چاپ کردن این صفحه

گزارش جلسه ۱۸۷ دوره آموزشی نظام شناسی

1465 1397/01/14
گزارش جلسه ۱۸۷ دوره آموزشی نظام شناسی

استاد زاهدی: اثبات وجوداشتن علم اسلامی و ضرورت اسلامی کردن علوم با استناد به آیات و روایات/ اسلام دارای تعلیم و تربیت و اخلاق و نظام است/ روانشناسی اسلامی، عجیب‌ترین عضو در انسان را قلب می‌داند که شناخت و معرفت مربوط به آن است اما روانشناسان غربی می گویند: عجیب‌ترین عضو مغز است/ علم اسلامی محکم و یقینی است اما محور علم غربی نظریه‌های قابل رد شدن است/ تمام توجه قرآن به حق و حقیقت است و هرچه غیرحقیقت باشد را باطل می‌داند اما تقسیم‌بندی حق و باطل در علوم غربی وجود ندارد/ اگر علم دانشگاه‌ها فقط متکی به واقعیات و حسّیات نباشد و حقایق آنها را مدیریت کند، آنگاه اسلامی می‌شود/ شاخص‌های اسلامی کردن: نظامات و حقیقت‌شناسی/ برای رسیدن به حق و حقیقت باید سراغ کیفیت برویم نه کمیت.

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلبی چند روز گذشته آقای روحانی فرمودند؛ که اگر از یک زرتشتی یا یهودی می‌شنیدیم راحت‌تر بود! صریح گفتند: اگر من در ماشینم یک قرآن بگذارم، اسلامی می‌شود؟! با تحقیر مخالفین خود گفتند: اسلامی کردن اینطور نیست! ما اصلا علم اسلامی نداریم! علم همین است که هست!

 

رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت مولا و حضرت زهرا سلام الله علیهما قریب به این مضامین فرمودند:

شما آبهای آلوده می خوردید، حیوانات موذی شما را آزار می رساندند! یکدیگر را غارت می کردید، خون یکدیگر را می ریختید! درگیر فقر و بیچارگی بودید، با آمدن رسول خدا از این وضعیت نجات پیدا کردید. (نهج البلاغه خطبه 26)

 

بحث اسلامی کردن علوم در همین فرمایش امیرالمومنین است؛ علم اسلامی آمد که شما در جهان سرآمد شدید، یک گوشه آن بوعلی سینا تربیت کرد که اسوه علم در عالم شد، فارابی تربیت کرد. با اینکه افلاطون و دیگر فلاسفه یونان متعلق به غرب هستند، ولی غرب آنها را نمی شناخت! زمان رسول خدا غرب فاصله گرفته بود از آن معارف، تبدیل به غرب وحشی شده بود. بعد از هزار سال بوعلی سینا و دیگران آثار افلاطون را خواندند و فهمیدند که یونان چه پیشرفت عجیبی داشته است! مطالب  یونانی را می گیرند و تکمیل و اصلاح و شکوفا می کنند، یونان را بعد از سالها به خود غربی ها می شناسانند، بخشی از آثار اسلامی ما که به غرب رفت، اصلاح شده علوم یونانی بود.

 

متاسفانه بعضی بی سوادها در برنامه های مناظره تلوزیون ما اینگونه می گویند: امروز هم مسلمانان هر حرفی دارند از ارسطو است، ارسطو هم که اسلامی نبود! آقای سروش که دانشمند هم هست ولی دارای مشکلاتی است، می‌گوید: "تمام عظمت دین در اخلاق آن است، علم الاخلاق دین هم که اصلش از ارسطو است!، دین مقداری آنرا کم و زیاد کرد، ارسطو هم که پیغمبر نبود! متفکری بود. بحثهای علمی و عقلی بودند که دین را بارور و شکوفا کردند. دین از خودش چیزی ندارد!، تعلیم و تربیت دینی معنی ندارد!"

 

یکی از اساتید تعلیم و تربیت خودمان هم رییس اسلامی کردن آموزش و پرورش هستند، همین مطالب را از قول دکتر سروش میگوید و در کتابش هم چاپ کرده! همین فرد متاسفانه الان رئیس آیسسکو است از طرف ایران! ریاست کرسی همین دانش را هم دارند! اینگونه اثبات می کند که ادیان (از جمله، اسلام) از خودشان علم ندارند! اینها متعلق به ارسطو است، ارسطو هم محصول عقل و علم است، نه محصول وحی و دین!! وحی جز مقداری حلال و حرام برای ما چیزی نیاورده است!

 

حالا رییس جمهور ما که عالم دینی هم هست، می گوید: با یک قرآن ماشین من اسلامی می شود؟! اطلاعاتش این مقدار پایین است و بچه مذهبی ها را تحقیر می کند. چه کسی این گونه سخن گفته است؟! چرا عدالت و انصاف ندارید؟ آیا معصومین آمده‌اند که اینگونه ما را اسلامی کنند، آیا اگر یک قرآن همراهت داشته باشی، اسلامی می‌شوی!؟

 

معصومین و حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه اینگونه فرمودند که شما غذاهای بد و آبهای آلوده می خوردید، اسلام که آمد شما را به قله تمدن و معارف رساند، یعنی اسلام تعلیم و تربیت و اخلاق و نظام دارد، با نظام اسلامی در همین چند ساله بعد از اسلام این مقدار رشد کردید!

 

حال من نکاتی در رابطه با اسلامی کردن علوم عرض می‌کنم:

 

اول؛ اسلام نظام دارد، زیربنای آنهم خودشناسی و علم النفس است، علم النفس غیر از روانشناسی است، ما روانشناسی را با یک "بسم الله" اسلامی نمی‌کنیم، بین مفاهیمی که روانشناسی غربی قبول دارد با مفاهیمی که روانشناسی اسلامی قبول دارد تفاوت قائل هستیم.

 

روانشناسی غربی اصلا روان را قبول ندارد، اسم آنرا رفتارشناسی می‌گذارد! و می‌گوید: ما اصلا روان را نمی‌توانیم مطالعه کنیم. نسبت به روان اینقدر جاهل هستند.

 

اسلام هزاران صفحه در مورد علم النفس حرف دارد، این علم اگر سامان بگیرد جهان را از انزواطلبی و افسردگی که بیماری قرن است نجات می دهد. اسلام در انسان شناسی حرف دارد، این مطلب که:

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»‏ (غررالحکم)

اسلام در روانشناسی این اوج را دارد، این حرف را روانشناسی جدید تا حال شنیده؟! ببینید آیا روانشناسی غربی راجع به یقین حرف دارد؟! اصلا یقین را می شناسد؟ با اساتید روانشناسی دنیا در همایشهای روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی، دانشجویان ما در مورد یقین صحبت کردند، گفتند: ما اصلا یقین نداریم!

 

در حالیکه اسلام اینگونه می‌فرماید:

«كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ* لَترَوُنَّ الجْحِيمَ* ثُمَّ لَترَوُنهَّا عَينْ‏ الْيَقِينِ» (تکاثر)

 

در قرآن و روایات این مقدار راجع به یقین حرف می زند؟

در همایش دانشگاه شهید بهشتی از اساتید روانشناسی پرسیدند: آیا روانشناسی غربی در مورد قلب حرف زده است؟ گفتند: خیر، قلب قطعه گوشتی است در بدن! ولی ما در روانشناسی اسلامی داریم که:

 

«وَ قَالَ علی علیه لاسلام لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ [هُوَ] ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ» ‏ (نهج البلاغه خطبه 108)

 

عجیب‌ترین عضوی که در انسان هست قلب اوست نه مغز او، روانشناسان می گویند: عجیب‌ترین مغز است، حضرت مولا(ع) روانشناسی و آناتومی را شرح می دهند، در روانشناسی غربی، قلب یک عضو است مانند باقی اعضاء، جایگاهی در شناخت ندارد. ولی حضرت مولا می فرمایند شناخت و معرفت، متعلق به قلب است.

 

آقای رییس جمهور! چه کسی گفته با یک قرآن، ماشین اسلامی می شود، که حالا شما این حرف را می کوبید؟! حتی یهودی ها هم علیه اسلام این حرف را نمی زنند!

اسلام حرف و نظر دارد.

 

دوم: انسان شناسی و روانشناسی و آناتومی در غرب، مملوّ است از نظریه پردازی هایدگر، کانت، موریس دوبس و... . اینها را میگویند، ولی قرآن و اهل بیت علیهم السلام محکم نظر می دهند، مخالف یکدیگر اصلا سخن نمی گویند.

 

این سخن حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» می دانید چه مفهومی دارد؟ انسان شناسی و روانشناسی اسلامی این مقدار محکم است، که اگر خودت را درست بشناسی خدای خودت را شناخته‌ای! یعنی این خودشناسی یک دانش است، نظام دارد، تحقیق می‌خواهد، اگر کسی بر سر این گنجینه برود به خداشناسی محض خواهد رسید.

 

اسلام که دارو نیست به بیمار بدهند و خوب شود، اسلام مکتب تربیتی دارد که عرب خشن و بدوی را به عربی متمدن و سرآمد تبدیل کرد. در مقابلِ هندوستان، چین و ایران و رم که تمام جهان را گرفته بودند، اسلام، اعراب پابرهنه را به بالاترین مدارج رساند! اینها علی و زهرا داشتند، ولی آنها نداشتند.

 

از اولین سخنان معصومین این است که اسلام برنامه دارد. ولی امروزه به اینجا رسیدیم که دانشمندی که در حقیقت نادان است، چنین میگوید: اصلا اسلام حرفی برای تعلیم و تربیت ندارد! برخی از مسئولان ما هم از او پیروی می کنند!

 

در حالیکه اسلام برنامه و نظام دارد، ولی روانشناسان غربی به مطلبی به نام یقین اصلا نمی‌رسند، ولی قرآن و اسلام، یقین را می‌شناسند، جایگاه آنرا هم نشان می‌دهند که قلب است، ولی غرب قلب را تنها به عنوان یک تلمبه می‌شناسد، مولا می‌فرمایند: عجیب‌ترین پاره گوشتی که در بدن انسان آویزان است قلب است و مطالبی می‌فرمایند که نشان دهد قلب مرکز آگاهی است.

 

مغز تنها یک واسطه است. اگر قلب امیدوار شود به طمع می‌افتد و بالاتر را می‌خواهد اگر هم به طمع تن بدهد، حرص او را می‌گیرد، طمع و حرص نوعی آگاهی است، مرکز این آگاهیها در قلب است.

 

در روانشناسی امروز حقیقت مطرح نیست. اما در قرآن میفرماید:

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (حج 6)

تمام توجه قرآن به حق و حقیقت است و هرچه غیرحقیقت باشد را باطل می‌داند. چنین تقسیم‌بندی در علوم غربی نیست.

 

 حق و باطل در نظام غرب وجود ندارد، ولی در اسلام وجود دارد. قرآن می فرماید:

«لَكمُ‏ دِينُكُمْ وَ لىِ‏ دِينِ» (کافرون)

غرب نظام دارد، نظامهای دانشگاهی، سیاسی، بانکی، مدیریتی و... . ما هم نظام خاص خودمان را داریم، پس چرا بعضی مسئولان این مقدار جاهلانه سخن می‌گویند؟!

 

در نظام قرآنی همه چیز بر محور حق می‌گردد، اگر موضوعی حق نبود، باطل است.

«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (اسراء:81)

تمدنی که بر اساس باطل است نابود می شود.

 

این سخن را به همه جا برسانید، آیا عیار دانش غربی بر مدار حق و باطل است؟ آنها حق و باطل نمی‌شناسند، محور علمشان نظریه است، که آنهم می‌تواند درست باشد و می‌تواند اشتباه باشد. هیچ جایی را نمی‌توانند ثابت حساب کنند و بگویند قطعا درست است! فقط اسلام است که مباحث اساسی را می‌شناسد، معرفی می‌کند و می‌گوید اینها تا قیامت ثابت هست. حرف زور و اجبار نیست، این مطالب را اثبات هم می‌کند. ظلم و فحشاء و اختلاس تا قیامت بد است.

حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ (اصول کافی)

 

اگر مطلبی را تا قیامت حلال یا حرام می‌دانیم بر اساس تحقیق و منطق است، این ثبات و باقی ماندن ما بر این عقاید به خاطر لجبازی نیست.

 

دانشگاه‌ها علم را به عنوان معرفی نظریات (نه حقیقتها) مطرح می کنند! در علم غربی، گزاره‌ای ثابت که تا قیامت باقی بماند نداریم. هر مطلبی ممکن است تغییر کند، مثل مسطح بودن زمین.

 

ما در جواب می‌گوییم: این اموری که تغییر می‌کند، واقعیات و ظواهر و اطلاعات عالم ناسوت و حواس و ظواهر است و ثابت کردیم که حواس و از جمله، چشم و گوش همیشه درست حس نمی کنند! فهم همیشه درست درک نمی‌کند. سخنانی که انیشتین یا هاوکینگ بیان می‌کردند، ممکن است در آینده نزدیک رد شوند!

 

علوم حسی تغییر می‌کند، ولی تمام دانش‌ها و علوم که این‌طور نیستند، اسلام می گوید: خیلی از مطالب یقینی هستند، به نام حقایق، که ثابت و محکم و درست هستند.

 

نظر ما این است که اگر بر علم دانشگاه‌ها، حقایق مدیریت کند، آنگاه اسلامی می‌شود، اگر فقط متکی به واقعیات و حسّیات نباشد، اسلامی می‌شود.

 

باید یقین و قلب را بشناسد تا اسلامی شود. ما صدها اختلاف داریم با علوم غربی، دعوا بر سر قرآن گذاشتن یا  نگذاشتن در ماشین نیست!

 

«لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّينِ  قَد تَّبَينَ‏ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏» (بقره:256)

رُشْدُ یعنی هدایت، غَىّ یعنی گمراهی. این موضوع کاملاََ روشن و تبیین شده است، اگر طالبش باشید، پیدا خواهید کرد.

 

دین اسلام با دین کفر دعوای اساسی دارد، مشکل تنها بر سر قرآن گذاشتن در ماشین نیست، اسلام را که نمی‌شناسند که اینگونه سخن می گویند!

 

استاد رحیم پور ازغدی گفتند که: قصد اینها این است که دائما شبهه بگذارند، متدینین و علما هم مشغول این مسائل شوند، تا بر کم‌کاری‌های خودشان سرپوش بگذارند! جواب گرانی‌ها و مسائل اقتصادی را بدهید، شبهه‌ها مهم نیستند، شما که مسئول ایدئولوژیک نیستید که این حرفها را می‌زنید!

 

تمام شبهاتی که بیان می‌کنند پاسخ دارد. علم اسلامی شاخص دارد که باید علوم غربی را بر اساس آن شاخصها وارد اسلام کرد.

 

شاخصهای اسلامی شدن این امور هستند:

اول، نظامات: نظام بانکی و پولی ما غیراسلامی است. چه قرآن بگذارید چه قرآن نگذارید، چه با ظاهر و باطن اسلامی و مذهبی، رییس بانک بشوی چه بدون اینها. آیت الله حائری شیرازی که از محققین بودند و در همین موسسه هم سخنرانی کردند، اینطور فرمودند: خود پول و اسکناس اسلامی نیست.

 

نظام رسانه و هنری، نظام مدیریتی، نظام روابط خارجی و... . انواع نظامات غربی را بر ما مسلط کرده‌اید، با قرآن گذاشتن هم این نظامات اسلامی نمی‌شود.

 

در نظام تعلیم و تربیت هم باید شاخص‌ها اسلامی شود، محور شناخت در اسلام قلب است نه مغز، نه اینکه قرآن بیاوریم تا اسلامی شود!

 

دوم، حقیقت شناسی: مغز با حق و حقیقت کاری ندارد، در هیچ رشته علمی نداریم که محور، "جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ" باشد، قرآن به دنبال حق و حقیقت است (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).

 

یک طرف حق و حقیقت ملکوت است، یعنی اگر به دنبال حقیقت باشی به ملکوت متصل هستی، اسرار برایت هویدا می‌شود، نورانی و بصیر می‌شوی.

 

حق و حقیقت برای ما چطور باید روشن شود؟ برای رسیدن به حق و حقیقت باید سراغ کیفیت برویم نه کمیت. کمیت در همه امور ساده بدست می‌آید و ساده هم مورد بررسی قرار می‌گیرد. ولی کیفیت اینطور نیست. برای بررسی کمیت، باید نیتها و انگیزه‌ها و ریشه‌ها و هدف‌ها را بشناسید نه فقط آمار و ارقام.

 

قرآن می‌فرماید:

«أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلىَ الْابِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلىَ السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلىَ الجْبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ* وَ إِلىَ الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (غاشیه)

کیفیت اینها را بررسی کنید، نه کمیّت و مقدار را. قرآن کمیت را رد نمی‌کند، ولی اصل علم را در کیفیت می‌داند.

 

غرب، روانشناسی را اگر به آمار در نیاورد علمی نمی‌داند. خود علمِ روانشناسی، علمی کیفی است که راجع به انسان است. کارنامه دادن به دانش آموزان درست نیست، الان تازه فهمیده‌اند که کارنامه‌ها باید کیفی باشد، آنرا هم از غرب گرفته‌اند! کمیت در کارنامه نباید بیاید.

 

علم و انضباط و سلیقه و نورانیت و بصیرت با کدام نمره می‌خواهد در کارنامه بیاید؟!

 

ابتدای فیزیک در کمیت است ولی در مدارج بالای فیزیک کیفیت مهم می‌شود، دانش غرب هم به اینجا رسیده که باید به کیفیات برسد، ولی دانشگاههای ما درجا می‌زنند، پس مانده‌های غرب را می‌گیرند و به دانشجویان ما به عنوان علم تلقین می‌کنند!

 

غرب اگر گاهی اوقات هم سراغ کیفیات می‌رود، به این نیت که حقیقت را بفهمد نیست، اما در اسلام کیفیات محور است، تا ما را به حقایق برساند. کمیاتی که ما را از حقیقت باز دارد، در واقع جهل است.

 

اگر نیمی از جنگلی خشک شود، آمار و کمیت بالای خشکی‌ها گیجش نمی‌کند، به سراغ یک درخت می‌رود، با فهمیدن کیفیت و علت خشکی همین یک درخت، درمان بقیه درختها را پیدا می‌کند.

 

کیفیاتی که ما را به حقیقت نزدیک کند علم است و اگر نزدیک نکند علم حقیقی نیست، با فهمیدن حقایق هم می توانیم به جهان مسلط بشویم.

 جلسه ۱۸۷ نظام شناسی (دهم اسفند۹۶)

آخرین‌ها از

0 نظر