به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، ششمين همايش «بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي» در روز پنجشنبه 20 مهر 91 در كانون تربيتي شهيد مفتح با سخنراني حاج مهدي طائب و دكتر ميرباقري و استاد زاهدي و حضور دانش پژوهان دوره «تربيت استاد در مديريت و تعليم و تربيت اسلامي» و ساير علاقمندان و پژوهشگران قرآني برگزار گرديد. در اين همايش سه كتاب جديد موسسه صابره با عناوين «قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت»، «نظام شناسی و نظام سازی براساس راهبردهای قرآنی و روایی؛ گمگشته جهان اسلام» و «عقل، ناشناختهترین گنجینه انسان» نوشته استاد زاهدی معرفي گرديد.
اين همايش با تلاوت قرآن توسط حاج محمدجواد صنوبري (از دانش پژوهان دوره) آغاز شد.
سخنراني حجت الاسلام حاج مهدي طائب در ششمين همايش بسوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي
علل موفقيت پيامبر در زمينه ايجاد مدينه فاضله
كشف علل موفقيت پيامبر در ايجاد مدينه فاضلهاي كه امروز در آرزوي آن هستيم در گرو چندين اصل موضوعي است كه ما آنها را قبول داريم.
اولاً پيامبر اكرم موفق بودند جامعه مطلوب را ايجاد كنند و مدينهاي كه پيامبر اكرم ايجاد كردند اصلي است كه مطلوب ما ميباشد.
يعني اگر در اين دوره نيز ايجاد شود ما به آن راضي هستيم البته اين به آن معنا نيست كه همان حدي كه در زمان حضرت رسول بود حد مطلوب ماست، بلكه به اين معناست كه مثلا کشاورز دانه سيب را ميكارد، اگر براساس اصول مورد قبول او اين درخت رشد كرده باشد ميگويد كه راضي است؛ او راضي است چرا كه رسيدن به آن حد مطلوب مسيري دارد و او براساس تجربهاش ميگويد اين مسير خوب است اما اگر طبق اصول رشد نكرده باشد راضي نخواهد بود.
اينكه جامعه پيامبر مطلوب بود به اين معني است كه اين جامعه در مسير خودش خوب بالا ميآيد و با وضعيت موجود در آن زمان بيش از اين ممكن نيست و اين حد ممكن و مطلوب آن زمان است.
گاهي در مديريت يك جمعي را تحويل ميدهند و ميگويند اينها به مدت 20 سال تربيت كن و تحويل بده اين نوع تربيت راحت است، اما اگر زمان مشخص نباشد برنامهريزي تربيتي براي آن دشوار است. نيروي كه پيامبر در اختيار داشتند اينگونه نبود كه همه نيروها يك دفعه در اختيار پيامبر باشند برخي كمي قبل از وفات پيامبر ايمان آوردند و عدهاي كه از ابتدا همراه پيامبر بودند در ميانه راه شهيد شده بودند در چنين جامعهاي تربيت سخت بود و ورود از دوره جاهليت به اين مرحله دشوار بود.
مردم شهر به پزشك نياز نداشتند؛ چرا كه دستوراتي را رعايت ميكردند تا كمتر مريض شوند. هركسي مانعي را از سر راه بردارد در هنگام ورود او در بهشت موانع را از سر راهش برميدارد و هر كسي آب دهان بر سر راه برادر مومن خود بيندازد مثل اين است كه به صورت او آب دهان انداخته باشد.
ثانيا؛ مورد دوم اين است كه شما نميتوانيد جامعهاي را بر اساس يك سري رفتارهاي معين ايجاد كنيد مگر اينكه آن جامعه آموزش لازم را ديده باشد اگر در جامعهاي رفتاري حاكم باشد و اصولي رعايت شود، حتما افراد آن جامعه آن اصول را آموزش ديده اند و براساس آن تربيت شده اند در نتيجه جامعه موفق پيامبر اكرم ناشي از يك آموزش و ناشي از يك تربيت بوده است.
ثالثا كاري را كه پيامبر اكرم انجام دادند ما ميتوانيم انجام دهيم و اين شيوه تربيت و تعليم خواست پيامبر نيست؛ چرا كه خود پيامبر فرمودند «لقد كان فی رسول الله اسوة حسنه» اين الگو زماني معرفي ميشود كه قابليت الگو گيري براي الگوگيران وجود داشته باشد در اين صورت الگو لغو است. وقتي خداوند ميخواهد اسوه حسنه را معرفي كند يعني ساير انسانهاي مي توانند به او برسند و او را الگو قرار دهند البته در اين مدل ميزان رسول الله وحضرت علي (ع) است.
خداوند در قيامت مواخذه ميكند كه چرا اينقدر با اين مدلها فاصله دارند.
سوالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه پيامبر اكرم چگونه در آموزش و تربيت به اين حد از موفيقت رسيدند؟ جامعهاي كه پيامبر اكرم تحويل گرفت پيش نيازهاي آموزشياش را از كجا گرفته؟ آيا آموزشهاي پيامبر براساس اين پيشنيازها بوده است و اگر نبوده حضرت چگونه موفق به حركت به سمت الگو مطلوب بودهاند؟
علت موفقيت سريع پيامبر را ميتوان در سه موضوع دانست؛
1- درمحتواي كه ارائه شد.
2- در مدل ارائه يعني مدلي كه ارائه دادهاند سريع به نتيجه ميرسد.
3- خصوصيات ارائه دهنده.
1- محتوا
جمع شدن اين سه مورد براي هر جامعهاي موفقيت به همراه دارد محتوايي كه پيامبر ارائه داده مطابق با فطرت انسانهاست يعني در مورد دربرگيري آن مشكلي وجود ندارد.
فطرت آيينهاي است كه حقيقت در آن وجود دارد «الست بربكم قالو بلی» به اين معناست كه انسانها در وجود خود حقيقت را دارند و فقط مذكِّر ميآيد و تذكر ميدهد يعني محتوا موافق فطرت است.
ما در اين عالم جاهليم و خداوند عالم است؛ «والله يعلم و انتم لا تعلمون» و «علم آدم الاسماء كلها» اين آيات نشان ميدهد كه اصل علم در اينجا قرار دارد و در جايي ديگري نيست.
اشتباه بشر اين است كه اين علم را رها كرده تا خودش جداگانه به دنبال علم رفته است كه اين منطبق با فطرت او نيست.
2- مدل ارائه:
قرآن مهجور است چرا كه تعاليم ما قرآني نيست در حالي كه «فيه تبیان کل شیء»
درست كردن و نگهداري كردن كتب ضاله حرام است مگر اينكه قدرت نقد آن را داشته باشيم.
روح حاكم در آموزش قرآن چيست؟ اسماء الله رب، خالق، رازق و ... اسامي خداوند در قرآن است كسي كه دزدي ميكند به رازقيت خداوند يقين ندارد، به قادريت خداوند نيز اعتقاد ندارد، خداوند هر كجا در مورد شريك عالم حرف زده خودش را كنارش ميگذارد «ان تنصر الله ينصروكم» كه اگر خدا را ياري كنيم خدا نيز شما را ياري ميكند جزو تعاليمات ما قرار ندارد و آن را به صورت شعار مي پنداريم.
ما ايمان به غيب نداريم يعني قبول ندرايم غيبي در عالم است كه آنچه ما ميبينيم اصل نيست بلكه غيبي دارد كه ما از آن بياطلاع هستيم.
مگر آتش نميسوزاند پس چرا حضرت ابراهيم را نسوزاند چاقو مگر برنده نيست پس چرا گردن اسماعيل را نبريد؟!
«لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم» هفت مرتبه بعد از نماز مغرب و نماز صبح باعث ميشود كه آتش دنيا براي انسان آسان گردد.
اگر اهل دنيا ايمان بياورند و تقوي پيشه كنند خداوند وعده داده كه بركات آسمان و زمين را براي آنان باز ميكند؛ چرا كه اين عمل غيبي دارد.
مدل پيامبر اين بود كه غيب را كه مسلط بر عالم است در جامعه خود جاري و ساري كرد يعني ابتدا گفت: الحمدالله رب العالمين و بعد هم «الم؛ ذلك الكتاب لاربب فيه» «الذين يومنون بالغیب» يعني بدون ايمان به غيب انسان متقي نميشود و اگر هم متقي نشوي سطح بركات حاصل نميگردد.
بر اساس اين مدل بايد در ابتدا ايمان به غيب را به كودكان آموزش دهيم؛ بابا آب داد و بابا نان داد مباحثي است كه بچه مي بيند و غيب را به او آموزش نميدهد در مدل پيامبر، غيب پيامبر براي متربي روشن ميشود ما در غيب دخالت مستقيم نداريم بلكه مي توانيم دخالت غيرمستقيم داشته باشيم يعني بايد غيب عالم بيايد و در تعاليم ما جاي داده شود.
امام خميني (ره) براساس مدل قرآن تعليم ديده و هرچه ميبيند خدا مي بيند براين اساس دستور قتل سلمان رشدي را داد غيب را ميديد. در همان زمان در جلسه هيئت دولت يكي از اعضا گفت: كه ما تازه رابطهمان با غرب خوب شد دوباره امام با اين نامه اوضاع را خراب كرد و او سياست نمي داند.
غيب اين عالم از آموزش و تربيت ما غايب است پيامبر اكرم در آن زمان جامعهاي ايجاد كردند كه غيب را درعالم حاكم كرد لذا در آن جامعه بحران اقتصادي وجود نداشت.
3- آموزش دهنده؛
پيامبر خودش حرفهاي را كه ميزد قبول داشت اما ما فقط نظريه ميدهيم و حتي خودمان به آن باور نداريم؛ ما از زلال بيپايان قرآن فاصله گرفتهايم در حرف هاي غرب گشتيم و مثلا خوب هاي آن را جدا كرديم و به عنوان علم ارائه داديم.
در حالي كه اگر به قرآن ايمان بياوريم و روش قرآن در معرفي غيب را معرفي كنيم به موفقيت مي رسيم.
سخنراني استاد زاهدي در ششمين همايش به سوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تعليم و تربيت اسلامي
* حجت الاسلام طائب از مجاهدين راه خدا در 8سال دفاع مقدس بودند و شخصيت مبارز ايشان بيشتر شناخته شده اما چهره علمي اين بزرگوار پنهان مانده است. حجت الاسلام طائب اعجوبه تاريخ است و تاريخ را با ظرافتهاي عجيبي ميشناسد. به دليل نگاه عميق علميشان هرچه به نام تاريخ ميشناسد در وجودشان به فلسفه تاريخ تبديل شده است.
* هر ترمِ «دوره تربيت استاد در مديريت و تعليم و تربيت قرآني» دستاوردي دارد:
1. گزارش كار
2. ارزيابي پيشرفت كار هم از جانب خودمان و هم از جانب جامعه
3. دعوت از محققين
در پايان هر ترم كه 4ماه به طول ميانجامد همايشي برگزار ميشود تا بتوانيم با بررسيِ گذشته و آينده، خود را ارزيابي كنيم و براساس آن نقشه راه جديد را طراحي كرده و جايگاه خود را در نقشه نشان دهيم.
معرفي كتاب نظامسازي گمگشته جهان اسلام
كتاب نظامشناسي حاصل يكي از سرفصلهاي دوره به نام "نظامشناسي و نظامسازي براساس راهبردهاي قرآني و روايي" است كه در 15 جلسه تدريس شده است.
در اين كتاب كه كار تحقيقي آن به پايان رسيده تمامي روايات اهل تشيع و تسنن و همچنين آيات قرآني بررسي شده است.
در خلال همين تحقيقات متوجه شديم كه در اسلام همه چيز داراي نظام است. در متون اسلامي اعم از سيره ائمه (ع) و متن قرآن حتي يك نقطه، يك جمله، يك برنامه، يك جهتگيري، يك موضعگيري و يك فراز وجود ندارد كه داراي نظام نباشد.
تمامي مفاهيم و معاني قرآن داراي نظام است. آيات سوره نازعات نشان ميدهد كه در كارهاي حقتعالي چه نظمي برقرار است.
اگر در آيات قرآن كار شود يك كلمه آن خارج از نظام نيست. حجّش داراي نظام است. جهادش داراي نظام است. صومش داراي نظام است. خمس،عبادت و زكاتش داراي نظام است. ولايتش داراي نظام است. توحيدش داراي نظام است. نبوتش داراي نظام است. امامتش داراي نظام است. اصولش داراي نظام است. احكامش داراي نظام است. فرهنگش داراي نظام است.
قرآن و سيره ائمه (ع) تماماً نظاممند است اما در برنامههايي كه در امت اسلامي و شيعه اجرا ميشود اثري از نظام مشاهده نميكنيم.
تعليم و تربيت فعلي ما نظام ندارد به عبارت ديگر درد اساسي در تعليم و تربيت اسلامي اين است كه اصلاً نظاممند نيست. تا به حال هركس در هر كجا كاري انجام داده با نظام آشنايي نداشته و حالا هم كه ميخواهيم نظام جديد ارائه دهيم روشن نيست كه اساس نظام جديد چيست؟ براي طراحي نظام جديد فقط دانستن آميزهاي از مباني كافي نيست. بلكه بايد بدانيم ساختارش كجاست؟
در طراحي نظام جديدي كه ما طراحي كردهايم 6 مباني نظري و 6 مباني اجرايي وجود دارد.
مباني نظري شامل: نظامشناسي، انسانشناسي، معرفتشناسي، هستيشناسي، جامعهشناسي، امامشناسي
مباني عملي شامل: ساختارشناسي، برنامهريزي، روششناسي، كارگاه آموزشي، روششناسي، مدلشناسي، روش ارزشيابي
اتحاد مديريت با تعليم و تربيت در نگاه اسلام
در اين كتاب اولاً وجود و ضرورت نقش نظامشناسي و نظامسازي را در قرآن و روايات اثبات كردهايم ثانياً نظام "مديريت" و "تعليم و تربيت اسلامي" را به عنوان دو مقوله تفكيكناپذير معرفي نموديم.
در قرآن و سيره اهلالبيت (ع) و علماي عاملين نقطهاي نيست كه در آن تعليم و تربيت وجود داشته باشد اما مديريت نباشد.
براساس آيه "الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور" ولايت، به دو معناي تعليم و تربيت و مديريت است. "يخرجهم من الظلمات الي النور" برنامه تربيتي است كه بايد با مديريت همراه باشد تا به اجرا برسد. تعليم و تربيت بدون مديريت نتيجه نميدهد. مديريت را از ائمه (ع)گرفتند يعني مديريت را از ولايت جدا كردند. ولايت، نظام امت است. اگر ولايت امتي آسيب ببيند نظام آن امت متلاشي ميَشود. بلاهايي كه در دوران بنياميه و بنيعباس بر سر جوامع اسلامي آمد اين بود كه نظام را از اين جوامع سلب كردند و حقطلبان كه سردمداران آنها ائمه اطهار (ع) بودند در مظلوميت قرار گرفتند و خلفاي ظالم قصد داشتند با سيستمهاي مدني جاي ائمه (ع) را پر كنند. اين حاكمان از دانشمندان به عنوان ابزار حكومتشان بهره ميبردند و در پي آن بودند تا خروجي علم، نور و بصيرت نباشد و نورانيت آن جامعه را فرا نگيرد و جامعه بر اساس آن نور حركت نكند. در قرآن و سيره اهل البيت (ع) مديريت از تعليم و تربيت جدا نيست. با اينكه ائمه (ع) عالِم ملك و ملكوت بودند اما از آنجا كه تعليم و تربيت بدون ولايت و مديريت امكانپذير نيست ايشان فرمودند اگر مديريت را از ما بگيريد ما نميتوانيم كاري كنيم. و همين امر علت اصلي اختلاف دائمي ائمه (ع) با خلفاي ظالم بود. نظر قضات زمان حكومت ظلم ارزشي ندارد. شيعه بايد به حاكم شرع و ولي فقيه مراجعه كند. حاكم شرع يك اصطلاح فقهي است به معناي مديريت.
در حال حاضر هم امام زمان (عج) منتظر آماده شدن پذيرش جامعه براي مديريت است.
مديريت و تعليم و تربيت تفكيك ناپذير است. نه در آموزش و پرورش و نه در دانشگاه مديريت و تعليم و تربيت يكي دانسته نميشوند.اين نظريه خاص مؤسسه صابره (س) است كه در كتاب نظامشناسي تشريح شده است.
آسيبهاي عدم تسلط بر موضوع نظامشناسي
اينكه دانشگاهاي ما سكولار است نتيجه همين نظام آموزشي غلط است ما در عرصه فرهنگي از اسلام عقب هستيم. چرا كه اسلام نظام دارد اما ما نظامش را نميشناسيم و نظامسازي و نظامشناسي نميدانيم. اگر خيلي متدين هم باشيم فقط به برگزاري نماز جماعت و زيارت عاشورا در مدارس اكتفا ميكنيم و فكر ميكنيم تعليم و تربيت، اسلامي شد!. غرب براي ما نظام را طراحي كرده و كتابهاي درسي ما بر اساس نظام آنها تأليف ميشود. نظامي را طراحي كردهاند تا در نهايت پزشكي، مهندسي و تعليم و تربيتش به سوي خودشان برگردد. ما براي آنها نيرو ميسازيم و براساس نظام آنها حركت ميكنيم. اينها سيستم است بايد نظام را بشناسيم و آن را اصلاح كنيم تا به آموزش و پرورش اسلامي برسيم. اساس كار ما در حال حاضر بايد بر مبناي نظامسازي اسلامي باشد.
نظامشناسي اكسير مديريت و تعليم و تربيت
همه مديران مرتبط با تعليم و تربيت بايد در ابتدا نظامشناسي اسلامي را ياد بگيرند و بدانند اول و آخر نظام تعليم و تربيت كجاست؟
نظامشناسي به قدري اكسير و آب حيات است كه ما بايد نظامسازي اسلامي را بلد باشيم تا بتوانيم:
1- نظامسازي غرب را بشناسيم
2- بفهميم كه نظام حاكم بر سيستم آموزشي ما چرا سكولارساز است
در نتيجه براي اسلامي كردن سيستم آموزشي بايد به نظامشناسي تسلط داشت.
سخنراني حجت الاسلام دكتر سيدمحمدمهدي ميرباقري رئيس فرهنگستان علوم اسلامي قم
فرآیند تولید علم حقیقی چگونه است؟
اینجا بحث در مبدأ علم نیست؛ بحث مبدأ علم را در مباحث معرفتشناسی گفتیم که مبدأ علم از عالم بالاست «الله نور السموات و الارض» مابقی ظلمات است و جهل. غایت علم چیست؟ علم نوری است برای تقرب و برای هدایت انسان به سوی قرب؛ این علم هم از محضر حضرت حق تنزل میکند و به ساحت نبوی(ص) و اهل بیت ایشان و بعد تنزل در عالم پیدا میکند، لذا ما نه منبع معرفتی مستقل از وحی داریم و نه قوای مستقل از نبی اکرم (ص).
حس ما، عقل ما، شهود ما باید تحت ولایت نبی اکرم و معلم حقیقی عالم قرار بگیرد تا به علم برسد. علم موازی نداریم، طبقه مرجع موازی هم نداریم؛ علم به نبی اکرم میرسد و از آن طریق به مردم میرسد.
آیا ریاضیات هم همینطور است؟ بله اگر ریاضی برای تقرب مورد نیاز است استفاده میشود ولی نیازی نیست خیر. این دستگاههای ریاضیات کنونی چطور؟
بله کاری از این دستگاهها برمیآید؛ محاسبات دقیق نظری هستند، مبتنی بر دستگاههای خاص هستند که کارآمدی خاصی دارند ولی در نگاه ما وجه غالبش بستر ظلمات شیطان است.
بنابراین در این نگاه علم مستقل از وحی به عنوان مجرای موازی با وحی بیمعنا است؛ علم معطوف به پرستش است و علم حقیقی به انبیاء اعطا شده است.
البته قصد نداریم نعل وارونه بزنیم که چون علم را انبیاء آوردهاند؛ پس علم غرب هم مال انبیاء است نه برعکس میگوییم آنچه در دستورات انبیاء نیامده است، علم نیست و جهل است.
تعلیم کار خدا است «الرحمن علم القرآن» معلم کیست؟ «یعلمهم و یزکيهم»؛ تعلیم کار انبیاء است پس افرادی که الان درس میدهند یا فیلسوفند چه میشود؟ فیلسوف و معلم اگر ذیل مسیر انبیاء حرکت کردند معلماند وگرنه معلم نیستند.
در این نگاه هیچ منبعی موازی وحی نداریم و تنها منبع معرفتی وحی است. عقل و شهود و حس انسان باید تحت هدایت وحی قرار گیرد تا به علم برسد در این صورت زبان جامعه، زبان قرآن میشود. منظور این نیست که مانند فضه (س) هر چه میگویند با قرآن جواب داده شود بلکه باید آهنگ گفتهها کلام وحی باشد.
شروع و آغاز علم کجاست؟
زبان قرآن و وحی، زبان محوری است و سایر حوزههای ادبیات، ادبیات تابع میشود و تعلیم هم قواعد خاص خود را پیدا میکند. به او میگویند به مقام اشتغال به امر ربّ، نفی تدبیر خود و به مقام انفاق و صبر برس؛ پا به وادی تقوا بگذار که اینجا آغاز و شروع علم است (مطابق حدیث عنوان بصری)
تعلیم و تعلم یک منطق دیگری پیدا میکند، اینگونه نیست که فقط یک سری مهارتها فرابگیرید و هوشمندی و ذکاوت انسانها را بالا ببرید. بلکه بیش از اینهاست.
تعلیم از حضرت حق شروع میشود، به انبیاء و اوصیاء میرسد بعد هم به مومنان به اندازه ظرفیتشان میرسد. علم آن است که از قوای عقل خدای متعال شروع میشود و به نبی اکرم داده میشود.
پس هم علم عوض میشود، هم معنای تعلیم و تعلم عوض میشود و هم فرآیند تعلیم و تعلم تغییر میکند. البته این به معنای انکار تجربه و شهود و عقل نیست بلکه یعنی شهود و عقل و تجربه ذیل وحی تعریف میشود نه اینکه به عنوان یک منبع موازی باشند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به توسعه
در تربیت هم همینطور است؛ گاهی تربیت معطوف به توسعه است و میخواهد انسان متناسب با اهداف توسعه تربیت کند. حتی تربیت را تا مرز مهندسی هم پیش میبرد و میگوید چطور شما در علم متالوژی سفارش قطعه میدهید، اینجا هم بگویید چه آدمی میخواهید ما همان آدم را تولید میکنیم.
در این تربیت، اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود؛ اخلاق کریمه عبارتند از عاطفه متناسب با رشد تکنولوژی. عاطفهای که به رشد تکنولوژی و رشد سرمایهداری ختم نشود، عاطفه بالغ نیست و ناقص است.
عفت نیست، بیعفتی است و عفت متناسب با رشد تکنولوژی است که حاصل آن توسعه ابتحاجات مادی است.
عفتی که در جامعه شما است اخلاق کریمه نیست بلکه یک خلق غیرکریمه مربوط به دوران گذشته است.
در اینجا اخلاق به تبع توسعه تعریف میشود؛ تکامل اخلاق به تبع تکامل تکنولوژی تعریف میشود و اخلاق مطلوب، اخلاق کریمه انسان نیست.
غایت تربیت را انسانی میداند که دارای فکر، اخلاق است و اهداف توسعه را تأمین کند تا جامعه به بهرهوری بیشتری برسد.
در این نگاه اخلاق کریمه به خلقیات و عواطف متناسب با اهداف توسعه تکنولوژی و توسعه رفاه تعریف میشود.
اگر بگویی حجاب خوب است یا نه؟ میگویند در کدام جامعه؟ در جامعه توسعه یافته حجاب خوب نیست. خانواده در مفهوم مذهبی با عواطف و روابط خانوادگی خوب است یا نه؟ میگویند نه؛ این تعریف خانواده برای جامعه کشاورزی بود، دوره پیچیدگی صنعت باید جامعه سلولی باشد. جشن و سرور چطور؟ میگویند نه؛ باید جشن به سبک کارناوال باشد.
تربیت در نظام تعلیم التقاطی
یک نگاه دیگر که نگاه انتقادی در تربیت است میگوید اخلاق به اعتدال قوا تعریف میشود؛ (اخلاق فردی تعریف میشود نه مربوط به جامعه). قوه عاقله بر قوه وهم و شهوت غلبه میکند و این اخلاق معتدل میشود. لذا تربیت یعنی انسانی که دارای مهارتهای خاص، دانش خاص است و دارای اخلاق مخصوص است و عقل و فکرش به کیفیت خاصی و بر محور اعتدال قوا و حاکمیت بر عاقله پرورش پیدا کرده است.
مربوط به تربیت فرد نیست یعنی تربیت فرد را هم معطوف به اعتدال قوا و اعتدال را هم به حاکمیت قوای عاقله و عدالت را به حاکمیت ولایت حقه تعریف نمیکند و امام مظهر تام عدل نمیداند. عدالت را ظهور کلمه تامه الهی نیداند.
تربیت در نظام تعلیم معطوف به پرستش
نگاه سوم تربیت معطوف به قرب است و انسان تربیت شده انسانی است که به مقام سجده تامّ رسیده باشد. تربیت یعنی انسانی متناسب با پرستش تربیت کردن. بنابراین تریبت یعنی هماهنگی همه قوای انسان و فعال شدن همه قوای انسان به شکل هماهنگ در بستر قرب و سجود تام.
در این نگاه اخلاق کریمه اگر در 3 سطح بخواهیم تعریف کنیم و ظاهر و باطن و سرّ درنظر بگیریم؛ ظاهر آن صفات روحی چون شجاعت، صبر، زهد، یقین، توکل است و باطن آن تولی به ولی حق و تبری تام از اولیاء طاغوت است و سر آن سجود است.
نکته دوم؛ حقیقت تربیت در قدم اول فعل الهی است؛ حقیقت هدایت فعل او است و اول کسی که او تربیت کرده است نبی اکرم (ص) است. همانطور که در تعلیم گفتیم علم خدای متعال به نبی اکرم رسیده است. مابقی به اندازه ای که تبعیت و شاگردی کنند به علم میرسند.
ظاهر اخلاق صفات حمیده است ولی این جز با تولی به نبی اکرم(ص) و تبری از دشمنان و اولیاء طاغوت و شیاطین حاصل نمیشود و سرّ آن هم سجود است؛ سجده تبدیل میشود به صفات ظاهری چون توکل و یقین. نورانیت قلب در سایه توجه به حضرت حق است.
مراتبی که برای اخلاق گفته شد اصلش برای نبی اکرم است؛ ایشان هم در مقام سجده تام بود و هم تولی به ولایت الهی و هم متخلق به اخلاق کریمه ای است که در حدیث عقل و جهل آورده شده است. دیگران هیچ گاه مستقل از او نمیتوانند سجده کنند؛ یعنی تولی به او طریق سجده است. اگر سجده باطن اخلاق کریمه است، آدم صاحب خلق یعنی عبد مطلق؛ به همان میزان که انسان از عبودیت خارج شود به صفات رذیله در او بروز میکند.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است
یعنی طریق رسیدن به سجده تام، ولایت نبی اکرم است. مربی کل اوست و کسی تربیت نمیشود مگر در شعاع ولایت رسولالله. معنی حجت الله بر همه عوالم هم همین است.
تربیت جزیرهای نیست و اصل آن برای نبی اکرم است «ان الله وتر یحب وتر» . البته کیفیت تربیت بحث دیگری است که یکی بحث عاشورا است که ارتقاء درک تاریخی بشر حاصل شده است و یکی ابتلای نبی اکرم است یعنی تربیت فقط به حرف زدن نیست.
در حقیقت یک نفر مربّا است و یک نفر مربّی است و مستقل از او هم تربیت نداریم. به اندازهای که مربای او هستند مربی می شوند.
صفات رذیله هم در عالم جزیره ای نیست، یک ابلیس داریم که محور است و بقیه به اندازه ای که از آستان ولایت الهی جدا میشوند در دایره شیطان قرار میگیرند. به یک معنا آن سمت هم تربیت است ولی تربیت شیطانی.
اگر تربیت را به معنای حقیقی آن بگیرید فقط برای نبی اکرم است اما اگر به معنای اعم بگیرید دو دستگاه تربیت داریم. تعلیم هم همین است اگر به معنای علم و نور بگیرید فقط نزد نبی اکرم است ولی اگر اعم از القای نور بگیرید کار شیطان میشود.
یعنی دو دستگاه تعلیم و تربیت داریم. به یک معنا هم یک دستگاه داریم البته تعلیم نیست «تجهید» است، تربیت نیست «اضلال» است.
تربیت باید شبکهای شود
لذا صفات کریمه یک شجره و شبکه است که اصل این شجره نبی اکرم است؛ «شجره طیبه» و مومنین برگهای این درختاند. یعنی تربیت شبکه ای بر محور نبی اکرم است.
حالا اگر اینجوری تربیت کردیم مراحل بعدی چیست؟ چه گامهایی باید طی شود تا به علوم تربیتی تبدیل شود؟ این زنجیره چطور تمام میشود؟ میتوان مبانی را اینجا تولید کنیم با ادبیات انضمامی و نماز شبمان را بخوانیم، با نهج البلاغه و اقبال و ... مأنوس باشیم ولی وقتی پشت میز وزارت اقتصاد نشستیم کتاب اقتصاد «کینز» را جلوی خود بگذاریم! این در نگرش دوم است که دو حوزه داریم و دو دستگاه تربیت داریم؛ تربیت حوزه خصوصی است که کار انبیاء است و تربیت انسان اجتماعی کار دانشگاه است.
نگاهی که میگویند است یک دستگاه بیشتر نداریم، معتقد باید جای کتاب کینز کتاب دیگری بیاید و جای روانشناسی فروید کتاب دیگری بیاید.
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد؟
چطور میتوان افرادی تربیت کرد که شبکهشان شبکه ولایی باشد یعنی تولی و تبری را قبول داشته باشند تا در ظرف خود حامل هدایت، حامل تربیت و حامل علم شوند (امرنا صعبٌ مستعصب). این انسان معلم و مربی میشود.
چطور میتوان این شبکه را همه جا برد؟ دستگاه موازی هم تعریف نکنیم لایههای موازی هم تعریف نکنیم. یعنی عمق و ظاهر مال انبیاء شود. ریشه کلمه طیبه همه جا نبی اکرم است. اینکه این شبکه چطور باشد همان جامعهپردازی میشود؛ تربیت اجتماعی میشود.
معنی واقعی جهاد چیست؟
جهاد اصغر و اکبر برای این است که مملکت ظاهر و باطن انسان برای نبی اکرم فتح شود، در این صورت دو تربیت داریم عده ایکه شیطان جنود خود را بر آنها مسلط کرده و عده ای هم سخنگوی امیرالمومنین است و میشود مالک اشتر بستر تربیت هم درگیری و جنگ تام است و معنی جهاد همین است؛ شیطان میخواهد مملکت ما را برای خود فتح کند و حضرت هم میخواهد همه قلوب را برای خود فتح کند.
همه جهاد اکبر در این است که ما مملکت و اراده خود را برای نبی اکرم فتح کنیم که در این صورت قوای حضرت در آن جاری میشود تعلیم و تربیت واقع میشود.
نور منظومه شمسی مال خورشید است و یک خورشید هم بیشتر در این عالم نداریم یعنی جزیرهای نیست. فلان فرد 60 سال ریاضت کشیده؛ شیطان 6000 سال ریاضت کشیده است! سجده بر امیرالمومنین نکرد، لذا یا از قوای عقل میشود یا جهل؛ ابلیس بر او غالب میشود و با قوای ابلیس زندگی میکند یعنی شیطان دارد او را اداره میکند و میشود چشم شیطان، ید شیطان و ...
حقیقت تربیت کار خدای متعال است از بستر نبی اکرم که انسان راهم در سرّش، هم ظاهر هم باطن هم در صفات، هم علمش، هم در مهارتها در همه حوزهها وارد شده است.
نبی اکرم کجا را رها کرده است که به دست فلاسفه یا عرفا بدهیم؟
البته اگر عارف، عارفی است که خود تحت ولایت نبی اکرم است خود میشود حامل ولایت و او دیگر مستقل نیست و دستگاه موازی نیست.
اگر دستگاه عرفان، دستگاه فلسفه دستگاه علم، دستگاه پرورش شعاع نبی اکرم شد ادامه اوست و مخلص همگی هم هستیم اگر نبود کجا را رها کرده که ما دست دانشمند و فیلسوف و ... بدهیم!
عصر ظهور عصر تجلی اخلاق ولایی و علم ولایی است؛ یعنی مردم هم در علم و هم در اخلاق تبعیت علم نبی و امام میکنند. یعنی هر آدمی اخلاق و علمش شبیه امام زمان شده است مانند او میاندیشد و عالمی که مسخر ماست تجلی تربیت امام میشود.
در این صورت این زمین دیگر آن زمین نیست؛ این زمین زنده است. زمانی که آدم ها مرده بودند زمین هم مرده بود ولی الان زمین زنده است.
اگر دنبال تربیت هستید باید دید چطور میشود ولایت نبی اکرم را پیاده کرد؟
فیزیک نیز همین است یا مورد نیاز نیست و اگر نیاز است باید علم نبی اکرم در آن سینه باشد.
عده ای که میگویند خدا به ما عقل داده باید دقت کرد که این همان مسیر شیطان است که میگفت من از آتشم و خدا به من از آتش داده است. خدا به ما عقل داده است که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را میفهمیم! حس داده که بگوییم ما در عرض نبی اکرم جهان را می فهمیم! اینها را به تو داده که در خدمت نبی اکرم قرار بگیرد و حامل نور شود.
در تربیت هم خود ما باید حامل علم و ولایت شویم و هم حامل ولایت را تربیت کنیم. این را چطور باید به معادله اجتماعی تبدیل کنیم. غرب میخواهد انسان توسعه تربیت کند و معادلهاش را هم پیدا کرده که چطوری آفراد را تحریک کن و چطوری او را حریص کن و چطوری حسد و حرص را به انگیزه تبدیل کن و از آن توسعه حاصل شود.
سرّ علم در چیست؟
ما چرا نمیتوانیم حبالله، توکل، یقین و رضا را به معادله تکامل اجتماعی تبدیل کنیم. باید مسیر تعریف شود. چطور میتوان افرادی را تربیت کرد که تحول ولایت بکنند؟
سّر علم در تحمل ولایت است و سرِِّّ سرِّ این علم در «سجود تام» است. که از طریق تحمل ولایت حاصل میشود. هر که از دایره توحید خارج شود حتی شرک خفی حتی به اندازه رد پای مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب تاریک در قلب و باطنش شرک است به همان اندازه از ولایت امیرالمومنین خارج شده است و ظلمانی شده است.
چطور میتوان فردی تربیت کرد که حامل ولایت شود که در این صورت حامل نور علم، حامل نور تربیت میشود و حامل صفات کریمه میشود و این آدم است که وقتي در جامعه راه میرود، حتی راه رفتنش هم مفید است و آدم تربیت میکند.
خورشید که طلوع میکند همه چیز روشن میشود مومن هم که راه میرود همه را نورانی میکند مگر اینکه کسی پنجره خانه اش را بسته باشد! به همین دلیل میگویند با مومن نشست و برخاست کنید. در زیارت مومن لقاءلله حاصل میشود؛ میشود زیارت الله. این باید به معادله تربیت تبدیل شود، آن مبنا به سازمان و برنامهای باید تبدیل شود که محتوا و محصول آن علم دینی است.
همايش با اقامه نماز جماعت ظهر و عصر به امامت حجت الاسلام دكتر ميرباقري، پايان يافت.
در حاشيه اين همايش، كتابهاي جديد موسسه صابره و ساير محصولات صوتي و مكتوب موسسه، براي آشنايي حاضران همايش، در معرض ديد آنها به نمايش گذاشته شد.
در بسته فرهنگي كه به حاضرين تقديم مي شد، خلاصه اي از سه كتاب جديد صابره، قرار داشت.
0 نظر