بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى، وَ يَسِّرْ لىِ أَمْرِى، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانىِ، يَفْقَهُواْ قَوْلىِ» (طه آیات ۲۵ تا ۲۹)
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
بیان شد که انسان در اسلام پیشینه مفصلی دارد، از بالاترین مرتبه ملکوت و از بالاترین مرتبه عرش الهی تا پایین ترین مرتبه؛ در روایت داریم که خداوند از جانب راست عرش، نور خودش را ساطع کرد و از آن نور، نور حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) را آفرید و از آن نور، نور بقیه اولیاء را آفرید.
این مباحث فعلا مربوط به بحث ما نمیشود. فقط این اندازه بگوییم که خلقت آدم، چنین سابقهای در اسلام و قرآن دارد و از جانب حق تعالی خطاب به ملائک آمده است: من میخواهم در زمین خلیفه و کسی که لیاقت جانشینی من در عالم ماده و اعراض و اجسام و زمین را دارد، قرار دهم.
ملائک که عالم ماده را میشناختند، گفتند: خدایا! اینجا، جای مناسبی نیست، عالم ارض کوچکتر از این حرفهاست که بتواند جانشین تو را در خودش تحمل کند و جای دهد و... .
پاسخ خداوند به ملائک و نحوه خلقت حضرت آدم هم در جلسات گذشته بیان شد. همین مطالب را غرب به صورت دیگری بیان میکند؛ این انسان قبلاَ میمون یا... بوده است! قبل از آن هم هیچ بوده، یعنی به صورت اتفاقی آمده است! خلقت آدم و عالم همگی اتفاقی بوده است! و شروع آن از یک سِلّول تک یاختهای!
سخنانشان بی اساس و بی مبناست. آنها سابقهای قابل عرضه و بیان برای انسان و انسانیت ندارند که فلسفه تعلیم و تربیت و اهداف خلقت انسان را نمایان کند. اینقدر نادان هستند که نمیفهمند انسانی که قبلاََ میمون بوده است و کم کم چهرهاش شبیه انسان و کمرش راست و متکلم میشود، چطور به مقامی میرسد که ابو علی سیناها، از بین این میمونها در میآید!، اینهمه عظمت و معرفت از کجا میآید؟
به قول خودتان؛ ارسطو را که شما معلم اول میدانید، او هم از میمون در آمده است؟! یعنی نسل انسان بر اثر رشد و گذشت میلیونها سال یا اتفاقی خاص از قیافه میمون تغییر کرده و دارای ظاهر و رفتاری انسانی شده! فرضاََ این سخن را پذیرفتیم، ولی این همه معرفت از کجا میآید؟ این معارف و فهم که دیگر مربوط به میمون نمیشود!
چند هزار سال باید بگذرد تا سخنان انبیاء و ارسطو کهنه شود؟! چطور بعد از اینهمه سال هنوز جدید و تازه است و در آسمان معرفت میدرخشد؟! اینها از تکامل میمون برمیآید؟!
از انسانشناسی و روانشناسی غرب این امور ملکوتی بیرون نمیآید. پس برویم سراغ خود اسلام.
خداوند زمانی که خواستند انسان را خلق کنند، از همان لحظه اول میفرمایند:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره:۳۰)
در حقیقت خداوند مژدهی بلندترین قدرت و عظیمترین دانش و شریفترین اندیشه و بالاترین فلسفه و زیباترین جمال و شگفتآورترین جلال را با خلقت انسان میدهد؛ که میخواهم چنین چیزی خلق کنم.
خلیفه خدا شدن، مطلب سادهای نیست. "جانشین خدا" یعنی در جایگاه علم و جمال و جلال و معارف و فلسفه و احکام و مدیریتِ خدا قرار بگیرد!! اداره امور هستی به دست او بیفتد!
ملائک گفتند: خدایا! در این آلوده و تاریکخانه دنیا با این حجم کوچکش جای این عظمت نیست! در زمین به جز خونریزی و سفک دماء و فساد چیزی پیدا نمیشود. چطور چنین موجودی را میخواهی خلق کنی؟!
خلیفه شدن، صفت و تخیل نیست که با خیال کردن حضرت آدم درست شود. خلیفه شدن یعنی ذات این موجود چنان موجودی میشود که بر تمام عالم هستی و معارف و ملائک و موجودات جهان مسلط میشود! چطور این تسلط پیدا میشود؟
خلیفه شدن یک سِمَت و جایگاه مادی نیست که خداوند به حضرت آدم بدهد، موجودیت و ذات حضرت آدم به چنان مقام و عظمتی میرسد که؛ جمال و جلال و علم و مدیریت خدا را در وجود خودش متجلی میکند! یعنی در حقیقت حضرت آدم متجلی میشود، حقیقت حضرت آدم هم حضرت محمد ابن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، که در این وجود شریف منجلی میشود.
به چنین وجود شریفی اگر هم کسی نگوید که تو خلیفه هستی، در واقع خلیفه هست. تمام اعمال و ذرات عالم هستی خدمت حضرت رسول گزارش میشود، نه برای اینکه خداوند دستور داده، بلکه این عظمت و مدیریت در وجود رسول خدا اینطور است که هیچ عملی از اذن و اجازه ایشان دور نمیشود! چنین موجودی قرار است خلق شود.
شرح دادیم تا رسیدیم به این انسانی که در عالم ناسوت میخواهد وارد شود و از جنت الماوی که جای اولیاء خدا هست هبوط کرده و حالا در عالم ارض است. عالم محدودیت، عالمی که شمر و معاویه و مشکلات دارد. حالا آدم با این اوضاع روبرو میشود.
جایگاه درگیری و جنگ بین حق و باطل است. نایب امام زمان میگوید من حتی به روابط با اروپا خوشبین نیستم. پیروان شیاطین به ایشان میگویند: تو متوجه نیستی! و میروند برای مذاکره و امضا هم میکنند. ملت را هم به این عهدنامهها بدهکار میکنند.
هرچه رهبر بگوید، بازهم اینها کار خودشان را میکنند، اینها دنبالههای شیطان هستند. اگر غرض و مرضی نداشتند، حالا که قضیه روشن شده و این همه رهبر روشنگری کردند که حتی بچهها هم خطر را فهمیدهاند، بازهم میروند برای مذاکره و تعهد دادن و امضا کردن. به نصیحت عقلاء جمع هم توجهی نمیکنند.
خدای منان به آدم میفرماید: حالا دیگر باید با شیطان و اذنابش درگیر بشوی و مقابله کنی. شیطان و دنبالههایش تو و نسل تو را نابود میکنند و شکست میدهند. با آن همه گریهها و تضرعهایی که حضرت آدم میکند، خداوند چند امکان را در اختیار او قرار میدهد.
امانتها یا ودایعی را در اختیار او قرار میدهد، همان ودایع را در اختیار ما هم قرار دادهاند. ودایعی که بخشی از آن برای اداره امور همین دنیا است، که در این دنیای محدود قادر به زندگانی باشیم، و اسیر و بیچاره نشویم. بخشی دیگر از این ودایع مربوط به زندگی پس از این دنیاست، نه مربوط به بعد از مرگ، بلکه مربوط به پشت پردهی همین دنیا و برای ارتباط با پشت پرده همین دنیاست، که همان آخرت است.
آخرتِ این دنیا به معنی عالم پس از مرگ نیست، بلکه از همان کودکی که به دنیا میآییم، ما با آخرت سر و کار داریم، با پس پرده این دنیا کار داریم. اما افرادی مانند من که چشم و گوش قلبشان باز نمیشود وتلاش هم نمیکنند، اینها بسته میمانند تا من بمیرم و با مرگم این پردهها و نقابهای دنیایی پاره شود و بعد از آن پشت پرده را ببینم.
ولی برای اولیاء خدا آخرت این دنیا همراه همین دنیا است، به راحتی پشت پرده را میبینند. با امام زمان و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ملائک در ارتباط هستند. با ملکوت در ارتباطند. کسانی که این حجاب را دریده باشند به کمک ودایعی که خدا در اختیار ما قرار داده به راحتی همه چیز را میبینند.
ودایع دنیایی بیان شد؛ جسم و روح و جان و حواس پنجگانه و اعصاب و ذهن و مغز و هوش و ماهیچههای بدن و اندام و احشاء بدن و حافظه و سرعت انتقال و وهم و خیال و... . اینها به کار آن دنیا هم میآیند، البته اگر درست این ودایع را نگهداری کنیم و خوب تربیت کنیم و آنها را از بین نبریم، آماده میشویم برای ودایع آخرتی.
ودایع آخرتی مانند غریزه، عقل ملکوتی، قلب، وجدان، عاطفه، احساس و ادراک، چشم قلب، گوش قلب، فهم قلب، اراده، صدر و... . اینها ودایعی است که خداوند به ما داده است.
ودایع دنیایی و آخرتی را باید طبق قاعده، سالم و متعادل رشد دهیم. نه مانند قهرمانان پرورش اندام که با مواد شیمیایی رشد میکنند و ظاهر و قدرتشان، حتی هوش و حواسشان هم موقت است.
علمای بزرگ ما نزدیک صد ساله که میشوند تازه مورد رجوع و سوال مردم قرار میگیرند آن هم نه فقط در زمینه فقه، بلکه در مورد تمام مسائل زندگی، مردم از آنها مشورت میگیرند. من خدمت آیتالله اراکی که حدود صد سال سن داشتند رسیدم، کسانی هم که پیششان بودند با ایشان در مورد مسائل فقهی و وجوهات صحبت میکردند، با آن سن و سال بر تمام امور اشراف کامل داشتند و کنترل میکردند ولی فلان قهرمان حرفهای ورزش را در آمریکا دیدم، همسرش با ویلچر او را جابجا میکرد.
یعنی در سیستم تعلیم و تربیت اسلامی حافظه و قلب و معنویت، قویتر از جسم کار میکند، جسم اگر ضعیف و ناتوان هم شود باز هم قلب به خوبی امور را مدیریت میکند. یکی از بستگان ما که همسایه آیتالله نوری همدانی هستند، میگوید ما میبینیم که این پیرمرد بعضی وقتها به کوه خضر که نزدیک منزلشان است میروند و تا بالای کوه میروند و در مسجد بالای کوه نماز میخوانند و ورزش هم میکنند و پیاده برمیگردند، نزدیک نود و سه سال هم سن دارند.
برای حفظ ودایع الهی، دستورات زیادی داریم. ورود به دستشویی اول پای چپ و برای خروج اول پای راست، حتی در مورد رنگ دمپایی و اندازه پاشنه کفش هم دستور داریم. ثواب دارد تعداد شانه کردن ریش چقدر و چطور باشد، در روایات داریم اگر محاسن را از زیر معکوس شانه بکنید بلغم را از بین میبرد. رنگ لباس و میزان و کیفیت خوردن.
این روایت سفارش حضرت علی است به امام حسن علیهماالسلام است:
«وَجَوِّدِ الْمَضْغ» (خصال، ج۱، ص۲۲۹)
به زیبایی جویدن غذا را انجام بده. آرام آرام و به خوبی تمام غذا را بجو و نرم کن. مسواک را چطور و چه زمانهایی بزن. چطور موی سر را شانه بزن و کوتاه کن. غروب مطالعه نکن مگر با نور کافی. چه چیزهایی نور چشم را از بین میبرد. نگاه کردن به چه چیزهایی کراهت دارد و چشم را ضعیف میکند. دستورات به این ریزی و جزیی.
از یکی از دوستان پرسیدم چشمان شما عینک نمیخواهد؟ گفت خیر. گفتم چرا؟ گفت سفارش داریم که بعد از نماز دستانتان را روی چشم بگذارید و آیتالکرسی را بخوانید، برای دندان هم مشکلی ندارم، زیرا مسواک میزنم. تمام سلامت جسم را با دستورات اسلامی پیگری میکند.
درباره غذا خوردن روایت داریم که نگذار سیر بشوی، در حالیکه ما تا سیر نشویم از سر سفره بلند نمیشویم! سیرشدن نور قلب را از بین میبرد. هر چقدر هم آرام غذا بخوری جزء عمرت حساب نمیشود.
برای به دنیا آوردن بچه چه ایامی نطفه را منعقد کن، کاری نکن که بچه کر یا کور یا احمق بشود. سلامت مادر در چه وضعیتی باشد. اگر با شخص احمق ازدواج کردی، اشتباه کردهای ولی دیگر از او بچه دار نشو. مثلاََ در زمان پر بودن شکم یا خستگی و خواب آلودگی و... نطفه بچه را منعقد نکن. از زمان انعقاد نطفه بچه تا زمان تولدش سفارش و دستور داریم.
اینها ودایع الهی است برای مدیریت عالم اجسام و عالم ملک و عالم اعراض و عالم ماده. اما ودایع دیگری هم داریم که برای مدیریت عالم ملکوت گذاشتهاند.
در اسلام و قرآن سخنان زیادی از ملائکه داریم، یعنی خدا به ما اندامی نداده تا آنها را درک کنیم؟! این ملائک کجا هستند، چطور هستند؟ "تَتَنَزّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکة اَن لَا تَخافُوا وَ لَا تَحزَنُوا" ملائکه کجا نازل میشوند؟ این ملائک حقیقت هستند؟
آیا خدا از کسانی صحبت کرده که اصلاََ آنها را نتوانیم ببینیم؟ این سخن درستی نسیت، زیرا خداوند اندام و احساس درک آنها را هم به ما داده است. البته باید آن اندام را باز کرد و با آن کار کرد. آن وقت میبینیم که ملائکه هستند و میآیند و سلام میدهند.
از طریق رویای صادقه و خواب ملائکه با ما تماس میگیرند، البته به شرط اینکه لیاقت داشته باشیم، اگر لیاقت داشته باشیم، البته نه مانند این آدمهایی که مالیخولیا گرفتهاند و خیال میکنند صبح و شب با امام زمان علیه السلام فالوده یا چایی میخورند! (مدعیان دروغین).
راه شناخت این حالات را علما به ما یاد میدهند، به شرط آنکه از علماءِ سوء نباشند که از شیطان پر شدهاند و نادان هستند! به خاطر محاکمه یکی از بستگانشان مقابل انقلاب و عدالت ایستادند! از علماء سوء در بین مراجع هم داریم! بعضیها به خاطر محاکمه نزدیکانشان مملکت را به هم ریختند.
بعضی از روحانیون خون به جگر رهبری میکنند! بعضی هم خرابکاریهایی کردهاند که دیگر هیچ کس نمیتواند درستش کند! صنایع و اقتصاد و صادرات و واردات و تجارت و تعلیم و تربیت و... را به هم ریختند.
در این حرفها با نور صداقت و با بال صداقت باید جلو بروی:
«وَالَّذِى جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (زمر:۳۳)
اگر نمیفهمی این مطالب را، معنایش این است که صداقت نداری! هر چقدر هم محترم و مودب و متدین باشی، بدان! آنچیزی که نجات میدهد، صداقت است.
با تنبلی و چرت زدن سر کلاس به جایی نخواهی رسید، "أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ" فقط اینها هستند که متقی هستند! در آیات دیگر متقیان را اینطو تعریف کرده:
«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَعَل لَّهُ مخَرَجًا»
(طلاق:۲)
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»
(حدید:۲۸)
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ»
(انفال:۲۹)
اگر تشخیص حق و باطل را نمیدهی به جهت این است که فرقان نداری، و آن هم به جهت این است که تقوا نداری. اگر تقوا نداری به جهت این است که صداقت نداری!
از روی قیافه و ظاهر زیبا چیزی معلوم نمیشود. صداقت باید آورد؛ "وَالَّذِى جَاءَ بِالصِّدْقِ". نشانه صداقت هم تشخیص است. اگر به تشخیص نرسی، یعنی اینکه یک جای کار لنگ میزند، زیرا خدا فرموده: "يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً" گیج نمیشوی، فرق حق و باطل را میفهمی، بیچاره هنوز نمیفهمد حق با کیهان است یا با آفتاب یزد!
اگر در منزل ماهواره را روشن کند، همان حرفهایی را میزند که آنها میزنند. قرآن به ما راه را نشان داده؛ ببین فلان طرف قدرت تشخیص حق و باطل را دارد یا نه؟ راه حق و باطل را میفهمد؟ یا اینکه حق و باطل را در خانواده خودش هم نمیفهمد که چه درست است و چه غلط!
تا اینجا فهمیدیم؛ خداوند ودایعی را در اختیار ما قرار داده است که با آنها بتوانیم امور ملکوتیمان را اداره کنیم.
مرکز این ودایعی که میخواهد مدیریت آخرتی ما را به عهده بگیرد، قلب است. این قلب برای خودش چشم و گوش و فهم و دست و پا دارد.
منظور از عالم آخرت بعد از دنیا نیست، آن روی سکهی دنیاست که بعضی در همین دنیا هم آنرا میبینند، ولی بعضی تا نمیرند پرده از جلوی چشمشان بالا نمیرود و نمیبینند.
ما هم تصور میکنیم تا نمیریم، ملائک را نمیبینیم، در صورتی که چنین نیست و بزرگانی مثل آیت الله بهجت در همین دنیا ملائک را میبینند ،ایشان تمام نادیدنی ها را میدیدند! ولی برای من گویا فرهنگ شده که در این دنیا هیچ چیزی را نبینم و تازه بعد از مرگ چشمانم باز میشود.
«لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» (ق:۲۲)
این لحظهای که حجابها را از جلوی چشمت کنار بردیم همه چیز را خوب میبینی، چشمانت تیز میشود. برای ضرری که کردی، دیگر نمیتوانی کاری انجام بدهی.
«إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل» (نهج البلاغه خطبه۴۲)
در آن دنیا با اینکه یقین داری و همه چیز را میتوانی ببینی ولی عمل نمیتوانی انجام بدهی، در آنجا پولی نداری چیزی بخری.
در آن جلسه بیان شد؛ که این قلب، تواناییهای عجیب و غریبی دارد، چیزهایی را میبیند که چشم معمولی ما نمیبیند. نتیجه چشم قلب، بصیرت است.
چشم سر، نمیتواند نیرنگ یک آدم تر و تمیز ولی نیرنگباز را ببیند، چشم بصیرت میتوان بشناسد، چشم بصیرت یعنی چشم قلب. چشم بصیرت حرفهای پنهان مسئولان را میفهمد، اما کسی که چشم بصیرت ندارد، هنوز هم نمیفهمد که حق با کیست؟
بعد از آنکه جناب قاسم سلیمانی به سخنان روحانی اظهار ادب کرد، یک نفر گفت: دیدید چه حرفهای قشنگی زده؟! من جواب دادم ایشان با همین حرفها دو دوره رای ما را گرفته است. طوری دل ما را برده است که نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم. اگر گفت همه قفلها را باز میکنم، منظورش قفلهایی بود که ما بوسیله آن قفلها میتوانستیم جلوی ورود جاسوسها و نفوذیها به دولت و مطبوعات و فهم ملت را بگیریم.
دلار زمان احمدی نژاد هزار تومان گران میشد، میگفتند جنگ میشود، ولی الان خیلی بیشتر گران میشود، هیچ کس حرفی نمیزند.
پیرمردهای خیلی از کار افتاده، یک شلوارک میپوشند، خیلی هم که حواسشان نیست، گاهی این گرههایی که زدهاند باز میشود، شلوارشان میافتد پایین! خیلی هم خجالت میکشند. کش شلوار ما را بعضی از مسئولان باز کردهاند! با تمام تحصیلاتی که دارند! حالا ما دیگر نباید اجازه بدهیم که اختیار حیا و آبرویمان در دستان دیگران قرار بگیرد.
سردار بزرگوارمان، جناب سلیمانی چرا اینطور به او تبریک گفتی؟! او با همین حرفها کارش را پیش برده! سردار بزرگوار! تو نور چشم و عصاره این ملت هستی، چرا خودت را برای او خرج میکنی؟! او با این کلیدش خیلی ضربهها زده است! چرا به او میگویی دستت را میبوسم؟ بعضی از مسئولان یک دستشان در دستان موگرینی است! دستشان دست خدایی نیست. باید مواظب بود و با یک جمله فریب نخورد. تخصص شما جنگ است که خیلی هم به ما آبرو دادی، در جنگهای دفاع مقدس و دفاع از حرم. تو این ها را نمیشناسی که با این کلیدشان چند قفل را باز کردهاند!
تحلیلهایی میشود که؛ ایشان به خاطر اینکه اروپاییها بفهمند در بین ما اتحاد هست این حرف را زدهاند، و یا به جهت... . تحلیلهایی میکنیم به جهت اینکه آبرویمان نرود ولی این رفتارها نباید دیگر تکرار شود. این راه قرآن نیست.
«يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»
(حدید:۲۸)
«ان تَتُّقوُا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»
(انفال:۲۹)
اگر تقوا داشته باشید، خروجی آن تشخیص حق و باطل است. نباید با تعریف و تمجید مردم کسی جا بخورد. شما باید با همان صداقت و اظهار فقر و توسل راه بروی.
با حرف نمیتوان حقیقت کسی را تشخیص داد، خیلیها هستند که خوب سخنرانی میکنند، ما نباید گول سخنان آنهایی را بخوریم که فقط حرف میزنند و هیچ کاری نمیکنند.
فرزند و برادر و عموی امام معصوم، با این شجره محکم و طیبه، کذاب لقب گرفت! ما با عمو و فرزند امام معصوم هم تعارف نداریم، چه برسد به امثال ما!
هر کسی هم نباید وارد فاز سیاست شود. ناشیگریهایی در عرصه سیاست و مملکت میشود. بعضی تنها با سخنرانیهایشان همه را سرگرم کردهاند و هیچ کاری نمیکنند.
اگر میخواهی بفهمی رهبران و علمای دینی و سرداران و سربازان و مدیران ما چقدر ایمان دارند؛ ببین قدرت تشخیص حق و باطلشان چقدر است و چقدر به حق عمل میکنند؟ نه اینکه تنها حرف بزنند و بعد از آن کار خودشان را بکنند!
خداوند این ودایع ملکوتی را به ما داده است که ما با این ودیعهها و امانتهای الهی اهل تشخیص بشویم: "يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً".
تفاوت حق و باطل و درست و غلط را بفهمیم وگرنه با همین حرف زدن خیلی رِندی و دروغگویی میتوان کرد.
میدان ارض خیلی میدان بازی است. سخن میدان و عرصهای برای فریب دادن است. افرادی را میتوان فریب داد که قدرت تشخیص ندارند و از این ودایع ملکوتی که به او دادهاند نمیتواند درست استفاده کند و رشدش نداده.
آیت لله قاضی و آیت الله بهجت رحمت الله علیهما، جنگ نکردند ولی از هر جنگی پیروز بیرون میآمدند، زیرا ودایع ملکوتی آنها رشد کرده بود، حق را میشناختند و عمل میکردند. باطل را میشناختند و از آن پرهیز میکردند.
با علم و توجه، اسم سردار بزرگ حاج قاسم سلیمانی را آوردم، باید بدانیم با غفلت ممکن است بهترینهایمان به بدترینها تبدیل شوند! جوانها یادشان نیست، ما همینطور که به آقای سردارسلیمانی عشق میورزیم به آقای رفسنجانی عشق میورزیدیم. لحظه شماری میکردیم برای نمازجمعههایی که ایشان خطیب بودند، همین سخنرانیها دلهای ما را گرم میکرد. ولی دیدیم که این سخنرانیها به جای اینکه جبهه دشمن را ضربه بزند، به قلب ما ضربه میزد و بعدها سر و صدایش در آمد.
باید مواظب باشیم و از خودمان بپرسیم آیا بدیهیات این راه را تشخیص میدهیم؟
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهایست که قربانیت کنند (فاضل نظری)
باید مواظب بود، گول عمامه و علم و زندگی و... خودمان را نباید بخوریم، ببین میتوانی تشخیص حق و باطل را بدهی؟ اگر نمیتوانی تشخیص حق و باطل را بدهی، مشکل داری. بعضیها هم در حرف خوب تشخیص میدهند ولی وقتی نوبت عمل که میشود گیر میکنند و کار را خراب میکنند، زیرا در عمل فهم و معرفت زیادی لازم است و خیلی تفاوت میکند.
این ودایع ملکوتی مرکزش قلب است، خدا راهی نشان داده که تمام علما در آن متفق النظر هستند: هر عمل عبادی را میگویند با حضور قلب باید انجام داد، زیرا آهسته آهسته باطنت فعال میشود. تمام کارهایت باید با حضور قلب باشد، قربانی کردن، خرید کردن، برای چه میوه میخری؟ نزاع و آشتی هم اگر میخواهی بکنی با حضور قلب باشد!
تمام عباداتی که میکنی با حضور قلب، تفریح و فوتبال هم با حضور قلب. قلب نباید کنار گذاشته بشود. قلب و باطن به انسان میگویند چکار باید انجام بدهد.
تا صبح فوتبال فلان کشور با فلان کشور را نگاه میکند، ولی حال خواندن چهار رکعت نماز شب را ندارد! قلب به کناری گذاشته شده و زورش نمیرسد که ما را اداره کند! باطنمان جلوتر از ظاهرمان نیست، باطنمان عقب افتاده است که هرچه با او میگویی با اینکه متاثر میشود ولی قدرت انجام را ندارد.
به هر بهانهای نماز شب را ترک میکند، زیرا آمادگی ندارد، قلب محور عبادات و مناسک من نیست. در نماز از الله اکبر تا سلام حواسمان پرت است، زیرا با باطن، نماز نمیخوانیم. اگر من با باطن شام و ناهار و بستنی بخورم سر نماز هم با باطن نماز میخوانم، اگر با باطنم کاری نداشته باشم، سر نماز شب هم کاری نخواهم داشت و باطن خودبخود جلو نمیآید.
روایت داریم بعد از سلام، نماز ناله میکند: یا منافق! من را ذلیل کردی، خدا ذلیلت کند!
حضرت آیت الله بهجت میفرمودند: نماز اول وقت مثل لیمو شیرین است، اگر همان موقع خوردی شیرین است، اگر بگذارید برای بعد آهسته آهسته مزهاش عوض میشود تا به جایی که تلخ تلخ میشود. "حی علی خیر العمل"؛ "حی علی الفلاح". این نماز امور زندگی و کارهای تو را مدیریت میکند و به فلاح میرساند، چرا عقب میاندازی؟ این نماز را که به عقب انداختی زندگیت به عقب میافتد.
ایشان میفرمایند: اگر نماز را عقب بیندازی، بچه هم که از خدا بخواهی به عقب میافتد! یکی از مواردی که گاهی به دنبال دوا و دکتر و دعا میروید برای عقب افتادن فرزند، رمز و نکتهاش همین نماز اول وقت است. و فرمودند: نماز اول وقت نمیگذارد روزیت عقب بیفتد. البته ممکن است کسی نماز اول وقت هم نخواند ولی روزیش فراوان باشد، آن دلایل دیگری دارد، ولی اگر عمداََ نمازت را عقب بیندازی این بلا ممکن است بر سرت بیاید.
اگر با حضور قلب کارهایت را بکنی دیگر گناه نمیکنی و همیشه ثواب جمع میکنی. با حضور قلب بودن یعنی مدیریت امور ملکوتی را به اندام ملکوتی بسپارم. اندام ملکوتی زندگی آخرتی من را مدیریت بکند. آهسته آهسته بصیرت و نورانیت و مکاشفات پیدا میشود.
آیتالله بهجت فرمودند: من هرچه دارم از نماز دارم. خودم شاهد بودم در مسجدشان جمعیت میآمد، بعضی سوال میکردند: آقا ما چکار کنیم؟ میفرمودند: نماز! من به هر چه رسیدم از نماز است، شما نماز صبحهای من را بیایید دعا میکنم، پردهها از مقابلتان کنار برود.
اندام ملکوتی خدا به ما داده، مثل قلب، عقل ملکوتی، اراده و... با این اندام قرار است مدیریت بشویم، اگر اعتنایی به آنها نکنیم، ضعیف میشوند و از بین میروند.
مدیریت این امور ملکوتی را باید دست این اندام بسپاریم و این اندام با چهار غذا خیلی رشد میکنند؛
الف) یقینیات: باید دنبال حکمتها رفت، حکمتها امور یقینی هستند.
ب) زیباییها: دنبال جمال و زیباییهای دعای کمیل و فرمایشات حضرت مولی(ع) و زیبایی زندگی حضرت زهرا(س)باید برویم.
ج) ارزشها: ببینید پیش خداوند چه چیزی عزیزتر است به دنبال آن بروید.
د) حقایق: هرچه حقیقت است به دنبالش بروید، هرچه کذب است و رونماست و نمایش است باید رهایش کرد. چه ماشین قشنگی، چه خانهای! چشمت را پایین بینداز رهایش کن. تمام اینها ظاهر است باید زیباییهای باطنی را چسبید.
اگر به دنبال حقایق باشید آهسته آهسته چشم و گوشت باز میشود. نیروی ملکوتی قلبت رشید و توانا میشود،آنگاه میفهمی چه درست است و چه غلط.
باید واقعا در زندگی به دنبال اینها بود. در زندگی و عمل باید این امور را دنبال کنیم. اگر این کار را کردم اندام ملکوتی من رشد میکند. آنوقت با آن اندام ملکوتی رشدیافته، میتوانم ترقی و پرواز کنم.
آن کسانی که به این معارف عمل نمیکنند، اگر تمام این سخنان را حفظ و تکرار کنند، هیچ چیزی بارشان نمیشود. نشانه آن این است که اندام ملکوتی من حق و باطل را به من بگوید "يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً" و "وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَعَل لَّهُ مخَرَجًا" از هر بحرانی به بهترین شیوه و بهترین راه بتوانم خارج شوم. اینها نشانههای این است که من این چیزها را فهمیدهام و اهل عمل هستم. به سخنرانی و منبر نیست.
امروز بیان شد که انسان در عالم ناسوت، عالم مُلک، عالم دنیا و عالم حواس که منظور همین دنیا است؛ دو دستگاه به او دادهاند، یکی برای امور زیستی و زندگی، یک دستگاه هم برای امور آخرتی.
چطور مواظب حیات این دنیایی خودش باشد، چطور پیشرفتش دهد، چطور کلافه و گمراهت نکند و... .
دستگاه ملکوتی هم برای اداره امور آخرتی ما است که باید پرورشش دهیم، غذایش هم آن چهار مورد است؛ یعنی یقینیات ،ارزشها، زیباییها و حقایق.
این امور را باید به او بدهیم دائماَ باید در این حال و هوا باشیم، لازم نیست مثلاَ در دعای کمیل خیلی گریه کنیم، اگر در این کارها باشیم، اینقدر رشید خواهیم شد که حالمان از گناه و عمل خلاف به هم خواهد خورد. و قدرت تشخیص حق و باطل را به دست میآوریم که همین نشانه رشد است.
بنده خدایی اینطور میگوید: ما پیر شدیم ولی نفهمیدیم کیهان راست میگوید یا آفتاب یزد؟! اگر عمر نوح هم پیدا کنی باز هم نمیفهمی! باید فکر را باز کرد، چطور فکر باز میشود؟ با یقینیات، نباید با شک تردید و شبهه زندگی کنیم. با زیباییها، حقایق و ارزشهاست که باید زندگی کرد. از این راه اگر جلو بروی، این قدر رشید میشوی که اصلاََ گرفتار نخواهی شد.
۲۱ تیر۹۷
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
0 نظر