متن کتاب تفسير سلام ; جلسه هفتم عناوین و متن کامل
براي مطالعه، روي عناوين كليك نماييد
مقدمه مجلس معارف اهلالبيت در روز جمعه، وعدهگاه ملاقات است ما امور شما را فراموش نميكنيم گناهان ما مانع از رؤيت جمال يار است حرم زماني و حرم مكاني وادي طور رزِ آسماني حق منبر ادا شد رزِ آسماني مخاطبان در ابتداي منبر از حضرت مهدي اجازه بگير مفاهيم سلام به چند دسته تقسيم ميشود درخواست بالاترين مقامات ملكوت براي امام حسين ع اهلالبيت در اين دنيا خود را محدود به زندگي زميني كردهاند تجلّي كامل سلطنت اهلالبيت : در مماتشان است. با دعاي ما چه مقاماتي به حضرت حسين ع خواهند داد؟ مگر عظمت خدا به پايان ميرسد؟ اسرار سلام به مفهوم دعا من خودم خونبهاي حسينم شفاي دل بالاتر از شفاي بدن است. اسرار صدبار سلام اگر با صدسلام پرواز نكردي به سلام خودت شك كن اسرار سلام به معني توسل اسرار سلام با مفهوم تسليم خطر، دوري معرفت است نه دوري راه در فضائل حضرت «اباالفضل» چرا حضرت اباالفضل (ع) در لحظهي شهادت، كلمه برادر را بكار برد برخي از اسرار نهفته در كنيهي اباعبدالله سري ديگر نهفته در كنيهي اباعبدالله سلام كردن به حضرت اباعبدالله تمرين ميخواهداللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
مقدمه
ببار اي ديده اشك غم چو باران كه شايد بشكفد گل در بهاران
گل نرگس بهار ماتويي تو به ميدان شهسوار ما تويي تو
گل نرگس اميد رهبر ما پناه ما گل ما سرور ما
اين صدرالخلائق ذوالبر و التقوي
«اين باب الله الذي منه يوتي»: يا صاحبالزمان! اي آقايي كه هركس بخواهد بسوي خدا رود بايد سر به آستان تو بسايد.
«اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء»: يا صاحبالزمان! اي آقايي كه هركس بخواهد روي در روي خدا داشته باشد بايد به جمال تو نگاه كند، حتي اولياء الهي هم براي نظر به روي يار بايد همواره به جمال تو چشم بدوزند. اين دستور خود حقتعالي است كه ميفرمايد دو چشمت را به وليّ حق كه وجهالله است بدوز و لحظهاي از او چشم برنگير: «واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشي يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينةالحيوة الدنيا» . يعني خود را ملزم كن و وجود و هستي خود را دائماً متصل كن به كساني كه صبح و شام با پروردگارشان در راز و نياز هستند، جمال و عنايت و وجه او را ميجويند و دو چشم خود را از ايشان برنگير كه در غيراينصورت در چنگ زينتهاي دنيايي گرفتار خواهي شد.
مجلس معارف اهلالبيت : در روز جمعه، وعدهگاه ملاقات است
در روز جمعه اگر مجلس، مجلس ذكر معارف حضرت فاطمهزهرا س باشد يقيناً حضرت صاحبالزمان به مجلس مادرشان تشريف ميآورند. چرا شك داشته باشيم كه آقا به مجلس مادرشان ميآيند؟ زيرا اينجا نه خان و خان بازي است و نه سياسي كاري و نه حزب بازي. هركس ميآيد دلشكسته است و دنبال گمشدهاش ميگردد. مجالسي كه حقيقتاً خالص باشد، يقيناً مورد توجه آقاست. چرا فقط منتظريد ديگران برايتان دعا كنند؟ ما وظيفه داريم دعاكنيم و همواره استمداد كنيم اگر يك در يك ميليارد احتمال دهيم «آقا» به مجلس ما آمدهاند و به ما عنايت ميكنند، چه خواهيم كرد و چه حالي خواهيم داشت؟ روايات زيادي داريم كه حضرت در روضه و مجالس شيعه كه ذكر معارف اهلالبيت : و اظهار ارادات خالصانه مينمايند تشريف ميآورند، خودشان فرمودند: «انا لاناسين لامركم و غير مهملين لمراعاتكم» .
ما امور شما را فراموش نميكنيم
يعني ما امور شما را فراموش نميكنيم و از پرورش و هدايت شما چيزي فروگذار نميكنيم.
قرآن كريم در سوره كهف داستان حضرت موسي و حضرت خضر پيامبر ـ عبدصالح خدا ـ را بيان ميفرمايد كه به قريهاي رسيدند و ديواري را تعمير كردند كه زير آن گنجي بود متعلق به دو فرزند يتيم كه بازماندگان از يكي از مؤمنين بودند،آن عبد صالح با كمك حضرت موسي شروع به بنايي و گل كاري و تعمير آن ديوار شكسته فرمود و آن ديوار را با دست مبارك خود بازسازي كرد تا آن دو يتيم بزرگ شوند و به موقع و در هنگام توانايي بيايند و گنجي را كه زير آن ديوار مدفون شده بود، درآورده و هزينه كنند. اين آيه كريمه اشاره ميفرمايد كه عبدصالح شيعه نيز كه حضرت صاحبالامر(عج) هستند به مجلس ما سر ميزنند، روي سر يتيمان شيعه دست ميكشند، اشك بچههايتان را پاك ميكنند، حواست را جمع كن!
اين باب الله الذي منه يوتي: كجاست آن آستاني كه هر كه بخواهد سراغ خدا رود بايد از آن آستان وارد شود؟ «اين وجه الله الذي الله يتوجه الاولياء»: كجاست آن جمالي كه هر كه بخواهد جمال حق را ببيند بايد به او توجه كند؟
روز جمعه است، مبادا دست خالي برگرديم!
گناهان ما مانع از رؤيت جمال يار است
اي آقا و مولاي ما! بزرگترين مشكل ما شيعيان اين است كه ميگوييم «آقا» داريم ولي طبق روايات شريفه گناهان ما چشم مولا بين ما را كور كرده است، و توفيق زيارت تو را نداريم ميگوييم «آقا» داريم ولي گناهانمان ما را كر كرده است و صداي دلنشينش را نميشنويم. ميگوييم يوسف زهرا داريم اما مشام دلمان بيمار است و بوي تو را نميشنويم - يعقوب پيامبر طبق آيات كريمهي قرآن، بوي يوسفش را از فاصله كنعان تا مصر شنيد، اما مشام دل ما از كار افتاده و بويت را نميشنويم. ما چه روسياهاني هستيم؟! مولاي ما! به ما بيماران نظري كن و دلهايمان را شفا عنايت فرما!
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند؟
حرم زماني و حرم مكاني
جمعه، روز زيارتي حضرت است، روز ظهور و روز ملاقات است. جمعه، حرم زماني حضرت است و مجلس معارف اهلالبيت حرم مكاني اوست، كربلا حرم مكاني حضرت اباعبدالله است ولي عاشورا حرم زماني آن بزرگوار است. سامرا و سرداب مقدسه و جمكران حرم مكاني حضرت مهدي ع است ولي نيمهي شعبان و روزهاي جمعه حرم زماني حضرت مهدي است.
مجالس اهلالبيت حرم معرفتي حضرات معصومين است و لذا در مجالس اهلالبيت حضرات معصومين را زيارت ميكنيم، بنابراين وقتي كه وارد مجلس ذكر معارف حضرت فاطمه زهرا س شديد، به مادرتان سلام كنيد. حضرت فاطمه حرم مكاني خود را مخفي كرده است تا شيعيان تجلّي حرم معرفتي حضرت را در دلهاي خود حس كنند و ذكر يا فاطمه را در دلهاي خود داشته باشند، جمال فاطمه را با چشم دل ببينند، معارف فاطمي را با فهم دل بيابند.
بحث ما شرح زيارت عاشورا بود، اگر حتي آنرا خلاصه كنيم شايد بيش از دويست جلسه طول بكشد، اما رزِ هركس بستگي به اخلاص او و عنايت حقتعالي دارد، هركسي فيض خودش را ميبرد، دلهاي مشتاقي را ديدهام كه در حال جوانهزدن است، در نامهاي خواهش كرده بودند كه جلسات را ادامه دهيد، و التماس كرده بودند كه نگذاريد ما دست خالي بمانيم، ما ميخواهيم بفهميم زيارت عاشورا چه ميفرمايد، ما را تشنه رها نكنيد. اين نامه گواه از شفا يافتن دل نويسنده دارد، يا صاحب الزمان! با شركت مداوم در مجلس شرح زيارت عاشورا شجرهي دلها در حال شكوفه كردن هستند،
شكوفه با ذكر تو كرده جوانهي دل هلهلهي عرشيان بزم شبانهي دل
يكي از اعضاي جلسه تعريف ميكرد در آخر يكي از جلسات، موقع دعا، لحظهاي خوابم برد، در خواب ديدم ميخواهم ميوه بچينم ولي دستم نميرسد، از خواب پريدم ديدم دارند دعا ميكنند ولي من به علت چرت زدن با دعا همراهي نكرده بودم. بعضي ديگر از حضار در جلسه كه براي اولين بار شركت كرده بودند ميگفتند اين همان جلسهايست كه در خواب ديده بوديم. حاجآقايي كه همسرش تازه فوت كرده است و اكنون در جلسه حاضر ميباشد خانمشان را در خواب ميبينند كه در مجلس ما در قسمت خواهران نشسته و به ديگر خانمها ميگويد كنار برويد دخترم دارد ميآيد، با وجوديكه اين جلسه هنوز تشكيل نشده بود زيرا هنوز جمعه فرا نرسيده بود. اموات از اعمال و احوال ما مطلع هستند و انشاءالله از اين مجالس بهره ميگيرند. ما هنوز به يقين نرسيدهايم، انشاءالله بيدار شويم؛ بفهميم زيارت عاشورا چه ميكند! فقط به جلسه رفتن اكتفا نكنيد؛ نوارها را مرتب گوش دهيد؛ بايد مطالب تكرار شود و گرنه پس از آنكه جلسه تمام شد مجبوريم محل را ترك كرده و به جمع غافلان وارد شويم و گرفتاريهاي دنيايي موجب شود كه مباحث جلسه را فراموش كنيم. مثل غذا و آب و ميوه كه در هر روز به تكرار ميخوريم و مينوشيم تا انرژي و نشاط بگيريم بايد مباحث را تكرار كنيم و در آنها تدبر كنيم. اگر فقط بصورت مصرف كنندهاي بشويم كه توليد انرژي نكنيم. از دست ميرويم. حضرت صاحب و حضرت زهرا س به ما توفيق دادهاند تا به اين وادي وارد شويم، خود را نماينده حضرت بدانيد كه در راه ترويج فرهنگ و انديشه حسيني نمايندگي دارد.
وادي طور
موسايي هستيد كه قدم به وادي طور گذاشتهايد: «اذ قال موسي لاهله اني ءانست ناراً سآتيكم منها بخبر او ءاتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون» موسي به اهل خود گفت : صبر كنيد، من آتشي پيدا كردم، پارهاي از آن را ميآورم تا شايد گرم شويد، و از اين تاريكي و سرما نجات پيدا كنيد، تاريكي ظلم، تاريكي گناه، سرماي خلاف، سرماي جهل.
اولاً ما بايد اهل باشيم تا حضرت اباعبدالله نيز از آتش كربلا ومصباحالهداي كربلا جانهاي ما را گرما بخشيده و روشني عطا فرمايند. ثانياً: بايد از اين آتش ببريم، اين آيات فقط براي موساي سه هزار و پانصد سال قبل نيست، يعني وقتي از بيت حضرت فاطمه س خارج شديد بايد هرچه از معارف اهلالبيت : ياد گرفتيد را به ديگران منتقل كنيد؛ نه اينكه حتي به خانواده خودتان هم نگوييد در جلسه چه گذشت. اگر خانواده را به جلسات معارف اهلالبيت نميتوانيد ببريد، اگر فاميلتان را خبر نميكنيد، حداقل مطالب را براي آنها بازگو كنيد. زمان قديم، مؤمنين وقتي از روضه بر ميگشتند كلمه به كلمه مطالب را براي خانوادهي خود شرح ميدادند و بدينوسيله مأموريت فرهنگسازي را كه يكي از اصول شيعهگري بود يعني امر به معروف را انجام ميدادند. اين آيه قرآن است كه ميفرمايد بايد از اين آتش براي اهلتان ببريد. اصلاً مصباحالهدي يعني چه؟ آيا كلمه مصباحالهدي فقط حرفي است كه بايد روي در و ديوار و تابلوها و پلاكاردها نوشت؟ يا يك نمونه عملياش اين است كه از هر جا شعله هدايتي گرفتي به ديگران هم منتقل كني؟ فقط نشستن و گوش دادن و رفتن، تنبلي است، اين روش يعني منتقل نكردن معارف حسيني، با ادعاي شهادت خواستن در ركاب حضرت اباعبدالله الحسين ع نميسازد. بايد مطالب را به ديگران برسانيد، زياد هم مهم نيست كه سخنران چه كسي است چون اينها همه معارف زيارت عاشورا است، قصه شخصي تعريف نميكنيم. اصلاً ماكي هستيم كه جرأت داشته باشيم از خودمان و من عندي حرف بزنيم؟ آنقدر بايد التماس نمود كه آقاجان خود را به تو ميسپاريم مبادا يك لحظه كلمهاي من عندي بگوييم، مواظب خود بايد باشيم همهي گرفتاريهاي جامعهي ما از آنجا شروع شد كه بعضي از مسؤولين و آنانكه تريبون و رسانه در اختيار دارند، حرفهاي خود را بجاي نظر اهلالبيت عليهم الصلوة والسلام غالب كردند. بنابراين بايد مراقب باشيم كه «من عندي» حرف نزنيم.
رزِ آسماني
الحمدلله زيارت عاشورا دلها را شكوفا كرده و دارد جوانه ميزند، حتي اگر يكنفر هم از ته دل احساس كند كه بايد جلسات را ادامه دهد، و دنبالش باشد كه معارف زيارت عاشورا را كجا ارائه ميدهند تا سراغ آنجا برود، نشان آنست كه مردانه تا آخر ميايستد. مطالب اين جلسات نمونه و مستورهايست از معارف زيارت عاشورا اگر از اين مستوره و نمونه پسنديدي ديگر رهايش نميكني چون طبق اين فراز از زيارت عاشورا كه ميفرمايد: «بابي انت و امي» قرار است در راه حسين جان بدهي. آيا به توفيق جان بازي ميرسي در حاليكه حوصله كسب معارف حسيني را نداري و وقت نميكني تا راه را بشناسي و راه و رسم جانبازي بياموزي؟ بجنبيد! پيك امام حسين به ما هم رسيده، بشتابيد، اي خريداران واي مشتاقان متاع حسيني بشتابيد كه نشستن سر سفره حضرت حسين ع حيات جاودان است، رزِ آسماني است.
الحمدالله بعضي خواهرها فعال شدهاند و بحثها را دنبال ميكنند، مطالب را يادداشت ميكنند، يقيناً حضرت فاطمه س ايشان را دعا ميكنند؛ لال بميرم اگر ذرهاي ترديد داشته باشم، بدون عنايت حضرت نميشود در ره ترويج معارف اهلالبيت خالصانه فعاليت كرد. بايد التماس كرد، تواضع وتضرع بايد كرد، چه بسيارند كساني كه با عنايت حضرت رشد كردند ولي چون دچار تكبر و اعتماد به نفس، اعمال و سواد خود شدند، هماكنون عقب ماندهاند و معلوم نيست كارشان به كجا بيانجامد.
حق منبر ادا شد
آقا سيدابراهيم - دوست مرحوم حاج شيخ رجبعلي خياط- ديشب در اين مجلس تشريف آوردند و به مطالب گوش دادند. هنگام خروج از مجلس گفتند: حق منبر ادا شد، آنگاه روايتي را تلاوت كرده فرمودند: خدا و حضرت رسول بعضي منبريها را كه حق منبر را ادا نميكنند لعنت ميكنند، چون كسي كه منبر ميرود، جاي رسول خدا و حضرت مهدي عج مينشيند. ميگفت: پير مردي مثل من كه عمري پاي منبر بوده است ميفهمد شما در سخنراني خود چه كرديد، و فرمود كه يقيناً امام زمان ع دعايتان ميكنند.
رزِ آسماني مخاطبان
حق منبر را فقط نبايد سخنران ادا كند، بلكه مخاطب نيز وقتي در ترويج انديشهي اهلالبيت : تلاش ميكند حق منبر را ادا كرده است.
كسي كه يادداشت ميكند يا نوارها را توزيع ميكند و در فهم معارف حسيني تلاش ميكند، يقين بداند كه به او عنايت كردهاند و يارياش ميكنند تا از اين كوه طور « قبسي » از آتش برگيرد و از نور مصباحالهدي شعلهاي ببرد.
بعضي اوقات پاي منبريها فقط مصرف كنندهاند و حق منبر را ادا نميكنند مينشينند و ميروند، از بس كه محتواي بعضي منبرها ضعيف است. اما الحمدالله كمكم دلهاي پرنشاط و عاشق، حتي پيرمردهاي خسته و ناتوان هم سرتا پا گوش شدهاند. مجالسي كه افراد بدون انگيزه در آن شركت ميكنند و بدون توسل وارد ميشوند و در آن چرت ميزنند اهانت به اهلالبيت : است. منبر جايگاه سخنراني و بيانات حضرت مهدي ع است؛ از مظلوميت مهدي همين بس كه روسياهي مثل من جاي حضرت بنشيند و حرف بزند.
در ابتداي منبر از حضرت مهدي اجازه بگير
حضرت آيتالله امجد در اولين شب اين جلسه كه هيچكس نيامده بود، من روضه ميخواندم و ايشان گريه ميكرد، ايشان روضه ميخواند و من گريه ميكردم، روضه تمام شد و ايشان تشريف بردند من هنوز داشتم زمزمه ميكردم از وسط راه برگشتند و باز روضه را با يكديگر ادامه داديم. در يكي از اين جلسات آقاي امجد فرمودند:
ابتداي هر منبري اين فراز از دعاي ندبه را بخوان: «اين صدرالخلائق ذوالبر والتقوي» ما از طرف حضرت صاحب حرف ميزنيم، اول از حضرت اجازهبگير، اتصال كه برقرار شد شروع كن.
مفاهيم سلام به چند دسته تقسيم ميشود
اما اصل بحث، در معناي «السلام عليك» گفتيم ترجمه «درود بر تو» سادهترين و سطحيترين معني است، اصلاً نميشود معني سلام را تمام و كمال گفت. باتوجه به آيات و روايات فهميديم كه در سلام چندين دسته از معاني وجود دارد كه به چند دسته تقسيم كرديم. دسته اول به معني «دعاست»، سلام در معني دعا مانند يك مفاتيحالجنان پر است از دعا، دعاهاي فراوان. دسته دوم از مفاهيم و معاني سلام «توسل» است، مفاهيم سلام دراين دسته به اندازه يك مفاتيحالجنان در باطن خود معارف توسل را مستتر كرده است كه در فرصت ديگري بايد تفاوت مفاهيم دعا و مفاهيم توسل را بيان نمود. دسته ديگر از معاني سلام «تسليم» است؛ مفاهيم و معارف تسليم نيز بسيار زياد است كه در فرصت ديگر بايد تشريح نمود. دسته ديگر ازمعاني سلام، اعلام آمادگي براي شهادت و چوب حراج زدن به تمام علائق دنياست. مفاهيم سلام دراين دسته نيز بسيار زياد است ولي اجمالاً بايد گفت كه باسلام به پيشگاه حضرت اباعبدالله ع ، حركت شيعه شروع ميشود و كليد ميخورد.
دستهي ديگر از معارف و مفاهيم سلام، درخواست مقامات ملكوتي براي خويش از آستان حضرت حسين ع است، دستهي ديگر از مفاهيم سلام، تكريم و ستايش مقامات حضرت اباعبدالله ع است. باتوجه به آياتي مانند «سلام علي نوح فيالعالمين» ، «سلام علي ابراهيم» ، «تحيتهم فيها سلام» ، «هو الله الذي لااله الاهوالملك القدوس السلام» در ترجمهي سلام گفتيم اصل همه اين مقامات از خود حضرت حق است، خود حضرت حق «سلام» است و هر سلامي از حضرت حق منشعب ميشود و همه مقامات از حضرت حق اعطا شده و همه درجات رو به ناحيه حق دارند؛ بنا به فرمايش مولاتنا فاطمه س كه ميفرمايند «اليك يرد السلام»
درخواست بالاترين مقامات ملكوت براي امام حسين ع
در اين دسته از معاني سلام دعا ميكنيم خدايا! همه مقامات بلند و مقامات مكلوتي را به حضرت حسين ع عطا كن كه معاني و معارف و مفاهيم بسيار زيادي در اين دسته از معاني سلام موجود است كه آن نيز در فرصت ديگر بايد تشريح شود. ممكن است به نظر برسد كه همهي مقامات در بهشت براي حضرت اباعبداللهالحسين ع فراهم است، پس دعاي ما چه محلي از اعراب دارد؟ در جواب بايدگفت اولاً بهشت جايي پشت اين دنيا نيست، بهشت عالم كمال است و مسيطر و مشرف به اين عالم است. بهشتيان انسان كاملاند. قبل از توضيح بحث، عنايت به اين نكته خالي از لطف نيست كه اهل فضل تشريف دارند و بسياري از حضار در اين جلسه روحانياند و ملاحظه ميفرمائيد كه نه تنها عرايض بنده را تأييد ميفرمايند بلكه در حال يادداشت برداشتن هستند، و لاتحسبن با «لاءنهي» و «نون تأكيد ثقيله» در آخر جمله، تأكيد ميفرمايد كه :مبادا فكر كنيد كه «الذين قتلوا فيسبيل الله اموات بل احياء عند ربهم يرزقون» .
فكر نكنيد آنهايي كه در راه خدا كشته شدهاند (و سرور و سالارشان، سيدالشهداء، حضرت اباعبدالله ع است) مردهاند، (فكر نكنيد آنها مردهاند يعني معلوم است كه زندهاند، ولي باز تأكيد ميفرمايد) بلكه زندهاند. «عند ربهم» با «عند اهل الدنيا» خيلي فرِ دارد، سينه آنها ديگر جاي غذاهاي مادي در زمين «من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها» نيست، جاي سيرو پياز، جاي شيري كه از شكم گاو بيرون ميآيد نيست؛ جاي عسلي كه از شكم زنبور بيرون ميآيد نيست؛ آنجا، «انهار من لبن» ميدهند؛ سرچشمهي اين انهار، «عند ربهم» است يعني از اعماِ ملكوت اعلي سرازير ميشود؛ آنجا، «انهار من عسل مصفي» ميدهند، عسلهاي آنجا چون عندربهم است صفا بخش است انسان را صاف و مصفي ميكند زلال ميكند «يشربون من كاس كان مزاجها كافوراً» آنجا از شرابي به آنها ميدهند كه سراسر راز و اسرار ملكوت است، آنها مينوشند و مينوشند و آن به آن اسرار ملكوت، برابرشان شكفته ميشود و ما مثل نابيناهايي هستيم در ملك سليمان كه عظمت و سلطنت او را نميبينيم، ولي آيا سليمان هم ما را نميبيند؟ تمام حالات ما در چنگشان است.
اهلالبيت : در ايندنيا خود را محدودبهزندگيزميني كردهاند
اهلالبيت : از اين دنيا كه ميروند تازه دست و بالشان از تعهدي كه در اين دنيا داشتهاند تا مثل ما زمينيها زندگي كنند، باز ميشود؛ اينجا نميتوانند كراماتشان را هميشه نشان دهند، مگر حضرت اباعبدالله ع نميتوانستند با يك اشارهدر عاشورا، صحراي كربلا را تبديل به اقيانويسي از آب كنند؛ اگر نكردند نه اينكه ـ نعوذ بالله ـ قدرت نداشته باشند، اما اگر چنين ميكردند آنوقت امثال من روسياه ميگويند نميشود با يزيديان جنگيد، چون ميتوانست با تبديل صحرا به دريا رفع عطش نمايد. او حضرت حسين ع بود كه ميجنگيد، قربانش بروم ولي ما كه نميتوانيم! و لذا امام حسين ع براي هدايت ما و براي آنكه ما بتوانيم از او سرمشق بگيريمو راه او را ادامه دهيم مثل ما زمينيها زندگي كردند به همين دليل و خود را تسليم حوادث زميني ميكردند. و لذا مظلومانه آماده شد تا علي اصغرش را پاره پاره كنند، مظلومانه و غريب و بيكس در مقابل دشمن ايستاد سنگ به پيشانيشان زدند، تير به سينه مباركشان زدند، حضرت اشاره نكردند كه تير نيايد، اگر چنين ميكردند فوراً امثال من رو سياه ميگفتيم كه ما كه آن قدرتها را نداريم، پس نميتوانيم از رفتار حضرت الگو بگيريم و با يزيديان زمان خود بجنگيم. اما اجازه دادند تير عمل كند، اجازه دادند تشنگي جگرشان را بسوزاند، اجازه دادند تا حنجر علياصغرشان را آن گرگان خون آشام كربلا بدرند، اما وقتي از اين دنيا ميروند دست و بالشان باز ميشود.
تجلّي كامل سلطنت اهلالبيت : در مماتشان است
حقيقتاً اين دنيا برايشان قفسي است كه از آن آزاد ميشوند و شهادت آنها آغاز سلطنتشان با دست و بال باز است. اين مطلب، مربوط به معارف آخر زيارت عاشورا است : آنجا كه ميفرمايد: «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد» يعني در ممات محمد و آل محمد ص اسرار و مقاماتي است كه آرزوي هر بنده مقرب و اهليقين و عارف كامل ميباشد.
زيارت عاشورا در اين جمله ميفرمايد فكر نكنيد حسين كشته شد، و يزيديان خيال نكنند صورت مسأله را پاك كردند بدانيد كه سلطنت حسين تازه شروع شده و آن به آن سلطنتش در حال توسعه است، آن به آن به لشكريان حسين اضافه ميشود. آن به آن دلهاي سينه چاك عاشقانش از عشقش لبريز ميشود. اينها همه در «ممات محمد و آل محمد» اتفاِ ميافتد. ممات آل محمد از حيات آل محمد پرعظمتتر است. و لذا آرزوي عارفان و كاملان رسيدن به ممات آل محمد است لذا ميگوييم خدايا! نه تنها حياتم، بلكه مماتم را هم مثل ممات آل محمد كن كه تازه اول سلطنت است. مقامات مربوط به ممات آل محمد : آن اندازه پرعظمت و شگفتآور و غيرقابل تصور است كه تنها به آن دسته اعطا ميشود كه حياتشان مانند حيات آل محمد باشد و كساني كه حياتشان همچون حيات آل محمد نشود، محال است مقامات مربوط به ممات آل محمد نصيب آنان گردد.
با دعاي ما چه مقاماتي به حضرت حسين ع خواهند داد؟
برگرديم به اول بحث، گفتيم اين سؤال مطرح است كه وقتي همه مقامات نزد حضرت اباعبدالله ع است، ما در معارف مستتر در سلام چه دعايي براي حضرت به جهت كسب مقامات بلندتر ميكنيم؟ و چه مقاماتي را براي حضرت درخواست مينمائيم؟ اين شبهه از آنجا در دل ما رخنه ميكند كه خداشناسيمان هم خراب است! همه عقايدمان كرم خورده است! خدا را بصورت صوري و سطحي اينطور ميشناسيم كه آسمان اول و دوم و سوم و چهار تا آسمان هفتم را ميشناسيم. عرش كه رسيديم عالم تمام ميشود. و مقامات هم بالاخره در يكجا به انتها ميرسند، اما اينطور نيست، هرچه مقام بدهند مگر به آخر ميرسد؟ هرچه سلطنت و قدرت و عظمت و شوكت وعلم و معرفت و جلال نشاط و سرور دهند مگر تمام ميشود؟ اگر فكر كني به آخر ميرسد مشرك هستي!
مگر عظمت خدا به پايان ميرسد؟
مگر عظمت و جلال و شوكت و قدرت و سطوت و سلطنت خدا به آخر ميرسد؟ مگر رحمانيت خدا به آخر ميرسد؟ وقتي رحمانيت خدا به انتها ميرسد كه خود خدا به آخر برسد و اين غير ممكن است. مگر رحيميت حقتعالي به پايان خدا و آنچه به او متصل است نامحدود است: «و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم» : حقتعالي در اين آيه كريمهي ميفرمايد كه گنجينههاي همهي مقامات، همه سلطنتها، همه رحمتها، همهي جلالها همه قدرتها، همهي عظمتها، همه شوكتها، همه نعمتها، همه فيوضات نزدماست و هيچكس از خزائن آن خبر ندارد حتي رسول خدا و ما به قدر معلوم نازل ميكنيم، و اين قدر معلوم گاهي به اندازهي همه هستي است و به سينهي منشرح رسول خدا نازل ميشود: «الم نشرح لك صدرك» و گاهي به اندازهي پوست پستهاي است كه به من رو سياه ميدهند، به هركس به اندازه ظرفيتش ميدهند، هركس سينه چاكتر باشد بيشتر نصيبش ميشود.
اسرار «سلام» به مفهوم دعا
پس «سلام» در معناي درخواست مقامات بلند يعني به خدا التماس ميكنيم از مقاماتي كه به نوح دادي «سلام علي نوح فيالعالمين» از مقاماتي كه به ابراهيم دادي، از مقاماتي كه به عيسي بن مريم دادي، به حضرت آدم ابوالبشر دادي و او را برگزيدي «ان الله اصطفي ادم» از مقاماتي كه به حضرت موسي و همه انبياء دادي، بالاتر از آنها را به حضرت حسين ع عطافرما. به همين دليل ميگويي عليك مني سلامالله يعني خدايا التماس ميكنم بالاترين مقامات را به حضرت اباعبدالله ع اعطا فرما و خدا هم ميدهد.
من خودم خونبهاي حسينم
چون فرموده: «انا ديته» فقط من پاداش حسين هستم، چون او ثارالله است پس خونخواهش فقط منم، جزايش منم، ديهي خونش فقط خودم هستم و هيچ چيز ديگري نميتواند جايگزين خون حسين شود. بنابراين حضرت حسين ع خودشان جلوتر منتظراند و چيزي كه نصيب تو ميشود اين است كه تو را هم به اين قافله متصل ميكنند و گرنه اگر تو هم چنين نگويي، ميلياردها ميليارد فرشته هستند كه در هر لحظه وارد حرم اباعبدالله ع ميشوند و همان دعاها را ميخوانند و نيازي به دعاي تو نيست. (اينكه ميگوئيم ميلياردها فرشته براي آنست كه در روايت داريم با لفظ هزار هزار هزار ذكر فرموده است بهمين دليل است كه ميگوييم ميلياردها) كه حضرت اباعبدالله را با زيارت عاشورا زيارت ميكنند و چون آن فرشتگان به اسرار و معارف سلام آشنا هستند، درخواست مقامات بلند براي حضرت اباعبدالله ع مينمايند و چون دعاي آنها مستجاب است، آن به آن بر مقامات حضرت اباعبدالله ع افزوده ميگردد.
طبق روايت در كتاب شريف مفاتيحالجنان آنقدر فرشته به زيارت حضرت ميآيد كه حتي تا روز قيامت نوبت دوم به فرشتهاي كه اول آمده بود نميرسد تا دوباره بيايد و زيارت نمايد.
شفاي دل بالاتر از شفاي بدن است
خدا را شكر، مژده دادند، مهدي جان شكر، به من گفتند دو خانم ميآمدند كه حجاب خوبي نداشتند، ميخواستيم به آنها تذكر دهيم، يكدفعه ديديم با وجوديكه يكي دوبار آمده بودند حال و هواي معنوي خيلي خوبي پيدا كرده و چادر سر كردند. ما بايد از آنها ياد بگيريم، معجزه فقط سرطاني شفا دادن نيست، اين معجزه بزرگتر از آن معجزه است؛ دل را شفا دادن كار هيچ دكتر و جراحي نيست، چرا فقط معجزه را به پزشكي محدود ميكني؟ بالاتر فكر كن، مگر ميشود به اين آساني دلي را عوض كرد؟ تو يك عمر زحمت ميكشي ولي نميتواني بچه خودت را نماز خوان كني. يا فاطمه زهرا! معلوم است كه به آن دو خواهر عنايت كردهاي، نميدانم چكار كردهاند كه اينطور مورد عنايت شما قرار گرفتهاند به من روسياه هم عنايت فرما!
بنابراين «سلام» در مفهوم درخواست مقامات ملكوتي چنين معنا ميشود كه همينطور كه رو به اباعبدالله ع سلام ميكنيم از خدا ميخواهيم اي خدا! همه مقامات ملكوت را تسليمش كن، اي خدا! سلطنت دو عالم را تسليمش كن، اي خدا ملائك را به نوكرياش درآور، اي خدا دشمنانش را خوار كن، تعداد دعاهايي كه در اين دسته ازمفاهيم سلام است قابل شمارش نيست.
اسرار صدبار سلام
سري است عجيب كه در زيارت عاشورا دستور صدبار سلام آمده است!، آيا زيارت ديگري داريم كه صد سلام داشته باشد؟ اگر آدم بيجهت به شخصي صدبار سلام كند ميگويند عقلش را از دست داده است. در سنت رسول اكرم ص هم نداريم يكنفر چند بار به رسول خدا در يك ديدار سلام كند و حضرت هم در همان مجلس همه را جواب دهند. چه سّري در صد سلام هست؟ چرا تدبر نميكني؟ «ام علي قلوبهم اقفالها» ، مگر بر دلهايتان قفل زدهاند؟ آيا ميبيني در كلمه السلام عليك چه معارف عظيمي نهفته شده است!؟ با هر سلامي از مقام خزائن غيب فتوحاتي ميشود، سلامي كه معنياش فقط «درود» باشد يكياش هم زياد است اما سلامي كه يك مفاتيحالجنان دعا در آن نهفته باشد، يك ميليون بارش هم كم است، با هر سلامي فيوضاتي ميرسد كه ما اصلاً نميدانيم حقيقت آنها چيست، روح حضرت با انواري كه ما از حقيقت آنها بيخبريم منور ميشود، اسراري كه ما نميفهميم براي حضرت مكشوف ميشود، نعماتي كه ما نميدانيم به حضرت سرازير ميشود، رحماتي كه ما نميشناسيم و معارفي كه نميفهميم حضرت را در بر ميگيرد، با هر سلام «وان من شيء الا عندنا خزائنه» براي حضرت نازل ميشود، آنوقت معارف و مفاهيم صد سلام حيرتآور ميشود!!
اگر با صد سلام پرواز نكردي به سلام خودت شك كن
اگر كسي به هشتادمين سلام رسيد و روي آب راه نرفت يا در آسمان پرواز نكرد به سلام كردن خودش شك كند، به معارفش شك كند به ايمانش شك كند. حتي با يك سلام بايد بتواند پا روي اقيانوس گذارد و جلو برود! اين سلام اگر سلام حقيقي باشد بايد چنين آثاري داشته باشد ولي ما زيارت عاشورا را دست انداختهايم، با زيارت عاشورا بازي كردهايم، اين معني را از قرآن ثابت كرديم و آيات و روايات مربوطه هم قبلاً ذكر شد.
نوارها را بگير و تكرار و تمرين كن، براي آشپزي فيلم آموزشي ميخرند، اگر پزشكي در تلويزيون توصيهاي بكند تو هم آنرا به همه توصيه ميكني، حداقل با معارف حسيني اينطور معامله كن، حداقل با معارف اهلبيت : اينطور برخورد كن، اگر تلاش نكني سرت كلاه ميرود، خدا نكند كه چنين شود.
اسرار سلام به معني توسل
دسته ديگر از مفاهيم سلام، توسل است؛ يعني اي حسين جان! به مقامات تو سلام ميكنم، خودم را متوسل به مقام صبر تو ميكنم و به صبرت متوسل ميشوم، حسينم! به مقام غيرت الهيات متوسل ميشوم، تسليم مقام عرفانيت شده و به معارفت توسل ميجويم، حسين من، حسين عزيزم! به مقام عشقت متوسل ميشوم، حسينم! به مقام تعهد به اجراي احكام الهيات متوسل ميشوم، حسين جان! به مقام غضب و خشمت تو نسبت به دشمنان خدا توسل ميكنم، در مقابل يكايك مقامات و كرامات حضرت اباعبداللهالحسين ع متوسل ميشويم و با اين توسل به هريك از آن مقامات توسل پيدا ميكنيم، آنوقت انشاءالله به ميزان مجاهدتهاي بعدي به آن مقامات نزديك خواهيم شد.
بنابراين در اين رشته از معاني سلام ميليونها مقام براي حضرت اباعبدالله وجود دارد كه ما به آنها متوسل ميشويم!
دسته ديگر از معاني ديگر سلام، تسليم است. «السلام عليك يا اباعبدالله» يعني آقاجان! ميدانم چيزي ندارم تا تقديمتان كنم، اما مرا هم بپذيريد، آنقدر به من لياقت دهيد تا چنان تسليمتان باشم كه اگر دستور داديد سرم را جدا كرده و تقديمتان كنم، بدون لحظهاي درنگ چنان كنم. ادعاي بالايي است ولي ممكن است، ميشود به اين مقامات رسيد چه اينكه شهداي اسلام در تاريخ تشيع نشان دادهاند كه چنين ادعاهايي با مجاهدت قابل دسترسي ميباشد.
اسرار سلام با مفهوم تسليم
در حالات مرحوم آقاشيخ جعفر مجتهدي نقل ميكنند كه زياد مايل نبودند از ايشان عكس گرفته شود، يكبار كه ازايشان اجازه خواستند كه عكسشان را بيندازند گفته بودند اجازه دهيد وقتي حضرت صاحب ظهور كردند من سرم را روي دستانم گرفته و تقديمشان ميكنم، آنوقت شما در آن حال از من عكس بگيريد. توجه كنيد كه بزرگان از روي مسامحه و تعارف حرف نميزنند، اصلاً چون با حساب و كتاب حرف ميزنند به مقامات بزرگ نائل شدهاند.
حسينجان! من تسليم تو هستم. غصه ميخورم از اينكه روز عاشورا همراهت نبودم، تمام فرهنگ و انديشهام را تسليم تو ميكنم، تمام زندگيام را تسليم تو ميكنم، تمام كسب وكار و خانواده و اهل و عيالم را تسليمت ميكنم چون شنيدهام كه ياران با وفايت چنين كردهاند و ميدانم «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» .
حسينم! بگو چه كنم، ياران مكتب تو در كجا بيكس ماندهاند تا آنها را كمك كنم؟ ميدانم هرچه دوستانت زيادتر شوند دشمنانت هم بيشتر خواهند شد. حسينم! اگر از اين زيارت برگشتم و يقين كردم كه تمام اموالم را بايد در راه روضه و اطاعت تو دهم؛ همه را تقديمت ميكنم. همه چيزم را فدايت ميكنم. حسينم! اگر بدانم بايد فرزندانم را اسماعيل وار قربانيات كنم چنين ميكنم. من ديدم در زيارت اباعبدالله بچهاش را بلند ميكرد و روي زمين دراز ميكرد، يعني حسينجان به جان علياصغرت اگر الان بگويي كه فرزندم را قرباني علياصغر كنم همان خواهم كرد، به جان علياكبرت اگر فرماندهي بلافاصله جوانم را قرباني علياكبرت خواهم كرد. قبلاً در راه كربلا به پسر جوانش ميگفت: داريم به كربلا ميرسيم، اگر ترا مثل اسماعيل در مقابل حرم حضرت اباعبدالله براي سربريدن بخوابانم چه ميكني؟ پسر گفت : حاضرم پدر، بخوابان. تمرين ميكردند در زمان حكومت صدام كه راه كربلا بمدت كوتاهي باز شده بود در يكي از كاروانها يكي از زائرين جوانش را خواباند و چاقويي روي گردنش گذاشت، سرباز بعثي كه همراهمان بود و مراقب رفتار ما بود، هاج و واج مانده بود كه اينها چه ميكنند. حسينم! اگر اجازه دهيد فداي علياكبرت ميكنم. وقتي كه استخوانهاي شهدا را براي پدر و مادر شهيد ميآوردند، مادرش يكي يكي استخوانها را ميبوسيد و ميگفت حسينجان دوباره تقديمت ميكنم.
پسرم كجاست تا نشان علياكبرش بدهم كه فرزندم را قرباني تو كردم، آيا قبولش ميكني؟ اين سلام تسليم است كه مفاهيم آنرا به دو قسمت كرديم و قسمت دومش را بعداز شرح قسمت اول كه تسليم بود ارائه خواهيم كرد.
خطر دوري معرفت است نه دوري راه
در روايات مربوط به زيارت حضرت اباعبدالله الحسين ع هم زيارت از راه نزديك وارد شده و هم از راه دور، اين به معني آنست كه نگفتند اگر كربلا نروي نميرسي، بلكه فرمودهاند كه خطر اساسي دوري معرفت است، نه دوري راه. خيال نكن پولدارهايي كه بيست بار كربلا ميروند بهشتياند و بيپولها جهنمي، البته روايت داريم اگر ميتواني سينه خيز خود را روي زمين بكش و به زيارت برو، ولي اگر نشد دوري معرفت خطرناك است نه دوري راه. اگر حقيقتاً بيست بار «زيارت» كردهاي؛ چرا روي آب راه نميروي؟ چرا در هوا راه نميروي؟ چرا هنوز زندهاي؟ تكهتكه نشدهاي؟ چرا هيچ نشاني از فاطمه نداري؟ بايد معرفت از سينهات بريزد، از زندگيات تقوا ببارد، خادم اهلبيت اينجوري است، ادعانيست. همه زندگيات بايد كوه طور باشد، اگر هست ما چاكرت هستيم.
اينها ترجمه «السلام عليك» بود، هنوز به «يا اباعبدالله» نرسيدهايم.
در فضائل حضرت «أباالفضل»
در عرب براي احترام، شخص را به كنيه صدا ميزنند و او را به نام پسر بزرگش ميخوانند. مثلاً اگر اسم پسر بزرگ مصطفي باشد به پدر ميگويند ابومصطفي، اگر «علي» باشد ميگويند «ابوعلي»، مثل ابوعلي سينا كه اسم خودش سينا بود و نام پسرش علي، و او را به كنيه، ابوعلي ميخواندند. اما دو نفر را به اين صورت صدا نزدند. يكي حضرت ابوالفضل كه نام مبارك خودشان عباس است اگرچه فرزندي بنام «فضل» داشتند ولي ايشان را ابوالفضل ميخوانند، بدليل دارا بودن فضائل ذاتي و مناقب بيشمار ابوالفضل يعني پدر فضل، پدر ايثار، پدر سرباختگي، پدر عاشقي، پدر دلدادگي، كسيكه ذره ذره وجودش را خرج حسين كرد. تا روز آخر حضرت عباس، امامحسين ع را برادر صدا نميزد، ايشان را «آقا» خطاب ميكرد و «يا اخي» نميگفت، مادرشان به آنها ياد داده بود كه برادر بزرگوارشان حسين را با لفظ «آقا» صدا بزنند. امام حسين ع عباس را «برادرم» صدا ميزدند ولي حضرت عباس «بله آقايم» جواب ميدادند.
چرا حضرت اباالفضل در لحظه شهادت كلمه برادر را بكار برد
عاشقي و تواضع و كرم را به جايي رساند كه وقتي تير به چشمش زدند، خاطرش جمع شد كه ديگر وقت رفتن است گفت : «يا اخا ادرك اخاك» يعني برادرم تو ولي امرم هستي، تو مولايم هستي تو سلطان ملكوت هستي مرا براي پرواز در ملكوت مدد كن، مرا براي ورود به عالم آخرت و عالم عند ربهم يرزقون بدرقه كن و سفارش مرا به مسئولين عالم عند ربهم يرزقون بنما.
طبق روايات مأثوره حضرت ابوالفضل عارف عالم و عامل اصل بود، لذا جملهي او در لحظهي شهادت را بايد به عارفانهترين وجه ممكن ترجمه نمود.زيرا مقام حضرت ابالفضل نزد امام معصوم و ولي ما برحق به اندازي مقرب بود كه حضرت حسين در شهادت حضرت ابالفضل فرمود، الان انكسرت ظهري، شكسته شدن پشت امام معصوم و سلطان معرفت، حكايت از مقام اعلاي تقرب حضرت ابالفضل نزد سليمان دنيا و آخرت يعني حضرت اباعبدالله دارد.
بنابراين نگاه معرفتي وعرفاني به مقام حضرت اباالفضل انسان را به يقين ميرساند كه در منظور حضرت ابالفضل از صدا كردن حضرت حسين با عنوان برادر اسرار عرفاني بسياري نهفته است كه از جملهي آنها موارد زير ميباشد:
1ـ عشق واردات خود را به تو با خون خود امضا كردم.
2ـ دفاع از ولايت و امامت را تا شهادت ادامه دادم.
3ـ بيا ببين اگر آب نتوانستم بياورم و امر تو را به نتيجه نرساندم، عذر موجه داشتم.
4ـ درحال شهادت بر عالم ملكوت از اينكه به افتخار شهادت در ركاب برادرش به عنوان امام معصوم نائل شده است فخر ميكرد.
5ـ طلب و توسل به ذيل عنايت حضرت اباعبدالله ع ميفرمود تا در ورود به عالم آخرت نيز شامل عنايت حضرت اباعبدالله ع قرار گيرد و به مقاماتي برسد كه جز با تأييد و امضاء حضرت اباعبدالله الحسين ع نميتوان رسيد. اين نكات موجب ميگردد كه به مفهوم اباالفضل يعني پدر فضيلت و بزرگواري و سخاوت و فضائل انساني نزديكتر شويم.
برخي از اسرار نهفته در كنيهي اباعبدالله
كنيه اباعبدالله براي حضرت حسين ع برخلاف معمول است، زيرا حضرت پسر بزرگي بنام عبدالله نداشتند بلكه فرزند شيرخواري داشتند بنام عبدالله رضيع (يعني عبدالله شيرخوار) كه همان حضرت علي اصغر است. طبق روايات حضرت امام حسين ع فرموده بودند اگر در خانواده ما هرچند پسر بدنيا بيايند نام همه را «علي» ميگذارم، لذا اسم همه پسران علي بود؛ علياكبر، علياصغر، علي اوسط، و براي اينكه اشتباه نشوند اسم ديگري هم داشتند كه نام حضرت علياصغر، عبدالله بود. اما در عرب رسم است براي احترام به شخص، نام پسر بزرگتر را در كنيه بگويند.
با اين حساب حضرت «اباعلي» بود نه اباعبدالله ولي چرا رسول خدا در اولين لحظهاي كه قنداقهي حسين را به دامن گرفتند فرمودند : «لايوم كيومك يا اباعبدالله» چرا نام پسر كوچكتر را گذاشتند؟ در اين تسميه اسرار زيادي نهفته است. اول آنكه رسول خدا ص ميخواستند با تسميهي حضرت حسين به نام فرزند شيرخوار كه در حال تشنگي، گلويش را پاره كردند، مظلوميت حضرت حسين ع را نشان دهند. وقتي گلوي علي اصغر دريده شد حضرت حسين خونش را به آسمان ميباشيد : «اباعبدالله» يعني پدر علي اصغر، پدري كه فرزندش اينطور مظلومانه در راه حق تكه تكه شد و بدينوسيله شدت مظلوميت حضرت حسين ع در اين كنيه نهفته است، كينه دشمن بقدري بود كه به طفل شير خوار او هم رحم نكردند چه رسد به مردان و خاندان حضرت حسين ع .
سري ديگر نهفته در كنيهي اباعبدالله
اما سرّ ديگر در فرمايش رسول خدا در تسمهي حضرت حسين به اباعبدالله ع آن است كه مانند معني ابوالفضل ميباشد كه پدر فضل و كرم است، وقتي دستش را داد پدر كرم شد، وقتي چشمش را داد پدر فضل شد، وقتي هرچه داشت خرج مولايش كرد، وقتي با آن تشنگي جگر پاره كن بخاطر كرمش آب نياشاميد، وقتي حسين تشنه است، وقتي بچهها تشنهاند، ابوالفضل! تو و آب ؟! عرفان اينگونه نيست. حضرت بچهاي بنام فضل نداشت اما پدر فضل و كرم شد.
عبدالله يعني بنده حق. حضرت اباعبدالله بندگي و تعبد و اخلاص را به اوج رسانده بود. گفتيم عاشورا تجلّي كل حقيقت قرآن است و يك مورد آن اينجاست. حضرت اباعبدالله آنچنان تعبد و بندگي و اطاعت از خدا را به اوج رسانده و فاني در جمال و جلال حق شده بود كه اصلاً پدر بندگي خدا بود، يعني بندگي خدا فرزند حسين شد؛ در وجود حضرت حسين بدنيا آمد. قبل از امام حسين ع هيچكس از رسول خدا ص چنين كنيهاي نگرفته بود و چنين كنيهاي را بجز حضرت اباعبدالله چه كسي ميتوانست بگيرد، لذا بندگي و عبوديت نوزادي شد كه فقط در شهادت و ايثار و عبوديت حسين متجلّي و متولد شد، تا آن موقع حضرت ابراهيم هم به آن نقطه نرسيده بود، با اينكه چنان بنده و مطيع حق بود كه در خواب به او گفتند پسرت را ذبح كن، گفت چشم و اقدام كرد، اما به ابراهيم اجازه ندادند سر فرزندش را ببرد. ولي به حضرت حسين ع چنان اجازهاي دادند كه وقتي حضرت علياكبر عازم ميدان شد، حضرت فرمود: يا علي! «رويداً» ! آهسته برو تا به خدا بگويم چه كسي را به ميدان فرستادهام. آرام آرام در ميان گرگها براي پارهپاره شدن برو تا با نگاه به تو سلول سلول قلب من پاره شود، جگرم ذره ذره شود، ميدانم چه بلايي بر سر تو ميآورند، ميدانم چه اسماعيلي را به قربانگاه ميفرستم، ميدانم دارم چه ميكنم. چنين بندگيها و اطاعتها بود كه حضرت حسين را اباعبدالله كرد.
سلام كردن به حضرت اباعبدالله تمرين ميخواهد
و لذا براي سلام كردن به حضرت اباعبدالله بايد تمرين كرد تا حداقل برخي از معارف سلام در ذهن زائر متجلّي شود براي سلام كردن، بايد تمرين كرد. مگر فقط با شنيدن آموزش رانندگي ميتوان راننده شد؟ اگر براي كسي از شنا گري حرف بزني آيا او شناگر ميشود؟ اگر فوتبال تعريف كني آيا او فوتباليست ميشود؟ آنوقت چطور سلام كردن با اينهمه معارف را به اين راحتي ياد گرفتي؟ اينهم يكي ديگر از بدبختيهاي ماست. بايد حواسها را جمع كنيم. اهل ذكر بايد به دست و پاي ذاكر بيفتند كه اين سلام را بارها بگو، دل ما كور است، كراست، اين دل لال است نميتواند بگويد، ميخواهم بگويم ولي اين دل بازيگوش است لذا حواسم هزار جا ميرود، ميخواهم بگويم ولي اين دل تربيت نشده است و لذا اين مفاهيم يادم نميماند. دلم بازيگوشي ميكند و نميتواند بگويد. تمرين ميخواهد! «السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك يا اباعبدالله». چند دفعه بايد گفت؟ آيا سه دفعه كافي است؟ ده بار چطور؟ از ترجمهي سلام چه فهميدي؟ آنقدر بايد بگويي كه زبان دلت چنان مأنوس شود كه در سختترين حالات نيز از ذكر سلام ناتوان و غافل نباشي، تا آنكه لحظهي احتضار فرا رسد. آن مرحلهي حساسي است و در آن مرحله، فقط كساني ميتوانند سلام را بدهند كه دل آنها با ذكر حسين مأنوس باشد. جوان و پير هم ندارد، بيرون رفتي ممكن است با يك زمين خوردن كارت تمام شود عمر دست خداست. اگر اكنون تمرين كني لحظهي احتضار اطرافيانت ميبينند كه لبانت تكان ميخورد و ميگويي: «السلام عليك يا اباعبدالله» .
0 نظر