معرفي كتابِ
عقل ناشناختهترین گنجینه انسان
به گزارش پايگاه اطلاع رساني صابره، كتابهاي جديد موسسه فرهنگي قرآن و عترت صابره در ششمين همايش «به سوي راهبردهاي قرآني در مديريت و تربيت اسلامي» رونمايي شد. اين همايش در روز پنجشنبه 20 مهر 91 در كانون تربيتي شهيد مفتح با سخنراني حاج مهدي طائب و دكتر ميرباقري و استاد زاهدي برگزار گرديد. در اين همايش سه كتاب جديد موسسه صابره با عناوين «قلب روحانی و نقش آن در مدیریت و تعلیم و تربیت»، « نظام سازي گمگشته جهان اسلام؛ نظامشناسی و نظامسازی بر اساس راهبردهای قرآنی و روایی» و «عقل، ناشناختهترین گنجینه انسان» نوشته استاد زاهدی معرفي گرديد.
جهت آشنايي مخاطبان محترم، به خلاصه اي از معرفي كتاب « عقل ناشناختهترین گنجینه انسان» كه برگرفته از جلسات تدريس شده دوره «تربيت استاد در مديريت و تعليم و تربيت قرآني» ميباشد، اشاره ميشود:
مأموریتهای کتاب
این کتاب با معرفی عقل ملکوتی، مفهومی نو از عقل را تبیین مینماید که مخاطب را از محدوده عقل منفعتطلب خارج کرده و به دنیای جدیدی وارد میکند. طرح این مفهوم باعث میشود، دریچهای به سوی مفاهیم راهبردی عقل ارزشی گشوده شود و متربی تحت تشخیص عقل ارزشی عمل نماید.
توجه به اهمیت عقل ارزشی، تأثیرات عمیقی بر نظام مدیریت و تعلیم و تربیت خواهد داشت، که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- پرورش عقل ارزشی جامعه، اعم از مربیان و متربیان در صدر مسائل تربیتی قرار خواهد گرفت.
- شناختی که عقل ملکوتی در اختیار انسان قرار میدهد، او را در تشخیص حقایق، زیباییها، یقینیات و ارزشها که از جنس ملکوتاند، توانمند میکند.
- شناخت عقل ملکوتی، به عنوان چراغ هدایت باعث میشود که انسان در مسیر تعالی و پرورش آن قدم بردارد.
- رشد عقل ارزشی باعث میشود که به جای پیشرفت علوم ابزارساز (که عقل ملکوتی انسان را از پایبندی و گرفتاری در علوم ابزاری میرهاند) با تبدیل این علوم به نور و بصیرت، افقهای عظیم هستی را به روی انسان بگشاید.
- کلید رهایی از مشکلات دنیای امروز مثل افسردگی و... شناخت عقل ارزشی و توجه به پرورش آن میباشد.
- با پرورش عقل ارزشی، تحولات دوران نوجوانی و بلوغ به سلامت سپری میشود و بحرانهای دوران نوجوانی که در غرب پذیرفته شده است، منتفی میشود.
معرفی کتاب
کتاب حاضر دارای دو بخش است، در بخش اول؛ جلسه اول کتاب عقل از سلسله مباحث و سخنرانيهاي استاد مرتضی زاهدی در موضوع انسانشناسي و در بخش دوم کتاب، تحقیقات مرتبط با این جلسه ارائه گردیده است. تحقیقات شامل: مؤیدات، مبینات، مقومات، ردیه و جواب ردیه و حواشی میباشد. لازم به ذکر است که تحقیقات توسط دانشپژوه این دوره و با نظارت استاد آماده و نوشته شده است.
این پژوهش در صدد توجه دادن به این مطلب است که؛ عنایت به مباحث انسانشناسی اصلیترین رکن از ارکان اسلام و قرآن عزیز را تشکیل میدهد. مکتب تعلیم و تربیت اسلامی، تمام عاشقان قرآن و اسلام را به یاری فرا خوانده و اعلان میدارد که تا زمانیکه ارکان مذکور در جامعه اسلامی احیا نشود، مکتب تربیتی اسلام نیز احیا نخواهد شد، چرا که جامعه اسلامی بدون توجه به این امور از اسلام واقعی تهی مانده و از اسلام ناب محمدی محروم خواهد ماند.
اولین بحث در مبانی تعلیم و تربیت هر مکتبی که باید به طرح و بررسی آن پرداخت؛ مسأله شناخت انسان و حقیقت وی میباشد تا در این راستا بتوان نتایج آن را برای استفاده در تعلیم و تربیت ارائه کرد.
پایه و اساس تعلیم و تربیت هر مکتبی را چگونگی معرفی آن مکتب از حقیقت انسان بنا میکند. نظام تعلیم و تربیت و همچنین هرگونه برنامهریزی در آن بر اساس شناخت آن مکتب از حقیقت انسان است.
مکتب تربیتی اسلام نیز در مبانی تعلیم و تربیتی خود، حقیقت انسان و ویژگیها و استعدادهای وی را معرفی مینماید.
از دیدگاه اسلام؛ اصلیترین استعدادهای انسان به صورت بالقوه در او وجود داشته و دیگر نیروها و اجزاء وجود انسان تحت تاثیر و نفوذ اين استعدادها قرار دارند. این نیروها عبارتند از: استعداد جسمی یا نیروهای بدنی، استعداد غریزی، استعداد ذهنی، استعداد عقلی، استعداد قلبی، استعداد ارادی، استعداد تفکر، استعداد عاطفی.
در قرآن از استعدادهای فوق تحت عنوان "شداید قوای انسانی" تعبیر شده است و در آیه کریمه «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى»[1] مقصود به حد تمام رسیدن و بالغ شدن استعدادهای مذکور است.
کتاب حاضر، اولین جلسه از مباحث عقلشناسی استاد مرتضی زاهدی با عنوان "درآمدی بر شناخت عقل" است. بحث عقلشناسی از آن جهت ضرورت دارد که بدانیم: آیا عقلگرایی در اسلام همان خردگرایی متعارف در تعلیم و تربیت غربی است؟ آیا عقل به همان معنای خرد است که محصول فعل و انفعالات ذهن در حوزه مغز انسان میباشد؟ آیا عقل مستقل از وجود انسان است؟ عقل ارزشی چیست و چه ویژگیهایی داشته و حوزه فعالیت آن کدام و محل استقرار آن در وجود انسان کجا است؟ چگونه رشد کرده و چگونه میتوان به وجود آن پی برد؟ چگونه میتوان از وجود تواناییهای عقل ارزشی اطمینان حاصل نمود؟ چگونه باید به عقل ارزشی در انجام مأموریتهایش یاری رساند؟ چه موانعی در انجام مأموریتهایش ایجاد میشود؟ چه کسی این مأموریتها را بر عهده او میگذارد؟ تاثیر عقل ارزشی در حفظ تعادل و رشد روحی و روانی انسان چگونه است؟ آیا امکان مغلوب شدن عقل ارزشی بر سایر جاذبههای انسانی وجود دارد؟ آیا امکان تضعیف عقل ارزشی وجود دارد؟
خلاصه ای از مباحث مطرح شده در این کتاب
1-عقل قبل از ورود به عالم ناسوت
ـ تولد عقل در وجود انسان:
در این بخش به مسأله زمان و چگونگی ورود عقل به وجود انسان پاسخ داده میشود. این موضوع، در شناخت حقیقت عقل مبنا و اساس قرار میگیرد. با توجه به این نکته، به آیات قرآن درباره مراحل خلقت انسان نگرشی نو خواهیم داشت.
مرحله اول، مرحله "بشرشدن" است، خداوند در اینباره در سوره مبارکه حجر میفرماید: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[2]. این آیه در ابتدا اشاره به آفرینش بشر دارد، همان استخوان و گوشتی که با پدیدار شدن پوست، صورت بشر به خود گرفته است. در سوره مؤمنون مراحل تکوین آن به شکل زیر بیان شده است:
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً، فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً، فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً، فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[3]
در سیر خلقت انسان، عبارت «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» به همان مرحله بشر شدن اشاره دارد. بر این اساس بشر به معنای استخوان و گوشت و پوست و همین ظاهر حیوانی انسان است و بدیهی است که در این مرحله مؤمن و فاسق با هم تفاوتی ندارند.
مرحله دوم ، مرحله "بلوغ اشد و مرحله تسویه" است . «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى»[4] و « فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[5] تأکید آیه بر مُسوّی شدن و آمادگی برای مسجود واقع شدن است.
از همینجا است که تفاوت انسان با حیوان آغاز میشود. آیه «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى» ناظر به همین مفهوم است. مرحله تسویه یا مسوّی شدن، مرحله بلوغ و طلوع شدایدِ قوا یا استعدادهای عالی انسانی است.
در اینجا این سؤال به وجود میآید که در این سیر تکاملی، چه زمانی انسان به مقام عقل نایل میشود؟ پاسخ این است که در حقیقت، عقل ملکوتی، یکی از اسرار روح امریه الهیه است و چون حقتعالی عقل مطلق بوده و عقل مطلق؛ همان نور و علم و کمال مطلق است، لذا وجود انسان باید به مرحلهای از کمال برسد که توانایی دریافت آن روح امریه یا نور عقل و درک مقامات بلند وجود را کسب نموده و به تبعِ آن، زمینه برای نزول آیات حق در وجودش ایجاد شود.
بنابراین بر اساس تعالیم قرآنی، رسیدن به روح امریه الهی زمانی حاصل میشود که، شداید قوا به مرحلهای از تربیت و کمال و تسویه برسند که انسان آماده مسجود واقع شدن و دریافت روح امریه الهیه یعنی همان نفخ روح باشد. قرآن کریم همین مرحله را در ادامه سیر تکوینی خلقت بشر، به عنوان خلقی دیگر توصیف میفرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» و در همین مرحله است که بالاترین زمینه برای رسیدن به کمال در انسان تحقق مییابد. اینجا نقطه آغاز بحث است. باید نشانههایی را جستجو کرد که قابلیت مسجود شدن را در انسان تأیید کند.
همچنین قرآن کریم به مرحلهای که پیش از خلقت بشر است هم اشارهای دارد که آن، مرحلهای در عالم ذر و در عهد الست میباشد که انسان تازه وارد مرحلۀ خلقت میشود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ»[6]
از این آیه شریفه، میتوان مطالب بسیاری را استنباط نمود. از جمله اینکه؛ همه ما بالقوه از اولیای خدا و مسجود ملائک بوده و توانایی تسخیر کل عالم به صورت بالقوه در وجود تمامی افراد نهاده شده است.
طبق آیه شریفه فوق؛ خداوند، تمامی انسانهایی را که قرار بود از پشت پدرانشان تا روز قیامت خلق شوند، قبل از ورود به این عالم، در عالم ذر و در عهد الست گردآوری نمود. آنگاه به تعبیر قرآن: «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ» یعنی نفسها و درونشان را به آنها نشان داد و آنها خود را شهود نموده و دیدند. پس از این شهود، خداوند از ایشان پرسید: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»[7]؟ آیا من خدای شما نیستم؟ جالب این است که هیچ یک چنین مطلبی را عنوان ننمودند که: "خدایا چرا به ما خطاب مینمایی که خود را نگاه کنید و از طرف دیگر سوالی مطرح میشود که آیا من خدای شما نیستم؟" چگونه است که خداوند از انسانها میخواهد که به خود نگریسته و آنگاه به ربانیت خداوند شهادت دهند؟
خدا چه چیزی را به انسان نشان داد، که هیچ جایی برای انکار وجود نداشته و همه بیاختیار، طَوْعاً وَ کَرْهاً، "بلى" گفتند. چه دستگاهی در وجود ما قرار داشت که، انوار جمال و جلال خدا را به ما نشان داد بهگونهای که به هیچ وجه قابل انکار نبود؟
به یقین میتوان گفت: آن دستگاه، نور عقل بود. دلیل بر این سخن، مطالعه ویژگیهای عقل در روایات است که به وضوح بیانگر این مسأله است. از سوی دیگر طبق نصِ قرآن، خداوند نور آسمانها و زمین است[8]. بدینمعنا که، عقل از جنس انوار خداست و بدینخاطر، بنیآدم در پاسخ به پروردگار خویش، بیدرنگ "بلی" گفته است.
بر اساس روایاتی که در کتب معتبر روایی، در باب عقل وجود دارد، از عقل، تعبیر به "أَوَّلُ ماخَلَقَ الله"[9] شده است. عقل؛ قبل از خلقت آدم، یعنی پیش از سرشتنِ گل آدمی، آماده شده و خداوند آن را در وجود انسان به ودیعت نهاد، بدینخاطر پس از پرسشی که در عالم ذر، از آنان صورت گرفت، بیاختیار همه به ربانیت او اعتراف نمودند. عقل عظیمترین، پسندیدهترین، محبوبترین و زیباترین مخلوقات نزد خداوند است.
لسان اهل البیت علیهم السلام به خوبی بیانگر این مفهوم است که عقل در برابر پروردگار، تسلیم محض است. اطاعت عقل از خداوند، در حدیث مشهور جنود عقل و جهل چنین توصیف شده است، خداوند هنگامی که عقل را خلق نمود به او فرمود: «أَدْبِرْ فَأَدبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ , فَأَقْبَلَ»[10] یعنی از او خواست رو برگرداند، او رو برگردانید. پس از آن به او گفت: روى بیاور، روى آورد.
- حقیقت جهل:
اما درباره جهل در همان حدیث گرانمایه میخوانیم که؛ خداوند پس از خلق جهل به او فرمود: پشت كن، پشت نمود. سپس فرمود: روى آور، اما او روى نیاورد و گرایشی به سوی حق، علم، کمال و جمال، عظمت و رحمت مطلق نشان نداده و مجذوب انوار حقتعالی نگردید. جهل از خدا گریزان بود. خداوند میفرماید که من جهالت را از دریای تاریک و ظلمانی و عقل را از نور آفریدم.
این جهل و جهالت از جنس نادانی نیست و افراد نادان و بیاطلاع مصداق چنین جهالتی نمیباشند. آدم نادان درس میخواند و دانا میشود. اما جهالتی که در آیات قرآن و روایات به آن اشاره شده است، با واژه مصطلح در میان مردم متفاوت است.
جاهلی که قرآن میفرماید: «أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[11] از جنس استکبار، تکبر، نفهمی، لجبازی، خودمحوری و خودخواهی است. مانند قوم لوط؛ چنانکه حضرت لوط خطاب به آنها میفرماید: شما میدانید کارتان پلید است، علاوه بر اینکه، مضرات آن را نیز میشناسید ولی باز هم لواط میکنید.[12]
2- عقل بعد از ورود به عالم ناسوت
ـ وجدان، منشأ عقل در عالم ناسوت
تا اینجا روشن شد که خداوند نخست، عقل را آفرید و سپس آن را در وجود انسان به ودیعه نهاد. همین عقل، قبل از ورود به این عالم، انوار جمال و جلال حق را مشاهده کرده و مجذوب و عاشق او شده و به خالقیت و ربانیت حقتعالی گواهی داده است. این ذات عقل است که چون آهنی تنها تحت تأثیر جاذبه آن آهنربا بوده و در این دنیا همواره به دنبال آن محبوب میگردد.
حال این پرسش مطرح میشود که صورت ناسوتی عقل چیست؟ در پاسخ باید گفت: وجدان. هنگامی که انسان وارد این دنیا میشود عقل او به صورت وجدان در میآید. وجدان از "وجد" به معنای یافتن است. زیرا او گمشدهای دارد که در جستجوی آن است و باید آن را شهود کند. پس عقل در عالم ناسوت در ابتدا به صورت وجدان تجلی مییابد.
جلوهها، مراتب و انواع عقل
همانطور که در بخش پیشین اشاره شد، در عالم ناسوت و در مرحله اول، عقل به صورت وجدان است؛ به عبارتی، وجدان پایینترین مرتبه عقل در انسان به حساب میآید. اما اگر عقل رشد کند، مراتب بالاتر و جلوههای متعالی آن در وجود انسان نمود پیدا میکند که در ادامه، به برخی از تجلیات متعالی عقل در انسان بر اساس آیات و روایات، اشاره مینماییم:
ـ نُهیه: نهیه از ریشه نهی به معنای باز داشتن و مانع شدن است. از این حیث، عقل را در مسیر رشد، نهیه مینامند که نفس را از تمایلات منفی باز میدارد. اگر وجدان رشد کند، تبدیل به نهیه میشود. وجدان به تدریج میتواند چنان قوی شود که هرگاه به امری تمایل یافت، قلب را وادار به مجذوب شدن سمت آن امر نماید. عکس این قضیه نیز صادق است، بدینگونه که؛ کراهت داشتن وجدان نسبت به امری، قلب را وادار به بازدارندگی نسبت به آن امر می نماید.
ـ حِجر: در مرحلهای دیگر از رشد، نُهیه میتواند به حِجر تبدیل شود. حجر به معنای منع و نگهداری کردن است. در واقع اشاره به همان عقل بالقوهای دارد که در ابتدا به صورت وجدان بوده و بعد به تدریج توانسته، اثر جاذبه و دافعه خود را بر قلب بگذارد. حجر مرحلهای است که؛ نشان از افزایش قدرت منع و نگهداری در انسان دارد. یعنی میتواند خود را در مقابل شهوات و نفسانیات حفظ نماید. قرآن کریم در سوره مبارکه فجر به این معنا از عقل، چنین اشاره مینماید: «هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ؟»[13].
ـ حِجی: حجی در لغت به معنی پوشش و حجاب است و در اصطلاح، صورت و مرتبهای از عقل است. در این مرحله انسان میتواند سِرّ نگهدار و تحملپذیر باشد، عیب خود و دیگران را پوشانده و بر آن حجاب بگذارد، چنانکه در زیارت جامعه کبیره در وصف ائمه علیهم السلام تعبیر «أُولِی الْحِجَى»[14] به کار رفته است.
پس از این مراحل به مرحله پنجم که همان عقل است میرسیم.[15] در این مرحله عقل به جایی میرسد که میتواند در وجود انسان نقش اساسی ایفا نموده و میدانداری کند.
در کنار مراتبی که برای عقل ذکر شد، گاهی سخن از انواع عقل به میان میآید. در حقیقت، انسان دارای رفتارهای گوناگون و متفاوتی است لذا، میتوان برای عقل نیز انواعی را در نظر گرفت. انواع عقل عبارتند از: عقل در معاملات، عقل در علوم، عقل در شهوات، عقل در عبادات، عقل در داد و ستد و تجارت، عقل در مراودات و ارتباطات و...
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطاب به حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «یا علی اذا رَأیتَ الناسَ یَتَقَرَّبونَ إِلَی خَالِقِهِم بِأَنواعِ البِرِّ تَقَرَّب أَنتَ إِلَیهِ بِأنواعِ العَقلِ: علی جان وقتی که مردم را دیدی که بهسوی خدا به انواع بِرّ تقرب میجویند تو با انواع عقل به سوی خدا تقرب بجوی.»[16]
خداوند در قرآن میفرماید: « لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ»[17] "بِرّ" مقامی است که، انسان باید عزیزترین چیزها را بدهد تا به آن مقام نایل شود. اما با تمامی این اوصاف، پیامبر تقرب جستن با عقل را توصیه میفرمایند. یعنی مقام عقل بالاتر از همه مقامات است.
نکته دیگری که در این عبارت باید مورد توجه قرار بگیرد این است که طبق فرموده حضرت، عقل، انواعی دارد. همانطور که پیش از این ذکر شد، وجود انواع عقل، به جهت وجود انواع فعل در انسان است. حیات انسانی، هزاران شأن دارد. ممکن است فردی حلیم باشد، اما حلیم بودن، تنها یک جنبه از عقل اوست باید نسبت به رعایت بقیه موارد هم تلاش نماید.
انسان باید در مواضع مختلف، عقل مربوط به آن موضع را داشته باشد؛ مثلاً در برابر پدر و مادر، عقل پدر و مادرداری، در مقابل همسر، عقل همسرداری و در برابر فرزند، عقل فرزندداری داشته باشد.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا مرتبهای بالاتر از عقل هم وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. مرتبه بالاتر از عقل، لُب است. لب یعنی مغز، خلاصه، ثمره، دستاورد و حقیقت هر چیز.[18]
کسی که دارای چنین مقامی شود، عیارها و محکها و حکمتهایی را به دست میآورد. چنین افرادی در لسان قرآن، "اولوالالباب" نامیده میشوند، از این حیث که «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری» ایشان ارزش آیات الهی را به خوبی درک میکنند، چنین کسانی در حقیقت، به قوانین حاکم بر هستی دست یازیدهاند. مقصود از قوانین حاکم بر هستی، همان کتاب می باشد، یعنی آنها کسانی هستند که به کتاب؛ که همان کتاب خلقت است رسیدهاند.
خداوند درباره آنها چنین میفرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ»[19]؛ یعنی بخشی از آیات خدا تنها مخصوص درک و فهم اولواالالباب است و هر کسی توان فهم و درک آن را ندارد.
نکته دیگری که در عبارت قرآنی اولوا الالباب باید مورد توجه قرار بگیرد، لفظ الباب است که به صورت جمع به کار رفته است. در این صورت میتوان دو وجه را در معنای عبارت فوق لحاظ کرد: وجه اول اشاره به جمع افرادی است که صاحب لُب هستند و وجه دیگر اشاره به کسانی است که هریک دارای انواع لُب هستند.
پیش از این اشاره شد که هر شخصی میتواند دارای انواع عقل باشد. پس کسی که بیشتر از انواع عقل برخوردار باشد، عاقلتر خواهد بود. از طرفی با توجه به برتری مقام لُب نسبت به عقل، میتوان گفت صاحب لُب از صاحب عقل عاقلتر است و عاقلتر از صاحب لُب کسی است که دارای الباب باشد؛ یعنی کسی که دفتر قوانین خلقت بر او گشوده شده و به آیات حق دسترسی پیدا کرده است. او همه چیز را با آیات و قوانین حاکم برخلقت میسنجد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَکُلُّ شَیءٍ اَحصَیناهُ فی اِمامٍ مُبین»[20]. همه اشیاء، از اول تا آخر هستی در امام مبین به حساب آمدهاند.
سئوال این است که، منظور از امام مبین چیست که همه چیز در آن احصا شده، حال آنکه خداوند در سوره مبارکه لقمان به این حقیقت اشاره مینماید که «اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مُركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اينها همه تمام مىشود ولى كلمات خدا پايان نمىگيرد»[21]
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بیان مصداق امام مبین به حضرت علی علیهالسلام اشاره فرموده و ایشان را امام مبین خواندند.[22] به راستی هر آنچه در هستی است، در وجود حضرت مولا قرار دارد، اوست که صاحب کتاب است.
این کتاب، کتابی است که خداوند درباره آن میفرماید: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في کِتابٍ مُبينٍ»[23]. بنابر این همه این علمالکتاب در دست حضرت مولاست. پس اولوالالباب یعنی کسانیکه، بنابر رشدی که پیدا کردهاند، علم کتاب به آنها رسیده باشد. ممکن است فردی تنها یک آیه به او رسیده و دارای یک لُب باشد، اما ممکن است کسی بیشتر رشد کرده و انواع بیشتری از، الباب به او رسیده باشد.
پاورقيها:
[1] 1سوره قصص آیه14
[2] سوره حجر آيات 28 و 29. و (یاد آر) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین من بشری را از گلی خشکیده برآمده از لجنی بدبو خواهم آفرید. * پس چون آن را درست کردم و در آن از روح خود (روح مبارک و شایسته منسوب به خودم) دمیدم، همگی برای (تعظیم) او سجدهکنان به رو در افتید.
[3] سوره مومنون آيه 14. آنگاه نطفه را علقه (به شکل خون بسته) کردیم، سپس علقه را (به صورت) مضغه (نظیر گوشت جویده شده) ساختیم، آنگاه مضغه را (تبدیل به) استخوانها (نرم) نمودیم، پس بر استخوانها (لباس) گوشت پوشاندیم، سپس آن را (که جسمی نمو کننده بود به واسطه دمیدن روح حیوانی به صورت) خلقی دیگر (و جانداری زنده و صالح برای عقل و علم) ایجاد کردیم، پس آفرین بر خدا و پرخیر و برکت است او که نیکوترین آفرینندگان است
[4] سوره قصص آيه 14. و لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُکْماً چون وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ .
و به کمال قوای جسمی و استقامت نیروی عقلی رسید ( که در حدود چهل سالگی است ) ما به او حکمت ( و علوم عقلی ) و علم ( به شرایع گذشته را ) دادیم ، و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.
[5] سوره حجر آيه 29 –متوجه باشيد كه چون از اسكلتش بپرداختم و از روح خود در او بدميدم همگى برايش به سجده بيفتيد.
[6] سوره اعراف آيه 172. و آنگاه که پروردگار تو از بنیآدم، از صلبشان اولادشان را برگرفت (آنها را در دنیا از صلب یکدیگر به تدریج در طول تاریخ بیرون آورد) و آنها را (به وسیله درک عقولشان و ابلاغ پیامبران) بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟
[7] همزه در أَلَسْتُ همزه استفهامیه است و لستُ از افعال ناقصه به معنی نبودم.
[8] سوره نور آيه 35: الله نور السموات و الارض
[9] الکافی، ج1، ص 21: اِنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ اَوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرَّوحانيّينَ عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِه
[10] الکافی، ج 1، ص 20:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَان قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا
[11] سوره نمل آيه 55: أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ يا شما بهجاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد؟! شما قومى نادانيد.
[12] اشاره به آیه 54 سوره نمل: وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ؛ و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی میروید در حالی که (نتایج شوم آن را) میبینید؟!
[13] سوره فجر آيه 5؛ هَلْ في ذلِکَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ: آیا در این امور سوگندی برای صاحب خرد هست؟ (آری برای کسی که از شرافت و اسرار این امور آگاه باشد سوگند هست.)
[14] السّلام علي ... وذَوی النُّهی و اُولی الحِجی)زیارت جامعه کبیره) . سلام بر شما اي صاحبان فطانت و هوشياری
[15] شرح فروع الكافی (لمولى محمد هادی بن محمد صالح المازندرانی)، ج3، ص297 : سمّى العقل عقلًا من عقال البعير؛ لأنّه يعقل صاحبه، أي يحبسه عنها كما يحبس العقال البعير عن الذهاب
[16] نويسنده کتاب موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) پس از نقل اين سخن در کتابش در پاورقي مي نويسد : به عين اين عبارت دست نيافتيم، بلکه عباراتي نزديک به آن هست مانند عبارتي که در حليه الأولياء : ج 1، ص 18 هست " يا علي إذا تقرب الناس إلى خالقهم في أبواب البر فتقرب بأنواع العقل ، تسبقهم بالدرجات والزلفى عند الناس في الدنيا وعند الله في الآخرة " در مشكاة الأنوار : آمده : " يا علي إذا تقرب العباد إلى خالقهم بالبر فتقرب إليه بالعقل تسبقهم ، إنا معاشر الأنبياء نكلم الناس على قدر عقولهم (1) بنابر اين جايي براي بررسي اعتبار آن از نظر سند نمي ماند، ولي از نظر محتوا سخن بلند و قابل توجه است.
پي نوشت:1. موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) في الكتاب والسنة والتاريخ، محمد الريشهري ، ج 8 ، پاورقى ص 406 .
[17] سوره آل عمران آيه 92
[18] البته در نسبت لُب با عقل، در بین اهل نظر، دو دیدگاه وجود دارد. عدهای مانند مرحوم طبرسی در مجمعالبیان و علامه طباطبایی در المیزان، لُب را همان عقل معرفی نمودهاند. در تفسیر المیزان, جلد دوم، صفحه 396 میخوانیم: « قوله تعالى: وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ، اللب هو العقل لأنه في الإنسان بمنزلة اللب من القشر، و على هذا المعنى استعمل في القرآن، و كان لفظ العقل بمعناه المعروف اليوم من الأسماء المستحدثة بالغلبة و لذلك لم يستعمل في القرآن و إنما استعمل منه الأفعال مثل يعقلون.» به عبارتی علامه، به این جهت این دو واژه را مترادف میدانند که عقل در انسان بهمانند هسته و مغز است نسبت به پوسته. لکن در مفردات راغب ذیل این واژه میخوانیم: « لُبّ، عقل و خردى است كه از هر ناخالصى و شائبهاى پاک باشد، لُب كه به معنی مغز و اصل هر چيزى است نامگذارى به عقل پاك و خالص براى اين است كه عقل و خرد خالص كننده همه معانى است كه در وجود انسان هست مانند مغزها و مغز و اصل هر چيزى. گفتهاند مفهوم واژه لُب، برتر و والاتر از معنى عقل است بس هر لُبى عقل است و هر عقلى لُب نيست»
[19] زمر/21: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ ؛ آیا ندیدی که خداوند از آسمان، آبی (به شکل باران و برف و تگرگ) فرو فرستاد پس آن را در زمین وارد چشمهسارها نمود، آنگاه به وسیله آن گیاهانی را به انواع گوناگون (سبزیجات، حبوبات، میوهجات) بیرون میآورد، سپس رشد آنها تمام شده خشک میشود، پس آن را زرد شده بینی، سپس آنها را به صورت خاشاک درمیآورد. همانا در این ( آفرینش و فنا ) تذکر و تنبّه برای صاحبان خرد ناب است (تذکر فنای دنیا و مسأله حیات پس از مرگ).
[20] یس/12: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ؛ البته این ماییم که مردهها را زنده میکنیم و آنچه را از پیش فرستادهاند ( از عملهای حال حیات ) و آثار ( پس از مرگ ) آنها را مینویسیم و همه چیز را ( از اعمال مکلّفان و حوادث این جهان ) در نسخهای آشکار ( لوح محفوظ ) به طور فراگیر برشمردهایم.
[21] لقمان/27: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَکيمٌ: و اگر آنچه از درخت در زمین است قلم شود و دریا را ( اگر مرکب باشد ) هفت دریای دیگر یاری دهد ( تا کلمات خدا را که آفریده های او هستند بنویسند ) کلمات خدا پایان نپذیرد که خداوند مقتدر غالب و حکیم است ( و فیض قدرت و حکمت او نامتناهی است )
[22] معانی الاخبار، النص، ص 95، باب معنى الإمام المبين: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَّامٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ قَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ- قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِيلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ عِلْمَ كُلِّ شَيْءٍ.
[23] سوره انعام/59: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في کِتابٍ مُبينٍ خزائن و گنجینه های غیب ( که زیر کلمه «کن» است ، و حقایق و حدود آنها ) نزد اوست، کسی آنها را جز او نمی داند، و ( از آنها که به صفحه وجود آمده ) آنچه را در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی فرو نمیافتد جز آنکه آن را میداند و دانهای در تاریکیهای ( زیر ) زمین و هیچ تر و خشکی ( از میوه جات و حبوبات ) فرو نمیافتد جز آنکه ( در علم ازلی او و ) در کتابی روشن هست.
0 نظر