بسم الله الرحمن الرحیم
فکر میکنید چند مرکز هستند که بنشینند و راجع فرمایشات ائمه اطهار و قرآن تدبر و بحث کنند؟ نمیگویم جایی نیست، ولی در مقابل این کسب و کارها و مغازههایی که هست، سهم ائمه اطهار (علیهم السلام) از زمان و وقت شیعیانشان چقدر است؟! هر کس کارش گیر کرد یک سلام علیکی با حضرات میکند، اگر کسی هم وضعش خوب باشد، کاری با ائمه اطهار ندارد.
با توجه به این مطلب میتوان گفت دوران غربت ائمه اطهار (صلوات الله علیهم) دوباره شروع شد! اگر دستان ما از دامنشان کوتاه شود، با این همه خطرات و تهدیدهایی که در جهان داریم، گرگها ما را پاره میکنند.
سربلندی و آبروداری ما در جهان به برکت ائمه اطهار است.
مدرسهای هست در دَروس قلهک. زمانی من در هیات مدیره آن بودم، از معلمینی بودیم که انتخاب شده بودیم به عنوان هیات علمی و هیات مدیره، البته بعدها سر جریان حجتیه با آنها اختلاف پیدا کردیم و بیرون آمدیم. در زمان شاه در آن محله ماشینی که پنج نفر در آن بودند میآمدند و ما را نگاه میکردند، یکی از آنها میگفت این از معلمین مدرسه است، این را که میگفت و میرفتند و کاری دیگر نداشتند، این سختگیری و مراقبت تنها برای این بود که ریش داشتیم! انقلابیها یا به قول خودشان خرابکارها را دنبال میکردند. این طور جَوّی حاکم بود!
پدر من توسط یک بهایی باماشین زیر گرفته شد. بعد از تصادف او را به بیمارستان میثاقیه (بیمارستان مصطفی خمینی) بردند که متعلق به بهاییها بود، من هم نمیفهمیدم چرا اینجا آوردند؟ به ما گفتند پدرتان تصادف کرده و ایشان را بردهاند بیمارستان، ما هم رفتیم. یک شب گذشت و شب دوم جوانی که پدر من را زیر کرده بود، به همراه یک پاسبان و دو نفر دیگر آمدند و نگاه کردند و پرسیدند: پدرتان مرده است؟ گفتم نه نمرده است، دکتری هم آوردند که زنده بودن ایشان را تایید کرد، ولی همان شب فوت کرد، ما هم دیگر آن پسر را ندیدیم، با اینکه باید میآمد و دلجوی میکرد!
بعدها فهمیدیم که مدتی قبل از تصادف، پدر من در خواربارفروشی برای خرید رفته بودند. دیده بود جوانی فحش رکیک به حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) میدهد. پدر پیر ما هم آدم غیرتمند بودند، محکم میکوبد درِ گوش آن جوان و به بیرون از مغازه پرتش میکند. یک هفته نکشید که سر پدر ما را زیر آب کردند و او را کشتند.
پلیسی که آمده بود، راننده را محکوم نکرد! بدون وثیقه و چیزی آن پسر را رها کردند! در دادگاه هم که تشکیل شد، آن پسر محکوم شد ولی هر وقت با پاسبان هم که میرفتیم، او نمیآمد.
یکسال گذشت و یک زن بی حجاب آمد در دفتر مدرسه نیکان و گفت با یک کسی به نام زاهدی کار دارم، گفتم بفرمایید! گفت: من رییس ساواک اینجا هستم، به نفع شماست این پرونده را دنبال نکنید! اگرنه زندگیتان به باد میرود! من هم با عصبانیت داد و بیداد کردم، معلمها و مدیر سریع آمدند و من را بردند در اتاقی دیگر و گفتند: الان در مدرسه را میبندند، چرا داد زدی؟! گفتم پدرم را کشتند، داد هم نزنم! این وضع امنیت آن زمان بود. امنیت داشتیم ولی اینجوری!
اگر ریش داشتی متهم بودی! یک هفته طرف را بدون دلیل و از روی احتیاط دستگیر میکردند و کتک میزدند، بعد رهایش میکردند و میگفتند برو خوشحال باش که پرونده نداری!
بعد از انقلاب و این همه شهید، در این کلاس تازه جمع ما شده این ده نفر، که میآیند اینجا و حضور دارند، شما باید کار و فعالیت علمی کنید. تولید علمی داشته باشید، استاد تربیت کنید تا شهرهای مختلف را پوشش بدهند، اگر دیر بجنبیم و زحمت نکشیم و یا خدای نکرده سایه این رهبر از سر ما کم بشود، آن زمان بعضی پیدا میشوند و میآیند و اعتراض میکنند که این حرفها چیه که میزنید؟!
من مشاور وزیر آموزش و پرورش بودم، شخص گمنامی نبودم ، به راحتی من را دادگاهی کردند و در پرونده نوشتند به اتهام توهین و افتراء و تشویش اذهان عمومی و... باید به دادگاه بیایید! آن زمان من سکته کرده بودم عمل جراحی هم داشتم، شیمی درمانی هم کرده بودم، در رختخواب استراحت میکردم، با کمک چند نفر و داخل یک پتو من را بلند میکردند! در این شرایط نامه دادگاه میآورند که بیا دادگاه! آن هم چند نامه!
نامه دادگاه را اول نمیفرستادند به اتاق کارم که کنار اتاق وزیر بود، تا منشی بگوید آقای دکتر نامه دارید! اول میفرستادند به منطقه آموزش و پرورش تا بعد نامه از آنجا برود اداره کل آموزش و پرورش در میدان فلسطین، از آنجا در همه دوایر دور بزند تا همه بپرسند دکتر زاهدی چه کسی است؟ و از آنجا بفرستند وزارتخانه و از وزارتخانه بفرستند به منزل ما! تا همه جا پخش شود که من دادگاهی هستم! علت آنرا هم کسی نمیدانست، خیال میکردند که من دزدی یا خلافی دیگر مرتکب شدم که میخواهند محاکمهاش کنند!
آبروی ما را هم بر سر این کار گذاشتند. نامه هم که میرسید با آن بیماری، توان حضور در دادگاه را نداشتم. مجدداَ دوماه دیگر همین نامه میرسید تا بعد از یکی دو سال نامه آوردند که شما نیامدید ولی ما حکم شما را صادر کردیم! که ششصد هزار تومان جریمه نقدی باید پرداخت کنید. زندان و شلاق و... را حذف کرده بودند! جرم من تشویش اذهان عمومی نسبت به ساحت مقدس آقای خاتمی! بود.
اگر اعتراضی به حکم دادگاه داری بیا وگرنه ششصد هزار تومان را اگر پرداخت نکنی به عنوان بدهکار حکم جلبتان را صادر میکنیم.
در نهایت با عصا و حال بد رفتم به قاضی اعتراض کردم که مرد حسابی اگر قضاوت بلد نیستی مسلمان که هستی (من دکترای حقوق هم هستم) نامه که میدهی باید حواست باشد که من بیمار هستم و توان آمدن ندارم، دفاعیه من را نشنیدهای بدون دفاع از حق و حقوق من، من را محکوم هم کردی؟! گفت من حوصله ندارم، اینقدر پرونده روی میز من هست، اینها را باید جواب بدهم، از من میخواهند اینها را جواب بدهم، آمار پروندههایم را سرماه تصفیه کنم، نمیتوانم اینها را تا دوسال نگه دارم تا تو بیایی! اگر شکایت داری، برو دادگاه انتظامی قضات، من هم با این حال بد، نمیتوانستم بروم و پیگیری کنم.
بعد از جانبازی و جبههای بودن و سرطانی و شیمیایی شدن و موسس امور تربیتی در آموزش و پرورش، به جای اینکه یک مراسم تودیع بگیرند و همه را دعوت کنند و مثل بقیه سکه بدهند و...، از این همه مسئول یک نفر از مسئولان و مدیرکلها نیامد به دیدن و عیادت منی که سالها مسئولیت داشتم و در وزارتخانه تصمیم گیرنده بودم.
امروز دیر بجنبی بدتر از آن زمان میشود. خداوند آنها را ذلیل کرد و همه دیدید.
روز اولی که آقای روحانی رییس جمهور شد، هیات دولت و مسئولان آمدند خدمت آقا، آقای روحانی برای صحبت بلند شدند و گفتند: مردم به تغییر رای دادند! یعنی آن چیزهایی که قبلا تو میگفتی دیگر نیست! حالا دیگر من میگویم! خودش را نماینده مردم میدانست که مردم هم به او رای دادهاند و حالا من هم همه چیز را میخواهم تغییر بدهم.
مردم هم نمیدانستند که این اهانتهایی که به احمدی نژاد میکنند در واقع به رهبر بر میگشت! به خاطر اینکه رهبر یکبار در برابر آقای رفسنجانی در نماز جمعه گفته بود که آقای رفسنجانی خیلی خوب هستند ولی دیدگاه من در اداره مملکت نسبت به فقرا و مسائل اسلامی به آقای احمدی نژاد نزدیکتر است، که مردم بلند شدند و صلوات فرستادند و... از آن زمان هرکسی میخواست به رهبری اهانت کند، کمی غلیظتر آن را به احمدینژاد میگفت!
این علمدار پیر و این رهبر بزرگوار در برابر این اهانتها صبر کرد (فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًى) صبر کردم در حالیکه خار در چشم و تیغ در گلو داشتم، تا مخالفان رسوا شوند.
آن مسئول به راحتی میگفت میخواهم بروم مسائل را با آمریکا حل کنم، راه حل این است که با آمریکا آشتی کنیم! و یک عده نادان هم ذوق کردند و خوشحال شدند که نان ما رفت در روغن.
احمدینژاد میگفت مرگ بر آمریکا و... حال اینها میروند و با بوسیدن دست رییس جمهور آمریکا مشکلات را حل میکنند، ولی آنطور که میخواستند، نشد. گریههای خانوادههای شهدا و روشن ضمیران آنها را رسوا و مفتضح کرد تا اینجایی که رییس جمهور آمریکا کم مانده، رکیک ترین فحشها را به آنها بدهد.
آن زمان میگفت تنها راه نجات شما این کلید (اتصال به آمریکا) است، حالا خودش هم علیه آمریکا حرف میزند با اینکه تئوری خودش رابطه با آمریکاست! سند برجام در دستت است، این برجام را هنوز رها نکردی! گویا در جاهایی مخفیانه به آنها قول و تعهد دادی که زیر برجام نزنی و اگر بزنی تو را حسابی تنبیه میکنند.
هر چه حضرت آقا میفرمایند برجام را رها کن اقتصاد مقاومتی را دنبال کن! بازهم برجام را محکم نگه داشته است و به اقتصاد مقاومتی کاری ندارد. هنوز هم به کشورهای اروپایی میرود و با اینها حرف میزند.
از مدارس دولتی مدرسهای نیست مدیرش از طرف رییس آموزش و پرورش منطقه مامور نباشد که به عنوان تولد امام زمان(عج)، سالگرد انقلاب و... که به بچهها بگوید موسیقی بزنید، چه کسی بهتر میرقصد و...! از آشنایان خودم گفت: رفتم مدرسه، گفتم دخترم را آوردم مدرسه درس بخواند نه اینکه رقص یاد بگیرد! برگشت گفت: آقا شما هم خیلی سختگیر هستید! بگذارید بچهها شاد باشند! شاد بودن بهانه است، آنها به دنبال دستور مقامات بالا، عمل میکنند.
خجالت آور است بگویم در یکی از مدارس بالای تهران کارهایی کردهاند که باید اعدام شوند! رهبر عزیز نامه نوشتند به قوه قضاییه که بازداشت کنید و حد جاری کنید! شلاق یا اعدام. قوه قضاییه هم این دستور علنی و صریح رهبری را پاسخ ندادند، شاید به این جهت باشد که اگر بخواهند برخورد کنند باید با خیلیها برخورد کنند!
گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند. اول باید فلان مسئول و معاون را اعدام کنید، تا کم کم به این پایینیها برسید. اصل جریان آنجاست که به دنبال سند ۲۰۳۰ هستند، که گفته بچهها را باید آموزش جنسی بدهید!
اگر کسی هم بخواهد علیه اقدامات دولت ایستادگی کند، به محض اینکه به رییس جمهور خبر برسد، اینطور نقل شده که رییس جمهور به همراه چند تا از وزرا میروند استعفایش را مقابل رهبری میگذارد و میگویند راه قفل شده، هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم! من هم استعفا می دهم، رهبری میگویند بروید بایستید و کار کنید من هم پشتتان هستم، چرا رهبری اینگونه میفرمایند؟ اگر راست میگوید نباید استعفا بدهد که فردا هم مدعی بشود نگذاشتند کار کنم! استعفا نباید بدهد، باید اعلام عدم کفایت کند.
یعنی بنویسد: این برنامههای من به جز بیچارگی ملت چیزی نداشت. باید مسئولیت خرابکاریها را بپذیرد، نه اینکه استعفا بدهد. استعفا یعنی مظلومنمایی و بدون محاکمه فرار کردن. عدهای ناشی هم در چند جای مهم موج استعفا سر میدهند. برای اینکه بگویند: رهبر نمیگذارد این رییس جمهور مظلوم کار کند! او میخواهد با آمریکا آشتی کند، رهبری با سخنانش با این کار مقابله میکند. باید کتباََ اقرار کند که اشتباه کرده است.
مردم مظلوم تمام سختیها و گرانیها و تورم را تحمل میکنند و به دوش میکشند و صبر میکنند. الان میخواهند بازار ثانویه را راهاندازی کنند، دلار را دو نرخی کنند، این کار توطئه است، برای اینکه به تظاهر نشان دهند که اقتصاد ما سالم است و همان چهار هزار تومان قیمت دلار است، فکر نکنید گران شده است. یک نرخ دیگر هم میگذاریم، نرخ آزاد.
این دلار چهار هزار تومانی را میگذاریم برای مریضها، ماموریتها و مسئولیتها و... . حال کسانی که میلیاردها تومان دلار را به چهار هزار تومان خریدهاند دلار را میآورند در بازار و شانزده هزارتومان میفروشند و گنج پارو میکنند. کارشان را هم قانونی کردهاند!
مردم مظلوم هم خیال میکنند مجلس از حقوق ملت دفاع میکند و خانه ملت است، نصف مجلس هم طرفدار روحانی است، و در حقیقت قیمت دلار میشود شانزده هزار تومان و برای اینکه بگویند قیمت دلار بالا نرفته قانوناََ آنرا چهار هزار تومان میکنند.
کارخانجات دلار از کجا بیاورند برای خرید وسایل و لوازم اصلی و اولیه خودشان؟! به تعدادی هم الان دلار چهار هزار تومانی میدهند ولی به علت ضعف نظارت، اینها دلار را کاری دیگر میکنند. کارخانه ها هم یکی یکی میخوابند!
عزیزان حاضر! شما باید از این درسهای قرآنی که میشنوید، نورانیت و بصیرت بگیرید، هرکدام از شما باید استاد بشوید، تمام شهرها و مساجد و... بروید و ملت را خبر کنید، بیدارگری کنید، مردم را بفهمانید که همه جا سرشان کلاه میرود! در آموزش و پرورش، آموزش رقص و آوازهخوانی به بهانه شاد کردن بچهها! این هم از نتایج سند ۲۰۳۰ است.
این همه حضرت آقا گفتند؛ سند راهبردی نظام آموزش و پرورش که پنجاه تا دکتر و استاد دانشگاه نوشتند (که البته از نظر ما خیلی هم ایراد دارد)، ولی همان را حداقل اجرا کنند، نه سند ۲۰۳۰!
این درسی که میدهیم برای شما عزیزان است که بدانید؛ قرآن چه مطالبی میفرماید و اگر درسهای ما، ما را به نورانیت و بصیرت نرساند، به امام حسین قسم آمدنتان هیچ اجر و پاداشی ندارد که هیچ، بعید نیست نام ما را در بین گنهکاران ثبت کنند!
در سخنرانی روز عاشورا امام حسین(ع) سوار بر شتر پیامبر(ص) و با لباس و عمامه پیامبر(ص)، جلو رفتهاند و اینها را فرمودند:
«اَیُّهَا النّاسُ؛ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: مَنْ رَاى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. الا وَ اِنَّ هوُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ، وَ تَوَلَّو عَن طاعَهَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَاْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ» (بحار، ج۴۴، ص۳۸۲)
هر فرمانده و رییس جمهور و خلیفه که محرمات خدا را حلال کند (قاطی نشدن با کفار و خارجیها و رعایت کردن خط قرمزها) باید به او دستور داد که این امور را رعایت کند.
و در جای دیگر فرمودند:
«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ مِنِّي هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» (احتجاج، ج۲، ص۳۰۰)
این قوم این کار را با من میکنند. من هم که آماده شهادت هستم میخواهم جلوی این جریان را بگیرم. امروز حتی بچه مسلمانان برجسته هم، صحبتشان از قیمت و دلار و سود و زیان... است، حواسشان به اتفاقاتی که در کشور در شرف وقوع است، نیست. چه بلاهایی بر سر مردم میآید، در اقتصاد دیانت در آموزش و پرورش و دانشگاهمان و... چیزی برای ما باقی نمانده است.
در فیلم کلاه پهلوی دیدید که پهلوی با این کشوری که این همه عالم دینی و مرجع و مسلمان حسابی داشت چه کارها که نکرد، چطور بیحجابی رسمی شد.
واقعا پهلوی این قدر قدرت داشت که مردم را بیدین کند؟! مردم با جان و خون خودشان مقابله میکردند. ولی دیدید که در نهایت این کار را کردند و پنجاه سال کتک خوردیم! اگر خداوند حضرت امام خمینی(ره) را به ما نداده بود چه میشد؟! امروز هم همینطور است، اگر سایه رهبری یک ذره از سر ما کم شود، خدا میداند چه بلایی بر سر ما میآید؟!
بعضی از مخالفان رهبری آخوند هستند، همدرس بعضی از مجتهدان هستند! بعضیها با شهید مفتح همکلاس بودند. بسیار ماهرانه سخنرانی میکنند، ذهن مردم را جادو میکنند، جوری صحبت میکنند که همه به رهبری شک کنند!
قرآن میفرماید:
«قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَمِرِىُّ» (طه:۹۵)
ای سامری! وقتی من نبودم، چه کار کردی با این مردم؟! به هارون برادر خودشان گفتند: چرا جلوی او را نگرفتی؟! چرا گذاشتی این ملتِ بدبختی که یک عمر بت پرست بودند دوباره بت پرست بشوند؟!
حضرت هارون فرمود:
«قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي» (طه:۹۴)
ای برادر موی سر و ریش من را نگیر! من را ضایع و دشمن شاد نکن مقابل اینها! من خیلی زحمت کشیدم، ولی میترسیدم که بگویی: چرا بین بنی اسرائیل تفرقه انداختی؟! من با اینها مماشات کردم، من خودم از دست اینها جگرم خون است، حالا تو هم که از میقات برگشتی من را مواخذه میکنی؟!
بعد حضرت موسی از سامری پرسیدند: تو چه غلطی کردی، چرا این کارها را کردی ای سامری؟! سامری هم گفت من:
«حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ» (طه:۸۷)
وزر و وبالهای زینتی قوم را گرفتم، طلاهایشان، زیباییهایشان و سودهای کلانشان من را گول زد! این وزر و وبالها را جمع کردم و اینها را به روی هم ریختم! پورشه و لامبورگینی و منازل و مبلهای آنچنانی از آن بیرون آمد، و آنها را عاشق دنیا کردم!
تمام فکر و ذکرشان این است که چقدر درآمد داشته باشند و چقدر بخورند! امروزهم که آمریکا زده زیر همه چیز، تمام ذکر و فکر این بندههای دنیا این است که چطور سرمایه دستشان را تبدیل به کالا کنند تا با بالارفتن قیمتها ضرر نکنند! و یا دلار و طلا بخرند تا در آیده به قیمت روز بفروشند.
نگران پولهای نقدی هستند که در دستشان باقی مانده است زیرا مثل یخ آب میشود و از ارزش آن کم میشود! این گرفتاریها گردن برخی از مسئولان را هم گرفته است.
در این مشکلات اقتصادی اینطور گفته میشود که رهبری استعفای رییس جمهور را بپذیرد یا او را کنار بگذارد، اگر رهبری این کارها را بکند، اینطور میگویند که رهبری نگذاشت او کار کند و با کلیدش قفل را باز کند. باید عدم کفایتش را امضاء کند، باید مسئولیت این اوضاع را بپذیرد، مسئولیت از دست دادن هستهای و مشکلات اقتصادی.
استعفاء در این شرایط مظلومنمایی و حقهبازی است. اگر استعفاء بدهد اینطور وانمود میشود که تقصیر رهبر است!
طرفدارانش هم میگویند: او میخواست کارکند ولی رهبر نگذاشت! مثل مصدق که میخواست کار کند ولی شاه نگذاشت.
روی مسائل موشکی هم میخواستند معامله انجام دهند! که رهبری جلوی آنرا گرفت. فرهنگ ملت را هم دارند عوض میکنند، محله به محله فرهنگ بی بند و باری در حال جلو آمدن است! کسی هم تذکر بدهد، دعوا و چاقوکشی راه میاندازند. این بیحجابیها طبیعی نیست، بلکه توطئه است.
هرکسی پول در حسابش دارد، در حال ضرر کرن است، یا باید شاهد بی ارزش شدن دارائیهایش باشد، یا باید برود و دلار بخرد!
ممکن است سوال کنید: ما در اینجا آمدهایم تا تدبر در قرآن را یاد بگیریم، نه حرفهای سیاسی! شما درس خودت را بگو، چه کاری به مسائل سیاسی داری؟! قرآن میفرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» (حدید:۲۸)
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (انفال:۲۹)
اگر این درسها و هر درس و مسجدی به شما فرقان ندهد، (فرقان یعنی بصیرت، یعنی بفهمیم حق و باطل چیست) بدانید آن درس و مسجد دستشان به حق نرسیده. زیرا خدا در وعدهاش که تخلف نمیکند، پس نشان میدهد آنها به حق نرسیدهاند.
اگر با درستی به طرف ما بیایید، فرقان و بصیرت به شما میدهیم، میفهمید چه درست است و چه غلط. هر وقت دیدید که نمیفهمید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط است، بدانید آن مطالعه شما بیخود است. مثل آیتالله العظمی منتظری یا آیت الله سیدصادق شیرازی و... .
با علم و اطلاعات باش، اگر نتوانی بفهمی چه حق است و چه باطل، و دست شما را در حق و حقیقت نگذارد، هر چه خواندهای بدان اشتباه است. مطالبی که یاد گرفتهای ممکن است درست باشد ولی آن علم نردبانی نیست که شما را بالا ببرد.
گاهی میبینی هیاتی به چه عظمت، در دست یک مداح است! چقدر زیبا میخواند، چه صدایی دارد، همین! مداحی مثل محمود کریمی، از او خوشم میآید زیرا در اشعارش به دنبال حق و باطل است، همینطور حاج منصور ارضی به دنبال حق و باطل است. مداحی که سخنان او چیزی را روشن نکند، باطل را محکوم نکند، هر کجا باشد، باطل است.
قرآن فرموده: "إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً" ما بصیرت و فرقان میدهیم، یعنی فرق بین حق و باطل، بتواند بفهمد چه درست است و چه غلط! باید به قدری جلسات تدبر در معارف قرآن و دین را برویم تا بفهمیم که چه درست است و چه غلط، فرقان به دست بیاوریم.
اگر فرقان و بصیرت بدهند، بعد از آن و بالاتر از فرقان نور میدهند. "اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ" عظمت و علم و صبر و فیض و رحمت و انتقام و محبت و لطف خدا و... به اندازهای نازل میشود که ما به آن مقام برسیم.
هرچه به مقام قرب نزدیکتر شویم، از این نور بیشتر میدهند. ما از این جلسات باید اول به بصیرت و فرقان برسیم، بسیجی یا سپاهی یا روحانی یا عالم و یا... باشیم، اگر به بصیرت نرسیم فایدهای ندارد و عمرمان تلف است.
بصیرت یعنی فرقان و فرقان یعنی فرق حق و باطل. از این مقام بالاتر برسید، به نور میرسید، خودت حق و حقیقت میشوی، اگر سخنی بگویی همه میفهمند که درست گفتهای، راه را به همه نشان میدهی.
در این ایام که میلاد حضرت امام رضا علیه السلام است، باید از آن حضرت نورانیت و بصیرت تقاضا کنیم. آقاجون به ما عنایتی کنید، اینطور نشویم که: خوشبخت آنکه کرهخر آمد الاغ رفت! نه خودم و نه شاگردان هیچ تفاوتی نکرده باشیم.
اگر تدبر در قرآن باشد، حتماَ باید تمسک به قرآن هم باشد. تدبر باید موجب شود که محکم به آیات قرآن بچسبید. چطور به قرآن بچسبیم؟ در زمانی که معاملهای انجام میدهیم یا به دنبال حقیقتی میرویم باید قرآن را محور قرار دهیم.
کسانی بودند که ثروت میلیاردی داشتند، اما برای خودش از ماهیانهای بسیار کم که تعیین کرده بود بیشتر هزینه نمیکرد، بقیه را وقف حضرت ابوالفضل و قرآن و اسلام کرده بود! به ثروت خودش نگاه نمیکرد.
در شهر پرند دیدم دو مغازه باز شده است، یکی جانبو و دیگری کورش در کنار هم. تمام خواروبار فروشیها و سبزی فروشیها زمین خوردند، بعضی در مغازه را بستند و رفتند کارگر همین فروشگاهها شدند.
در تهران یا... فروشگاههای بسیار عظیمی باز شده که فروشگاه شهروند خودمان که فروشگاه بزرگی بود، پیش آن صفر است، بعد میبینیم که سرمایهدار آن یا ترکیه است یا دراویش که دیدید چه جنایتی کردند و چه جوانانی را کشتند و زیر ماشین کردند! الان هم اقتصاد ملت را میچاپند.
موسسات قرضالحسنه اوایل انقلاب جوانهای زده بود، مثل صندوق کوثر، صندوق ذخیره جاوید و... قرضالحسنهها را باز کردند که جای بانک را بگیرند، ولی متاسفانه نتوانستند، بعضی پول صندوقها را برای معاملات و تجارت هزینه میکردند، میگفتند اسلام را تقویت میکنیم، بعد هم معلوم شد که خودشان را تقویت میکردند!
میتوانستیم بانکها را جمع کنیم و قدرت بانکی را در دست بچههای مسجدی نگه داریم، ولی تمامش از دست رفت.
بعضی از این فروشگاههای زنجیرهای، خودشان شهر هستند! برای مشتری هم همه چیز هست، اگر ارزانتر از جاهای دیگر نباشد گرانتر نیست. چرا از خواروبار فروشی مقابل منزلش بخرد؟ همه در حال زمین خوردن هستند، چون نظام، در حال تبدیل شدن به نظام سرمایهداری است. اگر تو مرگ بر آمریکا هم بگویی، در حالیکه نظامت سرمایهداری است، در واقع در حال قربان صدقه رفتن برای آمریکا هستی!
از یک طرف در نظام سرمایهداری دو دستی آمریکا را بغل کردی، از طرف دیگر در ظاهر به آمریکا مرگ میگویی! مومنینی سراغ داریم که وجوهاتشان را میدهند، ولی با نظام آمریکایی پول در میآورند، تراتستها و کارتلها در نظام ایران در حال شکلگیری است! بچسبید به قرآن و حبل الله؛
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران:۱۰۳)
حبل الله را همه مفسران گفتهاند قرآن است. به قرآن بچسبید، از فردا شروع میکنند به مسابقات و برنامههای قرآنی و...، ولی به قرآن بچسید که این معنی را نمیدهد. یعنی هدایتهای قرآن را وسط بگذارید.
اگر صاحب فروشگاه بزرگی هستی، چند هزار کارگری که در فروشگاه شما کار میکنند؛ سعی کن نمازخوان و مومن باشند، نه اینکه اگر دختری بخواهد کارمند آنجا شود، صریحاََ به او بگویند باید این اداها را رها کنی و مرتب و تمیز و با آرایش بیایی! روسری را هم طوری بگذار که تنها اسمش روسری باشد، خیلی نازک و کوچک و... . اگر خوب این کارها را انجام دهد، اضافه حقوق و جایزه دریافت میکند!
چرا بچههای مومن، اینکار را نمیکنند؟! همیشه باید سود و منفعت از اول دایر و برقرار باشد؟! اگر خوب مطالعه و تحقیق کنی، میبینی که آنها هم در ابتدا از سودشان گذشتند تا کم کم کارشان راه افتاد و به سودهای کلان رسیدند!
سیستمشان را درست و اساسی چیدمان کردند، حالا هم کرور کرور سود نصیبشان میشود.
مثل حاجی بازاریهای قدیمی نشسته و سرمایه کلانی که دارد منتظر است فقط سود کند! دشمن هم بیکار نیست دلار را یکدفعه گران میکند، حالا او باید چه کار کند؟
یکی از بستگان وارد کننده بسیار معتبری بود که از چین واردات انجام میداد، چین هم سفارشات او را بدون سند و سفته برایش ارسال میکرد، که تا یک ماه بعد مثلاََ، دلار آنها را پرداخت کند، مبلغ زیادی واردات انجام داده بود که رسیدیم به این گرانی دلار! او هم مجبور است دلار را از بازار آزاد تهیه کند! این بنده خدا هم که انسان خوب و نمازخوانی هم هست، تمام ثروتش در حال آب شدن است که تبدیل به یک انسان معمولی بشود. در حال ورشکست شدن است و یا دقیقتر بگوییم؛ ورشکست شده!
منزل و امکانات خوبی هم که دارد، بر باد میرود. چرا این اتفاق برایش افتاد؟ زمانی بود که من به او تذکر میدادم که چرا فقط جنس میخری و وارد میکنی؟ این کار به صورت دائمی ممکن نیست، یکروز تعطیل میشود. بیا تاسیس فروشگاه و مراکز اقتصادی را یاد بگیر. مثل این فروشگاههایی که طلبهها راه انداختهاند که تمام وسایل مورد نیاز را دارد آن هم اسلامی. فعالیت خوبی است ولی سرمایهدارها به کمکشان نیامدند!
اگر این افراد سرمایهدار، وارد این کار میشدند، هم سودشان را میبردند و هم خودکفا بودند، اقتصاد مقاومتی میشد.
فروشگاهی که بخواهد با فروشگاه کوروش و جانبو و... که در هر شهری شعبههای متعدد دارد رقابت کند، با این سرمایههای محدود طلبهها راه نمیافتد.
این انتقام خداست. شخصی دیگر هفتصد میلیارد تومان جنس خریده است که دستش هم به جایی بند نیست و خطر از دست رفتن سرمایهاش زیاد است. ثروتمندان یا باید بیفتند به خرید و فروش دلار و طلا و یا بیفتند به ضرر دادن و از دست دادن سرمایه هایشان! پولشان مثل یخ آب میشود.
اگر دلار دو نرخی هم بشود، دیگه پولی هم به دست اینها نمیرسد، بیتقواهایی که دلار خریدند سودشان را میبرند، ولی بچه مذهبیهای که دلار نخریدند، سرمایهشان آب میشود.
این مشکلات نتیجه توجه نکردن به آیه مبارکه "وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا" است. بچه مذهبیهایی که من میشناسم، معمولاََ شریکانی دارند که آنها این حرفها را نمیفهمند! تنها به درآمد فکر میکنند! راه حل مشکل، چسبیدن به حرفها و راهنماییهای قرآن است.
ای بچه مسلمان! این فروشگاههای زنجیرهای بزرگ را تو باید تاسیس کنی! این کارمندهای بیچارهای که به آنها دستور میدهند؛ باید روسری را برداری و... تا من حقوقت را بیشتر کنم!
دخترهای بیچارهای هم که برای خرید میآیند ولی جذب میشوند! خداوند هم از همه انتقام میگیرند؛ یا باید قاطی دزدها بشوی یا اگر بیرون باشی همه چیزت را از دست میدهی! همه چیز به تو دادهایم ولی برای محرومان کاری نکردی! الان تمام ثروتت آب میشود، الان هم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) تشنه یاری مسلمانان هستند؛ هل من ناصر ینصرنی، یک فروشگاه کوروش و جانبو هست که بیاید به نام من فعالیت و کار کند؟!
شاگردهای مومن و متعهد و نجیب را بیاورد، برای کارمندان دختر مومن همسر دست و پا کند. فروشگاهش محل تربیت و دانشگاه باشد.
وقتی می شنوم این طلاب این کار را کردهاند، به غیرتم برمیخورد که اگر پولی داشته باشم، میدهم به آنها تا بهتر فعالیت کنند و ورشکست نشوند.
باید زحمت کشید تا اقتصاد ما در جهت یاری امام زمان(عج) باشد، همینطور فروشگاههای ما! اقدام کنید، حتماَ باید به خاطر سیستم مدیریت فعلی به خاک سیاه بنشینیم تا بفهمیم درمان دردمان کجاست! از همین حالا اعتصام به حبل الله بکنیم، اگر این فروشگاه راه بیفتد و قوی بشود خیلی عالی است.
من چندتا خانم میشناسم، که از روز اول چند تا لباس محدود برای فروش داشتند، ولی الان هر لباسی و هر چیز دیگری که بخواهید دارد البته ایرانیش را، به نام خانه ایرانی، وقتی در مغازه را باز میکند جمعیت میریزند داخل برای خرید، روز به روز هم رونق بیشتری میگیرد.
این خانه ایرانی را تویی که میلیاردر هستی باید درست کنی! سودش را هم میبری، شب که کرکره را پایین آوردی میگویی مولای من! خدمتی که از دست من بر میآمد کردم.
همین امشب هم اگر سکته کنی، رویت میشود و میتوانی به محضر امام زمان عجل الله فرجه سلام کنی.
این حرفها، خیلی به من فشار و غصه میآورد، ممکن است دیگر سخنان آخر من باشد.
امام زمان وضعیت مالی بعضی از این بچههای مذهبی را خوب کرده ولی هنوز غیرتشان تکان نمیخورد و به فکر سودهای بالای خودشان هستند! به فکر
بزرگ کردن کار برای حمایت از بچههای مذهبی و وارد کردن آنها به کار نیستند! که مثلاَ جنس سالم و خوب، گوشت حلال و... بیاورند، همه هم میخرند.
مردم هم علاقمند هستند، اگر کسی این فعالیت را شروع کند مردم هم اعتماد میکنند و اوضاعش هم خوب میشود.
وانتی هست در پرند، به نام آقامهدی، غروبها کنار خیابان میایستد، هرچه داشته باشد اصلاََ نمیپرسند کیلویی چند؟ فقط به مقداری که لازم است میخریم، از میدان بار هم ارزانتر میدهد. غروب هم که شد، الله اکبر کنار وانتش نماز را میخواند. روز به روز هم اهالی پرند بیشتر او را میشناسند. به سرعت هم جنسش را تمام میکند.
امام زمان دو جور نایب داشت، هزار سال پیش، نواب فقط نامه رسان بودند، چهار نواب اربعه داشتند که به ترتیب آمدند و نامههای امام زمان را میرساندند، مطالب و حاجات مردم را هم به امام زمان میرساندند. این نواب هم کاری غیر از این نمیکردند و تنها نامهرسان بودند.
اما نایبان امروز طبق نامهای که خود امام زمان دادند:
«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه» (احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۵۸)
علمایی که جلوی هوای نفس خودشان را میتوانند بگیرند، صائناََ لنفسه، زمانشناس هم هستند، مطیع امر امام زمان هم هستند، فللعوام ان یقلدوه، بقیه مردمی که بلد نیستند باید از اینها تقلید کنند.
یعنی آتش به اختیار، اگر علمای فعلی این نشانهها را داشته باشند، مردم باید تبعیت کنند، اگر این نشانهها را نداشته باشند اگر چه در حد مرجعیت هم باشند، تنها مرجعیت فقهی دارند، نه پرچمدار و مقابله کننده با آمریکا و انحرافات، و این علمای ربانی کم هستند، گوش به حرف داماد و اطرافیانشان نمیکنند.
بقیه علمایی که این نشانهها را ندارند، اگر چه احترام آنها هم واجب است و انسانهای پاکی هستند ولی، این نشانههایی که روایت بیان فرموده را ندارند.
بنا بر روایت، آنها علمایی هستند که وقتی ببینند اسلام در خطر است با تمام قدرت بایستند و تشریفات را رها کنند و جلوی بساط انحراف را بگیرند و آبروی اسلام را حفظ کنند و جوانان را هدایت کنند.
شمایی که خدا به شما لطف کرده و عالم به دین شدهاید، باید اعلام کنید که من تا آخرین قطره خونم جلوی انحراف و فساد را میگیرم، حتی اگر به قیمت به زندان رفتن خودم هم تمام شود. اعتبار مراجع با محافظهکاری حفظ نمیشود، باید با ظلم و ستم مبارزه کرد، در مملکت امام زمان جلوی این مفاسد را باید گرفت، جلوی فساد را از سرچشمه باید گرفت، حتی اگر به قیمت زندان رفتن تمام شود. این آبرو را برای کجا میخواهید؟
۴ مرداد ۹۷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
0 نظر