به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، متن مصاحبه استاد زاهدي با هفته نامه پنجره شماره 111 مورخ 21/7/90 بدين شرح مي باشد:
نقد سند تحول در آموزش و پرورش در گفت و گو با مرتضی زاهدی مدیر مؤسسه صابره
گسست بین فلسفه تربیت وسند تحول راهبردی/ علی راغب
مؤسسه صابره قریب به 10 سال است که فعالیت خود را در عرصه ترویج و نشر فرهنگ اسلام ناب محمدی با تکیه بر قرآن و اهلبیت (سلام الله علیهم) آغاز کرده و به دنبال استخراج و گسترش «نظام تعلیم و تربیت قرآنی» است.صابره اهداف فرهنگی - تربیتی خود را از طریق فعالیتهایی چون تحقیق و پژوهش، تولید محتوا و انتشار آن به صورت مکتوب و از طریق سایت مؤسسه (www.sabereh.ir) و تربیت دانش پژوه و خدمات مشاوره ای پیگیری می نماید و برگزاری دوره آموزشی «مدیریت و تربیت اسلامی در تعلیم و تربیت قرآنی» نیز در همین راستا است. آنچه در ادامه می آید حاصل گفت وگویی است با مدیر مؤسسه، جناب آقای مرتضی زاهدی درباره سند ملی آموزش و پرورش. زاهدی از فعالان عرصه تعلیم و تربیت اسلامی است و در این حوزه تألیفاتی نیز دارد که «نظام تربیتی اسلام» و «فرهنگ عاشورایی از دیدگاه قرآن کریم و روایات اهل بیت (سلام الله علیهم)» از آن جمله اند.
هدف از تدوین سند تحول راهبردی آموزش و پرورش چه بوده و آیا سند مدون میتواند این اهداف را محقق کند یا خیر؟
پاسخ به قسمت اول سؤال را باید صاحبان سند بدهند. اما آنچه که قطعی است و خودشان هم اعلان کردند و مخالف و موافق راجع به آن متفق القول هستند این است که وضعیت موجود در آموزش و پرورش اسلامی نیست؛ نه تنها اسلامی نیست بلکه سازنده و مفید هم نیست و در پاره ای جوانب حتی مخرب است. در اینکه چه نقصهایی در نظام فعلی آموزشی وجود دارد، نظرات متنوع است؛ بعضیها نسبت به روشهای آموزش نقد دارند، برخی راجع به برنامه های آموزش، عده ای روشها و برنامه ریزی پرورشی را مورد اشکال قرار می دهند؛ بعضیها نیز به اساس نظام آموزشی کشور که بر مبنای علوم سکولار هست، ایراد میگیرند. ولی این سند اتفاقا برای آنچه که بین همه اندیشمندان مشترک است، اصلا کاری نکرده و به مبانی و اهداف و اصول اکتفا شده است. که البته تا این حد در طرح تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش در سال 67 بسیار روشنتر و بهتر موجود بود و ایراداتی که بر سند ملی آموزش و پرورش وارد است به این اندازه به سند سال67 وارد نیست.
دلیل شکست طرح سال 67 چه بود؟
دلیل این بود که نوبت نظام سازی که شد سراغ کشورهای غربی رفتند و نظام را از استرالیا و کشورهای غربی گرفتند. مبانی، اهداف و اصول را از اسلام نوشتند، ولی گفتند که علم جهان وطن است و منطقه الفراغ است و در حکم اسلامی جزو مباهات است؛ رفتند و علوم غربی را با همان سیستم غربی وارد کردند و آنچنان به افتضاح کشیده شد که خودشان ظرف دو سال تعطیلش کردند و دوباره به سیستم قبلی بازگشتند.
هیچکس در مبانی، اهداف و اصول از آنها ایراد نگرفت، گرچه ایراد داشت، ولی به اندازه نظام سازی و برنامه ریزی مشکل نداشت. آنچه که این آقایان در سند ملی آموزش و پرورش انجام می دهند، حرفهایی است از دست مبانی و اهداف و اصول نه از دست نظام سازی و برنامه ریزی و این خطر وجود دارد که این حرفها را هرچند ضعفهای زیادی در آن وجود دارد، ولی رو به روی هم سپر کنند و نوبت نظام سازی و برنامه ریزی که شد، همان جریانی را که در سال 67 راه انداختند، دوباره راه بیندازند.
دلیل وجود این نگرانی چیست؟
برای اینکه در تألیفات شخص نویسندگان و مؤلفان و اساتید بزرگ در این سند حرفهایی وجود دارد که اینها گواهی و اظهار کردند که اسلام دارای نظام تخصصی و دانش تخصص در تعلیم و تربیت نیست و باید از جهان سکولار استفاده کنیم. وقتی چنین نظریاتی وجود دارد، آیا میتوانیم مطمئن باشیم که نوبت نظامسازی و برنامه ریزی سراغ جهان سکولار نروند.
اگر بخواهیم سند را نقد کنیم، بهتر این است که سراغ محتوای سند برویم و ببینیم که سند به لحاظ روش شناسی و محتوایی و ساختاری از چه ایراداتی برخوردار است.
ناظر سند قویترین عنصر مهندس معمار و مهندس محاسب آن سند است، یعنی او قاضی است و باید بگوید این سند درست است یا نه و اوست که باید بر انحرافات سند نظارت کند. وقتی ناظر شبهه دارد که اصلا اسلام نظام دارد یا ندارد! هنگام نظام سازی چه اتفاقی در آن برنامه ریزی رخ می دهد، شما مهندس ناظر در یک ساختمان را در نظر بگیرید اگر نسبت به مسأله ای شبهه داشته باشد ببینید نسبت به اجزاء و ارکان آن ساختمان چه اتفاقی می افتد، یعنی بینش مهندسین ناظر برای تنظیم بسیار مهم است، چراکه همه باید طبق نظر او حرکت کنند.
ادعا شده است که در تدوین سند ملی آموزش و پرورش، ابتدا فلسفه تربیت مدون شده و مبتنی بر آن رهنامه نظام تربیتی و سپس سند تحول راهبردی نوشته شده است. حال دو سؤال مطرح است، اول اینکه روشی که اتخاذ شده است صحیح است یا خیر؟ و دوم اینکه آیا واقعا این اتفاق افتاده است؟
اولا در فلسفه تعلیم و تربیت گرچه مطالب بسیار ارزشمندی وجود دارد، ولی مسائل بسیار مهمی حذف شده است. یکی مسأله تفاوت دختر و پسر در خلقت است که در مبانی فلسفی سند به آن اشاره ای نشده است. گرچه هر دو جنس از نسل بشر و شامل تکریم الهی اند و جهتشان عبودیت و تعلیم اسماء است، ولی مأموریت متفاوت و ویژه ای دارند. این مأموریت ویژه موجب شده که خداوند استعدادهای کاملا متفاوت از یکدیگر را در وجود آنها به ودیعه نهد. اگر این استعدادها شکوفا شود، زن به جایگاه خود خواهد رسید، بدون اینکه برای حقوق دادگاهی زن ضجه و ناله بزنیم و سمینار و نشستهای جهانی تشکیل دهیم.
مشکل از کجا شروع می شود؟ از «فلسفه تعلیم و تربیت»؛ یعنی در این فلسفه است که این ودایع روشن نشده و در فلسفه سند ملی و هیچ یک از بخشهای سند نیز تبیین نشده است.
به همین دلیل در سیستم فعلی ما داریم از دختران، پسران میسازیم، یعنی رشته های مهندسی را دختران گرفته اند، در حالیکه با استعدادهایشان معارض است. در یک پارک، ساختمان، معدن و کارگاههای نقاشی، نجاری و صنعتی، این زن باید با تمام کارگران کار کند و استعدادهای مادری و عاطفی را زیر پا له کند و ودایع وجودی خود که را می تواند انسان پرور باشد ترک کند و به صورت تصنعی قیافه مرد را به خود بگیرد. زیرا کسی که مثل مرد کار می کند محال است بتواند با فرزند بشریت درست صحبت و مربیگری کند.
متأسفانه در این فلسفه این ذاتیات مطرح نشده و یقینا در نظام سازی نیز برنامه ریزی نمی شود، بالأخره برنامه ریزی باید بر اساس استعدادها باشد و این استعدادها مطرح نشده که برنامه ریزی آموزشی بر اساس آن باشد، نه در دانشگاه و نه در مدرسه.
در انسان شناسی، انسان به درستی تبیین نشده است. به عنوان مثال عقلانیت قرآن دو وجه دارد یک بخش آن زمینی است که معیشت را بر عهده دارد و امور زمینی و حیات زمینی را اداره می کند و یک وجه عقل امور آخرتی و امور ارزشی، زیباشناسی ملکوتی، فرق حق و باطل، شناخت حقایق، شناخت ارزشها و یقینیات را بر عهده دارد. شأن زمینی ذهن و مغز و هوش است، شأن ملکوتی عقلی است که در قلب است. «افلا یعقلون»ی که در قرآن آمده برای این وجه از عقل است و خردگرایی قرآنی این است. خردگرایی زمینی همینی است که همه جهان راجع به آن صحبت میکنیم و کانت هم راجع به آن صحبت کرده. اما خردگرایی قرآنی علاوه بر آن است.
قرآن در روانشناسی انسان می گوید یک چیزی به نام احساس داریم که ریشه آن در غرائز زیستی است و چیز دیگری داریم به نام عاطفه که ریشه اش در معرفت شناسی است و اصلا ریشه غریزی، بیولوژیک و فیزیولوژیک ندارد. برای همین است که در متون قرآنی آمده که «واعطف علی بمجدک»، خدا در تمام امور به من عاطفه بورز یا «و کن اللهم بعزتک لی فی کل الاحوال رئوفا و علَیَ فی جمیع الامور عطوفا» خدایا در همه امور به من عاطفه بورز. خدا هم میگوید: بله «انی انا الغفور الرحیم» من عاطفه دارم، «هو الغفور الودود» من اصلاً رفیق باز هستم، «سیجعل لهم الرحمان ودا» خدا این محبتها را بین شما می اندازد، «اذ کنتم اعدائا فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا» من این عاطفه را در شما قرار داده ام. تمام عواطفی که خدا در قرآن فرموده همه معرفتی است و ربطی به غریزه ندارد، ربطی به ژنتیک و فیزیولوژیک و بیولوژیک بدن ندارد، در حالیکه احساس این ریشه را دارد، احساس سرما، گرما، خشم و شادی و همه اینها ریشه غریزی دارد و اسلام روی عاطفه به شدت کار می کند «هل الدین الا الحب»، آیا دین غیر از محبت چیز دیگری است؟ منظور محبت معرفتی است نه ژنتیکی. شما به نعمت معرفت اسلام با هم دوست و برادر میشوید نه اینکه ژنتیکی، برادری و اخوت در اسلام ریشه معرفتی دارد، نه ریشه بیولوژیک.
حالا در انسان شناسی عاطفه چه مقامی پیدا کرد؟ عقل ملکوتی چه مقامی پیدا کرد؟ جایگاهشان در فلسفه تربیت سند کجاست؟ اصلا صحبتی از عاطفه نیست، در حالیکه اصلیترین عنصر کارکردگرایی اسلام در فلسفه تعلیم و تربیت، تربیت عاطفه است. تربیت عاطفه است که شما پدر و مادرتان را در خانه سالمندان نمی گذارید. اگر پزشکی عاطفه اش تربیت نشده باشد، یک مبلغ کمی از دستمزد کم باشد مریض را جراحی نمی کند.
این مطالب نه در فلسفه تربیت هست، نه در سند تحول و نه در رهنامه. باید بین عاطفه و عقل ملکوتی و تربیت اراده و غریزه و تربیت قلب و تربیت تفکر الهی نه زمینی و نیازهای انسان و انسان شناسی و معرفت شناسی و بین نظام تعلیم و تربیت اسلامی و نیازهای جامعه و رخدادهای جهانی پیوند برقرار شود. آن وقت می شود رهنامه نوشت.
یکی دیگر از اشکالات فلسفه تربیت سند، مسأله مهم معرفی علم است. در فلسفه تعلیم و تربیت شبهات زیادی در این موضوع وجود دارد که مطرح نشده است؛ گرچه مباحث بسیار زیبا و خوبی هم وجود دارد.
البته در رهنامه زیرنظامها و اصول حاکم بر آنها مدون شده است.
قبل از رهنامه و بعد از فلسفه و براساس فلسفه باید نظام نوشته شود. مثل نظام ساختاری؛ نظام ساختاری یعنی بین قرآن و روایات و فرهنگ و تاریخ و علوم و حتی علوم جدید چه چیزهایی را سوا کرده اند و چگونه می خواهند اینها را با هم پیوند دهند تا بعدا برنامه ریزی را براساس آن سامان دهند. این نظام ساختاری است؛ نظام ساختاری نظام برنامه ریزی نیست؛ منظور از نظام ساختاری نظام مقاطع تحصیلی نیز نیست؛ منظور از نظام ساختاری، نظام ساختاری محتوایی است که چگونه توانسته اند بین روایات و آیات قرآن و آنچه که الان موجود است، منتخبش را استنباط کنند. یعنی بگویند ما از آیات و روایات این را فهمیدیم از فرهنگ ایرانی و اسلامی این را فهمیدیم و از فرهنگ غربی هم اینها را فهمیدیم و موضع ما در برابر این چیزهایی که در برابر ما قرار دارد، این چنین پیوندی است، یعنی با صراحت مثلا بگویند ما از غرب فلان چیز را گرفته ایم، البته اگر چیزی گرفته اند، اگر نه که بگویند نگرفتیم.
یعنی آنچه را که در تربیت اخذ کرده اند؟
نه، تربیت که محصول است. قبل از فلسفه باید طراحی این نظام را ارائه دهند تا معلوم شود تا بر اساس این فلسفه می خواهند سراغ کدام نظام آموزشی موجود بروند، اول باید نظام ساختاری را ارائه دهند، اما نظام ساختاری ارائه نشده است. ساختار یعنی تألیف، بین ارکان فلسفه تعلیم و تربیت، بین روشهای تعلیم و تربیت، انسان شناسی و معرفت شناسی اسلامی و نیازها و رخدادهای جهانی بتواند با نظارت قرآن پیوند دهد و بعد این ترکیب را برای برنامه ریزی آماده کند، اگر چنین نباشد هر تصویر خوب و هر جمله زیبا را می تواند بهعنوان رهنامه و سند تحول در ویترین عرضه کند، ولی متقلبانه می تواند راههای دیگر را برود چون بین آن فلسفه و این رهنامه و سند تحول ارتباط ساختاری وجود ندارد. متأسفانه در کل شورای عالی انقلاب فرهنگی یک نفر هم در این باره، صحبت نکرده، از حوزه هم کسی صحبت نکرده است .
آدرس خبر در سايت هفته نامه پنجره |
http://www.panjerehweekly.ir/1390/7/23/MainPaper/111/Page/56 |
0 نظر