متن کتاب کشتی نجات ; جلسه سوم فهرست عناوین
عناوين و متن كامل جلسه سوم از كتاب "كشتي نجات"
ضرورت ذكر صلوات قبل از درس خلاصه دو جلسه قبل فهم اسرار قرآن شير و عسل در قرآن جام شراب اسرار در قرآن آيا معارف قرآن محدود به همان است كه ما فهميدهايم؟ در عظمت معارف مستتر در بسم الله در عظمت مولا اميرالمؤمنين (ع) مفهوم صلوات قرآن كليد اسرار ملكوت است. حضرت زهرا(س) قرآن مجسم بود براي مادران پياماشعار وگفتگوي حضرت فاطمه(س)باامامحسن(ع)دركودكي نظر قرآن كريم درباره فهم موجودات عالم ماجراي مورچه و سليمان موسي (ع) و كرم خاكي تسبيح و تحميد موجودات عالم ابزار اداركات عالي انساني و ملكوتي روانشناسيهاي غربي اصول روانشناسي در تعليم و تربيت اسلامي تجسم عيني مفاهيم وحياني حضرت حسين(ع) قرآن ناطق است عاشورا تفسير نشده است عاشورا يك حادثه نيست در معرفت دوران كودكي توقف كردهايم زيارت عاشورا رمز تفسير عاشوراست زيارت عاشورا كيمياست ضمانت استجابت دعا توجه خاص اهلالبيت(ع) به زيارت عاشورا تأكيد اهلالبيت(ع) بر تلاوت زيارت عاشورا نقش زيارت عاشورا در بيداري شيعيان و مسلمانان لعنت ائمه اطهار(ع) بر مسلمين و شيعيان دروغين شيعيان نادان و گمراه عالم نماها خطر براي مسئولين بهشت عالم كمال است آنگاهكه جهان دنيا صورتي غيراز اينكه هست پيدا كند در آخرت حجابها كنار ميرود شهادت در ركاب حضرت اباعبدالله (ع) مگر نميبينيد كه ما تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زميناست را براي شما مسخر كردهايم؟! دل موجودي است ماورايي بلوغ اشد - بلوغ اول تولد قلب، تولد نهايي انسان عبرتهاي عاشورا هشدارهاي زيارت عاشورا از عصر عاشورا تا عصر ظهور سمينار شيعهشناسي در اسرائيل آنكه تقيّه ندارد دين ندارد پيام شهدا قدرت جمهوري اسلامي در انديشه عاشورايي آن است. تفكرات غربي نميتواند فرهنگ قرآن و اسلام نابمحمدي (ص) و اهل البيت(ع) را تحمل كند. فرهنگ ناب اهلالبيت(ع) در توجه به فقرا
اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
ضرورت ذكر صلوات قبل از درس
قبل از تشكيل جلسهي درس چه خوب است كهافرادي كه موفق ميشوند زودتر بيايند، مجلس صلواتتشكيل دهند، زيرا همانگونه كه در جلسهي قبل طبقروايات شريفه بيان شد تقاضاي تمام حاجات و مقامات،از طرف حقتعالي اجابت خواهد شد، بنابراين خوب استقبل از درس شرح زيارت عاشورا اطراف پارچهاي كه ناممبارك ائمهيمعصومين(ع) بر آن نگاشته شده باشد يازيارت عاشورا بر آن نوشته شده باشد بنشينيم و تسبيح بهدست بگيريم و شروع به ذكر صلوات كنيم.
هر دور تسبيح را كه به پايان رسانيديم يك عدد شكلاتيا قند را نشان كنيم وقتي كه ده تا از اين شكلاتها تمام شدبه معني آن است كه هزار صلوات فرستاده شده است. اگرفقط ده نفر مشغول به ذكر صلوات باشند، جمعاً ده هزارصلوات بر روح مطهر حضرت فاطمهي زهرا سلاماللهعليها و اهل البيت رسول خدا(ص) فرستاده شده است.
دردمندان و كساني كه مريض دارند ياحاجات ديگردارند، بيايند از اين شكلاتها ببرند. اين شكلاتها مربوطبه مجلس حضرت فاطمه زهرا(س) است و هزار صلواتكه بر روح مطهر حضرت زهرا (س) فرستاده شده است رابه همراه دارد. اگر كسي از روي اعتقاد به عظمت و سلطنتاهلالبيت بر دو عالم، به اين شكلاتها لب بزند و شفانيابد يا حاجت نگيرد، من در پيشگاه حضرت زهرا (س)پاسخگوي او خواهم بود به شرط آنكه با حضراتمعصومين عهد نمايد كه به محض رفع مشكل در كسبمعرفت و ترويج انديشه اهل البيت بپا خيزد. صلوات كليدملكوت براي دلهاست.
از طرف ديگر اگر زودتر نياييد و در مجلس صلواتشركت نكنيد سرتان كلاه رفته است، زيرا تا اين صلواتهانباشد، مشكلات درك و فهم ما حل نميشود. تمام مشكلما مربوط به كوتاهي در درك و فهم ما از معارف اهلالبيتاست. لذا اين صلواتهاست كه پشتوانه اين سخنرانيها ومعارف است.
خلاصه دو جلسه قبل
در جلسات قبل گفتيم كه قرآن نازل شده است، نه اينكهاز يك جاي بلندي پايين افتاده باشد، بلكه يعني كوچكشده است تا اندازه ادبيات كودكانه ما انسانهاي روي زمينشود. شما هم ميتوانيد براي كودكان خود حرفهايتان رانازل كنيد. وقتي يك بچه از يك دانشمند ميپرسد كه«اقيانوس چقدر بزرگ است؟»، آن دانشمند به او چهميگويد؟ شروع ميكند حرفهايش را نازل كردن و لذابگونهاي به آن بچه جواب ميدهد كه ضمن آن كه غلطنباشد او مطلب را بفهمد و چه خندهدار و تأسف برانگيزاست اگر آن كودك از محضر آن دانشمند كه بيرون رفت اورا مسخره بكند و به بقيه كودكان بگويد كه، از آن دانشمندپرسيدم، «اقيانوس چقدر بزرگ است؟» و او جواب داد،اقيانوس يك جاي خيلي بزرگ است. لذا اگر مطلبي رانفهميديم نبايد انكار كنيم.
اين ترجمهها صورت نازل شده قرآن است كه گويادارند به يك كودك ميگويند، «كهكشان يعني چه؟» ولياين كودكان نادان در روزنامهها اين معارف را به مسخرهميگيرند و خود را روشنفكر و دانشمند مينامند و اينهامانند آن كودكاني هستند كه استاد عظيمالقدري درمورد«اسرار آسمانها» سخن بگويد و چون آنها نميفهمند، استادرا دست بياندازند و او را مسخره كنند. اما كودكان فهيم وعاقل عليرغم آنكه مطالب استاد را نميفهمند، مصرانه ازاستاد خواهش ميكنند كه براي بار ديگر نيز مطالب را برايآنها بگويد تا آن معارف را درك كنند.
فهم اسرار قرآن
روشنفكرنمايان امروز هم وقتي معارف قرآني رانميفهمند و درك نميكنند، ميروند و در روزنامهها و ياپشت تريبونها آن معارف را به مسخره ميگيرند. مثلاً آيهشريفه «انهار من عسل مصفي» را (العياذبالله) به مسخرهميگيرند و ميگويند رودخانههاي عسل به چه دردميخورد زيرا جز آنكه دست و پاي آدم چسبناك شود،خاصيت ديگري ندارد زيرا عسل چند قاشقش خوباست اما از يك نهر عسل آدم حالش بهم ميخورد. «انهارمن لبن» نيز چنين است، آخر دو تا ليوان شير خوب است،امّا از خوردن يك رودخانه شير آدم اسهال ميگيرد.!!
شير و عسل در قرآن
حالا كه قرآن كريم ميخواهد حرفهاي ملكوتي را به اينكودكان كج فهم و كودن منتقل فرمايد، گمان ميكنند كه اينشير همان شيري است كه از پستان گاو و گوسفند گرفتهشده است. درصورتيكه اين طور نيست، زيرا شير در عالمخاكي اولاً بايد از شكمبه گاو بيرون بيايد و ثانياً با شكمبهانسانها هضم بشود و بنابراين بديهي خواهد بود كه اگر ازاين شير زيادتر بخوري اسهال ميگيري، اما اي نادان آنشير «انهار من لبن» را كه با اين دهان و اين شكمبهنميخورند. آن شير و آن عسل از ملكوت اعلي نازلميگردد و از اعماق و بواطن عالم ملكوت خارج ميشودزيرا سرچشمه آن «عند ربهم يرزقون» است . رزقي استالهي كه ابرار و نيكان با آن از طرف حقتعالي پذيراييميشوند.
جام شراب اسرار در قرآن
خداوند در قرآن كريم در شأن حضرت فاطمه(س)ميفرمايد: «ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافوراً» مابه عاشقان از جام شرابي مينوشانيم كه ذات كافوري يعنيمستور و پوشيده دارد يعني همه آن سرّ است. حالا تو بايدبگويي كه اين شراب (العياذبالله) از همان شرابهايي استكه (العياذبالله) انسانهاي آلوده و گمراه ميخورند؟ خوب ايبيشعور، وقتي اين شراب آن شراب نيست، پس اين شيرهم آن شير نيست و آن قصر هم اين قصر نيست و نيز آنانهار عسل هم مثل اين انهار عسل نيست كه از شكم زنبوربيرون بيايد. نه شرابش از ماده فاسد شده انگور است و نهقصرش از خشت و گل است و نه عسلش از شكمبه زنبوراست و نه شيرش از شكمبه گاو استخراج شده است.
گفتيم قرآن نازل شده است و به اندازه ادبيات كودكانه ماشده است تا ما آن را بفهميم و طبق فرمايش حقتعالي درقرآن كريم كه ميفرمايد: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرقوا» ، به ريسمان الهي دست بياندازيم و صاعد بشويم وتفرقه در قرائتها و تضاد در انديشههاي مردم ايجادنكنيم. يعني شك و ترديد و مكتب شكاكيت را ترويجنكنيم.
آيا معارف قرآن محدود به همان است كه ما فهميدهايم؟
الفاظ و كلمات و معارف و مفاهيم قرآني را شايداز يكنظر بتوان به يك آسانسور تشبيه كرد كه اگر چه در طبقههمكف، آسانسور در اختيار ما قرار گرفته است، اما انتهاياين آسانسور اينجا نيست بلكه اين آسانسور ميليونها طبقهبالا ميرود. اين آسانسور آمده تا تو را سوار كند و بالا ببرد.چرا ميگويي تمام طبقات اين آسانسور محدود به همانطبقه است كه من ايستادهام؟! يعني چرا فكر ميكني انتهاياين معارف تنها همين است كه تو ميفهمي و ميداني؟ توبر اين آسانسور سوارشو، خواهي ديد كه چه خواهد شد.
ترجمههاي زيرنويس آيات قرآن و روايات اهل البيتهمانند طبقه اول آسانسور معارف يا كلاس اول دبستانمعارف قرآني است و يقيناً كافي نيست و نبايد به آنهابسنده كرد.
بسياري هنوز طبقه اول هستند، اگر از آنها بپرسي كه «بسمالله الرحمن الرحيم» يعني چه؟ هنوز ميگويند: «به نامخداوند بخشنده مهربان» و از مفهوم اين جمله آسمانيفقط همين را ميفهمند ولي ببين اميرالمؤمنين (ع)ميفرمايند كه : «بسم الله الرحمن الرحيم» يعني چه؟ حضرتفرمودند: تمام عالم در قرآن است ، و همه قرآن در سورهفاتحه الكتاب گنجانده شده است و تمام سوره فاتحه در«بسم الله الرحمن الرحيم» گنجانده شده است و من نقطه زيرباء «بسم الله الرحمن الرحيم» هستم.
در عظمت معارف مستتر در بسم الله
حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) نقطه زير باء «بسم الله »است ، آن علي كه ميگويد «انا الاول و الاخر و الظاهر و الباطنو انا بكل شيء عليم» اين درحالي است كه خدا در قرآنميفرمايد : «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيءعليم».
در اين جمله حضرت مولا گويا فرياد ميزند كه من آينهتجليات صفات حقتعالي در عالم ملك ميباشم. آنجايي كهدر قرآن تلاوت ميكنيم، «عم يتساءلون عن النباء العظيم، الذيهم فيه مختلفون، كلا سيعلمون ، ثم كلا سيعلمون»، بزوديخواهند فهميد، آن وقت اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «اناالنباء العظيم الذي هم فيه مختلفون»، يعني آن قيامت اصلي و آنموضوع عظيم كه از آن ميپرسند، من هستم و آنكه در فهمحقيقت او همه عالم ناتوان ماندهاند و اختلاف دارند منم!يعني در قيامت پردهها كنار ميرود و من به تمام و كمالتجلي خواهم نمود. حالا چنين علي با چنين عظمتي، نقطه زيرباء «بسم الله»است. آن وقت متأسفانه ما در مورد اين «بسم الله الرحمنالرحيم» فقط در حد فهم «به نام خداوند بخشنده مهربان»متوقف شدهايم و از حد ترجمه زيرنويس و نازل شده اينآيات ، بالاتر نميرويم.
در عظمت مولا
يك روزي اميرالمؤمنين عليهالسلام در حال بيل زدنبود، شخصي آمد و گفت : علي جان آيا درست است كه درشب اول قبر شما ميآييد بالاي سرهمه و تكليفشان راروشن ميكنيد؟ اگر فرد ميت شما را نشناخت، فرشتههاتوي سرش ميزنند و بيچاره ميشود و اگر شما را ديد،شناخت و سلام كرد، فرشتهها به هم ميگويند كنار برويد كهصاحبش آمد. حضرت فرمودند: همين الان كه دارم بيلميزنم، در تمام عالم همه آنهايي كه فوت ميكنند منبلافاصله بالايسرشان هستم. اين حضرت علي (ع) بااينهمه عظمت و اسرار نقطه زير باء «بسم الله» است. حالاآيا «بسم الله الرحمن الرحيم» يعني فقط «به نام خداوندبخشنده مهربان»؟ و آيا جمله «بسم الله الرحمن الرحيم»آسمانها و معارف عميقتري ندارد؟ آيا جمله «الحمدالله ربالعالمين» فقط يعني «ستايش مخصوص خداي جهانياناست؟ و معارف عميقتري در خود ندارد؟!
اين ترجمههايي كه زير قرآن است، ترجمه نيست، برايكلاس اوليها خوب است، اين ترجمهها از روي ناچارياست. اگر ترجمه نكنند آنانكه زبان عربي نميدانند (منظوردانستن ادبيات عرب و علوم صرف و نحو است) مشكلپيدا ميكنند اين ترجمهها همانهاست كه در كلاس اول ودوم دبستان به ما ارائه دادهاند ولي متاسفانه ما هنوز درهمان كلاس اول متوقف ماندهايم.
ما هنوز فكر ميكنيم «صلوات» يعني «درود». دروديعني چه؟!، آيا فكر ميكنيد كه شما صلوات ميفرستيد؟،خير، اين ادعاها از دهان ما بزرگتر است. خداوند متعالميفرمايد: «ان الله و ملائكته يصلون علي النّبي»، صلواتعشق بازي است. فقط خدا ميتواند صلوات بفرستد، كلمه« ان الله » ، يعني همانا من كه خدا هستم در اين صلواتاصرار دارم و بر آن مداومت ميبخشم، كلمه «اِنَّ» چنينمفاهيمي را در خود دارد و عاشق محمد(ص) هستم.صلوات بر نبي ميفرستم «و ملائكته يصلون علي النبي» يعنيفرشتگانم كه عاشق حقيقي و مطيع حقيقي و محو جمالمحمد(ص) هستند بر او صلوات ميفرستند.
مفهوم صلوات
ما كه صلوات نميفرستيم، ما فقط ميگوييم «اللهم صل»يعني ياالله تو صلوات بفرست ، صلوات يك دعاست و درهنگام صلوات نزد حقتعالي دعا ميكنيم و درخواستميكنيم و ميگوييم خداوندا من كه صلوات از دهانم بزرگتراست و حتي از فهم معارف آن ناتوانم و اسرار آنرانميفهمم. در جمله «صل علي»؛ «كلمه صل» فعل امر است،يعني خدايا تو صلوات بفرست، ما فقط دعا ميكنيم كهخدا صلوات بفرستد، چون اصلاً نميفهميم صلوات يعنيچه؟ كلاس صلوات از فهم و درك ما بالاتر است. تا وقتيزميني هستيم در فرستادن صلوات دو مشكل اساسيداريم.اول آنكه حتي از فهم اسرار آن ناتوانيم و دوم آنكه ازاعمال حقايق و تحقق اسرار صلوات عاجزيم و لذا فقط ازحقتعالي در خواست ميكنيم كه بر محمد و آل محمدصلوات بفرستد.
قرآن كليد اسرار ملكوت است.
ما با صلوات بازي ميكنيم ما با «بسم الله الرحمن الرحيم»همچون كودكان بازي ميكنيم. ما با قرآن بازي ميكنيم؛قرآن كليد اسرار و دروازههاي ملكوت است اگر كليد يكگنج عظيم را به دست يك بچه بدهند، يك آدم عاقلمضطرب ميشود كه «چرا اين كليد را به دست بچهدادهايد؟» ما داريم با قرآن بازي ميكنيم ما با كليد ملكوتبازي ميكنيم قرآن نازل شده است و تا وقتي كه ما همراه باآيههايش صاعد نشويم و سوار آسانسور آن نشويم وفرشتهها دستمان را نگيرند و نرويم بالا، كار ما درستنميشود، اما چگونه؟! قرآن صورت الفاظ براي مفاهيماست. مفاهيم قرآن كه ظاهر نيست ما فقط با الفاظ روبروهستيم بنابراين ما يك قرآن مجسم، يك قرآن كاربردي، يكقرآن عملي يك قرآن عيني يك قرآن محسوس و مشخصدر عالم خارج لازم داريم كه صورت عيني و تجلي خارجيمفاهيم قرآن را به ما نشان بدهد و آن رسول خدا واهلالبيت او يعني ائمه اطهار(عليهمالصلواتوالسلام)هستند.
گفتيم كه ائمه اطهار(ع) نيز از مقام «بعرشه محدقين»نازل شدهاند يعني محدود شدهاند و از آن مقام اعلايملكوتي پايين آمدهاند تا به ما ساكنان عالم پست خاكيپرواز را بياموزند. آنان در عين حاليكه تمام عالم درچنگشان است. زندگي زميني و محدوديت عالم خاك رااختيار كردهاند تا ما آنان را از خود بدانيم و از ايشانسرمشق بگيريم. حضرت زهرا(س) مثل ما انسانهاي زمينيدر خانه با «دستاس» گندم آرد ميكرد و مانند يك زنفقير سنگ را روي سنگ ديگر ميچرخاند تا گندم آرد كندو نان بپزد. دستهايش آزرده ميگردد و پينه ميبندد، آنقدراز چاه آب ميكشد كه شانه ظريفاش مجروح ميشود وجاي طناب بر روي شانهاش ميماند و روي اجاق باشعلههاي چوب و هيزم براي خانواده غذا درست ميكندلباسهايش دود ميگيرد براي اينكه به ما آموزش بدهد كهاگر از خاندان رهبر و رئيسجمهور و حتي نماينده آسمانهابودي باز هم بايد ساده زندگي كني و دائماً متذكر حالمحرومين و نيازمندان باشي.
حضرت زهرا(س) قرآن مجسم بود براي مادران
امام حسن(ع) وقتي كوچك بود، حضرت زهراسلاماللهعليها او را در حالي كه با دو دستش نگهداشتهبود، بالا و پايين ميبرد و با او بازي ميكرد و ميفرمود :«اشبه اباك يا حسن، واخلع عن الحق الرسن و اعبدالهأ ذامنن، ولاتوال ذالاهن» يعني: اي حسنم شبيه به پدرت شو، حسنمزنجير از دست و پاي حقيقت باز كن (زيرا دشمنان دارند باكتمان حقيقت مردم را گمراه ميكنند)، حسنم تو قيام كن ونگذار دشمنان انديشه و فرهنگ اهلالبيت(ع) و نيز آيندهانقلاب و جامعه اسلامي رسول خدا را به تباهي و انحرافبكشانند. حسنم تنها خداوند صاحب منتها و نعمتها راپرستش كن و جز خداوند متعال از كسي اطاعت نكن و ازكسي نترس و به كسي دل مبند. حسنم با انسانهاي پستو فرومايه و تنبل و سازشكار ونامرد و خائن و منافق وگمراه، رفيق و همراه وهمكار نشو. و ائتلاف نكن يعنيحسنم ولايت انسانهاي پست را نپذير. حضرت زهرا(س)اين فرمايشات را براي تمامي نسلها به يادگار گذاشتهاند تاانسانها بدانند كه اگر عالم عامل، رهبر جامعه نباشد،سياستبازان پست و سازشكار و ترسو و بيتقوا و خائن،سوار بر جامعه خواهند شد و حقايق را از ملت ميپوشانندو ايشان را گمراه ميكنند.
اين سياستبازان ميگويند ما ارباب و رئيسنميخواهيم، ولي فقيه لازم نداريم، اما وقتي از آنها بپرسيكه اگر حزب و تشكيلات حزبي تو، به تو بگويد فلان كار راانجام بده آيا توان مخالفت داري؟ پاسخ ميدهد كه چونتصويب كردهاند، توان مخالفت ندارم. بايد به او گفت كه تودر حالي كه اطاعت و ولايت حزب و تشكيلات حزبي راپذيرفتهاي و اطاعت ميكني پس چرا اطاعت از ولي فقيهرا نشانه ذلت و اسارت به مردم معرفي ميكني؟ در حاليكه پذيرش ولايت فقيه نشانه پذيرش انسان عالم و عامل وپذيرش اصول و مباني انديشه شيعه است و اين به معنايپذيرش ولايت ائمه(ع) (اهل البيت) و اطاعت از دانش وآگاهي و هدايت ايشان است، اما افراد و تشكيلات يكحزب ممكن است كم سواد و حتي منحرف باشند واطاعت از آنها با پذيرش عدالت و تفقه تطابق و همخوانيندارد وحتي گاهي در تضاد است. تو اگر اطاعت از مرجعتقليد را رها كني و بجاي آن رأي حتي صد هزار نفر ازاعضاء حزب خود را انتخاب كني برابر نميشوند و عملتو عاقلانه نيست حتي احمقانه است و نيز مشروعيتندارد.
پياماشعار وگفتگوي حضرت فاطمه(س)باامامحسن(ع)در كودكي
در فرمايشات حضرت فاطمه(س) به كودكش امامحسن(ع) هزاران پيام نهفته است يكي ازآن پيامها آنست كهاي مادرها بچههايتان وقتي كوچك هستند با آنها حرفبزنيد، تو را مادر كردهاند كه از كودكي فرزندت را تربيتكني. نگو بچه ده ساله نميفهمد، حتي از قرآن كريم اسرارعالم را براي او بازگو كن. كودك ميفهمد و در دل و قلبخود ضبط ميكند، اسرار عالم را از زبان قرآن براي او بازگوكن.
نظر قرآن كريم درباره فهم موجودات عالم
تا حالا ما خيال ميكرديم حيوانات زبان ندارند ونميفهمند و بيشعورند.اما قرآن اينگونه نفرموده است . مادست از قرآن برداشتهايم اما اكنون كه علوم و تكنولوژيپيشرفت كرده است، فهميدهاند كه زبان زنبورها مثل زبانناشنوايان است اگر آن را يادبگيري ميتواني كلمات آنها رابفهمي. به طوري كه تمام تحقيقات و پژوهشها اين راثابت كرده است كه تمام حيوانات با يكديگر صحبتميكنند، يعني اين جمله كه ميگفتند: «انسان، حيوان ناطقاست»، يك جمله اشتباهي است، زيرا هم انسان نطق داردو هم حيوان.
ماجراي مورچه و سليمان
قرآن كريم ميفرمايد: «قالت النمله يا ايها النمل ادخلوامساكنكم لايحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون» آنمورچه كه شايد سمت رهبري داشت گفت : ايمورچگان داخل لانههاي خود برويد كه سليمان ولشكريانش ميآيند و شما را له ميكنند، ملاحظهميفرمائيد كه اين آيه كريمه ميفرمايد: مورچه اولاً-حضرت سليمان را ميشناخت و ثانياً- ميدانست كه اوپيغمبر است، مورچه به ديگر مورچهها گفت: كه اينهاشعور خود را بكار نميگيرند و نميفهمند كه ما آنها راميشناسيم و نيز طبق برنامه خلقت حركت ميكنيم.حضرت سليمان خنديد «فتبسم ضاحكا» يعني خنديد بهاندازهاي كه لبهايش تا آنجا باز شد كه دندانهاي ضحك اونمايان گشت. كه عجب، مورچهها به انسانها ميگويند اينهااسرار و برنامه خلقت را نميفهمند. دندانهاي نيش رادندانهاي «ضحك» ميگويند، حضرت سليمان در هنگامخنديدن معمولاً لبانش را حتي به اين اندازه نيز بازنميكرد، زيرا در نزد اولياء خدا قهقهه يكي از كارهاي زشتاست. قابل توجه است كه اينگونه خنده كه حتي در حدقهقهه نيست براي اولياء خدا چقدر كم اتفاق ميافتد كهاينگونه در قرآن با ذكر جزئيات آمده است.
موسي (ع) و كرم خاكي
حضرت موسي علي نبينا و آله و عليهم السلام اتفاقيسنگي را بلند كرد و زير آن كرمي را ديد. در فلسفه خلقتآن كرم به انديشه فرو رفت. آنگاه حضرت موسي سؤال كردكه ،خدايا خلقت اين كرم به چه دليل بوده است و چرا آنرا خلق كردهاي؟ وحي آمد كه اي موسي به عزت و جلالمسوگند كه تا اين لحظه براي سومين بار است كه اين كرم ازمن ميپرسد كه خدايا موسي را براي چه خلق كردهاي؟
تسبيح و تحميد موجودات عالم
قرآن ميفرمايد «وان من شيءالا يسبح بحمده و لكن لا تفقهونتسبيحهم» يعني هيچ موجودي در عالم نيست مگر آنكهخدا را به حمد و ستايش تسبيح ميكند ولي شمانميفهميد.
يعني اين بيشعوري ماست كه فكرميكنيم ديگرموجودات گنگ و لال و نفهم هستند.
«ما سميعيم و بصير و هُشيم ـ با شما نامحرمان ماخامشيم» آيا اگر انگليسي بلد نباشي ميگويي انگليسيهالال هستند؟! آيا اگر به آفريقا رفتي، چون زبان آنها رانميفهمي، ميگويي آفريقاييها لال هستند؟! آنها به زبانخودشان دارند حرف ميزنند پس تفاوت انسان با حيواندر نطق نيست بلكه درچيز ديگري است.
ابزار اداركات عالي انساني و ملكوتي
طبق مباني انسانشناسي در قرآن، خدا به انسان يكودايعي عطا فرموده كه آنها ويژه انسان بودن اوست ولي درساير موارد انسان با حيوانات مشترك است، قرآن كريم ازاين راز پرده بر ميدارد و ميفرمايد: «لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها» قرآن كريمميفرمايد، تفاوت ما انسانها با حيوانات در داشتن نطقنيست بلكه تفاوت ما با حيوانات در داشتن قلبي است كهبراي فهم اسرار ملكوت به ما دادهاند و گوشي است كهبراي شنيدن صداي ملكوت به ما اهدا كردهاند و چشمياست كه براي ديدن ملكوت در وجود ما انسانها قراردادهاند ولي ما انسانها از آن بهره نميگيريم. قرآن ميفرمايداگر دستگاه معرفت قلبي كه ويژه انسان بودن شماست، كورو كر و گنگ شود، شما نيز با حيوانات تفاوتي نداريد:«اولئك كالانعام» حتي حيوانات از نظر دستگاههايمعرفت حسي بر شما برتري دارند وشما حتي پستتر ازآنها ميباشيد «بل هم ازل»
روانشناسيهاي غربي
كتب روانشناسي غربي را مطالعه كنيد، آثار گرانباخ،ديوئي، موريس دبس، مان و غيره را مطالعه كنيد هر كدام رابخوانيد، خواهيد فهميد كه اصول روانشناسي انسان يعنيادراك حسي. انسان با حيوانات در ديدگاه آنان مشتركاست (البته كمي پيچيدهتر از حيوانات است) و لذاروانشناسان آزمايشات مربوط به اصول روانشناسي را ازابتدا روي حيوانات اعمال ميكنند و سپس برروي انسانهاآزمايش كرده و تعميم ميدهند. چون مكتب پوزيتويسم وفلسفه علوم حسي به جز حواس پنجگانه و مغز، ابزارديگري را در وجود انسان براي ادراكات و كسب معرفتمعرفي نميكند، مباني ادراكات انسان و حيوان درروانشناسيهاي غربي كه از مكتب پوزيتويسم نشأت گرفتهاست، بسيار شبيه است.
اصول روانشناسي در تعليم و تربيت اسلامي
اما در انديشه اسلامي و فلسفه تعليم و تربيت اسلامي،ابزار ديگري براي ادراكات عالي و ملكوتي در وجود انسانمعرفي شده است كه انسان را در اصول و مباني روانشناسيو انسانشناسي با حيوانات به كلي متمايز و متفاوتمينمايد. لذا خداوند متعال براي آنكه نمونه فعال ايندستگاه معرفتي را به بشريت معرفي نمايد، تا عملاً و درعالم خارج از ذهن و به صورت مجسم ببيند كه آنچه قرآنبه عنوان ابزار ادراكات عالي انساني از آن نام برده استحقيقت دارد، انسانهاي نمونهاي را به عنوان انبياء و اولياءخود به بشريت معرفي فرموده است تا با ديدن اولياء خداو شنيدن اخباري كه آنان بوسيله ابزارعالي ادركات وحيانيخود از عالم ديگر ميدهند، بشريت بداند كه چنين ابزاريبراي ادراكات عالي و ملكوتي در وجود تمام ابناء بشر بهوديعه نهاده شده است و بشريت ميتواند آن ابزار ادراكاترا با راهنمايي آن انسانهاي نمونه در خود فعال نمايد وبوسيله آن ابزار ادراكات با عالم ملكوت تماس بگيردپيامهاي ملكوت را در حد توانايي و دانايي خود مستقيماًدريافت نمايد.
تجسم عيني مفاهيم وحياني
خداوند متعال، رسول خدا(ص) وائمهاطهار(ع) را ازعالم ملكوت به عالم ناسوت نازل فرموده است تا يكاسوه و سرمشق عملي، يك نسخه كاربردي و يك قرآنعيني را به ما ارائه بدهد. ائمه اطهار(ع) آمدهاند تا به مابگويند كه چگونه از ابزار ادراكات عالي خود استفادهنموده و آنرا فعال نماييم تا آن وقت ما عيناً ببينيم و بفهميمكه ميتوان از اين عالم خاكي بيرون آمده و بر اسرار ملكوتيقرآن دست يافت و با آن صاعد شد و به ملكوت پرواز كرد.قرآن نقشه گنج است و اهلالبيت هم راهنمايش هستند.
حالا امام حسين(ع) آمده تا تمام اسلام، همه قرآن ،همه ارزشها، همه فهمها، همه معارف ، همه اصول را با همدر روز عاشورا متجلي فرمايد.
حضرت حسين(ع) قرآن ناطق است
لذا حضرت حسين(ع) قرآن ناطق است، قرآن عملي ومجسم است و همانگونه كه قرآن را بايد بخواني و تدبركني و اگر تدبر نكني به قلبت قفل خواهند زد، به هماندليل اگر در اسرار حوادث و وقايع عاشوراي حسيني تدبرنكني بر دلت قفل خواهند زد ونيز اگر در معارف زيارتعاشورا تدبر نكني بر دلت قفل خواهند زد و وقتي قفلزدند آن وقت خودت عليه عاشورا مقاله مينويسي وعليرغم آنكه عاشورا اين همه صحنههاي ملكوتي دارد،آنوقت حتي در شب عاشورا در يكي از آن روزنامههايآنچناني نوشتهاند كه حضرتابوالفضل(ع) با برادرش بر سرارث و ميراث دعوا داشتند و ابالفضل شب عاشورا اموالشرا به آن برادري كه با او اختلاف بر سر ارث و ميراث داشتبخشيد!، اين همه اسرار ملكوتي در عاشورا وجود دارد.نويسنده اين مقاله گويا دلي همچون سنگ دارد و دلشآنچنان گنگ و كور است كه تمام معارف عاشورايي را رهاكرده و اقيانوسي از معارف عاشورايي را كنار گذاشته و ازميان نوشتههاي تاريخي مطالبي را مطرح كرده كه حتي اگردرست باشد، در مقايسه با قلههاي عظيم عرفان عاشوراييقابل اعتنا نيست و بالاخص در شب عاشورا يعني شبتجليات قرآني ضعيفترين وبيمحتواترين نكتهها را دستچين كرده است! امام حسين(ع) يك برادر از مادربزرگوارش حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها داشت بهنام امام حسن عليه السلام و برادران ديگري نيز از پدرداشت كه مادر ديگري داشتند و چهار نفر از آنها از خانمامالبنين، مادر حضرت اباالفضل (عليه السلام)، بودند.حضرت علي(ع) بعداز شهادت حضرت زهرا(س) با خانمامالبنين ازدواج كرده بود، و اين چهار پسر كه همه عاشقامام حسين(ع) بودند و خود را غلام او ميناميدند، ازفرزندان خانم امالبنين بودند، امالبنين به فرزندانش آموختهبود كه من كنيز و خدمتگذار حسنين عليهما السلام هستم وعليرغم آنكه نام او نيز فاطمه بود، مايل نبود كه در خانهاميرالمؤمنين و نزد امام حسن(ع) و امام حسين(ع) وحضرت زينب(س) و امكلثوم(س) به اين نام خوانده شود.به فرزندانش ميگفت كه من كنيز و خدمتگذار حضرتزهرا (س) و حسنين عليهما السلام هستم، مادر آنها نيستم،شما نيز به آنها نگوييد برادر، بگوييد آقا. لذا حضرتاباالفضل(ع)، امام حسين(ع) را «سيدي» ، يعني «آقاي من»صدا ميزد و فقط يك مرتبه گفت، «يا اخا ادرك اخاك» يعني«اي برادر ، برادرت را درياب»، و آن وقتي بود كه دستانشرا قطع كرده بودند و اين در حالي بود كه تير به چشمشخورده بود و در تمام پيكرش مثل خارپشت تيرهاي زياديفرو رفته بود، بر زمين افتاد و در حال شهادت چنينجملهاي ادا فرمود، اداي اين جمله توسط حضرتاباالفضل (ع) نه به اين خاطر بود كه خود را هم طراز و همشأن حضرت حسين بداند، بلكه ميخواست بگويد اكنونكه تمام وجودم را در دفاع از ولي امر خود ذوب كردهام واكنون كه به عالم ديگر سفر ميكنم نياز به ياري و عنايتخاص حضرت اباعبدالله الحسين دارم تا او سفارش مرا بهسكان السموات بنمايد. او از سرافتخار به ملكوتيانبرادرش را صدا زد تا بر ملكوتيان افتخار نمايد و بگويدبرادرم حسين است كه بايد پرواز مرا به ملكوت مدد فرمايدو بدينوسيله در لحظه شهادت و پرواز به مرتبه «عند ربهميرزقون» به امام خود توسل جست و از ايشان مدد گرفت تاپرواز به معارج و آسمانهاي تقرب براي او آسان و پذيرايياز او در آن مقامات فراوان گردد.
گفتيم كه حضرت حسين(ع) عاشورا تجلي كردهاست و كل ارزشها و كل اصول اسلام را در عاشورا بهصورت مجسم به نمايش در آورده است.
عاشورا تفسير نشده است
اكنون بايد ديد كه عاشورا چگونه بايد تفسير شود تاتجليات حسيني را بيان و تشريح نمايد؟، حضرت امامخميني(ره) كه اعرف عرفا، افقه فقها واعلم علما بود،فرمودند كه: «قرآن هرگز تفسير نشده است، اين تفسيرها كهنوشته شده است ترجمههايي بيش نيست». اينترجمههاي لغوي و نحوي است و كسي دست به عمققرآن نبرده است و هنوز تفسير نشده است.
عاشورا يك حادثه نيست
در مورد قرآن وجود حسين(ع)، يعني عاشورا، نيز بايدگفت كه عاشورا نه تنها تفسير نشده است كه حتي ترجمههم نشده است . عده كثيري گمان ميكنند كه عاشورا يكحادثه است كه فقط مداحان و روضه خوانها بايد به نقلآنها بپردازند و به همين خاطر است كه عمري از ما گذشتهاست ولي هنوز در حد همان حرفهايي كه در دوران كودكيشنيدهايم، در سطح زيرنويس ترجمه عاشورا هستيم وحتي اندكي در آسمانهاي معارف عاشورايي حضرتحسين(ع) پرواز نكردهايم.
در معرفت دوران كودكي توقف كردهايم.
اگر اكنون عمر ما از شصت سال نيز گذشته باشدعظمت حضرت حسين(ع) نزد ما هنوز به اندازه همانحضرت حسين(ع) در شصت سال پيش ما، يعني دورانكودكي ماست، در كودكي بدون تعمق و تدبر در اسراروجود حضرت حسين(ع) ميگفتيم «يا حسين» و الان همهنوز در همان حد هستيم و هنوز همان ذكر «يا حسين» رابدون تدبر بر لب داريم. چرا با ذكر «يا حسين» همسفر باشهداي كربلا نيستيم؟، ما چرا با ذكر «ياحسين» توفيقحضور در ركاب حضرت مهدي(عج) را نمييابيم و نزدحضرت مهدي(عج) نيستيم؟ ، چرا با ذكر «يا حسين»حضرت حسين(ع) را نميبينيم؟ چرا با ذكر «ياحسين» بهاسرار و معارف و معارج عاشورا پينميبريم؟
مگر در هنگام زيارت ائمه اطهار نميگوييم «اشهدانكمترون مقامي» ، يعني شهادت ميدهم كه شما من راميبينيد، چرا شهادت دروغ ميدهيم؟ شهادت يعنيشهود، چه جوري داريم شهود ميكنيم؟ نشان آنكه شهودميكنيم چيست؟ خوب چرا حضرت حسين(ع) رانميبينيم؟ ، چرا حضرت زهرا(س) را نميبينيم؟ چراحضرت مهدي(عج) را نميبينيم؟
زيارت عاشورا رمز تفسير عاشوراست
عاشورا نه تنها تفسير نشده است ، حتي ترجمه همنشده است. حالا چه كسي توان معرفتي و ملكوتي دارد تاعاشورا را ترجمه كند؟! در طول نزديك به 1400 سال هيچعالمي حتي از علماي بزرگ جرأت نكرده كه ادعا كندتوانسته است عاشورا را تفسير كند. چه كسي ميخواهدعاشورا را تفسير كند؟! در حالي كه حضرت امام خميني(ره) ميفرمايد: قرآن هنوز تفسير نشده است، آن وقتقرآن عملي و قرآن مجسم چگونه ترجمه و تفسير شدهاست؟ فقط آنكه توانسته عاشورا را تفسير كند خودخداست، كه روايت آن را در جلسه قبل عرض كردم كهحقتعالي ميفرمايد: ملائك از آسمان كه براي زيارتحضرت اباعبداله الحسين(ع) ميآيند، با زيارت عاشوراامام حسين(ع) را زيارت ميكنند و بر ميگردند، يعنيزيارت عاشورا، تفسير عاشورا است. خبرها و اسراريبسيار عظيم در زيارت عاشورا نهفته است. روايتي را درجلسه قبل به نقل از كتاب شريف مفاتيحالجنان خواندم كهحضرت صادق(ع) ميفرمايند : خداوند ضمانت دادهاست كه زيارت عاشورا تمامي دعاها و درخواستهايانسان را مستجاب مينمايد گويا حضرت ميفرمايد كهزيارت عاشورا انسان را مستجاب الدعوه ميكند.
زيارت عاشورا كيمياست
ائمه معصومين عليهم الصلوه و السلام با آنهمه تأكيد برتلاوت زيارت عاشورا گويا به صراحت ميفرمايند كهزيارت عاشورا كيميا است و مس وجود آدمي را يك دفعهطلا ميكند، و انسان اگر زيارت عاشورا را درست بخواندزيارت عاشورا او را عارف ميكند، زيارت عاشورا تفسيرفشرده و اسرارآميز عاشورا است. در كتابي بنام اسرارعاشقان و مقامات عارفان كه با عنايت حقتعالي توسطنگارنده تأليف شده و در حال چاپ است، اسرار عرفانيعاشورا در دوازده فصل تشريح شده است.
اسراري در زيارت عاشورا است كه اگر همه عرفا،همه فقها، همه فلاسفه و همه حكما جمع بشوندنميتوانند به اعماق آن دست يابند. زيارت عاشورا دارايچنين گنجهايي است.
ضمانت استجابت دعا
امام صادق(ع) ميفرمايد: من ضامن هستم كه هركسيكه امام حسين(ع) را با زيارت عاشورا زيارت كند، تا هرحاجتي داشته باشد استجابت آن را از حقتعالي دريافتكند، طبق روايات ، حضرت از قول حقتعالي ميفرمايند:زائر حسين(ع) با زيارت عاشورا، هركسي را كه درخواستنمايد براي او شفاعت ميكنم و هر خواستهاي داشتهباشد، برآورده ميكنم و اصلاً نميگذارم دست خاليبرگردد. آن وقت خود حضرت ميفرمايند: پدرم همضمانت كرد، پدرش امام سجاد(ع) هم اين زيارت راضمانت كرده است، شخص حضرت امام حسين(ع) همضمانت كرده است و خلاصه اين زيارتنامه را چهاردهضمانتنامه تضمين كرده است تا شخص مكّرم رسولالله(ص).
در ضمن يك ضمانتنامه عجيب و غريب هم داردو آن ضمانت جبرئيل است و همچنين خود خدا هم اينزيارتنامه را امضا كرده است. و به همين دليل اخير استكه زيارت عاشورا از احاديث قدسي محسوب ميشود.متأسفانه اكثر شيعيان اين روايات را ميدانند ولي از اينروايات اين گونه نتيجه ميگيرند كه يعني ثوابش زياد است،معلوم است كه ثوابش زياد است، اما آيا شيعه نبايد ازخودش بپرسد كه چرا اين همه ثوابش زياد است؟ و چراائمهاطهار عليهمالسلام اين اندازه براي زيارت عاشوراحساب باز كردهاند؟ و گفتهاند كه هركس زيارت عاشورا رابخواند اينقدر مقامات به او ميرسد. مگر در زيارتعاشورا چه اسراري نهفته است كه ائمه اطهار(ع) اين اندازهبه آن توجه ميكنند؟
توجه خاص اهلالبيت(ع) به زيارت عاشورا
من تمام زيارتنامههاي حضرت اباعبدالله را شمارشنكردهام ولي احتمالاً امام حسين(ع) در حدود پانزده نوعزيارت دارد، كه در كاملالزيارات و ساير مدارك شيعه آمدهاست، نظير «زيارت امام حسين(ع) از نزديك» ، «زيارتامام حسين(ع)» از دور»، «زيارت امام حسين(ع) درماهشعبان» و «زيارت امام حسين(ع) در ماه رمضان» و غيره. اماچرا به زيارت عاشورا اين همه سفارش شده است؟ ، مگردر زيارت عاشورا چيست كه اينقدر به آن تأكيد شدهاست؟ آيا اين سؤالها را نبايد شيعه ازخودش بپرسد؟، البتهاينكه تلاوت زيارت عاشورا ثواب دارد، مهم است و قابلانكار نيست ولي محتواي ثواب و باطن ثواب و حقيقتثواب، آن مقامات و اسرار و معارف و آگاهي و انواري استكه به زائر ميدهند. بديهي است كه آن مقامات و معارف وانوار را به زائر با معرفت ميدهند و البته زائر بيمعرفت درخطر است.
آيا زيارت عاشورا را فقط بايد پيرمردها و پيرزنها درگوشه خانهشان براي ثوابش بخوانند؟!، معلوم است كهثواب هم ميبرند. اما آن ثواب عظيمي كه دارد طبقروايات شريفه صد ميليون درجه صعود و معراج در آسمانملكوت است. كه تنها به زائر با معرفت ميدهند، نه بهزائرين بيمعرفت زائر با معرفت زائري است كه در آيات وبيّنات زيارت عاشورا تدبّر نموده و فرازهاي آنرا سرمشقخود نموده است. اين ثوابها و اين درجات نشان از اسرارنهفته در زيارت عاشورا را دارد.
تأكيد اهلالبيت(ع) بر تلاوت زيارت عاشورا
ميبينيم كه هر چهارده معصوم عليهم السلام به تلاوتزيرت عاشورا تأكيد ميفرمايند، تا فراموش نشود و تركنگردد. وقتي شروع به تدبر در آن ميكنيم، ميبينيم كهبالاترين اسرار عرفاني در زيارت عاشورا نهفته است وبالاترين آسمان عرفان در زيارت عاشورا است؛ بالاترينآسمان قرآن در زيارت عاشورا است؛ بالاترين آسمان ايماندر آنجاست، بالاترين آسمان معرفت در آنجاست، اسرارملكوتي عجيبي كه در زيارت عاشورا موجود است ، آنرامورد تأكيد اهلالبيت عليهم الصلوه و السلام قرار دادهاست.
نقش زيارت عاشورا در بيداري شيعيان و مسلمانان
در زيارت عاشورا شرح بيكسي ائمه اطهار(ع) بهصورت رمزگونه نوشته شده است كه اي شيعيان و ايمسلمانان هزار و چهارصد سال بعد! كه براي ذكر مصائب ما در فلانمحل گرد آمدهايد. بدانيد كه ما اينگونه از دين دفاع كرديم ودشمنان براي جلوگيري از هدايت ما براي شما، چه ظلمهاكه به ما روا داشتند و چه مصائب بزرگي كه بر ما وارد كردندتا آنكه با توطئههاي مختلف حكومت ما را براندازي كردندو نگذاشتند با رهبري و هدايت امّت، شما را به سعادتابدي برسانيم.
اي مسلمانان نسلهاي بعد و اي شيعيان ما بدانيد آنهاييكه مانع از حكومت انديشه و فرهنگ ما شدند از ميان امتاسلام بودند و خارجي نبودند، از ميان خود شما بودند. لذابيدار شويد و غافل نباشيد از انحرافاتي كه در ميان شما وازبين افراد جامعه شما و مسلمانان و شيعيان بوجود ميآيد.
لعنت ائمه اطهار(ع) بر مسلمين و شيعيان دروغين
در زيارت عاشورا كه اين همه لعن آمده است همه برمسلمانهاي نامسلمان و شيعيان دروغين است و به كفارنيست قرآن به كفار و يهوديها لعن ميكند ولي زيارتعاشورا فقط به مسلمانهاي بيمعرفت و حتي شيعهنماهاي بيمعرفت و نامرد و فاسق و منحرف لعن ميكند.همه اينهايي كه امام حسين(ع) را كشتند يك نفرشان هميهودي و مسيحي نبودند، حتي خيليهايشان به اصطلاحشيعه بودند ولي شيعه بيمعرفت و فاسق بودند. ابن زيادپدرش از فرمانداران حضرتعلي(ع) بود و بعداً به معاويهپيوست. شمر قبلاً در لشكريان حضرت علي (ع) بود. شمراز متدينين بود، ازاهل تهجد و اهل مسجد بود. با اهلالبيت (ع) آشنا بود، حتي با حضرت اباالفضل(ع) نسبتخويشاوندي داشت.
مردم كوفه اول مردمي بودند كه حكومت علوي را برپاكردند و حضرت اميرالمؤمنين را در حكومت ياري كردند.در كوفه بزرگاني عجيب نظير هاني بن عروه، مسلم بنعوسجه، حبيببن مظاهر بودند و اصلاً كوفه مهد علم بود.در علم نحو و علم صرف، علم قرائت و ساير علوم ديگر ازكوفيان مطالبي به مسلمانان رسيده است كه نشان از باروربودن علم در كوفه در آن زمان دارد، مثل قرائت «عاصمكوفي» كه يكي از قرائتهاي مهم در بين قراء قرآن است.بهترين و خالصترين شيعيان در كوفه بودند.
حالا اين كوفه چه شد و مشكل شيعيان كوفه چه بود كهآمدند در كربلا و امام حسين(ع) را كشتند. اين همان روزياست كه همواره بايد تمامي شيعيان و مسلمين در طولتاريخ اسلام تا ظهور حضرت صاحبالامر از تكرار آنبترسند و در آن تدبّر كرده و عبرت بگيرند و از اعمال خودنگران باشند، كه مثل اهل كوفه نشوند. اهل كوفه برايامامحسين(ع) چند صد نامه نوشته بودند كه مورخان حتيتا چند هزار هم نوشتهاند، به طوري كه حضرت در روزعاشورا سوار بر شتر پيغمبر اكرم(ص) شده و به آنها رو كردو فرمود آيا شماها اين مجموعه نامهها را براي مننفرستاديد؟
شيعيان نادان و گمراه
كسي كه در نامه بنويسد، حسين جان تو بيا واميرالمؤمنين ما باش. بيا و ما را از شر يزيد نجات بده. آيا اوشيعه نيست؟، اينها شيعه بودند، بنابراين خود اين شيعيانالبته شيعيان سطحي، سياست باز، دنيا دوست و غافل وسازشكار، بودند كه امام حسين(ع) را تنها گذاشتند. وقتيكه بعداز واقعه كربلا اهل البيت حضرت اباعبدالله(ع) را بهعنوان اسير در كوفه ميگرداندند، شيعيان كوفه اولعزاداراني بودند كه گريه و ناله ميكردند، حضرتزينب(س) با مشاهده گريه و عزاداري آنان يك دفعهصدايش را بلند كرد و فرمود كه: خدا اشكهايتان را خشكنكند، خدا گريههايتان را به پهناي صورتتان نگه دارد. دقتكنيد روسياهي شيعيان كوفه را كه كارشان به جايي برسد كهخواهر امام، دختر امام، عمه امام و دختر حضرت زهرا(س) اين شيعيان روسياه را در وسط شهر نفرين كند خانميكه مستجابالدعوه است، خانمي كه از اولياء حق است،عارفه و متهجده و عالمه است دختر اميرالمؤمنين استكه: ناله ميزند كه خدا ذليلتان كند كه ما را اين گونه نزددشمن تنها گذاشتيد.
بعضي از همين شيعيان، مردهايشان به پهناي صورتگريه ميكردند و به امام سجاد(ع) ميگفتند، غلط كرديم بياما پشت سر شما تا دم مرگ ميايستيم، حضرت فرمودند:«بس است آيا آن همه بلايي كه بر سر پدرم و خاندانمآورديد، كافي نبود؟! نميخواهم مرا ياري كنيد، فقط آرامباشيد، حداقل به اسلامتان همان قدر كه يقين داريد، عملكنيد نه بر عليه ما باشيد و نه شعار پشتيباني و دفاع از ما رابدهيد. اين امام سجاد(ع) بود كه اين حرفها را ميزد،ولايت فقيه امروز كه نبود، چپ و راست هم نبود، كهفرمود: «هر بلايي كه بر سر پدرم و بر سر خاندان ما آورديدديگر بس است، سر پدرم هنوز بر سر نيزه است».سياستبازي، فرهنگ مردم كوفه شده بود و سياستبازي،رقابتهاي قبيلهاي و حزبي، رفاهگرايي، سازشكاري و ترس،راحت طلبي، سطحي گرايي در دين، ظاهرگرايي و عدمتعمق و عدم تدبر در معارف رسول الله(ص) آنان را به اينحد از ناداني و گمراهي كشانده بود.
زيارت عاشورا شرح براندازي حكومت انديشهاهلالبيت (ع) است و تا قيام قيامت به مسلمين ياد ميدهدكه اي شيعيان نگذاريد مثل اهل كوفه بشويد تا شما هم برسر مولايتان امام زمان(عج) همان بلا را بياوريد كهگذشتگان شما بر سر اهلالبيت رسول خدا(ص) آوردند.در روايات داريم كه وقتي امام زمان(عج) ظهور ميفرمايد،اول روحاني نماهاي منحرف را ميكشد، عالم نماهايي كهدين ما را به انحراف ميكشانند. من اين روايت را با شگفتيمطالعه ميكردم كه چگونه ممكن است برخي از علمايشيعه به دست امام زمان(عج) كشته شوند تا اينكه اينقرائتهاي مختلف شروع شد و فهميدم كه ممكن استروحاني نماهاي شيعه هم عليه ائمه اطهار(ع) مقالهبنويسيد. يا به دشمنان اهل البيت(ع) و اسلام و دشمن امامزمان(عج) و قرآن، يعني آمريكا و اروپا، بخاطر تجاوز بهحريم و حرم اهل البيت(ع) و شيعيان اهل البيت(ع) درعراق و كشتار انسانهاي بيگناه پيام تبريك و تهنيتبفرستند.
عالم نماها
معلوم ميشود عالم نماهايي در ميان شيعيان پيداميشوند و اينها زياد ميشوند تا راه مراجع شيعه را از بينببرند، راه مرحوم شيخ مرتضي انصاريها و راه مرحومآخوند خراسانيها و راه امثال حضرت امام خميني(ره) راميخواهند سد كنند. اينها ميآيند و ميخواهند راه رامنحرف كنند و ميبينيم كه امروزه روحاني نماهاي منحرفدارند پيدا ميشوند. آن وقت كم كم اينها رهبران قبايل واحزابي ميشوند كه در مقابل حضرت مهدي (عج)ميايستند و ميگويند: قرائت تو يك طرف ، قرائت ما همسر جايش، چرا هرچه تو ميگويي ما بايد گوش كنيم و چراحرفت را مطلق ميكني واقعگرا باش، ميخواهي همه عالمرا درست كني؟ نميشود، اين آرمانگرايي است، ميگويند«يملأ الله الرض قسطاً و عدلاً» آرمان گرايي است واقعگرايياين است كه بايد همه را آزاد بگذاريد هركس به هرچه مايلبود عمل كند. بگذار آنها رقصشان را بكنند و تو هم برومسجد نمازت را بخوان، چرا ميگويي جنگ جنگ تا رفعفتنه؟ چرا ميگويي همه مراكز فساد و همه فسادگران بايد ازبين بروند و همه بايد پاك بشوند؟ چرا به زور ميخواهيمردم را بهشتي كني، نميشود. ميگويند ما ولي فقيهنميخواهيم. انديشه ولايت فقيه، مخالف انديشهتكثرگرايي و دموكراسي و آزادي است. بايد براساس نظراكثريت عمل كني.
خطر براي مسئولين
مكتب علي(ع) ياد ميدهد كه چگونه اهلالبيت(ع)بيكس شدند، ابوسفيان پدر زن حضرت رسول (ص) بود.خيلي از اين بزرگان و سران قريش و بنياميه، خويشاونديمستقيم باحضرت رسول (ص) داشتند اينها اطرافپيامبر(ص) را گرفته بودند. كم كم نفوذ كردند . زيارتعاشورا شرح ميدهد كه انحرافات از كجا شروع شد تا بهجايي رسيد كه فرزند رسول خدا(ص) را زنده زنده سربريدند. در كربلا همه ميدانستند كه اين امام حسين(ع) راپيامبر بر روي سينه خود مينشانده است، هنوز آنقدر زماننگذشته بود كه اين اطلاعات فراموش شود و مردم ندانندحضرت امام حسين(ع) كيست؟ بسياري ميدانستند كهامام حسين(ع) بر روي سينه و دوش و آغوش حضرترسولاكرم(ص) بزرگ شده است. وقتي امام حسين(ع)كودك بود، رسولالله (ص) او را ميخوابانيد روي زمين واز فرق سرش ميبوسيد تا به نوك پايش ميرسيد. وبعددوباره، از نوك پايش شروع ميكرد و ميبوسيد تا به فرقسرش ميرسيد. اين فرزند اين اندازه مقامش بالاست كهروي شانه پيامبر(ص) بزرگ شده است. اين تنها به دليل آننبود كه پيامبر خيلي زياد بچهها را دوست ميداشت مسألهعواطف انساني سرجايش ولي اين رفتارهاي پيامبر بهخاطر عظمت مقام امامحسين(ع) بود و ميفرمود : «الحسنو الحسين امامان» حسن و حسين رهبران هستند. و به چشمرهبر و منجي و نجات بخش بشريت آنها را ميبوسيد.«الحسن والحسين سيدي شباب اهل الجنه»، حسن و حسينسروران جوانان اهل جنت هستند. از آنجا كه بهشت مظهرعالم كمال است و اهل جنت كاملترين انسانهاي عالمهستند لذا سيدي شباب اهل الجنه يعني امام حسن(ع) وامام حسين(ع) بالاترين و كاملترين انسانهاي بهشتيهستند.
بهشت عالم كمال است
جنت عالم كمال است و براي همين است كه همهديوارها و درختان در آنجا شعور دارند، قرآن كريمميفرمايد: «اولئك يجزون الغرفه بما صبروا و يلقون فيها تحيه وسلاما» اهل بهشت وقتي وارد به بهشت ميشوند بهشتسلام ميكند بهشت يك موجود زنده است. تمام سلولهايبهشت ، تمام درختها، و تمام انهار لبن و انهار عسل، همهزندهاند، همه ذرات و ساكنان و مأموران بهشت ويژگيهايانسانهايي كه بايد به بهشت وارد شوند را ميشناسند و بهآنها سلام ميكنند. سلام ، نه به مفهوم سلام صبح بخيربلكه به مفهوم تسليم تمامي مقامات و نعمات و به مفهوماظهار ارادت و اعلام ايمني و آرامش، به مفهوم اعطاي كليهكمالات و درجات و بسياري از مفاهيم ديگر كه در اسراركلمه سلام نهفته است متأسفانه، همان بلايي كه بر سر فهم«بسم الله الرحمن الرحيم» آمده است، بر سر فهم سلام نيزآمده است. در جلسه بعد وقتي كه نوبت به شرح «السلامعليك يا ابا عبدالله» برسد اگر خداوند توفيق بدهد، خواهيمگفت كه در «سلام» چه معارفي نهفته است.
آنگاه كه جهان دنيا صورتي غير از اينكه هست پيدا كند
در روز قيامت قرآن ميفرمايد: «يوم تبدل الارض غيرالارض»، يعني زمين وعالم فعلي به غير از صورت و اينحالت و ماهيت فعلي تبديل ميشود عالم مادي حجابخود را كنار ميزند و نطق و شعور خود را آشكار ميكند.دست و پاي گنهكاران نطق و شعور خود را آشكار كردهعليه خودشان شهادت ميدهند ، قرآن ميفرمايد: «يومنشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون» يعنيدر آن روز زبانها و دستها و پايهايشان را وادار به شهادتدادن ميكنيم جهنميها به دست و پاهايشان و پوستهايشانميگويند : «قالوات الجلودهم لم شهدتّم علينا»، چرا بر عليه ماشهادت ميدهيد، وقتي كه شهادت ميدهيد كه با اينچشم به نامحرم نگاه كردم و با همين زبان به ناموس مردممتلك گفتم و با همين پا شيطاني كردم، خودتان هم بايد تاابد در جهنم باقي بمانيد. قرآن ميفرمايد در اين هنگام پاهاو دستها شروع به صحبت كردن ميكنند كه «نختم عليافواههم و تكلمنا ايديهم» دهانشان را قفل ميزنيم كه خفهشويد از بس با اين دهان گناه كردهايد و دروغ گفتهايد كهگويا اينجا نيز ميخواهيد با دروغ و فريب گناهان خود راتوجيه نماييد. لذا دهانتان را ميبنديم و براي ادايتوضيحات دست و پايتان را وادار ميكنيم تا صحبت كنندهركسي بايد سلولهايش و دست و پايش حرف بزند، كهشخص گناهكار تعجب ميكند و به پوست بدن و دست وپايش ميگويد كه چرا عليه من شهادت به گناهان منميدهيد، خودتان هم كه بايد با من عذاب ببينيد، قرآنميفرمايد كه دست و پا جواب ميدهند، «قالوا انطقنا اللهالذي انطق كل شيء» دستها و پاها ميگويند ، اين عالم،عالم نطق و شعور است، حجاب از عالم ارض برداشتهشده است و شعور و نطق در همه چيز متجلي شده است.همان خدايي كه همه چيزها را به ناطق در آورده است ما راهم نطق كرده است. اين معني آن است كه در قيامت نطق وشعور همه چيز صورت عملي و تجلي عيني پيدا ميكند.
در آخرت حجابها كنار ميرود
بهشت عالم كمال است و كل شيء نطق ميكنند. گمانميكردي فقط خودت ناطق هستي، خواهي ديد كه عالمخاموش نيست و تمام شد آن زماني كه نميفهميديم سنگو ديوار دارند تسبيح ميگويند، پنكه و پارچه دارند تسبيحميگويند، «و لكن لاتفقهون تسبيحهم» و شما شعورتاننميرسيد و تسبيح آنها را نميفهميديد و فكر ميكرديداينها همه گنگ و لال هستند. باور نميكرديد كه حيواناتو درختان و حتي سنگها و كوهها همه تسبيح حقتعالي راميگويند، «و ان من شيء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهونتسبيحهم» ولي حالا كه پردهها را كنار زدهاند ميبيند كههمه دارند حرف ميزنند. ببين سنگها، درختان، جهنم،بهشت همه و همه دارند حرف ميزنند، در عالم آخرتحتي بوي بهشت وقتي كه يك متكبر را ميبيند، تا هفتادسال راه، از انسان متكبر و مغرور فاصله ميگيرد. انسانمتكبر هرچند كه همه اعمال قبل از تكبر او صالح باشد، نهتنها بهشت را نميبيند بلكه بويش را نيز نميفهمد، زيراعطر بهشت موجود متعالي و عجيبي است كه زنده است وفعال. اين به آن معني است كه انسان متكبر و مغرور با تكبرخود از عالم كمال و آگاهي و معرفت فاصله ميگيرد تاجايي كه ردپاي كمال ومعرفت را نيز با فاصله هفتاد سالراه گم ميكند. خلاصه همه چيز آنجا زنده است. گفتيمبهشت عالم كمال است و انسانهاي بهشتي به صورتهايدنيوي به بهشت وارد نميشوند كه مثلاً «مشهدي اصغر» و«حسن علي بقال» با همان هيات و همان ماهيت و صورتدنيايي خويش وارد بهشت شوند، بلكه حقيقت وجوديآنها صورت تجلي مييابد و در آن صورت در هياتموجودات كاملي هستند كه بسيار زيبا و داراي تماميكمالات ميباشند، البته مقام كمال هر شخص فرق ميكنديعني به همان صد ميليون درجهها بستگي دارد كه درروايات زيارت عاشورا بدانها اشاره شده است، بستگيدارد كه چند درجه و مرتبه با زيارت عاشورا بالا رفتهباشي!!
شهادت در ركاب حضرت اباعبدالله (ع)
كسي كه همه صد ميليون درجه را طبق روايات طيكرده باشد، با امام حسين(ع) شهيد شده است (روايتش رادر جلسه قبل خوانديم)؛ چطور است ؟! بَه بَه خوشا بهحال چنين زائراني كه با يك زيارت توانسته باشند صدميليون درجه پرواز كرده باشند. ممكن است سؤال شود كهحضرت كه هزار و چهارصد سال سال پيش شهيد شدهاند، پس من كه هزار و چهرصد سال سال بعد به دنيا آمدهام چگونه ميتوانم ادعا كنم كهبا او شهيد شدهام؟! پاسخ آنست كه اين به دليل همان صدميليون درجه است، وقتي كه صد ميليون درجه عروجكردي ميبيني كه مثل حر رياحي شدهاي، نه حر قبل ازشهادت، بلكه حر بعداز شهادت ، خواهي ديد كه مثلمسلم بن عوسجه هستي، مثل مسلم بن عقيل هستي،ميبيني كه خودت از جمله ياران حضرت اباعبداللهالحسين (عليهالسلام) هستي و خودت هم ميفهمي كه باامام حسين(ع) و در ركاب حضرت شهيد شدهاي. بهطوري كه طبق روايات شريفه تو را از ديگر ياران حضرتنميتوانند تشخيص دهند و جدا نمايند.
مگر نميبينيد كه ما تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است رابراي شما مسخر كردهايم؟!
كاملترين انسانها كساني هستند كه تمام خلقت درچنگشان است، «الم تروا ان الله سخر لكم ما فيالسموات و مافي الارض» «الم تروا»، يك سؤال نيست بلكه يك استفهامعتابي است، گويا ميفرمايد: مگر كوريد، مگر چشمنداريد، مگر نميبينيد كه تمام آسمانها و زمين را براي شماخلق كردهايم، ما همه آنها را براي شما مسخر كردهايم چرانميآييد اموالتان را تحويل بگيريد؟!، بيايد تا آسمانها راتحويلتان بدهيم.
خاك بر سرتان، چرا بر سر يك ماشين و يا يك خانههمديگر را ميكشيد، ما ميخواهيم «ما فيالسموات و مافيالارض» را به شما بدهيم تا در يك لحظه از اينجا به كربلابرويد، از آنجا در يك چشم به هم زدن در آسمانها باشيد وبه آسمانها بروي و برگردي و همه انسانها را در هر كجا كههستند آنها را ببيني و آنچه در دلشان است و به آن فكرميكنند را بداني. تو اگر عينكي باشي و تنها با عينك بتوانيببيني، اگر عينكت را از جلوي چشمانت بردارند، ديگرچيزي را نميبيني ولي به محض آنكه دوباره عينك را بهچشمانت بگذارند همه چيز را دوباره خواهي ديد. چشمدل همان عينك است، گوش دل همان سمعك است. حالاگر چشم دلت را باز كنند، همان چشمي كه قرآنميفرمايد، «لهم اعين لايبصرون بها» آن وقت همه اسرار عالمرا خواهي ديد. همه زمزمههاي ملكوت را خواهي شنيد.
وقتي از آنهايي كه تا بحال پشت تلسكوپ ننشستهاندميپرسيم در آسمان چه ميبينيد؟، خواهند گفت درآسمان كه چيزي نيست فقط نقاط روشني سوسو ميزنند،اما همين كه پشت تلسكوپ بنشينند، از عالمي كه درآسمان وجود دارد حيرت ميكنند و ممكن است بيهوشهم بشوندو يا اگر يك تكه پارچه برداريم و بگوييم در اينچه ميبينيد؟ خواهند گفت ، چيزي نميبينيم، ولي اگر آنپارچه را زير ميكروسكوپ الكترونيكي به آنها نشان بدهيمخواهند ديد كه يك جهان ماجرا و اطلاعات در سلولها واتمهاي آن پارچه ميباشد كه ما با اين چشم نميديديم.حال خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: كه آيا نميبينيدكهآنچه در آسمانها و آنچه در زمين است را مسخر شماكردهايم. خدا اگر چشمي را براي ديدن چنين چيزها ندادهباشد، آيا ممكن است كه اين طور با عتاب از ما سؤال كند؟!او كه خود بهتر ميداندكه با اين چشمان گوشتي فقطميتوانيم چيزهاي گوشتي و مادي و دنيوي را فقطميبينيم و لذا ميفرمايد: «لهم اعين لا يبصرون بها» يعني ماعلاوه بر چشمان گوشتي به آنها چشماني دادهايم كه از آنبراي ديدن ديدنيهاي عالم ملكوت استفاده كنند ولي آنهااز اين چشمها بهره نميگيرند. همانگونه كه ديدنيهايميكروسكوپي چشمان مخصوص براي ديدن آنها لازماست. پس بديهي است كه ديدنيهاي ملكوتي و ماورايينيز چشماني خاص براي ديدن لازم دارد، كه خداوندمتعال طبق آيات قرآن به هر انساني آن دستگاه را عنايتفرموده است.
دل موجودي است ماورايي
جوانها اين مطلب را خوب ميفهمند و براي هميناست كه اگر راجع به اسرار و معارف آسماني يا توانائيهايماورايي انسان يا حتي جادوگري و رفتارهاي مرتاضانهندي و بودايي و جنگيري و انرژيهاي ماورايي انسانبرايشان بگوييم، با اشتياق پيگيري ميكنند. چون دل آنهاهنوز توسط اشياء محدود دنيا دلبسته و پژمرده توسطنشده است. گاهي به آنها ميگوييم كه بلند شو و به دنبالمسائل ماورايي برو ولي متأسفانه چون چشم دل خودمانكور است، نميتوانيم به جوانان خود جهان ماورايي رانشان بدهيم و نميتوانيم مصاديق آيه كريمه «وسخر لكم مافيالسموات» را براي ايشان به تماشا بگذاريم، آن وقتجوان ناچار است براي اقناع حس ماورايي خود سراغفيلمهاي وحشتناك و يا دروغپردازي شده و يا فيلمهايجادوگري و جنگيري و فالبيني و هيپنوتيزم افراطي و يااحضار ارواح و انرژي درماني افراطي برود و يا درجستجوي انسانهاي خارقالعاده باشد بدون آنكه توانتشخيص فريب و يا باطل را از حقيقت داشته باشد. چونآن موجود درونش كه قلب نام دارد به او ميگويد، ببين منبه دنيا آمدم، تو بچه بودي از فوتبال خوشت ميآمد اماحالا من ميخواهم با موجودات ماورائي آشنا شوم، مدامداد ميزند و گرسنگي ميكشد و جوان براي اينكه نوزاددرونش را تغذيه كند به اين طرف و آن طرف ميزند تا او راغذاي ماورايي بخوراند ولي پيدا نميكند ولذا ميرود بهسراغ غذاهاي آلوده و دروغين مثل جادو و جنگيري و ازاين قبيل غذاهاي كاذب و مسموم، اين موجود ماورايي دراثر بيغذايي يا غذاهاي مسموم و يا كاذب كمكم ضعيف وناتوان و خسته و بيهوش ميشود و لذا از اين پس ميلدروني جوان براي پرواز به سوي ملكوت و تسخير آسمانهاو زمين كمكم خاموش ميگردد.
بلوغ اشد - بلوغ اول
از حدود پانزده تا بيست و پنج سالگي بدليل تولّد قلب در درونانسان اين ميل دروني به سوي جهان ماورايي در وجود اوشعلهور است ولي اگر تغذيه نكند و رشد ننمايد درحدود سي سالگي اين تمايلات آرام ميشود و خاموش ميگردد ولذا ازاين پس نگاهش به زمين و اشياء محدود دنيا دوختهميشود. عاشق ماشين، خانه و كامپيوتر و .. ميشود ونگاهش دوباره از آسمان گرفته شده و به پايين دوختهميشود . اما در ابتداي جواني اگر يك كسي به او ميگفت،آيا حاضري همه زندگيات را بدهي تا به تو بگويم ماوراياين عالم چه خبر است ؟ با اشتياق و عطش فراوان جوابمثبت ميداد، چرا؟ چون طفل درونش به او ميگويد منميخواهم ماوراء اين دنيا را ببينم من غذاي ملكوتيميخواهم.
تولد قلب، تولد نهايي انسان
وقتي سن انسان به حدود پانزده سالگي ميرسد (البته دوسال ديرتر يا دو سال زودتر، اين تأخير به اصل مطلبمربوط نميشود) موجود جديدي كه اصل انسانيت است،درون او به دنيا ميآيد كه از عالم خاك نيست، اين همانموجودي است كه قرآن كريم به عنوان نهاييترين وارزشمندترين خلقت حقتعالي مطرح فرموده است وميفرمايد: «ثم انشأناه خلقاً آخر» يعني پس از خلق گوشتو استخوان (بشر) موجود جديدي از درون اين بشر پديدميآوريم كه با تمام مراحل گذشته خلقت انسان به كليمتفاوت است. اين جسم خاكي ماست كه از نسل ميمونبود و آقاي داروين بايد بگويد جدّ ما و ريشه حيوانيت ماچه بوده است. ميمونها نيز قبلاً چيز ديگري بودند. اماانسان نهايي و انسان متعالي آن موجودي است كه قبلاً ايندورهها را طي كرده است و اكنون در عالم جديد گام نهادهاست و موجود جديدي به نام قلب در او به دنيا آمده استاين موجود جديد كمكم فهم و شعورش كامل ميشود ودركش و عقلش و نيروهاي ماورائياش به رسايي و كمالميرسند اعتدال پيدا ميكند قرآن كريم ميفرمايد:«و لما بلغاشده و استوي اتيناه حكماً و علماً» در جمله «بلوغ اشد» درقرآن كريم اسرار بسياري است، كه يكي از پايهها و مباني وفلسفه تعليم و تربيت اسلامي را تشكيل ميدهد. فلسفهروانشناسي اسلامي داراي اسرار عجيبي است.
آن موجود وقتي به دنيا آمد، شروع ميكند به تلاش وجستجو در اسرار جهان ماورايي، زيرا خود از گونه ماورائيو از جنس ملكوت است و دائماً ميگويد به من اسراربدهيد مرا به اشياء بيمقدار اين دنيا سرگرم نكنيد، آن وقتاين خطاب قرآن كريم است كه ميفرمايد: «الم تروا ان اللهسخر لكم ما فيالسموات و ما فيالارض» چرا نميفهميد، ايبيشعورها، چرا چشمهايتان را باز نميكنيد؟ چراگوشهايتان را باز نميكنيد؟ چرا قلبهايتان را باز نميكنيد؟چرا از اين موجود ملكوتي و قدرت لايزال او بهرهمندنميشويد؟
انقلاب اسلامي آماده بود تا آن قلبها را بيدار و چشموگوش فهم آن قلبها را توانا كند و رشد دهد، آنها را با اسرارملكوت آشنا كند. آنچنانكه ديديم چگونه جوانان شهادتطلب در جبههها ره صد ساله عرفان را يك شبه طي كردهبودند و حالاتي آنچنان عرفاني بر آنها در لحظه شهادتگذشته است كه عارفان نامدار تاريخ در آرزوي كسب آنلحظه خون دلها خورده و رياضتها كشيدهاند.
عبرتهاي عاشورا
زيارت عاشورا شرح ميدهد كه چگونه دوباره خناسهاو منحرفين شيعه نما - نه سني - دانشمندان و باسوادها واستاد دانشگاهها و آخوندهاي منحرف شيعي ميآيندودين را پشت و رو ميكنند و كم كم ملت را منحرفميكنند و مسير را عوض ميكنند واز محتوا و جاذبهمعرفتي و عميق دين و قرآن چيزي باقي نميماند. تازگيهابعضي از مسئولين شبيه به سياستمداران عربستان و مصرشدهاند. گويا آنان نميخواهند بفهمند كه در حفظ صورتظاهر و تظاهر به دينداري وچاپ قرآن و حج عمره و ازاينقبيل اگر سعي اگر بليغ كنيم اما از تربيت اصيل وعميقشيعيان براساس انديشه و فرهنگ اهلالبيت در دانشگاههاو مدارس طفره برويم!، راه آل ابوسفيان را در پيش گرفتهايمرهبران كشورهاي پيرو آنها كه بيشتر از ما قرآن چاپميكنند؛ آنهاكه بيشتر از ما حافظ قرآن هستند، آنها كه بيشتراز ما مسجد ميروند و بيشتر از ما نماز ميخوانند، پس چراروزگارشان اين چنين است؟! چرا تمامي رهبران وسياستمداران و حكومتيان آنها دست نشانده كفار و جهانخوارانند؟! براي آن است كه دستگاه ارتباط با ملكوتيعني قلوب مسئولين آنها بيمار شده است از كار افتادهاست، آيا از عاقبت آنها نميخواهند درس بگيرند؟!
ما بزرگواري همچون حضرت اباعبدالله الحسين(ع) وعصاره اسلام و قرآن و خلقت را از دست دادهايم تا يكعاشورا بدست آورديم و لذا بايد تمام همت و تلاش خودرا در حفظ ارزشهاي عاشورايي بكار گيريم، ولي دشمنانو گمراهان و غافلان حتي در عاشورا با برنامههاي منحرفو با اعمال خلافشان موجب ميگردند تا فرهنگ عاشوراييدر ميان جوانان كمرنگ شود.
هشدارهاي زيارت عاشورا
زيارت عاشورا شرح براندازي حكومت انديشه وفرهنگ اهلالبيت(ع) است. زيارت عاشورا افشاگري استكه ميفرمايد چگونه در آن زمان سياست بازها، دين را بهبازي گرفتند. تا جائي كه دشمنان اسلام توانستند بگويندكه: اسلام هم نميتواند كاري بكند. اين خطر همواره درتاريخ اسلام و شيعه وجود دارد، مثلاً در تاريخ انقلاباسلامي معاصر، شيعيان و عاشقان حسين(ع) آنقدرمجاهدت و تلاش كردند و حتي خون دادند و آنقدر شهيددادند كه انديشه حسيني و علوي را بر جامعه حاكم نمايند.ولي سياست بازها، رفتند كاخها را افتتاح كردند وكاخنشينشدند و بعضي از مسئولين غافل، خوش گذراني كردندوآقازادهها با ماشينهاي درجه يك و زندگي شيكامتيازات كشور را بين خودشان تقسيم كردند. به ما گفتند:حضرت علي(ع) نان خشك ميخورد ولي خودشان درمراسم افطاري حتي در ليالي(ع) قدر و شهادت حضرتاميرالمؤمنين و با نام اميرالمؤمنين سفرههاي رنگين واشرافي گشودند و طبقه اشراف و آقازادهها را تشكيلدادند.
يك جوان وقتي اينها را ميبيند، ميفهمد كه از معرفتحضرت علي(ع) دم زدن و از انقلاب اسلامي دفاع كردن باحفظ اين گونه اشرافيگراييها حقهبازي است،سياستبازي است، بازي كردن با دين و بازي كردن باانديشه اهلالبيت(ع) است.
در چنين شرايطي كسي نبود كه در آن زمان به جوانان درجامعه اسلامي بگويد، اينها دروغ ميگويند و مشكل درعملكرد سياستبازان است و مشكل در عدم كفايت دين وانديشه ديني و فرهنگ امامحسين (ع) و قرآن نيست.
زيارت عاشورا براي اينست كه جوانها و نسلهايشيعه و مسلمانان را بيدار نمايد تا نجات پيدا كنند. زيارتعاشورا از زبان اهل البيت (عليهم السلام) شرح ميدهد كهدشمنان چگونه بلائي بر سر انديشه جامعه آوردند تامسلمانان گمراه شدند. زيارت عاشورا ميآموزد كه اگرحادثههاي منفي و خطرناك در جهت عقبنشيني ازانديشه اهل البيت (عليهمالسلام) يكي پس از ديگري رخداد، شما چگونه بايد عمل بكنيد تا گمراه نشويد.
از عصر عاشورا تا عصر ظهور
زيارت عاشورا، گنجنامه شيعه است. زيارت عاشورا،مانيفست و دكترين انديشه سياسي و عرفاني شيعه است.زيارت عاشورا، تئوري تفكرات اجتماعي و فردي شيعهاست. زيارت عاشورا، فرهنگ عاشورايي در جامعه شيعهرا براي تمهيد مقدمات عصر ظهور حضرت مهدي (عج)تبيين مينمايد. يعني زيارت عاشورا دست شيعه راميگيرد و ابتدا او را در عاشورا نزد اباعبداللهالحسين(ع)ميبرد و سپس او را آماده براي خدمت به فرهنگ و انديشهحضرت مهدي (عج) مينمايد. اين جمله شريف از زيارتعاشوراست «واسئل الله الذي اكرم مقامك و اكرمني بك انيرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيتمحمد(ص)» يعنياز خداوندي كه تو را به چنين مقام رفيعي رسانده است ومرا به معرفت تو مفتخر نموده است تقاضا ميكنم اينمعرفت به ساحت مقدس تو را براي من وسيله خدمت ودفاع از انديشه تو در ركاب حضرت مهدي (عج) نمايد.
سمينار شيعهشناسي در اسرائيل
يهوديها در اسرائيل چندين روز سمينار شيعهشناسيگذاشتند و از كل جهان اسلام، مسلمانهاي دانشمند وليناجوانمردي كه اسرار شيعه را تحويل دشمن ميدهند،دعوت كردند در آن سمينار دانشمندان يهود نشستند وفقط به سخنان دانشمندان اسلامي گوش دادند كه مذهبشيعه چه ويژگيهايي دارد. آن وقت مجله «هارتز» نتيجهاين سمينار را در اين تئوري خلاصه كرده است و نوشتهاست كه، شيعيان انقلابشان را با پيروي از شخصيتي به نامحسين كه يك مرد مذهبي و مقدس مثل حواريون است،شروع ميكنند و با شخص مقدس ديگري كه مهدي نامدارد و منتظر ظهور او هستند، انديشه جهاني را با قرائتخود تحقق ميبخشند و بدينوسيله ميخواهند تمامجهان را بگيرند. لذا اعلام ميكنند كه بايد ريشه شيعه راكند زيرا مشكل ما و ناتواني ما در نابود كردن انديشه وفرهنگ اسلام در ميان مسلمين به دليل حضور فرهنگ وانديشه شيعه است.
آنكه تقيّه ندارد دين دارد
متأسفانه يك عده مسلمانها و دانشمندان شيعي ايرانيتنها به دليل حب مقام يا حبّ مال دنيا و يا اختلاف سياسيبا جناحهاي ديگر اسرار شيعه را تحويل دشمنان اسلامدادند و بعضي هم از داخل كشور براي دشمنان مقالهنوشتند و فرستادند و اسرار انديشه شيعه را براي جهان كفرو ظلم فاش كردند و نقاط ضعف جمهوري اسلامي را نشاندادند. اگر چه خيلي هم باسواد و دانشمند هستند ومقالاتشان عالي است ولي بيمعرفت و بيتعهد هستند.مگر در تاريخ اسلام دانشمندان نامرد كم داشتيم. زيرااسلام تأكيد كرده است كه تقيّه كنيد و اسرار شيعه و اهلالبيت(ع) را تحويل معاندين اسلام ندهيد. ولي ميبينيم كهيك عده به كنفرانس برلين رفتند و اختلافات داخليجمهوري اسلامي را براي حزب سبزها و صهيونيستهايآلمان بازگو كردند و اسرار سرزمين شهدا و انقلاب اسلاميرا تحويل آنان دادند.
پيام شهدا
با خواندن وصيتنامههاي شهدا ميتوان تصور نمود كهگويا شهدا اكنون فرياد ميزنند كه اي نامردها! مگر ما جواننبوديم ما هم مثل شما ميتوانستيم ازدواج كنيم و ادامهيتحصيل بدهيم چرا رفتيم و غرق خاك و خون شديم آيا جزبراي حراست از جمهوري اسلامي و حفظ اقتدار آن وارزشهاي آن بود؟ دانشجوي خودم در عمليات كربلاي پنج تير دوشكا به او خورد و شكمش را پاره كرد موضوع چنينبود كه عمليات لو رفته بود و تمام ما در محاصره دشمن درتله افتاده بوديم و فوراً بايد عقبنشيني ميكرديم.دانشجوي من در آن حالت ناله ميزد كه : استاد مرا هم باخودت به عقب ببر الان ميآيند و تير خلاص به گيجگاهمميزنند. من او را بلند كردم كه با خودم به عقب ببرم كهفرمانده فرياد زد: حاجي بيا تو كه ميداني نميتوانيم دراين شرايط حتي يك قدم او را به عقب ببريم امّا اگر تو كشتهشوي در بقيه روحيهاي باقي نميماند. ماندنت حراماست، گناه است. زيرا ما توان بردن او را به عقب در اينحالت نداريم من دارم به تو دستور ميدهم كه برگرد و منهم كه بدنم سست شده بود و نميتوانستم او را رها كنم،نميدانستم چه خاكي بر سرم كنم. يا بايد با او كشته شوم،ولي نگراني از اينكه بقيه روحيه خود را با كشته شدن من ازدست خواهند داد موجب شد كه آن عزيزم را رها كنم و بهعقب برگشتم. آيا آن جوانهاي معصوم بيهوده خودشان رابه خاك و خون كشيدند تا تو بروي و به حزب سبزهايآلمان اسرار شيعه و انقلاب اسلامي را تحويل بدهي و ازضعفهاي ما به آنها خبر بدهي تا امريكا جرأت پيدا كند ونعرهاش را بلند كند وجرأت رجزخواني براي حمله به ايرانرا پيدا كند؟ ممكن است در داخل بعضيها حق ديگري راخورده باشند، ممكن است بعضيها كاخنشيني را شروعكرده و بذر حكومت هزار فاميل را پاشيده باشند، ولي بردناسرار داخلي نظام و تحويل دشمن دادن آيا راه حل كسبآزادي است؟ آيا دست در دست صهيونيستها گذاشتن وريشه انديشه ولايت فقيه را در ميان جوانان سوزاندن ، راهمبارزه با حق كشيهاست؟
مگر در دفاع از انديشه و فلسفه ولايت فقيه به ما چهدادهاند كه اينهمه سينه چاك انديشه ولايت فقيه هستيم؟آيا جز عشق به اصل انديشه و فرهنگ اهل البيت است؟مگر جز جانباز شدن و عقب ماندن از تمام دنيا كه شما درپي آن هستيد، چيزي نصيب ما شده است؟ ما بهتر از شماانحراف بعضي از مسئولين و رشد قارچ گونه آقازادهها راميبينيم و محروميتهاي ناشي از تبعيضها را تحملميكنيم ولي آيا براي رفع تبعيضها و سالوسها و سياستبازيها بايد سراغ دشمن رفته و دست در دست آنهابگذاريد؟! تا حالا امريكا جرأت نداشت از اين گستاخيهابكند ولي شما رفتيد و حيثيت جمهوري اسلامي را ضايعكرديد و او را در طمع حمله به جمهوري اسلامي ايرانانداخته و به تضعيف و براندازي حكومت اسلامي ايرانوادار كرديد.
قدرت جمهوري اسلامي در انديشه عاشورايي آن است.
زماني كه سلمانرشدي به رسول خدا(ص) اهانتكرد، امام خميني(ره) يك اشاره كرد، تمام مسلمانهاي عالمبه خيابانها ريختند و زبان به اعتراض و تهديد گشودند،آنچنانكه هنوز هم سلمان رشدي جرأت نميكند ازخانهاش بدون محافظ بيرون بيايد آمريكا نيز ترسيده بود.دو ميليون نفر از مسلمانان سياه پوست به رهبري دكترلوئيس فراخان در آمريكا در مقابل كاخ واشنگتن جمعشدند و شعار مرگ بر ليبراليسم و مرگ بر دموكراسيآمريكايي سر دادند گفتند: مرگ بر آن دموكراسياي كه شماداريد، مرگ بر آن جامعه مدني كه شما ميگوييد، مرگ برآن اومانيسم كه شما داريد، مرگ بر آن حقوق بشري كه شماشعار ميدهيد. در آن زمان آمريكا قدرت نفوذ انديشه ما رادر جهان ديد و لذا جرأت حمله به ما را هرگز در خودنميديد. اين در حالي است كه اكنون بيست و چهار سال از انقلابگذشته است. ولي آمريكا عليرغم دارا بودن موشكهاياتمي هنوز نتوانسته است حتي دو نفر را وادار كند تا درمقابل نماز جمعه و يا در ايام عاشورا در مقابل دستههايعزاداري بيايند و مرگ بر جمهوري اسلامي بگويند يا مرگبر انديشه اسلامي بگويند زيرا ميدانند كه اگر چنين كنندمردم آنها را تكه تكه ميكنند بنابراين كسي جرأت نميكندچنين كاري بكند. قدرت انديشه جمهوري اسلامي وتئوري جمهوري اسلامي آنچنان است كه لوئيس فراخان را همراه با دو ميليون سياه پوست وادار كرد تا مقابل كاخواشنگتن مرگ بر ليبراليسم سر دهند. بر انديشه آزادي ودموكراسي آنها نفرين كردند و گفتند: ما سياه پوستان نسلدر نسل در اين كشور آمريكا، در جامعهمدني شما تربيتشدهايم ولي جز پوچي و ظلم و تقلب و فريب چيزينديدهايم و چرا اين قدر ما را ذليل ميكنيد، چرا وقتي درآندرگراند ما را ميبينيد با اكراه از ما روي بر ميگردانيد؟
چرا هنوز فرزندان ما را در بعضي از مدرسههايتان ثبتنام نميكنيد؟ چرا حقوق سياه پوستان را پايمان ميكنيد واز ما مثل حيوانات بهرهكشي ميكنيد؟ آمريكا اينگونهقدرت انديشه اسلام را ديده بود و وحشت كرده بود وجرأت نميكرد به اسلام هتاكي كند.
اما وقتي كه شما رفتيد و حيثيت ما را در نزد آنها ضايعكرديد و اسرار انقلاب اسلامي را در آلمان و قبرس و آمريكاو كانادا به حراج زديد، حالا آمريكا جرأت پيدا كرده نعرهميكشد و ميگويد: هر كه با ما نيست عليه ماست، اينجنگ صد سال طول ميكشد، مشكل ما اسلام است وايران را محور شرارت ميخواند.
تفكرات غربي نميتواند فرهنگ قرآن و اسلام ناب محمدي (ص) واهل البيت(ع) را تحمل كند.
حتي شرودر، صدراعظم آلمان، كه ميگويند آلمانبيطرف است ميگويد: براي ما قابل قبول نيست كه درافغانستان احكام اسلام را عمل كنند. آيا به اين ميگوينددموكراسي و حقوق بشر؟ آيا به اين ميگويند جامعهمدنيو آزادي انديشه؟ شما كه ميگوييد ما مهد تمدن و مهدآزادي هستيم، چرا براي كشور ديگري مثل آلمان كه در آنطرف جهان است، اجراي احكام اسلامي در افغانستانقابل قبول نيست؟!
اگر يك افغاني در بيابانهاي افغانستان يا در شهرهايآن بخواهد نماز را برپا كند، چرا براي شما قابل قبولنيست، با اينكه «شرودر» صدراعظم آلمان است و ظاهربيطرف به خود گرفته است و وانمود ميكند كه هماهنگبا امريكا نيست ولي ميخواهد ريشه اسلام را بكند آنهاميگويند مشكل ما با خود اسلام است تمام فيلمهايي كهعليه حضرت مهدي(عج) ميسازند يا نامش «مهدي» و يا«محمد» است براي اينكه ميخواهند در تمام جهان درمورد اين دو نام حساسيت منفي ايجاد كنند. جالب اينكهاسم «بن لادن» ، «محمد» است و عكسهايش را در هنگاملبخند زدن شبيه به عكسهاي پيامبر در دوران نوجوانيميسازند. او يك شخص باسواد است؛ مهندس است وبطوري كه شنيدهام او مدعي است كه در يكي از مذاهبعامه اجتهاد هم دارد او مهرهاي مدرن و قوي است كهميخواهند آن را به عنوان يك جايگزين جاي امامخميني(ره) كه داراي انديشه اصيل شيعي و پيرواهلالبيت(ع) است بگذارند تا مسلمانان ارزشي وعلاقهمند به اسلام، عاشق بنلادن بشوند تا انديشه امامخميني(ره) فراموش بشود و همه كمكهاي جهاني برايبنلادن و حزب القاعده و طالبان فرستاده شود.ميخواستند يك جايگزين عليه انديشه شيعه درست كنندو فردي مشابه به امام خميني(ره) بسازند كه داراي انديشهمنحرف ميباشد او را آماده كرده بودند تا بوسيله رفتارهايخشن و سطحي و متحجرانه او در مورد اجراي احكاماسلام انديشه انقلابي شيعه و اسلام را در نزد افكار عموميجهان ضايع و مطرود كنند كه البته خدا رسوايشان كرد.زيارت عاشورا به جامعه اسلامي و بالاخص شيعه در چنينشرايطي ميفرمايد كه چگونه بايد عمل كرد و چگونه بايدمخالفت كرد، زيارت عاشورا وقتي لعن را شروع ميكنداول ميفرمايد «فلعن الله امه اسست اساس الظلم و الجور عليكماهل البيت»، يعني لعنت خدا بر هر امتي يا بر هر گروههي كهدر ميان مسلمين و شيعيان ريشه ظلم و انحراف را تئوريزهميكنند.
زيارت عاشورا اسرار عاشقان، اسرار عارفان و اسراراولياي حق است. از طرف ديگر، زيارت عاشورا افشاگراسرار سياستمداران منحرف، جامعه سطحينگر و گمراه وسازشگر و اسرار دزدان و طراران عقيده و انديشه و فرهنگاصيل اسلامي است.
فرهنگ ناب اهلالبيت(ع) در توجه به فقرا
حسنين(ع) مريض شده بودند و تب كرده بودند، رسولخدا(ص) به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمودندكه ، نذر كنيد كه سه روز روزه بگيريد تا حسنين (ع) بهبوديابند. حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) نذر كردند وبچهها بهبود يافتند و لذا تصميم گرفتند روزه بگيرند.
شب اول به هنگام افطار يك مسكين در خانهفاطمه(س) را زد كه خانم جان من به خانه همه مراجعهكردهام، همه ميگويند: ما هيچ چيزي نداريم و اوضاعاقتصاديمان خوب نيست و هرچه داشتهايم قبلاً انفاقكردهايم، اما يكي هست كه اگر در خانهاش بروي، تو راگرسنه بر نميگرداند و آن شخص حضرت فاطمه(س)است و لذا آمدهام و به خانه شما روي آوردهام. از شماتقاضاي اطعام دارم و حضرت زهرا(س) غذاي خود وكودكان را به مسكين داد و حسنين(ع) با مادر گرامي خودحضرت فاطمه(س) آن شب را تنها با آب افطار كردند،يعني غذايي نبود كه به عنوان افطار ميل نمايند.
شب بعد در موقع افطار دوباره صداي در بلند شد وفقيري گفت: خانم جان، من يتيم هستم، من كسي را ندارم،برادرها و خواهرهايم همه در خانه منتظر هستند تا برايشانغذا ببرم، و هرجا كه رفتم چيزي به دست نياوردهام و گفتندكه فقط دختر رسول خدا(ص) ميتواند تو را كمك كند آنشب نيز حضرت زهرا(س) غذاي افطار را برداشت و به اوداد و در آن شب نيز حضرت به همراه كودكان خود گرسنهخوابيدند.
شب سوم هنگام افطار بود كه اسيري دربِ خانه حضرت فاطمه(س) را زد، (اسير يعني فردي از كفار كه بهجنگ مسلمانان و رسول خدا (ص) آمده و اكنون كه كفارشكست خوردهاند، او اسير شده است بنابراين او يا كافراست يا يهودي و يا مسيحي يا بتپرست كه به قصد كشتنمسلمين به جنگ آنان آمده است). حال چنين فردي بهدرِخانه حضرت زهرا(س) ميآيد و ميگويد: بيبي جانمن كافر هستم كسي به من كمكي نميكند بسيار گرسنههستم ولي همه گفتهاند كه اگر به درب خانه فاطمه بروي تورا دست خالي بر نميگرداند. حضرت فاطمه(س) درشرايط سختي قرار گرفت آنچنان كه كودكانش درآن شبسوم از گرسنگي ميلرزيدند و حضرت فاطمه(س)نميدانست كودكانش را سير كند يا غذا را به سائل بدهد.اما كرم و سخاوت و عنايت او شامل آن اسير شد و درسختترين شرايط عاطفي كه آن مادر بزرگوار گريهكودكانش را از شدت گرسنگي مشاهده ميكرد غذا را بهسائل داد. لحظاتي نگذشت كه اين آيه شريفه بر رسولخدا(ص) نازل گشت «ان الابرار يشربون من كاس... الي آخرآيه»و جبرئيل به حضرت رسول(س) خبر داد كهحقتعالي به تو سلام ميرساند و ميگويد كه اكنون به خانهفاطمه برو، حضرت رسول(ص) خانه حضرت فاطمه(س)را در زد و وارد شد و گريه كودكان را مشاهده نمود و ازماجرا مطلع شد آنگاه اين آيات را كه نازل شده بود تلاوتنمود: «ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا» ، اين آياتكريمه مژده بزرگي براي گنهكاران و نيازمندان و آرزومندانبه عنايت فاطمه ميباشد گويا بوضوح ميفرمايد: ايگنهكارها ميتوانيد به اين آيه متوسل شويد كه، يا فاطمه!آمدهايم تا در خانهي تو آمده وگدايي كنيم، فاطمه جان كفّاركه به جنگ رسول خدا آمده و اسير شده بودند چون به درخانه تو براي حاجت آمدهاند، به ايشان عنايت كردي. مابدتر از آنها نيستيم ما را نيز از آن شراب طهور كه حضرتحق ويژه تو فرموده قطرهاي بنوشان. «و يطعمون الطعام عليحبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً»
«اللهم صلي علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها»
0 نظر