت تطبيق دهيم. بايد معتقدات خود را اصلاح كنيمتا معتقدات ما با خواندن يك مقالهي شبههبرانگيز دچار فتنه وشبهه نشود.
سنتگرايي و تجددگرايي
يكي از مباحث شبههبرانگيز در عصر ما، بحث سنتگرايي وتجددگرايي است كه ناآگاهان و يا دشمنان آگاه در تريبونها ودانشگاهها و مطبوعات مطرح ميكنند. از آداب ملي و اعتقاداتعمومي به افسانهها و اسطورهها در بين مردم، آنچه كه قديمياست و مربوط به گذشته است را با عنوان سنتگرايي مطرحميكنند. مانند سنت چهارشنبهسوري يا پهن كردن سفرهيهفتسين در ساعت تحويل سال نو يا مانند صنايع دستي و آثارباستاني. آنچه كه جديد است را با عنوان تجددگرايي مطرحميكنند مانند علوم و صنايع و تكنولوژي جديد. اين شيوهيمطرح كردن، موجب ميشود كه در ذهن مخاطب، تعريفسنتگرايي در معني توجه به آداب و سنن قديمي و كهنه شكلبگيرد كه مربوط به افراد مسن و سالخورده و نوعاً بيسوادميباشد و تعريف تجدّدگرايي نيز با اين شيوه به معني علوم وتكنولوژي و صنعت و تمدنهاي پيشرفته و فرهنگ غربي وجهاني شدن و هر آنچه كه غرب همراه با تكنولوژي و علوم بهساير كشورهاي عقبمانده صادر مينمايد.
نكتهي بسيار مهم آنست كه كلمهي سنت و سنتگرايي در ديناسلام، بسيار معنيدار است و اگرچه ظاهراً صورت لفظي آن باآنچه كه دشمنان و يا ناآگاهان مطرح ميكنند، يكي است وليمفهوم سنت در دين اسلام و سنت رسول خدا ص و اهلالبيت، بهمعني سيرهي طيبه و روش زندگي ايشان و ارائهي سرمشق زندگيبه منظور هدايت همهي انسانهاست. لذا مفهوم كلمهي سنّت،اصول انديشه و فرهنگ ما را تشكيل ميدهد، اما مفهوم و مصداقآن سنتي كه اينها ميگويند ، در رديف اموري نظيرچهارشنبهسوري يا صنايع دستي يا آداب تاريخي و ملي است.استفاده از اصطلاح سنتگرايي در باب انديشهها و آداب ديني،به صورت ناآگاهانه يا از روي عمد و آگاهانه موجب پيدايششبههاي بسيار خطرناك ميباشد كه در ذهن مخاطب پديد ميآيدو آن اينست كه مفاهيم ديني و ارزشهاي ديني و انديشههايديني نيز از مقولهي سنتگرايي و آداب ملي و بومي و كهن استكه دفاع از آن، فقط به عهدهي پيرمردها و پيرزنان است و چونزمانه عوض شده است به ناچار به تجددگرايي بايد روي آورد.
اين شكل مقايسه و طرح اصطلاح سنتگرايي براي مفاهيم واحكام و انديشههاي ديني در كشورهاي غربي رايج است زيرا ازدين آنها جز خرافات و دستساختههاي گذشتگان به نام دين،چيزي باقي نمانده است. ولي در كشور ما كه جمهوري اسلامياست و كشور امام زمان است و داراي دين اسلام كه مكتبي پويندهو زنده و سازنده است و اساس و محتواي انقلاب اسلامي را ايجادكرده است، مطرح كردن سنّتگرايي در بحث مفاهيم ديني واحكام ديني به معني آنست كه اسلام هم مانند ساير اديان است.
منحرفان، آگاهانه و يا جاهلانه بحثي را كه مربوط به فرهنگ واديان غربي است، در جمهوري اسلامي براي دانشگاهيان وجوانان ما و در مطبوعات و سخنرانيها خود به صورت كليمطرح ميكنند و خائنانه سعي ميكنند آنگونه كلي مطرح كنند كهدر ذهن مخاطب، دين اسلام را هم شامل شود.
البته اگر مفهوم سنتگرايي به معني طرفداري ازچهارشنبهسوري يا صنايع كهنه يا آثار باستاني در مقابل تمدنجديد و مدرنيسم باشد مورد قبول است، زيرا اين تقابل بين تاريخگذشته ملتها و تكنولوژي جديد است و در همه جهان هم وجوددارد. اينكه ما نميخواهيم ترقه بزنيم، نميخواهيم از روي آتشبپريم و بگوييم «زردي من از تو و سرخي تو از من» و كنار گذاشتناينگونه خرافات به عنوان سنتگرايي درست است اما اينناآگاهان و يا دشمنان آگاه، اصطلاح سنتگرايي را براي دين نيزمصرف ميكنند. مفهوم كلمهي سنت در ادبيات و گفتمان جامعهو جهان به معني برنامهريزيهاي مرده و صنايع مرده و اعتقاداتمرده و افسانههاي تاريخي است. اينها كلمهي سنت را كه راجع بهچهارشنبهسوري ميآورند، به گونهاي كلي مطرح ميكنند كهالعياذبالله شامل عاشوراي حسيني نيز ميشود. اين دشمنان دينو فرهنگ در جامعهي اسلامي، اصطلاح سنتگرايي را دربارهياديان، به صورت كلي مطرح ميكنند كه شامل اسلام و فرهنگاسلام و سنت رسول خدا و اهلالبيت: و عزاداريها و فرهنگفاطمي نيز ميشود (العياذ بالله). به ما سنتگرا ميگويند چونبراي حضرت فاطمه س سينهچاكيم. آنوقت تجددگرايي را نيز آناندازه كلي مطرح ميكنند كه شامل تكنولوژي و علوم و اقتصاد وصنايع و پيشرفتهاي كشورهاي غربي شود. در اين مورد نيزخيانت خود را محقق ميكنند زيرا نميگويند كه فسادهاي جنسيو اخلاقي و بيماريهاي جنسي و افسردگيهاي ملتهاي غربي وبيكسيها و تنهاييها و خورد شدن فقرا در سيستمهاي جديدغرب و ظلمها و آدمكشيها و ناامنيهاي زنان و كودكان و چپاولثروتهاي ملي خود و ساير ملتهاي تحت ستم و تجاوز بهكشورها و ملتهاي ضعيف و كشتارهاي دستهجمعي و آلودهكردن درياها و رودها و زمين و هوا و جنگلها در سطحي بسيارگسترده و جنگ و خونريزي و تفرقهافكني و توليد سلاحهايكشتار جمعي و هزاران موارد ديگر، همه و همه نمادهايتجددگرايي ميباشد. نه تنها از خطرات تجددگرايي نميگويندبلكه به گونهاي مطرح ميكنند كه از مفهوم و مصاديق تجددگراييتنها تكنولوژي و پيشرفت كشورهاي غربي در ذهن مخاطب وجوانان ما تداعي شود و بعد ميگويند كه: خوب جوانها حق دارندكه چيز جديدي را بخواهند و انتخاب كنند و مثلاً به جاي حضرتزهرا، داستان سريال معروف زندگي آن زن ژاپني را انتخاب كنند.
دشمن در نظر دارد تا با بكار بردن كلمهي سنت و سنتگراييبه صورتي يكسان و مشابه در دو مورد كاملاً متفاوت و حتيمتضاد مفهوم سنت و سنتگرايي، آداب و رسوم كهن را با مفهومسنت رسولاللّه به معني سيره و مباني احكام و اعتقادات وفلسفهي انديشهي اسلامي است را در هم آميزد و مفهوم سنترسولاللّه را تا سطحي بسيار پايين مثل چهارشنبهسوري و آدابكهن تاريخي در نظر مخاطبين يعني دانشگاهيان و جوانان، تنزّلدهد. اين شبههي خطرناكي است كه آن را درون جامعه و بالاخصدر انديشه و فرهنگ جوانان القاء ميكنند.
اين وضعيت در اروپا صورتي حقيقي دارد زيرا بسياري ازآداب كليسا ريشهي اصيل الهي ندارد و تنها صورت سنتي وتاريخي دارد و بديهي است كه بين انديشههاي مذهبي كليسا بهعنوان سنتگرايي و انديشههاي علمي جديد به عنوانتجددگرايي، تقابل و درگيري پديد آيد. ولي در اسلام چنين چيزينيست زيرا تمامي احكام و برنامههاي اصيل اسلامي به شرط آنكهخرافات و اسرائيليات و افسانههاي ديگر ملل را در آن داخلنكنيم و نام دين بر آنها نگذاريم و مستقيماً از قرآن و اهلالبيت وعلماء عاملين و انديشمندان و علماء بزرگ شيعي دريافت كنيم،همگي طبق دستور حقتعالي است و ساخته و پرداختهي تاريخ وخرافات و افسانههاي گذشته نميباشد.
اما دشمنان يا منحرفين داخلي با درهم آميختن مفهومسنتگرايي با سنت رسول خدا و سنتهاي اصيل اسلامي، كهنماد فرهنگ و انديشه و احكام اسلام است، سعي دارند تا بهجوانها القاء كنند كه انديشههاي ديني و آداب ديني اسلام نيزشامل بحث كلي اديان غيراسلامي ميباشد ولذا فرهنگ اسلامينيز از مقولهي سنتگرايي ملّي است. آنان كلمهي سنت را با قيدسنت رسول خدا ص ، كه اصول انديشه هر مسلماني است، بكارنميبرند. آنها كلمهي سنت را چنان گسترده و مبهم و وسيع بكارميبرند كه از يكطرف شامل اعمال و آدابي نظير چهارشنبهسوريميشود و آداب و اموري نظير سنت ايراني، سفرة سنتي،قهوهخانه سنتي، چهارشنبهسوري سنتي، هفت سين سنتي، لباسسنتي، رقصهاي سنتي، آوازهاي سنتي - در تالارهاي غفلت - رامطرح ميكنند و از طرف ديگر، كلمهي سنت و سنتگرايي راهمزمان در مورد ادبيات ديني و ارزشهاي ديني و آداب و احكاماسلامي و عقايد اسلامي به كار ميگيرند و با اين روش، كلمهيسنت رسول خدا ص را آنچنان به بازي ميگيرند تا جوانان،مفهوم اين سنت را با مفهوم آن سنت اشتباه كنند. سپس همزماندر مقابلش تجددگرايي را مطرح ميكنند.
بكار گرفتن كلمهي سنت از دو فرهنگ متفاوت و حتي متضاددر تقابل با تجددگرايي، موجب ميشود كه مخاطب به هنگامتقابل سنتگرايي و تجددگرايي و به هنگام انتخاب يكي از اين دوطرف، انديشههاي اسلام را ناخودآگاه در رديف سنتگرايي و بامفهوم آداب كهن و رسوم ملي مثل آداب و انديشههايسرخپوستان امريكا در مقابله با تكنولوژي و صنايع و علوم امريكاتلقي كنند. در چنين صورتي بديهي است كه در نظر جوانان ودانشگاهيان انديشهي ديني اسلامي به دليل سنتي بودن در برابرتجدد به دليل علمي بودن و مترقّي بودن آن، كنار گذاشته شود. درنظر مخاطبين فريفته شده و گول خوردهي اين منحرفين، چنينتداعي ميشود كه تجدّد اينهمه مظاهر خيرهكننده مانند تكنولوژيو صنايع و پيشرفت غرب در علوم دارد؛ امّا اينكه به عنوانسنّتگرايي از روي آتش بپريم و بگوييم «زردي من از تو، سرخيتو از من» خرافات است و يا مراسم چهارشنبهسوري خرافاتاست. واضح است كه در اين تقابل تجدّدگرايي و سنّتگرايي،جوانان، تجدّد را ميپذيرند ولي چون در گفتمان منحرفين،انديشههاي ديني(يعني اسلام) جزء سنّتگرايي قرار داده شدهاست، بدينوسيله نقش دين در ذهن جوان تحقير ميشود وسنّتگرايي و كهنهگرايي شمرده ميشود و اينگونه است كهجوانان را از امام حسين ع دور ميكنند.
اين توطئه بسيار ظريف است. جنگي است كه عليه فرهنگ وانديشه عاشورايي و عليه فرهنگ و انديشه حضرت فاطمه س بكار گرفته شده است.
دربارهي اعتقادات ما در مورد جن و فرشته هم همينطور عملكردند. جن را در صورت گربه و حيوانات و موجودات عجيب وغريب و افسانهاي، و فرشته را در صورت و چهرهي زنان زيبارو واندام زنانهي ظريف مطرح كردند و متأسفانه بسياري از ما مسلميننيز آن را پذيرفتهايم و در ادبيات و هنر و شعر و فيلم سينمايي وتئاتر و غيره، آن را با همين مفهوم غلط بكار ميبريم. در حقيقت بهدليل آنكه ما سواد اسلامي نداريم، اين خرافات را به نام دينميپذيريم و داخل در انديشههاي ديني خود ميكنيم. مامعتقدات ديني كامل و جامع و صحيح نداريم. بايد برويم دينمانرا بازسازي كنيم.
كجا دينت را عرضه كردهاي و آموزش ديدهاي؟ اينكه درروايت داريم وقتي امام زمان (عج) ميآيند، عدهاي از مسلمانانميگويند: گويا دين جديدي آورده است، به اين دليل است كهمحتواي دين در نزد ما مثل يخ آب شده است. ما حضرتفاطمه س را حقيقتاً نميشناسيم. از معارف و مصائب و مجالسذكر امام حسين ع فقط زنجيرزني و طبلزني و نواختن شيپور ورفتارهاي سطحي را ياد گرفتهايم، عزاداريهايمان وگريههايمان، نه دلهايمان را شفا ميدهد و نه بيمارانمان را شفاميدهد، نه فرهنگ خرافاتزدهي ما را شفا ميدهد، نهسياستمداران غربزدهي ما را شفا ميدهد، نه اعتقاداتخرافاتزدهي ما را شفا ميدهد. امّا اگر به حقيقتعزاداريهايمان معرفت پيدا كنيم، معجزات حاصل از تابشانوار عنايت حضرت اباعبداللهالحسين متجلّي ميگردد و درآنصورت به خدا قسم اگر ده تا مريض در حال مرگ را دعوتكنيم و ايشان را وسط مجلس بگذاريم و در عزاي امام حسين ع گريه كنيم و بر سر و سينه بزنيم، در همان مجلس، شفا خواهدگرفت، دلهايمان شفا خواهد گرفت، فرهنگ ما شفا خواهدگرفت، دولتمردان سياستباز، شفا خواهند گرفت،روشنفكرنماها يعني گمراهان غربزده شفا خواهند گرفت. اگرشرع مقدس اجازه دهد طوري سينه ميزنيم تا سينهمان چاكبخورد. ما عاشق عزاي حسين هستيم. اما نه آن زنجيرزنياي كهيك عده نامحرم با هفتقلم آرايش به همراه دستههاي سينهزنيدر كوچه و خيابان روان شوند و نگذارند آن پسر يك يا حسين ع خالص از دهانش بيرون بيايد. اينها همان توطئهها و شبهاتي استكه دارند فرهنگ عاشورايي ما را از بين ميبرند و مخدوشميكنند.
در حوزهي مفاهيم عرفاني و واژههاي قرآني، كجاي قرآن شجرهاش بهمعني درخت و گياه است كه قوسش به معني كمان باشد؟!
تا در اسرار آيات معراج و روايات معراج تدبّر نكني و نداني كهرسول خدا ص چه چيزهايي ديده و چه ظرفيتهاي وجوديدارد، مگر ميتواني بفهمي كه رسول خدا ص كيست؟ آنوقت مگرميتواني بفهمي «قاب قوسين» يعني چه؟ اگر آن معارف قرآني وروايي را دربارهي معارف مربوط به معراج نداني، مفهوم قوسين رابه ناچار به معني دوسر كمان ترجمه خواهي كرد. بعضي ازتفسيرها اينطوري نوشتهاند. ببخشيد آقاي مفسر! يادتان نرود كهداريد قرآن ترجمه ميكنيد. مگر قرآن شجرش همين درخت ازنوع گياه است كه قوسش همين تير و كمان باشد. اگر در قرآن كلمهالميزان آمده است، آيا به معني همين ترازويي است كه درفروشگاهها است؟! چرا اينگونه ترجمه ميكني؟!
قوس اول نزول من العلي الاعلي الي الدنيا است و قوس دومصعود من الدنيا الي العلي الاعلي است. حالا اين دو قوس چههستند؟ اين دو قوس مربوط به نزول و صعود كل هستي است.يعني رسول خدا ص قائم مقام كل هستي است و به اذن خدا، دركل هستي نماينده و تجليگاه قدرت خداست. نمايندهي قدرتمطلقه حق است، زيرا ميگويم به اذن خدا. كسي كه به اذن خداباشد كه خدا نميشود. يك وقت اشتباه نگيري. خداوند متعال درحديث قدسي ميفرمايد: «عبدي اطعني حتي اجعلك مِثلي اومَثَلي». به اذن حقتعالي كل هستي در چنگ اهلالبيت: است.آن بزرگواران دليل و منشأ و منتهي و سبب و راهنما و هادي كلهستي هستند. يعني همينطور كه حضرت حقتعالي در قرآنميفرمايد: «هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيءعليم» در مورد رسول خدا ص بايد بگويي: «هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن و هو بكل شيء عليم» حضرت مولي در خطبهالبيان در بصره ميفرمايد: «انا الاول والاخر و الظاهر و الباطن و انابكل شيء عليم» اين وجود پرعظمت و بيمنتهي، رسولاللّهاست، اين مقام رسول خداست. تا اينجا متوجه شديم كه بايدرسولاللّه را بشناسيم تا به مفهوم «يابنرسولاللّه» پي ببريم.
حسين مني وانا من حسين
وقتي كه ميگويي «السلام عليك يابن رسول اللّه» سه معنا راشامل ميشود كه سومي آن اينست كه حسينجان! تمام اينقدرت مطلقه رسولاللهي را به جز تو كيست كه به ارث بردهباشد؟ خود رسول اللّه ص فرموده است «حسين مني و انا منحسين» يعني من هرچه دارم حضرت حسين ع همهي آنها را ازمن به ارث ميبرد و «انا من حسين» يعني اوست كه دين من رازنده ميكند و دين من فقط به وجود او تكميل ميشود و به وجوداو احيا ميگردد . همهي حقيقت دين من بوسيله او متجليميشود. يعني آنچه كه در رخدادهاي آينده بايد متجلّي نمود،چون در زمان حيات من اتفاق نيفتاده است، من نتوانستم متجليكنم، امّا حضرت حسين ع آن را متجلي خواهد نمود. حضرتحسين ع در روز عاشورا تمام آنچه كه من گفتم و يا نگفتم - كهجلسات قبل گفتم كه رسول خدا ص چه چيزهايي را اصلاً فرصتنداشت بگويد - همة آنها را متجلي ميكند. براي همين است كهعرض كردم اگر ده سال هر شب ما زيارت عاشورا را تفسير كنيمتمام نميشود. و الا´ن هم كه شروع به تفسير آن كردهايم عليرغمآنكه دقت ميكنيم تا حاشيه نرويم ولي ملاحظه ميفرماييد كهچقدر نياز به باز كردن كلمه به كلمة آن دارد. چه كنيم كه وقت كافينيست. هنوز دامن تربيتي، كه جزئي از مفاهيم كلمهي «ابن» بود،مطرح نشده است و نيز مفهوم «ابن» به معني ميراثبري نيزتشريح نشده است. اگر فكر كني كه مفهوم «ابن» به معني ژنتيك وصفات موروثي به اندازهي كافي تشريح شده است، اشتباهكردهاي. متأسفانه فرصت كافي براي تشريح اين مطلب را نيزنداريم. بنابراين مفهوم «ابن» به معني ژنتيك نيز تشريح نشدهاست بلكه فقط به صورت ناقص دربارهي رسول خدا ص توضيحداده شد كه آن خلاصهي خلقت و عصارهي معرفت و عظمت،چه وجود بيانتهايي بود.
داشتيم «السلام عليك يابن رسول اللّه» را شرح ميداديم.گفتيم كه «يا» هفت تا معني داشت كه يكي از آنها توسل بود وگفتيم كه «سلام» هزار معني داشت كه ما ابوابش را در هشت باباصلي گشوديم كه يك باب از مفاهيم اسلام «دعا» است، يك باباز مفاهيم سلام «توسل» است، يك باب از مفاهيم سلام «تسليم»است و يك باب از مفاهيم سلام «اظهار آمادگي براي دفاع ازانديشه و فرهنگ و حكومت اهلالبيت» است. باب ديگر ازمفاهيم سلام، عرض ارادت و تكريم است. باب ديگر از مفاهيمسلام، عرض مناجات و دلدادگي به اهلالبيت است. باب ديگر ازمفاهيم سلام، تقاضاي اعطاي بالاترين مقامات ملكوت از طرفحقتعالي به حضرت اباعبداللّه الحسين ع است. باب ديگر ازمفاهيم سلام، عرض تظلم و دادخواهي است.
توسل به مقام امامت امام حسين ع
اكنون به مفهوم توسل «السلام عليك يابن رسول اللّه» اشارهميگردد. حضرت حسين ع به مقام سلطنت بر كل هستي يعنيمقام ابن رسول خدا ص بودن رسيده است، هيچ كس به غير ازائمه اطهار: شايستهي مقام «ابن رسولاللّه» بودن با توجه بهمعاني خاص آن نيست. مقام «يابن رسولاللّه» با تمام مفاهيم«ابن» خاص ائمه اطهار: است. به اين مقام رسولاللهي كهحضرت حسين ع محتواي آن را از رسول خدا ص -در صورت وقالب امامت- به ارث برده است، بايد توجه كنيم. بايد دربارهيآنها بحث و تحقيق كنيم كه البته با اين فرصتها نميشود. بايدتوسل كنيم. حالا بگو تا دهانت و قلبت باز شود. السلام عليك ياابا عبداللّه السلام عليك يابن رسول اللّه.
روضه
در شكل زمزمه و عرض زبانحال، از قول حضرت اميرالمؤمنينعلي ع در ساحت مقدس حضرت زهرا س زمزمه كن و بگو:
بلبل پر كشيده ز آشيانه منبيتو سرود و مستي رفته ز خانه من
ياد تو عشق و نامت ذكر و ترانه مندوري رويت اي جان درد و بهانه من
حضرت علي ع ميفرمايد: زهراجان! چرا اينطوري وصيتكردي؟ چرا گفتي كه كسي در تشييع پيكر تو حاضر نشود؟ چراگفتي شبانه تو را دفن كنم؟ حالا من چگونه نزد تو بيايم و با توحرف بزنم.
يوسف گمگشتهام ماه يگانه مندلم كبوتر تو روي تو دانه من
حتي دشمنها ميدانستند كه هر بلايي كه بر سر حضرت علي ع بياورند وقتي به خانه ميرود و چشمش به جمال حضرتفاطمه س روشن ميشود همة غمهايش را فراموش ميكند. برايهمين كاري كردند كه حضرت علي ع براي هميشه سر به زانوبگذارد.
جاري اشكم اي مه يار شبانه مناز غم هجرت اي يار خم شده شانه من
فاطمه جان بلند شو وضع و حال مرا ببين. تو راحت شدهاي وليمن بايد تا صبح بنشينم و گريه كنم.
اي حبيب من تو جمال دلربايياي حبيب من تو عزيز كبريايي
همهي كودكان مادر از دستداده حداقل اجازه دارند كهسرخاك مادرشان بروند و بر عزاي مادر به سوگ بنشينند. اما وقتيبچهها دلتنگ ميشدند و به حضرت علي ع ميگفتند كه ما را نزدمادرمان ببر، ميتوان چنين تصور كرد كه حضرت به آنها سفارشميفرمود كه وقتي سر قبر مادر رسيديد نكند كه بايستيد و بلندبلند گريه كنيد. بايد ساكت از روي قبر مادر عبور كنيد و الا دشمنقبر مادر شما را شناسايي خواهد كرد.
زمزم آرزوها تشنة روانه گشتمدر پي تو به هر كو خانه به خانه گشتم
شعله به هستيام زد گرچه فراغت اماز آتش عشقت اي دوست شمع زمانه گشتم
قصه هجر رويت را چوگمانه گشتمآتش دوري و غم را چو خزانه گشتم
هر كه برش دلبري هست ولي بيتو منمضحكه عاشقان در اين ميانه گشتم
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
0 نظر