متن کتاب اسرار عاشقان و مقامات عارفان ; ضمائم:خطبه فدکیه
ضمائم- خطبه فدكيه
خطبة فدكيه حضرت فاطمة زهرا
آغاز خطبه
خطبه در مسجد
پاسخ ابوبكر
پاسخ حضرت فاطمه
ابوبكر پاسخ ميدهد
حضرت صديقه خطاب را متوجه حضار ميفرمايد
معرفي اجمالي اسناد خطبة فدكيّه
خطبه فدكيه حضرت فاطمه زهرا س
آغاز خطبه
الحَمدُ للهِ علي' ما اَنْعَمَ
حمد خداي را بر آنچه انعام فرموده
و لَهُ الشُّكرُ علي' ما اَلْهَمَ
و شكر او را در آنچه الهام نموده
و الثَّناءُ بِما قَدَّمَ
و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش پيش داده
مِن عُمُومِ نِعَمٍ اِبتَداها
از عموم نعمتهايي كه خلق فرموده
و سُبوُغٍ الاءٍ اَسْداها
نعمتهاي فراواني كه به انسانها اعطا فرموده
و تَمام مِنَنٍ والاها
و تمام منّتها و نعمتهايي كه پياپي فروفرستاده
جَمَّ عَنِ الاحصاءِ عَدَدُها
شمارة آن از حوصلة احصاء و شماره كردن بيرون است
و نَأي عَنِ الجَزاءِ اَمَدُها
و سرحدّات آن از جزا و پاداش فراتر
و تفاوتَ عَنِ الاِدراكِ اَبَدُها
و دامنة آن تا ابد از ادراك هوش فراختر
و ندَبَهُم لاِستزادَتِها بِالشُّكرِ لاِتّصالِها
مردمان را فراخواند تا با شكرگزاري آنها نعمتهايشان را با پيدرپيفرستادن زياده گرداند.
وَ اسْتَحْمَدَ اِلَي الخَلائقِ بِاِجزالِها
و ثناي مردم را به خود از راه افزون نمودن نعم خويش متوجه ساخت
وثَنّي' بِالنّدبِ الي امثالها
و با دعوت نمودن به اين نعم، نعمتها را دوچندان نمود
و اَشهَدُ ان لا الهَ الا الله وَحدَهُ لا شريك لَهُ
و گواهي دهم به تهليل و لا اله الا الله
كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخلاصَ تأويلَها
كلمه بزرگي كه اخلاص را تأويل آن قرار داد
و ضَمّنَ القُلوُبَ مَوصولَها
و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت
و اَنارَ في الفِكرِ معقولَها
و در پيشگاه تفكر و انديشه معني آن را كاملاً معقول و روشن داشت
المُمْتَنِعُ مِنَ الاَبصار رؤيَتُهُ
خداوندي كه چشمها را قدرت ديدنش نيست
و مِنَ الاَلْسُنِ صِفَتُهُ
و زبانها را توان وصف وي
و مِنَ الاوهامِ كَيفيّتُهُ
و نيز وهم و خيار را به چگونگي ذات اقدسش دسترس نيست
اِبتَدَعَ الاشياءَ لا مِن شيء كانَ قَبْلَها
اشياء را ايجاد فرمود نه بهوسيله نقشهاي كه پيش بوده باشد
و اَنشأها بلا اِحتِذاءِ اَمثِلَةٍ اِمتثَلَها
آنها را ساخت بيآن كه از قالبي قالبگيري كرده باشد
كوَّنَها بِقُدرتهِ و ذراها بِمَشيّتهِ
آنها را به قدرت خويش موجود فرمود و آنها را به مشيت خويش ايجادكرد
مِن غيرِ حاجَة منهُ الي' تَكوينِها
بيآن كه نيازي براي وي در ساختن آنها باشد
و لا فائدَةٍ لَهُ في تَصويرِها
و فايدهاي در صورت بخشيدن به آنان
اءلا تثبيتاً لِحِكمَتِهِ و تَنبيهاً علي' طاعَتِهِ
مگر تثبيت كردن حكمت و هشيار كردن بر طاعتش
و اِظهاراً لِقُدرَتهِ و تعَبُّداً لِبَريَّتِهِ
و اظهار كردن قدرت خويش و رام كردن خلق به عبوديت خويش
وَ اِعْزازاً لِدَعوَتِهِ
و عزت بخشيدن به دعوت خود
ثمَّ جَعَلَ الثّوابَ علي' معصيَتِهِ
و عقاب و جزاي خود را در معصيت آنان بر خود
زيادةً لِعِبادِهِ مِن نِقْمَتِهِ
براي بازداشتن بندگان از نعمت خويش
وَحِياشَةً لَهُم اِلي' جَنَّتِهِ
و كشاندن آنان به سوي رضوان و بهشتش
و اَشهَدُ انَّ اَبي (مُحَمَّداً) عَبْدُهُ و رَسوُلُهُ
و گواهي دهم كه پدرم بنده و فرستاده اوست
اِخْتارَهُ و انتَجَبَهُ قَبلَ أَن اَرسَلَهُ وَ سَمّاهُ قَبلَ اَنِ اجْتَبَلَهُ
كه وي را قبل از ارسال، انتخابش فرمود و پيش از آن كه بيافريند، ناميد
و اصْطَفاهُ قَبلَ أن اءبتَعَثَهُ
و پيش از برانگيختنش او را به پيامبري برگزيد
اذِ الخَلائقُ بِالغَيبِ مَكنوُنَةٌ
آن هنگام كه هنوز مخلوقات در حجاب غيبت ميبودند
وَ بَسترِ الاَهاويلِ مَصوُنَةٌ
و آن هنگام كه مردمان در ترس و وحشت تاريكهاي غيبت خدا بسرميبردند
وَ بِنِهايَةِ العَدَمِ مَقروُنَةٌ
و به نهايت عدم مقرون بودند
عِلْماً مِنَ الله تَعالي' بِمالِ الاُمورِ
از علمي كه خدا به عواقب و مآل امور داشت
و اِحاطةً بِحَوادثِ الدُهُورِ
و احاطهاي كه پروردگار به حوادث روزگار ميداشت
و مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ المَقدوُرِ
و شناسايي كاملي كه به وقوع مقدّرات داشت
اِبْتَعَثَهُ اللهُ اِتماماً لاَمرِهِ
او را برانگيخت تا امر خود را تمام كرده
وَ عَزيمَةً علي' اِمضاءِ حُكمِهِ
و امضاء حكم خود را قطعي نموده باشد
و اِنفاذاً لِمَقاديرِ حَتمِهِ
و مقدرات را انفاد و اجرا فرموده باشد
فَرَأَي الاُمَمَ فِرَقاً في اَديانِها
و رسول خدا9 امتها را ديد كه در آئينها فرقهفرقهاند
عُكَّفاً عَلي' نيرانِها
و در پيشگاه آتشهاي افروخته خود معتكفند
و عابِدَةً لاَوثانِها
و به بتهاي خود تراشيده خويش پرستشگرند
مُنكِرَةً للهِ مَعَ عِرفانِها
و خدا را با وجود اين كه بهطور فطري او را ميشناسند منكرند
فَاَنارَ اللهُ بِمُحَمَّدٍ ظُلَمَها
پس خداي تعالي بهوسيله محمد9 تاريكيهاي آن را روشن فرمود
و كَشَفَ عَنِ القُلُوبِ بُهَمَها
و از قلبها مشكلاتش را برطرف نمود
و جَلّي' عَنِ الابصارِ غُمَمَها
و از جلوي ديدهها آنچه كه آنها را ميپوشانيد برداشت
و قامَ فِي الناسِ بِالهِدايَةِ
به هدايت در ميان مردم قيام فرمود
و اَنقَذَهُم مِنَ الغِوايَةِ
و آنان را از گمراهي رهانيد
و بَصَّرَهُم مِنَ العِمايَةِ
و از كوري نجاتشان داده و بينايشان كرد
و هَداهُم اِلي' الدّينِ القَويمِ
و آنان را به سوي دين استوار راهنمايي فرمود
و دَعاهُم الي' الصراطِ المُستَقيمِ
و به راه راست خواندشان
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ اِلَيهِ قَبضَ رَأفَةٍ وَ اختِيارٍ
تا هنگامي كه خداي تعالي وي را بر اساس رأفت و رحمت و اختيار بهسوي خويش برد
وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ
پروردگار راغب به ديدار او بود و خود را به ديدن پيامبرش سزاوارتر ازديگران كرد
فَمُحَمَّدٌ مِن تَعَبِ هذِهِ الدّارُ في راحَةٍ
پس رسول خدا هماكنون از رنج اين دنيا راحت است
قد حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الابرارِ
و اينك گرداگرد وي را ملائكه نيكوكار گرفتهاند
وَ رِضوانِ الرَّبّ الغَفّارِ
و رضوان و خشنودي پروردگار آمرزنده او را فراگرفته
و مُجاوَرَةِ المَلِكِ الجَبّارِ
و در جوار رحمت ملك جبّار آرميده
صَلَّي اللهُ علي' اَبي
درود خدا بر پدرم
نَبيِّهِ، و اَمينِهِ عَلَي الوَحيِ و صَفِيِّهِ
آن پدري كه نبي و امين خدا بر وحي و برگزيده او بود
وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الخَلقِ وَ رَضيّهِ
و همچنين انتخاب شده از سوي خدا بر مردم و مورد رضاي پروردگارمهربان بود
وَ السَّلامُ علَيهِ وَ رَحمَةُ اللهِ و بَرَكاتُهُ
و سلام خدا و رحمت و بركات او بر وي باد
خطبه در مسجد
ثُمَّ التَفَتَت اِلي' اَهلِ الَمجلِسِ و قالَتْ:
آنگاه روي به جانب اهل مسجد كرد و فرمود:
اَنتُمــ عِبادُ اللهِــ نُصُبُ اَمرِهِ وَ نَهْيِهِ
شما اي بندگان خدا پرچمداران امر و نهي اوئيد
و حَمَلَةُ دينِهِ و وَحيِهِ
و حاملان دين خدا و وحي او هستيد
وَ اُمَناءُ اللهِ عَلي' اَنفُسِكُم
و امينهاي خدائيد نسبت به خويشتن
وَ بُلَغاؤُهُ اِلَي الاُمَمِ
و مبلّغان اوئيد به سوي امتها
زعيمُ حَقّ لَهُ فيكُم
زمامدار حق، خود در ميان شما است
و عَهدٍ قَدَّمَهُ اِلَيكُم
و پيماني است كه از پيش با شما داشته است
وَ بَقِيَّةٍ اسْتَخلَفَها عَلَيكُم
و باقيماندهاي را كه براي شما باقي گذاشت
كتابُ اللهِ النّاطِقُ
كتاب ناطق خدا
و القُرانُ الصادقُ
و قرآن راستگو
و النُّورِ السّاطِعُ
نور فروزان
وَ الضّياءِ اللامِعُ
و شعاع درخشان
بَيّنَةٌ بَصائِرُهُ، مُنكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ
بيان و حجتهاي آن روشن و اسرار خفيه و لطائف دقيقه آن آشكاراست
مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ
ظواهر آن جلوهگر است
مُغتَبِطٌ بِهِ اَشياعُهُ
پيروان آن مورد غبطه جهانند
قائِدٌ اِلَ الرّضوانِ اِتّباعُهُ
و تبعيت و پيروي از آن، انسان را به سوي رضوان ميكشاند
مُؤَدٍّ اِلَي النَّجاةِ اِستِماعُهُ
سخن شنوي از آن، راه به سرانجام نجات است
به تُنالُ حُجَجُ اللهِ المُنَوَّرَةُ
بهوسيله آن به حجتهاي نوراني خدا ميتوان دست يافت
و عَزائِمُهُ المُفَسَّرَةُ
و به فرائضي كه خداي تعالي واجب فرموده است
و مَحارِمُهُ الُمحَذَّرَهُ
و به محارمي كه انسانها را از ارتكاب آنها بازداشته است
و بَيِّناتُهُ الجالِيَةُ
و به گواهيهاي جلوهگرش
و بَراهينُهُ الكافيَةُ
و به براهين كافيهاش
و فَضائِلُهُ المَندُوبَةُ
و به فضائل پسنديده و مستحسنش
و رُخَصُهُ المَوْهوُبَةُ
و به رخصتهاي بخشيدهاش
و شُرائِعُهُ المَكتوُبَةُ
و به قوانين واجبهاش ميتوان راه يافت
فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تَطهيراً لَكُم مِنَ الشِركِ
پس خداي تعالي ايمان را براي تطهير شما از شرك قرار داد
و الصلاةَ تَنزيهاً لَكُم مِنَ الكِبرِ
و نماز را براي پاك كردن شما از تكبّر
و الزَّكاةَ تَزكيَةً لِلنَّفسِ و نِماءً في الرِزقِ
و زكوة را براي پاك كردن جان و روزافزوني رزقتان
و الصيامَ تَثبيتاً لِلاِخلاصِ
و روزه را براي تثبيت اخلاص
وَ الحجَّ تَشييداً لِلدّينِ
و حج را براي استحكام بخشيدن كاخ دين
و العَدلَ تَنسيقاً لِلقُلوُبِ
و عدل عمومي را براي تنظيم قلبها
و اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ
و اطاعت ما را براي نظم يافتن ملّت
و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرقَةِ
و امات را براي در امان ماندن از تفرقه
و الجِهادَ عِزّاً لِلاِسلامِ
و جهاد را براي عزّت اسلام
و الصَّبرَ مَعوُنَةً عَلَي اسْتيجابِ الاَجرِ
و صبر را براي كمك در استحقاق مزد
و الامرَ بِالمَعروُفِ مَصلَحَةً لِلعامَّةِ
و امر به معروف را براي مصلحت عامه
و بِرَّ الوالدَينِ وِقايَةً مِنَ السُّخطِ
نيكي كردن به پدر و مادر را سنگر و سپر حفظ از خشم
وَصِلَةَ الاَرحامِ مَنماةً لِلْعَدَدِ
و صلة ارحام را وسيلة ازدياد عدد
و القِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ
و قصاص را وسيله حفظ خونها
و الوَفاءَ بِالنَّذرِ تَعريضاً لِلْمَغفِرَةِ
و وفاي به نذر را براي در معرض مغفرت قرار گرفتن
و تَوْفيَةَ المَكاييلِ و المَوازينِ تَغييراً لِلْبَخْسِ
كيل و وزنها را به اندازه بخشيدن براي تغيير خوي كم دادن
و النَّهيَ عَن شُربِ الخَمرِ تَنزيهاً عَنِ الرّجسِ
و نهي از شرابخواري را براي پاكيزگي از كثافت
وَ اجْتِنابَ القَذفِ حِجاباً عَنِ اللَّعنَةِ
دوري گزيدن از تهمت زدن را براي محفوظ ماندن از لعنت و دورباشرحمت
وَ تَركَ السِّرقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ
ترك سرقت را براي الزام به پاكدامني
و حرَّمَ الشّركَ اخلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبيّه
و شرك را حرام فرمود براي اخلاص و يكسره تن در دادن به ربوبيت او
فَاتَّقوا الله حقَّ تُقاتِهِ و لا تُموتُنَّ اِلاّ وَ انتُم مُسلِمونَ
پس از خدا آن گونه كه شايسته است بترسيد و از دنيا نرويد مگر آن كهمسلمان باشيد
وَ اَطيعُوا الله فيما اَمَرَكُم بِهِ و نَهاكُم عَنْهُ
و خدا را در آنچه به آن امر كرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعتنماييد
فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ
همانا كه فقط دانشمندان از خدا ميترسند
آنگاه فرمود:
اَيُّهَا النّاس!
اي مردم!
اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ
بدانيد كه من فاطمه هستم
وَ اَبي مُحَمَّدٌ
و پدرم محمد است
اقوُلُ عَوْداً وَ يَدءاً
آنچه ابتدا گويم همان را در انتها نيز بر زبان خواهم راند
و لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، و لا اَفعَلُ ما اَفعَلُ شَططاً
آنچه گويم غلط نيست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نيست
لَقَد جائكُم رَسُولٌ مِن اَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤمِنينَرَؤُفٌ رَحيمٌ
پيامبري از خود شما بر شما آمد كه رنجهاي شما بر او گران است، دلسوزبر شما است، و بر مؤمنان مهربان و رئوف است
فَاِنْ تَعْزُوهُ و تَعرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُم
پس اگر پدرم را بشناسيد ميدانيد كه من پدري دارم كه هيچيك از زنانشما چنان پدري ندارند
وَ اَخَا ابْنَ عَمّي دُونَ رِجالِكُم
و برادر پسرعمويم بود نه برادر مردان شما
وَ لَنِعمَ المَعزِيُّ اِلَيْه
و نسبت يافتن با او عجب نسبت يافتني است
فَبَلِّغَ بِالرّسالَةَ، صادِعاً بِالنَّذارَةِ
رسالت خود را رسانيد و سرآغاز نبوت را به انذار آغاز كرد
مائِلاً علي' مَدرَجَةِ المُشرِكينَ
راه خود را از پرتگاه مشركان گردانيد
صارِباً ثَبَجَهُم، آخِذاً بِاَكْظامِهِم
شمشير بر فرق آنان نواخت گلوگاه آنان را گرفته و فشرد
داعياً اِلي' سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ
و با زبان حكمت و موعظه حسنه آنان را به راه خدا دعوت كرد
يَكسِرُ الاَصنامَ
بتها را در هم ميشكست
و يَنكُتُ الهامَ
سر سروران را منكوب ميكرد
حتي' اِنهَزَمَ الجَمعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُر
تا جمعشان منهزم شده، از ميدان گريختند
حتي' تَفَّرَي اللَّيلُ عَن صُبحِهِ
تا صبح صادق از زير پردة شب بهدر آمد
و اَسْفَرَ الحَقُّ عَن مَحضِهِ
و چهره حق از نقاب بيرون آمد و حق خالص جلوهگر شد
و نطَقَ زَعيمُ الدّينِ
زمامدار دين به نطق درآمد
وَ خُرِسَت شَقاشِقُ الشَّياطينِ
عربدههاي شياطين خاموش شد و آنان لال شدند
و طاحَ وَ شيظُ النّفاقِ
خار نفاق از راه برداشته شد
وَ انْحَلَّت عُقَدُ الكُفرِ وَ الشّقاقِ
گرههاي كفر و شقاق از هم گشوده شده
و فُهتُم بِكَلِمَةِ الاِخلاصِ
و دهانهاي شما به كلمه اخلاص باز شد
في نَفَرٍ مِنَ البيضِ الخِماصِ
در ميان گروهي كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند
وَ كُنتُم علي' شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ
و شما بر كناره پرتگاهي از آتش بوديد
مُذْقَةَ الشارِبِ، و نُهزَةَ الطامِعِ
و مانند جرعهاي آب بوديد (كه بهسادگي شما را ميتوانستند بنوشند) وآنقدر ضعيف بوديد كه هركس طمع به چيزي داشت به سراغتان ميآمد
وَ قُبسَةً العَجْلانِ
و آتشزنهاي بوديد كه بلافاصله خاموش ميشد و نميتوانست جايي راروشن و گرم كند
وَ مَوطِيءَ الاقدامِ
و لگدكوب شدة روندگان و قدمها
تَشرَبونَ الطَّرقَ، و تَقتاتونَ القدَّ و الوَرَقَ
آب جادهها را ميآشاميديد، از پوست حيوانات و برگ درختان غذاميگرفتيد
اَذِلَّةً خاسِئينَ
ذليل شده و در كارها درمانده بوديد
تَخافُونَ اَن يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ مِن حُولِكُم
ميترسيديد كه مردمان اطرافتان شما را بربايند
فَاَنْقَذَكُمُ اللهُ تَعالي بِمُحَمَّدٍ
تا خداي تعالي به دست محمد9 شما را نجاتتان داد
بَعدَ اللَّتَيّا وَ الَّتي
بعد از چنين و چنان (بعد از حوادث زيادي كه بر سر حضرتمحمد9 آمد)
بعدَ اَن مُنِيَ بِبُهَمِ الرّجالِ
بعد از آن كه بلاهايي از دست مردمان كشيد
وَ ذُؤبانِ العَرَبِ
و از گرگهاي عرب
و مَرَدَةِ اَهلِ الكِتابِ
و از سركشان اهل كتاب
كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلحَربِ اَطفَأَها اللهُ
هرگاه كه آتش جنگ برافروختند خدا خاموشش فرمود
او نَجَمَ قَرنٌ لِلشَّيطانِ
يا هر هنگام كه شاخ شيطان سر برآورد
اَوْ فَغَرَت فاغِرَةٌ مِنَ المُشرِكينَ
يا اژدهايي از مشركين دهان باز كرد
قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها
رسول خدا9 برادرش را در كام اژدها و گلوگاه آن افكند
فلا يَنكَفِيُ حتّي' يَطَأصِماخَها بِأَخمَصِهِ
و او هم برنميگشت تا گوشماليهاي سختي با كف مشت دلاوري بهآنها ميداد
و يُخمِدَ لَهَبَها بِسَيفِهِ
و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش ميكرد
مَكدُوداً في ذاتِ اللهِ
فرسودة از تلاش در راه خدا
مُجتَهِداً في اَمرِ اللهِ
كوشيده در امر خدا
قريباً مِن رَسولِ اللهِ
نزديك به رسول خدا
سَيِّداً في اَوْلياءِ اللهِ
سروري از اولياء خدا
مُشَمِّراً، ناصِحاً، مُجِدّاً، كادِحاً
همواره دامن به كمر زده، نصيحتگر، تلاشگر و كوششكننده
وَ انتُم في رِفاهيَّةِ مِنَ العَيشِ
و شما در اين هنگامه در خوشي زندگي ميكرديد
وادِعونَ فاكِهونَ آمِنونَ
در مهد امن متنعم بوديد
تَتَرَبَّصونَ بِنَا الدَّوائِرَ
و منتظر اين كه چرخ، گردش را بر عليه ما آغاز كند
وَ تَتَوَكَّفونَ الاخبارَ
و گوش به زنگ اخبار بوديد
تَنْكُصُونَ عِندَ النّزالِ
هنگام كارزار عقبگرد ميكرديد
و تَفرُّونَ مِنَ القِتالِ
و به هنگام نبرد فرار مينموديد
فَلَمّا اخْتارَ اللهُ لِنَبيِّهِ دارَ اَنبيائِهِ
تا آن كه خدا براي پيامبرش خانة انبياء را برگزيد
و مَأْوي' اَصفيائِهِ
و آرامگاه اصفياء را
ظَهَرَت فيكُم حَسكَةُ النّفاقِ
خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد
و سَمَلَ جِلبابُ الدّينِ
جامة دين كهنه شد
وَ نَطَقَ كاظِمُ الغاوينَ
سردسته گمراهان به سخن درآمد
و نَبَغَ خامِلُ الاقَلّينَ
تهيدست گمنامان نابغه شد
وَ هَدَرَ فَنيقُ المُبطِلينَ
نازپروردگان بيعرضه كبكشان به خواندن آمد
فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُم
در عرصههاي خانههايتان به قدم زدن درآمد
وَ أطلَعَ الشَّيطانُ رَأسَهُ مِن مَغرَزِهِ
و شيطان سر خويش را از مخفيگاه خود بيرون آورد
هاتِفاً بِكُمْ
ندايتان داد
فَاَلفاكُم لِدَعوَتِهِ مُستَجيبينَ
ديد كه پاسخگوي دعوت او هستيد
وَ لِلغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ
و براي ملاحظة عزت فريبندة او آمادهايد
ثُمَّ اسْتَنهَضَكُم فَوَجَدَكُم خِفافاً
خواست كه قيام نماييد و ديد كه شما راحت و سبك اين كار را ميكنيد
وَ اَحْمَشَكُم فَأَلفاكُم غِضاباً
گرم و داغتان كرد و غضبناكتان و ديد كه آتشينيد
فَوَسَمتُم غَيرَ اِبِلِكُم
پس داغ و نشان زديد بر غير شترتان
و أَورَدتُم غَيرَ شِربِكُم
و بر آبي كه سهم شما نبود وارد شديد
هذا و العَهدُ قَريبٌ
در حالي كه از عهد و قرار چيزي نگذشته بود
وَ الْكَلْمُ رَحيبٌ
و موضع شكاف زخم هنوز خيلي وسيع بود
وَ الجُرحُ لَمّا يَندَمِل
دهن زخم هنوز به هم نيامده بود
وَ الرَّسُولُ لَمّا يُقبَر
و پيغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود
اِبتِداراً زَعَمْتُم خَوْفَ الفِتنَةِ
براي عمل خود بهانه آورديد كه از فتنه ميترسيديم
ألا في الفِتنَةِ سَقَطُوا و اِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحيطَةٌ بِالكافرينَ
ولي بهراستي كه در فتنه افتاديد و راستي كه جهنّم محيط بر كافران است
فَهَيهاتَ مِنكُم
خيلي دور بود اين پيشافتادگي از شما
وَ كَيفَ بِكُم؟
و چطور اين كار را كرديد
وَ أَنّي' تُؤفَكُونَ
به كجا روي ميآوريد
وَ كِتابُ اللهِ بَينَ اَظهُرِكُم
در حالي كه كتاب خدا در ميان دست و پاي شما است
اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ
مطالبش هويدا است
و اَحكامُهُ زاهِرَةٌ
و احكامش درخشان است
وَ اَعلامُهُ باهِرَةٌ
پرچمهاي آن نور چشمان را ميربايد
وَ زَواجِرُهُ لائحَةٌ
و زواجر و نواهي آن دمبهدم به چشم ميآيد و درخشان است
و اَوامِرُهُ واضِحَةٌ
و اوامرش واضح است
و قَد خلَّفتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم
ولي آن را پشت سر انداختهايد
أرَغبَةً عَنهُ تُريدُونَ
آيا بيرغبتي به آن را ميطلبيد
أم بِغَيرِهِ تحكُمونَ
يا حاكمي را به غير او به حكميّت ميطلبيد
بِئسَ لِلظّالمينَ بَدَلاً
بد بَدَلي است براي ظالمان حكم مخالف قرآن
وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الاِسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ و هُوَ فِي الاخِرَةِ مِنَ الخاسِرين
و هركس غير از اسلام ديني را طلب كند از او پذيرفته نشده و در آخرتاز زيانكاران خواهد بود
ثمَّ لَم تَلبَثُوا اِلي' رَيثَ اَن تَسكُنَ نَفرَتُها
سپس آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد
و يَسلَسَ قِيادُها
و كشيدن افسار آن سهل گردد
ثُمَّ اَخَذتُم تُوروُنَ وقدَتَها، و تُهَيّجونَ جَمْرَتَها
پس آتش گيرهها را افروختهتر ميكرديد و دامن به آتش ميزديد تا آتشرا شعلهور كنيد
و تَستَجيبونَ لِهِتافِ الشَّيطانِ الغَوِيِّ
براي اجابت كردن بانگ شيطان گمراه آماده بوديد
و اِطفاءِ اَنوارِ الّذينِ الجَلِيِّ
و براي خاموش نمودن انوار دين روشن خدا
و اِخمادِ سُنَنِ النَّبيِّ الصَّفيِّ
و افسرده كردن و ضعيف نمودن سُنن نبي برگزيده خدا
تُسِرّونَ حَسواً فِي ارْتِغاءٍ
به بهانه كف گرفتن، شير را زير لب پنهان ميخوريد
و تَمشُونَ لاَهلِهِ و وُلدِهِ فِي الخَمَرِ و الضَّرّاءِ
و براي خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان كمين گرفته و راهميرفتيد
وَ نَصبِرُ مِنكُم علي مِثلِ حَزِّ المَدي'
و ما بايد شكيبايي كنيم بر صدمههايي از شما مثل خنجر برّان
و وَخزِ السَّنانِ فِي الحِشي'
و فرو رفتن سنان در ميان شكم
و انتُمــ الا´نَــ تَزْعَمُونَ اَن لا اِرثَ لَنا
و شما اكنون گمان ميبريد كه براي ما ارثي نيست
اَفَحُكمَ الجاهِليَّةِ يَبغُونَ؟
آيا حكم جاهليت را ميطلبيد
و مَن أحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقُومٍ يُوقِنونَ
آيا چه حكمي بالاتر و بهتر از حكم خدا است
أفلا تعلَمونَ؟ بَلي' تَجَلّي' لَكُم كَالشَّمسِ الضّاحيَةِ اَنّي اِبنَتَهُ
آيا نميدانيد؟ در حالي كه براي شما مانند آفتاب درخشان واضح استكه من دختر اويم
ايُّها المُسلِمونَ! أَاُغْلَبُ علي' اِرثي
اي مسلمانان آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند
يَابنَ اَبي قُحافَة
اي پسر ابيقُحافه
اَفي كِتابِ اللهِ اَن تَرِثَ اباكَ و لا اَرثُ اَبي؟
آيا در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟!
لَقَد جِئتَ شَيئاً فَرِيّاً
عجب امر تازه و زشتي آوردهاي
اَفَعَلي' عَمدٍ تَرَكتُم كِتابَ اللهِ و نَبَذتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم
آيا دانسته و بهعمد كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مياندازيد
اِذ يقول:
آيا قرآن نميگويد:
وَ وَرِثَ سُلَيمانُ داوُدَ
سليمان از داود ارث برد
و قالَــ فَيَما اقْتَصَّ مِن خَبَرِ زَكَريّاــ اِذ قالَ:
و در آية ديگر آنجا كه خبر زكريا را بازگو ميكند:
فَهَبْ لي مِن لَدُنكَ وَليّاً يَرِثُني وَ يَرَثُ مِن آلِ يَعقوبَ
زكريا عرض كرد: پروردگارا مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و آل يعقوبارث برد
و قال:
و فرموده:
و اُولُوا الارحامِ بَعضُهُم اَولي' بِبَعضٍ في كِتابِ اللهِ
خويشاوندان رحمي اولي به يكديگرند
و قال:
و فرموده:
يوصيكُمُ اللهُ في اَولادِكُم لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الانثَيَينِ
خداي تعالي به شما دربارة اولاد وصيت ميفرمايد كه براي پسر دو برابربهرة دختر است
و قال:
و ميفرمايد:
اِن تَرَكَ خَيْراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الاَقرَبينَ بِالْمَعروفِ حَقّاً عَلَي المُتَّقينَ
يعني هنگامي كه مرگ يكي از شما فرا رسد بر شما نوشته شده است اينكه وصيت كنيد براي والدين و نزديكان، حكمي است حق براي متقيان
وَ زَعَمتُم ان لا حَظوَةَ لي و لا اَرِثُ مِن اَبي
و شما گمان ميبريد كه مرا بهرهاي نيست و سهمي از ارث پدرم ندارم؟
اَفَخَصَّكُمُ اللهُ بِآيَةٍ اَخرَجَ مِنها اَبي؟
آيا خدا شما را مخصوص آيهاي فرمود كه پدرم را از آن بيرون كرده؟
اَم تَقولونَ: اِنَّ اَهلَ مِلَّتَينِ لا يتَوارَثانِ؟
آيا آن كه ميگوييد اهل دو كيش از يكديگر ارث نميبرند؟
اَوَلَستُ اَنَا وَ اَبي مِن اهلِ مِلَّةٍ واحدَةٍ؟
و يا من و پدرم را اهل يك كيش نميدانيد؟
اَم انتُم اَعلمُ بِخُصوصِ القُرآنِ و عُمُومِهِ مِن اَبي وَ ابنِ عمّي؟
و يا شما به خصوص و عموم قرآن از پدر و عموزادة من داناتريد؟
فَدُونَكَها مَخطُومَةً مَرحُولَةً
اينك اين تو و اين شتر، شتري مهارزده و رحل نهاده شده برگير و ببر
تَلقاكَ يَومَ حَشرِكَ
با تو در روز رستاخيز و حشر ملاقات خواهد كرد
فَنِعمَ الحَكَمُ اللهُ
چه نيكو داوري است خدا
وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ
و نيكو دادخواهي است محمد9
و الموعِدُ القِيامَةِ
و چه خوش وعدهگاهي است قيامت
وَ عندَ الساعَةِ يَخسَرُ المُبطِلُونَ
در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان ميبرند
و لا يَنفَعُكُم اِذ تَندِمُونَ
و آن وقت ديگر ندامت و پشيماني شما را سودي نرساند
وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُستَقَرٌّ، فَسَوفَ تَعلَمونَ مَن يَأتيهِ عَذابٌ يُخزيهِ، و يَحِلُّ عَلَيهِ عذابٌمُقيمٌ
و براي هر خبري قرارگاهي است پس خواهيد دانست كه عذابخواريافزا بر سر چه كسي فرود خواهد آمد و عذاب هميشگي بر چه كسيحلول خواهد نمود
ثمَّ رَمَت بِطَرفِها نَحوَ الاَنصارِ فقالَت:
آنگاه رو به سوي انصار كرده و چنين فرمود:
يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ!
اي انجمن نُقَباء و بازرسان!
وَ اَعْضادَ المِلَّةِ!
اي بازوان ملّت!
وَ حَضَنَةَ الاِسلام!
اي حافظان اسلام!
ما ه'ذِهِ الغَميزَةُ في حَقّي؟!
اين ضعف و غفلت در مورد حقّ من از چيست؟
و السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟!
و اين سهلانگاري از دادخواهي من چرا؟
اَما كانَ رسولُ اللهِ اَبي يَقُولُ:
آيا پدرم رسول خدا9 نميفرمود:
«المَرءُ يُحفَظُ في وُلدِهِ»
بايد حرمت هر كس در مورد فرزندان او حفظ شود
سَرعانَ ما اَحدَثُتم
چه به سرعت مرتكب اين اعمال شديد
وَ عَجلانَ ذا اِهالَةً
و چه باعجله اين بُز لاغر شده آب از دهان و دماغ او فرو ريخت (مثلياست)
و لَكُم طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ
در صورتي كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن ميكوشيم هست
و قُوَّةٌ علي' ما اَطلُبُ وَ اُزاوِلُ
و نيرو براي حمايت من در اين مطالبه و قصدم هست
اَتَقُولُونَ: ماتَ محمَّدٌ
آيا ميگوييد كه محمد9 مُرد درست است كه:
فَخَطبٌ جَليلٌ
اين مصيبتي است بزرگ
اِستَوسَعَ وَهنُهُ
مصيبتي است در نهايت وسعت
وَ اسْتَنهَرَ فَتقُهُ
شكاف آن سرباز و بسي فراخ است
وَ انفَتقَ رَتقُهُ
و درز دوخته شده شكافته شد
و اُظلِمَتِ الاَرضُ لِغَيبَتِهِ
زمين سراسر بر اثر غياب او تاريك گرديد
وَ كُسِفَتِ النُّجومُ لِمُصيبَتِهِ
و ستارگان بيفروغ گرديدند
وَ اَكدَتِ الا´مالُ
آرزوها به نااميدي گراييد
و خشعَتِ الجِبالُ
كوهها از جا فرو ريخت
و اُضيعَ الحَريمُ
حرمت حريم پامال شد
وَ اُزيلَتِ الحُرمَةُ عِندَ مَماتِهِ
و احترامي براي كسي پس از وفات او باقي نماند
فَتِلكَ وَ اللهِ النّازِلَةُ الكُبري'
پس اين مصيبت به خدا بزرگترين پيشآمد بود
و المُصيبَةُ العُظمي'
و مصيبت بزرگ بود
لا مِثلُها نازِلَةٌ
كه بليه و پيشآمدي مانند آن نيست
و لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ
و بلاي جانگدازي در اين دنيا به پاية آن نميرسد
اَعلَنَ بِها كِتابُ اللهِــ جلَّ ثنائُهُــ في اَفنيَتِكُم
كتاب خدا آن را آشكار كرده همان قرآن كه در خانههايتان
في مُمساكُم و مُصبِحِكُم
در مجالس شبانه و روزانهتان
هُتافاً و صُراخاً
آرام و يا بلند و با صوت
وَ تِلاوَةً وَ الحاناً
با تلاوت و خوانندگي آن را ميخوانيد
و لَقبلَهُ ما حلَّ بِاَنبِيائِهِ وَ رُسُلِهِ
اين بلائي كه پيش از اين هم به انبياء و رسل وارد شده بود
حُكمٌ فَصلٌ، وَ قَضاءٌ حَتمٌ
حكم حتمي است، و قضايي است قطعي
و ما محمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ، اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انْقَلَبتُمَ علي'اَعقابِكُم و مَن يَنقَلِب علي' عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللهَ شَيئاً و سَيَجزِي اللهُ الشّاكرينَ
آري اين آيه براي شما پيشاپيش موضوع موت پيامبر را خبر داده است،محمد9 نيست مگر پيامبري كه پيش از وي پيامبران ديگري درگذشتندپس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برميگرديد و آن كس كه به عقببرگردد به خدا زياني نميرساند و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.
ايها بَني قَيلَةَ
اي پسران قيله (قيله مادربزرگ اوس و خزرج بود)
أاُهضَمُ تُراثَ اَبيه (ابي)؟
آيا من نسبت به ميراث پدرم هضم شوم؟
و اَنتُم بِمَرأي مِنّي و مَسمَعٍ
در حالي كه مرا ميبينيد و سخن مرا ميشنويد
و مُنتَدي و مَجمَعٍ
و داراي انجمن و اجتماعيد
تَلبَسُكُمُ الدَّعوَةُ
صداي دعوت مرا همگان ميشنويد
و تَشمَلُكُمُ الخُبرَةُ
از هر جهت آگاهي از حال من داريد
و اَنتُم ذَوُو العَدَدِ و العُدَّةِ
و داراي نفرات و ذخيرهايد
و الاداةِ وَ القُوَّةِ
داراي ابزار و قوهايد
و عِندَكُمُ السِّلاحُ و الجُنَّةُ
نزد شما اسلحه و زره و سپر هست
تُوافيكُمُ الدَّعوَةُ فَلا تُجيبونَ؟
صداي دعوت من به شما ميرسد ولي جواب نميدهيد؟
و تأتيكُمُ الصَّرخَةُ فَلا تُعينونَ؟
و ناله فريادخواهي من به گوشتان ميرسد ولي دستگيري نميكنيد وياري نمينماييد؟
وَ اَنتُم مَوصوفونَ بِالكِفاحِ
در حالي كه شما به شجاعت و جنگاوري معروفيد
مَعروفونَ بِالخَيرِ وَ الصَّلاحِ
و به خير و صلاح معروفيد
و النُّخبَةُ الَّتي اختيرَت
و انتخابشوندگاني كه برگزيده شديد
قاتَلتُمُ العَرَبَ و تَحَمَّلتُمُ الكَدَّ و التَّعَبَ
با عرب پيكار كرديد و تحمل رنج و زحمت نموديد
و ناطَحتُمُ الاُمَمَ
با امتها به رزم پرداختيد
و كافَحتُمُ البُهَمَ
با پهلوانان به نبرد برخاستيد
لا نَبرَحُ اَو تَبرَحونَ
ما قدم برنميداشتيم تا شما قدم برميداشتيد
نَأمُرُكُم فَتَأتَمِرونَ
به شما امر ميكرديم و شما هم اطاعت مينموديد
حَتّي' اِذا دارَت بِنارَحَي الاِسلامِ
تا آسياي اسلام به گردش افتاد
وَ دَرَّ حَلَبُ الاَيّامِ
پستان روزگار به شير آمد
وَ خَضَعَت نُعَرَةُ الشِّركِ
و نعرههاي شركآميز خاموش شد
و سَكَنَت فَورَةُ الاِفكِ
و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد
و خَمُدَتْ نيرانُ الكُفرِ
و آتش كفر خاموش شد
وَ هَدَأَت دَعوَةُ الهَرجِ
و دعوت و نداي هرجومرج آرام گرفت
وَ استَوسَقَ نِظامُ الدّينِ
و نظام دين كاملاً رديف شد
فَأَنّي حِرتُم بعدَ البَيانِ؟
پس چرا بعد از اقرارتان ايمان را حيران شديد؟
وَ اَسرَرتُم بَعدَ الاِعلانِ؟
و چهسان پس از آن مرحلة آشكار همكاري خود را نهفته كرديد؟
و نَكَصتُم بَعدَ الاِقدامِ؟
و بعد از آن پيشقدمي، عقب نشستيد؟
وَ اَشرَكتُم بَعدَ الايمانِ؟
و بعد از ايمان شرك آورديد؟
اَلا تُقاتِلونُ قَوماً نَكَثُوا اَيمانَهُم و هَمُّوا بِاخراجِ الرَّسولِ و هُم بَدَؤُكُم اَوَّلَ مرَّةٍاَتَخشَونَهُم فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوهُ اِن كُنتُم مُؤمِنينَ
در حالي كه قرآن ميفرمايد: آيا نميجنگيد با گروهي كه عهد شكستند وخواستند رسول خدا را اخراج كنند با آن كه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا ازآنان هراس داريد در حالي كه خدا سزاوارتر است كه از او بهراسيد، اگر كهمؤمنيد
اَلا قَد اَري' اَن قَد اَخلَدتُم اِلَي الخَفضِ
به هوش باشيد كه من ميبينم به تنبلي و تنآسايي هميشگي دل نهادهايد
و اَبعَدتُم مَن هُوَ اَحَقُّ بالبَسطِ و القَبضِ
و آن كس را كه سزاوار به قبض وبسط امور بود از زمامداري دور كردهايد
و خَلَوتُم بِالدَّعَةِ (اِلَي الدَّعَةِ)
با راحتباش خلوت كردهايد
و نَجَوتُم مِنَ الضّيقِ بِالسِّعَةِ
و از تنگناي زندگي سخت به فراخناي آن رسيدهايد
فَمَجَجتُم ما وَعَيتُم
در اثر آن آنچه را كه حفظ كرده بوديد از دهان بيرون افكنديد
وَ دَسَعتُمُ الَّذي تَسَوَّغتُم
و آنچه را كه فرو برده بوديد استفراغ كرديد
فَاِن تَكفُرُوا اَنتُم و مَن فِي الاَرضِ جَميعاً فَاِنَّ اللهَ لَغَنيٌّ حميدٌ
پس بدانيد اگر شما و هر كه در زمين است كافر شويد خداي تعالي بينيازاز همگان و ستوده است
اَلا قَد قُلتُ ما قُلتُ عَلي' مَعرفَةٍ مِنّي بِالخَذلَةِ الَّتي خامَرَتكُم وَ الغَدرَةِ الَّتياسْتَشعَرَتها قُلُوبُكُم
بدانيد آنچه من گفتم با معرفت كامل بود به سستي كه در خوي شما پديدآمده و آشنايي كه قلب شما با بيوفايي و خيانت حاصل نموده است
و لكِنَها فَيضَةُ النَّفسِ
و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين است
وَ نَفشَةُ الغَيظِ
و بيرون ريختن خشم و غضب
و خَوَرُ القَنا
و آنچه كه روانم نميتواند تحمل كند
و بَثَّةُ الصَّدرِ
و جوشش و برونريزي از سينهام
و تَقدِمَةُ الحُجَّةِ
و پيش افكندن حجت و دليل و برهان بود
فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهرِ
پس خلافت را بگيريد ولي بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است
نَقِبَةَ الخُفِّ
و پاي آن تاول كرده و سوراخ است
باقِيَةَ العارِ
عار آن باقي است
مَوسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ
و نشان از غضب خدا دارد
و شَنارِ الاَبَدِ
و ننگ ابدي
مَوصُولَةً بِنارِ اللهِ المُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَي الاَفئِدَةِ
و هر كه آن را بگيرد فردا به آتش فروزان خدا كه بر قلبها احاطهمييابد، خواهد رسيد
فَبِعَينِ اللهِ ما تَفعَلُونَ
آنچه ميكنيد در برابر چشم خدا است
وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
به همين زودي آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه به كدامبازگشتگاهي بازخواهند گشت
و اَنَا اِبنَةُ نَذيرٍ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ
و من دختر آن كس هستم كه شما را از در پيش بودن عذاب دردناك خبرداد
فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ، وَ انتَظِرُوا اِنّا مُنتَظِرُونَ
پس شما هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را ميكنيم و شما منتظربمانيد كه ما هم منتظر خواهيم ماند
پاسخ ابوبكر
فَاَجابَها اَبوبَكر (عبدالله بن عثمان) و قالَ:
آنگاه ابوبكر پاسخ داد و گفت:
يا ابنَةَ رَسولِ الله!
اي دختر رسول خدا!
لَقَد كانَ اَبوكِ بِالمُؤمِنينَ عطوفاً كَريماً، رَؤُفاً رَحيماً
همانا پدر تو بر مؤمنين عطوف و كريم و رئوف و رحيم بود
علَي الكافِرينَ عذاباً و عِقاباً عظيماً
و بر كافران عذاب و عقاب عظيم
اِن عَزَوناهُ وَجَدناهُ اَباكِ دونَ النِّساءِ
اگر نسب او را بسنجيم يقيناً وي را پدر تو نه پدر ديگر زنان خواهيم يافت
وَ اَخا اِلفِكِ دونَ الاَخِلاءِ
و وي را برادر شوهر تو و نه ديگر دوستان خواهيم يافت
آثَرَهُ علي' كُلِّ حَميم
پدرت وي را (شوهر تو را) بر هر دوستي و خويشي برتري داد
و ساعَدَهُ في كُلِّ اَمرٍ جَسيم
و شوهر تو نيز پدر را در هر كار بزرگي مساعدت كرد
لا يُحِبُّكُم اِلاّ كُلُّ سَعيدٍ
شما را دوست نميدارد مگر هر سعادتمندي
و لا يُبغِضُكُم اِلاّ كُلُّ شَقِيٍّ
و دشمن نميدارد شما را مگر هر بدكاري
فَاَنتُم عِترَةُ رَسولِ اللهِ الطَّيِّبونَ
زيرا كه شما خاندان پاك رسول خدا هستيد
و الخِيَرَةُ المُنتَجَبونَ
و برگزيدة نجيبان جهان
علَي الخَيرِ اَدِلَّتُنا
شما ما را به خير راهنمايان بوديد
و اِلَي الجَنَّةِ مَسالِكُنا
و به سوي بهشت، راههاي روشن
و انتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ
و تو بهخصوص اي برگزيدة زنان
وَ ابنَةِ خيرِ الاَنبياءِ
و دخت برترين پيامبران
صادِقَةٌ في قَولِكِ
در گفتارت راستگويي
سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقلِكِ
و در عقل فراوانت بر ديگران پيشقدمي
غَيرَ مَردودَةٍ عَن حقِّكِ
هرگز از حقت بازداشته شده نخواهي بود
و لا مصدُودَةٌ عَن صِدقِكِ
و در راسترَوي تو بازدارندهاي نخواهد بود
وَ اللهِ ما عَدَوتُ رَأيَ رَسُولِ اللهِ
و به خدا قسم من قدمي از رأي رسول خدا9 فراتر نگذاشتم
و لا عَمِلتُ اِلاّ بِاِذنِهِ
و جز به اذن او اقدام نكردم
و اِنَّ الرّأيدَ لا يكذبُ اَهلَهُ
و پيشرو قبيله به قوم و خويشان خود دروغ نميگويد
و اِنّي اُشهِدُ اللهَ وَ كَفي' بِهِ شَهيداً
من خدا را گواه ميگيرم و خدا بر گواهي دادن من كافي است
اِنّي سَمِعتُ رَسولَ الله يَقولُ:
من از پيامبر خدا شنيدم كه ميفرمايد
«نحنُ معاشِرَ الاَنبياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً و لا فِضَّةً و لا داراً و لا عِقاراً و اِنّما نُوَرِّثُالكِتابَ و الحِكمَةَ، وَ العِلمَ و النُّبُوَّةَ وَ ما كان لَنا مِن طُعمَةٍ فَلِوالِي الامرِ بَعدَنا انيَحكُمَ فيهِ بِحُكمِهِ»
«ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعهاي به ارث نميگذاريم. مافقط كتاب و حكمت و علم و نبوّت به ارث ميگذاريم و آنچه ما بهعنوانطعمه و وسيله تغذيه داريم بهعهدة ولي امر بعد از ما است كه هرگونهبخواهد دربارهاش حكم نمايد.
وَ قَد جَعَلنا ما حاوَلتِهِ في الكِراعِ وَ السِّلاحِ
و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستي در مصرف خريد اسب و اسلحهقرار داديم
يُقاتِلُ بِهِ المُسلِمونَ
تا مسلمانان با آن كارزار كنند
و يُجاهِدونَ الكُفارَ
و با كفار جهاد نمايند
و يُجالِدون المَرَدَةَ الفُجارَ
و با سركشان بدكار جدال نمايند
وَ ذ'لِكَ بِاِجماعٍ مِنَ المُسلمينَ
و اين كار را به اتفاق همه مسلمانان نمودم
لَم اَنفَرِد بِهِ وَحدي
و تنها دست به اين كار نزدم
وَ لَم اَستَبدَّ بِما كانَ الرَّأيُ فيه عِندي
و در رأي و نظري كه نزدم موجود بود مستبدانه عمل نكردم
و ه'ذِهِ حالي و مالي
اينك اين حال من و اين مال من است
هِيَ لَكِ وَ بَينَ يَدَيكِ
براي تو و در اختيار تو است
لا تُزوي' عَنكِ
نه از تو دريغ و مضايقه شده
و لا تَدَّخَّرُ دونَكِ
و نه براي كسي ديگر ذخيره كرده ميشود
اَنتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ
كه تويي سرور بانوان امّت پدر خود
وَ الشّجَرَةُ الطّيِّبَةُ لِبَنيكِ
و درخت بارور و پاك براي فرزندان خود هستي
لا يُدفَعُ مالَكِ مِن فَضلِكِ
انكار فضائلي كه مجموعه آن خاصه تو است نخواهد شد
و لا يوضَعُ في فَرعِكِ و اَصلِكِ
و از شاخه و ساقه تو كس نميتواند فرو نهد
حُكمُكِ نافِذٌ فيما مَلَكَتْ يَدايَ
حكم تو نافذ است در آنچه من مالك آنم
فَهَل تَرَيِنّ اَن اُخالِفَ في ذ'لِكَ اَباكِ صلّي الله عليه و آله و سلّم
آيا تو خود ميپسندي كه من در اين موضوع خلاف گفته پدرت9 راعمل كنم
پاسخ حضرت فاطمهس
فَقالَت عَلَيهَا السَّلام:
فرمود:
سُبحانَ اللهِ!
سبحان الله!
ما كانَ رَسولُ اللهِ عَن كتابِ الله، صادِفاً
پيامبر اكرم از كتاب خدا رويگردان نبود
و لا لاَحكامِهِ مُخالِفاً
و مخالف احكام قرآن كريم حكمي نميفرمود
بَل كانَ يَتَّبِعُ اَثَرَهُ
پيوسته او پيرو قرآن بود
و يَقفُو سُوَرَهُ
و در قفا و پشت سورههاي آن راه ميپيمود (هرگز از قرآن تخطّينميكرد)
اَفَتَجمَعونَ اِلَي الغَدْرِ اِعتِلالاً عَلَيهِ بِالزُّورِ؟
آيا ميخواهيد علاوه بر غدر و مكر چيزي هم به زور به او ببنديد؟
و ه'ذا بعدَ وفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الغَوائِلِ في حَياتِهِ
اين كار بعد از وفات او شبيه است به آن دامها كه براي هلاك او در زمانحياتش گسترده شد
ه'ذا كِتابُ اللهِ حَكَماً عَدلاً
اينك اين كتاب خدا بين من و شما حَكَم عادل
و ناطقاً فَصلاً
و ناطق قطعي به حق و باطل است كه
يَقولُ:
ميگويد:
يَرِثُني و يَرِثُ مِن آلِ يَعقوبِ
زكريا از خدا خواست به من فرزندي عنايت فرما كه از من و آل يعقوبارث بَرَد
وَ وَرِثَ سُلَيمانُ داوُدَ
و باز فرمايد: سليمان از داود ارث بُرد
فَبَيَّنَ (عزّ و جلّ) فيما وَزَّعَ عَلَيهِ مِنَ الاَقساطِ
خداوند متعال بيان روشن در آنچه از سهميهها قرار داده
و شَرَعَ مِنَ الفرائضِ وَ الميراثِ
و از فريضهها و سهميه ميراث
و اَباحَ مِن حَظِّ الذُّكرانِ و الاِناثِ
و آن بهرههايي كه از براي مردان و زنان مقرر فرموده بهقدري توضيحاتكافي داده
ما اَزاحَ عِلَّةَ المُبطِلينَ
كه بهانههاي اهل باطل را برطرف نموده
و اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الغابِرينَ
و مجال گمان و شبهه براي احدي تا قيامت باقي نگذارده است
كَلاّ، بَل سَوَّلَت لَكُم انفُسكُم اَمراً، فَصَبرٌ جَميلٌ وَ اللهُ المُستَعانُ علي' ما تَصِفُونَ
نه چنين است بلكه (كلام خود را با آيه قرآن به انجام ميرسانند؛ يعقوبيكه مصيبتزده است و يوسفش را از دست داده گويد) گرگ او را نخورده وليهواها و ساختههاي نفساني شما براي شما راهي پيش پايتان نهاده پس مراصبر بايد صبري جميل، و خدا بر آنچه اظهار ميكنيد ياور ما است.
ابوبكر پاسخ ميدهد
فقالَ ابوبَكر:
بوبكر پاسخ ميدهد:
صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسولُهُ
خداي راست گفت و رسول او نيز راست گفت
و صَدَقَت اِنَتُهُ
و دختر پيامبر نيز راست گفت
انتِ مَعدِنُ الحِكمَةِ
تو معدنِ حكمتي
و مَوطِنُ الهُدي' و الرَّحمَةِ
و مركز هدايت و رحمت
وَ رُكنُ الدّينِ
و پايه دين و آئيني
و عَينُ الحُجَّةِ
و سرچشمه حجت و دليلي
لا اُبعِدُ صَوابَكِ
سخن حق تو را دور نميافكنم
و لا اُنكِرُ خِطابَكِ
و در سخن گفتن با تو كلمه منكري بر زبان جاري نميكنم
ه'ؤُلاءِ المُسلِمونَ بَيني و بَينَكِ
اينك اين مسلمانان حَكَم بين من و تو
قَلِّدوني ما تَقَلَّدتُ
اين قلادهاي كه به گردن آويختهام آنان به گردنم آويختهاند
و بِاِتِّفاقٍ مِنهُم اَخَدتُ ما اَخَذتُ
و به اتفاق ايشان آنچه گرفتهام گرفتهام
غَيرَ مُكابِرٍ و لا مُستَبدٍّ
نه بر خويشتن بزرگبيني دارم و نه خودرأيم و مستبد
و لا مُستأثِرٍ
و نه آنچه برداشتهام براي خود برداشتهام
و هُم بِذ'لِكَ شُهُودٌ
و ايشان همگي بر آنچه گفتهام شاهد و گواهند
حضرت صديقه خطاب را متوجه حضار ميفرمايد
فَالْتَفَتَت فاطمَةُ3 اِلَي النّاسِ وَ قالَت:
آنگاه حضرت صديقه به سوي مردم توجه كرده و فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ!
اي مردمان!
المُسرِعَةِ اِلي' قيلِ الباطِلِ
كه براي شنيدن حرف بيهوده شتابانيد
المُغضيَةِ عَلَي الفِعلِ القَبيحِ الخاسِرِ
و كردار زشت زيانآور را ناديده ميگيريد
اَفَلا تَتَدَبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلي' قُلُوبٍ اَقفالُها؟
آيا در قرآن نميانديشيد يا آن كه بر دلها مهر زده شده؟
كَلاّ بَل رانَ علي' قُلُوبِكُم ما اَسَأتُم مِن اَعمالِكُم
خير، بلكه آنچه از اعمال زشت انجام دادهايد تيرگي بر دلهاي شما زدهاست
فَاَخَذَ بِسَمْعِكُم و اَبصاركُم
و گوشها و چشمهايتان را فراگرفته است
وَ لَبِئسَ ما تأوَّلتُم
بسيار بد مآلانديشي كرديد و آيات قرآن را تأويل نموديد
و ساءَ ما بِهِ اَشَرتُم
و بد راهي به او نشان داديد
و شرّما مِنهُ اِعتَضتُم
و بد معاوضه شر كردهايد
لَتَجِدُنَّ و اللهِ مَحْمِلَهُ ثقيلاً
به خدا قسم تحمل اين بار برايتان سنگين
و غِبَّهُ وبيلاً
و عاقبت آن برايتان پر از وزر و وبال خواهد بود
اذا كُشِفَ لَكُمُ الغِطاءُ وَبانَ ماوَرائَهُ الضَّرّاءُ
و وقتي كه پرده براي شما برداشته شود و زيانهاي اين امر برايتان روشنگردد
و بَدالَكُم مِنَ اللهِ ما لَم تَكونوا تَحتَسِبونَ
و آنچه را كه حساب نميكرديد بر شما آشكار گردد
و خَسِرَ هُنا لِكَ المُبطِلونَ
آنجا است كه به راهِ باطل روندگان، زيانكار گردند
مصادر خطبة فدكيّه
بلاغات النساء، ابن طيفور احمد بن ابيطاهر مروزي (204ـ280ه) السقيفه و فدك، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهري (ت323ه) شرح الاخبار، قاضي ابوحنيفه نعمان بن محمد تميمي مغربي(ت363ه) المناقب، ابوبكر احمد بن موسي بن مردويه اصفهاني، ابن مردويه(ت411ه) الفائق، اسعد بن شقروه (ق4ه) الشافي في الامامة، سيد مرتضي علم الهدي، علي بن الحسينموسوي، ابوالقاسم (355ـ436ه) تلخيص الشافي، شيخ طوسي، ابوجعفر محمد بن الحسن بن عليطوسي (ت460ه) دلائل الامامه، ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبري، طبري صغير(ق 5 و 6ه) الاحتجاج علي اهل اللجاج، ابومنصور احمد بن علي بن ابيطالبطبرسي (ح520ه) مقتل الحسين7، خطيب خوارزمي، ابوالمؤيد موفق بن احمدمكي (ت568ه) نثر الدر، ابوسعيد آبي (422ه) شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد بن محمدمدائني معتزلي (586ـ656ه) كشف الغمه، ابوالحسن علي بن عيسي بن ابيالفتح اربلي (ت693) الطرائف، سيد رضي الدين علي بن طاووس حلي (589ـ664ه) من لا يحضر الفقيه، شيخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويهقمي (311ـ381ه)، بخشي از خطبه علل الشرايع، شيخ صدوق (381ه)، بخشي از خطبه امالي، شيخ مفيد، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان عكبريبغدادي (388ـ413ه)، بخشي از خطبه امالي، شيخ ابوجعفر طوسي (460ه)، بخشي از خطبه تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، ابو المظفر يوسف بن فرغلي بنعبدالله بغدادي (581ـ654ه)، بخشي از خطبه مناقب آل ابيطالب، ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علي بنشهرآشوب سروي مازندراني (ت588ه)، بخشي از خطبه مصباح الانوار، هاشم بن محمد (ق 6 و 7ه)، بخشي از خطبه الفائق، جارالله زمخشري، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشريخوارزمي (467ـ538ه)، بخشي از خطبه غريب الحديث، ابن قتيبه دينوري، ابومحمد عبدالله بن مسلم(213ـ276ه)، بخشي از خطبه الاستغاثه في بدع الثلاثه، ابوالقاسم كوفي، علي بن احمد بن موسي(فرزند امام جواد7) (ت352ه) تفسير كنز الدقائق، مشهدي، محمد بن محمدرضا قمي (ق12ه) مرآة العقول، علامه محمد باقر بن محمد تقي مجلسي(1037ـ1110ه)، بخشهايي از خطبه نفحات اللاهوت، محقق كركي، شيخ علي بن الحسين(868ـ940ه) جلاء العيون، علامه مجلسي (1110ه)، بخشي از خطبه بحار الانوار، علامه مجلسي (1110ه) تفسير نور الثقلين، ابن جمعه عبد علي بن جمعه عروسي هويزي(ت1112ه)، بخشهايي از خطبه تفسير برهان، سيد هاشم بحراني، هاشم بن سليمان حسيني كتكاني(1107ه)، بخشهايي از خطبه معادن الحكمه، ملا محسن فيض كاشاني، محمد بن مرتضي(1100ـ1091ه)، بخشهايي از خطبه تفسير لاهيجي، بهاءالدين محمد شريف لاهيجي (1088ه) الدمعه الساكبة في احوال العترة الطاهره، ملا محمد باقر بهبهاني(ت1205ه) كشكول شيخ بهايي، شيخ بهاءالدين محمد بن الحسين عاملي(953ـ1003ه)، بخشي از خطبه وصول الاخيار الي اصول الاخبار، حسين بن عبدالصمد العاملي(984ه)، بخشي از خطبه نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلي، حسن بن يوسف (736ه)،بخشي از خطبه الطبقات الكبير، محمد بن سعد كاتب واقدي (230ه)، بخشي ازخطبه تاريخ المدينة المنوّره، ابن شبة النميري، ابوزيد (173ـ262ه)،بخشهايي از خطبه صحيح بخاري، ابو عبدالله بخاري (256ه)، اشاره به خطبه صحيح مسلم، ابوالحسين مسلم بن حجاج نيشابوري (261ه)،اشاره به خطبه مسند احمد، احمد بن حنبل (241ه)، بخشهايي از خطبه مسند فاطمة الزهرا، جلال الدين عبدالرحمن السيوطي (911ه)،بخشهايي از خطبه تاريخ الاسلام، شمسالدين محمد بن احمد ذهبي (748ه)،بخشي از خطبه عوالم العلوم و المعارف، شيخ عبدالله بحراني (ق11 و 12ه) بصائر الدرجات، ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعري قمي (300ه)،بخشي از خطبه مختصر بصائر الدرجات، محمد بن سليمان (ق8 و 9ه)، بخشي ازخطبه فتوح البلدان، احمد بن يحيي بن جابر بلاذري (279ه)، اشاره بهخطبه كافي، محمد بن يعقوب كليني (328ه)، بخشي از خطبه كتاب الشمائل، ترمذي، محمد بن عيسي بن سوره (279ه)، بخشياز خطبه اختصاص، شيخ مفيد (413ه)، بخشي از خطبه اثبات الهداه، شيخ محمد بن حر العاملي (1104ه) صواعق المحرقه، ابن حجر هيتمي (973ه)، بخشي از خطبه صوارم المحرقه، قاضي نور الله شوشتري (1019ه)، بخشي ازخطبه تاريخ ابن كثير، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (774ه)، بخشي از خطبه اهل البيت، توفيق ابوعلم اعلام النساء، عمر رضا كحاله، بخشي از خطبه تفسير علي بن ابراهيم قمي، (ق3 و 4ه)، بخشي از خطبه تفسير عياشي، ابوالنضر محمد بن مسعود عياشي (ق3ه)، بخشياز خطبه الغدير، علامه عبدالحسين احمد اميني (1352ه)
معرفي اجمالي اسناد خطبة فدكيّه
خطبه حضرت فاطمه3 به اسناد متصل از اشخاص ذيل روايت شدهاست:
امام سجادع، از عمّهاش زينب بنت علي س احمد بن محمد بن جابر، از زينبس عبدالله بن محمد علوي، از زينب زيد بن عليع، از زينب حسن بن صالح بن حيّ، از زينب سليمان بن جعفر هاشمي، از زينب عكرمه، از عبدالله بن عباس سليم بن قيس هلالي، از ابن عباس عروة بن زبير، از عايشه (چند روايت) حسن بن الحسن مجتبيع عبدالله بن الحسن مثنّي امام باقرع شعبي عطيه عوفي
0 نظر