متن کتاب اسرار عاشقان و مقامات عارفان ; فصل سوم:خشم مقدس
ترجمه متن قسمت سوم بر اساس شرح
فلعن الله
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم الّتي رتبكم الله فيها
و لعن الله امة قتلتكم
و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم
شرح و توضيح
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
فلعن الله امة
مفهوم «لعنت» در ادبيات قرآن كريم
حقيقت لعنت از جانب حقتعالي است
لعنت در فرهنگ سياسي اسلام
ثواب لعنت بر دشمنان خدا كمتر از ثواب سلام و زيارت نيست
ضرورت برخورد خشن با دشمنان اسلام
آثار لعنت حقيقي بر دشمنان اسلام
لعنت مشخص كردن مرزهاي خطر است
و لعن الله امّة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
گسترة مفهوم امّت در زيارت عاشورا
مفاهيم امة در قرآن كريم
مباني جامعهشناسي اسلامي
برخي از ويژگيهاي امتهاي ملعون
مباني سكولاريسم را يهود بنا كرده است
مفهوم اسست
مفاهيم ظلم و جور
مفاهيم جور
نمونههايي از مصاديق تأسيس اساس الظلم
تفاوت مفهوم ظلم با اساس ظلم
توجه زيارت عاشورا به خطر پايهگذاران انحراف در جامعه
طيف اسست اساس الظلم با اسلام و قرآن چه كردند؟
شناسايي دشمنان در هر زمان
طيف «اسست اساس الظلم» خطرناكترين دشمنان اهلالبيت
تفاوت اسست اساس الظلم با اول ظالم
نفوذ طيف «اسست اساس الظلم» در ميان مردم
ويژگيهاي اسست اساس الظلم در قرآن كريم
طيف اسست اساس الظلم در ميان فرهيختگان جامعه نفوذ دارند
مشروعيت بهخاطر كثرت جمعيت طرفداران
طيف «اسست اساس الظلم» در زمان رسول خدا و در بين اصحاب
ضرورت درگيري با طيف اسست اساس الظلم و الجور
ب) مشكلات ناشي از درگيري با طيف اسّست اساس الظلم
ويژگيهاي افرادي كه بايد با اسسست اساس الظلم درگير شوند
منظور از ذكر عليكم اهلالبيت در زيارت عاشورا
معرفي اهلالبيت در قرآن كريم
شبهه در مفهوم آيه تطهير
مفهوم اذهاب در آية تطهير
مفهوم رجس در آية تطهير
مفهوم طهارت در آية تطهير
دلالت آية تطهير بر برتري اهلالبيت: بر همة بشر
برخي نكات ديگر از ذكر اهلالبيت در زيارت عاشورا
ظرايف مفهوم تطهير در آية تطهير
بالاترين مرتبة تطهير در اهلالبيت
مفهوم دفعتكم و ازالتكم
مفهوم ازالتكم
مفهوم رتّبكم الله
مفاهيم جمله دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التي رتبكم الله فيها
اول رعايت اصول بعداً توجه به پسند مردم
برنامة طيف دفعتكم
شعارها و روشهاي سياسي اين قوم
كودتاچيان فرهنگي و سياسي
مشكلات برخورد با اين گروه
پيام جملة رتبكم الله فيها
آيا به بهانة دموكراسي ميتوان انتخاب احسن را كنار گذاشت؟
سنت حضرت رسول اكرم و اهلالبيت او در انتخاب رهبري امّت
تقابل دو جريان فكري در طول تاريخ اسلام در مورد رهبري
مأمون عباسي نماينده التقاط سياسي
گسترش التقاط سياسي در ميان سياستمداران و حكومتيان شيعه
آيا ميتوان در ميان افكار عمومي هر شبههاي را طرح كرد
مناظرة حضرت فاطمه3 با خليفة اول
فلسفه و انديشه سياسي حضرت فاطمه در مورد حقوق سياسي اسلام
مكتب خلفا در فلسفة سياسي
انتخاب يا انتصاب
اهداف خليفه و انتخاب روش سياسي
و أزالتكم عن مراتبكم التي رتبكم الله فيها
مراحل براندازي اهلالبيت توسط كودتاچيان فرهنگي و سياسي
و لعن الله امة قتلتكم
وظيفه تاريخي مسلمين در مقابل سه طيف برانداز
جاذبه و دافعه پيروان حق
ياران ما را از دوستان و دشمنانشان بشناسيد
نقش بيهدفها و جماعتي كه حسين را تنها گذاشتند
اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
ترجمه متن قسمت سوم بر اساس شرح
فلعن الله
ميفرمايد خدايا ايشان را لعنت كن.
لعنتي كه اين جماعت را در دنيا و آخرت روسياه وزشت و پليد و رسوا گرداند.
لعنتي كه عذاب دنيا و آخرت را بر ايشان نازل كند.
لعنتي كه تو و تمامي ملائك آسمان و تمامي انبياء و اولياء خدا آنها رالعنت كنند.
لعنتي كه آنها را مسخ نمايد، آنگونه كه قرآن كريم مسخشدگان را توصيفمينمايد.
لعنتي كه آنها را به انزوا و بنبست بكشاند.
لعنتي كه عذاب جهنم را براي ايشان فراهم نمايد.
لعنتي كه كفر و نفاق ايشان را برملا سازد.
لعنتي كه ايشان را در دنيا و آخرت گرفتار توطئههاي خود نمايد.
لعنتي كه ايشان را از تمامي رحمتها و عنايتهاي تو محروم نمايد.
لعنتي كه بر ايشان مرگ و نيستي و نابودي بياورد.
لعنتي كه دردها و بيدرمانيها را بر ايشان نازل نمايد.
لعنتي كه ايشان را به انتقام تو كه هلاككنندهترين انتقامها است دچارنمايد.
خداوند لعنت كند آن جماعتي را كه در پي براندازي حكومت شما واهلالبيت: در جامعه بوده و هستند.
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
ميفرمايد: خدا لعنت كند جماعتي را كه اساس ظلم و جور را عليه شمااهلالبيت: در جامعه پيريزي كردند.
خداوند لعنت كند آن ملّت و آن امّتي را كه به براندازي انديشه و فرهنگاهلالبيت رأي موافق دهد.
خداوند لعنت كند آن گروههاي فلسفي و علمي و فكري را كه گناه وانحراف از مكتب و انديشه و فرهنگ شما اهلالبيت: را در ميان مردمتئوريزه كردند.
خداوند لعنت كند آن جناحهاي سياسي را كه اساس شبهه و ترديد را دراعتقاد مردم نسبت به شما اهلالبيت: پايهگذاري كردند.
خداوند لعنت كند آن جماعتي را كه چهرهاي متديننما يا عالمنما دارندو از فرهيختگان جامعه بهشمار ميروند ولي با زبان علمي يا فرهنگي يامذهبي يا هنري، حكومت و انديشه و فرهنگ شما اهلالبيت: را زيرسؤال برده و ميبرند.
خداوند لعنت كند همه آن آشنايان با علم و انديشه و فلسفه و فكر و هنرو فرهنگ را كه آگاهانه اساس انحراف از اصولگرايي و اسلام نابمحمدي ص را بنيان نهادند و مردم را دچار هرجومرج فكري و عقيدتينمودند.
خداوند لعنت كند افرادي را كه انتخاب امام را بهوسيله احزاب و سرانسياسي بهجاي انتصاب احسن به امر خدا، مطرح كرده و ترويج نمودند.
و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم الّتي رتبكم الله فيها
ميفرمايد: خداوند لعنت كند آن احزاب سياسي را كه در طراحي كودتايسياسي عليه شما نقش عمده داشتند.
خداوند لعنت كند آن جناحهاي سياسي را كه رأي مردم را از شمابرگرداندند و محبوبيت شما را در ميان مردم دچار خدشه كردند.
خداوند لعنت كند آن گروههاي سياسي را كه جايگاه شما را در نظامجامعه اسلامي خدشهدار كردند و حيثيت سياسي شما را با شايعات وشبهات در نزد مردم ضايع كرده و زير سؤال بردند.
خداوند لعنت كند آن طيفهاي سياسي را كه با توطئههاي سياسي وجنگ رواني و ائتلافها و هماهنگيهاي پنهاني شما را از مقام سياسي وجايگاه سياسي در نظام جامعه اسلام معزول و مهجور كردند.
خداوند لعنت كند آن مردمي را كه با توطئههاي سياسي شما را از رهبريجامعه و مديريت جامعه كنار زدند.
خداوند لعنت كند آن باندهاي سياسي را كه در پنهان با دشمناناهلالبيت: مذاكره و هماهنگي داشتند و آنها را وارد پستهايمديريتي جامعه اسلامي نمودند.
خداوند لعنت كند آن باندهاي سياسي را كه با شعارهاي سياسيمردمفريب، جامعه را در يك هماهنگي پنهان و تبليغات آشكار از شمااهلالبيت: دور كرده و خود بر آراء آنها سوار شدند.
خداوند لعنت كند كساني را كه به «رتبكم الله فيها» اعتقاد نداشتند وبهدنبال روي كار آوردن حزب خود بودند.
و لعن الله امة قتلتكم
ميفرمايد خداوند لعنت كند باندها و گروههايي را كه در پي قتل و شكنجه وتبعيد و اسارت شما اهلالبيت: بوده و ميباشند.
خداوند لعنت كند جناحها و طيفهايي را كه در پي مصادره اموال وجنگ با شما و كشتن شما بوده و هستند.
خداوند لعنت كند آن جماعتي را كه در پي براندازي فرهنگ شما و نسلشما از جامعه بوده و ميباشند.
خداوند لعنت كند آن جماعتي را كه در پي توهين و تحقير و خوار كردنشما و خاندان شما در جامعه بوده و هستند.
و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم
ميفرمايد خداوند لعنت كند سازشكاران با گروههاي انحراف و ظلم و قتل وشكنجه عليه شما را.
خداوند لعنت كند ترسوهاي نامرد را كه از ترس از دست دادن زندگي وجان خود از ياري شما خودداري كردند.
خداوند لعنت كند آن افراد منفعتطلب را كه بهخاطر جلب منافعشخصي و وعده و وعيدهاي ظالمين به آنها اعتراض نكردند.
خداوند لعنت كند آن بيخطها و بيهدفها و رفاهگراهايي را كهحوصله دفاع از شما و تحمل مشكلات مبارزه را نداشتند.
خداوند لعنت كند آن كجفهمها را كه نخواستند بفهمند و يا در اثربيتقوايي و دنياپرستي كر و كور شدند و نفهميدند كه حق با كيست و شمااهلالبيت را در مقابل دشمنان تنها گذاشتند.
خداوند لعنت كند آن مردمي را كه پيام مظلوميت شما را ميشنيدند وليبهعنوان جدا بودن دين از سياست خود را به خواندن قرآن و نماز و دعا مشغولنمودند و از ياري شما اهلالبيت دريغ كردند.
خداوند لعنت كند آن مردمي را كه در مقابل هر نوع حكومتي مطيعهستند و در نظر ايشان حكومت ابنزياد با حكومت حضرت اباعبداللهالحسين ع تفاوتي نميكند و لذا در مقابل توطئه دشمنان عليه شمااهلالبيت اعتراض نكردند.
شرح و توضيح
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
ميفرمايد از حضرت حق (كه قهاريت و جباريت فقط شايسته اوست)درخواست ميكنم كه لعنت فرمايد، آن قشر يا طيفي را از جامعه كه درنهادينه كردن ريشهها و اساس ظلم و جور عليه شما اهلالبيت رسولخدا ص نقش اصلي را بهعهده داشتند.
فلعن الله امة
مفهوم «لعنت» در ادبيات قرآن كريم
لعنت را نيز مثل ساير واژههايي كه از زبان عربي در قرآن كريم بهكار گرفتهشده است و به اقيانوس معارف وحياني متصل شده است، به هيچ زبانيترجمه نميتوان كرد. زيرا در هيچ زباني حتي خود زبان عربي معادل ندارد!
كلمه لعنت، مثل ساير لغات و واژهها تا وقتي كه در زبان عربي بهكارگرفته ميشود ترجمه دارد و در تمام زبانهاي زنده دنيا واژه معادل براي آنميتوان يافت. زيرا لعنت در ادبيات زبانهاي زنده دنيا مانند زبان عربي، تنهايك دشنام است، يك نفرين است. ولي وقتي كه كلمه لعنت در ادبيات قرآنيو وحياني بهكار گرفته ميشود و در منظومه متصل به كهكشانهاي معارفقرآني قرار ميگيرد، ديگر نميتوان آن را با يك كلمه و يا يك جمله و حتييك صفحه ترجمه نمود.
واژه لعنت در ادبيات اسلامي يك فرهنگ است؛ يعني شامل معارف ومفاهيم مختلفي است كه با يك واژه يا دو واژه نميتوان آن را ترجمه نمود.
مفهوم لعنت در ادبيات اسلامي كاربرد وسيعي دارد.
لعنت بهطور كلي بهمعني مطرود شدن، دور شدن، تبعيد شدن، محروماز رحمت حق شدن است.
مطلق لعنت بهصورت واژه تنها در يك جمعبندي كلي در ادبيات قرآنيو روايي بهمفهوم آژير قرمز و يا خط قرمز و يا منطقه ورود ممنوع است. يا بهتعبير ديگر منطقه مينگذاري شده است. مثلاً طبق روايات شريفه آن كس كهامروزش از ديروز عقب ماندهتر باشد ملعون است. يعني خود را از دريايرحمت حق بهدور نگه داشته است. اما به مفهوم آن نيست كه خداوند او رامورد غضب خويش قرار داده باشد.
اما آن كس را كه حقتعالي در قرآن كريم لعنت فرموده است، اولاًبهمفهوم كافر يا مشرك يا منافق يا فاسق ثانياً بهمفهوم دشمن و ثالثاً بهمفهومجهنمي رابعاً بهمفهوم مغضوب عليهم و خامساً بهمفهوم آن است كه تماميمسلمين بايد در مقابل او موضع بگيرند.
در پارهاي موارد ملعون حقتعالي در قرآن كريم بهمفهوم مهدور الدممعرفي شده است.
پس ميتوان مفهوم لعنت را در بينهايت درجات مختلف تصور نمود.مثلاً: كسي كه نمازش را عمداً به تأخير بياندازد ملعون است. كسي كهامروزش از ديروز عقب ماندهتر باشد ملعون است. كسي كه مرتكب سيأت وخطيات شده باشد ملعون است. و امثال اينها كساني هستند كه خود را ازرحمت حق مطرود و محروم كردهاند اما بهمعني آن نيست كه ملعونحقتعالي باشند در حقيقت فاعل لعنت خودشان عليه خودشان هستند واين نيز داراي بينهايت درجات است.
اما افراد منافق يا فاسق يا مشرك يا كافر يا محارب يا طغيانگر يا ظالم يامعاند اهلالبيت مورد لعنت خداوند هستند و در تيررس و كمين غضبالهي قرار گرفتهاند. در اينگونه موارد مفهوم لعنت بسيار خطرناك ميشود.
حقيقت لعنت از جانب حقتعالي است
در ادبيات قرآني، لعنت از جانب خدا است. همانگونه كه سلام از جانبخدا است و همه لعنتهاي حقيقي از غضب و سخط الهي سرچشمهميگيرد.
در فرهنگ قرآني از آنجا كه قهاريت و جباريت تنها شايسته خدا است وكسي توانايي ندارد يا چيزي از خود ندارد كه بخواهد از ديگران سلب كند،پس فقط خدا است كه ميتواند نعمات و رحمتهاي خود را از ديگرانسلب نمايد. فقط حقتعالي است كه درت مطلق است و ميتواند ديگران رادچار قهر و غضب خود نمايد.
رسول خدا و مؤمنين وقتي فردي را لعنت ميكنند بهمفهوم آن است كهاز درگاه خداوند متعال خشم و غضب و عذاب حقتعالي و رسوايي برايفرد ملعون را تقاضا ميكنند و خود نيز فرد ملعون را مطرود و منزوي و خوارميشمارند.
در ادبيات قرآني لعنت، مرگ ميآورد.
در ادبيات قرآني لعنت، نيستي و نابودي ميآورد.
در ادبيات قرآني لعنت، شكست و خواري ميآورد.
لعنت در فرهنگ سياسي اسلام
لعنت در فرهنگ سياسي قرآن يك موضعگيري كامل سياسي است؛ لعنتحقيقي از نظر قرآن، يك صفآرايي كامل در مقابل دشمنان اهلالبيتاست؛ لعنت در ادبيات قرآني يك هشدار و يك اخطار و يك اعلام خطر واعلام وضعيت قرمز براي مسلمين، بالاخص شيعيان در مقابل دشمناناهلالبيت است. لعنت خدا، خطرناكترين و نابودكنندهترين نفرين است.لعنت زشتكنندهترين دشنام و در عين حال اگر با حقيقت نفرينشوندههمراه باشد، حقيقيترين دشنام و توهينآميزترين دشنام است.
لعنت كردن در ادبيات قرآني موضعگيري خصمانه است، زيرا كسي را كهخداوند و اهلالبيت مورد غضب خود قرار دهد، يقيناً مسلمين با او بايدموضع خصمانه بگيرند.
لعنت كردن در ادبيات قرآني يعني تكفير كردن، زيرا خدا و رسول اووقتي كسي يا گروهي و يا حزبي را لعنت كردند، يقيناً او از زمره مسلمينخارج است. لعنت كردن در ادبيات قرآني يعني كافر دانستن، دشمن خدادانستن، خداوند را دشمن او دانستن، فاسق دانستن، محروم از رحمت حقدانستن.
لعنت حقيقي و از روي اخلاص و معرفت و ارادت و ايمان، موالات بارسول خدا و اهلالبيت او را تضمين ميكند. لعنت حقيقي و از رويمعرفت، انسان را جزء حزب و ياران خدا ميكند.
لعنت حقيقي و از روي معرفت، بهمنزله مرزهاي پيشگيري و محافظتاز التقاط و نفاق و نفوذ دشمنان رسول خدا و اهلالبيت او ميباشد.
ثواب لعنت بر دشمنان خدا كمتر از ثواب سلام و زيارت نيست
ثواب لعنت به دشمنان اهلالبيت، كمتر از سلام و زيارت اهلالبيت نيست!معرفت به اثرات و ارزشهاي مهم لعنت، كمتر از معرفت به مقامات سلامنيست.
لعنت، تنها يك دشنام نيست؛ بلكه يك فرهنگ است. لعنت كردن بردشمنان اهلالبيت يك فرهنگ است. لعنت كردن بر دشمنان اهلالبيتنيمي از مكتب قرآن و اهلالبيت است.
هركس كه با مرگ گفتن و لعنت كردن بر دشمنان خدا و رسول خدا واهلالبيت مخالف باشد، اسلام و قرآن را قبول ندارد.
هركس كه لعنت بر اعداء آل محمد را قبول ندارد، به تعبير قرآن «نؤمنببعض و نكفر ببعض» است، يعني مشرك و منافق است.
هركس كه لعنت و غضب بر اعداء آل محمد را نپسندد و مرگ آنان رانخواهد، دستش در دست دشمن است؛ اگرچه نخواهد. اينچنين افرادي،آب به آسياب دشمن ميريزند و دشمن را ياري ميكنند؛ اگرچه ظاهراً چنينقصدي نداشته باشند!
ضرورت برخورد خشن با دشمنان اسلام
نيمي از اسلام با دشمنشناسي و پرهيز از دشمن حفظ ميشود. نيمي ازقرآن را شيطانشناسي و پرهيز از شيطان، تشكيل ميدهد. نيمي از ايمانپرهيز از شيطان است و حتي نتيجه نيمه ديگر ايمان نيز پرهيز از شيطانميباشد!
تبرّي از دشمنان رسول خدا و اهلالبيت او نيمه اصلي اعتقادات شيعهاست. لعنت كردن حقيقي، شيعه را به سوي «سلم لمن سالمكم» ميكشاند،يعني نتيجه چنين لعنتي، انسان را به رسول خدا و اهلالبيت او و دوستانحقيقي آن بزرگواران متصل ميكند.
لعنت كردن حقيقي و از روي صدق، «محب لمن احبكم» را تضمينمينمايد؛ يعني دشمنشناسي و شناخت ضربهها و مصائبي كه بر رسولخدا و اهلالبيت او وارد كردند، موجب ميشود كه به مظلوميت و حقانيتاهلالبيت پي ببرد و محب آنها شود.
در 42 آيه قرآن كريم، حقتعالي، فرهنگ لعنت را ترسيم فرموده استكه در هيچ يك از آيات مربوط، مفهوم لعنت به دشمني لفظي محدودنميشود و بلكه تمام آيات مذكور نشان از برنامهريزي و اجراي تحقق لعنتدارد. اين آيات غير از آيات تال و برائت و غضب و شدت رفتار با مخالفين وشياطين است و نيز غير از آيات نفاق و آيات جهنّم و آيات عذاب و آياتدشمنان انبياء و اولياء و آيات توبيخ و تحقير و نفرين بر آنها است.
بديهي است كه تمامي اين آيات جمعاً محدودههاي مفاهيم لعنت وغضب خدا را تبيين مينمايد كه اگر روي هم رفته آيات مذكور را جمع كنيم،حتي بيش از نيمي از قرآن را تشكيل ميدهد!
آثار لعنت حقيقي بر دشمنان اسلام
لعنت خدا و رسول خدا و اهلالبيت او فرد يا حزب يا گروه ملعون را بيكسو بيپناه در مقابل غضب الهي مينمايد.
لعنت خدا و رسول و اهلالبيت او فرد يا حزب يا گروه ملعون را مسخكرده و تبديل به ميمون و خوك و حيوانات ديگر ميكند.
لعنت خدا و رسول و اهلالبيت او فرد يا حزب يا گروه ملعون را ازهرگونه بصيرت و فهم و شعور معنوي كور و كر و گنگ مينمايد.
لعنت خدا و رسول و اهلالبيت او فرد يا حزب يا گروه ملعون را دچارعذابهاي مختلف و متعدد در همين دنيا و نيز در آخرت مينمايد.
لعنت خدا و رسول و اهلالبيت او فرد يا حزب يا گروه ملعون را دچارقساوت و تيرگي دل مينمايد.
لعنت خدا و رسول و اهلالبيت او اهداف و روش فرد يا حزب يا گروهملعون را به بنبست ميكشاند.
لعنت كردن بر دشمنان خدا و رسول، از سنتهاي رسول خدا و انبياءديگر ميباشد.
حضرت عيسي و حضرت داود دشمنان خدا را لعنت ميكردند.
اميرالمؤمنين دشمنان خدا را لعنت ميكردند.
تمام ملائكه و تمام مؤمنين حقيقي نيز دشمنان رسول خدا را لعنتميكنند.
لعنت مقدمه درگيري كامل و شديد شيعه با دشمنان رسول خدا واهلالبيت است. لعنت نشان از خشم شديد تا حد نابود كردن دشمن اسلاماست.
لعنت دعوت و التماس و تضرع به ساحت مقدس حقتعالي برايصدور و نزول عذاب بر دشمنان رسول خدا و اهلالبيت است.
لعنت بازدارنده از دوستي شيعه با دشمنان رسول خدا و اهلالبيت اواست؛ لعنت اعلام تحريم اقتصادي و سياسي و فرهنگي و نظامي و قطعارتباطات مختلف با دشمنان رسول خدا و اهلالبيت او است.
لعنت مشخص كردن مرزهاي خطر است
حضرت رسول ص مرزهاي خطرناك سياسي را با لعنت مشخصميفرمودند و نيز معرفي نيروهاي خودي از منافق و مشرك و فاسق را بالعنت و برائت و تبعيد و درخواست عذاب و توبيخ و اظهار غضب و اظهارنفرت مشخص ميفرمودند. هر شيعهاي كه لعنت را با ايمان و اعتقاد وحقيقت باطن و صداقت در رفتار انجام ندهد، مفهوم سلام بر رسول خدا واهلالبيت را هم نشناخته است.
لعنت اعلام منطقه ورودممنوع و مينگذاري شده توسط قرآن و رسولخدا در مقابل دوستيهاي دنياطلبانه و طمعكارانه با دشمنان اسلام است.
لعنت اعلان رأي منفي عليه دشمنان اهلالبيت است. لعنت، سنترسول خدا است و هركس كه از سنت رسول خدا بهره نداشته باشد،اسلامش ناقص است.
لعنت ترجمه عملي آيه «اشداء علي الكفار» و ترجمه عملي آيات غضبالهي بر منافقين است.
لعنتي كه براي دشمنان اهلالبيت مرگ نياورد، لعنت نيست؛ دروغاست؛ فريب است؛ نفاق است.
لعنتي كه براي شيعيان و دوستان اهلالبيت برائت نياورد، لعنت نيست؛فريب است؛ نفاق است.
آثار و بركات لعنت بر دشمنان خدا و رسول، كمتر از سلام بر رسول خداو اهلالبيت نيست. همچنان كه آثار و بركات «عدو لمن عاداكم» و «حرب لمنحاربكم» كمتر از «ولي لمن والاكم» و «سلم لمن سالمكم» نيست!
قرآن كريم ميفرمايد: «و من يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسكبالعروة الوثقي» يعني شرط ايمان و هدايت در درجه اول برائت و دوري وبراندازي طاغوت است. لزوم معرفت يافتن به اعماق و ابعاد فرهنگ لعنت ومكتب لعنت بر اعداء اهلالبيت طبق فرموده خودشان، بيش از لزوم معرفتبه اسرار سلام و ارادت به اهلالبيت است!
آنان كه نفرين و درخواست مرگ براي دشمنان اهلالبيت را نميپسندنديا جاهلند يا منافق.
پرهيز از لعنت كردن و آرزوي مرگ كردن براي دشمنان اسلام، موجبافشاي تئوريسينهاي منحرفي سياسي در براندازي حكومت ائمهاطهار: ميگردد. يعني كسي كه از لعنت كردن پرهيز ميكند، نفاق وانحراف خود را افشا مينمايد.
لعنت خدا، خطرناكترين و نابودكنندهترين عذاب الهي در دنيا و آخرتاست. (اگر گوينده، خود، داراي حقيقت باطن و ايمان باشد).
لعنت، زشتكنندهترين دشنام و در عين حال اگر با حقيقت نفرينشوندههمراه باشد، حقيقيترين دشنام و توهينآميزترين موضعگيري عليه دشمناست.
لعنت كردن يعني موضعگيري خصمانه، زيرا كسي را كه خداوند واهلالبيت مورد غضب خود قرار دهند، يقيناً شيعه با او بايد موضع خصمانهبگيرد.
لعنت كردن يعني تكفير كردن منافقان مسلمان و مؤمننماها وصحابهنماهايي است كه دشمنان حقيقي رسول خدا و اهلالبيت بودند.
لعنت كردن يعني كافر دانستن، دشمن خدا دانستن، خداوند را دشمن اودانستن، فاسق دانستن، محروم از رحمت حق دانستن مسلماناني است كه باتوطئههاي سياسي، اهلالبيت را منزوي كردند و خود جاي آنها را گرفتند.
و لعن الله امّة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهلالبيت
گستره مفهوم امّت در زيارت عاشورا
مفهوم «امة» بهدليل وجود تنوين در اينجا نكره بهكار برده شده است كهتوضيحات بعد از آن محتواي «امة» را معرفي مينمايد و معرفه ميشود وروشن مينمايد كه منظور از اين واژه فقط جميع مسلمانان بهعنوان امتاسلامي نيست؛ بلكه منظور از كلمه امة جمعيتهاي متنوع و متفاوتيميباشد كه از نظر تعداد و از نظر گسترة جمعيتي و از نظر انديشه و فرهنگ،مفاهيم متفاوتي را در بر ميگيرد كه ممكن است شامل فرد يا زمان يا جامعهيا مذهب يا ملت يا جامعة جهاني و يا تاريخ يا طيف سياسي يا جناحسياسي يا قشري از اقشار جامعه باشد. مباني ظلم و جور را پيريزيمينمايد.
مفاهيم امة در قرآن كريم
امت به معني مذهب و روش و مكتب: انا وجدناء اباءنا علي امة و اءنا علياثارهم مهتدون، آيه 22 سوره زخرف (43). امت بهمعناي زمان و مدت طولاني: و قال الذي نجا منهما وَ ادكر بَعدَ امّةٍأنا انبئكُمُ بتاويله فأرسلون، آيه 45 سوره يوسف (12). امت بهمعني رهبر و مؤسس يك فرهنگ و مكتب و منجي و ملت: اءنابراهيم كان امة قانتا الله حنيفا و ام يك من المشركين، آيه 120 سوره نحل (16). امت بهمعني تعدادي، عدهاي از مردم: و لما ورد ماء مدين وجد عليهامة من الناس يسقون، آيه 23 سوره قصص (28). امت بهمعني تشكيلات و گروهي از جامعه، بخشي از جامعه،جمعيتي، حزب، جناح سياسي يا فكري يا مكتبي يا مذهبي: و لتكن منكمامة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف، آيه 104 سوره آلعمران (3)؛ و منقوم موسي امة يهدون بالحق و به يعدلون، آيه 159 اعراف ( 7 ). امت بهمعني يك جامعه در يك شهر و يا يك ملت در كشور: و لكلامة رسول فاءذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لايظلمون، آيه 47 سورهيونس (10).ع . امت بهمعني پيروان يك مذهب و دين و پيامبر: لكل امة جعلنامنسكاهم ناسكوه فلا ينز عنك في الامر و ادع الي ربك اءنك لعلي هدي مستقيم،آيه 67 سوره حج (22).
امت بهمعني پيروان يك مذهب و دين پيامبر در طول تاريخ: اناوجدناء اباءنا علي امة و اءنا علي اثارهم مهتدون، آيه 22 سوره زخرف (43)؛تالله لقد ارسلنا الي امم من قبلك فرين لهم الشيطن اعملهم، آيه 63 سوره نحل(16).ص . امت بهمعني پيروان يك فرهنگ و انديشه در طول تاريخ: كنتم خير امةأخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر، آيه 110 سوره آلعمران(3).
زيارت عاشورا كه از جانب حقتعالي و جبرئيل و رسول خدا و حضرتاميرالمؤمنين علي ع و تمامي ائمه اطهار و امام زمان عليهم الصلوة والسلام تأييد شده است، سه نوع امت را لعنت ميفرمايد كه براي هريكويژگي خاصي را مطرح ميفرمايد:
و لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت.
و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم اللّتي رتبكم الله فيها.
و لعن الله امة قتلتكم.
ميفرمايد هر باندي، هر گروهي، هر جناح سياسي، هر حزبي، هر جناحاكثريتي، هر جمعيتي، هر جامعهاي، هر ملتي و هر امتي كه به چنينويژگيهايي و به چنين مذهبي و به چنين برنامهاي و به چنين روشهايي رأيداده باشند، ملعون حقتعالي و مورد غضب او هستند.
مباني جامعهشناسي اسلامي
زيارت عاشورا و قرآن با لعنت ميفرمايند: آراء ملتها و رفراندم ملتهانبايد در مخالفت با حق باشد و الا مشروعيت ندارد و حتي مورد لعنتخداوند و اهلالبيت هم قرار خواهند گرفت و اكثريت داشتن يا امة بودن آنهااسباب مشروعيت انديشة باطل نميتواند باد.
49 آيه در مورد امت و امم 11 آيه آمده كه جمعاً 60 آيه.(اين جمله اشكال دارد. «سينا»)
انا وجدناه اباءنا علي امة و اءنا علي اثارهم مهتدون، آيه 22 سوره زخرف(43).
تالله لقد ارسلنا الي امم من قبلك فرين لهم الشيطان اعمالهم، آيه 63 سورهنحل (16).
كل ما جاء امة رسولها كذبوه فأتبعنا بعضهم بعضا، آيه 44 سوره مؤمنون(23).
كذلك ارسلناك في امة قد خلت من قلبها امم، آيه 30 سوره رعد (13).
و همت كل امة برسولهم ليأخذوه و جادلوا بالباطل، آيه 5 سوره غافر (40).
زيارت عاشورا ميفرمايد اگر تمام ملت بهمعني امت به نفع باطلرفراندوم كرده باشند، نهتنها مشروعيت ندارد بلكه شامل لعنت حقتعالي وغضب و خشم و كمين حقتعالي قرار خواهند گرفت. هرچند در عقيدهباطل رفراندوم كرده باشند، هرچند به عقيده باطل رأي داده باشند هرچندعقيده باطل را بهصورت دموكراتيك و آزادانه انتخاب كرده باشند.
اين سه جمله مباني جامعهشناسي شيعه را تشكيل ميدهد.
اول آن كه اين سه جمله ميفرمايد حق مهم است. آنجا كه حق در مقابلرأي مردم قرار ميگيرد حق بايد پيروي شود نه رأي امت، نه رأي جناحاكثريت.
دوم آن كه اگر مجموع آراء حتي وسعت يك ملت و يك امت بشود حتياگر صورت جهاني بگيرد باز هم مشروعيت نميآورد. بلكه مشروعيت از آنحق است. حق هر طرف باشد مشروعيت متعلق به آن طرف است.
سوم آن كه اين قانون خاص زمان امام حسين نيست، بلكه شامل هر امتيو هر جامعهاي و هر ملتي و هر ملتهايي در طول تاريخ اسلام الي يومالقيامة ميباشد.
زيارت عاشورا در اين جمله فرياد ميزند اي همه مسلمين بدانيد كهمباني قرآني و اسلامي و جامعهشناسي اسلامي دموكراسي، يعني رأياكثريت را تا آنجا ميپذيرد كه مخالفت با حق نداشته باشد. ولي اگر مخالفتبا حق داشت اگر تمامي ملتهاي عالم در تمامي طول تاريخ يكجا جمعشوند و به ناحق رأي دهند انديشه و يا آن قانون ناحق مشروعيت ندارد و لذازيارت عاشورا فرياد ميزند كه حكومت اكثريت غلط است. حكومت حق وحقانيت صحيح است؛ حتي اگر اقليت باشد همه چيز بايد با حق سنجيدهشود، حتي قانون. لذا حكومت مطلق قانون غلط است؛ حكومت قانون حقصحيح است.
برخي از ويژگيهاي امتهاي ملعون
الف. نفاق: ملعونين ميگويند ما اهل ايمان هستيم ولي به هنگام ورود بهجمع مؤمنين خود را با ايمان ميدانند اما وقتي به دشمن ميرسند ميگويندما هماهنگ با شما عمل ميكنيم و مؤمنين را به بازي و مسخره گرفتهايم.قرآن كريم در اين آيات ميفرمايد جمعيتهايي هستند كه ويژگي آنهادورويي و نفاق است. ظاهراً خود را موافق با نظام اسلامي معرفي ميكنندولي در پنهان با دشمنان خدا و اسلام در رابطهاند. اما اين ملعونين (منافقين)چگونه ميتوانند ثابت كنند كه نظام اسلامي را به مسخره گرفتهاند و نظام رادر دامهاي توطئه خود گرفتار كردهاند و چگونه ميتوانند ثابت كنند كه نظاماسلامي را به مسخره گرفتهاند و نظام را در دامهاي توطئه خود گرفتار كردهاندو چگونه ميتواننت ثابت كنند كه نهتنها با نظام نيستند بلكه هماهنگ بادشمن عمل ميكنند؟
قرآن كريم كدها و نشانههايي را ارائه ميفرمايد كه مؤمنين آگاه شوند كهمنافقين چگونه عليه نظام عمل ميكنند:
در شعارها با نظام و با ولايت فقيه و قانون اساسي هستند و اذا لقوالذين امنوا قالو امنا و اذا خلو الي شياطينهم قالوا انّا معكم انما نحن مستهزءون. هماهنگي آنان با شعارهاي اسلامي رنگ استهزاء و عوامفريبي دارد.يعني با اندكي تدبر و انديشه در عمق شعارهاي اينها ميتوان فهميد كه اينهادروغ ميگويند. مثلاً دوپهلو حرف ميزنند تا از هيچ طرف زير سؤال نروند ويا دست دشمنان و كينهتوزان عليه انديشه اسلام را با شعار آزادي، بازميگذارند تا هرگونه توطئه عليه اسلام را محقّق نمايند. عاشقان شهادت را نادان و احمق ميخوانند و طرفداران حكومتفرهنگ و انديشه اهلالبيت را بيسواد و جاهل و سفيه ميدانند. قرآن كريمميفرمايد: مثل عموم مردم به ارزشهاي اسلامي ايمان بياوريد پاسخميدهند كه آنان (مردم) سفيه و احمق و نادانند. آيا ما نيز مانند آن احمقها ونادانها به ارزشهاي اسلامي و مباني اسلامي و توان ادارة جامعه توسطاسلام ايمان بياوريم؟! يكي ديگر از ويژگيهاي ملعونين و منافقين روشنفكر خواندن خود واصلاحگر خواندن خودشان ميباشد. قرآن كريم ميفرمايد: اينها با شعارفريبنده اصلاحات خود را متمايز از جامعه نشان ميدهند؛ و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون، يعني وقتي به ايشان گفته ميشودچرا اركان و اجزاء نظام اسلام را دچار فساد و آلودگي و سستي و از همپاشيدگي مينماييد، ميگويند، اينها جزيي از نقشة اصلاحات ماست! قرآن كريم ميفرمايد: براي آن كه اينها را بشناسيد از نتيجه عمل آنهابشناسيد نه از شعارهاي آنها. نتيجه عمل آنها تخريب و فساد در جامعةاسلامي است. آنجا كه ميفرمايد: الا انهم هم المفسدون؛ يعني بدانيد كهعمل اينها جز فساد نتيجهاي ندارد و اينها اساساً با طرحهاي فاسدكنندهجامعه اسلامي به ميدان آمدهاند. و ليكن لا يشعرون يعني ولي آن اندازهسفيه و نادان و احمق و عالمنما و انديشمندنما هستند كه شعورشان از فهم ودرك ضعفها و انحرافات طرحهاي فسادانگيز خودشان هم عاجز است. فساد در هنر فساد در انديشه و فرهنگ فساد در اقتصاد فساد در صنعت و توليد فساد در سياست و نيروهاي سياسي فساد در فساد در سرمايهگذاري و بخش خصوصي7 . فساد در مديريت و برنامهريزي بودجه
فساد در فساد در روابط خارجي9 . فساد در آزاديها و روابط محرم و نامحرم
فساد در مديريت جامعهب. ترويج انديشه و نظرية باطل: زيارت عاشورا و قرآن هردوميفرمايند كه گناه آزادي انديشه باطل و گناه آزادي در ترويج شعارهايباطل و نظريات باطل كمتر از عذاب قتل اولياء حق نيست.
مباني سكولاريسم را يهود بنا كرده است
قرآن كريم يهود را تنها به جرم آن كه انديشه و نظريه باطل را ترويج ميكنندلعنت فرموده است. آيات زير ميفرمايد قوم يهود تنها به جرم ترويج قولباطل و نظرية باطل لعنت شدند. يهود چه گفتند كه لعنت شدند؟ قرآن كريمميفرمايد قوم يهود سعي در ترويج نظريه و انديشههاي باطل داشتند كهبهموجب آن به مردم وانمود ميكردند كه احكام الهي يعني دين و فرامينوحياني توان ادارة جامعة بشري را ندارد. آنها ميگفتند: «يد الله مغلوله» يعنيدست خدا در دنيا بسته است. يعني اجراي احكام الهي در دنيا جامعه را بهبنبست ميكشاند و لذا احكام ديني قادر به ادارة امور و شئون بينهايتمتكثر دنيا نميباشد. دست خدا بسته است يعني احكام ديني فقط قلبي وشخصي است و به درد آخرت ميخورد ولي به درد اين دنيا و اداره امور ايندنيا نميخورد. دست خدا بسته است يعني دين نبايد در حوزة سياست ومديريتهاي جامعه دخالت نمايد. دين موضوعي است عرفاني و قلبي وربطي به ادارة جامعه ندارد!
قرآن كريم ميفرمايد «بل يداه مبسوطتان» يعني بلكه دستان حقتعاليباز است، يعني احكام و فرامين حقتعالي قابل اجراست و قابليت مديريتجوامع بشري و جامعة جهاني را دارد و خداوند متعال خود ضامن تحقق وپيروزي و رستگاري بشريت در اجراي احكام خداوندي ميباشد. قرآنميفرمايد حقتعالي نهتنها از ادارة امور جهان دست نكشيده است بلكه باارائه دقيقترين و مؤثرترين احكام آسماني بهترين مديريت را براي هدايت وسعادتمندي جوامع بشري و جامعة جهاني طراحي مينمايد و خود پشتوانهتحقق آنها است.
يهود ميگويد حكومت ديني و حكومت ارزشهاي الهي جامعه را بدينبنبست و بحران ميكشاند و لذا خدا از ادارة امور دنيا خود را كنار كشيده وبهعهده خود مردم واگذار كرده است و لذا نظريه مردسالاري و علمسالارييهود كه منهاي حقسالاري و دينسالاري است، عين كفر ميباشد و لعنتخدا و غضب الهي را شامل ميگردد.
به زبان امروزي قرآن ميفرمايد يهود مروّج سكولاريسم، يعني حكومتمردسالارانه منهاي ديانت و دينسالاري، ميباشد. به زبان امروزي قوم يهوددموكراسي و آزادي و اومانيسم و پوزيتيويسم و مردسالاري و جمهوريت رامنهاي اسلاميت ترويج ميكردند و دين را از سياست و مديريت جداميپنداشتند و ترويج ميكردند و معتقد بودند كه نبايد دين را در ادارة امورجامعه دخالت داد.
اما حقتعالي در قرآن كريم ميفرمايد «غلّت ايديهم» يعني بسته باددستان ايشان و اين بدان معني است كه قرآن كريم ميفرمايد نهتنها انديشهدينسالارانه و حقسالاري به بنبست نخواهد رسيد بلكه انديشه و نظريةيهود است كه جهان را به بنبست و انحراف و بحران خواهد كشاند. يعنيانديشه سكولاريسم يهود و انديشة و لعنوا بما قالوا يعني دين از سياستجداست و حكومت ديني توانايي اداره جامعه را ندارد و اين انديشه راترويج ميكنند ملعون حقتعالي واقع ميشوند.
مردسالاري مطلق و دموكراسي و آزادي و اومانيسم و ليبراليسم يهودمنهاي دينسالاري و منهاي حقسالاري، نهتنها موجب نجات و سعادتجوامع بشري نخواهد شد، بلكه در همهجا به بنبست و بحران خواهدانجاميد.
ج. شبههافكنان: آنان كه در حوزه فكر و انديشه طراح براندازي حكومتانديشه و فرهنگ الهي و اهلالبيت هستند و سعي ميكنند با طرح انديشه وفكر انحرافي افكار عمومي نسل مؤمنين را نسبت دشمنان متمايل كنند وشبههافكني ميكنند و ميگويند: قالوا هل لنا من الامر من شيء يعني اساسانديشه و مبارزه و جهاد را در جامعه اسلامي سست كنند و بدين وسيلهاساس انديشه منحرف را در ذهن جامعه پايهريزي مينمايند.
خائنين به اسلام: آنان كه در حوزه سياست با ريا و تزوير و با شعارهايمردمفريب يا با جناحبازي يا با باندبازي يا با ائتلافهاي خطرناك يا باهمكاري با دشمن يا با محروم كردن يا منزوي كردن طرفداران انديشه وفرهنگ اهلالبيت براندازي حكومت قرآن و اهلالبيت را طراحي يا زمينه آن را فراهم ميكنند.
ويژگيهاي ملعونين حقتعالي در قرآن كريم بسيار است كه تا اينجا ازچند مورد بهعنوان نمونه ذكر شد.
مفهوم اسست
اسست از مصدر تأسيس است. تأسيس، بنياد نهادن است. به دو معني:
بنياد نهادن از جهت آن كه سابقه قبلي نداشته است و مؤسس نيزبدين معني است. بنياد نهادن از جهت آن كه نقشهها و پايهها و زمينهسازيها و ستونهاو اركان ساختمان هرچيز را پيريزي و طراحي و قرار دادن است.پس مؤسس كسي است كه اولاً چيزي را كه نبوده ايجاد ميكند. ثانياًاركان و پايهها و زمينهها و اصول آن را طراحي و پيريزي مينمايد.
اساس يعني پايه، زمينه، اركان، ستونها، اسكلت ساختمان هر چيز،مباني، محورهاي اصلي، نقشه اصلي، پس اسست اساس الظلم و الجوركساني هستند كه بدعتها را كه اصلاً نبوده ايجاد ميكنند. زمينهسازيبدعتها را انجام ميدهند. شايعات دروغ و شبهاتي كه نبوده ايجاد ميكنند.اركان و اصول شبهات و شايعات دروغ را طراحي ميكنند. اركان و انديشهناصحيح و منحرف را طراحي ميكنند.
ظلم غير از اساس ظلم است. اساس ظلم غير از تأسيس اساس ظلماست.
جامعه اسلامي بالاخص شيعيان بايد روي چهار محور تحقيق نمايد:
الف. ظلم و جور و مفاهيم اين دو و مصاديق آن
ب. اساس ظلم و جور و ماهيت و مصاديق آن
ج. چگونگي تأسيس اساس و روشها و چگونگي طراحي ظلم و جورتوسط مؤسسين
د. شناسايي مؤسسين اساس ظلم و جور
مفاهيم ظلم و جور
ظلم وضع الشيء في غير موضعه، في غير حقه ظلم سد و مانع مثل: «ما ظلمت ان تفعل هذا» اي ما منعك. يعني چهچيزي مانع تو شد كه چنين كني. ظلم انحراف از مسير اصلي و بهدليل سد از نور بهمعني تاريكي نيزميآيد، بهمعني ابهامآفريني. ظلم سد حقوق افراد و جامعه به آنها است. ظلم سد وصول نور است و تاريكي است. ظلم قرار دادن هر چيزي در غير جايگاه حقيقي و حق و جايگاهمنطقي آن است.7 . ظلم انحراف از مسير اصلي است.
ظلم بهمعني نقص است. جمله «و لم يظلم منه شيئا» يعني چيزي ازاو ناقص و فروگذار نكرده است.پس اصل مفهوم ظلم به معني جنگ و غارت نيست بلكه اينها يكي ياچند نمونه از مصاديق ظلم است. اصل مفهوم ظلم، ايجاد انحراف، منحرفكردن شبهدار كردن، وضع شعارها و مفاهيم و مباحث و مطالب در غيرجايگاه حقيقي آنها است.
مفاهيم جور
جور به معني عدم رعايت مساوات، بهمعني تبعيض، (بهمعني ايجاد طبقاتممتاز و اشراف و خواص سياسي و رانتخوار و آقازادههاي متجاوز به قانونو بيتالمال و از اين قبيل) جور بهمعني تعدي و تجاوز به اصول است. ايجادانحراف از اصول و افتادن و انداختن به بيرون از جاده اصلي است.
امت اسست اساس الظلم و الجور كارش اين است كه مفاهيم و مطالب وواقعيات و حقايق را منحرف كنند در غير جايگاه خود قرار دهند.
الف و لام: دوازده معني را همراه ميآورد: بدل از كل، عهد ذكري، عهدذهني و...
طبق توضيحاتي كه قبلاً ارائه شد چون ظلم بهمعني انحراف، ايجاد مانعو سد، تاريكي، افتادن در بيراهه و نقص ميباشد، قرار دادن هر چيز غير ازجايگاه اصلي و حقيقي خودش ميباشد؛ پس اساس ظلم و جور ميشود،اساس انحراف، اساس تجاوز، اساس مانع، اساس تاريكي، اساس گمراهي.
تمامي بدعتها، اساس انحرافاند، اساس تجاوزند و مانع كشفحقيقتاند و موجب تاريكي و گمراهياند. اگرچه كوچك بهنظر آيند. زيرا درغير جايگاه اصلي خود قرار دارند و بيراهه هستند.
تمام شبهات مبناي انحراف و تجاوز و مانع و تاريكي و گمراهياند.اگرچه كوچك بهنظر آيند.
شبهه، زير سؤال بردن حقيقت است، ايجاد ترديد است، ايجاد شبهاتاز مقوله اساس ظلم و جور ميباشند. مثلاً وقتي در معني عدالت شبهه ايجادكردند، يا در معني ظلم شبهه ايجاد كردند، يا در معني دزدي و سرقت شبههايجاد كردند، اختلاسها، ارتشاءها، رانتخواريها، باندبازيها در چپاولثروتهاي عمومي آسان خواهد شد.
شبهه: 1. صورت سؤال ميتواند داشته باشد.
صورت اعتراض ميتواند داشته باشد. صورت اظهار نظر ميتواند داشته باشد. صورت ابهامآفريني ميتواند داشته باشد. صورت اظهار ترديد ميتواند داشته باشد. صورت شايعه ميتواند داشته باشد.در قالب طرفداري از حقيقت در قالب بازسازي و سازندگي. حتي درقالب مخالفت با باطل و گناه، دشمن ميتواند شبههافكني كند. دشمن حتيدر قالب دفاع از ولايت ميتواند شبههافكني كند. در قالب نوگرايي. در قالبحقوق انسانها. زندگي شبههناك، اقتصاد شبههناك، سياست شبههناك،تشكيلات شبههناك، تحزبگرايي شبههناك، سخنرانيهاي شبههناك،شعارهاي شبههناك.
نمونههايي از مصاديق تأسيس اساس الظلم
تأسيس و بدعت مكتب شورا در مقابل انتصاب رسول خدا ص (منخوف الفتنه). تأسيس و بدعت مكتب اجماع مستقل از قول معصوم بهمفهومرفراندوم و دموكراسي و تكثرگرايي. تأسيس و بدعت مكتب اجتهاد در مقابل نص (روش خلفا در برابرسنت رسول خدا). تأسيس و بدعت مكتب راويان دروغگو و روايات دروغ و حتيراويان دروغين و غيرواقعي. تأسيس و بدعت انحراف در مفهوم ولايت بهمعني دوستي. تأسيس و بدعت مكتب پلوراليزم معرفتي و قراءات مختلف صحابهدر برابر قرائت اهلالبيت.ع . تأسيس و بدعت مكتب جدا كردن: ولايت اهلالبيت از خلافتايشان و يا جدا كردن ديانت مردم از سياست الهي.
تأسيس و بدعت جدا كردن اهلالبيت از زعامت و امامت و رهبريمردم.ص . تأسيس و بدعت جدا كردن اهلالبيت از قرآن و صفآرايي فرهنگيو فكري در برابر فرمايش رسول خدا كه فرمودند لن يفترقا حتي يردا عليّالحوض.
تأسيس و بدعت ايجاد مكتب جدايي عدالت از امامت و خلافت وسياست و زعامت.تفاوت مفهوم ظلم با اساس ظلم
ظلم را همه مردم ميشناسند. ستم را همه ميشناسند. زورگويي را همهميشناسند؛ ولي اساس ظلم را همه مردم نميشناسند. اساس ظلم غير ازخود ظلم است. اگر ظلم را مثل ساختمان بگيريم، اساس ظلم مانندزيرساختها و زيرسازي و فوندانسيون است كه در زير زمين مدفون است وپيدا نيست. از آن مشكلتر فهم چگونگي در پايهگذاري اساس ظلم است كههيچ شباهتي در ظاهر با ظلم ندارد. زيرا تأسيس و طراحي اساس ظلم مثلنقشهكشي و محاسبات مهندس ساختمان بر روي كاغذ است كه هيچشباهتي در ظاهر با ساختمان ندارد.
اين طيف و اين جناح سياسي اگر ظلم كرده بودند چه كوچك و چهبزرگ جزء ظالمين قرار ميگرفتند. ولي ميبينيم كه زيارت عاشورا ايشان رابهعنوان ظالمين ياد نميكند بلكه بهعنوان طراحان و مهندسان انحراف وظلم ياد ميكند كه با ظرافت و فريب توانستند جامعه اسلامي را منحرف وگمراه و گناهآلود كنند و بدينوسيله فرهنگ اهلالبيت را منزوي و مطرودسازند!
ظلم هيچگاه با ظلم آشكار پيريزي نميشود. زيرا نزد جامعه فوراًمطرود و منزوي ميشود. جامعه از ظلم آشكار بدش ميآيد. هيچ ظالمي ازاول نميتواند با ظلم آشكار حكومت خود را محكم كند؛ زيرا كسي از اوطرفداري نخواهد كرد و عده و امكانات بهدست نخواهد آورد. ولي در طولتاريخ هرجا كه ميبينيم زمينه ظلم و انحراف و گمراهي و سقوط و نابوديملتها و استضعاف مظلومين شكل گرفته است، به دليل آن است كه ابتدا ازتئوريهاي منحرف فكري، از شعارهاي منحرف و شبههناك سياسي ومردمفريب، از برنامههاي سياسي مردمپسند و مردمفريب شروع شده است.
توجه زيارت عاشورا به خطر پايهگذاران انحراف در جامعه
زيارت عاشورا جامعه اسلامي بالاخص شيعه را از دو نكته مهم آگاهميفرمايد. اول آن كه اساس ظلم غير از ظلم است و بايد مراقب اساس ظلمبود و از آن مهمتر نكته دوم است كه پيريزي و پايهگذاري اساس ظلم از خوداساس ظلم ناپيداتر و شبههناكتر و ناشناختهتر است. بهعنوان مثال ماركس وانگلس كه مؤسس و پايهگذار كمونيسم بودند، تنها يك نظريه دادند. انگلستنها يك نظريه داد ولي آن نظريه منحرف، پايهگذار اساس ظلم در كشورهايكمونيستي شد و ملتهاي مختلفي را در طول هفتاد سال و بيشتر، بهانحراف از مسير كمال انساني كشاند. ميليونها جمعيت را به كشتن داد.دينسوزي و دينستيزي را در اين كشورها به شدت پيگيري كرد. ميليونهاانسان بدبخت به كفر و شرك و بيديني مبتلا شدند. مشروبخواري وزناكاري و گناه و فساد زياد شد. همين نظريه ماركس و انگلس دولتهايمنافقپيشه و مردمفريب را روي كار آورد و به نام حكومت طبقه كارگر ومردمسالاري و حكومت كارگران، موجب شد كه مسلمانان تا دهها سال حتيجرأت نماز خواندن نداشته باشند و حتي نام فرزندان خود را حق نداشتند بانامهاي اسلامي مزين كنند!
اين وظيفه شيعه، يعني برخورد با «امة اسست اساس الظلم» بسيار مشكلاست. زيرا با سه مشكل اساسي در اين جنگ فرهنگي و سياسي روبرواست. اول آن كه با امت و افكار عمومي فريبخورده درگير شود و در آگاهيآنان برنامهريزي و مجاهدت نمايد. دوم آن كه با اساس انحراف درگير شود ومباني گمراهي آنها را اثبات كند. سوم آن كه با انديشهسازان منحرف ودرعينحال بانفوذ و داراي پشتوانه مردمي درگير شود و افشاگري نمايد وزيارت عاشورا اين وظيفه را در صدر وظايف شيعه قرار داده است. اين طيفسياسي و فكري را بهعنوان اساسيترين ملعونين عالم ياد ميكند و لعنت ونفرين حقتعالي را شامل آنان مينمايد. اما زيارت عاشورا نام اين گروه ياگروهها را مشخص نكرده است و تنها به معرفي ويژگي مهم اين گروه بسندهكرده است. اكنون سؤال اين است كه كساني را كه نميشناسيم و اساساًهيچگونه آگاهي از وجودشان نداريم، چگونه لعنت كنيم؟ آيا خردمندانهاست اگر كسي فرياد نفرين و لعنت را عليه فرد يا افرادي بلند كند كه ندانداساساً چنين كساني وجود دارند يا ندارند؟ آيا ممكن است زيارت عاشوراشيعيان را وادار كند به قشري از جامعه مسلمين لعنت كند كه هيچ شناختي وهيچ آگاهي از وجود يا عدم آنها ندارد؟
پس يقيناً سري در اين فراز است و آن اين است كه ميخواهد توجهشيعه را اولاً به ويژگيها و روشهاي اين طيف از جامعه جلب نمايد تا شيعهبه بررسي روشها و ويژگيهاي آنان بپردازد و انديشه و روش آنان راشناسايي و افشا نمايد. ثانياً اين طيف در ميان مردم آنچنان زياد است كهزيارت عاشورا مثل قرآن كريم كه نام منافقين را مشخص نكرده است چارهايندارد جز آن كه تنها به معرفي مشخصات اين گروه بسنده كند. زيرا ذكر نامآنان قبل از آن كه انديشه باطل آنان در افكار عمومي افشا شود، براي مردمقابل هضم نيست و باور نميكنند. زيرا با شعارهاي مردمفريب چهره موجهپيدا كردهاند.
چرا معصوم ميفرمايد «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»؟ براي آناست كه عالم (به شرطي كه واقعاً عالم و عامل باشد) با يك مقالهاشميتواند از يك انحراف بزرگ و از افتادن ميليونها انسان در دام «امة اسستاساس الظلم و الجور» پيشگيري نمايد. اگر «اسست اساس الظلم» بتواند اساسظلم را پايهگذاري كند، ميليونها شهيد بايد قرباني شوند و تازه معلوم نيستبتوانند آن انحراف و ظلم را ريشهكن نمايند! چرا ظالمين و اعداء آل محمداينهمه با علماء شيعه كه در رأس آنها و اسوه آنها ائمه اطهار بودند، تا به آنحد مخالف بودند كه در همهجاي تاريخ و در اولين فرصت به ائمه اطهار واهل بيت رسول خدا ميتاختند؟ چرا همواره ايشان را تهديد و تبعيد ومصادره اموال ميكردند؟ چرا در تمام طول تاريخ اسلام، ائمهمعصومين: و تمامي شيعيان ايشان كه از عالمترين مردم و معصومترينمردم ميان امت اسلامي بودند، همواره در تبعيد بهسر ميبردند و يا شكنجهميشدند و منزوي و مقهور بودند و يا شهيد ميشدند؟ براي آن كه دشمنانميدانستند اينها بهعلت آگاه كردن مردم از فريب و نيرنگ حكومتيان،خطرشان بيش از ديگران است.
طيف اسست اساس الظلم با اسلام و قرآن چه كردند؟
اگر «امة اسست اساس الظلم و الجور» نبودند، آيا ائمه اطهار اينهمه بيكس وبيياور و مورد ظلم و شكنجه و قتل قرار ميگرفتند؟ گروهي كه شيوهها وروشهايي كه اساس انحراف و گمراهي از مسير آل محمد را در دلها واذهان و فرهنگ و برنامهريزي جامعه وارد نمودند. گمراهي را نهادينه كردند،روشهايي كه انحراف را جزيي از برنامه جامعه اسلامي مينمود را اعمالكردند. روشهايي كه انحراف را در فكر جامعه پديد بياورد بهكار گرفتند.روشهايي كه با رنگ و لعاب مردمفريب، جامعه مسلمين را از خطرهايواقعي دور نگه دارد و غافل نمايد برنامهريزي كردند. بهعنوان مثال، رواياتمجعول و به نفع انحراف و بدعت از قول رسول خدا ص ميساختند. تابدعتها و انحرافاتي كه ايجاد ميكنند، زمينه مذهبي در ميان مردم داشتهباشد و يا آن كه روايات صحيح و دقيق را طوري تحريف و تشريح ميكردندكه بهكلي از مسير و هدف رسول خدا دور و منحرف ميشد.
راويان متقي و عالم مثل ابوذر را زير سؤال ميبردند و مردم را دچارترديد ميكردند و يا آنها را بهعنوان افرادي تندرو و خشن و يا داراي مشربانحرافي يا متعصب و افرادي خطّي و متعصّب به نفع حضرت علي معرفيميكردند؛ يا سراغ ريشهسوزي عقيدتي ميرفتند. مثل آن كه روايات زياديساختند كه پيامبران، مثل افراد عادي، گناه ميكنند و خطا و ظلم مينمايند،تا هرگونه گناه و خطا از طرف مسؤولين مملكتي و اميرالمؤمنينهاي قلابي،مثل يزيد و معاويه، جايز گردد.
افراد ظالم و گنهكار را با روايات مجعول بهعنوان صحابه بسيار محبوبنزد خدا و رسول معرفي ميكردند تا مردم در اساس، دچار شبهه شوند. زيرامردم از انحرافات و ضعفهاي افراد تبليغشده آگاه بودند و از اين كه خدا ورسولش (طبق آن روايات مجعول) از آن منحرفين خشنود هستند تعجبميكردند كه اگر دين اسلام هم طرفدار ظالمين است و رسول خدا همظالمين و مفسدان را دوست ميدارد و اينهمه ظلم و بدعت و انحراف راتوجيه ميكند، لابد اصل دين اسلام اشكال دارد!
براي تمامي منافقين و فاسقان و حتي ملعونين توسط رسول خدا تنها بهدليل آن كه حضرت را ديدهاند و زمان حضرت را درك كردهاند، رواياتيميساختند كه اينها صحابه هستند و حكم آنها با خدا است و نبايد راجع بهصحابه هيچ حرفي زد.
براي ايجاد انحراف در مفهوم اجتهاد روايات مختلف ميساختند تاهرگونه رفتار و هرگونه خطا و گناه و حتي مخالفت با نص صريح فرمان رسولخدا را بهنام اجتهاد توجيه كنند تا بتوانند افرادي بسيار پليد مانند معاويه ويزيد را هم بهعنوان مجتهد جا بزنند و به جامعه مسلمين چنين وانمود كنندكه اينان نهتنها جهنّمي نيستند بلكه بهخاطر اجتهاد اجر هم بردهاند!
وقتي اصحاب راستين رسول خدا مثل ابوذر و سلمان و عمار ياسر وابنعباس و علي بن ابيطالب و غيره هم اعتراض ميكردند، طرفداران آنانميگفتند شما هم روايات خودتان را بگوييد. چه كار داريد به اينها. اينها همروايات و قرائت خود را ميگويند!
روايات صحيح و راويان متدين را غيرقابل اعتماد معرفي ميكردند تااعتبار روايات مذكور ساقط شود و قابل استنباط براي استنباط احكام شرعمقدس نشود.
شناسايي دشمنان در هر زمان
اين قسمت از فراز زيارت عاشورا به شيعه آموزش ميدهد كه دشمنانحسين ع را به امثال شمر و يزيد محدود نكنند. يعني هر ملّتي و هر طيفيو هر قشري در هر زماني و در هر مكاني عليه اهلالبيت انحراف و ظلم راپايهريزي ميكند، آنها را لعنت كنيد، آنها را بشناسيد، از آنها برائت بجوييد.
آيا امام زمان(عج) ارواحنا فداه از اهلالبيت نيست؟ آيا امام زمان(عج)دشمناني در قالب اسست اساس الظلم ندارد؟ اگر امام زمان از اهلالبيتهستــ كه هستــ و اگر دشمناني در قالب اسست اساس الظلم دارد، پسدشمنان امام زمان جزء همين فراز هستند كه اكنون بايد شناسايي و لعنتشوند. دشمنان اهلالبيت بديهي است كه تنها مربوط به هزار و چهارصدسال قبل نيستند، حضرت مهدي(عج) هم از اهلالبيت است، حضرتمهدي(عج) هم دشمن دارد وبيش از آنها دشمن دارد. عبارت «بعد ما ملئتظلماً و جوراً» آشكارا خبر از انبوه جمعيت دشمنان حضرت مهدي(عج)ميدهد!
«بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» يعني در زمان حضرت مهدي(عج) دشمنانآل محمد آنچنان زياد ميشوند كه جهان از دشمنان مهدي(عج) و از انحرافاتو برنامههاي دشمنانش مملو ميشود!
آيا دشمنان حضرت مهدي(عج) جزء دشمنان اهلالبيت نيستند؟ اگرهستند پس بايد آنان را بشناسيم و با لعنت يعني با تندترين برخورد با آنهابراي برائت از آنان برنامهريزي كنيم؛ و به همين دليل طيفها يا جناحهايسياسي يا اقشاري را كه در براندازي اهلالبيت و فرهنگ اهلالبيت نقشتعيينكننده داشتهاند را با عنوان «امّةً» يعني هر ملّت و هر جامعه و هر طيفيا هر جناح سياسي يا هر قشري از اقشار جامعه و يا هر انديشمند منحرفهستند كه ظلم و جور عليه اهلالبيت را پيريزي ميكنند، و انحراف ازمكتب و فرهنگ اهلالبيت را در نظر مردم، منطقي جلوه ميدهند، مردم رادچار شبهه و انحراف ميكنند. مكتب اهلالبيت و حق آل محمد رابهصورتي بهظاهر علمي و منطقي زير سؤال ميبرند.
اين طيف و يا اين جناح سياسي كه در تمامي ادوار زندگي اهلالبيت وائمه معصومين: در اشكال گوناگون وجود داشته و هنوز هم در مقابلمكتب اهلالبيت وجود دارند، به گونهاي انحراف از فرهنگ اهلالبيت وتجاوز به هدايت و حكومت و حق آل محمد را مطرح ميكنند كه مردم ازاساس و مباني انديشه و فلسفه فكري و عقيدتي خويش دچار شبههميشوند.
طيف «اسست اساس الظلم» خطرناكترين دشمنان اهلالبيت
اين طيف خطرناكترين طيف فكري از جناحهاي سياسي يا خطرناكترينقشر از اقشار جامعه در منحرف كردن جامعه از مكتب اهلالبيت ميباشند وبه همين دليل اولين مجموعهاي هستند كه در زيارت عاشورا مورد لعنت ونفرين قرار ميگيرند. اين طيف چون ريشه اعتقادات مردم را نسبت به قرائتاهلالبيت از اسلام، سست و دچار خدشه ميكنند و زير سؤال ميبرند درحقيقت اساس حكومت انديشه و فرهنگ اهلالبيت را براندازي ميكنند ولذا خطرناكتر از تمام دشمنان اهلالبيت ميباشند.
تفاوت اسست اساس الظلم با اول ظالم
«اسست اساس الظلم» به معني «اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد» نيست.طيف «اسست اساس الظلم» بسيار خطرناكتر و منحرفكنندهتر از «اول ظالمظلم حق محمد و آل محمد» ميباشند. «اول ظالم» به لحاظ تاريخي و زماني مطرحاست ولي «اسست اساس الظلم» بهلحاظ محتوايي و نقش بسيار خطرناك وتعيينكننده كه تمامي مردم و جامعه اسلامي را به اشتباه و شبهه و انحرافدر انديشه ميكشاند مطرح است.
«اول ظالم» سينه زهرا را شكافت ولي «اسست اساس الظلم» مقدمات وزمينههاي لازم را در جامعه فراهم كرد، و منحرفين را قدرتمند نمود وبدينوسيله تمامي اهلالبيت و ائمه اطهار را به زندان و انزوا و شهادتكشاند. طيف فكري يا علمي يا فرهنگي يا سياسي يا جناح سياسي يا قشرسياسي كه «اسست اساس الظلم و الجور» را تشكيل ميدهد، بهظاهر هيچخشونتي عليه اهلالبيت نميكنند. ممكن است حتي بسيار منطقي و مؤدبجلوه نمايند، ولي ريشه اعتقاد مردم را به اهلالبيت ميسوزانند.
«اسست اساس الظلم» آن اندازه خطرناكند كه حتي ممكن استمظلومنمايي هم بكنند. آن كه مسجد ضرار ساخت و در مقابل مسجد رسولخدا، قرائتي جديد از اسلام را مطرح كرد و حضرت رسول فرمود مسجدشرا بر روي سرش و همه پيروانش خراب كنند، هيچ خشونتي نداشت و فقطدر زير شعار آزادي در انديشه ميخواست قرائت خود را در مقابل قرائترسول اكرم از قرآن و اسلام مطرح نمايد! مسجد ضرار خطرش از دشمنانظاهري اهلالبيت بيشتر بود، زيرا اساس انحراف را ميخواست پيريزيكند.
آنان كه خون عثمان را با شايعات به گردن حضرت علي انداختند،بهظاهر هيچ ظلمي نكردند، فقط در اعتقاد مردم به عدالت علي شبههافكندند و مردم را نسبت به عدالت علي بن ابيطالب شبههدار كردند. همينشبهه توانست زمينه جنگهاي بزرگي را عليه حكومت علي بن ابيطالبايجاد كند و حكومت نوپاي علي بن ابيطالب را دچار عظيمترين جنگهايداخلي مثل صفين و جنگ جمل نمايند.
همين شبهه توانست خيل عظيمي از مردم را به تمرّد از فرمان حضرتعلي ع و روي گرداندن از محبت و ارادت به حضرت علي ع وادارنمايد. همين شبهه توانست امت اسلام را از هدايت و رهبري و ولايتحضرت علي ع محروم نمايد. همين شبهه توانست حضرت علي ع راشهيد كند، همين شبهه توانست هزاران مسلمان را به جان هم بياندازد و بهكشتن دهد.
آنان كه قرائت عايشهــ ام المؤمنينــ را از اسلام و مسائل سياسياسلامي در مقابل قرائت خليفه رسول خدا و امام المسلمين و اميرالمؤمنينو باب علم النبي يعني علي بن ابيطالب مطرح كردند، بهظاهر فقط بحثعلمي و روايي و فقهي كردند؛ ولي اساس و مباني اعتقادي مردم را در مقابلاميرالمؤمنين دچار تزلزل و انحراف و دودلي و تشتت و اختلاف كردند كهزمينه جنگهاي بزرگي مثل جنگ جمل و جنگ صفين و جنگ نهروان راايجاد كنند. زيارت عاشورا و قرآن كريم از دست طيف «اسست اساس الظلم»ناله ميزند!
نفوذ طيف «اسست اساس الظلم» در ميان مردم
طيف سياسي «اسست اساس الظلم» آنقدر در ميان جامعه نفوذ دارند كهحتي زيارت عاشورا نام آنها را افشا نكرده است.
زيارت عاشورا، با شمر و يزيد و ابوسفيان و ابنسعد و ابنزياد بهراحتيبرخورد ميكند و آنها را نام ميبرد و مورد لعنت خدا و رسول و اولياء حق وملكوت قرار ميدهد ولي طيف «اسست اساس الظلم» را نميتواند نام ببرد!زيرا اين طيف از افراد موجّه جامعه هستند. بهعنوان مثال جامعه اسلاميباور نميكند كه خطر ابوموسي اشعريها و خطر شريح قاضيها و خطرعبدالله بن زبيرها و امثال آنها در بين اصحاب رسول خدا يا از تابعين بودند،بيش از شمر و يزيد است. قرآن اين گروه را با عنوان منافقين نام ميبرد.
ويژگيهاي اسست اساس الظلم در قرآن كريم
قرآن كريم نيز از دست اين گروه ناله سر ميدهد؛ فرياد ميكشد؛ آنها را نفرينميكند؛ لعنت ميكند و آنها را همچون سگ وحشي بهصورت دشمن دائمبراي اسلام معرفي مينمايد، حتي شفاعت رسول خدا را نيز در مورد آناننميپذيرد.
سوره منافقون و آيات مربوط به منافقين، شرح مبسوطي از روش وبرنامه و اهداف آنان را ارائه ميفرمايد. قرآن كريم در مورد روش اينهاميفرمايد كار اينها فقط شبههافكني است نه خشونت ميكنند و نه چهرهايخشن دارند. بهظاهر فقط اهل نظر هستند. قرآن كريم حربه بسيار خطرناكاين طيف را «قالوا» ميداند. يعني فقط تحت عنوان آزادي انديشه و منطق درگفتار، در قالب موجهترين روشها انديشه و فرهنگ اسلام ناب محمدي رادر نزد افكار عمومي دچار شبهه و ترديد مينمايند. تا وقتي به قدرت كاملنرسيدهاند، فقط بحث سياسي و اجتماعي و فكري ميكنند، انحرافاتفكري خود را در قالب مسائلي منطقي و واقعگرايانه مطرح ميكنند، مطلبخود را صورت عقلايي و خردگرايانه ارائه ميدهند. قرآن كريم ميفرمايد: ولعنوا بما قالوا، يعني تنها با انتشار انديشة خود بزرگترين گناه و بزرگترينضربه به اسلام را مرتكب شدهاند كه مستحق لعنت و عذاب حقتعاليشدهاند. زيرا لعنت حقتعالي تنها شامل مرتكبين جرائم بزرگ و گناهان كبيرةاجتماعي و عمومي ميشود. آن گناهاني كه جامعه را منحرف مينمايد. اينهاهمواره خود را دوست مردم و دلسوز جامعه جلوه ميدهند و در ظاهر نهتنهابا رسول خدا مخالفت نميكنند بلكه از اصحاب رسول خدا نيز بهشمارميآيند!
آنان به ظاهر ولايت رسول خدا را قبول دارند و ولايت مطلقه او را نيزقبول دارند ولي وقتي در خلوت با طيف خود كه مخالف انديشه نابمحمدي هستند مينشينند، ميگويند ما با شما هستيم، ما آنان را (رسولخدا و مؤمنين را) مسخره و به بازي گرفتهايم. اين طيف سياسي و يا جناحسياسي كساني هستند كه ظواهر متشرع و متدين و حتي بعضاً صورتفقاهتي و علمايي نيز داشتند و از محترمين جامعه بودند. بسياري از آنهابهعنوان اصحاب رسول خدا در مكتب خلفا مطرح بودند.
بسياري از اين طيف در ميان مردم نفوذ داشتند. بهاصطلاح ازصاحبنظران سياسي و مذهبي بودند؛ بسياري از آنها به مركز تصميمگيري ومديريت جامعه اسلامي نزديك بودند. شريح قاضي يكي از آنان بود.ابوموسي اشعري يكي از آنان بود. عبدالله بن زبير يكي از آنان بود. طلحهيكي از آنان بود. زيارت عاشورا اصل نگراني خود را از اينها ميداند. اولينطيف و اولين قشر و اولين جناحي كه مورد لعنت و نفرين اولياء خدا درزيارت عاشورا قرار ميگيرند، همين طيف و همين قشر و همين جناحسياسي ميباشند. زيرا جامعه آمادگي براي درگيري آنها را ندارد، حتيجامعه به بسياري از ايشان به چشم احترام مينگرد!
طيف اسست اساس الظلم در ميان فرهيختگان جامعه نفوذ دارند
طيف «اسست اساس الظلم»، ظاهري خشن ندارد بلكه ظاهري عالمانه،فيلسوفانه، منطقي و سياستمدارانه و اهل اطلاع دارد.
اين طيف با مديريتهاي جامعه در تماس نزديك است.
اين طيف از طبقه باسواد و تحصيلكرده و آشنا با فرهنگ و علوم اسلامياست.
زيرا قرآن كريم ميفرمايد وقتي به آنان گفته ميشود جامعه را فاسدنكنيد، آنان ميگويند تنها ما هستيم كه عمق اسلام را فهميدهايم و تنها ماهستيم كه ميتوانيم جامعه را اصلاح كنيم و تنها ما اصلاحطلب هستيم و(بهدليل آگاهي و روشنفكري در اسلام) ميخواهيم جامعه را اصلاح كنيم.اما قرآن كريم ميفرمايد اينها در عين باسوادي و آگاهي و علم وانديشمندي، از شعور عميق ديني محروماند و حتي آثار تخريبگرانديشههاي خود را نميبينند.
اين طيف در جامعه از احترام و شخصيت قابل توجهي برخوردار است.
اين طيف اهرمهاي جامعه را ميشناسد و بعضاً آن را در كنترل خوددارد.
اينها آگاهترين مردم در بين مخالفين اهلالبيت و مكتب اهلالبيت وفرهنگ اهلالبيت ميباشند. اينها بهظاهر با خشونت خيلي مخالفند وليبزرگترين و خونينترين و خشونتبارترين اختلافها و جنگها را بينمسلمين به راه مياندازند.
اينها از محترمين جامعه هستند ولي اهانتبارترين توهينها را عليهاهلالبيت و مكتب اهلالبيت و فرهنگ اهلالبيت در قالب عباراتي زيبازمينهسازي ميكنند.
زيارت عاشورا اين طيف را بنيانگذاران هرگونه تجاوز و ظلم و جورعليهاهلالبيت و مكتب اهلالبيت و انديشه اهلالبيت و فرهنگ اهلالبيتو حكومت اهلالبيت معرفي مينمايد و آنها را در تمامي ظلمها و تماميگناهها و تمامي اذيتها و رزيتها كه عليه اهلالبيت و شيعيانشان تا روزقيامت وارد شده و ميشود شريك ميداند.
زيارت عاشورا با مطرح كردن اين گروه بهعنوان خطرناكترين دشمنانآل محمد ص به شيعيان نشان ميدهد كه بررسي انديشه و منطق اين گروه وشناسايي و افشاي انديشه و منطق باطل اين طيف بهعنوان طيفي كه اساسظلم را پيريزي ميكند، براي خود و جامعه ضروري است. زيرا اينها اولينگروهي هستند كه زيارت عاشورا ايشان را پايهگذار تمامي توطئهها عليهاهلالبيت معرفي ميفرمايد.
اين فراز از زيارت عاشورا به شيعه ميآموزد قبل از هر طيف و گروه ازدشمنان آل محمد، مراقب آن كساني باشند كه در لباس دانشمند، در لباساهل قلم، در لباس روحاني، در لباس شخصيتها، در لباس مسئولينسياسي، در لباس مسئولين مملكتي، در لباس نزديكان به حكومت وحكومتيان، در لباس آشنايان به اسلام و معارف اسلامي، انحرافات سياسي،انحرافات اجتماعي، انحرافات اخلاقي، انحرافات فكري، انحرافاتعقيدتي، انحرافات هنري، انحرافات اقتصادي را تئوريزه ميكنند و به خوردمردم ميدهند.
مشروعيت بهخاطر كثرت جمعيت طرفداران
اين طيف سياسي يا جناح سياسي رأي زيادي هم در بين مردم ميآورند،زيرا زيارت عاشورا از آنها به عنوان «امّة» ياد ميكند و اگر عده قليلي بودند،اگر محدود به شمر و يزيد بودند و اگر تعداد آنها محدود به باندهاي سياسيو باندهاي كودتا عليه اهلالبيت ميشد، زيارت عاشورا از آنها بهعنوان آلزياد و آل مروان ياد ميكرد، يعني عدهاي محدود و معدود، باند خاص،خاندان خاص. ولي زيارت عاشورا از آنها بهعنوان «امَّة» ياد ميكند، يعنياولاً چهره مردمي دارند و در قالب رهبري قشري از مردم بينام و نشان، اماقابل فريب خوردن، كار ميكنند، و ثانياً تعدادشان زياد است و خود بهعنوانقشري از اقشار جامعه و طيفي از جامعه محسوب ميشوند. اينها بهظاهرمسلمانند، بخشي از مسلمانانند، ولي نامسلمانند! در صورت انحرافجامعه ممكن است حتي اكثريت جامعه را تشكيل بدهند. حتي ممكن استانديشة آنها فراگير شود و صورت جهاني به خود بگيرد اما باز هم زيارتعاشورا آنان را به لعنت خدا و عذاب الهي وعده ميدهد.
طيف «اسست اساس الظلم» در زمان رسول خدا و در بين اصحاب
«اسست اساس الظلم» همانها بودند كه حتي در زمان شخص رسول خداعليه علي بن ابيطالب ع سمپاشي ميكردند و رفتارهاي او را زير سؤالميبردند و خود بهعنوان افرادي معتدل و منطقي و فرهيخته او را مرديخشن و تندرو معرفي ميكردند. همواره در اطراف او شايعهپراكنيمينمودند، عليه او تبليغ ميكردند، دوستان او را تحقير ميكردند، دشمناناو را تحريك ميكردند، با اين رفتار بارها رسول خدا را به خشم ميآوردند ورسول خدا بارها با فرمايشان خود طبق دستور وحي از حضرت علي ع دفاع كرده و بالاترين مقامات معنوي و معرفتي و ملكوتي را از آن حضرتعلي بن ابيطالب ع اعلام ميكردند.
«امة اسست اساس الظلم» در زمان شخص رسول خدا ص شكل گرفتهبود، بهطوري كه يكديگر را ميشناختند، آراء يكديگر را تأييد ميكردند وبراي خود طرفداران بسياري را فراهم كرده بودند.
ضرورت درگيري با طيف اسست اساس الظلم و الجور
چون تمام تلاش اينها آن است كه فرهنگ و انديشه اهلالبيت را دچار رجسنمايند درگيري حزب خدا و عاشقان اهلالبيت با اينها از اهم واجبات است.
ــ حركت اين طيف ريشه اسلام ناب محمدي ص و اسلاماهلالبيت: را در جامعه ميخشكاند.
ــ فهم آن بسيار مشكل است چون مباني است.
ــ اين برخورد وظيفه برجستگان دانشمندان و فرهيختگان از ميانشيعيان و عاشقان اهلالبيت است.
ــ اين برخورد وظيفه علماء عاملين و مراجع و روحانيون مورد اعتماد وعالم و عامل است.
ــ اين برخورد وظيفه اساتيد برجسته و سرداران سپاه، مزرا و مسئولينمملكتي است.
ــ اتفاقاً بايد عوام در اين برخورد وارد نشوند كه كار را بدتر ميكنند.
ــ ولي عوام بايد با شدت گرداگرد علما را بگيرند و او را بيكس و تنهانگذارند.
درافتادن با طيف اسست اساس الظلم و الجور از سختترين وپيچيدهترين و خطرناكترين درگيريها با دشمنان اهلالبيت است و دارايمشكلات بيشمار و خطرناكي است.
الف) مشكلات داخلي از جانب نيروهاي خودي:
نيروهاي خودي حوصله علمي و فكري براي بررسي ظرائفانحرافات دشمن در مباني اعتقادات و اثرات آن را در براندازي ندارند. نيروهاي خودي چون با پيچيدگيهاي انحراف در انديشه و فرهنگآشنا نيستند، فرياد آگاهان را به تندروي و خامي تعبير ميكنند. نيروهاي علمي و آگاهان فكري خودي، حوصله درگيري با دشمن وگرفتاريهاي ناشي از آن را ندارند و آن را متناسب با شأن علمي خودنميبينند.ب) مشكلات ناشي از درگيري با طيف اسّست اساس الظلم
دشمن مطالب خود را در الفاظ فريبنده طرح مينمايد و در نتيجه نهتنهاافكار عمومي مخالف او نخواهد شد بلكه بسياري از نيروهاي خودي به اوعلاقمند ميشوند. سران اين طيف از خواص و نزديكان نظام و مديران و مسئولان نظامميباشند. سران اين طيف از چهرههاي بهظاهر انديشمند و دانشمند و محترم وفرهيخته جامعه ميباشند.نمونههاي اين طيف:
كعب الاحبار ابوموسي اشعري شريح قاضي معاويه سعد بن ابيوقاص از سرداران اسلام عبدالله بن ابي از صحابهع . طلحة الخير از سرداران اسلام
زبير بن عوام از سرداران اسلامص . عبدالله بن عمر فرزند خليفه
عبدالله بن زبير، آقازاده معروف و عزيزكرده عايشه امالمؤمنين از شوراي ثقيفه، از نزديكان رهبري و از فرهيختگان و از سران نظامدرافتادن با اين طيف براي هر شيعه عاشق و بالاخص آگاه نتايج زير را بهياد ميآورد:
متهم به تندرويي ميگردد. متهم به بيسوادي و منفيبافي ميشود. در ميان خود و دوستانش بيكس و بيياور ميشود، از او فاصلهميگيرند. چون بقيه حرف او را نميفهمند او را متهم به خودمحوري وخودرأيي ميكنند كه چرا روي نظر خود اصرار ميورزد. او را دعوت به آرامش ميكنند و همچون جواني كه نياز به نصيحتدارد او را نصيحت ميكنند. متهم به بيظرفيتي و عدم اعتدال ميكنند و از مناصب و مسئوليتهااو را دور ميكنند.7 . توسط طيف اسست اساس الظلم هدف گرفته ميشود و براي ترورشخصيت دائماً مورد توطئه واقع ميشود.
توسط طيف اسست اساس الظلم بهاصطلاح «هو» ميشود.9 . بيش از هر مصيبت ديگر موضعگيري ميانهروها و بهاصطلاحمعتدلها از جناح خودي او را زجر ميدهد. زيرا آنان بر اثر ديرفهمي يا تنبلييا عافيتطلبي و يا حفظ شخصيت خود از او كنار ميكشند و بدينوسيلهنهتنها او را تنها ميگذارند بلكه او را نصيحت نيز ميكنند و بدينوسيلهخواسته يا ناخواسته عامل فشار عليه اين عاشق اهلالبيت و به نفع طيفاسست اساس الظلم ميشوند.
ويژگيهاي افرادي كه بايد با اسسست اساس الظلم درگير شوند
عالم و آگاه باشند. از ميان روحانيون، از ميان اساتيد دانشگاه. مهذب و پاك باشند. پراستقامت و پرانگيزه باشند. با روش و بابرنامه باشند. باحوصله و تدبير و داراي منطق قوي باشند. متوكل و متوسل باشند.7 . به تمام مصائب و مشكلات درگيري تن دهند.
نمونه عاشقان انديشه و فرهنگ اهلالبيت در درگيري با طيف اسستاساس الظلم:
ابوذر غفاري كه در طي مبارزه به تندرويي نزد افكار عمومي متهمميشود و تبعيد ميگردد. عمار ياسر كه در طي مبارزه بيكس شده و تهديد ميشود و شكنجهميگردد. ميثم تمّار به دار آويخته ميشود. سلمان فارسي كه او را از مركز قدرت دور ميكنند. حضرت فاطمه زهرا س كه در طول مبارزه او را نزد جامعه منزويكرده و اموال او را با توطئه مصادره كرده و خانة او را آتش ميزنند و او راتهديد به قتل مينمايند و مضروب ميكنند.ملاحظه ميشود كه بيكسي و تنهايي حتي نزد شيعيان سطحينگر ازلوازم و نتايج قطعي اين مبارزه خواهد بود.
منظور از ذكر عليكم اهلالبيت در زيارت عاشورا
اصليترين و نهاييترين هدف دشمنان اسلام و تمام مقصد آنها براندازيحكومت فرهنگ و انديشه اهلالبيت است.
چرا زيارت عاشورا عبارت اهلالبيت را آورده است. چه اسراري نهفتهاست؟
زيارت عاشورا با ذكر عبارت اهلالبيت تأكيد به توجه به معارف مستتردر عبارت اهلالبيت دارد.
براي كسب معرفت به عبارت اهلالبيت اول بايد به سراغ قرآن كريمبرويم. زيرا قرآن محور اتفاق و اتحاد مسلمين است و هيچكس از مسلماناندر آن اختلافي ندارد.
معرفي اهلالبيت در قرآن كريم
ميفرمايد: انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ليطهركم تطهيراً.
تدبّر و تفقه در اين آيه كريمه، اگر با اخلاص و تقوي' همراه باشد،موجبات تمسّك به حبل الله يعني قرآن كريم خواهد شد و ما را شايسته برايدرك مقام الذين يمسّكون بالكتاب خواهد نمود.
مفهوم انّما: از ادات حصر است. يعني فقط و منحصراً يعني حتماً و قطعاً مفهوم يريد: از ريشه رادَ ميباشد. يعني: كوشش كرد. تلاش كرد. پيگيري كرد. تصميم گرفت و حركت كرد. با آگاهي كامل بهسوي مقصد حركت كرد.نتيجه معاني فوق ميشود: برنامهريزي كرد.
مفهوم يريد الله: حقتعالي است كه چنين برنامهريزي دارد و چنينطرحي دارد كه مفاهيم مذكور در كلمه رجس را به تمامي معني در حد كمالاز اهلالبيت تطهير فرمايد و چون حقتعالي در كار برنامهريزي و اراده اينامر است يعني تمام هستي در كار اين برنامهريزي هستند و هر عامليبخواهد مانع شود، با تمام هستي خود را درگير كرده است و نابودي اوحتمي است. چون مسير برنامهريزي هستي در كار تطهير اهلالبيت است. مفهوم ليذهب: ذهب يعني رفت و ذهبِ يعني برد.اَذْهَبَ يعني برد. اَذهَبَ عن يعني دور كرد. اَذهبَ عنكم يعني دور كرد.
مثل آن كه بگوييم نگراني احوال تو خواب را از چشم من دور كرد. يعنيخواب هر چه تلاش ميكند وارد شود، نگراني مانع ميشود و آن را دورميكند.
ليذهب عنكم براي دور كند از شما اهلالبيت.
مفهوم رجس: ناپاك و نجس منفور و مورد نفرت، اين معني خود شامل سه مفهوم ديگر است:الف) منفور طبع مثل تعفن
ب) منفور عقل مثل جنون و حماقت و جهالت، بدبختي
ج) منفور شرع مثل شرك و كفر و ظلم
اضطراب لرزه وسوسه شيطان شك7 . شرك
كفر9 . پيروي هواي نفس
بنابراين كلمه رجس شامل 11 مفهوم و معني ميباشد.
الف و لام كلمة الرجس: الف و لام افاده در شرايط عادي عموم نميكندچون تنها وقتي كه الف و لام در سياق نفي بهكار برده شود افاده عمومميدهد.
اما با وجود يُذهَب عنكم كه معني نفي ميدهد الف و لام بهمعني افادهعموم است. چون معني يذهب عن در معناي سلب و نفي رجس است.بدين ترتيب قرآن كريم در مورد اهلالبيت ميفرمايد:
خداوند اراده فرموده است كه از هرگونه رجس و از تمام انواع رجس و ازتمام مراتب رجس و در تمام زمانها و مكانهاي رجس شما اهلالبيت راتطهير فرمايد.
دليل ديگر افاده عموم براي رجس، جمله ليطهّركم تطهيراً است كه بهپاكترين وجهي از رجس دورتان ميفرمايد.
مفهوم اهلالبيت: اهل يعني افراد تحت الشعاع، شعاع محلي و وطنيشعاع عاطفي شعاع تكفل، شعاع فرماندهي، شعاع مديريت، شعاع تجارت،شعاع سرپرستي و...بيت (خانه)، البيت: خانه مخصوص، خانه مذكور، خانه مورد عنايت،خانه مورد توجه، خانه معهود، خانه مورد نظر.
اهل البيت: يعني از ميان تمامي افراد اهل تو، فقط اهل خانه تو و از مياناهل خانه تو، اهل خانه خاص تو كه مورد عنايت و توجه من و تو است.
وَ أمُر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها: يعني اهل خاص خود را به صلوة امركن و بر اين كار پافشاري و تداوم مقاومت كن. حضرت بهدستور وحي برايآن كه مصاديق كلمه اهلالبيت براي تاريخ روشن شود. بيش از 8 ماه تمام وهر روز صبح به در خانه حضرت علي و زهرا و حسنين ميرفتند وميفرمودند الصلوة يا اهل البيت النبوه و آيه تطهير را تلاوت ميكردند.روايات زيادي موجود است حتي از طريق عامه روايات زيادي موجود استكه اهلالبيت را محدود به همان پنج تن مقدس معرفي مينمايد.
شبهه در مفهوم آيه تطهير
البته در مكتب خلفا شبهات و انحرافاتي در چهار مورد مطرح شده است كهعبارت از موارد زير ميباشد:
اين كه اهلالبيت كساني غير از پنج تن آل عبا هستند. اين كه الف و لام در الرجس افاده عموم نميكند، زيرا فقط الف و لامدر سياق نفي افاد عموم ميكند. اين كه رجس به معني گناه است، ميگويند خدا ميخواهد اهلالبيتگناه نكند؛ تا اين آيه امتياز بزرگي براي اهلالبيت نباشد. اين كه ليذهب و ليطهركم افاده دوام نميكند.البته پاسخ چهار مورد فوق در بيان علماء عامه يعني اهل تسنّن موجوداست. زيرا روايات بسياري نقل فرمودهاند كه به تمام شبهات فوق پاسخميدهد كه بهصورت بسيار خلاصه و فشرده بيان ميگردد.
پاسخ در مورد اول: روايات از علما و بزرگان اهل تسنن موجود است كهاهلالبيت همان پنج تن مقدس هستند. پاسخ در مورد چهارم آيه كريمه وأمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها، و 6 ماه و 7 ماه و 8 ماه حضرت هر روز باجمله الصلوة يا اهلبيت النبوه و يا اهل البيت همراه با آيه تطهير را تلاوتميكردند كه بهمعني افادة دوام است.
پاسخ در مورد دوم: چون الف و لام رجس همراه با ليذهب ميباشد پساز جمع كردن دو مفهوم الف و لام + ليذهب ميتوان افاده عموم را فهميد،پس الف و لام افاده عموم ميكند.
پاسخ در مورد سوم: رجس داراي مفاهيم بسيار است. گناه نكردن كهوظيفه همه مسلمين و مؤمنين است، اين كه حضرت آن همه اصرار درمحدود كردن اهلالبيت داشت و انما نيز افاده تخصص و انحصار ميكندچيست؟
مفهوم اذهاب در آية تطهير
مفهوم اذهاب: اذهاب به دو معنا به كار ميرود: 1)برطرف ساختن چيزي ازمحل خود پس از ثبوتش در آنجا، چنان كه فقيه گويد: «آب نجاست را از بينميبرد» يا «توبه و انابه گناهم را از بين برده». 2)دور ساختن چيزي از محليپيش از آن كه بدانجا برسد گرچه آن محل في حد ذاته ممكن است كه آنچيز در آنجا وارد شود، چنان كه به دوست خود گويي: «دوستي و شوقوصول به تو سختي راه را از من برد». يا «خداوند بدي و بلا را از تو برد» يا بهچاهكَن گويي: «دهان چاه را تنگ ساز.» و نحويان گويند: «مبتدا را از عوامللفظي مجرد ساز.» يا: «مصيبت فلان كس خواب را از چشمم ربود». معناياين جملات اين است كه: دوستي تو مانع از وارد شدن سختي بر من شد، وخداوند مانع از ورود بدي و بلا بر تو شد، و چاهكَن از آغاز دهان چاه را گشادگيرد و تنگ نسازد، و مبتدا از اول مجرد از عوامل لفظي ميآيد. در همة اينمثالها بردن يك چيز پيش از وارد شدن آنها است بر خلاف مثالهاي اول،زيرا آب نجاست را پس از وارد شدن بر محل از بين ميبرد، و توبه و انابه گناهرا پس از انجام دادن و ورودش بر نفس ميزايد.
و علامة طباطبائي در تفسير آيه گويد: و معنا آن است كه: خداي سبحانارادهاش استمرار يافته كه شما اهل بيت را به موهبت عصمت مخصوصبدارد بدانگونه كه اعتقاد باطل و اثر زشت را از شما خاندان بزدايد.
مفهوم رجس در آية تطهير
رجس: راغب در مفردات گويد: «رجس چيز ناپاك و نجس است. رجس برچهار وجه آمده است: يا منفور طبع است يا منفور عقل و يا منفور شرع و يا ازهمة اين جهات مانند مردار، زيرا مردار از نظر طبع و عقل و شرع منفور استو رجس شرعي مانند شراب و قمار، و كافران را رجس قرار داده از آن رو كهشرك از نظر عقل زشتترين چيزها است.»
ابنمنظور در لسان العرب رجس را به اين معاني آورده است: هر كارمنفور، چيز نجس، گناه، اضطراب و لرزه، وسوسة شيطان، شك، كيفر.
علامة طباطبائي گويد: رجس صفتي است از رِجاست و قذارت(پليدي)، و حالت و چگونگي در چيزي است كه موجب پرهيز و نفرت از آنميشود.
اين حالت گاه در ظاهر آن چيز است مانند رجاست خوك، و گاهبهحسب باطن آن است و آن رجاست و قذارت معنوي است مانند شرك وكفر... و هرچه باشد رجس يك ادراك نفساني و اثري ادراكي و شعوري استكه از تعلق قلب به اعتقاد باطل يا عمل زشت برميخيزد.
رجسي كه در اين آيه است و با الف و لام معرفه شده است گرچه ذاتاًافادة عموم نميكند، زيرا در سياق اثبات به كار رفته (نه سياق نفي) اما از آنرو افادة عموم ميكند كه مفعول اذهاب قرار گرفته است، زيرا اذهاب درمعناي سلب و نفي رجس است، و سلب مطلق آن مصداق نمييابد مگر باانتفاء هر فردي از رجس، بهويژه كه در اين آيه به ضميمة و يطهّركم تطهيراآمده است، زيرا معلوم است كه تطهير به بردن بخشي از پليديها حاصلنميشود. بنابراين، آية كريمه دلالت دارد بر پاكي اهل بيت: از هررجسي كه عنوان رجس بر آن صدق كند و بتوان آن را رجس ناميد، خواه گناهباشد يا غيرگناه، بلكه هرگونه پيروي هواي نفس گرچه در مباحات باشدرجس ناميده ميشود و اهل بيت از آن مبرّا هستند.
مفهوم طهارت در آية تطهير
طهارت يعني پاكيزگي، خلوص، بيآلايشي.
طَهُرَ: پاك شد، پاكيزه شد.
اَطْهَرَ: پاك كرد، پاميزه كرد، زلال كرد، خالص كرد.
طَهّر رائماً و بسيار پاك كرد و باب تفعيل چندين مفعول ميگيرد. بابتفعيل براي تكرار و تكرير و دفعات بسيار است. باب تفعيل دوام و استمراردر عمل را ميرساند.
يطهّركم: شما را پاكيزه نمود. شما را وسيلة طهارت و پاكيزگي ديگراننمود.
تطهيراً: مصدر آمده است با تنوين به معني تأكيد، بهمعني نوع خاص،بهمعني عموم.
توجه به معني تطهيراً (معني ويژه) خداوند چنيني برنامهريزي كردهاست فقط شما را پاكيزه مينمايد از هرگونه رجس و پليدي... بهگونهاي ويژهكه تصوّر آن حتي براي ديگران ممكن نيست. از هرگونه رجس و پليدي... ودائماً در كار مراقبت از طهارت شما است. از هرگونه رجس و پليدي... و هركه پيرو شما گردد آنها نيز از پليدي دور شوند.
با توجه به معاني مختلف رجس خداوند هستي را بر اساس تطهير شماطراحي كرده است. فقط شما را از هرگونه تزلزل، شك، شرك، انحراف، كفر،
لرز. شك مربوط به انديشه است. شرك مربوط به انديشه است. انحرافمربوط به انديشه است. كفر مربوط به انديشه است. يعني فرهنگ و انديشةشما را دائماً و پيوسته و كامل از هرگونه التقاط از هرگونه انحراف و از هرگونهاضطراب حفظ نمايد.
7 . و يطهّركم: يطهركم جملهاي است كه نشان ميدهد ليذهب عنكمالرجس بهمعني عموم است يعني دور نگه داشتن از هرگونه رجس در هرزمان و مكان. براي آن است كه پاك ماندن تنها در صورت دور نگه داشتن ازهرگونه پليدي امكانپذير است.
تطهيراً: اين كلمه مفهوم خاص دارد. وقتي بعد از فعل مصدر آنبهصورت منصوب ميآيد بهمعني انجام آن در شكل خاصي ميباشد.در كلمه تطهيراً اسراري و مراتبي و كيفيتي گنجانده شده است كههيچكس جز حقتعالي از معارج و آسمانها و اسرار اينگونه تطهير مطلعنميباشد.
چون فاعل فعل يطعركم، حقتعالي است لذا چگونگي و كيفيت خاصتطهيراً نيز در علم و اراده حقتعالي مستتر است كه بر احدي مكشوفنميباشد.
ابنحجر هيتمي مكي گويد: تنوين براي تعظيم و تكثير و اعجاب است.
و ميگويد: اين پاكي از جنس پاكيهاي متعارف و مأنوس نيست.
ابنحجر هيتمي مكي گويد: اين آيه سرچشمة فضائل خاندانپيامبر ص است، زيرا مشتمل بر فضائل والاي آنان و اعتنا به شأن ايشاناست، زيرا با «انما» شروع شده كه حصر ارادة خداوند را در بردن رجس ازآنان ميرساند، و رجس عبارت است از گناه و شك در آنچه ايمان بدانواجب است، و نيز دلالت بر پاك نمودن آنان از ساير اخلاق و احوالنكوهيده دارد، و در برخي روايات خواهد آمد كه بدن آنان را بر آتش حرامساخته است، و اين خود فائده و هدف همان پاكسازي است، زيرا الهامانابت بهسوي خدا و ادامة اعمال صالحه از موارد همان پاكسازي است... واز موارد تطهيرشان حرام ساختن صدقة واجب (زكات)ــ بلكه صدقةمستحب نيز بنا بر يكي از اقوال مالكــ بر آنان است، زيرا صدقات چرك(اموال) مردم است علاوه بر آن كه از سرشكستگيِ گيرنده و عزتِ دهندهخبر ميدهد. و به جاي آن خمسِ فَيْء و غنيمت به آنان اختصاص يافته كه ازعزتِ گيرنده و ذلتِ دهنده خبر ميدهد...
و حكمت آن كه آيه با كلمة «تطهيراً» پايان يافته است مبالغة در وصولآنان به برترين درجة پاكي و رفع مجازيت در معناي پاكي (و اثبات حقيقتآن) است؛ و نيز تنوين آن براي تعظيم و تكثير و اعجاب است كه چنينميرساند كه اين پاكي از جنس پاكيهاي متعارف و مأنوس نيست. آنگاهرسول خدا ص اين مطلب را تأكيد نمود با تكرار طلب آنچه در آيه آمدهاست براي آنان كه گفت: «خداوندا! اينان خاندان منند...» و نيز با طلب درودبر آنان كه گفت: «پس درودت را بر آنان قرار ده»، و نيز با اين سخن تأكيد كردكه: «من در جنگم با هركه با آنان بجنگد»... و با اين بيانات آنان را در جايگاهخويش نهاد و نيز در آية مباهله، اهل بيت به آن حضرت پيوند داده شدهاند.
دلالت آية تطهير بر برتري اهلالبيت: بر همه بشر
پس از بيان و توضيح مفردات آية تطهير و شأن نزول آن، به منظور اصلي ازطرح آن كه دلالت آيه بر برتري اهل بيت: بر همة افراد بشر است و اينكه آنان پس از رسول خدا ص بهترين آفريدگانند، ميپردازيم:
توضيح آن كه آية شريفه تصريح دارد بر اين كه ارادة خداوند متعالمنحصراً بدين تعلق گرفته كه هرگونه رجسيــ حتي پيروي از اميال نفسانيدر انجام مباحاتــ را از اهل بيت: ببرد و مانع ورود آن در ساحتمقدس آنان گردد. زيرا در مباحث گذشته كه از مفردات آيه داشتيم ديده شدكه آيه اولاً با «انما» كه كلمة حصر است شروع شده؛ ثانياً ارادة خاصي وعنايتي ويژه از سوي خداوند بر اين كار تعلق گرفته؛ ثالثاً پاكسازي آنان باكلمة «تطهيراً» كه مصدر است و براي تأكيد و عموم ميآيد بيان شده است.بنابراين معناي آيه چنين ميشود: «اي خاندان پيامبر، اي كساني كهپيامبر ص شما را در زير عبا گرد آورد، شماييد كه خداوند تنها و تنها چنيناراده فرموده كه هرگونه پليدي را از شما ببرد و به تمامي پاكيزه سازد».
و از همين رو در اين آية كريمه فضيلتي بزرگ براي اهل بيت: نهفتهاست كه هيچكس ديگر حتي پيامبرانــ جز خاتم انبياء ص ــ با آنان در اينفضيلت شريك نيست. زيرا اين نوع تطهير دربارة هيچ يك از آنان صورتنگرفته است.
حقتعالي در قرآن كريم در اين آيه ميفرمايد: همانا خداوند متعال چنيناراده فرموده است و چنين برنامهريزي كرده است كه شما اهلالبيت را ازتمامي انواع و مراتب و مصاديق رجس و زمانها و مكانهاي رجس دور نگهدارد. و آنگونه كه خود ميداند و شايسته مقام و مرتبة ربوبيت او است، شمارا پاك و منزه نگه دارد؛ تا سرمشق تمام انسانهاي حقجو و حقپرست در كلعالم و در طول تاريخ باشيد؛ و چون آيات ديگر اهلالبيت را اسوه وسرمشق انسانها و مؤمنين و پاكان و نيكان معرفي فرموده است و امر كردهتا از آنها پيروي كرده و دائماً ملازم حالات ايشان باشيم. پس بهمعني آناست كه آنان را مأمور كرده تا تمامي انسانها را به پاكي و تطهير هدايتنمايند، آنگونه كه خود به آن رسيدند.
بنابراين امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت بهمعني آن استكه گروه اسست اساس الظلم و الجور سعي ميكنند ريشهها و مباني و اساسو پايههاي تربيت و هدايت را منحرف نموده و از مسير تطهير و طهارت بهمسير رجس و آلودگيها بكشانند.
برخي نكات ديگر از ذكر اهلالبيت در زيارت عاشورا
نكتة ديگر آن است كه لقب اهلالبيت خاص شيعه و خاص روايات نيست،بلكه نص صريح قرآن است و درگير شدن و انكار اهلالبيت انكار آياتكريمة قرآن است.
و لذا يكي از مهمترين تكيهگاههاي اعتقادي شيعه كه مورد قبول فرقاهل سنّت ميباشد همين تكيهگاه است.
ظرايف مفهوم تطهير در آية تطهير
تطهيراً: كيفيت خاص تطهير چه نوعي است؟
تطهير در ذات اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماق آن. تطهير در انديشه اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در فرهنگ اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در آثار اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماق آن. تطهير در شيعيان، به همين دليل در ظهور حضرت مهدي يملا اللهالارض به قسطاً و عدلاً، قسط و عدل از مصاديق تطهير است. تطهير در اصحاب اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن.7 . تطهير در مكتب اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن.
تطهير در حكومت و دولت حقه اهلالبيت و در تمامي مصاديق وجوانب و اعماق آن.9 . تطهير در شهادت اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن.
تطهير در ولايت اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در سيره و زندگي اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير در علوم اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در قضاوت اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير در مبارزه و جهاد و مجاهدت و قتال اهلالبيت و در تماميمصاديق و جوانب و اعماق آن. تطهير در مال و ثروت اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير در هدايت اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در افعال اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن. تطهير در رهبري اهلالبيت و در تمامي مصاديق و جوانب و اعماقآن.19 . تطهير از آنچه دشمنان اهلالبيت بدان مبتلا ميباشند از تمامصفات نكوهيده.
تطهير از آنچه كه اهل ارض بدان مبتلا ميباشند و در تمامي مصاديقو جوانب و اعماق آن. تطهير از ويژگيهاي عالم ارض و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير از محدوديت وجود در عالم دنيا و در تمامي مصاديق وجوانب و اعماق آن. تطهير از سستي و ضعف و ناتواني وجود در عالم دنيا و در تماميمصاديق و جوانب و اعماق آن. تطهير از جهل وجود در عالم دنيا و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير از تاريكي وجود در عالم دنيا و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن. تطهير از نفوذ شياطين در عالم دنيا و در تمامي مصاديق و جوانب واعماق آن.27 . تطهير در ظاهر، در باطن، در اول، در آخر و در تمامي مصاديق وجوانب و اعماق آن.
بالاترين مرتبه تطهير در اهلالبيت
تطهير از تمام ضعفهايي است كه در عين كمال و عصمت در انبياء و اولياءدر قرآن كريم ذكر شده است. اين ضعفها ربطي به ضعفهاي انسانهايمعمولي ندارد. اين ضعفها خود از بالاترين درجات كمال در انسانهايوارسته و شايسته است.
سختترين مرحلة تطهير، تطهير شيعيان است كه از توانايي احدي ازاولياء و انبياء بهجز اهلالبيت ساخته نيست. اين مقام فقط شايسته و خاصةاهلالبيت است كه بتوانند حتي شيعيان خود را تطهير نمايند. اين در حالياست كه هيچيك از انبياء و اولياء داراي چنين مقام و قدرتي نبودهاند.
مقايسه اهلالبيت و حضرت آدم: شرمگاهشان پديدار شد، اهبطوا منهافغوي'، فعصي الله فغوي' و لم نجد له غرماً، سورة اعراف 19 -22؛ ولي درمورد علي آية تطهير و آيه ابرار.
مقايسه اهلالبيت و حضرت ابراهيم: فاوجس منهم خيفه، ولي حضرتعلي در رختخواب پيامبر خوابيد. قال او لم تؤمن كيفي تحيي الموتي قالبلي' و ليكن ليطمئن قلبي، ولي حضرت علي فرمود لو كشف الفطاء.
مقايسه اهلالبيت و حضرت موسي: فرار كرد از عصا، فاذا هي حيّةتسعي و لم يعقّب لا تخف انّا سنغيدها سيرتها الاولي، من يكي از آنان راكشتهام و ميترسم كه مرا بكشند. سوره بقره 207 .
مقايسه اهلالبيت و زكريا: در اضطراب بود وقتي كه وحي شد به اوفرزند داده شود گفت خدايا من كه پير هستم و زنم نازا است؛ ولي علي آيةتطهير.
مقايسه اهلالبيت و سليمان: و من عنده علم من الكتاب، سورة نمل،قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب؛ ولي حضرت عليعنده علم الكتاب، ص270 تا 278 كتاب امام علي ع روايات وارد در اينكتاب ميفرمايد كه و من عنده علم الكتاب، حضرت علي است.
ارادة الهي در تطهير اهلالبيت بهگونة جامع و مانع كه در آية تطهير اعلامفرموده است، صورت نهايي به خود نميگيرد مگر آن كه تمامي زمين و زمانو هستي را از رجس پاك فرمايد و انديشة اهلالبيت را بر تمام هستي و تمامبشريت و تمام زمان و مكان حاكم فرمايد، ليظهره علي الدّين كلّه.
پس گروه اسست اساس الظلم و الجور آن است كه:
مصاديق و مفاهيم رجس را در فرهنگ و انديشه و مكتب اهلالبيت واردنمايند.
زيرا از مصاديق كامل ظلم و نيز مصاديق كامل جور، رجس است.
جائر يعني كسي كه تبعيض قائل ميشود بين حقوق افراد.
جائر در حوزه انديشه يعني التقاطي يعني كسي كه تبعيض قائل ميشودبين مفاهيم حق و حقيقت و نؤمن ببعض و نكفر ببعض ميشود.
ظالم كسي است كه به حقوق افراد تجاوز ميكند.
پس گروه اسست اساس الظلم و الجور چون متوجه ظلم و جور بهاهلالبيت هستند، بهمعني آن است كه ميخواهند مصاديق مفاهيم رجس رادر فرهنگ و انديشه و مكتب و معرفي اهلالبيت وارد نمايند.
وقتي كه زيارت عاشورا به ما آموزش ميدهد كه در اوّلين برنامه و دررأس تمامي برنامههاي خود گروه اسست اساس الظلم را لعنت كنيم بهمعنيآن است كه بايد تمامي تلاش خود را در براندازي فرهنگ و انديشه وحكومت گروه اسست اساس الظلم بهكار گيريم.
گروه اسست اساس الظلم سعي ميكنند شك، ترديد، اضطراب، التقاط،انحراف، كفر، پيروي هواي نفس، شرك، ظلم را در حوزة انديشه و مكتب ورهبري اهلالبيت وارد نمايند.
مفهوم دفعتكم و ازالتكم
دفعتكم: معني دفع كنار زدن است ولي نه معني هميشگي. بلكه در معني دفعاحتمال بازگشت وجود دارد.
ازالتكم: معني اَزال، يُزيلُ، اِزال كه ميشود اِزاله بر وزن اِفاله و اقاله كهصورت ديگري از مصدر عرب افعال است. يعني زايل ساختن، زَوال يعنينابودي، از بين رفتن، اِزاله يعني از بين بردن، براندازي كامل، زايل ساختن،پس كار اين گروه سياسي شامل دو مرحله است:
مرحلة اول: دفعتكم عن مقامكم در اين مرحله شما را از مقام خود بركناركرده و كودتا ميكنند.
مرحله دوم: ازالتكم عن مراتبكم در اين مرحله بهكلي اساس و انديشةپذيرش حكومت شما را در ميان مردم از بني ميبرند.
دفعتكم در مرحلة اول گوياي كودتاي سياسي است، دفع از حكومت وفرماندهي و رهبري سياسي اهلالبيت است كه احتمال دارد يكي ديگر ازميان خود شما اهلالبيت دوباره مديريت را بهدست گيرد.
مفهوم ازالتكم
در مرحلة دوم براندازي كامل حكومت انديشه و فرهنگ اهلالبيت درجامعه است.
عن مقامكم، مقام چيست؟ مراتب چيست؟
مقام، محل ايستادن، جايگاه، موقعيت، مباني حكومت، زيرساختهايحكومت، فلسفة سياسي حكومت، جايگاه رهبري اهلالبيت، موقعيترهبري اهلالبيت.
مراتب، سلسله فرماندهي در خلقت از خداوند متعال تا پايينترين، نظامرهبري، طبقهبندي حكومتي.
مقام اهلالبيت، يعني انديشهاي كه بر اساس آن حق و حقيقت علم وآگاهي، نور و هدايت، منطق و عقل مطلق، نظم و انضباط و هماهنگي باحركت هستي حكومت ميكند و لذا حكم خدا كه حكم حق و حقيقتاست، حكم آگاهي و علم مطلق است، حكم مطلق و عقل مطلق است،حكم هماهنگي با حركت كل هستي است حكومت ميكند. مقام اهلالبيت يعني حكومت انديشهاي كه بر اساس آن كساني كهنزديكترين رابطه را با علم مطلق، كمال مطلق توانايي مطلق نور مطلق رادارند بايد حكومت كنند. مقام اهلالبيت يعني حكومت انديشهاي كه بر اساس آن كساني كهداناترين و آگاهترين فرد به حق و حقيقت باشند، عاشقترين فرد به نور وجمال مطلق باشند، تواناترين فرد به هدايت و رهبري بشريت باشند،هماهنگترين فرد با حركت كل هستي در هدايت بشريت باشند بايدحكومت كنند. مراتب اهلالبيت يعني طبقهبندي و جايگاه حكومتي اهلالبيت بينخالق و مخلوقات، بين خداوند و بندگانش. مراتب اهلالبيت يعني طبقهبندي ميان سلسلة معصومين: ومأموريتهاي سياسي و الهي هريك پس از ديگري. مراتب اهلالبيت يعني چگونگي تكميل حركت نبوّت و امامت براساس نقشة جامع هدايت و چگونگي تكميل و پيشبرد هدايت امام ومعصوم قبلي. مراتب اهلالبيت يعني طبقهبندي امت و پيروان هدايت بر اساسميزان تقرّب ايشان به اهلالبيت از نظر آگاهي، علم، توانايي، تقوي'، عشق،فهم، و ظهور تجلّيات انوار ولايت در درون و بيرون وجود آنها. مراتب اهلالبيت يعني حكومت ولايت فقيه چون مفهوم ولايتفقيه يعني ولايت و رهبري بر اساس ميزان آگاهي و علم و تقرب.مفهوم رتّبكم الله
رتب: ثابت كردن، در جايگاه دقيق محكم كردن، طبقهبندي ثابت نمودن.
معني اول: تعيين مقام، معني دوم: غيرقابل تغيير بودن آن (محكم كردنثابت كردن)، معني سوم: طبقهبندي و ترتيب مقام تا قيامت، معني چهارم:انحصار انتصاب براي خدا.
رتبكم الله: خداوند متعال شما را در جايگاه سياسي و عرفاني و ملكوتيو معرفتي و رهبري و علمي و داراي طبقهبندي دقيق تثبيت و تعيين فرمودهاست و يكي را پس از ديگري تا آخر عمر بشريت در اين دنيا تعيين فرمودهاست.
مفاهيم جمله دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التي رتبكم الله فيها
مفهوم اول: از يك طرف ميفرمايد خداوند متعال شما را به اين مقامنشانده است، پس مقام رهبري مقام الهي است. مفهوم دوم: از طرف ديگر اين مقام اگرچه الهي و ملكوتي است وليبهدليل دفعتكم عن مقامكم آن است كه منطظور از مقام و مرتبه در مسألهرهبري جامعه است، پس اين مقام رهبري سياسي و مديريتي است.سيرة رسول خدا نشان ميدهد كه حضرت علاوه بر رهبري معنوي،رهبري مديريت اجتماعي را نيز خود تأسيس و اداره كرده است. آيات زيرهم نشان ميدهد كه منظور از مقام و رتبه، علاوه بر مقام معنوي مقام رهبرياست.
ــ و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم، 59 سوره نساء.
ــ اطعوا الرسول 19بار در قرآن تكرار شده است.
ــ النبي اولي' بالمؤمنين من انفسهم، آيه 6 سورة احزاب.
ــ و ما كان المؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرهمن امرهم، آيه 36 سوره احزاب.
ــ و شاورهم في الامر و اذا غرمت فتوكل علي الله.
مفهوم سوم: سياست و مديريت و رهبري اسلام را خداوند متعالتعيين مينمايد. مفهوم چهارم: و هر كس سياست يعني مديريت و رهبري را از ديانتجدا كند مخالف زيارت عاشورا است. مفهوم پنجم: هركس مديريت و رهبري را از ديانت جدا كند پيرومكتب بنياميه و بنيعباس است اگرچه خود را اهل ولايت بداند. مفهوم ششم: هركس مديريت و رهبري را از ديانت جدا كند با خدا بهجنگ آمده است، بهدليل و لعن الله امة...7 . حضور كلمة الله در رتبكم الله مباني علوم سياسي و جامعهشناسي ومديريت و رهبري و قانونگذاري و قانون اساسي و اصول و اركان محتوايينظام در جامعة اسلامي را تعيين مينمايد.
چون رتبكم الله است يعني فقط الله است كه تعيين رهبري مينمايد ويا توسط حقتعالي يا رسولان او معيارهاي انتخاب مشخص ميشودبنابراين مسألة دموكراسي يا مردسالاري تنها بهشرط حفظ آن معيارها آن همبدون وجود منصوص خاصي (كه راه و برنامه مشخص ديگري را تعييننكرده باشد) شكل ميگيرد.9 . چون رتبكم الله است، پس رتبكم الله بهمفهوم مقام معنوي و ملكوتيو ارتباط مستقيم رهبران الهي با حقتعالي است. بنابراين مباني كلية قوانين ومباني قانونگذاري اعمّ از قوانين اجتماعي و سياسي و اقتصادي و نظامي وجهاني و فردي و حقوقي همه و همه بر اساس قول و فعل و تقرير اهلالبيتاست.
چون مقام و مراتب رتبكم الله است پس بهمعني طبقهبندي وتناسب مقام شما با غير شما است. يعني شما را در مقام رهبر و بقيه را درمقام مطيع و يا طبق معيار شما جانشين شما قرار داد. چون رتبكم الله است پس به مفهوم آن است كه محتوايمأموريتهاي اين مقام يعني محتوا و اهداف رهبري و مديريت اسلامي راخداوند تعيين فرموده است و چيزي نيست كه مردم يا فرهيختگان يا شورابتوانند تعيين كنند. حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب ع در خطبه173ميفرمايد: ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله. جملة اعلمهم بامر الله نشان ميدهد كه محتوا و اهداف رهبري تحققاوامر و نواهي و آيات الهي است و بديهي است كسي ميتواند آن را بهترانجام دهد كه با اين امور بيشتر آشنا باشد و قويتر از ديگران بتواند انجامدهد.اول رعايت اصول بعداً توجه به پسند مردم
سيرة رسول خدا ص و تمامي ائمة اطهار: بهوضوح نشان ميدهد كهدر هنگام تعيين سرپرست اقوام و شهرها و جانشين خود يا نمايندة خود درمديريت شهرها و استانها اعلم و اتقي و اشجع و اقوي' را انتخاب ميكردند.
نامة حضرت ولي عصر(عج) از ناحية مقدسه حضرت به شيعيان نيزبهوضوح اعلام ميدارد كه شيعيان بايد از كساني اطاعت كنند كه داناترينمردم به احكام و دستورات الهي و انديشه و فرهنگ اهلالبيت باشند وباتقوي'ترين مردم در عمل به دستورات الهي باشند.
انتخاب نمايندگان حضرت ولي عصر ارواحنا فداه: عثمان بن سعيد،محمد بن عثمان بن سعيد، حسين بن روح نوبختي، علي بن محمد سيمريسمري از نوادر روزگار بودند. انتخاب علي بن ابيطالب توسط رسول خدا. انتخاب مالك اشتر، محمد بن ابوبكر.عزل نمايندگان يا فرمانداران بهمحض اطلاع اهلالبيت از گرايش خطاهاو گناهانشان.
عزل معاويه توسط حضرت مولا.
تبعيد معاويه و بالاخص حكم بن العاص توسط رسول خدا.
عزل شريح قاضي از منصب قاضيالقضاة و محدود كردن او.
عزل بسياري از افراد ديگر توسط اميرالمؤمنين.
مخالفت حضرت علي با خلافت ابوبكر.
مخالفت حضرت زهرا با ابوبكر.
مخالفت بسياري از خواص صحابة رسول خدا با عثمان.
ــ حتي يك مورد وجود ندارد كه رسول خدا و ساير ائمه اطهار:فردي را تنها به دليل اقبال عمومي به او به مديريت منصوب كرده باشند،بلكه اقبال عمومي امتيازي بود كه پس از احراز آگاهي و تقوي' و توانايي بردلايل انتصاب هر فرد افزون مينمود.
ــ عليرغم اطلاع اهلالبيت رسول خدا از همداستاني شوراي ثقيفه وخفقان موجود در آن زمان و اطلاع از پشتيباني اكثريت فرهيختگان سياسي ازكانديداتوري خليفة اول شبانه همراه با حسنين به در خانه خواص اصحابرسول خدا ميرفتند و در مخالفت با اساس اينگونه انتخابات براي رهبرييعني پشتيباني اكثريت و رفراندوم و دموكراسي، تقاضاي ياري و نصرتميكردند.
برنامه طيف دفعتكم
ايجاد انسجام بين مخالفين اهلالبيت نفوذ در مديريت و رهبري جامعه منزوي كردن اهلالبيت و ياران از نظر سياسي و اجتماعي بهوسيلهتخريب فرهنگ و انديشه با كمك امت اسست اساس الظلم جنگ رواني عليه اهلالبيت و يارانشان بهوسيله شايعهسازي و ترورشخصيت عوامفريبي بهوسيله شعارهاي مردمپسند ايجاد انحراف افكار عمومي: يكي از اصليترين اهدافشان انحرافافكار عمومي است و لذا تمام هواسشان به اين است كه جمعيت بيشتري رادور خود جمع كنند.7 . وارد كردن ضربهاي سياسي عميق و يا فراگير بر حيثيت سياسياهلالبيت
تبديل انحرافات انديشه (كه قبلاً توسط اسست اساس الظلم و الجورايجاد شده) به شعارهاي سياسي عليه اهلالبيت9 . فراگير كردن شعارهاي سياسي منحرف در سطح آراء مردم
منتهي كردن انحراف آراء عمومي به رفراندوم عليه اهلالبيت منتهي كردن رفراندوم به براندازي حكومت انديشه و فرهنگاهلالبيتشعارها و روشهاي سياسي اين قوم
تكيه بر شعار اجماع امت (رفراندوم) هرچند دروغ و فريب باشد، تا آراءمردم را از اهلالبيت برگردانند. تكيه بر شعار اجماع الصحابه يعني علماء اسلام هرچند دروغ باشد ويا قلابي باشد تا مشروعيت ظاهري عمل خود را در جامعه ثابت كنند. تكيه بر شعار حفظ منافع مردم (و لكن قلدوني ما قلدت) تا اهلالبيترا با منافع ظاهري مردم درگير كنند. تكيه بر شعار تكثرگرايي و مشاركت تمام فرهيختگان (تا نظراهلالبيت هضم در جمع شود). تكيه بر شعار چاپ قرآن، نماز جماعت و حج و شعارهاي چشمپركندر جامعه و تُهي كردن آنها از هدف و محتوا. تكيه بر شعار سهلگيري حتي در اساسيترين اصول اسلام؛ البتهسهلگيري در اسلام وجود دارد ولي نه بهمعني سهلگيري در اصول، بلكهسهلگيري در فروع است. تكيه بر اين شعار براي آن است كه مردم غافل وغفلتگرا و رفاهگرا و عياش و خوشگذران و اشرافزادهها از دولتيان وسياستمداران راضي باشند و آنها را تأييد نمايند.كودتاچيان فرهنگي و سياسي
و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبك التي رتبكم الله فيها؛ميفرمايد: و خدا لعنت كند طيفي را كه شما اهلالبيت را از مقامي كهخداوند متعال شما را منصوب نموده است، بركنار نمودند و مرتبه و جايگاه(سياسي) شما را (در مديريت جامعه) كه خداوند متعال شما را در آننشانده است، از بين بردند.
ويژگيهاي طيف «دفعتكم عن مقامكم»:
امت هستند، يعني يا گروه يا اكثريت يا كل جامعه، يعني بههرحالتعدادشان زياد است. امت هستند، يعني رنگ مردمي و شعار مردمفريب دارند. امت هستند، يعني آراء خود را چنان در جامعه نفوذ دادهاند كهطرفداران زيادي پيدا كردهاند. امت هستند، يعني افكار عمومي در چنگ اينها است. امت هستند، يعني داراي تشكيلات هستند. چون توانستهاند براندازي كنند ولي جزء گروه كشتار و قتل نيستندپس گروه سياسي هستند و ظاهراً جزء گروه قتلتكم نيستند و رنگ خشونتندارند.7 . چون توانستهاند براندازي كنند ولي جزء گروه كشتار و قتل نيستندپس با جنگ سياسي و جنگ رواني پيروز شدهاند.
چون توانستهاند براندازي كنند پس گروه پرقدرتي از نظر سياسيهستند.9 . داراي نفوذ اقتصادي، نفوذ اجتماعي و نفوذ سياسي هستند كهتوانستهاند حكومت اهلالبيت را براندازي نمايند.
اينها آراء خود را چنان در ميان جامعه نفوذ دادهاند كه فرد خاصي از آنهارا كه در پليدي مثل شمر و يزيد ميباشند بهراحتي نميتوان نام برد، بلكهتنها بايد از ويژگي ايشان، آنان را شناخت. ويژگي سياسي آنان اين است كهميتوانند با شعارهاي مردمفريب و جنگ رواني و با انحراف افكار عموميمكتب اهلالبيت و حكومت اهلالبيت و محبوبيت اهلالبيت را زير سؤالبرده و براندازي سياسي كنند، منزوي كنند، اهلالبيت را بييار و ياور كنند تاجامعه به آنها رأي ندهد.
يعني «امة اسست اساس الظلم» آن بود كه انديشه و فرهنگ و نظر جامعهرا نسبت به اهلالبيت دچار ترديد نمايد ولي مأموريت اين طيف (يعني امةدفعتكم عن مقامكم) براندازي سياسي است؛ رفراندوم سياسي است؛ منزويكردن اهلالبيت است و بركنار كردن ايشان از اداره جامعه و هدايت ومديريت جامعه است! عمل اين طيف سياسي نيز تنها صورت سياسي دارد،يعني ظاهراً اهل خشونت نيستند و تا وقتي كه به قدرت كامل نرسند، به قتلو كشتار و شكنجه دست نميزنند و در زمان قدرت نيز براي حفظ حيثيتخويش، كار شكنجه و قتل را بهعهده رجالهها و عوامل خود در ترور و قتلميگذارند!
برنامه اين طيف (يعني امة دفعتكم عن مقامكم) آن است كه اهلالبيت وائمه اطهار را از صدر حكومت و اداره جامعه كنار بزنند اما نه با قتل و كشتاربلكه با بهرهگيري از انحرافاتي كه قبلاً در مردم توسط «اسست اساس الظلم»ايجاد شده است، برنامه خود را اجرا كنند. يعني انحراف از مكتباهلالبيت را تبديل به شعار سياسي نموده و فضاي سياسي ايجاد كنند وفضاي سياسي را تبديل به آراء سياسي كرده و آراء ميليونها مسلمان را ازاهلالبيت منحرف نمايند!
گروه «امة دفعتكم» با بهرهگيري از فضاي سياسي ايجاد شده عليهحكومت و مديريت و رهبري اهلالبيت تلاش مينمايند تا فضاي سياسي راتبديل به جنگ رواني كنند! كار اين طيف سياسي، يعني «امة دفعتكم»، درحقيقت، جنگ رواني است. كار اين طيف سياسي وارد كردن ضربههايسياسي هولناك و تعيينكننده بر بركناري اهلالبيت از حكومت است.
مشكلات برخورد با اين گروه
درگيري با اين دو گروه بسيار مشكل است. اين فراز معني ديگري را نيزميرساند و ميفرمايد اي شيعه! بدان اگر در مقابل «امة دفعتكم» حقيقتاً ازاهلالبيت دفاع كني و ثابتقدم بماني، اگرچه نزد اهلالبيت به مقاماتعاليه خواهي رسيد، اگرچه نزد حقتعالي از مقربين خواهي شد، اگرچهمستجابالدعوة خواهي شد و دعاهاي تو را اهلالبيت ضامن خواهند شد،اما تو نيز همچون اهلالبيت حتي در ميان شيعيان مقدس اما غافل تنهاخواهي ماند و تو را نيز همچون اهلالبيت كنار خواهند گذارد؛ زيرا هر دوطيف از «اسست اساس الظلم» و از «دفعتكم عن مقامكم» داراي نفوذفرهنگي و نفوذ اجتماعي و نفوذ سياسي و حتي نفوذ اقتصادي در ميانجامعه هستند. اين دو طيف چون از يك طرف با عموم مخالفان اهلالبيتبده و بستان دارند و قاعده بازي را بلد هستند و از طرفي ديگر شعارهايمردمفريب سياسي و فكري و فرهنگي و مردمي و عقيدتي دارند، در ميانشيعيان ناآگاه نيز طرفداران بسيار دارند و لذا از محترمين جامعه و از خواصو فرهيختگان جامعه بهشمار ميروند، همچون ابوموسي اشعريها، و لذادرگير شدن با ايشان حيثيت سياسي و اجتماعي شيعه حقطلب را از بينميبرد و شيعه حقطلب، خيلي زود از كار بركنار شده و منزوي خواهدگشت.
لذا درافتادن با اين دو طيف براي شيعهاي كه بخواهد از فرهنگ و مكتبانديشه اهلالبيت دفاع كند، بسيار خطرناك است، درافتادن با ابوموسياشعريها كه فضاي عمومي جامعه در دست آنها است حتي حضرتعلي ع را تضعيف ميكند تا چه برسد به شيعيان علي. درافتادن با كعبالاحبارها و ابوهريرهها كه فضاي عمومي جامعه را عليه اهلالبيت شكلدادهاند و صورت رفراندوم و اجماع به آن دادهاند (هرچند با تطميع و تهديدو تقلب)، حتي ابوذر كه صحابي رسول خدا ص و دانشمند و از جملهمتدينترين و صادقترين و انقلابيترين و آگاهترين اصحاب بود را منزويميكند تا چه برسد به پيروان و طرفداران ابوذر! درافتادن با شريح قاضيحتي امام حسين را متهم به كفر مينمايد تا چه برسد به ارادتمندان امامحسين ع ! درافتادن با معاويهها حتي امام حسن ع را خانهنشينمينمايد تا چه برسد به ياران امام حسن! درافتادن با خالد بن وليدها و وليدبن مغيرهها انسان را حتي با بسياري از اعضاء جامعة بهظاهر اسلامي درگيرمينمايد!
پيام جمله رتبكم الله فيها
عبارت «مقامكم و... مراتبكم التي رتبكم الله» مباني نظام حكومتي اسلام را ازديدگاه قرآن و اهلالبيت معرفي مينمايد. زيارت عاشورا با اين جمله بهصراحت ميفرمايد كه نظام حكومتي اسلام بايد بر اساس «رتبكم الله» باشدو چون مخالفين را در اين مورد لعنت فرموده است به صراحت اعلاممينمايد كه هر ملتي يا هر گروهي و هر فردي يا هر نظريهپردازي كه غير ازاين سيستم را دنبال كند يا ترويج نمايد اولاً بدعتگذار است و ثانياً در صددبراندازي حكومت اسلام است و ثالثاً سيستم حكومتي كه دنبال آن استاسلامي نيست و از ديدگاه اسلام مطرود است.
براي آن كه بحث روشنتر شود در مفاهيم و ويژگيهايي كه زيارتعاشورا در عبارت «مقامكم... و مراتبكم التي رتبكم الله فيها» ارائه فرمودهاست بيشتر تدبّر شود:
الف. كلمه مقام و مراتب در عبارت مذكور مقام سياسي اهل بيت ومديريت و رهبري آنها در جامعه و حكومت اسلامي آنها را نشان ميدهد ومنظور زيارت عاشورا رهبري معنوي نيست. زيرا رهبري معنوي موضوعياست معنوي و مربوط به دلها و قلبها و درون انسانها است كه با ظلم و قتلو غارت نهتنها نميتوان حكومت معنوي ايشان را از بين برد بلكه در آنصورت محبوبيت اهلالبيت نيز در ميان مردم بهمراتب بيشتر خواهد شد واصولاً در لزوم مودت و ارادت قلبي به اهلالبيت تمام فرق اسلامي مشتركو متحد هستند ولي منظور زيارت عاشورا از مقام و مرتبه همان مقام سياسيبهنام رهبري جامعه است كه حضرت حق بر سرور خاندان اهلالبيت يعنيرسول خدا ص در حكومت اسلامي اعطا كرده است و در قرآن و در آياتيزيادي دستور اطاعت مسلمين و مؤمنين از رهبري و ولايت مطلقه رسولخدا را صادر فرموده است.
نمونههاي زير از آن جمله است:
و اطيعوا الله و اطيعوا الرذسول و اولي الامر منكم
النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم و...
و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة منامرهم
آيات مذكور اثبات مينمايد كه منظور زيارت عاشورا از كلمه مقام ومراتب، مقام سياسي رهبري و حكومت اهلالبيت است. زيرا آيات مذكوربه صراحت اعلام ميفرمايد كه علاوه بر حكومت باطني و اطاعت و مودتقلبي از رسول خدا بهعنوان رهبر و مدير سياسي جامعه اطاعت نمود و اينمقام از شئون رسول خدا، مقام سياسي اوست كه مبناي تأسيس نظامحكومت اسلامي در اسلام ميباشد.
ب. ضمير جمع مخاطب (كم) در جمله «رتبكم الله» نشان از آن دارد كهمقام رهبري شامل تمامي اهلالبيت است «رتبكم الله» بهمعناي آن است كهاين رتبه و جايگاه به همه شما (يكي پس از ديگري) داده شده است.
ج. فاعل در جمله «رتبكم الله» الله است و اين نكته از حساسترينقسمت در تبيين مباني نظام حكومت اسلامي است يعني تنها خداوند استكه شما را در مقام و رتبه رهبري نشانده است و همه گروهها و احزاب وكساني را كه به هر عنوان با هر بهانه از اطاعت و رهبري اهلالبيت سرپيچيكرده و در براندازي حكومت اهلالبيت شريك بودهاند لعنت فرموده استو اين بهمعناي آن است كه هرگونه تئوري و نظريه تأسيس نظام حكومتي غيراز آنچه كه خدا در مورد اهلالبيت عمل نموده است باطل است و حقتعيين رهبري جامعه تنها از آن خدا است و خداوند با انتخاب و انتصاباحسن انسانها، جانشين و خليفه خود را بر روي زمين تعيين مينمايد وبدين وسيله معيارهاي انتخاب و انتصاب احسن را بهوسيله اولياي خود درميان جامعه مطرح نموده و اعمال مينمايد.
آيا به بهانه دموكراسي ميتوان انتخاب احسن را كنار گذاشت؟
بنابراين «رتبكم الله» نشان از آن دارد كه نبايد با بهانه حقوق بشر يامردمسالاري يا دموكراسي، معيارهاي الهي را در شناسايي و انتخاب احسنبراي رهبري جامعه مسلمين كنار گذاشت و به عهده عموم جامعه سپرد. ونيز نميتوان تحت عنوان مردمسالاري يا دموكراسي يا حقوق بشر نظر و رأيفرهيختگان و اسلامشناسان جامعه را با افراد عوام و يا ناآگاه مساوي كرد وسرنوشت جامعه را به آراء ميليوني و عمومي افراد سپرد كه هيچگونه آگاهياز ويژگيهاي تخصصي رهبري ندارد و شناسايي آن ويژگيها تنها در توانمتخصصين و اسلامشناسان است.
حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب در خطبه 173 ميفرمايد:
ايها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بأمر الله
يعني اي مردم همانا شايستهترين مردم براي اين امر (رهبري) كسياست كه قويترين مردم بر اجراي مأموريت رهبري (در اجراي دستوراتالهي) و آگاهترين آنها به اوامر الهي در امور رهبري باشد.
حضرت بهوضوح ميفرمايد مبناي مأموريت رهبري احقاق حقوقخداوند و اجراي اوامر الهي در جامعه است و تنها كساني ميتوانند رهبريجامعه اسلامي را بهعهده گيرند كه اسلامشناستر، باتقويتر و مطيعتر وآگاهتر به اوامر الهي و قويتر در اجراي آن باشند.
فرمايش حضرت امير و صدها روايت ديگر از رسول خدا و ائمه اطهارعليهم الصلوة و السلام مؤيد جمله «رتبكم الله» در زيارت عاشورا است كهحق انتخاب رهبري و مقام و مرتبه مديريت سياسي جامعه فقط از آنخداوند است كه به وسيله رسول خود احق و اولي و اقوي و احسن و اعلمخلق را براي رهبري جامعه پس از رسول خدا انتخاب و انتصاب ميفرمايد.زيرا تنها كساني ميتوانند رهبري جامعه اسلامي را بهعهده گيرند كه ازديگران به حقوق خداوند عالمتر و آگاهتر و در اجراي آن قويتر و شايستهترباشند و انتخاب چنين فردي با انتخابات و آراء ميليوني كه اكثريت آنها را غيرمتخصصين و عوام تشكيل ميدهند، نميتواند عملي شود.
سنت حضرت رسول اكرم و اهلالبيت او در انتخاب رهبري امّت
اين سنت الهي توسط رسول خدا و ساير اهلالبيت: در مورد جانشينانايشان در بلاد و شهرها همواره اجرا شده است و نيز در عصر غيبت توسطحضرت ولي عصر ارواحنا فداه اجرا ميشود و شاهد و مؤيد اين نظر سيرهطيبه رسول خدا ص و تمامي اهلالبيت در مورد انتخاب فقهايي است كهايشان به جانشيني خود در ساير بلاد در ميان مسلمين بهعنوان ولي فقيهانتخاب و انتصاب ميفرمودند تا مردم تمامي امور خود را بهوسيله او حل وفصل كنند و آخرين سند از اهلالبيت از ناحيه مقدسه امام زمان ع استكه در آن به تمامي پيروان حقيقي اسلام دستور فرموده است كه اولاً از بينعلما و فقها يعني اسلامشناسان رهبر را انتخاب كنند و ثانياً از بين فقهايي كهعالم به زمان و آگاه از شرايط جامعه ميباشند انتخاب شود و ثالثاً از بينعلمايي كه باتقويتر و در اجراي فرامين حضرت مطيعتر و تواناتر استانتخاب شود و رابعاً تمامي مسلمين را امر به اطاعت و حتي تقليد از اوفرموده است.
از طرف ديگر از سنت رسول خدا اسناد زيادي بهجاي مانده است كهحضرت رسول اكرم ص هرگز فردي را كه فاسق و فاسد باشد و يا حتي بهاحكام الهي آگاه نباشد و مطيع رسول خدا در اجراي حقوق الهي نباشد،نهتنها در هيچ امري براي رهبري انتخاب نميفرمود بلكه افراد فاسق را مثلمعاويه با آن كه برادر همسر حضرت رسول بود يا مثل حكم ابن عاص كهعموي داماد حضرت بود از خود دور كرده و مطرود مينمود. كه اگر چه اينافراد متكي به آراء اكثريت بنياميه و آراء مثبت شخصيتهاي بزرگ مثلعثمان بودند.
خلاصه آن كه در هيچ مورد در سنت و سيره رسول خدا و هيچ آيهاي ازقرآن كريم و هيچ روايتي از فرمايشات رسول خدا و اهلالبيت: مشاهدهنشده است كه ملاك انتخاب و مبناي انتخاب مديريت جامعه اسلامي، غيراز علم به قرآن و اسلام و آگاهي از دستورات و احكام الهي و تقوي و تواناييو اطاعت در اجراي فرامين و حقوق الهي باشد؛ در حالي كه تمامي روايات وتمامي سنت رسول خدا ص و ائمه اطهار: و تمامي آيات قرآن كريم«رتبكم الله فيها» را تأييد مينمايند.
بديهي است كه همواره سعي داشتند فردي را انتخاب كنند تا مقبوليتعمومي بيشتر داشته باشد. ولي مقبوليت عمومي يعني انتخابات عموميبهعنوان حقوق افراد در انتخاب رهبر در هيچ موردي ملاك اصلي برايانتخاب رهبر و مدير جامعه اسلامي نبوده است به ديگر سخن هرجا كهانتخاب تودههاي جامعه يا سران احزاب با ملاكهاي الهي تضاد و تعارضداشته است، ايشان انتخاب تودهها را تأييد نكردهاند.
نمونه كامل در سنت رسول خدا ص انتخاب شخص اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب ع در غدير خم در حجة الوداع توسط رسول خدا ص تطابقهمين معيارهاي الهي بود. اين در حالي بود كه دشمنان علي ع از همانزمان حيات رسول خدا ص كه جو عمومي را عليه حضرت علي ع منفيكرده بودند و او را به سختگيري در احكام اسلامي معرفي كرده بودند.
يكي ديگر از نمونههاي بارز و مشخص مباني سياسي اسلام در سيرهاهلالبيت: عدم انتخاب معاويه از جانب حضرت علي ع برحكومت شام بود در حالي كه معاويه توسط خلفاي قبلي و نيز توسط سراناحزاب و نيز توسط تودههاي عظيم و اكثريت مردم شام (يعني كشورهايسوريه و لبنان و اردن و فلسطين فعلي) مورد حمايت بوده است اما حضرتاميرالمؤمنين علي ع عليرغم انتخاب عمومي سران احزاب را تأييدنكردند و در اين مورد چيزي را بهعنوان حقوق افراد (بشر) در تقابل با اصولقرآن براي انتخاب مديريت جامعه اسلامي تأييد نفرمودند. نمونههاي ديگرعدم تأييد تمامي ائمه اطهار: و حتي مقابله ايشان با حكومت بنياميه وبنيعباس بود و عليرغم آن كه بعضي از ايشان توانسته بودند آراء عمومي وحمايت سران احزاب را به نفع خود جمع كنند ولي ائمه اطهار: انتخابتودهها و انتخابات عمومي و يا رفراندوم و يا انتخاب اكثريت و يا انتخابسران احزاب را به هيچ وجه بهعنوان ملاك مشروعيت بنياميه و بنيعباستأييد نكردند.
نمونة ديگر مقابلة حضرت زهرا س و حضرت اميرالمؤمنين ع باخليفه اول بود كه عليرغم آن كه خليفه اول اثبات كرد كه تمامي رؤساياحزاب از مهاجر و انصار به هر دليل او را به خلافت انتخاب كردهاند وعليرغم آن كه حضرت زهرا س دست حسين را گرفته و نزد خاندان مهاجرو انصار رفتند و ياري طلبيدند ولي كسي ياري نكرد اما حضرت زهرا واميرالمؤمنين ع خلافت ايشان را تأييد نكردند و بيعت ننمودند تا كار بهجايي رسيد كه به دليل عدم موافقت و عدم بيعت در خانة حضرت علي راآتش زدند و او را تا مرز اعدام تهديد كردند و با طناب و تهديد او را به مسجدبردند و به دختر رسول خدا در خانهاش به دليل آن كه مانع از بازداشت واحضار حضرت علي توسط عوامل خليفه شده بود آنچنان جسارتهاييكردند كه حداكثر بعد از 75 روز شهيد شد.
براي اثبات مطالب فوق در اسناد شيعه و منابع مهم مكتب خلفا آناندازه سند وجود دارد كه به هيچ وجه قابل انكار نميباشد. بنابراين حقانتخاب رهبر جامعه بهعنوان حق خداوند متعال و طبق معيارهاي الهيانديشهاي است كه توسط قرآن كريم و سيره و سنت رسول خدا به مسلمانانابلاغ شده است و شأن سياسي و خلاصه انديشة اسلام در تأسيس حكومتاسلامي ميباشد.
تقابل دو جريان فكري در طول تاريخ اسلام در مورد رهبري
اما در مقابل انديشة «رتبكم الله» كه قرائت رسول خدا ص و اهلالبيت ازقرآن كريم و قرائت تمامي ائمه اطهار: و قرائت اميرالمؤمنين و فاطمهزهرا س و حسنين بهعنوان اهلالبيت رسول خدا ص در تأسيسحكومت و رهبري جامعة اسلامي، دو قرائت ديگر و يا دو جريان فكريديگر وجود دارد كه از همان صدر اول اسلام و حتي در زمان حيات رسولخدا زمزمه آن بهگوش ميرسيد:
الف. جريان فكري اول، تكيه بر آراء عمومي و شورا در انتخاب رهبرجامعة اسلامي و تأييد سران احزاب سياسي سران و اقوام و قبايل اسلاميبهعنوان اساس و مبناي انتخاب رهبر و حاكم جامعة اسلامي بود در مقابلانتصاب حضرت رسول به دستور قرآن و وحي.
نتيجه اين تفكر جدايي دين از سياست بود: زيرا انتصاب رسول خدا رارسماً كنار ميگذاشت و به بهانة پيشگيري از توطئه و آشوب و فتنه بهراهحلهاي سياسي روي ميآورد. اين قرائت رسماً توسط خليفه اول اعلامشد و به اجرا گذاشته شد و مبناي جديد براي انتخاب رهبر اولوالامر در ميانفرق اهل تسنّن گشت و رسماً در مقابل رهبري و حكومت اهلالبيت يعنيرتبكم الله فيها موضع گرفت و نتيجه آن حكومت امويان و حكومت عباسيانو حكومت عثماني در دورههاي بعد از آنها شد.
ب. جريان فكري دوم: بسيار ظريفتر و پيچيدهتر و دموكراتيكتر استكه پيچيدگي فوقالعاده آن موجب شده است كه رهبران سياسي انديشمند وآگاه به فرهنگ اسلامي ولي در عين حال منحرف از انديشه اسلام نابمحمدي ص همواره آن را بهعنوان بهترين راهحل براي حكومت در جامعةاسلامي انتخاب نمايند.
اين قرائت يا اين جريان فكري، نهتنها در مقابل حكومت اهلالبيتموضع نميگيرد بلكه هم ولايت آنها و هم ولايت اولياء آنها را بهعنوانولايت فقيه قبول دارد و هم ولايت مطلقة آنها و اولياء ايشان را در غيبتاهلالبيت ميپذيرد.
منظور از ولايت مطلقه، اعتقاد به مفاد آية كريمه النبي اولي بالمؤمنينمن انفسهم... كه ميفرمايد: رسول خدا بهعنوان ولي امر شما حتي از خودشما اختيارش بيشتر است.
صورت عيني و جامع اين انديشه توسط مأمون خليفه عباسي يعنيفرزند هارون الرشيد رسماً اعلام شد.
مأمون عباسي نماينده التقاط سياسي
مأمون خليفه عباسي نهتنها با ولايت حضرت علي بن موسي الرضا به عنوانحكومت و رهبري اهلالبيت مخالفت ننمود بلكه با زور و تهديد تحتالحفظ حضرت علي بن موسي الرضا را از مدينه به طوس كشاند و رياكارانهنزد مردم اعلام نمود كه نهتنها به ولايت فقيه معتقد است بلكه معتقد بهولايت مطلقه فقيه نيز ميباشد و براي اثبات مدعاي خويش خلافت وقدرت را به حضرت رضا تعارف نمود كه ظاهراً به حضرت منتقل نمايد پساز آن كه حضرت امتناع فرمود، تسليم خلافت و قدرت را پس از خود درقالب ولايتعهدي حضرت پيشنهاد كرد. ولي حضرت پس از آن كه طيمناظرهاي باطن او را در اين عمل افشا نمود، بهدليل ارعاب و تهديد شدن بهقتل، حضرت ولايتعهدي را به شرط آن كه در هيچ امر حكومتي دخالتنكند، پذيرفت.
مأمون همواره با حضرت رضا ديدار و ملاقات مينمود و در انظارسياسي با اكرام تمام از حضرت تجليل ميكرد و نيز در جامعة اسلاميوانمود ميكرد كه آنچه كه انجام ميدهد با راهنمايي و ارشاد حضرت رضااست و مشروعيت اعمال خود را برگرفته از اهلالبيت و انديشه اهلالبيتمعرفي ميكرد. اين سياست بهدليل پيچيدگي خاص آن مؤثر افتاد و ظاهراًپيروز شد و لذا تاريخ اسلام و سيرة اهلالبيت و تاريخ زندگي ائمة اطهار گواهاست كه هيچ جريان فكري و هيچ تهديد و ارعاب و هيچ قتل و زنداننتوانست در مقابل خورشيد و علم و تقوي و آگاهي و اخلاص و ايثار ائمهاطهار مقاومت نمايد. نه مكر و حيله معاويه و نه ظلم و نه زندان هارونخليفة عباسي نتوانست مكتب اهلالبيت را در فضاي سياسي جامعهمنزوي نمايد. اما اين جريان فكري توانست انديشه حكومت اهلالبيت رادر فضاي سياسي و فكري جامعه منزوي نمايد. اين جريان فكري توسط آندسته از سياستمداران و دانشمندان ايراني طراحي شده بود كه از مكتباصلي اهلالبيت و اسلام ناب محمدي منحرف شده بودند.
اين جريان فكري سياسي بهگونهاي در ميان جامعة مسلمين و طرفدارانتشيع نفوذ نمود كه انديشة حكومت ائمه اطهار را از زمان امام رضا به بعد درفضاي سياسي جامعه بهكلي مطرود و منزوي نمود.
گسترش التقاط سياسي در ميان سياستمداران و حكومتيان شيعه
اين جريان فكري آنچنان پيچيده است كه در انديشة سياستمداران شيعي كهاز اصولگرايي اسلام ناب محمدي منحرف شده بودند بهعنوان بهترين روشبراي حكومت بر جامعه ايراني و ايجاد انحراف در انديشة تودههاي شيعيانتخاب شده است. شرح بيشتر اين جريان فكري در ادامة همين بحث آمدهاست:
اين جريان فكري بهدليل پيچيدگي خاص خود انديشة ناب شيعه را دربين خود شيعه منزوي و تنها كرد.
شيعيان را آنچنان دچار چنددستگي نمود كه حتي در زمان شخصحضرت رضا عدهاي مأمون را شيعة خالص ميدانستند و او را مجدد واحياگر حيات سياسي شيعه ميدانستند و عدهاي ديگر از شيعيان كه ازنگراني حضرت رضا در ايجاد انحراف در اسلام توسط مأمون آگاهيداشتند، حضرت رضا را انساني سختگير و ناآشنا به مسايل سياسيميدانستند و به حضرت اعتراض داشتند كه چرا با مأمون از در دوستي كاملوارد نميشود و او را در درون قلوب شيعيان جاي نميدهد. زيرا او تنهافردي بود كه در طول تاريخ سراسر بنياميه و بنيعباس ظاهراً از حكومتاهلالبيت و مكتب تشيع طرفداري مينمود. عدهاي ديگر با حضرت رضامخالف شدند كه چرا به سلطنت و قدرت نزديك شده است و عصمت وشهادت و ديانت را با سياست مخلوط كرده است.
عدهاي ديگر... و عدهاي ديگر... و خلاصه اين جريان فكري نهتنهاتوانست نظر تودههاي شيعه را به سوي خود جلب نمايد بلكه در ميان شيعهتخم تفرقه را كاشت و رويانيد و ايشان را دچار فرقههاي متعدد فلسفي وكلامي و سياسي و معرفتي نمود. نظرية سياسي و مكتب خاص مأمون درسياست كه عامل ايجاد تشتّت و تفرقه و هرجومرج عقيدتي در ميانمسلمين شده بود، آزادي انديشه بود كه آن را در مقابل آزادي انديشة حق ومحكوميت انديشة باطل كه قرائت ائمه اطهار بود، مطرح كرده بود و به هرگونه انديشه حتي انديشههاي شرك و كفر نيز اجازه ميداد تا در درون درباراو نيز آمده و مكتب خود را ترويج نمايند.
نتيجة اين آزادي انديشه پلوراليزم معرفتي يعني اجازه مطرح ساختنقرائتهاي مختلف از دين بود كه رواج اين آراء موجب آنارشيسم معرفتي وهرجومرج عقيدتي در ميان مسلمين شده بود.
آيا ميتوان در ميان افكار عمومي هر شبههاي را طرح كرد
مأمون عباسي مذاكره و گفتگو و مناظره را اصل قرار داده بود و ارائه منطقيهرگونه انديشة باطلي را تحت عنوان منطق در گفتار و استدلال در بحثمجاز ميشمرد در حالي كه رسول خدا و حتي خلفاي سهگانه از طرحانديشههاي كفرآميز با استفاده از بيان علمي و منطقي در ميان مردم مانعميشدند. زيرا اين روش از طرف قرآن كريم و رسول خدا دستآويز كردنمتشابهات شمرده ميشد و اين عمل نيز در اسلام شبههافكني ناميدهميشود كه از نظر قرآن عملي بس قبيح است و تنها ويژة كساني بود كه درقلوب ايشان مرض و نفاق وجود داشت و لذا تنها كساني نزد رسول خدااجازه نشر افكار و انديشة خود را داشتند كه داراي منطق حق باشند و پيروياز محكمات نمايند. نه فقط استدلال مطلق براي اثبات باطل.
البته جويندگان حقيقت و پويندگان راه حق نزد اهلالبيت مجاز بودند تاهمهچيز را براي رفع ابهام به سؤال بكشند و رفع ابهام نمايند. اما فقط مجازبودند انديشههاي خود را و سؤالات خود را نزد اهلالبيت و نزد راسخونفي العلم و علماء متخصص مطرح نمايند و اين روش همواره در حوزههايعلميه معمول بوده است. ولي اجازه نميدادند كه تحت عنوان آزاديانديشه يا منطق در گفتار بهصورت مطلق در ميان مردم بيسلاح و بيدفاعهرچه را خواستند بگويند و هرچه را خواستند زير سؤال بكشند وبدينوسيله از بين مردم و بالاخص جوانان براي خود حزب و طيف طرفدارو هواخواه دست و پا كنند.
به ديگر سخن از نظر اهلالبيت تنها آن مذاكره و گفتگو و تنها آن منطقيمجاز و صحيح شمرده ميشد كه در راه تبيين حقوق الهي و كشف حقايقبهكار گرفته شود ولي از نظر آنها استفاده از منطق در گفتار بهصورت مطلق وبراي ارائه هرگونه انديشه حتي انديشههاي شرك و كفر مجاز نبود بالاخصاگر فرد مدعي بهجاي علما مردم بيدفاع را مخاطب خود قرار دهد. منطقسياسي جريان فكري اول اين بود كه چون آراء عمومي و سران قبايلاسلامي (كه در آن زمان نقشي شبيه به سران احزاب امروزي داشتند) ازرهبري سياسي علي بن ابيطالب حمايت نميكنند. بايد علي را كنارگذاشت تا جامعه دچار آشوب و فتنه نشود. و عليرغم دستور قرآن و وحيو فرمان رسول خدا بايد به راهحلهاي سياسي مثل تكثرگرايي وتحزبگرايي و آراء عمومي رو آورد تا با مشاركت سران قبايل مختلف درانتخاب رهبري جامعه و شركت آنها در مناصب سياسي از توطئه و آشوب وتفرقه پيشگيري شود.
در حقيقت عليرغم آن كه اين جريان بهشدت اظهار اطاعت و ارادت بهسنت رسول خدا ميكرد ولي عملاً سنت رسول خدا و دستور وحي مبني برانتصاب حضرت علي به رهبري جامعه را كنار گذاشتند و از راهحل سياسياستفاده كردند و بدينوسيله عملاً دستور الهي و ديانت را از سياست جدانمودند و به همين دليل در مقابل عظمت علمي و تقواي حضرت علي كهجملگي به آن معترف بودند، تنها بهانهاي كه ميآوردند، عدم استقبال سرانقبايل و آراء عمومي از ولايت و رهبري و مديريت سياسي حضرت عليبود.
اين عمل معني ديگري هم داشت كه نتيجة آن بود و آن اين بود كهانتصاب حضرت علي توسط رسول خدا كه به دستور وحي بود، چون غيرقابل اجرا معرفي شد، نوعي آرمانگرايي و غير عملي تلقي شد ولي درمقابل انديشه اهلالبيت حركت تكثرگرايي و تحزبگرايي ايشان بهدليلعملي بودن آن و استقبال سران قبايل اسلامي، نوعي واقعگرايي و دارايمنطق كاربردي در انظار مسلمين معرفي شد بدون آن كه كسي بر زبان جاريسازد. زيرا مخالفين علي را بهدليل تقواي زياد شخصيتي اصولگرا وسختگير معرفي كرده بودند و اين سختگيري را ناشي از آرمانگرايي اوميدانستند و لذا برنامهها و اهداف الهي او را آرمانگرايانه و غير قابل وصولمعرفي ميكردند. بنابراين جدا كردن حضرت علي از صحنة حكومت ومديريت سياسي كه عالمترين فرد از اصحاب رسول خدا بود، يك الگويكامل براي جدايي دين از سياست بود. زيرا علي به اعتراف تمامي اصحابو طبق دهها روايت از رسول خدا كه تمامي فريقين نقل كردهاند، از اولياء خداو از برترين آنها پس از رسول خدا بود. در حقيقت همانگونه كه خود فرمودهاست، قرآن ناطق بود و جدا كردن قرآن ناطق و اسلام مجسم از مديريت ورهبري جامعه را به چه چيزي جز جدا كردن عملي دين از سياست ميتوانتعبير نمود؟
مناظرة حضرت فاطمه س با خليفه اول
مناظره حضرت فاطمة زهرا س با خليفة اول در حضور اكثريت اصحابرسول خدا و سران برجستة احزاب و قبايل مسلمان در مسجد رسول خداآينة تمامنمايي ميشد كه جدايي دين از سياست توسط خليفة اول را نشانميدهد و غلطيدن خليفة اول در دام تكثرگرايي و تمسّك به مردمسالاري ودموكراسي و آراء عمومي در مقابل رسول خدا يعني در مقابل انتصابحضرت علي به خلافت در غدير خم و نيز در مقابل حكم وراثت و حكمقرآن به هنگام مصادره اموال حضرت زهرا (فدك) توسط خليفه اول وحكومت قانون و اجراي قانوني كه مبناي آن را دموكراسي و مردمسالاريتشكيل ميدهد، بهوضوح آشكار ميسازد.
در منطق خليفه اول به هنگام پاسخ به اعتراض حضرت فاطمه زهرا س كه با آيات قرآن اعتراض خود را اثبات نمود محورهاي زير بهوضوح مشاهدهميشود:
الف. تأييد خليفة اول از شخصيت حضرت فاطمه زهرا س و اعترافاو به صداقت و اسلامشناسي و خردمندي حضرت فاطمه.
ب. تأييد خليفه اول از منطق حضرت فاطمه س و اعتراف به صحّتاعتراض او كه بر منطق قرآني استوار بود، و نهايتاً اعتراف به محكوميت خودو تمسك به آراء عمومي، رفراندوم و تكثرگرايي.
ج. اعلام مشروعيت انتخاب خود بهعنوان خليفه بهدليل اصرار مردم وتكيه بر آراء عمومي يعني تكيه بر مردمسالاري و دموكراسي در مقابل منطققرآني و اصولگرايي حضرت زهرا س.
د. كنار گذاردن قرآن در استدلال خود و تكيه بر روايت و تكيه بر تأييد وحمايت سران قبايل از صحابه يعني تكثرگرايي و تحزبگرايي در مقابلمنطق حضرت زهرا س.
ه. تكيه بر حكومت قانون و اجراي قانون در صدور حكم و اجراي حكممصادره اموال حضرت فاطمه زهرا (باغات فدك) اما قانوني كه مبناي آندموكراسي و تكثرگرايي و مردمسالاري بود نه قرآن! زيرا منطق قرآنيحضرت فاطمه را پذيرفت و پاسخ قرآني نداد. ولي اعتذار او از اجراي حكمقرآن تكيه بر اصرار مردم و بزرگان قبايل از اصحاب رسول خدا بود.
اين محورها تماماً گواه بر منطق جدا كردن منطق قرآن از منطق سياست(كه بر تكثرگرايي و مردمسالاري و شورا و دموكراسي و تحزبگرايي و آراءعمومي متكي است) ميباشد.
البته اگرچه خليفه اول مستمسك خود را در مصادره اموال دختر رسولخدا ذكر روايتي از رسول اعلام كرد بهموجب آن باغات فدك كه ميراثرسول خدا و بخشش او به فاطمه در زمان حيات رسول خدا بود را مجازشمرد ولي طبق نصّ اعترافات خودش اولاً به صدق گفتار حضرت فاطمهزهرا اعتراف كرد و ثانياً سستي استعلام خود و تضاد آن را با قرآن در استنباطحكم خدا بهقدري روشن ميديد كه اصليترين محور استدلال خود را برنظر شورا و آراء مسلمين يعني مردمسالاري و تحزّبگرايي و تكثر گرايي قرارداد. اما اعترافات فاطمة زهرا دختر رسول خدا نيز داراي چند محور اصليبود:
فلسفه و انديشه سياسي حضرت فاطمه در مورد حقوق سياسي اسلام
الف. مباني حقوق اسلامي را اعم از حقوق سياسي و حق تعيين حاكم وحقوق مدني و هرگونه حقوق ديگر حتي حق شخصي خود را از حق مطلقيعني حق خداوند متعال منشعب ميدانست و هرگز مبناي هيچ حقي را درآراء مردم يا بهاصطلاح غربيهاي امروز حقوق بشر در آنجا كه با قوانيناسلام مغاير باشد اعلام ننمود و اين يكي از اصليترين انحرافات بعضي ازمسئولين سياسي منحرف از خط قرآن و رسول خدا و حضرت فاطمه واهلالبيت در تاريخ اسلام است كه آراء مردم را كه مبناي آن انسانسالاري درمقابل خداسالاري و اسلامسالاري است دفاع ميكنند و اين انحراف از صدراول اسلام توسط بنياميه ترويج شده است و تا كنون ادامه دارد و چيزتازهاي نيست.
ب. مباني تعيين مسئول سياسي و مديريت سياسي و رهبري جامعهاسلامي را، انتصاب احسن از طرف حقتعالي اعلام نمود، فضائل حضرتعلي را تشريح نمود و انتصاب بهوسيله رسول خدا و به امر حقتعالي را برمبناي نظام سياسي اسلام معرفي كرد و هرگز انتخاب بر اساس آراء عمومي وتحزّبگرايي و تكثرگرايي را كه مبناي آن دموكراسي و حقوق بشر و هرچه كهدر مقابل اسلامسالاري قرار گيرد تأييد نفرمود كه اين نيز يكي از اصليترينانحرافاتي است كه توسط بعضي از مسئولين منحرف از خط قرآن و حضرتعلي و اهلالبيت از صدر اول اسلام تاكنون ترويج ميشده است.
ج. حضرت فاطمه نظريه رفع فتنه يعني پيشگيري از آشوب در جامعهبهوسيله شورا و تكثرگرايي و تحزبگرايي را در مقابل اوامر قرآن و رسولخدا بهشدّت رد كردند و آن را فتنهاي خطرناكتر و هولناكتر دانستند كهخليفة اول و دوم با اجراي آن نظريه در فتنهاي هولناكتر سقوط كرده بودنداز سياست بود. زيرا در اين نظريه و طرح به بهانة پيشگيري از فتنه و آشوب،حكم رسول خدا و قرآن كريم مبني بر انتصاب اميرالمؤمنين علي ابنابيطالب در كنار غدير خم و در سال حجةالوداع زير پا گذاشته شده بود و بهراهحلهاي سياسي متضاد با فرمان رسول خدا و قرآن كريم يعني شورا وانتخابات و تكثرگرايي و تحزبگرايي در مقابل اصولگرايي اسلام نابمحمدي ص روي آورده شده بود و حضرت فاطمة زهرا اين انحراف كهجدا كردن دين و احكام حقتعالي و رسول خدا و قرآن كريم از مسائلسياسي بود را بهعنوان بزرگترين فتنهاي كه خليفة اول و يارانش در آن افتادهبودند، معرفي كردند.
د. حضرت زهرا قرآن را بهعنوان قانون اساسي مبناي تدوين هرگونهقانون در اسلام معرفي فرمود، و هرگونه اجتهاد يا استناد به روايات يا استنادبه آراء عمومي و تكثرگرايي و تحزبگرايي در هنگام تضاد با حكم قرآن راضلالت معرفي فرمود و اينگونه آراء را قرائتهاي منحرف از دين و اصولديني معرفي نمود و هر قانوني كه در تضاد با احكام قرآن باشد را باطل ومخالفت با رسول خدا و قرآن اعلام نمود. اگرچه مبتني بر اجتهادهايشخصي و يا آراء عمومي و تحزبگرايي و تكثرگرايي باشد و اين روش راموجب انحراف مردم از قرآن و اسلام و موجب پيدايش هرجومرج ديني(نوعي از پلوراليزم معرفتي كه در روزگار ما منحرفين در پي ترويج آنند)دانست.
حضرت فاطمة زهرا دختر رسول خدا ص خطاب به خليفة اول و درحضور جمع كثيري از حضار در مسجد و در حالي كه در ميان زنان بنيهاشمو از پس پردهاي كه دستور داده بود آويخته بودند به اعتراض فرمود:
... اي پسر ابوقحافه آيا در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث ببري ومن از پدرم ارث نبرم؟! چه سخن ناروايي!
و سپس حضرت فاطمه قرآن را بهعنوان قانون اساسي و منشأ هرگونهحقوق اعم از سياسي و فردي و اجتماعي معرفي فرموده و ميفرمايد: آيا ازسر عناد و لجاج كتاب خدا را ترك و به پشت سر افكندي؟ در حالي كه اوميفرمايد: «سليمان از پدرش داود ارث برد.» و يا آنجا كه داستان يحييفرزند زكريا، كه درود خداوندي شامل آندو باد، را بازگو مينمايد،ميفرمايد: «مرا از جانب خود فرزندي عطا كن كه وارث خاندان يعقوبباشد» و نيز ميفرمايد: «هرگاه يكي از شما را مرگ فرارسد و مالي بر جاينهد دربارة پدر و مادر و خويشان به ديدة انصاف سافرش كند كه اين شايستةپرهيزگاران است».
شما به خيال خود پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثي از پدر ندارم؟ و هيچخويشاوندي و قرابتي ميان ما (من و پدرم) وجود ندارد؟ آيا خداوند آيهايمخصوص شما فرستاده كه پدرم از آن خارج باشد؟ يا بر اين رأي و باوريد كهمن و پدرم به آييني جدا گرويدهايم؟ يا اين كه مدّعي هستيد كه از پدرم وپسرعمويم (علي) به خاص و عام قرآن آگاهتر هستيد؟
مكتب خلفا در فلسفه سياسي
اما خليفه اول بهجاي آن كه به قرآن استناد نمايد و حكم خود را با قرآنتطبيق دهد، به روايتي كه صراحتاً با حكم قرآن در اين مورد متضاد است وطبق دستور رسول خدا بايد به جدار كوبيده شود متوسل ميشود كه حتي آنروايت نيز نه مورد تأييد حضرت فاطمه و نه مورد تأييد حضرت عليميباشد استناد مينمايد. در حالي كه حداقل عدالت در قضاوت آن بود كهوقتي قرآن را در منطق كنار ميزند، لااقل به روايتي از رسول خدا متمسكشود كه طرف مظلوم (حضرت زهرا و علي) و عموم صحابه آن را شنيدهباشند و عموم صحابه آن را بهعنوان قانون و سنت رسول خدا قبول داشتهباشند ولي خليفة اول بدون توجه به اين اصول، مبناي خود را روايتي ازرسول خدا قرار ميدهد كه خودش شنيده است و اعتراض و استدلالحضرت فاطمه را چنين پاسخ ميدهد:
اي دختر پيامبر خدا پدرت غمخوار مؤمنين بود و بر آنان چون دايهايمهربان بود و دشمن كافران و نشاني از قهر خداوند بود. اگر نسبت به او دقيقگرديم مييابيم كه او پدر تو است و نه پدر ديگر زنان. و برادر پسر عموي تواست نه ديگر مردان. در ديدة رسول خدا او (حضرت علي) از همة خويشانبرتر و در كارهاي بزرگ او را ياور بود. كسي شما را دوست نميدارد مگر آنكه سعادتمند باشد و كسي شما را دشمن نميدارد مگر آن كه بدكار و شقيباشد. زيرا شما عترت پاك رسول خداييد و برگزيده صالحان و فرهيختگانعالم ميباشيد. شما ما را به خير و صلاح راهبر ميباشيد و به سوي بهشت ورضوان حق راهنما هستيد.
و تو اي بهترين بانوان و اي دختر بهترين پيامبران در گفتارت راستگو و دروفور عقل و دانايي پيشقدمي از حقّت بركنار نخواهي شد و در راستيگفتارت ترديد نخواهيم نمود.
و بدينوسيله خليفة اول يعني ابوبكر به صدق گفتار و بزرگي شخصيتو اخلاص حضرت فاطمه و آگاهي و دانايي حضرت بر آيات و قوانين الهياعتراف نمود ولي براي مشروعيت عمل خود مطالبي گفت كه جاياستدلال قرآني متكي به قرائت خود از اسلام و بهجاي استدلال به قرآنتوسل جستن به روايات متضاد با قرآن و توسّل به جلب حمايت آراءعمومي و سران احزاب و طوايف از رأي خود بود. و لذا چنين ادامه داد:
اما به خداوند سوگند كه من قدمي فراتر از آنچه كه رسول خدا فرمودهننهادم و جز به رخصتي كه او فرموده بود، اقدام نكردم. بدان كه راهبر قبيله بهقوم و خويشان خود دروغ نميگويد (جلب حمايت و عواطف حضار) منخدا را به شهادت ميطلبم كه خداوند بر اين امر گواهي مرا كفايت ميكند.من از پيامبر خدا شنيدم كه ميفرمود: «ما پيامبران دينار و درهم و خانه ومزرعه به ارث نميگذاريم، بلكه آنچه بر جاي مينهيم، كتاب و حكمت ودانش و نبوّت است و آنچه بهعنوان طعمه و وسيلة ارتزاق داريم، بر دوشولي امر بعد از ما ميباشد، كه هرگونه بخواهد دربارهاش حكم ميكند.»(استدلال به غير از آيات قرآن و استفاده از روايت در رد صريح آيات قرآن).
و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستي، در مصرف خريد اسب و اسلحهقرار داديم تا مسلمانان با آن به ميدان كارزار رفته و به جهاد با كفار برخيزند وبر سركشان بدكار پيروز شوند. (توجيه عمل خود در نزد تودههاي مسلمان).
من اين كار را به اجماع تمامي مسلمانان انجام دادم (اتكاء برمردمسالاري در مقابله به اصول اسلام در مقابله با اسلامسالاري وقرآنسالاري) و تنها دست به اين كار نزدم و در رأي و نظر خود مستبدانهعمل نكردم (تكيه بر تكثرگرايي و تحزبگرايي در مقابله با اصولگرايي يعنيقرار دادن سياست در مقابل ديانت).
بايد دانست كه اين اجماع كه ابوبكر به آن استدلال تكيه كرد، اجماعفقهي براي استنباط حكم خدا نبود. زيرا اجماع در فقه، اولاً اجماع فقها واسلامشناسان و عالمان به قرآن است و نه آراء عمومي، زيرا در هيچ يك ازآيات قرآن، اكثريت مردم آنجا كه با احكام قرآن در تعارض باشد دليل هيچحقانيت و مشروعيتي نميباشد و از نظر قرآن تنها اكثريت و اجماع راسخوندر علم و آگاهان به قرآن و سنت رسول خدا ارزشمند است.
ثانياً اجماع فقها تنها در جايي حجت است كه با نص صريح قرآن كريمدر تضاد نباشد. اين در حالي است كه حضرت فاطمه تضاد قول ابوبكر را بانص صريح قرآن كريم آشكار نمود.
ثالثاً اين اجماع نيز هرگز وجود نداشت. زيرا اين چگونه اجماعي بود كهحضرت فاطمه زهرا كه به اعتراف شخص خليفه اول فردي خردمند وصادق، اسلامشناس، آگاه و عالم بود از آن خارج بود؟! اين چگونه اجماعيبود كه حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب كه به اعتراف فريقينآگاهترين و عالمترين صحابه به قرآن و سنت رسول خدا بود، از آن اجماعخارج بود؟! اين چگونه اجماعي بود كه بزرگان و علماء صحابه و بزرگانمانند ابنعباس كه علم او اسلامشناسي او مورد قبول فريقين ميباشد ومانند حضرت سلمان فارسي كه از مقربترين صحابه نزد رسول خدا بود وسعد بن عبادة انصاري و ابوذر غفاري و عمار ياسر و امثال ايشان از ايناجماع خارج بودند؟! پس بهروشني پيدا است كه لفظ اجماع مسلمين دربيان خليفة اول نميتوانست مفهوم اجماع فقهي مصطلح در علم فقه باشد.اگرچه ادعا كرده باشد. بنابراين بهروشني پيداست كه لفظ اجماع و تكيه براجماع مسلمين توسط خليفه اول بهمفهوم مردمسالاري و تكثرگرايي وحمايت تودههاي عرب ميباشد كه مفهوم سياست و دموكراسي داشت كهدر مقابل مفهوم ديانت و اصولگرايي مطرح شد. خليفة اول در ادامه پاسخحضرت فاطمه چنين گفت: اينك اين حال من و اين مال من براي تو و دراختيار تو. نه از تو دريغ داشته و نه براي ديگري انباشتهام (جلب عواطفعمومي بهجاي استدلال قرآني).
تو سيده زنان امت پدرت هستي و شجرة طيّبهاي هستي براي فرزندانت(شاخههاي آن هستند) انكار فضائلي كه خاص تو است، نخواهد شد و ازشاخه و ساقة تو كسي نميتواند فروگذار نمايد. حكم تو در آنچه كه من آن رامالكم نافذ است اما آيا تو خود روا ميداري كه من در اين موضوع خلافگفتار پدرت عمل نمايم؟ (استفاده از منطق شرعي و ديني).
حضرت فاطمه زهرا دختر رسول خدا در پاسخ منطق شرعي و دينيابوبكر تعارض و تضاد فتوا و حكم خليفه اول (ابوبكر) را با قرآن كريم آنچنانبهروشني بيان ميفرمايد كه ابوبكر به اعتراف از محكوميت خود و تصديقمنطق قرآن حضرت فاطمه گشايد. آنجا كه حضرت فاطمه در پاسخ ابوبكرميفرمايد:
سبحان الله! (به علامت اظهار شگفتي). پيامبر از قرآن رويگردان نبود ومخالف احكام قرآن حكمي نفرمود بلكه او پيوسته پيرو قرآن بود. و (دقيقاً)در پشت سر سورههاي قرآن (در طريق سورههاي قرآن) راه ميپيمود آياميخواهيد علاوه بر مكر و حيله چيزي هم به زور به او ببنديد (خلاف قرآنرا به او نسبت دهيد)؟! اين كار بعد از وفاتش به آن دامهايي شبيه است كهبراي هلاك كردن او در حياتش گسترده بوديد ميباشد!!
اين كتاب خدا است كه بين من و شما بهعنوان قاضي عادل مينمايد.زيرا بيانكنندة حق و باطل است و ميفرمايد:
(زكريا آن هنگام كه از خدا خواست به من فرزندي عنايت فرمايد، قرآناز قول او چنين ميفرمايد كه گفت) تا آن فرزند از من و از آل يعقوب ارث برد.
و ميفرمايد: سليمان از داود ارث برد.
حضرت فاطمه چنين ادامه داد (ميبينيد كه) خداوند متعال چگونهبهروشني در آنچه از سهميهها قرار داده بيان ميفرمايد و از فريضهها وسهميه ميراث و آن بهرههايي كه از براي مردان و زنان مقرر فرموده بهقدريتوضيحات كافي داده كه بهانههاي اهل باطل را برطرف نموده است و مجالگمان و شبهه براي احدي تا قيامت باقي نگذاشته است. سپس حضرتفاطمه پاسخي را كه حضرت يعقوب به پسرانش در اعلان بطلان توطئه آنهاداده براي خليفه اول از قرآن كريم بازگو نمود و فرمود: چنين نيست (كهميگوييد گرگ و را خورده است) بلكه هواهاي نفساني شما كاري را درنظرتان آراسته است. پس بايد صبري جميل نمايم و خداوند در مقابل آنچهاظهار ميكنيد، ياور ما است.
در اين بيان حضرت فاطمه ضمن آن كه دليل شرعي خليفة اول را بادلائل محكم قرآني ابطال مينمايد، به صراحت ميفرمايد كه شماسياستبازي را در مقابل ديانت قرار دادهايد و در مقابل احكام و اصولديانت، به شيوههاي سياسي متوسل ميشويد و ديانت الهي را از سياستآن جدا كرده و به سياستهاي غيرالهي (مثل تكثرگرايي و تكيه بر آراءعمومي و رفراندوم و مردمسالاري) در جايي كه كاملاً متعارض با قرآن استعمل ميكنيد و روي آوردهايد.
اما خليفه اول در مقابل منطق الهي و قرآني و محكم حضرت فاطمهنهتنها پاسخي نداشت بلكه به محكوميت خود اعتراف نمود و از دلايلشرعي و استناد به روايت از رسول خدا صرفنظر كرد و متأسفانه و باصراحت بهجاي حكم خدا از رفراندوم و مردمسالاري و روشي كه غربيهابه آن دموكراسي ميگويند بهره جست و حمايت عمومي و تكثرگرايي و ازفنون سياست در مقابل ديانت استفاده كرده و آراء مردم يعني سران احزابموافق خود و پيروان آنها كه در مسجد اكثريتي قاطع را تشكيل ميدادند، ودر مجلس حاضر بودند را در مقابل حضرت فاطمه زهرا قرار داد و گفت:خدا راست گفت و رسول او نيز راست گفت و دختر پيامبر نيز راست گفت.تو (اي فاطمه) معدن حكمتي و مركز هدايت و رحمت ميباشي و پاية ديناسلامي و سرچشمة حجت و منطق و دليل هستي سخن حق تو را دورنميافكنم و منطق تو را رد نميكنم (يعني از نظر دلايل شرعي و قرآني وسنت رسول خدا پاسخي ندارم كه مدعاي خود را ثابت كنم و قول تو راميپذيرم و محكوميت خود اعتراف ميكنم) ولي حداقل بهجاي آن كهبگويد اسلامشناسان و عالمان به قرآن و سنت رسول خدا از بين صحابه رابين تو و خودم حكم و قاضي ميكنم به شيوههاي سياسي متوسل شد ومبناي خلافت و نيز مصادرة اموال حضرت فاطمه را آراء مردم و سراناحزاب و قبايل اسلامي دانست و گفت:
اينك مسلمانان حكم و قاضي بين من و تو باشند. اين قلادهاي كه بهگردنم آويختهام آنان به گردن من آويختهاند و به اتفاق نظر ايشان اموال تو رامصادره كردهام. نه خود بزرگبيني دارم و نه استبداد. در اين بيان خليفة اولبه صراحت دست از تمامي اصول قرآني و سنت رسول خدا برداشت. دراستدلال ابوبكر از اجماع فقها در اين مرحله خبري نيست و نه از آيات قرآنيو روايات رسول خدا. آنچه را كه به ميدان برخورد با فاطمه و احكام قرآنآورده است، آراء انتخاباتي اوست كه با تحزبگرايي و تكثرگرايي بهدستآورده است و استدلالهاي تكثرگرايانة خود را وسيلة فضاسازي سياسيعليه حضرت فاطمة زهرا س نموده است. (متن كامل عربي اين مناظره درپايان همين فصل آمده است). و لذا بر رفراندوم و حمايت عمومي مردمعوام كه تحت تأثير خواص و رهبران قبايل خود به تماشا ايستاده بودند،تكيه ميكرد. اين صحنهها نشان ميدهد كه انديشه جدايي دين از سياست وتكيه بر مردمسالاري و تكثرگرايي و رفراندوم و بهرهگيري از حقوق مردم(حقوق بشر و دموكراسي) در هنگام تضاد با احكام الهي قرآن كريم و جداييدين از سياست انديشهاي است كه تازگي ندارد و از صدر اول اسلام موجودبوده است و بنياميه در حالي كه همواره اكثريت اقتصادي و اكثريت سياسيرا بهدليل تمركز ثروت و خيانت و نفاق سياسي در اسلام و نيز به دليل سوابقسياسي در جاهليت و هماهنگي تودههاي ناآگاه با آنها، بهعهده داشتند، درپشت پرده، اصليترين حامي و ترويجكنندة اين انديشه بودهاند و تاريخنشان داد كه بالاخره ثمره اين انديشه را آنها چيدند و با روي كار آمدن فرزنداموي خود يعني عثمان خليفة سوم به اهداف خود نزديك شدند و نهايتاًحتي با قرباني كردن عثمان و ياري نكردن او، فرزند رئيس بنياميه يعنيمعاويه به قدرت رسيد. او كه فرزند كينهتوزترين زن و مرد كفار يعنيابوسفيان و هند جگرخوار بود و بالاخره به سلطنت نشست و توسط او نيزآشكارترين چهرة سياسي و انديشة مجسم كفر و نفاق و نمايندة تماميانديشههاي پليد و فاسد بنياميه يعني يزيد بن معاويه بر امور جامعةاسلامي مسلط شد و برنامة براندازي حكومت اهلالبيت و نابود كردنفرهنگ سياسي اسلام ناب محمدي را بهصورت فراگير و كامل به اجراگذاشت و بهكلي خلافت رسول خدا را تبديل به سلطنت و كاخنشيني و مركزظلم و فساد نمود و پس از او نيز سلسلة مروانيان كه ثمرة شجرة خبيثهبنياميه بودند تا سالها خون مردم را ميريختند و تخم نفاق و شركميپاشيدند.
انتخاب يا انتصاب
اصل و ريشة اختلاف مخالفين با حكومت اهلالبيت مطرح شده است و آنعبارت از موضوع انتخاب يا انتصاب. در حديثي مفصّل حضرت امامرضا ع در پاسخ يكي از اصحاب خويش بهنام عبدالعزيز در مورد اين كهامامت انتخابي است يا بايد با انتصاب احسن به اراده حقتعالي و توسطرسول اكرم ص انجام گيرد توضيحات مبسوطي ميفرمايند. در اينجا برايكوتاه شدن مقال از ميان آن سخنان گهربار تنها به چند فراز اشاره ميشود: «ثمقال (الرضا ع ) يا عبدالعزيز جهل القوم و خدعوا عن آرائهم، مردم نفهميدندو (افكار عمومي) فريب خوردند و از آراء صحيح خود فريبخورده و غافلگشتند... و امر الامامه من تمام الدين و لم يمض رسول الله ص حتي بيّن لامته معالمدينهم و اوضح لهم سبيلهم و تركهم علي قصد سبيل الحق و... هل يعرفون قدرالامامة و محلها من الامامة فيجوز فيها اختيارهم... ان الامامة اجل قدراً و اعظمشأناً و اعلي مكاناً و امنع جانباً و ابعد غوراً من ان يبلغها الناس بعقولهم او ينالوهابآرائهم او يقيموا اماماً باختيارهمــ ان الامامة خص الله عز و جل بها ابراهيم بعدالنبوة و الخله مرتبه ثالثه... فقال اني جاعلك للناس اماماً... فقال... جعلناهم ائمهيهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لناعابدين فمن اين يختار هولاء الجهال ان الائمة نزله الانبياء و وارثه الاوصياء...
... و كيف يوصف بكله او ينعت بكنهه او يفهم شيء من امره او يوجد من يقوممقامه و يغني غناه، لا، كيف و اني و هو بحيث النجم من يد المتناولين و وصفالواصفين فاين الاختيار من هذا و اين العقول عن هذا و اين يوجد مثل هذا.
قبل از ترجمه حديث، توضيحاتي هرچند كوتاه درباره شرايط سياسي وفرهنگي اين روايت كه مصدر آن وجود مقدس علي بن موسي الرضا ع ميباشد، به نظر لازم ميآيد:
در زمان امام رضا، ظلمهاي خلفاي بنيعباس يكي پس از ديگري و دورشدن هرچه بيشتر آنها از محتواي قرآن و اسلام و سنت رسول خدا ص مردم را كاملاً ناراضي كرده بود. از يك طرف گستردگي بسيار وسيع قلمروامپراطوري هارون خليفه عباسي آنچنان شده بود كه ملتهاي مختلفي را درخود جمع كرده بود كه هر يك در فرهنگ خود، داراي مكاتب، انديشهها،فلسفههاي مختلفي بودند و اكنون كه اسلام آورده بودند يا تحت لواي اسلامقرار گرفته بودند، در يك رويارويي فرهنگي بين اسلام و آن انديشهها قرارگرفته بودند.
از طرف ديگر امپراطوري عباسي با جهان شرق يعني چين و غرب يعنيروم همسايه شده بود و انديشهها و فلسفهها و مكاتب غرب و شرق درامپراطوري عباسي وارد شده بود. بنابراين ضعف انديشه و عدماسلامشناسي عباسيان و نارضايي مردم از ظلم و ستم خلفاي عباسي از يكطرف و بلنداي آفتاب علم و انديشه و فرهنگ شيعه با هدايت و رهبرياهلالبيت و مظلوميت و تقوي و اخلاص و اسلامشناسي اهلالبيت ومبارزات طولاني هشت امام و شهادتها و اسارتهاي ايشان و شيعيانايشان موجب گشته بود تا زمينه رهبري و حكومت حضرت امام رضا درتمامي قلمرو اسلام بالاخص در ايران كه اكثراً شيعه و داراي فرهنگ وانديشه پيشرفته شيعي بودند فراهم گردد.
اما خيانت رهبران و فرهيختگان سياسي در ايران كه از نظر سياسيمكتبي شباهت به مليمذهبيهاي امروز داشتند، مانع از تجلي انديشه وحكومت فرهنگ و مكتب خالص شيعي به رهبري ائمه اطهار شد. مكتبمليگرايي در ايران بهوسيله ابومسلم خراساني فراگير شد و رهبران سياسيبزرگي مثل خاندان برمكيان آن را ادامه داده و تقويت ميكردند.
احساسات مليگرايانه و ناسيوناليستي ايشان موجب گشت كه صدهاسال مبارزهها و شهادتها و اسارتهاي شيعه در ايران منحرف شد و درجهت به قدرت رسيدن فرزند خليفه عباسي به نام مأمون كه از مادر ايرانيبود، صرف شود. آن سياستبازان به اين اميد بودند كه مركز خلافت اسلامرا به ايران منتقل كنند و مجدداً ايران را به عظمت گذشته در دوران كورش وداريوش باز گردانند و خود مجدداً به سلطنت و قدرت برسند.
اهداف خليفه و انتخاب روش سياسي
مأمون خليفه عباسي نيز به دليل آن كه با تربيت و فرهنگ و ادب ايران وجهان بهوسيله استادان ايراني آشنا شده بود مكاتب و اديان و فلسفههايشرق و غرب را ميشناخت. و لذا مأمون عباسي دموكراتيكترين خليفهعباسي بود كه جنگ با مكتب اهلالبيت و تضعيف فرهنگ و انديشهاهلالبيت را كه در آن زمان بيرقيب بود، با مشورت سياستبازان ايراني بهشيوههاي دموكراتيك و صورتي فرهنگي آغاز كرد.
اين خليفه براي آن كه از نفوذ علمي و فرهنگي اهلالبيت بكاهد و ازطرف ديگر دربار عباسي را حكومتي با فرهنگ و مدرن و داراي انديشهجلوه دهد، تلاش زيادي كرد كه بازار مكاتب و اديان و فلسفه و كلام شرق وغرب را در مركز خلافت اسلامي رونق دهد. او تحت عنوان آزادي انديشه وتكثرگرايي معرفتي كه امروز به آن پلوراليزم ديني و معرفتي ميگويند، آراء وعقائد و قرائتهاي مختلفي را از دين و اسلام وارد جامعه اسلامي يم كرد كههريك از آن عقائد و قرائتها به نحوي داراي التقاط و انحراف از مكتبخالص اهلالبيت و اسلام ناب محمدي بود.
مأمون خليفه عباسي با اين روش دموكراتيك با يك تير دو نشانه را هدفميگرفت، يكي آن كه انديشه و فرهنگ اسلام را در يك فرصت كوتاه آنچناندچار تهاجم فرهنگي شرق و غرب نمود كه مردم در هر شهر و ديار دارايچند مرام و مسلك شده بودند و بدينوسيله ميخواست مكتب اهلالبيترا در غوغاي آنارشيسم معرفتي و هرجومرج عقيدتي كه در ميان امتاسلامي ايجاد كرده بود، كمرنگ كند كه البته تا اندازهاي نيز موفق شده بود،هدف دوم مأمون از ايجاد چنين وضعيتي، جاي دادن همه انديشهها و همهآراء و احزاب و نحلهها در درون حكومت بود تا بدين وسيله يعني بهوسيلهاين نوع از تكثرگرايي پايههاي قدرت سياسي حكومت عباسي درامپراطوري پهناور و ملتهاي گوناگون اسلامي را بازسازي كرده و دارايقدرت و سياست مدرن نمايد.
فرد سؤالكننده كه از اصحاب حضرت امام رضا ع ميباشد، يكي ازبحثهاي روز را كه در جامعه فراگير شده بود و توسط شخص مأمون وسياستبازان درباري پشتيباني ميشد را خدمت حضرت مطرح كرده ورهنمون ميخواهد.
موضوع بحث انتخابي بودن يا انتصابي بودن امام است. زيرا برايملتها و فرهنگهاي گوناگون درون امپراطوري عباسي كلمه انتخاب مردم(دموكراسي، مردمسالاري) بسيار مفهومتر و روشنتر مينمود و لفظانتصاب كه در نظر سطحي، بوي سلطه و قدرت و زور را به مشام ميرساند وتبليغ زيادي نيز از طرف ناراضيان دولت عباسي عليه انتصاب خلفا شدهبود، حقانيت انتصاب احسن توسط حقتعالي و رسول خدا را با انتصابباطل موروثي خلفاي ظالم و گمراه و گنهكار، در هم آميخته و حق و باطلمخلوط شده بود.
ترجمه فرمايش امام رضا: سپس حضرت امام رضا ع فرمود ايعبدالعزيز! ملتي كه به اين نظر رو آوردهاند، ناداني كردهاند و در اظهار نظرخود فريب (سياستبازان را) خوردهاند. (امام رضا پس از فرمايشات مهميدرباره معرفت به امامت كه در اينجا صرفنظر شده است ميفرمايد)... ومسأله امامت بخشي از اصل دين است كه دين اسلام با آن تمام و كاملميشود و رسول خدا از دنيا نرفت تا آن كه نشانههاي دين را براي امتشكامل كرد و راه ايشان را روشن ساخت و آنها را در حالي ترك كرد كه ايشان رادر راه حق واداشت.
مگر مردم مقام و منزلت امامت را در ميان امت ميدانند تا روا باشد كهامامت به آراء و انتخابات در ميان ايشان واگذار شود. همانا امامت قدرشوالاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عاليتر و مكانش منيعتر و عمقش عميقتر
از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند يا بهوسيله انتخابات آن رادريابند. همانا امامت مقامي است كه خداي عز و جل بعد از رتبه نبوت وخليلاللهي به ابراهيم خليل ص اختصاص داد و به آن فضيلت او را مشرفساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود (بقره/124) «همانا من تو راامام مردم گردانيدم.» (امام پس از فرمايشات مهم ديگر براي استشهاد اين آيهرا تلاوت ميفرمايد)... و ايشان را امام و پيشوا قرار داديم تا به فرمان مارهبري كنند و انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكوة را به ايشانوحي نموديم. آنها پرستندگان ما بودند. (بعد از مطالب مهم ديگريميفرمايند:)... اين نادانها از كجا و به چه دليل امام را انتخابي از طرف مردمميدانند؟ همانا امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياء آنان است...
(سپس حضرت مطالبي بس بلند و شگرف و طولاني در موردويژگيهاي ملكوتي امام ميفرمايد كه در اينجا براي كوتاه شدن مطلبصرفنظر ميگردد)... و چگونه ممكن است تمام حقيقت امامت حتيتوصيف شود يا اعماق آن تعريف شود يا حتي چيزي از امر امامت قابل فهمباشد؟ يا چگونه ممكن است بتواند (با انتخابات مردمي يا حزبي) جايگزينامام حقيقي گردد؟ ممكن نيست. چگونه و كجا؟ (و مجدداً حضرت مطالببسيار مهم ديگري در حقيقت امامت ميفرمايد) و آنان را كه راه انتخاباتمردمي يا حزبي را براي انتخاب امام پيشنهاد ميكنند را دشمن، نفهم، اهلجهنم دانستهاند.)
بنابراين ايجاد انحراف در عقايد مردم و سپس تكيه بر آراء مردم نيز برايتصدي و بهدست گرفتن حكومت، مشروعيت نميآورد، مردم اگرمسلمانند، طبق پذيرش اصول اعتقادي اسلام، «رتبكم الله فيها» را ميپذيرندو اگر نپذيرفتند بايد در تعليم و تربيت و هدايت آنها كوشيد و دستتوطئهگران و شبههافكنان و منحرفين در انديشه و سياست را يعني «امةاسست اساس الظلم» را و «امة دفعتكم عن مقامكم» را از فضاي انديشه وفضاي سياسي جامعه كوتاه كرد تا مردم با جان و دل تسليم امر خدا شوند.
ولي حتي اگر در اثر غفلت اصولگرايان و ايجاد شبهه در عقايد مردم وطرح قرائتهاي مختلف، اين دو طيف مذكور، جامعه را دچار انحرافكردند، نهتنها هيچ مشروعيتي براي حكومت انديشه و فرهنگ اهلالبيت درجامعه اسلامي باقي نميماند بلكه منحرفين همچون خلفاي بنياميه وبنيعباس و نيز براي هميشه بر مركب قدرت سوار خواهند شد و مكتباهلالبيت را براي هميشه منزوي خواهند نمود.
و أزالتكم عن مراتبكم التي رتبكم الله فيها
ترجمه: ميفرمايد: و شما را از جايگاهي كه خداوند براي شما در جامعهتعيين كرده بود، كنار زدند.
اين فراز اشاره به همان فتنههايي دارد كه در خليفه اول و دوم به كرات ازآن ياد نمودهاند، آن فتنهها شامل دو محور بود:
محور اول ايجاد تشكيك و ترديد در رهبري و حكومت اهلالبيتتوسط «امة اسست اساس الظلم» و از بين بردن جايگاه رهبري اهلالبيت درميان مردم.
محور دوم ايجاد جنگ رواني و ايجاد زمينههاي رفراندوم در ميان مردمعليه حكومت علي بن ابيطالب و اهلالبيت و توطئه تمرد و سركشي ازرهبري اهلالبيت توسط سران جناحهاي سياسي و طيفهاي طرفدار آنها ودر نتيجه بركناري و از بين بردن پايههاي سياسي حكومت اهلالبيت درميان مردم.
پيام اين قسمت از فراز مذكور آن است كه شيعه اهلالبيت در دفاع ازمكتب و فرهنگ اهلالبيت بايد براي تربيت جامعه و توسعه مكتب وفرهنگ اهلالبيت در بين جامعه دو موضوع اساسي را برنامهريزي نمايد.اول آن كه انتصاب احسن با حكم الهي را بهعنوان اصل اساسي در مبانيسياسي و حكومت اسلامي در مكتب اهلالبيت را با استدلالهاي محكم وموجود كه در قرآن كريم و روايات رسول خدا و اهلالبيت ميباشد، برايجامعه تبيين نمايد و بدين وسيله جايگاه و مقام سياسي اهلالبيت را وضرورت رهبري جامعه و هدايت جامعه توسط اهلالبيت را براي مردمروشن نمايند.
دوم آن كه مراقب جنگ رواني و تهديدات سياسي پنهاني ناشي ازتوطئهها و ائتلافهاي سياسي و تشكيل احزاب خطرناك و برانداز و طراحفتنه و اختلاف در جامعه اسلامي باشند. زيرا اگر به اين امر بيتوجهي شود،به محض تشكيل اين جماعت و اين طيفهاي سياسي فتنهگر، همان بلاييبر سر حكومت اسلامي خواهد رفت كه در صدر اول اسلام توسط خلفاياول و دوم افشا و بازگو شد و نتيجه آن شد كه تمامي ائمه اطهار را در انزوا وعزل از جايگاه و مديريت سياسي جامعه مبتلا نمودند.
مراحل براندازي اهلالبيت توسط كودتاچيان فرهنگي و سياسي
و لعن الله امة قتلتكم
ترجمه: ميفرمايد و لعنت حقتعالي بر جناحها و طيفهايي كه شما راشهيد كردند، اسير كردند، تبعيد كردند، تحقير كردند.
لعنت خدا بر طيفها و جناحها و گروههايي كه عليه شما كودتاي نظاميكردهاند و شما را به شهادت رساندهاند.
گروه يا طيف يا جناحهايي كه كودتاي نظامي و اعدام و شكنجه را اجراميكنند در مقايسه با نقش گروههاي مؤسس انحراف و گروههاي كودتايسياسي در براندازي حكومت اهلالبيت، به ترتيب ايفاي نقش، در مرحلهسوم ميباشد و در حقيقت اجراي نهايي كودتا و براندازي تا محو كاملاهلالبيت را بهعهده دارند.
اين فراز غمانگيزترين و دردناكترين مرحله براندازي را توسط دشمناناهلالبيت اعلام مينمايد. ترتيب سه فراز مذكور، نكته بسيار مهمي را فاشمينمايد و آن نكته عبارت است از چگونگي مأموريت براندازي و اجراي آنتوسط طيفهاي سهگانه يا جناحهاي سهگانه مذكور را به صورتمرحلهبنديشده.
طيف اول ريشههاي اعتقادي جامعه را نسبت به اهلالبيت سستمينمايد و اعتبار اهلالبيت را زير سؤال ميبرد. اين مأموريت بهوسيلهطيف «امة اسست اساس الظلم» اجرا ميشود. طيف دوم جنگ رواني به راه مياندازد، آراء مردم را از اهلالبيتبرميگرداند. جايگاه سياسي اهلالبيت را در ميان جامعه از بين ميبرد و باشايعات و فضاسازي و شعارهاي دروغين و ائتلافهاي سياسي تحتعنوان تكثرگرايي، اهلالبيت را از حكومت مخلوع مينمايد و اين برنامهبهوسيله طيف «امة دفعتكم عن مقامكم» اجرا ميگردد. طيف سوم كودتاي نظامي و دستگيري و قتل و شكنجه و مصادرهاموال و ضرب و شتم و توهين و تحقير و زندان و اسارت اهلالبيت و تاروماركردن طرفداران اهلالبيت را انجام ميدهد. اجراي اين برنامه را طيف «امةقتلتكم» بهعهده دارد.وظيفه تاريخي مسلمين در مقابل سه طيف برانداز
اين سه فراز نشان ميدهد كه گويا زيارت عاشورا فرياد ميزند اي مسلمين واي شيعيان! اگر آگاه نباشيد، اگر مراقب طيف «اسست اساس الظلم» نباشيد،بدانيد كه به طيف «امة دفعتكم عن مقامكم» مثل معاويهها مبتلا خواهيد شد وامام شما را نيز همچون امام حسن و شما را نيز همچون ياران امام حسن ازمناصب و مديريت و حكومت بركنار و منزوي خواهند كرد؛ و اگر مراقبطيف «امة دفعتكم عن مقامكم» نباشيد، بدانيد كه روزگارتان بهتر از روزگارمردمي كه حضرت اباعبدالله الحسين را در كربلا تنها گذاشتند نخواهد شد ودشمنان اهلالبيت مثل يزيدها همان بلايي را بر سر مردم شما خواهند آوردكه بر سر مردم زمان حضرت اباعبدالله الحسين و ياران اباعبدالله الحسينآوردند.
اين سه فراز گويا فرياد ميزند اي شيعيان! براندازي حكومت فرهنگ وانديشة اهلالبيت توسط اعداء آل محمد نهتنها به دشمنان و اعداء زمانحضرت اباعبدالله الحسين محدود نميشود، بلكه همان گونه كه با تمام ائمهاطهار و شيعيان و اصحاب بزرگوار ايشان چنين كردند، بر شما كه پيروانحضرت مهدي هستيد نيز همان خواهند كرد و شما را نيز دچار ظلم واستضعاف و تحقير مينمايند.
اين سه فراز به شيعه ميآموزد كه لعنت كردن بر «امة اسست اساس الظلمو الجور» و لعنت كردن بر «امة دفعتكم عن مقامكم» و لعنت كردن بر «امةقتلتكم» كار آساني نيست و او را با اين سه طيف سياسي درگير خواهد نمود وشيعه بايد آماده هرگونه درگيري و شهادت و تبعيد و رنج و غم و تنهايي وبيكسي بهخاطر دفاع از اهلالبيت باشد.
جاذبه و دافعه پيروان حق
پيام ديگر اين سه فراز آن است كه در اثر حقطلبي و دفاع حقيقي شيعه ازاهلالبيت دو اتفاق بزرگ از نظر سياسي براي او رخ خواهد داد: اول آن كه ازيك طرف پيروان اين سه طيف سياسي با او دشمن خواهند شد و مردمي راكه اهل غفلت ميباشند و يا اهل دشمني با اهلالبيت ميباشند و يا فرهنگو انديشه اهلالبيت را نميپسندند را با او درگير خواهند كرد و در نتيجه، اورا از صحنه سياسي جامعه كنار زده و منزوي خواهند كرد.
دوم آن كه از طرف ديگر تمامي انسانهاي حقيقتجو و پاكسيرتان وانسانهاي خوشطينت و حقطلب بهشدت به او ارادتمند شده و او رادوست خواهند داشت. يار او خواهند شد و صميمانه دست او را خواهندفشرد. اين همان وضعيتي است كه ائمه اطهار همواره در سطحي بسيارگسترده و عميقتر با آن روبرو بودهاند.
اهلالبيت از يك طرف عاشقاني دارند كه شب و روز با ذكر اهلالبيتدلخوش هستند، با ياد اهلالبيت و با نام اهلالبيت زندهاند و حيات خود رادر محبت به اهلالبيت ميحويند. در فضاي آن بزرگواران نفس ميكشند،لحظهاي از ياد اهلالبيت نميخواهند جدا شوند. دائماً به خداوند التماسميكنند كه «و لا تفرق بيني و بينهم طرفة عين ابداً» تحمل يك لحظه جدايي ازاهلالبيت را ندارند. با رضايت اهلالبيت شاد ميشوند و با غم ايشانافسرده ميگردند. اينها همان شيعياني هستند كه طبق فرموده معصوم «شيعتناخلقوا من فضل طينتنا يفرحون بفرحنا و يحزنون بحزننا» مطيع و جاننثاراهلالبيت ميباشند.
ولي از طرف ديگر اهلالبيت دشمناني دارند كه شدت كينه و عداوتآنان به اهلالبيت تا حدي است كه تا آثار اهلالبيت را از بين نبرند و فرهنگو مكتب و ياد و نام اهلالبيت را از بين نبرند آرام نخواهند نشست.
ياران ما را از دوستان و دشمنانشان بشناسيد
پيام ديگر اين سه فراز آن است كه اي شيعه! اگر پيروان اين سه طيف سياسيبا تو دشمن نشوند، در دشمني خود با دشمنان اهلالبيت شك كن! ببين دررفتار و نيات و گفتار خود چه خطاهايي داري كه مخالفين فرهنگ و انديشهاهلالبيت با تو هيچ مشكلي ندارند! و اگر پيروان خالص و آگاه اهلالبيت تورا دوست ندارند، در دوستي خود با اهلالبيت ترديد كن و ببين كجاي كارتخراب است كه دوستان واقعي و آگاه و عالم اهلالبيت از تو فاصلهميگيرند.
دوستان و دشمنان اهلالبيت را اينگونه بشناسيد.
پيام ديگر اين سه فراز آن است كه اي شيعيان! اگر ميخواهيد شيعيانخالص ما را بشناسيد، از دشمنان و دوستان آنها ميتوانيد آنها را بشناسيد.
اگر پيروان طيفهاي مذكور از دشمنان اهلالبيت با او دوست بودند ويا با او مشكلي نداشتند، يقين كنيد كه او در اظهار ارادت نسبت به اهلالبيتناخالص است، گرچه مرتباً در هيأتها و روضهها و گريهها شركت كند.
و اگر شيعيان خالص و آگاه اهلالبيت نيز از او نگران بودند باز هم معلومميشود در اظهار ارادت به اهلالبيت ناخالص است.
ولي اگر مخالفين فرهنگ اهلالبيت و مخالفين انديشه اهلالبيت با اومخالف بودند و ارادتمندان آگاه و مخلص و عالم و عامل اهلالبيت او رادوست ميداشتند، بدانيد او شيعه مخلص است.
نقش بيهدفها و جماعتي كه حسين را تنها گذاشتند
«و لعن الله الممهّدين لهم بالتمكين من قتالكم»
ممهدين چه كساني هستند؟
مهد يعني گهواره و بستر. «ممهد» بسترساز و زمينهساز.
ممهدين يعني كساني كه با سكوت و همراهي خود با دشمناناهلالبيت، آنها را تقويت كردند و جبهه اهلالبيت را خالي كردند.
ممهّدين يعني طيف عظيم بينقشها و بيبرنامهها كه مجموعهايمتنوع از گرايشهاي مختلف و انديشههاي مختلف هستند مانند حزببادها، بيطرفها، مستقلهاي افراطي حتي از خط حسين ع ومستقلهاي افراطي حتي از خط اهلالبيت، اهل سكوت، اهل دنيا،بيهدفها، دين از سياست جداهاي علمي و سكولارها و پلوراليستهايمعرفتي، دين از سياست جداهاي مذهبي.
يعني آنان كه بهصورت سطحي به اهلالبيت علاقمند هستند وليبرنامهاي براي تولّي و تبري عملي ندارند، برائت عملي از اعداء آل محمدندارند، «حرب لمن حاربكم» ندارند، «عدو لمن عاداكم» ندارند، «عاد منعاداه» ندارند، «خزل من خزله» ندارند، «اشدّاء علي الكفار» ندارند، ترسوها،ظلمپذيرها، تمكينكنندهها در مقابل براندازها، صلح كلّيها، با همه رفيقها،حيوان صفتهايي كه تنها به منافع شخصي خود و ميزان محبت ومنفعتدهي افراد و گروهها براي خود حساب باز ميكنند.
اين جماعت عليرغم كثرت بسيار از نظر نفرات و تنوع بسيار از نظرمشاغل و تمايلات، در يك موضوع مشتركاند و آن اين است كه به دليلبيبرنامگي در موضعگيري براي دفاع از حق، در اختيار دشمن قرار ميگيرندو اتفاقاً سرمايه اصلي دشمن در درازمدت براي استقرار و بقاء خود، همينهاهستند.
اين جماعت از نظر اصول و فرهنگ قرآني و سيره اهلالبيت، «ضالّين»هستند كه به دليل گمراهي و بيبرنامگي در مسائل جامعه به ناچار در اختيار«مغضوب عليهم» قرار ميگيرند.
اگر دشمن تخصص و كارشناسي آنها را در سيستم خود بهكار گيرد، آنهابه اختيار يا به جبر در اختيار او قرار خواهند گرفت بدون آن كه در هنگام جبراز خود مقاومت نشان دهند.
فعل «أسرجت» و فعل «ألجمت» و فعل «تنقبت لقتالك» در زيارتعاشورا بيانكننده آن است كه عدهاي از مردم تخصص و كارگاههاي خود رابراي تجهيز نظامي و پشتيباني فني و حرفهاي در اختيار دشمنان اهلالبيتگذاشتند.
كارگاههايي كه سراجي و زين و يراق اسبان را براي دشمنان اباعبداللهتجهيز ميكردند. كارگاههايي كه نقاب نظامي براي اسبان تدارك ميكردند وكارگاههايي كه دهنه اسبان و لجام اسبان را آماده مينمودند.
اينها را بهاصطلاح امروز، متخصصين و تكنوكراتها ميگويند كهفنآوري و تكنولوژي و علوم فني و برنامهريزيها و نيز كارگاهها وكارخانههاي تخصصي و فني و حرفهاي خود را در اختيار كارفرما ميگذارندو كاري به هدف كارفرما ندارند. چه يزيد باشد چه اباعبدالله الحسين باشد.كه البته چون معمولاً به سود فكر ميكنند، كمتر با مفاهيم مجاهدت و ايثارآشنا ميباشند و در نتيجه خيلي زود مرعوب و يا مجذوب فرهنگ زور وقدرت و ثروت ميشوند!
0 نظر