بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی صلوات می فرستیم، حضرت رسول خیلی از ما خوشحال میشوند و لبخند میزنند و میفرمایند: دختر من خیلی تنها بود و گرفتار تعدادی انسان نفهم شده بود، سختیهای زیادی کشید این مادر، ما هم با اخلاص ذکر عظمت ایشان را از قول خدا میگوییم. هم خدا از ما راضی است، هم رسول خدا و هم مولی امیرالمومنین علیهم السلام، همه از این رفتار ما راضی هستند، به خاطر همین در مجلسی که خداوند و رسول الله راضی باشند، حاجتی روا نشده میماند؟
لازم است اصرار کنیم و غصه بخوریم؟! میفرمایند: حاجات جزیی خودت را مهم نکن، روا شدن آنها با من، خودت را معطل نکن، به حاجات اسلام و امام زمان(عج) و ولی امرتان بپردازید، حواستان به آنجا باشد.
اگر یادتان باشد گفته بودیم که هستی و وجود باهوش است. تمام هستی و رهبر جهان هستی، حضرت روح است:
«يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَ قَالَ صَوَابًا» (نبأ:۳۸)
حضرت روح به تمام هستی روزی میدهد و نظارت میکند و هم اینکه دائماََ حیات و هستی میدهد! همه چیز از او حیات میگیرد، ولی در برابر حضرات اهل بیت علیهم السلام دیگر روح کارهای نیست، اما نسبت به تمام موجودات عالم، حضرت روح نظارت دارد.
هستی زنده است و حرکت دارد، اگر هستی کاری بخواهد انجام دهد از جانب حضرت روح به او الهام میشود که باید آن کار باید انجام شود. یک معتاد و یا یک فاسد الاخلاق از طرف هستی به الهام حضرت روح تنبیه میشود.
دولتهای زورگو از جانب هستی تنبیه میشوند، هم به صورت شخصی آقای ترامپ و... تنبیه میشود و هم جمعی دولتشان تنبیه میشود، و هم تمام ملتشان تنبیه میشوند.
جهان شیر تو شیر نیست که هر کسی هر کاری خواست انجام دهد. آنها فکر نمیکردند که غلام حلقه به گوشی مثل ایران ناگهان تبدیل شود به قلدری که بزند بر دهان اینها و به اعتراف خودشان، تحقیرشان کند! البته حالا بعضی از داخلیهای خودمان میروند پیش آنها و زانو میزنند!
هستی در حال تنبیه اروپا و آمریکاست، این نالههایی که میکنند و در همه جا میگویند، مشکلات تقصیر ایران است! یعنی ایران کاری کرد که تمام تجهیزاتشان از دستشان رفت! سردار قاسم سلیمانی در این سخنرانی اخیرشان در همدان گفتند: "شما اینقدر ذلیل شدید که متوسل به یک دختر بدکاره میشوید تا جمهوری اسلامی را بدنام کنید! شما زمانی اینقدر قدرت داشتید که با حرکت ناوگانتان یک دولت سقوط میکرد! اما حالا متوسل به بدکارهها میشوید! شما متوسل به زبالههایی شدهاید که ایران دور ریخته است، از اینها میخواهید بمب گذاری کنند و...! پس سازمانهای اطلاعاتیتان کجا هستند؟!" (نقل به مضمون)
زمانی که ما در آمریکا بودیم و درس میخواندیم[قبل از انقلاب]، مدتها سازماندهی و برنامهریزی میکردیم تا مثلاََ هزار نفر بشویم و در همین خیابان تجاری منهتن، شعار «Down with America» مرگ بر آمریکا را بدهیم. خوشحال هم میشدیم.
آمریکا اینقدر قدرت داشت که میگفت بیایید زیر بال من و در مرکز ایالت مهم من، به من فحش بدهید، هیچ مورد و مشکلی برای من ندارد! من خودم تردید میکردم و به رفقا میگفتم یعنی چه؟ زیر کاخ یزید اگر این حرفها را بزنیم، یزید ما را نابود میکند! چطور اینها اجازه میدهند که ما همه جور فحشی بدهیم؟! به این اجازهای که آمریکا برای فحش دادن به ما میدهد من شک دارم، من هم دیگر نمیآیم!
وقتی که زیر این ساختمانهای تجاری مثل "چیس منهتن بانک" ایستادم سرم گیج میرفت موقع تماشای آن! زمانی هم خواستیم با آسانسور به بالای آن برویم سه تا آسانسور عوض کردیم، هر آسانسور هم چهل یا پنجاه طبقه را میرفت! آن قدرت شما بود ولی امروز دل خوش این هستید که یک دختر منافق بدکاره به جمهوری اسلامی ناسزا بگوید، شما هم بگویید: به به!
باید به آنها گفت: شما با این امور نمیتوانید جمهوری اسلامی را ضعیف کنید. نظام به این نوع کارها که حتی در داخل ایران انجام میشود اصلاََ اهمیتی نمیدهد، چه برسد به آن کسی که رفته در خارج از ایران و این کارها را انجام میدهد! شما هم اینقدر ذوق نکنید، اتفاقی که نیفتاده است.
ببینید؛ هستی به دستور و الهام روح، چطور شوروی را زمین زد! آمریکا را هم همینطور زمین میزند! اهل هر گروه و طایفهای که باشی، باید بدانی که هستی کارهای خوب را جایزه میدهد و کارهای بد را تنبیه میکند! با این صلواتهایی که ما میفرستیم، حضرت روح از ما راضی است، چون خداوند راضی است، رسول خدا و امیرالمومنین راضی است. با این صلوات هستی به ما لبخند میزند و وسایل رشد و ترقی ما را فراهم میکند.
پیروزی ما هم در غلبه نیست، باید بدانیم که ما اشتباه میکنیم که اینطور فکر میکنیم، امام حسین(ع) اگر غلبه میکرد پیروز میشد! اما دیدیم امام حسین شکست خورد، قطعه قطعه هم شد ولی پیروز شد! پیروزی ما معنایش این نیست که کتک نخوریم و تنبیه نشویم، بلایی از طرف دشمن سر ما نیاید! ما غلبه نمیکنیم، ولی پیروز میشویم! این نمونهای از کارهای خداوند است که از دست هیچ کس بر نمیآید، که انسان در اوج شکست، پیروز هم بشود!
ما هنوز این جمله طلایی حضرت زینب سلام الله علیها را نفهمیدهایم؛ که فرمودند: "مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا". بی بی جان! در اوج ذلت و اسارت و حقارت، چه دیدید، چه شهود کردید که جز زیبایی نبود؟
بحث به این جا رسید؛ شما که صلوات میفرستید و من هم با شما هم نوا میشوم، لبخند رضایت مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها را حس میکنم! ای کاش این حال دائمی بود، به میزانی که این حال با ما باشد، ما "صادِقُ الوَعد" و هم "مُستَجابُ الدَّعوَه" و هم موفق میشویم.
کاری به تعداد افراد حاضر در جلسه نداشته باش، بعضی از محاسن سفیدها یادشان است، که بزرگان گاهی روضه که میگرفتند، یکنفر در آن شرکت میکرد! از او سوال میکردند: حضرت آیتالله! شما که این همه زحمت میکشید، ولی روضه یکنفره خیلی خلوت است، روضه آیتالله مجتهدی(ره) که ما میرفتیم، با اینکه در روضه تنها سه نفر حضور داشتند به من میفرمودند آنجا بنشینید، حال اینکه تمام مجلس خالی بود، ولی گویا بزرگی حضور دارند که هرکسی متناسب با جایگاه خودش باید جای خاصی بنشیند!
مقصود از این سخنان این است که وقتی که میخواهید صلوات بفرستید، لازم نیست حاجاتتان را بگویید، البته اگر هم بگویید اشتباه نیست. آنچه که تو را پیش اهل بیت عزیز کرده این حال تضرع و اخلاص و معرفتی است که در حال صلوات پیدا میکنی. تلاش خودت را بکن تا این حال در زندگیت دائمی شود، فراموش نکنی! حالِ تو اگر حال صلوات بشود، دیگر متصل هستی. خوشابحال آن کسی که اینطور صلوات میفرستد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها
«يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعراء:۸۹)
خدایا قلب ما را با صلوات شستشو دادی، خدایا بر نورانیت و بصیرت ما بیفزای، خدایا شما فرمودید؛ شیعیان آخر الزمان، محروم هستند، به ما وعده دیدار مادر را دادید، خدایا چشم ما را به جمال حضرت زهرا روشن بفرما، خدایا بصیرت و نورانیت به ما عنایت بفرما.
صلی الله علیک یا سیدتنا و مولاتنا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناکِ بین یدی حاجاتنا، یا وجیهتاََ عند الله اشفعی لنا عند الله.
مطالبی که به عنوان علوم تعلیم و تربیت قرآنی نقل میکنیم، مفاهیمی است که باید قلب و روح ما را تسخیر بکند. اندیشه ما را هدایت بکند. راهبردها را به ما نشان بدهد.
ما بعد از راهاندازی مدرسه در پرند تجربیاتی هم پیدا کردهایم که؛ بعد از یاد گرفتن مسائل نظری، باید ببینیم صورت اجرایی این مسائل چه میشود. زمان بازی کردن و درس خواندن بچهها، درست کردن یک نمایش یا سرود، یادگرفتن درس علوم، ما با این مفاهیم نظری، چه کاری باید انجام دهیم؟ (این نکته را هم ان شاء الله یکروزی توضیح خواهیم داد)
مبانی تعلیم و تربیت مفاهیمی است که اگر از قرآن با تدبر بیرون بیاید، اهداف، اصول، فلسفه تربیت، روشهای تربیت به صورت خود به خود از آن روشن میشود. حالا باید ببینیم این سخنانی که ما میگوییم، قابل تطبیق است، راست است یا دروغ؟!
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره:۳۰)
من(خداوند) میخواهم در ارض که به معنی جای تنگ و تنگناست، ناسوت، جایی که دست و بال انسان بسته است و نمیشود خیلی کار کرد، خلیفه قرار دهم. ارض جایی است که در آن "يُفْسِدُ فيها" و "يَسْفِكُ الدِّماءَ" میشود. اتفاقاََ من میخواهم در همین جای بد و زبالهدانی، خلیفه قرار دهم.
خلیفه یعنی جانشین خدا، کسی که بتواند با ملکوت در ارتباط باشد. ملائک گفتند: خدایا! تو که بهتر از ما اطلاع داری، ارض یعنی عالم اعراض و عالم اجسام و محدودیتها و... ، حالا قرار است اینجا کسی بیاید که خلیفه شود و کارهای خدایی بکند؟!
خدا جواب داد: "قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ". حالا ببینید من میتوانم در روی زمین کارهای خدایی انجام دهم یا نمیتوانم؟
اگر تدبر کنیم در قرآن و بفهمیم مبانی چیست، از این مبانی میتوانیم فلسفه و اهداف و برنامه و روشها را استخراج کنیم؛ یعنی خودش بیرون بیاید.
حالا از همین آیه که خواندیم، این مطالب را باید برون بیاورم تا ببینید. اعتراض ملائکه بجا بود، زیرا نمیدانستند از این زبالهدان دنیا چطور خلیفه درست میشود؟! من(خداوند) چیزی میدانم که شما نمیدانید. استخراج فلسفه و اهداف و فلسفه را بررسی میکنیم.
به چه چیزی فلسفه میگویند؟ چراییهای بحث، فلسفه میشود. آقای داروین! چرا میگویی پدربزرگ ما میمون بوده؟ با پیدا کردن چند تا استخوان به این نتیجه رسیدهای؟ جواب چراهای ما، فلسفه آنهاست؟ با همین مطلب است که این همه اشتباه کردهاند و ماها و خودشان را میمون حساب کردهاند و هرجوری میخواهند ما را به تمسخر میگیرند!
استادی دیروز در تلوزیون عکسهایی نشان داد که ما و ترکیه متعلق به یک منطقه آب و هوایی هستیم، قبلاََ آب و هوای ما در ایران مثل ترکیه برفی میشد و برف زیادی میبارید، که من هم یادم میآید، اینقدر برف بود در همین تهران که وقتی میرفتیم روی آن تمام خانهها را میدیدیم! چی شده ایران برف نمیآید ولی ترکیه همان برفها میآید؟ آن استاد میگفت: کاری با ابرهای باردار به برف میکنند که برفشان را هنوز به ایران نرسیده بریزند به زمین! هرچه به مجلس و آقای ظریف گفتم که صحبت کنید تا این کار را نکنند، ولی اینقدر درگیر امور سیاسی هستند که این کار را فراموش کردند و منطقه برفش را از دست داده!
اینها ما و خودشان را میمون تصور میکنند که هرکاری که دلشان بخواهد انجام میدهند!
ولی قرآن اینطور نفرموده؛ وقتی از خدای متعال سوال میکنیم که خدای متعال چرا این آیه را اینطور نازل فرمودهای؟ برای اینکه شما چند چیز را اطلاع داشته باشید:
مدرسهای که میخواهید تاسیس کنید آیندهاش و نهایت ارتقاء معنوی این فرزندان، باید به "خلیفه اللهی" برسد!
یعنی اهداف عالیه اسلام در تعلیم و تربیت، خلیفهالله شدن است. اهداف را خود قرآن بیان میکند. چرا فرموده "فی الارض"؟ این موجود عجیب که قرار است بر عالم تسلط پیدا کند، حتی بر حضرت روح! این کار را روی ارض که نمیتواند بکند، خدایا چرا در ارض این کار را میکنی؟ برای اینکه مدارس و تعلیم و تربیت در زمین، قرار است انجام شود. اگر یاد نگیرید که در همین شرایط بچهها را رشد دهید، چه کار میخواهید بکنید؟! شما باید در همان ارض بچهها را رشد بدهید! نمیشود گفت: زمین است و جای فساد، هر کسی هر کاری خواست انجام دهد. شما باید بتوانید روی همین ارض و زمین با تمام این مشکلات این کارها را انجام بدهید و به خلیفهاللهی برسید.
خلیفه اللهی را به شما تعارف نمیکنند، خودتان باید به آن برسید. در همین زمین، از پستترین مرحله خلقت باید دست و پا بزنید و با چنگ و دندان با موانع مبارزه کنید، تا بالا بیایید و آهسته آهسته از ارض و ناسوت بیرون بیایید و به عالم ملکوت برسید؛
«فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (یس:۸۳)
ملکوت دست خداوند است، کسی هم که تربیت خدایی پیدا کند دست خدا میشود و ملکوت را در دست خودش میگیرد، چه برسد به عالم ناسوت!
ای خدا، چرا خلیفه قرار دادی؟ خلیفه یعنی نماینده علم و عظمت و جمال وجلال و قدرت و سطوت و... تو، برای چنین موجودی؟!
اهداف تعلیم و تربیت اینجا معلوم میشود که یک هدف کلی دارید که خلیفهاللهی است، و یک سری اهداف تفصیلی هم داریم؛ مانند رسیدن به سطوت، جمال، جلال، علم، نورانیت، بصیرت و عظمت و... . تمامی اینها انشاءالله قرار است اهداف تفصیلی مدرسه ما بشود.
بعد هم می فرماید:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره:۳۱)
"اسماء" و "کُلّ" باید شرح داده شود، در تعلیم وتربیت قرآنی کاری باید کرد که بچه ها اسرار عالم را بفهمند، به ریاضی و علوم که در فلان کتاب آمده بسنده نکنیم.
در دانشگاه باید استاد دانشگاه این را بداند که دانشگاه جایی است که باید اسرار را فهمید، نه اینکه هرچه که غربیها گفتند باید تکرار کرد و بیست گرفت. فقط تکرار کرده، اجازه استنتاج و برداشت به او ندادهاند، اجازه ندادند که سر از اسرار در بیاورد.
حفظ کردن نام و نظرات دانشمندان غربی نمره دارد! طوطیوار باید کتابها را حفظ کند! اسلام میگوید: ما میخواهیم مدرسه شما، عَلَّمَ الاَسماء بشود. حتی یک دانشگاه با این شرایط سراغ دارید؟
مقصود این نیست که از ساعت اول فقط اینها را یاد بگیرند، بلکه باید مسیر تعلیم و تربیت به اینجا منتهی شود. باید یاد بگیرد که اسماء یعنی حقیقت اشیاء. این را از بچگی هم میشود شروع کرد. مدارس درجه یک و عالی بروید و بررسی کنید و ببینید معلمها و اساتید یک کلمه از حقیقت شناسی به بچهها یاد میدهند؟
حقیقت ازدواج، طلاق، اتوبوس، هواپیما، جنگ، صلح، لباس، غذا، پدر و مادر، رفاقت، مدرسه، دانشگاه، مسجد و عبادت، روضه، روحانیت، مرجعیت و... چیست؟ از اینجا شروع میشود.
کسی از اینجا شروع کند و مهارت داشته باشد، تقوا و تفکرهم داشته باشد "ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا" آهسته آهسته اهل آموزش اسماء میشود.
بزرگان اسلام غریب و تنها هستند؛ مرحوم سیدعلی آقای قاضی، چرا روزها در اتاقی در قبرستان میرفتند؟ زیرا کسی نیست که با او سخن بگوید و او این حرفها را بفهمد. حقیقت امور را باید بفهمیم. سخن از جادو نیست! بلکه باید چیزهایی را که میشناسیم، حقیقت آنها را درک کنیم. با شناختن این حقایق به سمت ملکوت میرویم.
«فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (یس:۸۳)
ملکوت را که شناختیم، بعد از آن اسماء را هم یاد میگیریم. اکثر ما معنی ملکوت را نمیفهمیم! زیرا با حقایق اشیاء آشنا نیستیم و در مورد حقایق اشیاء، کار و فعالیت نکرده ایم.
این مراسمات ختم و ازدواج و... ما نشان میدهد که حقیقت مرگ و ازدواج و تولد و... را نمیدانیم! ما انسان هستیم ولی با هم ارتباط درست نداریم! حقیقت همسایگی را نمیشناسیم، اگر به همسایهها احترام هم میگذاریم به جهت روایاتی است که وارد شده است. در صورتی که روایات تنها برای احترام گذاشتن نیست، میخواهند حقیقت همنشینی و همسایگی را به ما یاد بدهند.
از اجزاء مبانی تعلیم و تربیت که خداوند در قرآن فرموده است؛ مدرسهای که باز میکنید باید از علم شروع شود، اما مدارسی که ما باز میکنیم از جهل شروع میشود!
اگر ما سراغ حقایق برویم از علم شروع کردهایم. با فهم و شعوری که باز کردهایم وارد مدرسه میشوید. از همان اول بدانید وارد کجا شدهاید، چه چیزی میخواهید یاد بگیرید، حقیقت این هستی چیست؟ از همان اول، هستی شناستان میکنیم؛ «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها».
بحثی در رشتههای فلسفه دانشگاهها هست که؛ قبل از تولد در این دنیا، آیا علوم و مطالبی را میدانستیم یا نمیدانستیم؟ در بحث شناخت در کتب فلسفه مطرح میشود، شناخت ما پیشینه دارد یا نه؟
آنهایی که میگویند این شناخت پیشینه دارد، صد نشانه و دلیل میآورند که ما قبلاََ هم دانا بودیم و این دنیا فقط یادآوری است. دلیل میآورند که؛ ببین این بچه که به دنیا آمده است، شروع میکند به گریه کردن، وقتی سینه مادر را در دهانش میگذارند، با زبان بیزبانی میگوید این همانی است که من میخواستم. وقتی بچه را در آب ولرم میگذارید خوشش میآید، هنوز چشمهایش را باز نکرده و تنها چند روزش است ولی شروع به بازی میکند.
من فیلم دیدهام که بچه نوزاد را در آب رها کردهاند، شنا کرده و خفه هم نشده! یعنی آب را میشناسد. در برابر حرارت جیغ میزند و عکسالعمل نشان میدهد، یعنی میشناسد.
همه چیز را میشناسد و این امور دنیا تنها یادآوری است و اصل علم نیست، علم را انسان بلد است. البته عدهای هم مخالف این نظریه هستند، میگویند از کسی که آموزش ندیده هر چه بپرسید؛ تانژانت، کتانژانت چیزی از این اصطلاحات را نمیداند! پس چرا ادعا میکنید همه چیز را بلد است؟!
کدام گروه درست میگویند؟ قرآن میفرماید:
«مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ» (یس:۸۳)
اگر قلب فعال بشود، قلب با ملکوت اشیاء آشنا است و تا چشم و گوش و فهم قلب باز شود، همه اینها را میداند.
قرآن میفرماید:
«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ» (فصلت:۵۳)
به زودی همه آیات خودمان را به این انسان نشان میدهیم، نه تنها در آفاق نشان میدهیم، بلکه در انفس و وجود خودشان همه را نشان میدهیم، به شرطی که "سَنُريهِمْ" اتفاق بیفتد.
یعنی شما چشم بچه را باز کن، بعد از آن همه چیز را میبیند.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی (هاتف اصفهانی)
شما چشم دل را باز کن، ببین چه میبیند؟ کسی که دلش کور است، در آخرت هم چشمش کور خواهد بود.
«مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى» (اسراء:۷۲)
کسی در این دنیا چشمش باز باشد در آن دنیاهم چشمش باز خواهد بود. اگر چشم آخرتی او باز شود، همین الان ملائکه و... را میبیند.
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» (فصلت:۳۰)
کسانی که به خدا معرفت صحیح پیدا کردهاند، ملائک را بر آنها نازل میکنیم. ملائکی که انسان نه میفهمد و نه میبیند، به درد نمیخورد. این انسانها حضور ملائک را میبینند و مکالمه میکنند، بوسیله لسان و چشم و گوش قلب.
پس در فلسفه تعلیم و تربیت قرآنی مطرح میشود که؛ آیا بچه ها و دانشآموزان و... تعلیم و تربیتشان را از صفر تا صد باید به آنها یاد داد؟ جواب میدهیم: خیر، تنها باید چشم و گوش قلب آنها را باز کرد، باقی آن با خداست، خودش تمام چیزهایی که باید بشناسد به او نشان میدهد.
این فلسفه تعلیم و تربیت قرآنی است. میفرماید، تنها روی حافظه کار نکنید، روی بصیرت و نورانیت قلبشان کار کنید.
حالا میفهمید مدارس چقدر از اهداف قرآنی دور هستند، حتی مدارس اسلامی چنین هستند! مدارس اسلامی، نه اهدافشان اهداف قرآنی است، نه تربیتشان تربیت قرآنی است. اگر میخواهید تربیتشان قرآنی باشد میفرماید؛ باید بر روی باز کردن چشم و گوش و فهم دل دانشآموزان کار کنند.
تعلیم و تربیت را از علم شروع کنید، نه از جهل! با همان داشتههایشان با آنها کار کنید و ودایعی که خدا در قلبشان گذاشته نشانشان بدهید.
سوال؛ این حضرت زهرا(س) و حضرت اباالفضل(ع) که کسی آنها را نمیبیند، چه فایدهای دارند؟! ما حضرت مولایی داریم که بتوانیم با آنها حرف بزنیم و ببینیمشان! غیبت حضرت صاحب الامر نمادین است؛ میفرمایند: من غایب هستم و پدرم حضرت امیرالمومنین هم غایب هستند، ولی اگر چشم شما باز شود هم من را میبینید و هم پدرم امیر المومنین را و هم رسول خدا(ص) و... را.
«لهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف:۱۷۹)
ما همه چیز به انسان دادهایم، ابزاری برای دیدن و شنیدن و فهمیدن. حتی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند: خدا دیدنی است. (ر ک: ترجمه تفسير الميزان، ج۸، ص:۳۳۶) البته اشکال ما این است که خیال میکنیم با این چشم ظاهری دیدنی است، بلکه با چشم دل دیدنی است. چشم دل برای این است که خدا را ببینیم، اتفاقی که در عالم ذر رخ داده است.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ» (اعراف:۱۷۲)
تمام ین امور را میخواهیم دوباره تکرار کنیم، در عالم ذر آن اتفاق افتاده برای اینکه نگویید: "أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ". روز قیامت خدایا ما غافل بودیم! نشان به ما هم ندادی، امروز هم به ما نگویید که آن زمان کور بودید! چشم را به شما داده بودیم. با آن چشم قرار بود دوباره تمام آنچه را در عالم ذر نشانتان داده بودیم، دوباره به شما نشان بدهیم. ولی شما اصلاََ پشت این دوربین نرفتید. عینک لازم را هم نزدید، خوب معلوم است که هیچ چیزی نمیبینید.
اگر این کارها را میکردید، تمام آنچه در عالم ذر مشاهده کردید اینجا هم میدیدید.
بنابر مطالب بالا؛ در فلسفه تعلیم و تریبت یکی از مباحث فلسفه تعلیم و تربیت این است که "وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها". تعلیم و تربیت انسان از علم شروع میشود نه از جهل!
علم هم یعنی نورانیت و رؤیت، نه معلومات! یعنی ببینی و چشمت باز شود.
مدرسه تنها کاری که باید بتواند بکند، این است که چشم بچه را باز کند. اگر چشم بچه را باز کنید، همه چیز درست میشود. اما اکنون فقط میخواهند حافظه بچه را باز کنند!
اگر بتوانید چشم بچهها را باز کنید، یکدفعه همه چیز برایشان روشن میشود. باید به دنبال این پیش نیازها باشید که مدرسه قرآنی با علم شروع میشود، نه با معلومات.
"وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ..." وقتی که آدم صورت واقعی پیدا کرد (پیش از این صورت حقیقی را دارا بود ولی اعضا و جوارح را دارا نبود. صورت حقیقی او همان ذات حقیقی بود، که متصل بود به ذات مبارک حضرت محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم صورت واقعی او جای تمایز بین افراد بشر است). وقتی به صورت واقعی رسیدند، تمامشان را که قرار است تا روز قیامت به دنیا بیایند از اصلابشان بیرون کشیدیم و انوار خودمان را به کمال و جمال نشانشان دادیم. بعد، از آنها پرسیدم: من خدای شما نیستم؟ "قالُوا بَلى شَهِدْنا" همه آنها گفتند: بله؛ ما به وضوح مشاهده میکنیم که تو خدای ما هستی.
این آیه در تعلیم و تربیت چه کاری میکند؟ میفرماید: این انسان هرچه باید ببیند، دیده است. یعنی تعلیم و تربیت اسلامی با علم شروع میشود. تنها باید دوباره این چشم را باز کرد که به او بگوییم اینها همانهایی است که در عالم ذر دیدهای. در همین دنیا هم میتوانی حضرت مولا و حضرت زهرا (صلواتالله علیهم اجمعین) را ببینی. میتوانی قیامت و... را ببینی.
«كلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَترَوُنَّ الجْحِيمَ» (تکاثر:۵و۶)
اگر علم یقینی پیدا کنی، که آنهم با باز کردن چشمها مُیَسَّر است. (چشم دل) حتی جهنَّم که آخرین مراحل خلقت است را میبینید! جهنمیها را هم میبینید.
با صلوات باید حجابهایی که داریم را از بین برد، آیت الله بهجت فرمودند: گشتیم و گشتیم، ذکری شریف تر و عظیم تر از صلوات پیدا نکردیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خداوند فرموده: "لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَترَوُنَّ الجْحِيمَ" اگر پردهها را کنار بزنیم و با آن گوش و چشمی که گفتیم کار کنید، بهشت و جهنم را راحت میبینید، همه چیز برایتان مکشوف میشود.
پس میفرماید: در مدرسه و دانشگاه باید تلاش کرد تا چشم قلب بچه ها را باز کنیم. به راحتی خیلی چیزها را میبینند.
این آیات فلسفه تعلیم و تربیت را بیان میکند، یعنی جواب چراهای ما را میدهد، مرحله بعد اهداف تعلیم و تربیت را روشن میکند. هدف را روشن میکند و در یک جمله نشان می دهد.
فرق فلسفه و اهداف چیست؟ اهداف سیبل ما هستند، یک کلمه محدود است که نشان میدهد چه کار باید بکنیم. از کجا بدست میآید؟ از فلسفه. اگر فلسفه را بفهمید، راحت اهداف را میفهمید.
فلسفه چیست؟ شرح چراییها است، چرا خدا اینگونه توضیح میدهد؟ چرا فرموده: "عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها"؟ تمام این چراییها را فلسفه توضیح میدهد.
اهداف از درون فلسفه رویش پیدا میکند. فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، نورانی کردن دلهاست. وقتی این را فهمیدی، متوجه میشوی که اهداف هم همین میشود.
آیه بعد: وقتی صورت جسمانی پیدا کرد، "خَلَقَ مِنْها زَوْجَها". خداوند همسر حضرت آدم را هم از وجود حضرت آدم خلق کرد. از اینجا شیطان وارد میشود؛ که شماها هستید که قرار است من را به سختی مبتلا کنید، منهم شما را اذیت میکنم! از چپ و راست به شما نزدیک میشوم، شما در برابر من هیچ کاری نمیتوانید بکنید! ای انسان ضعیف چطور میتوانی در برابر شیطان مقاومت کنی؟!
چرا خداوند این داستان را میگوید؟ چرا این اشتباه و کار غلط شیطان را بیان میکند؟
هدف از بیان این داستان، تعلیم و تربیت است که این عالم ظاهری دارد و باطنی، صورتی دارد و سیرتی، واقعیتی دارد و حقیقتی، مُلکی دارد و ملکوتی.
انسانهای ظاهربین ارزشی ندارند، این بلایی که سر شیطان آمد بر سر ما ها هم میآید. نباید بی توجه بود!
ای شیطان تو میتوانی در ظواهر این انسانها دست ببری، ولی در باطنشان نخواهی توانست. میتوانی روسری و حجاب این دختر را جابجا کنی و به آرایش کردن اجبارش کنی تا اسباب بازی بقیه شود. از قلب او تو اطلاع نداری، یکبار ممکن است ما عنایت کنیم و او را پوشیده و بهترین فرد کنیم. سیرت و باطن و ملکوتش دست ما است: «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ» (مومنون:۸۸)
در تعلیم و تربیت تنها به ظاهر نگاه نکن، باطن را هم ببین. مدارسی بودند که حتی به اشکالات خیلی بی اهمیت مثل آستین سه ربع هم ایراد میگرفتند! ولی حالا راضی هستند که آن فرد با آستین رکابی هم بیاید ولی حداقل نمازش را بخواند!
یکی از آن شخصیتهای مدارس قدیمی اسلامی، یک مشت کاغذ به من داد، گفت نظرخواهی از فارغ التحصیلان فلان دبیرستان است که شما میخواهید چه کاره شوید؟ تمامشان آرزوهای مادی و پولی داشتند! یک نفرشان نگفته بود برای اسلام میخواهم فلان کار را انجام بدهم! کار به جایی رسید که هیات امنای مدرسه رفتند و طرح تعطیلی مدرسه را دادند! گفتند عمر ما را تلف میکنند و این همه هزینه و امکانات و خیرین را جمع کنیم که به هیچ نتیجهای هم نرسیم!
چرا این اتفاقات افتاد؟ به جهت اینکه تنها روی ظاهر فکر میکنند! یادم هست زمانی که دبستان بودم و در مدرسه اسلامی خیلی خوبی درس میخواندم، موقع سجده ناظم مدرسه با چوب چنان محکم به پاهای ما ضربه میزد که چرا پاهایتان را روی هم میگذارید؟! باید پاها کنار هم باشند نه روی هم و...!! به جای اینکه با مهربانی و عطوفت تذکر بدهند، کتک میزدند! اگر پدر و مادر ما، ما را نجات نمیدادند، ما هم مانند بقیه میشدیم!
این کار آنها یعنی فقط بر اساس ظاهرسازی راه رفتن! حوزهها و مساجد هم همینطور هستند. نباید تنها به ظاهرسازی توجه کرد. البته ظواهر خودش نماد باطن است، اینقدر باید عمیق کار کرد که ظاهرش را خودش درست کند. اما اینطور نباشد که تنها ظاهرش را درست کنی!
در به وجود آمدن این وضعیت همه مقصر هستیم. بچه را به زور نمازخوان و قرآن خوان نکن، برای نماز خوان کردنش، ببر او را در جمعی که نماز میخوانند، ولو اینکه بازی کند، اینقدر خودت تذکر و شرح نده، بگذار دوستانش به او بگویند و خودش پی ببرد.
باید به ملکوت و حقیقت اشیاء فکر کرد. حقیقت نماز و تحصیل را باید در وجود بچهها متجلی کرد. حقیقت درس خواندن، آگاهی و معرفت به هستی است، حال شیمی و فیزیک و حتی موسیقی باشد یا هر علم دیگری. علمای اسلام به موسیقی هم آگاهی داشتند، اما نه رقاص بازی.
علمایی هم بودند که احکام را به دقت بسیار زیاد رعایت میکردند، فلان عالم سه تا عبا داشت، یکی برای نماز و دیگری برای کوچه و دیگری برای منزل که نکند احتیاط داشته باشد! من خودم دیدهام، برخی افراد که وسواس داشتند میآمدند در مسجد امام زاده زید بازار که حوض مرمرین و زیبای آن از آب قنات پر و لبریز میشد، آب به آن تمیزی را کنار میزد و از زیر آن آب (مغز آب!!) وضو میگرفت! ده بار آب حوض را روی صورتش می ریخت که جاری شود! تنها ظواهر احکام را رعایت میکرد.
وضو از ضوء است، یعنی نورانیت، آیا این وضو گرفتنِ تو هم نورانیت دارد؟
شیطان از همین ظواهر به ما ضربههای کاری میزند! ولی دست شیطان به حقیقت و ملکوت نمیرسد. این نکته با توجه به قرآن بیان میشود.
الان ما داریم مبانی تعلیم و تربیت را میگوییم که فلسفه تعلیم و تربیت از آن بیرون بیاید. هر شیئی باطن و ملکوتی دارد و کار مدرسه این شد که پرده از این ملکوت بردارد در هر مقطعی به اندازه ظرفیت خودش این پرده را بر میدارد. کدام مدرسهها این کار را انجام میدهند؟
اگر واژهی "چرا" را بر سر جملات و دستورات تعلیم و تربیت بگذاریم، فلسفهاش بیرون میآید. اگر بخواهیم برنامههای آنرا استخراج کنیم، واژهی "چگونه" را بر سر جملات میآوریم.
اکنون مشغول بیان چراییها هستیم، تا بگوییم "به این دلیل"؛ خدا این را گفته است، اهداف فعالیت ما هم خودش بیرون میآید.
خدا فرموده: "وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها" و "وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ..."
چرا خداوند اینها را گفته است؟ برای این است که بگوید تعلیم و تربیت با علم شروع میشود نه با جهل. راه علم هم بازکردن چشم دل و چشم قلب است. اهداف هم از همین جا بیرون میآید؛ این را میفهمی که خدا میگوید: هدف تعلیم و تربیت قرآنی، نورانی کردن و بازکردن چشم و گوش دل است.
متوجه شدیم که مبانی، فلسفه را نشان میدهد، از درون فلسفه هم اهداف بیرون میآید.
جلوتر که می آییم میفرماید: "خَلَقَ مِنهْا زَوْجَهَا". همسر این آدم را هم خلق کردیم. چرا میفرماید "مِنهْا"؟ خداوندا! چرا اینطور فرمودی؟ این نکته چه جایگاهی در تعلیم و تربیت دارد؟ برای این است که شما گرفتار فمینیسم نشوید، عدهای بگویند: خانمها بهتر هستند، عدهای هم بگویند مردها بهتر هستند.
در حالیکه همه از وجود و جنس هم هستید. کسی از کسی برتر نیست. تنها "ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْض" (نساء:۳۲) به بعضیها امتیازهایی دادهایم که به طرف مقابل هم امتیازهای دیگری دادهایم.
قرآن می فرماید:
«وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم:۲۱)
از آیات ماست که شما را برای زنها و زنها را برای شما خلق کردیم، که هر دوی شما در کنار هم آرامش پیدا کنید. این آیه دو معنی دارد، یکی اینکه زن موجب آرامش مرد است. یکی اینکه زن وقتی در خانواده وارد میشود، موجب آرامش کل خانواده است. زن موجب آرامش است.
اما مرد:
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» (نساء:۳۴)
مردها موجب برنامهریزی و موجب آسایش زن هستند، آسایش برای خانواده و زنها فراهم میشود، آرامش برای خانواده و شوهر و بچهها. نباید آیه "قَوَّامُونَ" را به معنی گردن کلفتی و اختیارداری مردان ترجمه کرد. به معنی برنامهریز خانواده ترجمه کن.
خلقت شما بر اساس این برنامهریزی بوده و باید به دنبال تحققش باشید. زنها مشمول آیه "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" هستند، برای اینکه خانواده در کنارشان آرام بگیرند.
اگر مدرسه دخترانه تاسیس کردهایم، فلسفه تعلیم و تربیت مدرسه دخترانه چیست؟
خیال میکنند سالها باید تلاش کرد تا بلکه هدف تعلیم و تربیت قرآنی را فهمید! ولی حالا به راحتی روشن میشود. باید مدرسه دخترانه با هدف "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" باشد. باید وسیله آرامش بشود.
وقتی برای پسر برنامهریزی میکنی، باید بدانی که پسر باید وسیله آسایش باشد. این کار را هم تک نفری و انفرادی نگاه نکن، مرد باید وسیله آسایش جامعه هم باشد.
"قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ"، این مقام مرد است و باید عمل و خدمت کند و اگر دولتمردی چنین نکند، معزول و ملعون است.
بر اساس این آیه مرد برنامهریز خانواده است. خانمها هم نگویند چرا شوهر من با تاکسی کار میکند؟! من هم میخواهم بیرون بروم و راننده تاکسی باشم، البته حرام نیست، ولی ای زن بدان که "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" مقام توست. برای مقام مادر در قرآن چقدر تاکید و و تایید شده است.
اگر کسی بگوید "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" ممکن است اختصاصی به زن نداشته باشد، برای مرد هم باشد، جواب میدهیم: آیات مربوط به مادر را اگر ببینید، میفهمید که "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" متعلق به مادر است که موجب آرامش فرزندان و خانوادهاش میشود.
در دبیرستان، دختری تربیت کن که "لِتَسْكُنُوا إِلَيْها" و موجب آرامش خانواده شود. پسری تربیت کن که مشکلات زندگی را برطرف کند، بتواند بار مشکلات را بردارد. لوس نباشد، همش بگوید: موتور میخواهم، دوچرخه میخواهم مسافرت و... . این چنین پسر خوشگذرانی را نمیتوان جمع کرد. تا لنگ ظهر خواب و شب تا دیر وقت بیدار! آن تربیت دختر و این هم تربیت پسر!
در حالی که قرآن برای تربیت پسر و دختر برنامه دارد. پسر باید باعرضه و با برنامه (هر دو) باشد که بداند چه کاری میکند. بتواند زندگی را مدیریت کند.
۱۱ مرداد ۹۷
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
0 نظر