الله و لیّ ا لذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور(1)
مدیریت تربیت شدهها برنامهی مدیریت و تعلیم و تربیت
مدیریت، نرم افزار خاصی است که آشنایی هرچه بیشتر با آن توانایی افراد را در هدایت مجموعه بسوی اهداف تعیین شده بیشتر میکند. مدیریت نرم افزار خاصی است که تمامی شئون حیات انسانی به آن نیازمند میباشد. حتی ادارهی خوب و ثمر بخش در امور مشخص نیز مدیریت صحیح نیاز دارد. لذا امری از امور حیات انسانی نیست که مدیریت در آن لازم نباشد، یا تأثیر مثبت یا منفی نداشته باشد. بنابر این مدیریت در امور حیات انسانی و شئون مختلف آن بدست هر جریانی و هر اندیشهای بیفتد، تمامی امور شئون حیات و جامعهی انسانی در جهت اهدافی حرکت میکند که مدیریت در آن جریان تعیین کرده باشد. از نگاه قرآن کریم و روایات شریفه، مدیریت و تعلیم و تربیت لزوماً باید متحد باشد و در یک شخصیت جمع شود.
لذا نظریهی اتحاد مدیریت و تعلیم و تربیت خاص اسلام است و در قرآن کریم و سیرهی عملی و ارشادات نظری اهل البیت علیهم السلام با صراحت تبیین شده است.
حتی اصل الاصول اسلام یعنی توحید در قرآن کریم نیز بر محور اتحاد بین ولایت الله و تربیت وحیانی بنا شده است . ولایت یعنی سرپرستی، مدیریت، پرستاری و دوستی مشفقانه و تربیت وحیانی ولایت یعنی مدیریت الهی توسط اولیاء خدا برای تحقق توحید نظری و عملی در حیات انسانی است.
آیهی شریفهی «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» شامل سه بخش میباشد. بخش اول یعنی «الله ولیّ» شامل مدیریت و رهبری و هدایت و و لایت و سرپرستی و پرورش دهندگی و پرستاری الله است بخش دوم یعنی «الذین آمنوا» شامل متربیان و تربیت شده ها و بخش سوم یعنی «یخرجهم من الظلمات الی النور» شامل برنامههای وحیانی در جهت تحقق وصول اهل ایمان به عالم نور و آگاهی و ارامش و زیباییها و یقینیات و ارزشها و کمالات است. ملاحظه میشود که در این آیهی شریفه، مدیریت و تعلیم و تربیت بعنوان دو جزء جدایی ناپذیر و مکمل یکدیگر معرّفی شده است.
حقتعالی در آیهی شریفه قرآن کریم میفرماید: «و نرید ان نمّن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمّه و نجعلهم الوارثین»(2)در این آیهی شریفه حقتعالی اوّلاً ولایت و رهبری و مدیریت خود را مطرح فرموده است که اراده کرده و پی گیری مینماید. و ثانیاً برنامه و اهداف تربیتی خود را بوضوح بیان میدارد که تصمیم قطعی دارد تا مدیریتهای جهانی را برای آنانکه مورد عنایت خاصهی خودش قرار داده است، مقدّر فرماید. در این آیهی شریفه نیز مدیریت و رهبری خود را با تعلیم و تربیت و اهداف تربیتی تعیین شده دو جزء جدایی نا پذیر و مکمّل یکدیگر معرفی فرموده است.
حقتعالی جدایی ناپذیری تعلیم و تربیت از مدیریت را بعنوان قانون کلی اعلام مینماید. بگونهای که حتی شامل مدیریت و تعلیم و تربیت باطل نیز میشود. لذا میفرماید: «والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات»(3). در این آیهی شریفه می فرماید که در بین کفار و در جهان کفر و سکولار نیز مدیریت از تعلیم و تربیت
جدا نیست. میفرماید طرفداران گناه و فساد و سرکشی و ظلم نیز برنامهی تعلیم و تربیت خاص خود را دارند و با مدیریت و ولایت خاص خود بسوی اهداف تعیین شدهی خود در تلاشند.
در این نظریهی قرآنی به صراحت اعلام شده است که اهداف و برنامههای الهی با مدیریت الهی و رهبران الهی قابل تحقق است و برنامههای کفر و سکولار نیز با مدیریت متناسب با کفر و سکولار در حال تحقق است لذا از مدیریتها و برنامههای تربیتی جهان کفر و سکولار برای تربیت جامعهی اسلامی نمیتوان بهرهمند شد و اگر چنین شود، به یقین دچار آسیبها و ومشکلات و انحرافات مربوط به اندیشههای سکولار خواهیم شد.
اساس و فلسفهی امامت و رهبری جهان اسلام که نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله در خطبهی غدیریّه تبیین فرمودند و عملاً نیز اقدام به اجرای این نظریه کردند، آن بود که مدیریت و رهبری و امامت در امّت اسلامی نمیتواند از تعلیم و تربیت قرآنی جدا باشد.
حقتعالی در آیهی شریفهی: « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه »(4) میفرماید که ای رسول ما این نظریه را برای بشریت اعلام کن و خود نیز بر طبق آن عمل نما که مدیریت و رهبری و امامت جامعهی اسلامی نمیتواند از برنامههای تعلیم و تربیت اسلامی که تمامی قرآن کریم را شامل میشود، جدا باشد.
مدیریت و امامت مومنین باید در اختیار فردی باشد که «ربانی هذه الامّه» باشد یعنی تربیت یافتهی قرآن در بین امّت باشد تا خود در علم و عمل در سطح امیر و مرشد مومنین باشد و بنابه فرمودهی قرآن علم الکتاب ( وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب)(5)نزد او باشد و در معرفت و ارتباط با ملکوت و اسرار قرآن در سطح امیر و امام و مرشد و پرستار مومنین باشد یعنی سرآمد مومنین و مرتبط با ملکوت و تأویل قرآن باشد. و نظریهی ولایت فقیه نیز بر همین اساس بنا شده است.
لذا در مکتب تشیّع که خالص و ناب و برگرفته از سیرهی طیبهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر اساس نصّ صریح قرآن کریم میباشد، جدایی ولایت و امامت از تربیت و تعالیم قرآن غیر ممکن است لذا تبیین آیات قرآن کریم و تشریح اسرار آن جز از مقام ولایت در توان کسی نیست. لذا هدایت امّت نمیتواند از ولایت و رهبری جدا باشد و ارائهی الگوی عملی قرآن بجز از طریق ولایت غیر ممکن است.
اگر خداوند متعال ولی و مدیر و عالم مطلق است؛ و مدیریت و هدایت عالم دست اوست، پس تحقق اهداف و تعیین برنامههای تربیتی هم باید بدست او و اولیاء او باشد و اگر خدا تعیین کنندهی اهداف و برنامههای تربیتی اسلام است ، پس مدیریت و ولایت و هدایت هم باید بدست او و اولیاء او باشد. به همین دلیل این نظریهی قرآن و وحی مبنی بر اتحاد مدیر با برنامههای تربیتی شامل رسول مکّرم اسلام هم میشود. لذا سیرهی طیّبهی نظری و عملی آن حضرت گواه است که از یکطرف برنامههای تربیتی قرآن را اعلام میفرمود و از جانب دیگر بدستور وحی، مدیریت و رهبری امّت را نیز خود بدست میگیرد.
لذا در فرهنگ و تاریخ تشیّع مهدوی یا اثنی عشری یک معصوم را سراغ نداریم که هدایت را و تشریح آیات قرآن و ارائه الگوی عملی قرآن را بعهده داشته باشد، امّا ولایت و امامت و رهبری خود را لازمهی هدایت نداند. لذا حتی در زمانی که معصوم علیهالسلام غایب باشد، طبق معیارهایی که شخص معصوم علیهالسلام اعلام کرده است. فقیه و عالمی که مزّکی و عامل باشد، بعنوان نایب معصوم، مدیریت جامعهی اسلامی را بعهده میگیرد تا جامعه را بسوی اهداف الهی هدایت کند.
در فرهنگ و آموزههای تشیّع، عصمت (یعنی بیگناهی مطلق) که نماد و الگوی عملی تربیت وحیانی است، لازمهی امامت و رسالت است که نماد مدیریت میباشد. این اندیشه در عقیده به ولایت فقیه که برگرفته از ولایت معصوم و بنابه دستور صریح معصوم میباشد، مشاهده میشود تا مدیریت و رهبری وامامت با ارشاد و آموزش برنامه های اسلام یکجا قرار داده شود. وجدایی ناپذیر از یکدیگر باشد. کسانی که از صدر اسلام تا کنون و در هر زمان که به این آیات شریفهی قرآن و سنّت و سیرهی طیبهی رسول خدا در بارهی اتحاد مدیریت و نظام تعلیم و تربیت عمل نکردند و خلافت و مدیریت و رهبری را از هدایت و تشریع و تبیین تعالیم اسلام جدا کردند، در تمام طول تاریخ و حتی در عصر حاضر امت اسلامی را دچار حکومت افراد منحط و فاسد کردند و افراد ظالم و فاسدی که حتی در مسلمانی آنها تردید است مثل صدام حسین در عراق یا حسنی مبارک در مصر و یا قذّافی در لیبی یا شاه ایران و یا خلفای ظالم و فاسد بنی امیه و بنی عباس را بر مدیریت و رهبری و حکومت جوامع اسلامی مسلّط کردند. و فکر میکردند که احکام شریعت و تربیت امور معنوی و تعالیم قرآنی و نظام تعلیم و تربیت از مدیریت و حکومت جداست.
اساساً اگر بهترین تعلیم و تربیت و بهترین حکومت و بهترین جامعه به دست مدیریتهای فاسد و گمراه بیفتد، آن ملت تبدیل به ضعیفترین و حتی بد بختترین جوامع خواهد شد، همچنانکه در بسیاری از کشورهای اسلامی بدلیل مدیریتهای فاسد و گمراه به بدترین روزگار و ضعیفترین ملتها تبدیل شدهاند.
لذا این از ویژگیها و نظریات خاص اسلام است که مدیریت را از تعلیم و تربیت جدایی ناپذیر میداند. از نگاه قرآن کریم واهل البیت علیهم السلام، جامعهی اسلامی یک مدرسه است و امت اسلامی دانشجویان آن میباشند و تعالیم قرآنی و وحیانی محتوای آن و تربیت انسانهای صالح و جامعهای آباد و آرام و خوشبخت اهداف این دانشگاه یا این مدرسه را تشکیل میدهد. و مدیریت و امامت و رهبری این جامعه یا مدرسه نیز ضرورتاً باید با تعلیم و تربیت اسلامی غیر قابل تفکیک و جدایی ناپذیر باشد تا هدایت جامعه و تحقق اهداف تربیتی اسلام قابل تحقق گردد.
در قرآن کریم و تاریخ اسلام هر کجا که رهبری به دست افراد طرفدار اندیشههای کفر و سکولار افتاده است، آن جامعه به حقارت و ذلّت و فقر و نا امنی و بی دینی و رنج دچار شده است. بنابر دلائل قرآنی و روایی و تاریخی و عقلی که ارائه شد، نظام تعلیم وتربیت اسلامی بدون مدیریت اسلامی و مدیران الهی محقق نخواهد شد و مدیریت اسلامی نیز بدون نظام تعلیم و تربیت اسلامی به اهداف اسلامی نخواهند رسید. هر دو از یکدیگر جدایی نا پذیر اند. لذا در این دورهی تربیت استاد در تعلیم و تربیت قرآنی، اولاً عنوان مدیریت به عبارت نظام تعلیم و تربیت اضافه شده ثانیاً بعنوان کشف نظریهی اسلام در بارهی اتحاد مدیریت و تعلیم و تربیت در اسلام به جامعهی تعلیم و تربیت تقدیم گشته است. و بنا بر همان دلایل اگر در جامعهی اسلامی، مدیریتها و فرضیهها و دانشهای مربوط از جهان سکولار گرفته شود و مدیران جامعه بر اساس اندیشههای سکولار فارغ التحصیل و تربیت شوند، بمعنی آنست که تربیت شدگان جهان سکولار، نظام تعلیم و تربیت قرآنی و نظام جمهوری اسلامی را مدیریت کنند که یقیناً در درون نظام اسلامی تخم تفرقه و تشتت کاشته خواهد شد. زیرا عدّهای که تحصیلکرده و تربیت شدهی اندیشههای سکولار در مدیریت هستند، اعتقادی به تعلیم و تربیت قرآنی نخواهند داشت و حتی آنرا قابل رقابت با جهان سکولار نمیدانند. لذا در پی برنامهریزی بر اساس پیشفرضها و مبانی سکولار خواهند بود. از طرف دیگر قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی را به ولایت فقیه سپرده است تا در پی تحقق اسلامی باشد. لذا بین دولت و مدیریت دولتی با ولی فقیه و مدیریت الهی و ولایت الهی حاکمیت دوگانه پیش میآید لذا به یقین میتوان گفت که یکی از پایههای اصلی در پیدایش بی اعتقادی به جمهوری اسلامی و ورود اندیشههای جهان سکولار و ورود دشمن و تأسیس پایگاه در درون نظام جمهوری اسلامی(6)، تشکیل دورههای مدیریت دولتی و رشتههای دیگر مدیریت توسط مدیریت و حکومت معروف به کارگزاران بود و از آنجا که مدیریت در تمامی امور جامعه نقش دارد، لذا مدیریت در تمامی امور جامعه بدست تربیت شدگان مدیریت سکولار افتاد و هسته های اولیه ی دگراندیشان وپایگاههای اندیشههای غرب از آن زمان بصورت وسیع در داخل جمهوری اسلامی شکل گرفت. زیرا ملاحظه میشود که در زمان ایشان و از زمان مدیریت ایشان تقریباً تمامی برنامههای ایشان از جهان سکولار کپی برداری شد و تحت عنوان سازندگی و بازسازی کشور تمامی شاخصهای جهان غرب در فرضیهها و نظریهها و نیز در برنامهریزیها و اجرا مستقیماً یا از غرب وارد میشد یا ترجمه میشد.
پي نوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد... (257) / بقره (2) .
2 ـ و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم. (5)/ قصص (28) .
3ـ ...و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران] طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند. (257) / بقره (2) .
4ـ اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى. (67) / مائده (5) .
5 ـ وکسی که تمام علم قرآن و تمامی کتاب هستی نزد اوست. (43) / رعد (13) .
6ـ رهبر معظم فرمود که دشمن در درون جبههی خودی پایگاه زده است.
متأسّفانه امروز میبینم همان دشمنی که بهوسیلهی تبلیغات خود همّتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجّه کند بهجای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند پایگاههای دشمنند همان کاری را میکنند که رادیو و تلویزیونهای بیبیسی و امریکا و رژیم صهیونیستی میخواهند بکنند من نه با آزادی مطبوعات مخالفم نه با تنوّع مطبوعات اگر بهجای بیست عنوان روزنامه دویست عنوان روزنامه در این کشور در بیاید بنده خوشحالتر هم خواهم بود و از اینکه روزنامههای کشور زیاد شوند هیچ احساس بدی ندارم اگر مطبوعات آنطوری که در قانون اساسی هست مایهی روشنگری باشند مصالح کشور را رعایت کنند به نفع مردم قلم بزنند به نفع دین قلم بزنند هرچه بیشتر باشند بهتر است اما امروز مطبوعاتی پیدا میشوند که همهی همّتشان تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است ده عنوان پانزده عنوانروزنامه گویا از یک مرکز هدایت میشوند با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف قضایای کوچک را بزرگ میکنند و تیترهایی میزنند که هرکس این تیترها را میبیند خیال میکند که همه چیز در کشور از دست رفته است اینها امید را در جوانان میمیرانند روح اعتماد به مسؤولان را در آحاد مردم کشور تضعیف میکنند و نهادهای اصلی کشور را مورد اهانت و توهین قرار میدهند من نمیدانم مدل اینها کجاست و کیست. بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان در مصلّاى بزرگ تهران 1379/02/01 ـ www.leader.ir
0 نظر