متن کتاب در عظمت زيارت عاشورا ;جلسه اول فهرست عناوین

1912 1396/01/31

 

    عناوين و متن كامل جلسه اول از كتاب "در عظمت زيارت عاشورا"

براي مطالعه، روي عناوين كليك نماييد

        مفهوم نزول قرآن نكار ولايت در رفتار بعضي از اهل ولايت طرح دو شبهه پاسخ دو شبهه نزول آسمانها   دنياي جنين مفهوم آسمان دنيا  نشانه هايي از معارج صاعد شد قرآن ترجمه هاي زيرنويس،كودكانه ترين مفاهيم قرآن است. توقف در ولايت نازل شده     عظمت امامت و ولايت        نزول ائمه اطهار(ع)-صعود انسان       عاشورا تجليگاه كامل قرآن است مقام ملكوتي حضرت علي اكبر مفهوم اشبه الناس خُلقاً مفهوم لقد عظمتِ الرَّزيه ما تنها در نازل شده عاشورا توقف كرده ايم

اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها

 أَيْن‌َ صَدْرُالْخَلائِق‌ِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي‌'*** أَيْن‌َ باب‌ُ اللّه‌ الَّذي‌ مِنه‌ُ يُؤْتي‌ ***أَيْن‌َ وَجْه‌ُ اللّه‌ِ الَّذي‌ اِلَيْه‌ِ يَتَوَجَّه‌ُ الاَوْلِيآء
 

 بحث ما راجع به شرح زيارت عاشورا است ، هركسي اين مطالب اوليه ،كه بعنوان مقدمه بحث مي شود را ياد بگيرد گام مهمي را براي فهم مطالب بعدي برداشته است.

مفهوم نزول قرآن

قرآن از ملكوت اعلي نازل شده است . اين كه ميگوئيم قرآن در اين عالم ( عالم ناسوت ، عالم شهود ،ادني مرتبه وجود، پست ترين مرحله وجود ) نازل شده است، معني آن اين نيست كه از يك جايي بلند مثل باران به پايين افتاده است . شما وقتي مي خواهيد براي كودك حرف بزنيد حرفتان را نازل ميكنيد نه اينكه از يك ارتفاع آن را به پايين بياندازيد؛

پس  « زبان كــودكــي بــايدگشاد »، را شروع مي كنيم اگر فرزندتان از شما بپرسد« بزرگي آسمان چقدر است؟ » شما چه جوابي مي دهيد؟ عاجز ميشويد، كه خدايا به او چه بگويم؛ اگر بپرسد كه « اقيانوس يعني چه» ماتتان ميبرد و با خود ميگوئيد « من بگويم اقيانوس يعني چه » اگر بپرسد « حضرت جبرئيل چه جوري است؟ » يا اگر بپرسد « بهشت كه خيلي زيباست، چه قدر زيباست؟ » آن وقــت چـه تـوضـيـحي خـواهيد داد.

 عالي ترين مفاهيــم عـالـم ملكوت را به يك بچه چگونــه مي خواهيد منتقل كنيد.آن وقت سعي مي كنيد  اين مفاهيم را كوچك كنيد؟ كوچكتر وكوچكتر؛ بنابراين مي گرديد و ميگرديد وميگرديد تا كلمه اي را   كه اندازه فـهـم ايـن بـچه بـاشد را پيدا كنيد. آن كسي كه دقيق تر،عالـم تـر و دانشمندتر اسـت، كـلمه اي را  به اين كودك مي گويد ، كه هر چه بزرگتر مي شود مي بيند مطالبي را كه شنيده است كاملا درست بوده اما همان مقداري كه او قبلا فهميده بود،نبوده است، يعني هر چه بزرگتر مي شود عمق اين حرف  برايش مكشوفتر ميگردد. مثلا وقتي به يك جوان مي گوئيد، «دنيا خيلي پشت و رو دارد » اين حرف تنها  چند كلمه است، اما هرچه زمان مي گذرد او مي بيند راست گفته ايد، اما آن چيزي كه ده سال پيش  فهميده بود، با آنچه كه بيست سال بعد مي فهمد خيلي فرق دارد.

 اما حرف هنوز همان حرف است، و يا وقتي به يك بچه مــي گـويـيـد « اعـمـالت را مـي گذارند، تـوي ترازو و مي كِشند » آن بچــه تـا وقـتـي ده ســالـش است گمان مي كند منــظور ايـن اسـت كـه يك ترازوي دو كفه اي است كــه اعمال را روي يك كفه  مي گذارند و يك سنگ هم روي كفه ديگر مي گذارند، اما كــم كــم بزرگ مي شود و مفاهيم ميزان و ترازو درون ذهنش باز مي گردد ونمي فهمد كه پارچه هم ترازو دارد، ترازوي پارچه متر است؛ حرف هم ترازو دارد، ترازوي حرف  سجع و قافيه است و شعر هم ترازو دارد.ترازوي شعر  عروض و قافيه است. نگاه هم ترازو دارد، دكتر چشم با ترازو مي كشد   تا ببيند عمق ديد فيزيكي شخص چقدر است. عرفان هم ترازو دارد. بنابراين هرچه بزرگتر مي شود مي بيند كه همه چيز ترازو دارد و حرف اولي كه شنيد ملائك با حضور اهل البيت متوجه مي شوند كه او ارباب دارد و بايد با او با ملاطفث برخورد كرد. اما قرآن در مورد روسياهان وتيره بختان وحق ستيزان مي فرمايد: « ولوتري إذيتو في الذين كفروا الملائكه يضربون وجوههم و ادبارهم»(5) يعني چگونه است كه ببيني لحظه اي را كه ملائك جان حق ستيزان را مي گيرند و در آن حال به صورت و پشت آنها ميزنند؛ آنهايي كه به خودشان ظلم كرده اند و اين حرفها رابه  مسخره گرفتند و دلهاي ايشان بازيگوش است « لاهيه قلوبهم »(6) قلبشان بازيگر است و حاضر نيستند در فهم حقايق عميق بشوند، « يضربون وجوههم و ادبارهم »(7) به صورت و پشت و پهلويشان مي زنند، « اخرجو انفسكم »(8) يعني زود باشيد جان بكنيد،و روح و باطن خود را تحويل دهيد واي به حال شما كه  به جاي آن امانتي كه به شما داده ايم و بجاي آن روح و آن موجودي كه بايد در وجودتان رشد كرده باشد و موجودي فهيم و شايسته و توانا باشد يك مجسمه كثافت به ما تحويل مي دهيد. آنوقت ازاين آيه ما بايد صاعد بشويم و بالا برويم و آسمان به آسمان در آن پرواز كنيم واسرار اين معارف را بفهميم وقتي كه اسرار آيات را  فهميديم به خدا قسم كه بسياري از حجابها  كنار مي رود و براي خوب شدن سرعت مي گيريم. لازم نيست زياد توبه دروغين كنيم بلكه اگر عظمت مطلب را درك كنيم  كافي است كه تصميم بگيريم تا راه درست را انتخاب كنيم، بنابراين مشكل ما بر سر فهم قضيه است.

 يك بچه تا وقتي كه نمي داند آتش چيست، به سمت آتش ميرود ولي وقتي كه بفهمد اين آتش چطور دستانش را مي سوزاند، از آن با دقت همواره فاصله ميگيرد و ديگر نياز به توبه كردن و قول دادن براي اين كه ديگر به سمت آتش نرود، نخواهد داشت؛ مشكل ما برسر بي معرفتي است و گناهان ما تنها به خاطر بي اراده بودن نيست، ما يك جاي ديگر را هم كسر داريم، ما معرفت به مقام حضرت زهرا (س) را نداريم، ما در فهم مقام امام حسين(ع) كسر معرفت داريم.

 گفتيم كه قرآن نازل شده است تا ما صاعد بشويم، خود قرآن مي فرمايد: « تتنزل عليهم »(9) عرض من تازه از اينجا شروع مي شود: « خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينابكم »(10) شما نوري بر گرد عرش بوديد و بخاطر ما رو سياهان آمده ايد تا بما بگوييد بياييد بالا و به زباله داني دنيا دل نبنديد، اين اتومبيل شيك و قشنگ را كه به آن دل بسته ايد وقتي تصادف مي كند و از   بين مي رود، پوچي وآشغال بودنش را مي بينيد،همه دنيا چنين است،ظاهري فريبنده دارد و باطني پوچ.

 ائمه اطهار عليهم السلام از آسمان از حول العرش محدقين  آسمان به آسمان نازل مي شوند تا براي ما قابل فهم شوند گمان مي كنيد كه حضرت زهرا سلام الله عليها كه هستي در چنگش بود آيا نمي توانست اشاره كندتا دشمنانش نابود شوند و نگذارد پهلويش را بشكنند؟چرا حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) فرصت داد تا علي اصغرش را تير برنند و گلوي نوزاد معصوم حضرت،پاره پاره بشود، آيا حضرت نمي توانستند اشاره كنند تا تمام صحرا آب زلال و خنك بشود؟ آنوقت بخاطر يك قطره آب، خودش و فرزندانش به سختترين حالت دچار شوند. عاشقي را ببينيد ما مي گوييم « عشق حسين » ولي با اين حرفها بازي مي كنيم.

عاشق حقيقي آنها بودند و هستند. آنقدر عاشق بودند كه حضرت زهرا (س) فرصت داد تا پهلويش را بشكنند. در حالي كه مي توانست جلوي آنها را با اراده ملكوتي بگيرد تا خانمهاي پيرو او در تمامي طول تاريخ  اگر به ظلم رسيدند نگويند ما كه حضرت زهرا (س) نيستيم كه يك اشاره كنيم و ظالم را از پاي در بياوريم. حضرت فاطمه مبارزه را صورت طبيعي داد تا در نسلهاي بعد خانمها مبارزه كردند و اگر دشمن پهلويشان را شكست بگويند با مادرمان  زهرا(س) همين كار را كردند. ايستادگي كنند و مقاومت كنند.و اگر زن و فرزندانشان را در وسط يك صحرا تشنه اسير كردند و مردها و بچه هايشان را پيش چشم آنها كشتند و سر بريدند باز هم مقاومت كنند و نگويند ما كه امام نيستيم تا بتوانيم مقاومت كنيم.امام حسين(ع) فرصت داد تا اين همه بلا و مصيبت را سرش بيآورند تا سر مشق ما خاكي ها بشود. عاشقي را ببينيد، امام گذاشت تا بكشندش، تا به ما ياد بدهد كه، ببينيد من چطوري با اين همه قدرتم به شكل شما زندگي    كرده ام كه شماها از من ياد بگيريد، تا فردا نگوييد كه، امام حسين ، امام  بود، ما كه امام حسين(ع) نيستيم.

انكار ولايت در رفتار بعضي از اهل ولايت

 تو اگر شيعه هستي نبايد با اين بهانه كه ما امام حسين نيستيم، در مقابل ظلم تسليم بشوي. اگر چنين كني انكار امامت كرده اي انكار تشيع كرده اي، انكار راه امام علي(ع) و حضرت زهرا(س) كرده اي.

بديهي است كه ما امام علي(ع) و حضرت زهرا(س) نيستيم، درست است كه ما امام حسين نيستسم؛ اما اين موضوع چه ربطي دارد به اين كه از راه آنها و مكتب آنها سرپيچي كنيم يا پيروي نكنيم؟ چون اهل البيت آمده اند تا اسوه ما باشند. و نازل شده اند و با نزول خود هم سطح ما خاكيان زندگي مي كنند. تا بتوانيم از آنها تقليد و پيروي كنيم ولي اگر به دليل بزرگي و عظمت ذات آنها از ايشان تقليد نكنيم، انكار امامت و ولايت كرده ايم. مي گوئيد، « ما كه حضرت زهرا(س) نيستيم، معلوم است كه مثل حضرت زهرا(س) نيستيم، ما خاك پاي حضرت زهرا(س) هم نيستيم » اما آيا سيره طيبه حضرت زهرا (س) براي ما قابل پيروي هست يا نه؟ يقيناً هست زيرا كه حضرت زهرا (س) از توانائي ملكوتي خود استفاده نكرده است و مثل ما زندگي كرده است. شما اگر معرفت به ساحت مقدس حضرت زهرا(س) پيدا كنيد مي بينيد كه عالم در چنگ ايشان است. اما بايد بدانيد كه سيره طيبه حضرت زهرا (س) چگونه قابل تقليد است. با اين كه عالم در چنگش است ولي با اين حال، توانايي ملكوتي اش را در زندگي براي رفع مشكلات بكار نمي گيرد تا پهلويش را بشكنند و عين ما زمينيها رفتار مي كند تا قابل تقليد بشود اين مطلب كه نكته بسيار مهمي است را ياد بگيريد و به ديگران نيز منتقل كنيد زيرا اين نكته بسيار مهم است.

طرح دو شبهه

 در اين بحث دو شبهه بسيار خطرناك وجود دارد و حل آن دو شبهه را نيز نشان مي دهد  كه بايد تمام شيعيان آنرا ياد بگيرند و آن اين است كه:

 گروه اول مي گويند كه ائمه اطهار(ع) آنقدر بلند مرتبه هستند كه حتي شايسته نيستيم تا اسمشان را بياوريم، كه حرفشان كاملاً درست است. ولي آن قسمت از حرفشان غلط است كه مي گويند حالا كه ما خاك پايشان هم نمي شويم بنابراين از تقليد و پيروي سيره آنها عاجزيم، يعني اگر حضرت زهرا(س) در جلوي ظلم ايستاد و در عين حال اجازه داد تا پهلويش را بشكنند، نبايستي ما جلوي ظلم بايستيم، ما كه حضرت زهرا(س) نيستيم، ما بايد با ظلم و انحراف سازش كنيم يا سكوت كنيم. يعني بطور كلي نادانسته فلسفه امامت و شيعه بودن و پيروي از سيره طيبه اهل البيت را  انكار مي كنند و اصلاً نادانسته خون سيد الشهدا   را پايمال مي كنند و ميگويند كه ما سيد الشهداء نيستيم ماكه تقوا و علوم و معارف حضرت حسين را نداريم، ما گناه كار و خلافكاريم، بايد مارا از اين كوتاهي در مقابل ظلم و اين سازشكاري ببخشند.

گروه دوم مي گويند كه ائمه اطهار(ع) اساساًموجوداتي مثل ما هستند و نبايد آنها را آسماني و ملكوتي    و سلطان تمام هستي دانست، زيرا اگر چنين باشد براي ما قابل تقليد نخواهند بود، بنا براين انسان كامل وجود ندارد و ساخته ذهن عرفا است، آنها هم مانند ما جايز الخطاء هستند اين گروه نيز به وادي انكار و حتي كفر كشيده شده اند زيرا انكار بسياري از آيات قرآن كه مي فرمايد اهل البيت از هرگونه خطا  منزه اند(11) و جز به دستور حق و وحي كلمه اي نمي گويند و رفتار نميكنند(12) اين روسياهان انبوه آيات  و روايات و زيارات و ادعيه را با اين حرفهايشان انكار مي كنند كه يقينأ جز كفر به راه ديگري ختم  نمي شود(13)، اينها مي گويند: « حتي معصومين(ع) خود به خود بدون نظارت مردم و بطور اصولي در معرض انحراف هستند(14)

پاسخ دو شبهه فوق

گروه اول در شبهه خود به روايات و زيارات مأثوره استدلال مي كنند، بالاخص زيارت جامعه كبيره و رواياتي كه در عظمت ولايت و امامت وارد شده است پاسخ آنها آن است كه آنچه به آن استدلال مي كنند كاملأ صحيح است ولي آنچه برداشت مي كنند و نتيجه ميگيرند غلط است، زيرا مستندات آنها آسماني بودن و سلطنت اهل البيت را بر كل هستي اثبات مي نمايد اما نتيجه غلطي كه مي گيرند غير قابل تقليد بودن و غير قابل پيروي كردن از سيره اهل البيت است. شبهه ايشان از اين جا ناشي مي شود كه متوجه نيستند كه اهل البيت در عين عظمت و سلطنت به هستي همچون قرآن نازل شده اند تا براي فهم ما و تقليد ما و عمل ما به روش آنها آسان باشد، آنها زندگي زميني را بر خود تحميل كرده اند تا همه ما زميني ها بتوانيم مانند  آنها عمل كنيم مانند پدري كه خود قهرمان دوندگي است ولي با كودك دو ساله خود راه مي رود و پا به پاي او گام بر مي دارد تا كودك از او تقليد كند و راه رفتن بياموزد.

واضح است كه ما مثل ائمه اطهار (ع) نيستيم، آنها مسجود ملائك هستند و ملائك فقط به حضرت آدم سجده نكردند، سجده يعني شدت تسليم در مقابل ائمه اطهار(ع). فرشتگان و جبرئيل همچون يك غلام روبروي مولايشان امام حسين وامام زمان(عج)مي ايستند وسجده مي كنند كه هيچ غلامي مانند ملائك روبروي مولايش چنين عاجزانه سجده نمي كند،يعني قدرت جبرئيل درچنگ امام است. اين گروه درعين اخلاص وارادت به اهل البيت پشت امام حسين(ع) وامام علي(ع) را مي شكنند و راه را براي هر گونه خلافت و گمراهي و ظلم باز مي گذارند، چون    مي گويند ائمه اطهار بزرگتر از آن هستند كه براي ما قابل تقليد باشند. اين گروه كه قائل به مطالب فوق هستند كمر ائمه اطهار را معاذالله مي شكنند من اين را از قول خودم نمي گويم كه جسارت كرده باشم پشت حضرت رسول(ص) و حضرت مولا عليه السلام را همين گروه از شيعيان مي شكنند كه مي گويند حضرت زهرا(س) آنقدر آسماني است كه ما نمي توانيم از ايشان تقليد كنيم. زيرا به عنوان نمونه به اين قسمت از روايات استناد مي كنند كه مي فرمايد: « بكم تمسك السماء ان تقع علي الارض »(15)، يعني اگر آسمان و زمين در هم فرو نمي رود به دليل آن است كه شما بر آنها سلطه داريد،و لذا ائمه اطهار(ع)  لنگر آسمان و زمين هستند، پاسخ آن است كه حضرات ايشان لنگر زمين و آسمان هستند كه ما شيعيان چه كاركنيم؟ آنها اگر تو هم   نبودي لنگر آسمان و زمين بودند.

 پس نقش حضرت زهرا(س) براي تو و براي من چيست؟گروه دوم كساني هستند كه مي گويند اهل البيت آسماني نيستند، مشكل آنها آن است كه به اين نكته  توجه نكرده اند، زميني زندگي كردن اهل البيت مانع از سلطنت آنها بر كل هستي نيست.

 و به نكته مهم ديگري نيز توجه نكرده اند كه اگر اهل البيت(ع) با ملكوت در ارتباط نباشند فلسفه اطاعت و ولايت و امامت و رسالت همه باطل مي شود و اطاعت از اهل البيت اساساً بي معنا مي شود، زيرا در غير اينصورت كه اگر اهل البيت با ملكوت در ارتباط نباشد مي توان از هر فرد ديگري مثل خلفاي بني اميه و بني عباس اطاعت نمود، چون تفاوت در اساس قضيه ايجاد نمي شود.

ائمه اطهار(ع) آسماني و ملكوتي بودند، رسول الله(ص) مي فرمايد: حضرت زهرا(س) «حوراء الانسيه» است، او بشر نيست، حضرت رسول مي فرمايد: «هي نور عيني»، يعني من كه پيغمبر هستم اگر زهرا  نباشد اصلاً نمي توانم ملكوت را ببينم و مي فرمايد: «روحي التي بين جنبيّ»، يعني من وقتي راه مي روم براي اين است كه زهرا در كنار دستم است، اگر زهرا نباشد من روح ملكوتيم از دست مي رود. اگر حضرت زهرا(س) نبود هيچ كس كفو مولا و هم طراز و هم سطح  مولا در عالم ملك نمي شد، نه اينكه فقط همسر مولا باشد،حضرت مولا علي(ع)بدون حضرت زهرا(س)نه تنها در خلقت براي همسري و ارائه فرزنداني همچون حضرت ابا عبد الله الحسين(ع)  بي كس و تنها مي ماند بلكه حتي نميدانست پس از رسول خدا  با چه كسي اسرار غمها و رنجهاي خود را در ميان بگذارد، براي همين است كه مستندات بسياري از روايات اهل تسنن وجود دارد كه، دشمنان حضرت علي(ع) و دشمنان حكومت فرهنگ و انديشه اهل البيت(ع) گفتند :  كه تا فاطمه در خانه علي است راهي براي شكست علي وجود ندارد.

 اكثراً فكر مي كنند كه از روي اتفاق و نا آگاهانه درب خانه حضرت زهرا(س) را شكستند و به پهلوي او فشار آوردند تا جان دهد اما هفتاد و چهار روايت از اهل تسنن موجود است كه نقل مي كنند، درب خانه را به عمد و با هدف قتل حضرت زهرا (س) شكستند كه حضرت زهرا(س) را بكشند، تا علي بي كس بشود وقتي كه علي بي زهرا شد،ناتوان و بي كس و تنها و مظلوم شد و دشمن چيره گشت. اينها در مورد زندگي زميني است؛لذا آنان زميني زندگي كردند تا براي ما خاكي ها قابل تقليد بشوند.بنابراين، ائمه اطهار عليهم السلام آسماني هستند ولي زميني زندگي مي كنند.

از اين قسمت مقدمه اي را شروع مي كنيم كه در هر جزء ازآن خبرهايي نهفته است.بنابراين بايد اين مطالب را خيلي مرور كنيد تا معارف عرضه شده را درك نماييد.تا ما بتوانيم درها را باز كنيم و جلو برويم و الا اين مطالب برروي هم انباشته مي شوند و درك آن مشكل مي گردد.

 نزول آسمانها

همانطور كه در بالا ذكر كرديم، قرآن نازل شده است، يعني از آسمان بالاتر به آسمان پايين تر آمده و كوچكتر شده است تا درك آن براي  آسمان پايينتر ممكن گردد، در مورد تفاوت مراتب آسمانها در روايات نقل شده است كه ملائكه آسمان اول اگر بخواهند به آسمان دوم بروند نه تنها اجازه ندارند بلكه اصلاً قادر  به اين كار نيستند، همچنين اگر ملائك آسمان دوم مايل باشند به آسمان سوم بروند بلافاصله همه آنها خاكستر مي شوند، يعني ظرفيت عالم آسمان سوم يك ظرفيت بالاتري است كه آسمان دومي ها نمي توانند آن  را تحمل   كنند.

 دنياي جنين

نسبت عظمت هر آسمان بالاتر به آسمان پايين تر مانند نسبت عالم دنيا در بيرون از رحم مادر با عالم جنين در رحم مادر است. در مورد جنين مي دانيم كه، جنين بايد درون رحم مادر باشد و اگر او را بيرون بياوريم بايستي در اين عالم، اورا درون دستگاهي بگذاريم تا همان شرايط زندگي جنيني براي او فراهم گردد، نمي شود كه جنين را از شكم مادر بيرون بكشيم  بگوييم بيا «چلو كباب بخور» او اين چيزها را نمي فهمد، جنين اگر يك لحظه اين غذايي كه براي شما خوشمزه است را بخورد خواهد مرد، يعني ظرفيت عالم جنين با عالم بيرون از رحم مادر فرق دارد و همينطور عالم برزخ با اين عالم. آنهايي كه در اين دنيا، يعني در يك عالم جنيني، عقب مانده شده اند و چشمشان، روحشان، توانشان، فهمشان، شعورشان، قلبشان و معرفتشان ظرفيت عالم برزخ را پيدا نكرده است و براي   آن عالم آماده نشده اند وقتي به عالم برزخ مي روند عذاب مي كشند مانند آن جنين عقب افتاده اي كه پس از تولد به خاطر نقصهايش عذاب مي كشد. حال ببينيد كساني كه وضع اعمالشان خراب است وقتي  از عالم برزخ به قيامت مي روند، چه وضعي دارند و چه عذابي ميكشند.خلاصه اين كه اگر جنين قبل ازآنكه براي زندگي در خارج رحم مادر آماده بشود به عالم خارج از رحم وارد شود، جز شكنجه و مرگ چيزي منتظر او نيست. همه چيزهايي كه براي ديگران شيرين و جذاب است، مانند فضاي باز، نور خورشيد، هواي لطيف، غذاهاي رنگارنگ، عروسي ها و جشن ها، همه اينها براي جنين جز عذاب اليم نخواهد بود.

قرآن آسمان به آسمان نازل مي شود از آسمان هفتم به آسمان ششم نازل مي شود بعد، از آسمان ششم به آسمان پنجم نازل مي شود و اندازه فهم آسمان پنجمي ها مي گردد و بعد باز هم كوچكتر و نازل تر مي شود تا اندازه فهم آسمان چهارمي ها، سومي ها و دومي ها ميشود و پس از آن قرآن به آسمان دنيا وارد مي شود.

 مفهوم آسمان دنيا

شايان ذكر است كه منظور از آسمان دنيا جوّ بالاي كره زمين نيست ، بلكه تمامي كهكشان ها كه خورشيد و منظومه شمسي و ميليونها منظومه ديگر نيز جزء آنهاست وهمه سحابي ها كه ميليونها كهكشان را در بر مي گيرد و همه سياهچاله ها گودزيلاهايي هستند كه در آسمانها كهكشانها را مي بلعند و به قدري عظيم هستند كه حتي خورشيد نخود آش آنها هم نمي شود ، حتي نور آن را هم مي بلعد و آن را تاريك مي كند . همه اينها مربوط به دنياست و هنوز به ملكوت نرسيده ايم.

قرآن با گذر از آسمان ها نازل مي شود تا اندازه فهم ما انسانها گردد ، و وقتي بچه گانه بشود، آنوقت معاني آن اينطور مي شود :مثلاً»بسم الله الرحمن الرحيم«  در اندازه فهم ما ، »به نام خداوند بخشنده مهربان«  مي شود؛ و نيز معناي »الله اكبر«در اندازه فهم ما  مي شود »خدا بزرگ است«؛ همين معناي »اللهم صل علي محمد و آل محمد«در اندازه فهم ما مي شود »پروردگارا درود بفرست بر محمد وآل محمد«.

 نشانه هايي از معارج صاعد شده قرآن

 حال ما بايد بالا برويم و صاعد شويم . آن وقت مي بينيم كه مولا امير المؤ منين عليه السلام با »    بسم الله«     دست قطع شده را مي چسباند ، و سر قطع شده را مي چسباند و عرفا كه خاك پاي مولا نيستند با  » بــسم الله «  روي آب راه مي روند .

 ترجمه هاي زيرنويس،كودكانه ترين مفاهيم قرآن است

درك معناي»به نام خداوند بخشنده مهربان « از »بسم الله الرحمن الرحيم « ، و معناي »خدا بـزرگ اســت«از

 » الله اكبر« و امثالهم معناهاي كودكانه ايست كه در اندازه فهم كودكانه مانده است و اين معاني براي يك شيعه كه پاي منبر حضرت زهرا سلام الله عليها موي سفيد كرده است ، نيست او بايستي كم كم با »بسم الله الرحمن الرحيم « بالا برود و صاعد بشود ، صاعد بشود و بالا برود تا بسته به اينكه چقدر ظرفيت داشته باشد در آسمانها صعود كند .

به سراغ بحث اصلي مي رويم ،

 توقف در ولايت نازل شده

گفتيم كه ائمه اطهار عليهم السلام نازل شده اند كه بيايند ما را صاعد كنند .بعضي از افراد عوام را ديده ايد كه نداي »به مولا علي فلان كار را مي كنم « از حرفهاي آنها به گوش مي رسد ، مولا علي براي آنها فقط به درد قسم خوردن مي خورد ، آنها هنوز در سطح كودكي مانده اند . مانند آنهايي كه از قرآن فقط در عروسي ها و يا بر سر قبر مرده ها استفاده مي كنند . ويا آن كسي كه از حضرت زهرا سلام الله عليها تنها قسم خوردنش را فهميده است.در حالي كه بايد كم كم دست به دامن حضرت زهرا سلام الله عليها بگيرد و صاعد بشود و بالا برود كه اگر چنين كنيم به جايي مي رسيم كه از عظمت ا ئمه اطهار عليهم السلام به حيرت مي افتيم .

عظمت امامت و ولايت

روايت چند صفحه اي عجيبي از امام رضا عليه السلام در باب عظمت امامت نقل شده است كه قسمت هاي اندكي را جدا كرده و اشاره مي كنم ، امام رضا عليه السلام مي فرمايند : »هيهات هيهات ضلت العقول و تاهت الحلوم و حارت الالباب و خسئت العيون و تصاغرت العُظماء و تحيّرت الحكماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و كَلَّتِ الشعراء و عجزت الادباء و عييت البلغاء  عن و صف شأن من  شأنه و من فضيلةٍ من فضائله واقرّت  بالعجز و التقصير فكيف يوصف بكلّه اوينعت بكيفية بكنهه او يفهم شيء من امرهِ … الي آخر الحديث« (16)،خلاصه ترجمه روايت اين است كه در بخشي از اين روايت حضرت فرمودند : اگر تمام ادبا جمع شوند ، اگر تمام بزرگان جمع شوند ، تمام عرفاي عالم جمع شوند ، فقط يك مورد از صفات و عظمتهاي يك امام را بخواهند بگويند نمي توانند و همه آنها اظهار به عجز و نا تواني خواهند كرد .امام يك همچنين موجودي است ، ما امام را نميشناسيم ، امام در نزد ما فقط به درد قسم خوردن مي خورد ، ما امام را نمي شناسيم .آنگاه ما بايد دستمان را به ائمه اطهار عليهم السلام بگيريم و شروع كنيم صاعد شويم و صاعد شويم تا آنجايي كه خودشان هستند برويم . خلاصه بحث اين شد كه ، ائمه اطهار از مقام بعرشه محدقين نازل شده اند. اين اولين مطلبي بود كه ميخواستم عرض كنم.

وقتي كه انسان به منبر مي رود  بايد قبلاً ساعتها كار و تحقيق كند تا چند دقيقه مطالب قابل عرضه ارائه دهد . يقيناً ائمه اطهار و رسول خدا (ص) راضي نيستند كه گوينده و شنونده، عالم و متعلّم ، استاد و دانشجو ، غير فعال باشند . شنونده هم بايد فعال باشد و اين مباحث را با دقت چندين بار مرور كند تا فهم فرهنگ وانديشه اهل البيت(ع) براي او آسان گردد و قلبش نوراني بشود ،

                   گفت اي گروه هر كه ندارد هواي ما

سر گيردوبرون رودازكربلاي ما                                

اگر پرواز نكنيد خواهيد ماند وبعد ، ما كه شيميايي هستيم و عمري نداريم ، ما مي رويم و بعد از چند سال كه شما به دنبال ما به آن عالم آمديد ، خواهيد فهميد كه چقدرضرركرده ايد، بايد عجله كنيد و بفهميد كه گرچه روضه خواندن بر مصائب اهل البيت(ع) مقامي بس بزرگ است ولي بايد دست به دامنشان بشوي،بايستي روضه ات هم وسيله توسل به ائمه(ع) باشد . نه اينكه فقط آتش دلت را خاموش كني بلكه بايد بخاطر اينكه حكومت انديشه و فرهنگ  حسينت را از تو و جامعه مسلمين و جهان اسلام  گرفته اند و حكومت انديشه و فرهنگ  زهرايت را  از جامعه مسلمين و جهان اسلام گرفته اند ، گريه كني و ناله بزني و سعي در فهم انديشه و فرهنگ و معارف اهل البيت (ع)داشته باشي.

 نزول ائمه اطهار(ع) _ صعود انسان

امّا كلام دوم ، آن است كه  اگر ما با قرآن صاعد نشويم ، قرآن را به بازي گرفته ايم ؛ بايد بعد از  از شصت سال زندگي در معارف و مفاهيم   »بسم الله الرحمن الرحيم « صعود و عروج كرده باشيم.و نبايد به زير نويس ترجمه »به نام خداوند بخشنده مهربان« بسنده كنيم در آن صورت  نتوانسته ايم با آن شفاي دل بگيريم.

  نمازمان معراج نيست زيرا رسول الله (ص) فرموده اند : »الصلوة معراج المؤمن « ، يعني نماز معراج مؤمن است ، و در نماز با همين »بسم الله الرحمن الرحيم « بايد به معراج برويم ، اگر آنها را به بازي بگيريم ، مارا به بازي مي گيرند.همينطور كه بايد با قرآن صاعد بشويم ، ائمه هم نازل شده اند كه دست مارا بگيرند ، وحضرت حسين (ع) آمده است تا ما را حسيني كند ، حضرت فاطمه(س) آمده تا ما را فاطمي كند ، وحضرت علي(ع) آمده تا ما را علوي كند .بايد خودشان مدد بدهند ، ما نهال اين معارف را مي كاريم ، همينطور كه از يك نهال گردو ، ده ها سال استفاده مي كنند ، ما هم داريم گردو مي كاريم ، ولي خودتان بايد آن را سبز كنيد و آن را رشد بدهيد و نميشود كه همه مطالب را حاضر و آماده تحويلتان بدهند.

 عاشورا ، تجليگاه كامل قرآن

در زيارت عاشورا داريم كه » لقد عظمت الرزيّه و جلّت و عظمت المصيبه، بك علينا و علي جميع اهل الاسلام «، رسول خدا(ص) هم جزو اهل اسلام بوده است ، آن وقت در اين فراز از زيارت عاشورا مي خوانيم كه اين مصيبت بر رسول خدا (ص) سنگين بوده است ، حضرت ابراهيم هم طبق آيات قرآن كريم ،  اهل اسلام بوده است ، و اين مصيبت برايشان هم سنگين است .

در زيارت عاشورا اسراري نهفته است،اما چشم و گوش هابسته است . بايد چشم و گوش شيعه را باز كرد اين گنج را كه در دستشان است همينطوري مي خوانند و بدون تدبّر از آن رد مي شوند.

در ادامه اين فراز از زيارت عاشورا آمده است كه » …وعلي جميع اهل السموات … « ، حضرت جبرئيل هم جزو اهل السموات بود ، يعني اين حادثه بر جبرئيل هم سنگين است ، ودر حالي كه وقتي قرآن نازل شد ، بر جبرئيل سنگيني نكرد ، اما عاشورا دارد بر جبرئيل سنگيني مي كند،چرا ؟! براي اينكه تمامي آيات قرآن در عاشورا يك دفعه تجلّي خارجي پيدا كرد در قرآن كريم چه بسيار آيات كريمه در مورد »صبر« آمده است ؛ اما نهايت صبر، پايان صبر، آخرصبر و بلندترين مرحله صبر ، دركربلا يك دفعه متجلّي شد و چه بسيار آيات در مورد » شجاعت« در قرآن آمده است ؛ اما،آسمان شجاعت ، عرش و آسمان هفتم شجاعت در كربلا يك دفعه متجلّي شد، ديگر بالاتر از اين شجاعت ، نمي توان حتي تصور كرد . در » عاشقي« نيز به همين صورت ، عشق در آسمان اول ، عشق در آسمان دوم تا آسمان هفتم عشق ، عرش عشق و سمواتُ السبع عشق ، در عاشورا متجلّي شده است .اما در مورد ايثار و فداكاري كه بارها در قرآن ذكر شده است ؛ در عاشورا چگونه تجلي يافت ؟

 مقام ملكوتي حضرت علي اكبر(ع)

يك نمونه ايثار،اهداءحضرت علي اكبر(ع) به پيشگاه حقتعالي براي دفاع از دين حق توسط حضرت ابا عبد الله الحسين(ع) است. آيا مي دانيد كه حضرت علي اكبر (ع) چه كسي است ؟  علي اكبر (ع) كسي است كه در زيارت عاشورا از او نام برده شده است، آنجايي كه مي گوييم ، » السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين « منظور از » علي بن الحسين« حضرت علي اكبر(ع) است . فرزندان حضرت ابا عبدالله عليه السلام همه نام »علي« داشتند كه مهمترين آنها امام زين العابدين عليه السلام است . يعني حضرت علي اكبر (ع) آنقدر عظمت دارد كه در جايي كه حضرت زين العابدين ، سيدالساجدين ، محور ملك و ملكوت آنجا حضور دارند ، در زيارت عاشورا به  حضرت علي اكبر (ع)سلام مي كنند و اسمي از زين العابدين نمي آيدو فقط مي فرمايد : » و علي اولاد الحسين « ، حضرت علي اكبر  » اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً  « به رسول خدا بوده است.

مفهوم اشبه النّاس خُلقاً

 براي آنكه اين جمله » اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً « قابل درك شود مثالي مي زنيم ، فرزند امام خميني (ره) شايد بتواند خَلقاً  ، يعني از نظر چهره و ژنتيك و صفات موروثي ، به امام (ره) شبيه بشود و مثل نوه ايشان كه ميگويند از نظر رفتار ژنتيك شبيه به امام(ره) است ، اما مگر هر كسي مي تواند خُلقاً شبيه به امام بشود ، امام (ره) كسي بودكه در موقع بمباران جماران ، وقتي توپهاي روي پشت بام منزل امام (ره) شروع به شليك كرد، يك عده مي گفتند كه الآن است كه اين پيرمرد از شدت صداي مهيب اين توپها دل بتركاند و وحشت كند درحالي كه امام(ره) به پشت بام آمدند و سربازان را دل داري مي دادند و دست به پشت آنها مي زدند و مي گفتند : نترس جوان ، بزن .

ظرفيت روحي و آرامش قلبي امام را ببينيد: در جنگ تحميلي اعضاء دفتر امام (ره) مي خواستند كه  سقوط آبادان را به ايشان خبر بدهند ، آقا در حال شروع نماز بودند و مي خواستند تكبيرة الاحرام نماز را بگويند كه متوجه رفت و برگشت اعضاء دفتر شدند و فرمودند : ماجرا چيست كه اينقدر رفت و آمد مي كنيد ؟وقتي به ايشان خبر سقوط آبادان را دادند ايشان با كمال اطمينان قلبي فرمودند : جنگ است ديگر و تكبيرة الاحرام گفتند و نماز را شروع كردند .  مثال ديگر از ارتباط الهي امام با حضرت صاحب الامر(عج)و شجاعت امام:وقتي كه در آخرين سال حكومت ننگين ستمشاهي، شاه در آخرين روزها دستور حكومت نظامي داده بود وســپهبد ازهاري اعلام كرده بود كه احدي نبايد در خيابان ها ظاهر شوند ، امام خميني (ره) دستور دادند كه مردم همه به خيابانها بريزند ، آن وقت بزرگاني چون مرحوم طالقاني ، مرحوم آيت الله مـرعشي ، حاج آقا لواساني به امام فرمودند كه : آقا شما مي دانيد داريد چه كار مي كنيد ؟مسئوليت كشته شدن ملت پاي كيست ؟ شاه دستور قتل عام مردم را داده است،كه امام فرموده بودند : كه اگر شخص ديگري دستور داده باشد شما چه مي گوييد ؟ كه علما گريه كرده بودند و فهميده بودند كه امام (ره) نخواستند بگويند مولا امام زمان (عج) دستور داده اند.

اينها نمونه هايي از ويژگيهاي اخلاقي حضرت امام (ره)بود. حالا چه كسي مي تواند به امام خميني (ره) با اين ويژگي ها شبيه بشود ؟ اكنون وقتي از زبان معصوم (ع)مي شنويم كه مي فرمايد: حضرت علي اكبر عليه السلام شبيه ترين مردم  به رسول الله بود و( اشبه الناس خُلقاً) ،مي توان به عظمت عرفاني و روحي حضرت علي اكبر پي برد. و حالا اين علي اكبر وقتي به ميدان ميرفت ميتوان اندكي به شدت تاثّر حضرت حضرت اباعبدالله(ع) در اين لحظه پي برد. امام خميني كه خاك پاي رسول الله(ص) هم نمي شود  هر كسي توانايي شباهت به او را ندارد.در حادثه كربلا عاشقي و پاك بازي اباعبدالله الحسين عليه السلام در مرحله صعود و رشد در بالاترين آسمان ها قرار مي گيرد ، كه آسمانيان ظرفيت حمل عظمت آن را ندارند . در ماجراي به ميدان رفتن حضرت علي اكبر عليه السلام در روز عاشورا ، كمال عاشقي ابا عبدالله الحسين متجلي مي شود . علي اكبر كسي است كه خُلقاً شبيه ترين افراد به رسول اكرم است . در حالي كه هر كس نمي تواند خُلقاً به رسول اكرم (ص) شبيه بشود .حضرت امام ،افقهِ فقها ،اعرفِ عرفا، ازهدِ زُهّاد و اتقاي اتقيا بودند ايشان شخصيتي بودند كه پس از فوتشان  كه از مرحوم علامه طباطبايي در عالم رؤيا در مورد امام پرسيدند ، علامه فرمودند : وقتي امام فوت كردند ، ديديم يك ستاره دنباله داري مثل شهاب با سرعتي عجيب ازبالاي سر ما مانند برق گذشتند و دور شدند.پرواز را ببينيد؛ معلوم نيست امام با اين سرعت بالا كجاها مي رود وچگونه آسمانها را طي مي كند . آن وقت امام (ره)با اين عظمت فرمودند : قرآن هنوز تفسير نشده است و اين تفسيرها كه نوشته اند همه ترجمه است و هيچكس به كنه معارف آن نرسيده است .اين مطلب را يك عالم و مرجع تقليدو يگانه دهر مي گويد. قرآن مي فرمايد:  » لو انزلنا هذا القرآن علي جبلٍ لرايته خاشعاً«(17)اگر يكي از آيات قرآن _ چه يكي از آيات قرآن و چه همه قرآن _ بر كوه ها كه نماد استحكام و استقامت هستند نازل بشود، كوه ها منفجر مي شوند و تاب تحمل آن را ندارند ؛

مفهوم لقد عظمت الرّزيه

 اما جبرئيلي كه اين قرآن را بررسول خدا (ص) نازل كرد و از عرش به پايين آورد و به او وحي كرد ، تحمل آن را دارد ، چون عظمتش از كوهها و آسمان ها و زمين بالاتر است . ولي همين جبرئيل كه جزو  »اهل السموات « است ، به استناد به اين فراز از زيارت عاشورا كه مي فرمايد :  »جلّت و عظمت مصيبتك في السموات و علي جميع اهل السموات «،جبرئيل تحمل مصيبت امام حسين (ع) را نداشت و براو سنگيني مي كرد ، يعني جبرئيل قرآن را كه كوهها نمي كشند ، كشيد ولي مصيبت امام حسين بر او سنگيني مي كند . فهم اين مطلب يك راه دارد،آن هم صلوات بر محمد وآل محمد است: اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها ،بعضي ها مي خواهند با فهم خودشان معارف را درك كنند ،اگر بخواهي با ملاقه خودت معارف را در سينه ات بريزند ، مقدار بسياراندكي بيشتر نمي تواني در آسمانهاي معارف اهل البيت صعود كني ، يك بچه اگر خودش بخواهد بزرگ بشود ، خواهد مرد ، يعني نه تنها رشد نمي كند بلكه از مسير اصلي هم منحرف مي شود ،پس بايد التماس و توسل كني تا در اين راه اهل البيت دستت را بگيرند ،بنابراين با صلوات بر محمد وآل محمد التماس كن تا عنايت كنند: اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و      بنيها

زيارت عاشورا مي فرمايد »جلت و عظمت مصيبتك في السموات و علي جميع اهل السموات  « يعني اين مصيبت بر آسمان ها واهل آسمان ها سنگين و عظيم است . جبرئيل قرآن را كشيد،حالا چرا مصيبت حسين را نمي كشد ؟، مگر مصيبت حسين چگونه است؟، جبرئيل اين همه قتل را ديده است جبرئيل سربريدن حضرت يحيي را ديده است، او شهادت و مظلوميت  همه پيغمبران را ديده است .

مگر تا به آن زمان هيچ زن و بچه اي اسير نشده بودند؟، پس رمز و حــــقيقت حادثه كربلا چيست كه بر اهل آسمان و اهل اسلام سنگينــي مي كند.

عاشورا تجلــي گاه كامل قرآن است ،  تمامي كمالات انساني كه وحي از آنها خبر مي دهد ، در حادثه كربلا تجسّم يافته است و جبرئيــل با آن همه هيبت ، در موقع نزول حقايق قرآن با كوچك شدن و نازل شدنش مي تواند نازل بشود ولي با بزرگ شدن آن ، و سير صعودي حقايق آن در آسمانها ، ديگر توان و ياراي همراهي با آن را ندارد و كسر مي آورد . من از بعضي مداحان و بزرگواران تقاضا مي كنم و دستشان را مي بوسم ، پايشان را مي بوسم ، اينجوري نگويند ، كه حضرت ابــا عبدالله الحســين گفت : علي اكبر جان آهسته تر برو براي اينكه من دلم مي سوزد كه تو زود بروي ، در صورتيكه حضرت فرمودند كه: علي اكبر جان آهسته تر برو مي خواهم با خدا معامله كنم و بگويم كه چگونه جگرم پاره پاره مي شود ، ميدانم كه گرگها و كفتارها مي خواهند تكه تكه ات كنند مي دانم كه جنازه ات در زير سم اسبها چطوري مي شود ، مي دانم كه سرت را و گلويت را مثل گوسفند مي برند ،اما مي خواهم قبلاً با خدا بگويم كه دارم چه كار مي كنم و آن حال عاشقي ام را به كمال برسانم ، مي خواهم در جگرم يك سلول هم سالم نماند ، اين زبان حال حضرت رابنده به زبان خودم مي گويم ، من شعورم نمي رسد كه حرفهاي حضرت اباعبدالله(ع) را تفسير كنم ، من به اندازه زبان خودم تفسير مي كنم . شما اين چنين ايثاري را در كدام داستان رستم و سهراب مي توانيد پيدا كنيد ؟ ، در چنين حادثه اي در عاشورا آسمان هفتم ايثار متجلي ميشود.غيرت چطور؟ ايمان چطور؟ آسمان هفتم ايمان در حادثه كربلا تجلي يافت . معرفت چطور ؟ بندگي چطور؟ عمل به دستورات الهي چطور ؟

 ما تنها در نازل شده زيارت عاشورا توقف كرده ايم

 ما تنها در نازل شده عاشورا توقف كرده ايم در حادثه كربلا تك تك آيه هاي قرآن در روز عاشورا توسط امام حسين متجلي مي شود. اگر مي خواهيد بفهميد كه چه خبري دارد مي شود ، بايد صلوات بفرستيد ، اللهم صل علي فاطمة و ابيها وبعلها و بنيها  در آنجا كه جبرئيل قرآن را به رسول خدا وحي مي كرد ، برجبرئيل سنگيني نكرد و متلاشي نشد اما نوبت به تجلي همين قرآن در وجود حضرت ابا عبدالله كه رسيد ، يك دفعه قرآن يك موجود زنده شد و همه اسرار قرآن با سيد الشهداء از پرده بيرون افتاد ، اما هر كسي اين حقيقت را نمي فهمد و عمق آن را درك نمي كند . بعضي از ذاكرين اين شهادت را اينطوري شرح مي دهند كه حالا مثلاً سر يك نفر را ببرند و هر چه بيشتر سوزناك تر ماجرا را شرح مي دهند . البته همه اينها صحيح است و حتي مبالغه هم نيست و گريه كردن بر چنين ذكر مصيبت هايي درست است . يك وقت مانند روشنفكرهاي غربزده نشويد و اشتباه فكر نكنيد كه اين حرفها غلط است . اما حرف من اين اينست كه اين قضيه را كوچك كرده اند و از آسمان هفتم به اندازه ادبيات كودكانه تنزّل داده اند و شهادت امام حسين (ع) را در اين اندازه كوچك و نزول يافته نگه داشته اند . در صورتيكه روز عاشورا تجلي گاه كل قرآن است ، اما تجلي قرآن غير از كوچك شدن و نزول يافتن آن است .

جبرئيل قرآن كوچك شده و نزول يافته اش را آورد و به رسول الله وحي كرد . اما وقتي كه قرآن بزرگ مي شود جبرئيل ديگر نمي تواند با بزرگ شدنش بيش از آسمان هفتم بزرگ بشود .در اين حال قرآن از وجود حسين در آسمان متصاعد مي شود و ديگر جبرئيل تحمل بزرگ شدن قرآن را ندارد ، جبرئيل با كوچك شدنش مي توانست كوچك بشود ولي با بزرگ شدنش تا بينهايت نمي تواند بزرگ بشود . اين قرآن همينطور در حال بزرگ شدن و صعود به بالاتر از آسمان هفتم است ؛ و حضرت سيدالشهداء در حال رسيدن به مقام » ارجعي الي ربك راضية مرضية (18« )است ، امام حسين(ع) در حال رسيدن به » حول العرش محدقين « است ، در اين حال است كه جبرئيل مي گويد : اگر ذره اي نزديك ترشوم مي سوزم و خاكستر مي شوم و ظرفيت من از اين حد بالاتر نيست . اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها.

 

 

بازگشت به فهرست کتاب

0 نظر