متن کتاب تفسير سلام ; جلسه ششم عناوین و متن کامل
براي مطالعه، روي عناوين كليك نماييد
واژههايي كه به اقيانوس معارف و حياني متصل ميشوند ترجمه ندارند. تسبيح يعني چه؟ آيا بسمالله الرحمن الرحيم ترجمه معادل دارد؟ تسليم عالم رحمت در سلام مفهوم السلام در سورهي حشر سلام بر حضرت فاطمهالزهرا س انزال ملائك برعالم شهود لوازمي دارد مطلع الفجرِ ارادتمندان و عارفان به مقام فاطمه س سلام بهشت بر بهشتيان مجلس سرور و شادي ايشان در بهشت سلام است! با صلوات چه كردهايم؟ آنكه قلبش را مطهر كردهاند سلام حقيقي را ادا ميكند نتيجه سلام حقيقي مفهوم السلام در بيان حضرت فاطمه س تفاوت مفهوم سلام و السلام حقيقت هر سلامي از ناحيهي حق است دو معنا در سلام مؤمنين به يكديگر تختي گدايي ميكند با صداقت و معرفت با يكديگر سلام كنيم روضهاللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
واژههاييكهبهاقيانوسمعارفوحيانيمتصلميشوندترجمهندارند
در چهار جلسه اول، توضيحاتي در عظمت و پيام زيارتعاشورا عرضه شد و از جلسهي قبل وارد شرح زيارتعاشورا شديم. اولين كلمه «السلام عليك» است. «السلام» يعني چه؟ بيان شد كه ترجمهي «السلام» «درود» نيست، و اصلاً نميتوان آن را ترجمه كرد. تمامي واژههاي عربي براي ترجمه در زبانهاي ديگر، كلمهي معادل دارند اما واژههايي كه به اقيانوس معارف وحياني متصل ميشوند، كلمهي معادل براي ترجمه ندارند و در هيچ زباني جهت ترجمه، نميتوان براي آنها واژهي معادل قرارداد، نه در تركي و نه در انگليسي و نه در فرانسه و نه در فارسي حتي در خود زبان عربي هم نميتوان يك كلمهي معادل براي واژههاي متصل به اقيانوس معارف وحياني پيدا كرد و نيز در هيچ معجمي نميتوان براي ترجمهي واژههاي وحياني، كلمهي معادل جستجو نمود. مثلاً براي ترجمهي «السلام» نميتوان كلمهي معادل در زبان عربي يا زبانهاي ديگر يافت يا براي ترجمهي كلمهي «الحمد» در قرآن، واژهي معادل نميتوان در هيچ زباني يافت حتي در خود زبان عربي.
تسبيح يعني چه؟
اين آيه را تلاوت كرده و در آن تدبر ميكنيم: «وتري الملائكة حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم» يعني در بالاترين مقام ملكوت كه عرش است، ملائكهي مقرب كه بالاترين، كاملترين، عالمترين، تواناترين، عارفترين، عابدترين، زاهدترين و مقدسترين ملائكهي خلقت هستند. آنها كه حول عرش را گرفتهاند، «يسبحون» كارشان تسبيح خداست و اين تسبيح را نيز با حمد پروردگارشان محقق ميكنند. حالا «تسبيح» يعني چه؟ چه كسي ميخواهد بفهمد كه «تسبيح» يعني چه يا حمد آن ملائك چه مفهومي دارد؟ در آيهي ديگري خداوند متعال ميفرمايد: «وان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم» يعني هيچ چيزي نيست مگر آنكه پروردگار را به حمد، تسبيح ميكند ولي شما تسبيح ايشان را نميفهميد.
اينكه تفقه نميكنيد، به معني آن نيست كه معناي لغوي تسبيح را نميدانيد، بلكه منظور آنست كه مفهوم تسبيح و حمد ربّ را توسط مخلوقات و كل هستي درك نميكنيد. اگر بگوييم كه منظور قرآن كريم، حقيقت تسبيح است، پاسخ آنست كه وقتي مفهوم تسبيح را و مفهوم حمد رب را ندانيم، به طريق اولي، حقيقت آنها را نيز نخواهيم دانست كه اين معني به ترجمهي نص آيه، صحيحتر است. زيرا براي آنكه «لاتفقهون تسبيحهم» را تنها به مفهوم عدم درك حقيقت تسبيح، ترجمه كنيم، نياز به يك قرينه دارد و بدون قرينه، حق نداريم نص صريح آيه را محدود به معني خاصي كنيم. ملاحظه ميشود كه نميتوان «تسبيح» را ترجمه كرد. حالا اينكه نميتوان «تسبيح» را ترجمه كرد جاي خود را دارد ولي خداوند متعال ميفرمايد: «يسبحون بحمد ربهم» ، در تسبيح چه خبر است؟ دارند چه كاري ميكنند كه بالاترين مقام ملكوت با حمد رب، تسبيح ميكنند. اين حمد چيست؟ يعني نشستهاند و دائماً اين جمله را تكرار ميكنند و ميگويند: ستايش خداي را؟! ملاحظه ميشود كه عبارت ستايش خداي را، براي ترجمهي حمد رب در آن مرتبه از ملكوت، تا چه اندازه نارسا است.
متأسفانه به ترجمهي زيرنويس آيات قرآن بسنده كردهايم. در حالي كه اين ترجمهها از روي ناچاري است و تنها براي شروع در فهم قرآن تهيه شده است و يقيناً نبايد به آن اكتفا نمود ولي متأسفانه ما (عموم مردم) هيچ تلاش و تدبري در فهم آيات كريمهي قرآن نكردهايم و به زحمات بزرگان و انديشمندان الهي در ارائهي معارف قرآني مراجعه ننمودهايم و بدينسان با تمام آيات قرآن بازي كردهايم. اين عبارت «ستايش خداي را» براي ترجمهي «الحمدلله» مخصوص كودكاني است كه تازه ميخواهند بفهمند «الحمدالله رب العالمين» يعني چه؟ ولي ما بعد از پنجاه سال ديگر هم باز به همان معني اكتفا كردهايم و ميگوييم «الحمدلله» يعني «ستايش خداي را»؟! «سپاس خداي را»؟! سپاس يعني چه؟! آيا كلمهي ستايش و سپاس، همهي مفاهيم نهفته در كلمهي الحمد را دربردارد؟!
آيا «بسمالله الرحمن الرحيم» ترجمه معادل دارد؟
حال اگر دانسته شد كه «حمد» ترجمهي معادل ندارد، بايد دانست كه «بسمالله» هم ترجمه ندارد. «الرحمن الرحيم» هم ترجمه ندارد. «بخشندهي مهربان» يعني چه ؟! آيا كلمات «بخشندهي مهربان» ميتوانند گوياي صفات الرحمن و الرحيم خدا باشند؟! فضلا اينجا نشستهاند و ميدانند كه منظور قرآن كريم از ذكر اسماء حسناي حضرت حقتعالي بعنوان الرحمن و الرحيم چيست. برويد از همهي علماء عظام و تمام مراجع بزرگوار تقليد بپرسيد كه آيا «بخشنده و مهربان» گوياي صفات رحمانيت و رحيميت خداست؟ خيلي از آدمها هستند كه هم بخشنده و هم مهربان هستند. اما آيا آن بخشندگي و رحمانيت و آن مهرباني و رحيميت، كه ويژگي حقتعالي است، را ميتوان با دو كلمهي بخشنده و مهربان بازگو نمود؟
توضيحات فوِ بدان جهت آورده شد تا ثابت شود كه براي واژهي «سلام» هم مانند ساير واژههايي كه متصل به اقيانوس معارف وحياني در قرآن كريم شدهاند، نميتوان كلمهي معادلي قرارداد. پس تفسير و شرح سلام و ساير كلمات متصل به اقيانوس معارف وحياني چه ميشود؟ پاسخ آنستكه براي فهم كلمات و معارف قرآني بايد از خود قرآن كمك بگيريم و معناي آن را از خود قرآن استخراج كنيم. خود قرآن بايد دستمان را بگيرد. البته بايد بدانيم كه اگرچه از قرآن كريم كمك بگيريم ولي ميزان بهرهمندي از هدايتهاي قرآني، به تناسب معارف و آگاهي و نورانيّتي است كه قبلاً از قرآن كريم و نيز تهذيب نفس بدست آورده باشيم. بنابراين با توجه به بضاعت كم و سرمايهي ناچيز معرفتي خود، تمام معارف نهفته در سلام را نميتوان ارائه نمود بلكه اينهايي كه ميگوييم فقط كليد است براي فهم بعضي از جوانب مفاهيم سلام. لذا از اينجا كه رفتيد يك وقت نگوييد كه سلام را ترجمه كرديم و به حقيقت مفاهيم و معارف آن پي برديم!
تسليم عالم رحمت در سلام
«سلام قولاً من رب رحيم» يعني يك معناي «سلام» ، تسليم عالم رحمت است. در اين جمله، رحيميت حقتعالي متجلّي گشته است ولذا مفهوم «سلام قولاً من رب رحيم»، از مفهوم مثلاً «سلام قولاً من رب غفور» متفاوت است. زيرا در عبارت اخير، اسم حسناي «غافر» مطرح گشته است. يعني عالم مغفرت و عالم غفران، تسليم ميگردد.
در آيهي كريمهي «سلام قولاً من رب رحيم» سلام از ملكوت رحيميت نازل ميشود و اسراري را دربردارد كه با سلامي كه از ملكوت عالم ودود و يا عالم عزت و يا عالم جمال نازل ميشود متفاوت است.
در آيهي شريفهي ديگري خداوند متعال ميفرمايد: «سلام علي نوح فيالعالمين» مفهوم سلام كه مشترك است، اما «عالمين» يعني چه؟ يعني بخشي از سلطنت و نوعي از سلطنت ملك و ملكوت را ميخواهند به حضرت نوح بدهند.
يعني اهداء مرتبهاي از سلطنت عالم شهود و عالم ملكوت به حضرت نوح. اما چرا قيد «مرتبهاي» را ذكر كرديم؟ زيرا ميفرمايد : «سلامٌ» در اين مجلس خيلي از فضلا هستند و مستحضر ميباشند كه در زبان عربي، هفت جور تنوين داريم، تنوين «عوضاً عن جمله» داريم، «عوضاً عن كلمه» داريم، «عوضاً عن حرف» داريم. «تنوين» ترنم، داريم، «تنوين الغالي» داريم و... و حالا اينجا كه ميفرمايد : «سلامٌ» يعني نوعي از مقامات نه همهي آنها. متناسب با عظمت نوح، متناسب با ايثارهاي نوح، متناسب با بندگي نوح، متناسب با تلاش در راه خدا توسط نوح، كه در طول چند هزار سال عمر نوح صورت گرفته بود كه با غريبي و بيكسي نيز همراه بود.
«سلام علي آل طه و يس» اين سلام يعني چه؟ يقيناً هركس به اسرار نهفته در كلمات «طه» و «يس» پيببرد، خواهد توانست مرتبه و نوع و ويژگيهاي آن سلام كه در اين آيه آمده است را تعيين نمايد. زيرا اين سلام، مختص آلطه و آل يس عليهم الصلوة و السلام ميباشد. «اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها» . قرآن كريم در آيهي شريفهي مربوط به تولّد حضرت عيسي ع از قول آن پيامبر عظيمالشأن ميفرمايد: «والسلام علَّي يوم ولدتُ و يوم اُبعثُ حيّاً» . حضرت عيسي كه تازه بدنيا آمده ميفرمايد من از طرف حق مبعوثم و همهي عالم تسليم من است، همهي مقامات عرفاني هم اكنون در چنگ من است. چرا همهي مقامات؟ زيرا ميفرمايد: «السلام» در زبان عربي دوازده نوع الف و لام (ال) داريم. الف و لام استغراِ جنس داريم، الف و لام عهد ذهني داريم، الف و لام عهد ذكري داريم، الف و لام بدل از كل داريم و...
بنابراين كلمهي «السلام» چون با الف و لام آمده است، اسرار بسياري را در خود نهفته دارد كه به هيچوجه نميتوان تمام آن معاني را در هنگام ترجمه در يك واژهي معادل عرضه كرد.
مفهوم السلام در سورهي حشر
در آيهي شريفهي « هوالله الذي لاالهالاهو الملك القدوس السلام» كلمهي «السلام» خود خداست. آنوقت اگر به آيهي قبلي كه از قول حضرت عيسي ع ميفرمايد «السلام عليّ» مراجعه كرده، با اين آيه مقايسه و در آنها تدبر نماييم ميتوانيم بروشني متوجه شويم كه حضرت عيسي ع ميفرمايد: من عاشق او هستم او هم عاشق من است، من روي در روي او دارم او هم روي در روي من دارد، زيرا خداوند متعال خود را «هوالسلام» معرفي مينمايد و حضرت عيسي «والسلام عليّ» ميگويد يعني هماكنون، انوار حقتعالي رو در روي من تابش دارد و من با انوار حق زبانم باز شده است. با انوار حق است كه مسجود ملائكه هستم، من با انوار حق پيامبر شدهام، با انوار حق سلطنت همهي عالم ملك و ملكوت را به من سپردهاند. من آينهي انوار حق ميباشم و انوار جمال و جلال حق در من هويدا و تابناك و منعكس ميباشد.
سلام بر حضرت فاطمهي زهرا س
قرآن كريم در سورهي قدر ميفرمايد: «انّا أنزلناه في ليلة القدر و ما أدريك ما ليلةالقدر ليلةالقدر خير من ألف شهر تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل أمر» شرح اين آيات كريمه بقدري سنگين و گسترده است كه حداقل و خلاصهي آن، كتابي بزرگ خواهد شد و بطور خلاصه ميتوان گفت كه طبق روايات شريفه، هركس شب قدر را درك كند همهي عالم ملك و ملكوت را درك كرده است. هركس شب قدر را درك كند تمام گناهان قبل و بعد و تا روز قيامت او آمرزيده ميشود. آنوقت حضرت صادِق ع ميفرمايد: ليلةالقدر مادرم زهرا س است.
«تنزل الملائكة و الروح فيها» ؛ آنوقت تمام ملائك و روح -كه ملك مقرب و فرشته مقرب است - و كليت انوار حقتعالي است، از مقام عرش به سينه حضرت فاطمه س نازل ميشود.
چون حضرت فاطمه س بوي بهشت است، نور بهشت است، «هي نور عيني و روحي التي بين جنبي» ، يعني فاطمه، نور چشمان من و روح من است كه در سينه و دو پهلوي من جاي دارد. باعنايت به اينكه رسول خدا ص جز حقايق و حق محض، مطلبي را بيان نميفرمايند، معني روايت فوِ چنين ميشود كه حضرت رسول ص ميفرمايد: من به نور فاطمه ملكوت را ميبينيم. گويا ميفرمايد: اگر نور فاطمه را ازمن بگيرند من نميتوانم ملكوت را ببينم و اگر روح فاطمه را ازسينه من بيرون بكشند من نميتوانم به معراج بروم. خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «سلام هي حتي مطلع الفجر» اگر اين دو آيه را با قرائت حفص بخوانيم اين چنين ميشود: «تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام» ، يعني همه امور، همهي ملائك، همهي ملكوت، جبرئيل، ميكائيل، ملائك مقرب، ملك مدبرات امور، تمام اينها تسليم فاطمهاند و همه بر سينه حضرت فاطمه س نازل ميشوند، اما اگر با قرائت عاصم بخوانيم، يعني سلام را در اول آيهي بعد بياوريم ميشود: «سلام هي حتي مطلع الفجر» آنوقت يعني همه حقايق عالم را به سينه حضرت فاطمه س نازل فرموده است زيرا كه گنجايش نزول تمامي ملائك را دارد.
انزال ملائك برعالم شهود لوازمي دارد
ليلةالقدر، يعني وجود حضرت فاطمه س ، توانايي انزال تمام ملائك را دارد يعني چنين نيست كه ملائك همين طوري و بدون مقدمات بتوانند بر عالم ملك نازل شوند، زيرا تنها يك مقام ملكوتي و يك وجود ملكوتي و يك وجود برتر و شايستهاي لازم است وجود داشته باشد تا بتواند ملائك را از عالم ملكوت با تجلّياتش نازل كند. آن وجود همان سينه كسي است كه مسجود همهي ملائك ميباشد كه ميتواند همه آن ملائك را نازل كند. اگر حضرت ابراهيم داراي چنين قدرتي و چنين تقربي نباشد ملائك نميتوانند به ديدنش بيايند كه در آيات كريمهي قرآن شرحش داده شده است.
«هل اتي'ك حديث ضيف ابراهيم المكرمين اذ دخلوا عليه فقالوا سلاماً» ، ضيوف ابراهيم چه كساني بودند آن ملائك چگونه ميتوانستند بر ابراهيم نازل شوند؟ اگر حضرت حسين ع نباشد ملائك زائر حرم او اصلاً توانايي آن را ندارند كه در عالم ملك و شهود بيايند، زيرا عالم ملك، ادني مرتبه وجود است. اصلاً براي حضور و ظهور و تجلّي ملائك مقرب در عالم ملك جايي وجود ندارد كه آن ملائك نازل شوند. عالم ملك يا عالم شهود يا عالم دنيا، پستتر و محدودتر و حقيرتر از آنست كه بتواند نزول ملائك مقرب را بر خود تحمل كند و فوراً متلاشي خواهد شد.
مطلع الفجر ارادتمندان و عارفان به مقام فاطمه س
يك وجودي كه خودش و ريشهاش از حول العرش محدقين ميباشد، در عالم ملك و شهود آمده و اينجا نشسته است و لذا ميتواند اين ملائك را هم كه از حول العرش محدقين هستند را نازل كند. مطلب سنگين ميباشد بايد دقت شود ميفرمايد: «سلام هي حتي مطلع الفجر» آنوقت هركس دستش به دامن حضرت فاطمه س برسد مطلع الفجرش شروع ميشود. حيفم ميآيد از اين سوره با عجله گذر كنم. فقط كلمه «سلام» را از آن شرح ميدهم، يك وقت گمان نكني كه حالا ديگر معناي سورهي قدر را فهميدي. متأسفانه با سورهي قدر نيز همان كاري را كردهايم كه با «سلام» و با «الحمد» و با «بسم الله» كردهايم. همين كار را با «لااله الاالله» كرديم، جملهي «لاالهالاالله» آن را «نيست خدايي به جز الله» معنا كرديم. حضرت رضا ع از قول حقتعالي ميفرمايد: «قال الله تبارك و تعالي: كلمة لااله الاالله حصني و من دخل حصني امن من عذابي» اين حديث قدسي است. يعني حضرت رضا ع از قول خدا نقل ميكند و اين حديث عين وحي است و مانند آيه قرآن است. كلمهي «لااله الاالله» چيست كه قلعه و حصن خداست منظور اين است كه كلمهي «لاالهالاالله» چيزي نيست كه بتوان با فرهنگ لغت ترجمهاش نمود. كلمهي «لاالهالاالله» نقشهي ملكوت است، نقشهي حيات است، پيام ملكوت و قلعهي ملكوت است، ميفرمايد: «و من دخل حصني» يعني هركس وارد آن بشود، آدم چگونه ميتواند داخل كلمه برود؟! با تدبّر در اين روايت معلوم ميشود كه اين كلمه مانند مفهوم متعارف در عرف جامعه از معني كلمه نيست. اين واژه معني خاصي دارد كه همچون قلعه داراي ويژگيهاي متعدد و تواناييهاي مختلفي است. جملهي «امن من عذابي» يعني چه؟ اين چه قلعهاي است كه ميتواند سپر عذاب شود. ملاحظه ميشود كه كلمات ملكوتي و وحياني ترجمهي معادل ندارد. يك دايرة المعارف بسيار عظيم بايد نوشت تا تازه آدم بفهمد اين كلمات يعني چه.
سلام بهشت بر بهشتيان
خداوند متعال در جايي ديگر از قرآن ميفرمايد: «تحيتهم فيها سلام» بهشتيان وقتي كه ميرسند به بهشت، در بهشت به عاليترين مرحله كمال ميرسند. آن جلسه عرض كردم كه بهشت جايگاه كمال است به طوري كه بوي آن آگاه و ناطق و عارف به مقام خود شخص بهشتي است. درختش آگاه و عارف به مقام شخص بهشتي است. انهارش نيز آگاه و عارف هستند. انهارش كه مثل اين انهار دنيا نيست و شعور و آگاهي آنها از نوع شعور ملكوتي است. بطوري كه ذره ذرهّ برنامههاي فرد بهشتي كه اكنون وارد ميشود را ميشناسند و ميدانند كه به اوچه بگويند و نشاني اين حرف اين است كه خداوند متعال ميفرمايد: «سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار» ، اين ملائك، آن درختها، آن در و ديوار، اين رودخانه، آن قصر، آن برگها، آن گلها، آن پرندگان كه ما نميدانيم چه هستند آنها جلوتر از شخص بهشتي از پروندهاش خبر دارند و آگاهتر از خودش به خودش هستند. ميگويند: «سلام عليكم بما صبرتم» . برنامههاي گذشتهي انسانهاي بهشتي را در دنيا ميشناسند. حالا قيامت كجا و اينجا كجا؟ ميدانند كجا بوده و چه كار كرده و چه مبارزاتي انجام داده و چقدر صبر كرده، چقدر ايثار كرده، چقدر تلاش كرده، آنوقت تازه به او اين سلام را ميگويند. اين سلام چه نوع سلامي است؟ «سلام عليكم بما صبرتم» اين سلام اعطاي عالم صبر است. اين سلام اعطاي عالم پيروزي و توفيق است اين سلام به معني «درود بر شما» نيست. «درود بر شما» يعني چه؟! آيا عبارت «درود بر شما»، خواهد توانست به عنوان جايگزين و معادل براي ترجمهي «سلام عليكم» در بهشت گردد؟! در اين سلام، خادمان بهشت و اهل بهشت، عالم صبر را از جانب حقتعالي تسليم فرد بهشتي ميكند ومقام توفيق را اعطا مينمايند.
مجلس سرور و شادي ايشان در بهشت، سلام است!
قرآن كريم ميفرمايد مجلس سرور و شادي بهشتيان در بهشت، سلام است؛ «تحيتهم فيها سلام» بهشتيان در آنجا حالاتي دارند كه خيلي عجيب است، در تعريف آن مرتبهي كمال، قرآن كريم ميفرمايد آنجا «دارالسلام» است. از اسرار سلام در قرآن كريم هنوز پردهبرداري نشده است. مجلس سرور و شادي در بهشت، سلام است يعني چه و دعايشان در بهشت سلام است يعني چه؟ با عنايت به اين معارف حيرتآور آيا ميتوان سلام را با واژهي معادل «درود» ترجمه نمود؟ حالات افراد بهشتي چگونه حالي است و در سلام چه حالاتي نهفته است كه وقتي با يكديگر در بهترين شرايط و در بالاترين مرحلهي كمال روبرو ميشوند، بالاترين هديهاي كه به يكديگر ميدهند، سلام است. آيا باتوجه به معاني فوِ بازهم ترجمه سلام «درود» است؟! اگر معني سلام را در اين آيات با واژهي معادل «درود» ترجمه كنيم، معني آيات فوِ چنين ميشود كه بهشتيان رو در روي يكديگر نشستهاند و دائمبه يكديگر ميگويند درود بر شما و آن را تا ابد تكرار ميكنند!! مگر ديوانهاند كه روبروي هم بنشينند و دائماً بگويند «درود بر شما»؟!! ميبينيد كه با معارف نهفته در كلمهي ملكوتي سلام چه كار كردهايم؟! نميفهميم يا خودمان را به بيشعوري زدهايم. با قرآن بازي كردهايم. خود قرآن كريم ميفرمايد: «يا رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا» ، گويا ميفرمايد كه من با آمريكاييها كاري ندارم، با همين مؤمنين و متدينين هستم، با همين شيعيان هستم، من از اينها شكايت دارم كه قرآن را رها كردهاند، به هم سلام ميكنند ولي نميدانند چه ميگويند، سلام ترجمهاش Hello نيست، صبح بخير نيست، احوال شما چطور است نيست، سلام سلامتي ميآورد نيست! قرآن كريم ميفرمايد: «تحيتهم فيها سلام» ، اصولاً وقتي انسانهاي برتر به مراحل و مراتب عالي تقرّب ميرسند، هنگام دعا، سلام ميكنند، يعني از حضرت حق تسليم عوالم ملكوت را تقاضا ميكنند و آسمان به آسمان پرواز ميكنند و بالاتر ميروند، هي التماس ميكنند، هي سلام ميكنند، يعني همواره تقاضاي تسليم و اعطاي مقامات بالاتر ميكنند و همينطور بالاتر ميروند.
با صلوات چه كردهايم؟
«يا ايهاالذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما» صلّوا يعني چه؟ سلّموا يعني چه؟ اين آيهي كريمه را هم به روزگار بقيه دچار كردهايم. صلواتهايمان هم به روزگار سلاممان گرفتار شدهاند. سلاممان هم به روزگار بسم الله مان، بسم لله مان هم به روزگار لااله الاالله مان گرفتار شده است. ما چه ميفهميم، يك عده كور و گنگ و كر! نميخواهيم در روايات و آيات تدبر كنيم. قرآن كريم ميفرمايد: «أفلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» يعني چرا در قرآن تدبّر نميكنند؟ مگر بر قلوب ايشان قفل زده شده است؟! تنبلي در تدبّر كردن در آيات قرآن، خطرناك است و منتهي به قفل زدن و تعطيل كردن دستگاه ارتباطي ما با ملكوت يعني تعطيل كردن قلب خواهد شد. نكند كه يكوقت در مورد قلب ما بگويند اين واحد صنفي به علت كمكاري تعطيل است. قرآن ميفرمايد: هركس در اين قرآن تدبر نكند درب قلبش را ميبنديم و قفل ميزنيم، اين عين نص صريح قرآن است، قرآن فرياد كشيده كه مگر بر در دلهايتان قفل زدهاند كه نميخواهيد بفهميد و نميخواهيد بدانيد كه ما داريم به شما چه ميگوييم.
بعداز نماز ميگوييم: «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي» ، «ان الله» يعني خود خدا، اينكه ميگويم يك ترجمهي عوامانه نيست، عين واقعيتش است، خود خدا عاشق رسول است، شما چه ميفهميد كه محمد كيست، حقيقت محمديه را مگر شما ميشناسيد؟! او عاشق من است و من عاشق او هستم، منم كه بايد بر رسولم صلوات بفرستم و بعد ميفرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليماً» ، اي اهل ايمان شما نيز بر او صلوات بفرستيد، ولي ما اصل صلوات را نميفرستيم بلكه ما ميگوييم «اللهم صل علي» يعني يا الله صل علي، «صل» فعل امر است و در اين آيه چون مخاطب ما، حقتعالي است معني فعل امر به دعا و التماس تبديل ميشود. يعني ميگوييم كه خدايا تو صلوات بفرست يعني خداوندا ما كه نميفهميم اسرار صلوات يعني چه؟ خداوندا من به حقيقت صلوات آگاه نيستم زيرا خودت در اين آيه فرمودهاي كه صلوات بر محمّد ص فقط در يد قدرت توست ولذا از ساحت مقدس تو درخواست ميكنم كه بر محمد ص صلوات بفرستي.
ما فقط دعا ميكنيم ولي چون خدا عاشق رسولش است و او ميداند چه خلق كرده است و نيز او ميداند كه حقيقت صلوات چيست و لذا اين دعا مستجاب ميشود آنوقت خدا به سفارش من و تو با همهي ملائكهاش به ساحت مقدس حضرت محمد ص صلوات ميفرستند، آنوقت در سينه رسول خدا ص خبرها ميشود. آنوقت حضرت ميبيند كه در زير اين هدايا و مقامات اهدائي حقتعالي نوشتهاند از طرف فلاني و نام تو را ضميمه كردهاند. بديهي است كه رسول خدا از ما شاد ميگردد و عنايات حضرت رسول چگونه شامل ما خواهد شد و متقابلاً حضرت رسول براي ما دعا خواهد كرد. آن هنگام است كه اگر صلوات را با حضور قلب و معرفت لازم و اخلاص كامل و توسل و تضرع مناسب تلاوت كرده باشيم، در قلب خود، فتوحات بسياري را دريافت ميكنيم كه از ناحيهي حضرت رسول اكرم ص ميباشد. «صلّوا» يعني چه؟ نميدانيم؛ «ان الله و ملائكته يصلون» يعني چه؟ نميدانيم چه مقاماتي است؟ خوب اينها پيشكش اما ادامه را ببينيد، «وسلموا تسليماً» سلام كنيد، تسليم كنيد، سَلَّمَ، يُسَلِّمُ، فَعَّلَ، يُفَعِّلُ، باب تفعيل، مصدر آن تسليم است يعني هم مفهوم تكثر و هم مفهوم تعدد و هم مفهوم تنوع دارد و هم مفعولهاي مختلف ميگيرد، يعني چه؟ يعني اينكه دائماً و آن به آن بايد دست توسل به ساحت مقدس اهلالبيت : با روشهاي مختلف و به انواع مختلف و به دفعات مختلف بلند كنيم تا مفهوم تسليم در رفتار ما متجلّي گردد. «اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها».
اگر شب و روز مينشستيم و مثل فرشتهها فقط همين صلوات را با معرفت و اخلاص و تضرّع ميفرستاديم كارمان درست ميشد كه البته اين كارها و اين حالات مخصوص اولياء است و با زندگي گناهآلود ما سازگار نيست. بهقول معروف آن مرغي كه انجير ميخورد نوكش كج است. مؤمن، وقتيكه بفهمد در صلوات خود چه ميگويد پرواز ميكند و بالا ميرود.
آنكه قلبش را مطهر كردهاند سلام حقيقي را ادا ميكند
حضرت امام رضا ع به اباخالد كه يكي از صحابه است ميفرمايد: «والله يا اباخالد لايحبنا عبدٌ و لايتولانا حتي يطهر الله قلبه و لايطهر الله قلب عبد حتي يسلّم لنا و يكون سِلماً لنا» اي ابا خالد به خدا قسم هيچ بندهاي ما را دوست نميدارد و ولايت ما را نميپذيرد مگر اينكه خداوند قلبش را تطهير كند «و لايطهر الله قلب عبد» و خداوند قلب هيچ بندهاي را طاهر نميكند «حتي سلّم لنا» يعني تا آنكه مفهوم «و سلّموا تسليماً» را در ظاهر و باطن خود متجلّي نمايد. معارف سلام را در اين مرحله از تسليم بشناسد و عارفانه و خاضعانه و خالصانه و آن به آن، خود را تسليم ما كند، يعني آن به آن «السلام عليك يا اباعبدالله» بگويد البته بايد طبق اين معارفي كه اكنون مطرح ميكنيم و در جلسات گذشته مطرح كردهايم بايد السلام عليك را بگوئيم نه «درود بر اباعبدالله». اين روايت ترجمه آيهي «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي» است، آنوقت خود حضرت رضا ع اين سلامها را ترجمه ميكند و در ادامه ميفرمايد: «ويكون سلماً لنا» يعني وقتي كه ميگويد: «السلام عليك يا اباعبدالله» اگر اباعبدالله به قلبش نگاه كند و به او بگويد كه الان وسط آتش بپر، بايد بپرد و يا بگويد مانند حضرت ابراهيم ع سر فرزندت را از بدنش جدا كن، او اجابت كند. مگر به اباعبدالله نگفتند كه گلوي علي اصغر را در راه وصال و دفاع از دين ما پاره پاره ببين؛ جگر علياكبر را قطعه قطعه ببين؛ «ارباً ارباً» يعني قطعه قطعهاش ببين، حضرت أباعبدالله ع در راه ترويج انديشهي وحياني و كسب رضاي حقتعالي داراي چنين مرتبهاي از تسليم بود. فرد مؤمن اگر واقعاً تسليم باشد آنوقت «سلمه الله» حالا خداست كه به او سلام ميكند، اگر خدا به انسان سلام كند چه ميشود «هوالذي يصلّي عليكم و ملائكته» آنوقت است كه خدا بر شما سلام ميكند. خدا اگر به كسي سلام كرد و صلوات فرستاد، بمعني آنست كه او را همنشين با محبوب كل هستي يعني حضرت محمد ص خواهد نمود. خدا اگر به كسي سلام كند، تمام عالم، تسليم او خواهد شد. خدا اگر به كسي سلام كند، ملائكهي او، خادم و مطيع او خواهند گشت. تمام اسرار هستي بر او مكشوف خواهد شد.
نتيجهي سلام حقيقي
حضرت رضا ع در ادامهي روايت ميفرمايد در آنصورت «سلمه الله من شديد الحساب و آمنه من فزع يوم القيامة الاكبر» يعني در روز قيامت همه ميترسند ولي او عشق ميكند. همه ميلرزند در حالي كه او ميخندد. زيرا جلو جلو تسليم شده است و از اولياء خدا شده و حالا خدا هم تمام عالم ملكوت را تسليم او كرده است و قيامت در چنگ اوست. حال چه كسي ميتواند از او حساب بكشد او خودش يكي از سلاطين است و از بقيه حساب ميكشد و خودش شفاعت ميكند. چقدر روايات داريم كه بسياري از اولياء خدا در روز قيامت شفاعت ميكنند. مثلاً همين روايتي كه در مورد زيارت عاشورا خوانديم كه هركس حضرت حسين ع را با اين زيارت (زيارت عاشورا) زيارت كند و آن را با همين مضامين از سر معرفت بخواند به او اجازه ميدهيم كه در روز قيامت هركس را كه بخواهد شفاعت كند. داريم يكي يكي معاني «سلام» را بيان ميكنيم تا به يك جمعبندي برسيم. داشتيم «سلموا تسليما» را ميگفتيم چطور سلّموا؟ يك صورت خاصي كه نشانيهايش را ما در زيارت عاشورا دادهايم، آنگونه كه در رفتار خود حقيقت تسليماً را متجلّي كند، آنطوري سلام كند كه خدا دستور داده است و آنگونه مسلمان بشود كه حقتعالي فرموده است «تسليماً» .
در جاي ديگر در قرآن كريم داريم: «سلامٌ قولاً من رب الرحيم» وقتي كه از بزرگان، از انبياء و اولياء به آن مقامات برسند، حقتعالي عالم رحمت را به او عطا ميكند و او به مقام رحمت نائل ميشود، لذا اين سلام عالم رحمت است. در جاي ديگر در قرآن كريم خداوند متعال خطاب به بهشتيان ميفرمايد: «ادخلوها بسلام آمنين» . اين سلام عالم امن است، عالم انس است، عالم محبت است. يعني وقتي كه پايتان را داخل بهشت ميگذاريد، لذت عشق آنچنان در شما اثر ميكند و آن چنان احساس ايمني ميكنيد، آن چنان احساس لطف و محبت ميكنيد كه نميتوانيد بيكار بنشينيد و لذا از خود بهشت با آن همه زيباييهاي عالم كمال غافل ميشويد و به انس و لطف و امن و امان حضرت حق متوسل و مشغول ميشويد.
در جاي ديگر خداوند متعال ميفرمايد: «هوالله الذي لاالهالاهو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر» خداوند متعال در اين آيه ميفرمايد، خودمن سلام هستم، حالا سلام ترجمهاش چه ميشود؟! پس اگر بنويسيم كه «سلام» مساوي است با خود خدا، درست است. ممكن است كه يكي «بگويد» آيا «سلام عليكم» يعني خدا برتو ؟! بله، درست است اينقدر از معارف قرآني دور افتادهايم كه اين معنا براي ما عجيب ميآيد. در جاي ديگر داريم كه «و من قتلتُه فأنا ديته» من عاشق كسي بشوم آنگاه خودم پاداش او هستم، ديگر به او بهشت نميدهم خودم را به او ميدهم. براي همين در زيارت عاشورا ميگويي: «السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك عليكم مني سلام الله»، اگر از من سلام ومنّي سلام است، پس چرا «سلام الله» . يعني خود حقتعالي بر شما، ديدي معناي سلام «درود» نيست. اما اين مفاهيم از كجا دارد سرچشمه ميگيرد؟ چشمه در معرفت حضرت فاطمه س دارد، چرا معرفت حضرت فاطمه س ؟ زيرا اينها را هم خود حضرت برايت ترجمه كرده است و دلم نميآيد كه زبان الكن خودم را به كار بكشم. عين روايت را برايت ميخوانم تا خودشان مدد كنند. اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها.
مفهوم السلام در بيان حضرت فاطمه س
چه خوش است كه از حضرت فاطمه س بشنويم كه سلام يعني چه؟ حضرت فاطمه س ميفرمايند: «اللهم انت السلام و منك السلام و عليك السلام و اليك يردالسلام» يعني اي خدا تو خودت، حقيقت سلام هستي. حقيقت هر سلام از ذات تو سرچشمه ميگيرد و بر هر چيزي كه سلام وارد ميشود از ناحيهي توست «و عليك السلام» حقيقت هر سلامي به تو باز ميگردد «واليك يردّ السلام» . حضرت ميفرمايد كه اي شيعيان من حقيقت سلام اعطاي مقام و حقيقت مقامات ملكوتي است.
حقيقت سلام نزد خداست يعني كسي چيزي ندارد كه تسليم كند. اگر ما خود را تسليم كنيم وجود ما نيز از آن خداست. ما ميخواهيم به خداوند بگوييم كه تسليمت هستيم، مگر غلام از خودش سرمايهاي دارد كه تسليم بكند؟ همهي سرمايهاش مال آقايش است، من كه چيزي ندارم كه به تو اعطاء كنم، هرچه دارم مال مولايم است. در جملهي «عليك منّي سلامالله» ميگوييم اي حضرت أباعبدالله! ظرف سلام من كه محتوايي بر نميدارد، در اين ظرف كه چيزي جاي نميگيرد، پس از حضرت حق التماس ميكنم كه بر تو سلام كند ولذا سلام بايد «مني سلام الله» باشد.
تفاوت مفهوم سلام و السلام
آنچه ذكر كرديم به غير از دو مورد همه مفهوم «سلام» بود. يكي آنجا كه حضرت عيسي ع فرمود: «والسلام عَلَيَّ» ، يعني مقامات ملكوت يكجا به من عطا شده است. يكي هم در زيارت عاشورا، در زيارت عاشورا عرض ميكنيم «السلام عليك» ، يعني سلام را با الف و لام ميگوييم. نميگوييم، سلام عليك يعني حسينجان آن مقاماتي كه خدا در قرآن گفته است، آن عشق بازيهايي كه با همهي انبياء و اولياء كرده است همهاش نثار تو باد حسين جان. همهي آن مقاماتي كه به نوح داده، از خداوند التماس ميكنم كه به تو اعطا كند و داده است. در زيارت «وارث» ميخوانيم: «السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله» يعني سلام بر تو اي كسي كه همهي اسرار و گنجينههاي «علم آدم الاسماء كلها» را تو به ارث بردهاي و اصطفاء و برگزيدگي را از حضرت آدم، تو به ارث بردهاي و نور چشم هستي و گل سرسبد خلقت گشتهاي. «السلام عليك يا وارث نوح نبيالله» يعني سلام بر تو اي كسي كه همهي مقاماتي كه خداوند متعال به نوح داده است به تو به ارث رسيده است حسينجان. نوحي كه پس از سه هزار سال مبارزه خدا به او فرمود: «سلام علي نوح فيالعالمين» يعني تسليم كل هستي در مرتبهي مقامات نوح به تو اهداء شده است. «السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله» يعني سلام بر تو اي كسي كه مقام حضرت ابراهيم ع ، يعني درجهي نبوّت و رسالت در مرتبهي اولوالعزم، را به ارث بردهاي و همدرجه با حضرت ابراهيم ع شدهاي. يعني اي حسيني كه بالاتر از ابراهيم در عاشقي و تسليم با خدا عمل كردهاي. اگر او تنها فعل شهادت فرزند و ايثار در راه خدا را تمرين كرد و به نمايش گذاشت، امّا تو حقيقت شهادت و ايثار و صورت تحققيافتهي شهادت و پرپر شدن و قطعه قطعه شدن علياكبر و علياصغر را به نمايش گذاشتي و به همين دليل به مقام خليلاللهي كه ويژهي حضرت ابراهيم است رسيدي. وقتي ابراهيم حتي عشق فرزندش اسماعيل را از سينهاش بيرون كرد، خدا او را به دوستي انتخاب كرد، حسينجان! مقام ابراهيم راهم تو داري.
واژهي «السلام» در زيارت وارث نشان ميدهد كه هر اعطايي مخصوص خداست؛ هرگونه حقيقت تسليم مخصوص خداست. انسان چيزي ندارد كه تسليم كند جز آنكه آنچه كه خداوند خود به او داده است، تسليم خدا نمايد. همه چيز مال خداست. بنابراين حقيقت سلام از طرف خودش است و بازگشت سلام هم به سوي خودش است و اگر كسي آنچه كه حقتعالي به او داده است خرج خود خدا كند، آنوقت ميليارد ميليارد برابر تحويل ميگيرد. آن سلامي را كه حقتعالي كرده به حضرت ابا عبدالله ع حالا حضرت حسين ع دارد خرج خود خدا ميكند و وقتي خرج خود خدا كرد آنوقت در عظمت و سلطنت و اعطاي مقام به حضرت أباعبدالله ع خبرهايي ميشود كه از بالاترين قدرت خيال و تصوّر ما هم خارج است.
حقيقت هر سلامي از ناحيهي حق است
پس حقيقت هر سلامي از ناحيه حق است. همه سلامها حقيقت حق است هرچه سلام و تسليم هست بايد از طرف خدا باشد هرچيزي هم كه بايد اعطاء شود و خرج شود بايداز طرف خدا باشد و به خدا برگردد چون مال خودش است و اگر به خودش بر گردد و خرج خودش بشود آنوقت خبرهايي ميشود كه حتّي از درك آنها عاجزيم، امّا اگر سلام و تسليم را در راه شيطان خرج كني، بسيار خطرناك، وحشتناك و هولناك است، عواقب وخيمي در پي دارد كه اين بحث ما، گنجايش طرح آن را ندارد.
دو معنا در سلام مؤمنين به يكديگر
وقتي كه ما به يكديگر سلام ميكنيم، اين سلام دو معنا دارد در معناي اول سلام دعاست واز خدا ميخواهيم كه به تو مقامات اعطاء كند، نجاتت بدهد، دستت را بگيرد، شيطانِ نفست را تسليمت كند ملائكه را تسليمت كند، معارف را تسليمت كند، آدمت كند. اين سلام « Hello » نيست،
« How are you » نيست، «صبح بخير» نيست، والله اينها نيست، حواستان را جمع كنيد.
يك روز صبح زود در قاهره در يك منطقهي باصطلاح مدرن قدم ميزدم ميديدم كه وقتي دو نفر از عربهاي مصري به هم ميرسند به جاي سلام كردن به هم ميگويند «صباح الخير» ، يعني صبح بخير. نميگويند «السلام عليكم» ، (منظور ما در اينجا مفهوم الهي سلام است) وقتي ميخواهند خداحافظي كنند ميگويند «مع السلام» ، اما منظورشان سلام قرآني نيست. مانند همان تعارفهاي توخالي كه ما به هم ميكنيم، مثلاً «مواظب خودت باش»، «قربانتم»، «چاكرتم». متأسفانه در بين عربهاي عوام و معمولي و باصطلاح «امروزي» هم همينطور است، فرهنگ قرآني در سلامشان نيست.
ملاحظه ميشود كه سلام و مفهوم قرآني آن، مخصوص عربها نيست. چون يك واژهي عربي در عرف فرهنگ اعراب نيست بلكه واژهاي است وحياني كه فقط در ادبيات اولياء خدا و عاشقان خدا و آشنايان و آگاهان به ادبيات وحياني و فرهنگ قرآني بكار گرفته ميشود. به همين دليل است كه در احكام اسلامي، وقتي مسلماني به ما سلام ميكند، دادن جوابش واجب است. روايت داريم كه كسي كه در سلام كردن سبقت ميگيرد و سلام ميكند شصت و نه ثواب دارد، يعني شصت و نه مقام به او ميدهند ولي آنكه پاسخ ميدهد فقط يك ثواب ميبرد و ميبينيم كه آقا اميرالمومنين ع در سلام كردن بر همه سبقت ميگرفت و هيچ كس نميتوانست بر او سبقت بگيرد و آقا بر زنها و بچهها سلام ميكرد زيرا آقا اميرالمؤمنين ع ميدانست كه چه مقاماتي نصيبش ميشود. ولي ما از فرهنگ و انديشه آل محمّد : دست برداشتهايم. اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها.
معناي دوم در سلام ما به همديگر اين است كه وقتي به مسلماني عرض سلام ميكنيم يعني به او ميگوييم كه تو از ناحيه من در اماني، مال وجان و عمر و آبروي من و هرچه دارم همه تسليم توست، من كه از خودم چيزي ندارم اما آنچه كه فعلاً چند روزي به امانت نزد من است همه را در اختيار تو قرار ميدهيم.
اينگونه سلامكردنها، فرهنگي ايجاد ميكند كه از ميان عامهي مردم «پورياي ولي»ها تربيت ميشوند و امثال «طيب»ها ظهور ميكنند. از بين لاتها و چاقوكشها ميگويم، تقليد از عرفا و اولياء خدا پيشكشمان، ما اگر ميان لاتها هم راه برويم اگر آدم بشويم و صداقت سلام را در رفتار خود متجلّي كنيم بايد كلاهمان را بالا بياندازيم.
تختي گدايي ميكند
مثلاً همين پهلوان تختي كه پهلوان و سرآمد كشتيگيران قرن معاصر بود وقتي كه در بويين زهرا در قزوين، زلزله آمد، من شاهد بودم كه سه تا كاميون اجاره كرد و براي جمعآوري كمكهاي مردمي و نجات زلزلهزدگان، يك تابلوي بزرگ جلوي آنها نصب كرد كه روي آن نوشته شده بود «تختي گدايي ميكند» آنوقت خودش ميرفت بالاي كاميون ميايستاد و در خيابانها راه ميافتاد و مردم فقير جنوب شهر با ديدن آن پهلوان بزرگوار و آن جملهي عجيب، هرچه داشتند، خالصانه تقديم ميكردند حتّي پيرزنها زندگيشان را بقچه ميكردند و داخل كاميون ميانداختند، دليل كار او آن بود كه عوامل دولت شاهنشاهي، تمامي كمكهايي كه از طرف مردم يا كشورهاي خارجي براي زلزلهزدگان اهداء ميشد را به جيب خود سرازير ميكردند و بيچارههاي زلزلهزده را به حال خود رها ميكردند. آن پهلوان بزرگوار پس از جمعآوري كمكهاي مردمي عازم منطقه زلزلهزده شد اما وقتي فهميد كه ساواك قصد دارد آن اموال را چپاول كند و نميگذارد به دست زلزلهزدگان برسد آنها را دوباره به صاحبانشان برگرداند كه البته عوامل شاهنشاهي اين رفتار افشاگرانهي او را تحمل نكردند و او را كشتند.
اما ما از فرهنگ اهلالبيت : دست برداشتهايم. اي سياستبازاني كه با يكديگر به دروغ و فريب سلام و احوال پرسي ميكنيد و بعد كه از يكديگر جدا شويد، پشت سرهم بدگويي ميكنيد، رو سياه شدهايد ولي خودتان نميدانيد. اي مديركلها، گرفتار شدهايد، آلوده شدهايد، دست از قرآن برداشتهايد، نفرين رسول خدا هنوز قيامت نشده يقهتان را گرفته است. زيرا سلام و معارف و مفاهيم آنرا به سياستبازيهاي خود آلوده كردهايد، قرآن را مهجور نمودهايد ولذا ميبينيم كه از خانههايتان فرزنداني بيرون ميآيند كه چه كارها كه نميكنند. رانتخواري ميكنند، با صورتهاي قانوني، ثروت جامعه را به غارت ميبرند، در مجالس فساد شركت ميكنند، دست در دست دشمنان اسلام ميگذارند.
مخاطب گمان نكند منظور من همهي مسؤولين است. ما در بين مسؤولين افراد بسيار خوب داريم، اما تظاهر ندارند ولي بدها مانند مگس دور ميزنند و در چشم انسان فرو ميروند. اگر پنجتا مگس اطراف ما باشد، آدم كلافه ميشود. مسؤوليني كه اهل توجه و تقوي هستند پيدا نيستند، ولي بدها هم بدي ميكنند و هم براي آنكه همه را بد جلوه بدهند سعي در ترويج انديشه و رفتار خود دارند. دشمنان انقلاب و اسلام نيز با خوبها دشمن هستند ولي با بدها كه بد نيستند. بدها را عزيز ميدارند خائنها پيش آنها خيلي هم عزيزند. اما مسؤوليني كه عاشق انقلاب هستند و خون دل ميخورند ولي صدايشان در نميآيد پيدا نيستند. لذا مواظب باشيم كه اشتباه نكنيم.
اي خويشاوندان، اي دوستان، آي بازاريها، چطور جرأت ميكنيد به هم سلام كنيد و همه چيزتان را تسليم هم كنيد ولي بعد پشت سرهم بد بگوييد و آبروي يكديگر را بريزيد، بازهم گفتم بازاريها، نكند خداي نكرده فكر كني همه را ميگوييم ما در بازار صلحا و بزرگاني داريم كه بعضي حتي مجتهدند.
در بازار تهران تاجر فرشي را ميشناختم كه بسيار متدين بود، وقتي عوامل او ميرفتند در خانهها فرشهاي مردم را ميخريدند بعد ميآمدند نزد تاجر و با خوشحالي ميگفتند كه با قيمت پاييني فرش را خريدهايم. آن تاجر با عوامل خود دعوا ميكرد و ميگفت چرا ارزان خريديد، بعد قيمت عرف و معمول را براي فرشهاي مذكور حساب ميكرد و ميگفت اين مقدار ارزان خريدهايد پس مابقي را ببريد در خانهي آن فرد فروشنده و به او بدهيد.
من در سنين دانشآموزي بودم كه با پدرم در مسجد جمعه در بازار تهران، پاي درس آيت الله رفيعي قزويني مينشستيم، آنوقت بازاريها ميآمدند درس اسفار ميخواندند. ما يك چنين بازاريهايي داشتيم و حالا هم داريم اما «قليل من عبادي الشكور» ولي متأسفانه اينها كم هستند، خلاصه آنكه نبايستي روح نفاِ داشته باشيم تا از طرفي به يكديگر سلام كنيم با آن همه معارف و مضامين كه در مفهوم سلام وجود دارد، ولي بعد طرز ديگر رفتار كنيم.
با صداقت و معرفت با يكديگر سلام كنيم
علّت آنكه لفظ مبارك سلام را بسيار سطحي و بدون توجه بكار ميبريم آنست كه به ترجمهي سطحي سلام بسنده كردهايم كه اين طوري شدهايم، اگر بفهميم كه «اللهم انت السلام» يعني چه، آنوقت به هنگام سلام كردن دقت ميكنيم و براي آنكه صادقانه و عارفانه سلام كنيم زبانمان آرام و متين ميشود و وقتي ميخواهيم جواب سلام را نيز بدهيم، با تواضع و فروتني و معرفت و توجه پاسخ ميدهيم. اساساً ناجوانمردي است كه سلام كنيم و يا جواب سلام بدهيم ولي خلافش را عمل كنيم. مگر تو نامردي؟ مگر دوست داري اينقدر منافق و دورو باشي، چرا به روي خودت نگاه نميكني برو خودت را شستشو بده خودت را پاك كن آقا شو، تروتميز شو، تو در گذشته گل بودي، چرا اين جوري شدهاي، براي اينكه كم كم از معارف اهلالبيت : فاصله گرفتهاي! همهمان اين طور هستيم بيخود يقهي ديگران را نگيريم. هركسي شيطان خودش قويتر از خودش است. هركس بايد مواظب خودش باشد نبايد بنشينيم و براي ديگران كارنامه بسازيم. بلكه اول بايد خودمان را درست كنيم.
آيات قرآن ميفرمايد كه حقيقت سلام نزد حقتعالي است، سلام به تعداد شؤون ملكوت ترجمه دارد. آيا شؤون ملكوت را كسي ميتواند بنويسد؟ به به تعداد شؤون ملكوت يعني به تعداد أسماءالله، آيا اسماءلله را ميتوان نوشت؟ قرآن كريم ميفرمايد اگر همة درختها قلم بشوند و تمام اقيانوسها مركب، نميتوان آنها را نوشت. آنوقت سلام به تعداد همه اينها معنا و ترجمه دارد حالا ديدي سلام ترجمه معادل ندارد، همه اين حقايق نزد حق است. از او منشعب و صادر ميشود و از او متشعشع ميشود و باز بسوي او بر ميگردد، سلام فقط بايد از ناحيه او بيايد، خوش به حال آن كساني كه شامل آيهي «هوالذي يصلّي عليكم» هستند، فقط اوست كه ميتواند باسلام و صلواتش شما را نجات بدهد و به خودش متصل نمايد.
معاني سلام وقتي كه از حضرت حق پايينتر ميآيد به مقامات متعدّد ميرسد. گاهي به مقام «فيالعالمين» ميرسد يعني تمامي ملك و ملكوت، تسليم او ميگردد. نظير آن مقاماتي كه به نوح اعطا كردند، آن ميشود «سلامٌ» . گاهي به مقام ابراهيم ع ميرسد. مقاماتي كه به ابراهيم اعطاء كردند كه ميشود «سلامٌ علي ابراهيم» .
مقاماتي كه به بهشتيها هنگام ورود ميدهند يعني «قالوا سلاماً» . يعني سلام شامل مقامات، معارف، عوالم، قدرتها و سلطنتهاي بسياري ميشود، پس سلام به همان تعداد معاني دارد، حالا «السلام» را با همهي اين معاني كه گفتيم در نظر داشته باشيد الان در مقابل آقا امام حسين ع ايستادهايم و ميگوييم: «السلام عليك يا اباعبدالله» البته هنوز «اباعبدالله» را ترجمه نكردهايم، گمان كردهاي كه «اباعبدالله» يعني امام حسين؟ متأسفانه به همين صورت با زيارت عاشورا بازي كردهايم. اما حالا شروع ميكنيم. به خدا بصورت فشرده از مطالب عبور ميكنم، بعضي از مستمعين آنقدر اصرار ميكنند كه «شرح زيارت را بگو ديگر» اما من مطالب را فشرده ميگويم و عبور ميكنم، قسم جلاله خوردم كه اگر ده سال هر شب زيارت عاشورا را شرح بدهم، ترجمهي آن تمام نميشود. حالا شروع ميكنيم.
«السلام عليك يا ابا عبدالله» يعني اي حسين جان تمام مقامات ملكوت نثار تو. هرچه كه خدا به من داده است فداي تو. اين جان ناقابل نثار تو. بچهات را در آغوشت بگير بگو حسينجان اين نوزادم فداي علي اصغرت. خودت دور حرم بچرخ بگو دورت بگردم، بگو هرچه دارم از ناحيه خودم نيست. من كه لايق نيستم چيزي به تو بدهم. حسينجان سلام الله عليكم. حسينجان از خدا ميخواهم از حول العرش محدقين تمامي مقاماتي كه حضرت حق به اولياء و انبياءعطا كرده به تو بدهد. حسينجان ما همهمان تسليم تو هستيم. حسينجان ما همه عاشق آن مقامات تو هستيم. حسينجان ما عاشق آن مقاماتي هستيم كه هريك از شعاع انوار تو يكي از مقامات است. حسينجان براي وصول حتي به يكي از آن بينهايت مقاماتت دست ما را هم بگير. «السلام عليك يا اباعبدالله»
روضه
اين روضه ايست كه خود حضرت زهرا س ناله زده و خوانده است:
قل صبري و بان عني عزايي بعد فقدي لخاتم الانبياء
حضرت فاطمه س در نالههاي ديگري كه بر غريبي خود و غم دوري حضرت رسول ص سروده است، فرموده است:
ماذا علي من شم تربة احمد ان لا يشم مديالزمان غواليا
قل للمغيب تحت اطباِ الثري ان كنت تسمع صرختي و ندائيا
به آن عزيز زير خاك، يعني پدرم، بگوييد: نالهي عزيزكردهات را بشنو. فرياد بيكسياش را بشنو. ببين با من چه كردهاند.
صبّت عليّ مصائب لو أنّها صبّت علي الايام صرن لياليا
بابا بلايي كه بر سر من آوردهاند اگر بر سر روز بياورند به شب تبديل ميشد.
قد كنت ذات رحمي بظل محمد لا أخش من ضيم و كان حميً ليا
بابا وقتي تو بودي از دشمنها نميترسيدم آنقدر حامي داشتم كه جرأت نزديك شدن به من را نداشتند.
فاليوم أخضع للذليل واتقي ضيمي وأدفع ظالمي بردائيا
امّا بابا حالا بلند شو ببين با عبا و لباسم بايد از خودم دفاع كنم. دست دشمن به لباس من رسيده است.
0 نظر