فصل اول
نقش مباني در طراحي نظام تعليم و تربيت
هر مكتب تربيتي در جهان در مورد هدف از آفرينش انسان و كمال نهايي وي بينش وشناخت خاص خود را دارد. مجموعه اين بينشها مباني فرهنگ و مباني تعليم و تربيت در آنمكتب را تشكيل ميدهد.
فلسفه تربيت، فلسفه علم، فلسفه انسانشناسي، اصول روانشناسي، روانشناسي تربيتي،روانشناسي رشد، روانشناسي يادگيري و امثال آن مباني تعليم و تربيت را تشكيل ميدهد ومجموعه بينشهايي است كه از مكتب تربيتي هر ملت سرچشمه ميگيرد.
و همين مباني است كه نظام آموزش و پرورش پيش دانشگاهي، نظام آموزش و پرورشدانشگاهي، نظام تربيتي و فرهنگي اجتماعي، نظام حقوقي، نظام سياسي نظام اقتصادي و نظاماجتماعي و نظام خانوادگي و خلاصه تمدن يك ملت را پي ريزي مينمايد.
بنابراين براي آنكه نظام تعليم و تربيت در هر مكتبي را بخواهيم بررسي كنيم، لزوما بايدمباني فرهنگ و تعليم و تربيت را در آن مكتب بررسي نماييم.
براي آنكه براي كودكان و براي فرزندان و براي نوجوانان چه در جامعه و چه در مدرسه وچه در خانواده و چه در دانشگاه برنامه ريزي تربيتي صحيح و دقيقي را تدارك ببينيم قبل از هرچيز بايد وجود او را بشناسيم.
بايد ابعاد و شخصيت او را بشناسيم. بايد اسرار و پيچيدگيهاي وجود او را بشناسيم. بايدتمايلات و كنشها و جاذبههاي او را بشناسيم بايد نيازها و مشكلات او را بشناسيم.
ماهيت عاطفه و عواطف و منشا آن جزئي از مباني است و چگونگي پديد آمدن آن جزئياز مباني است. ماهيت و هويت و حقيقت زن و مرد و تفاوت دو جنس مرد و زن، جزئي از مبانياست. ماهيت يادگيري، جزئي از مباني است.
اينكه انسان چگونه رشد ميكند و در هر مرحله از رشد چه ويژگيهاي روحي و رواني وحركتي در او پديد ميآيد سوالاتي است كه مباني تعليم و تربيت بايد به آنها پاسخ دهد.
ماهيت و انواع تمايلات و گرايشات اصلي كودكان را مباني تعليم و تربيت بايد تبيين نمايد.علائق و سلايق و گرايشات اصلي در دختران و يا زنان را مباني تعليم و تربيت بايد بيان نمايد.جاذبهها و كششهاي دروني و گرايشات اصلي در پسران و يا مردان را مباني تعليم و تربيت بايدتوضيح دهد.
اينكه تمايلات و سليقهها و گرايشات اصلي انسان به كدام جهت ميرود و بايد به سويكدام هدف هدايت شود را مباني شرح ميدهد دستگاهها و اندام ادراكي، انسان كدام است وچگونه عمل ميكند را مباني تعليم و تربيت بايد تبيين نمايد. ادراكات حسي انسان چگونه عملميكند و دريافتهاي انسان از محيط و عكس العمل انسان نسبت به محيط چگونه است را مبانيتعليم و تربيت بايد روشن نمايد.
آيا انسان غير از دستگاههاي مربوط به ادراكات حسي، اندام ديگري براي ادراكات مافوقحسي يا معنوي و يا اشراقي و شهودي نيز دارد يا ندارد را مباني تعليم و تربيت بايد پاسخ بدهد.
حقيقت و ماهيت بلوغ و منشاء و پيدايش ويژگيهاي نوظهور و بدون سابقه در مرحلهجواني چيست و چگونه پديد ميآيد را مباني تعليم و تربيت بايد پاسخ دهد.
حقيقت بلوغ و ورود به مرحله جواني و آنهمه تحولات عظيم روحي و رواني و پديد آمدنعواطف و تمايلات خاص، شخصيت جديد، مشكلات جديد، نيازهاي جديد، خواستههايجديد، رفتارهاي جديد، تفكرات جديد،استنتاجات جديد، دريافتهاي جديد، آيا فقط ريشهبيولوژيكي و فيزيولوژيكي و ادراكات حسي دارد؟ اينهمه تحقيقات علمي و جهاني و گرفتاريهايجوامع در جهان در مورد شناخت جوانان، تمايلات جوانان و نيازهاي جوانان، مشكلات جوانان،هدايت جوانان، شخصيت جوانان، رفتار و عواطف جوانان را آيا ميتوان در تغييراتفيزيولوژيكي و ادراكات حسي كه با حيوانات مشابه است خلاصه نمود؟
پاسخ اينها را بايد مباني تعليم و تربيت در هر مكتب ارائه نمايد.
اساسا آيا انسان تربيتپذير است يا اگر رها شود در نتايج تربيتي تفاوتي ندارد را مباني بايدپاسخ دهد. يعني مباني بايد فلسفه تربيت را تبيين نمايد.
تا وقتي از مباني هر مكتب و هر گونه تعليم و تربيت پاسخ سوالات فوق را دريافت نكنيم،براي تربيت انسان برنامه ريزي صحيح و شايستهاي نخواهيم داشت.
اگر نتوانيم حقيقت زن، هويت زن، ماهيت زن، را بشناسيم، چگونه ميخواهيم موجوديكه پر از اسرار ناشناخته است، را تحت اشراف برنامههاي تربيتي قرار دهيم؟
همين عدم شناخت در تفاوت و ماهيت و هويت زن و مرد و تفاوت اين دو جنس بايكديگر است كه جهان را با شكست در تربيت بشريت روبرو ساخته است.
مباني تعليم و تربيت در هر مكتبي بايد پاسخگوي اين ابهامات باشد تا بشريت را در تربيت نسلخود هدايت نمايد.
همين عدم شناخت صحيح از ماهيت و حقيقت عواطف و منشاء آن است كه بشريت را باخودكشيها، افسردگيها، بيماريهاي رواني، رنجها و دردهاي عصبي، پوچي و ابتذال،خشونتها و قتلها،شكنجهها و نفرتها، شكستها و غمها و غصهها و ناتوانيهاي روحي و روانيروبرو كرده است.
مباني تعليم و تربيت در هر مكتبي بايد پاسخگوي سوالات و ابهامات و اسرار پيچيدهروحي و رواني انسان باشد تا تعليم و تربيت بتواند براساس آن مباني براي تربيت انسان برنامهريزيهاي صحيح و مطلوب و موفقي را پي ريزي نمايد.
اگر ندانيم كه ماهيت و حقيقت عاطفه چيست؟ چگونه عواطف انساني را در جهت تربيتصحيح انسان بكار خواهيم گرفت؟
آيا ماهيت عواطف انسان تنها جنبه بيولوژيكي دارد؟
آيا ماهيت و عواطف انسان چيزي جز تغييرات بيولوژيكي و فيزيولوژيكي بدن نيست؟
آيا عشق يا حسادت يا تكبر يا عزت يا فروتني يا مهر و محبت يا انس و الفت و امثال آنخيالات و اوهام است و آيا فقط بستگي به ترشح غدد و هورمونها و تغييرات فيزيولوژيكي وبيولوژيكي دارد؟
آيا الهام و اشراق و روياهاي صادقانه و شعر و احساسات لطيف و گرايشات انسان بهزيباييها، محبتها، انسها، عشقها، فداكاريها، و شهادتها و همه و همه بدون ريشه معرفتي وانساني است؟ و تنها جنبه بيولوژيك و يا فيزيولوژيكي و ادراكات حسي دارد؟
اگر جنبه انساني دارند، ماهيت آنها چيست؟ و منشا آنها و مركزي كه از آن جا در وجودانسان سرچشمه ميگيرند كدام است؟ آيا عاطفه ميل و تمايل شديد به سوي حقيقت جويي ودانش و داناييها و كشف اسرار و كشف ناشناختهها ريشه انساني و معرفتي ندارد؟
اگر ريشه معرفتي و انساني دارد، مركز و منشاء آن در وجود انسان كجا است؟
آيا ميل به خلاقيت، ميل به ابتكار و ميل به نوآوري ريشه انساني ندارد؟ اگر ريشه انسانيدارد، مركز و منشاء آن در وجود انسان كجاست؟
آيا ميل به مطلقها و عاطفه مطلق گرايي و كشش دروني به سوي بهترينها، بزرگترينها،عظيمترينها، عميق ترينها، عجيبترينها، وسيع ترينها، بلندترينها، و ترينهاي عالم خلقت جنبهانساني و منشاء معرفتي ندارد؟ آيا ريشه آنها در ادراكات حسي و يا روابط بيولوژيكي وفيزيولوژيكي بدن ميباشد؟
فرهيختگان و بزرگان تعليم و تربيت اسلامي ميدانند كه جهان ملكوت و معارف قرآني وآيات و پيامهاي الهي و معنوي پر از اسرار است و درك و فهم آن اسرار با دستگاه ادراكات حسي وحواس پنجگانه كه ابزار و اندام خاص براي دريافت و پاسخ در عالم خاكي است، امكان ندارد.
تمامي دانايان و عالمان تعليم و تربيت اسلامي بر اين نكته اتفاق دارند كه فهم مرگ، فهمعالم برزخ، فهم عالم فرشتگان، فهم وحي، فهم آخرت، فهم قيامت، فهم اشراق، الهام، فهمامامت و ولايت و رابطه با اولياء خدا، فهم تسبيح موجودات، فهم رسالت و نبوت، درك پرستش،خضوع در مقابل عظمت خالق، شهود در اسرار و حقايق، فهم بهشت، فهم جهنم، فهم عذاب،فهم لطف و رحمت، فهم جمال و جلال حق تعالي، فهم روياهاي صادقه، فهم عجائب و اسرارحيات، فهم آيات قراني، فهم اسرار شهادت، فهم اسرار بندگي و عبادت، فهم عبرت و بدستآوردن بصيرت، فهم حضور در محضر حقتعالي و حضور در محضر انبياء و اولياء در زيارتگاهها،حضور در محضر حضرت مهدي (عج) و رابطه قلبي با آن حضرت و فهم انتظار فرج و سير درآفاق و عالم انفس، درك مقامات و پيامهاي روحاني و ديني همه و همه دستگاه خاص خود رالازم دارد، و درك اين همه از اسرار و آفاق و انوار، با حواس پنجگانه و ادراكات حسي ممكننخواهد بود.
اينكه مركز و دستگاه ادراكات فوق حسي و ملكوتي در وجود انسان كجاست؟ و چگونهعمل ميكند را بايد از مباني تعليم و تربيت بپرسيم. و پاسخ بگيريم.
و اگر پاسخ سوالات و غوامض و ابهامات فوق را از مباني تعليم و تربيت اسلامي بدستنياوريم چگونه خواهيم توانست نوجوانان و جوانان و دختران و پسران خود را با تربيت ديني و بامعارف ديني آشنا نماييم؟ مگر ما نميخواهيم معارف قرآني را به ايشان آموزش دهيم، مگر مانميخواهيم در آنها نسبت به عبادت و پرستش حق تعالي ايجاد علاقه نماييم؟ مگر مانميخواهيم عواطف ايشان را نسبت به ملكات فاضله اخلاقي و الهي جلب نماييم؟ مگر مانميخواهيم مفهوم زيارت و حقيقت زيارت را به آنها بياموزيم؟
مگر ما نميخواهيم درك حضور حضرت مهدي ارواحنا فداه و ظهور ايشان و انتظار فرجآن حضرت و پيمان با آن امام بر حق و ياري آن حضرت و درك هدايت و عنايات آن ولي خدا رابه آنها منتقل نماييم؟ مگر ما نميخواهيم ولايت و ارادت حضرات اهل البيت عليهم السلام وديگر ستارگان ولايت را در وجود آنها متجلي كنيم؟ بدون آنكه دستگاه خاص ادراك اين گونهمفاهيم را بشناسيم در نيل به اهداف فوق چگونه موفق خواهيم شد؟
ملاحظه ميشود آنانكه دستگاه و مركز دريافتهاي غيرحسي و مركز فهم پيامهاي الهي واسرار ملكوتي در آنها ضعيف مانده و يا به كار نيفتاده و يا بيمار شده است در فهم مسائل معنويبكلي عاجز ميباشند. اگر چه دانشمند و متخصص باشند. حتي در برخي از ايشان فهم مسائلمعنوي آن اندازه ضعيف است كه همچون انسان كودن و عقب مانده ذهني در كوچكتريندوراهيهاي زندگي دچار سرگشتگي ميشوند و با كوچكترين تهديد يا تطميع دست خود را بهظلم و خيانت آلوده مينمايند.
و با كوچكترين شادي دچار گناه و غفلت و فساد ميگردند. و با كوچكترين ناراحتي و نگراني دچارياس و افسردگي و حتي خودكشي ميگردند.
آنانكه دستگاه و يا مركز دريافتها و ادراكات معنوي و فوق حسي ايشان بكار نيفتاده و يا ازكار افتاده، است اگر چه پيامها و هدايتها و نصايح و عنايات انبياء و اولياء خدا را بشنوند، ولينميتوانند فهم كنند. قرآن كريم درباره ايشان ميفرمايد: (يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ) يعني مانندآنكه از فاصله بسيار دوري با ايشان صحبت ميكني شما را ميبينند و صداي شما را نيز ميشنوندولي بعلت دوري مسافت و زيادي فاصله، سخن شما آنچنان براي ايشان مبهم است كه از فهم آنعاجزند، اگر چه دقت نمايند.
بنابراين ملاحظه ميشود كه بررسي مباني تعليم و تربيت اسلام و تبيين و تدوين آن در هرگونه برنامه ريزي آموزشي يا تربيتي تا چه اندازه موثر و سهيم است.
شايد بتوان ميزان نفوذ و اهميت مباني را در برنامه ريزيهاي تربيتي يا آموزشي با ارائه يكنمونه بسيار كوچك نشان داد:
بعنوان مثال در مباني تعليم و تربيت اسلامي، شخصيت و ماهيت انسان تنها با تلاش وسعي خود انسان شكل ميگيرد. آنجا كه حقتعالي در قرآن كريم ميفرمايد:
اَم لَم يُنَبَّأْ بِم'ا في صُحُفِ مُوسي' وَ اِبْر'اهيمَ الَّذي وَفيّ'، اَنْ لا' تَزِرَة وِزْرَ اُخْر'ي وَ اَنْ لَيْسَ لِلْاِنْس'انِ اِلاّ'م'ا سَعيَ وَ اَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري' ثُمَّ يُجْز'يُه الْجَز'اءَ الاَ وْفي'
ترجمه: آيا به آنچه كه در صحف موسي آمده است، مطلع نشد و نيز از محتواي صحفابراهيم كه چه نيكو مأموريت خود را پايان برد، آگاه نگشت و آيا ندانست كه خداي تعالي در آنصحف فرموده است كه گناه و سنگيني و گرفتاري آثار اعمال هيچ كس را ديگري بدوش نخواهدكشيد و اينكه انسان چيزي جز سعي خود نيست و اينكه حاصل سعي خود را آنچنانكه شايستهاست بزودي پاداش و جزاء خواهد ديد.
مراد و شاهد ما در آيه كريمه (ليس للانسان الا ما سعي) الي آخر آيه ميباشد كه در اين باره شايدتوضيحات زير مفيد باشد.
اصل سعي متربي
ليس للانسان الا ما سعي:
آيه شريفه فوق آنچنان آشناي مومنين و مسلمين است كه نيازي به ترجمه ندارد.
ليكن ترجمه و توضيح آيه شريفه ميتواند به منظور ما كمك نمايد. آيه شريفه ميفرمايد برايانسان هيچ نيست مگر سعي او.
لام در للانسان، سعي را به انسان اضافه ميكند. يعني تنها چيزي كه وجود و هستي انسانرا شكل ميدهد، سعي انسان است. اما اضافه سعي به انسان از نوع اضافه بياني است، نه اضافهملكي، زيرا اضافه ملكي، اضافه شيئي به شيء ديگر است.
مثل كتاب حسن، اين نوع اضافه، نسبت ضعيفي است كه جدايي مضاف اليه از مضافآسان است. زيرا به محض آنكه ملكيت و تعلق شيئي نسبت به شيئي ديگر بهم بخورد و برطرفشود، نسبت مضاف نيز به مضاف اليه از بين خواهد رفت. ولي اضافه بياني، از نوع اضافه وجودبه موجود است مثل وجود حسن، كه تعلق و نسبت وجود به حسن هرگز برطرف نخواهد شد و تاحسن هست وجود او نيز به او تعلق دارد. پس زماني كه اضافه شدن «سعي» به «انسان» از نوعاضافه بياني باشد به اين معني است كه سعي انسان وجود او را ميسازد و انسان در زندگي روزمرهخويش در هر حالي كه باشد و هر عملي را كه انجام دهد در حقيقت مشغول شكل بخشيدنوجود خود و ساختن شاكله خويش است. حال اگر اعمال او منفي باشد، وجود و شاكله خود رامنفي ساخته است و اگر مثبت باشد وجود و شاكله خود را مثبت ساخته است.
«ليس الا» از ادات حصر است. و وقتي گفته ميشود ليس في الدار غير زيد يعني هيچ كسجز زيد در خانه نيست. بنابراين اين كلمه «ليس الا» در جمله «ليس للانسان الا ما سعي» بدانمعني است كه يعني هيچ چيز به جز سعي خود انسان، وجود انسان را شكل نميدهد و فقط خودانسان است كه بايد براي سازندگي خويش قيام نموده و تلاش نمايد. اكنون مجددا به معني آيهتوجه ميكنيم. آيه شريفه ميفرمايد: سعي و كوشش انسان سازنده وجود اوست. بديهي است كههر قدر عمل او آگاهانهتر و از روي اختيار و اشتياق بيشتر باشد بهتر و عميقتر و نزديكتر به مفهومسعي است. لذا نقش و سازندگي آن بر روي خودش بيشتر است.
حال اگر تلاشها و كوششهاي فرد در جهت منفي و انحراف از حق باشد وجود انسان رامنفي و منحرف ميسازد و اگر مثبت و در مسير حق باشد وجود انسان را مثبت و بر حق خواهدساخت. ثانيا هيچ چيز ديگري جز سعي انسان در شكل بخشي به شخصيت او تاثيري نداشته ودر سازندگي او نقشن ندارد. يعني هر نوع سازندگي انسان فقط و فقط وابسته به آنست كه انسانخودش به سعي و كوشش وادار شود و هيچ چيز جز تلاش خودش نميتواند او را بسازد يا فاسدنمايد و يا تغيير دهد.
و هر چه غير از سعي اوست، صرفا نقش راهنما و هادي و يا نقش گمراه كننده و منفيخواهد داشت و در هر حال فقط تلاش خود انسان است كه ميتواند او را بسازد.
اين بدان معني است كه نتيجه سعي معلم دلسوز و آگاه نيز دو چيز است يكي موفقيت وپيروزي در كارش و دوم رشد شخصيت خودش اما آنچه كه دانشآموز را خواهد ساخت تلاشخود دانشآموز است. اگر چه دانشآموز بايد با تلاش و سعي و برنامه ريزي صحيح توسط معلموادار به تلاش شود. درباره سعي كشاورز نيز ميتوان چنين فهميد كه نتيجه سعي يك كشاورزسخت كوش دو چيز است يكي محصول خوب و دوم رشد شخصيت خودش و نيز نتيجه سعييك دانشجو در تحقيق و بحث و درس دو چيز است يكي ترقيات علمي و دوم رشد شخصيتخودش. حتي مساله شفاعت و هدايت و مقتضيات الهي در مورد انسان نيز وابسته به سعي خودانسان است زيرا حقتعالي ميفرمايد: «اِنَ الله لا'يُغَيِّرُ م'ا بِقَوْمٍ حَتّ'ي يُغِّيرُ و ام'ا بِاَنْفُسِهِم» و نيزميفرمايد: «مَنْ ذَالَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ' بِاِذْنِهِ» و اذن خود را نيز منوط به تلاش و آمادگي خودانسان دانسته است. زيرا ميفرمايد: تا انسانها خود را آماده تغيير نكنند خداوند آنها را تغييرنخواهد داد.
نتيجه آنكه آيه شريفه به تمام دست اندركاران تعليم و تربيت اعم از پدران و مادران ومربيان و برنامه ريزان و مسوولين ميفرمايد كه تنها به شرطي در تعليم و تربيت موفق خواهيد شدكه بتوانيد شخص متربي را به سعي و تلاش براي ساختن خويش وادار نماييد. اگر ميخواهيدسجاياي اخلاقي و ملكات فاضله را در متربين پديد آوريد يا اگر ميخواهيد آنها را متعبد و متشرعبار آوريد يا اگر ميخواهيد از آنها مبتكر و مخترع بسازيد يا اگر ميخواهيد از آنها رياضي دان و ياپزشك كارآزموده و يا مربي جامعه تربيت كنيد يا اگر ميخواهيد مطلبي ادبي و يا هر نكته ديگريرا به آنها بياموزيد، فقط بايد خود آنها را براي رسيدن به اهداف فوق مشتاق و وادار به سعي وتلاش نماييد. در غير اين صورت هرگز موفق نخواهيد شد.
بنابراين آيه فوق به عنوان يكي از مباني تعليم و تربيت اسلامي بيان ميفرمايد كه بايدتمامي روشهاي تدريس و يا روشهاي تعليم و نيز روشهاي تربيت و كلاسداري و مديريت مدرسهو تربيت معلم و غيره را براساس ايجاد سعي در دانشآموز يا دانشجو بنا كنيم.
بايد آيه فوق را در تمامي فعاليتهاي آموزشي و پرورشي و تربيتي مبناي هر حركت قراردهيم. در اردوها، در نماز جماعت، در تربيت مكتبي جوانان، در فعاليتهاي تابستاني، در تاتر ،درسرود، در تشكيل تعاونيها، در صبحگاه، در راهپماييها، در بازديدها، در جشنها، در عزاداريها،در برگزاري بزرگداشت يوم اللهها، در بزرگداشت روزهاي تعيين شده به نفع ارزشها، مثل هفتهمعلم، روز مادر و.... خلاصه آنكه سعي متربي در هر حركت تربيتي و آموزشي اولين و آخرين ومهمترين نقش را ايفا ميكند. زيرا قرآن كريم بعنوان برترين نظريه آموزشي و تربيتي، هستي وماهيت انسان را تنها براساس سعي خود انسان معرفي ميفرمايد. يعني انسان بدون سعي خودشبه هيچ رشدي، به هيچ معرفتي، به هيچ كمالي دست نخواهيد يافت. يعني بايد براي هدايت ورشد سجاياي اخلاقي و علمي در نوجوانان برنامه ريزي دقيق براي ايجاد انگيزه در آنها داشتهباشيم. تا خود در جستجوي كسب معارف و عادات و ملكات فاضله تلاش و سعي نمايند.
ملاحظه ميشود كه آگاهي از عظمت و اهميت اصل (سعي) در تربيت اسلامي انسانها چه تحوليدر نظام آموزشي ايجاد خواهد نمود و نيز آگاه شدن از عظمت و اهميت اصل سعي در تربيتاسلامي و روشهاي تربيتي در خانوادهها و روشهاي تربيتي در جامعه و نهادهاي فرهنگي جامعه تاچه اندازه متفاوت خواهد شد و پيشرفت خواهد نمود.
و همچنين ملاحظه ميشود كه آگاهي از مباني تعليم و تربيت تا چه اندازه در برنامههايتعليم و تربيت در آموزش و پرورش، در سازماندهي آموزشي و تربيتي تاثير دارد.
يكي از مباحثي كه روانشناس بزرگ معاصر «ژان پياژه» در مباني تعليم و تربيت مطرح كردهاست، بحثانگيزه است. اين بحث ثابت ميكند كه براي آنكه بتواني بهتر و بيشتر آموزش دهي وبراي آنكه بتواني مفاهيم مورد نظر را بصورتي عميق و ريشه دار به متربي منتقل كني بايد در اوايجاد انگيزه و طلب نمايي. در او تشنگي ايجاد نمايي. تا او خود بسوي تو براي آموختن بيايد وطلب نمايد.
همچون مكتب ژان ژاك روسو كه در گذشته منشاء تحولات عظيمي در تعليم و تربيت وآموزش و پرورش اروپا گشت، طرح مبحث انگيزه از ژان پياژه تحولات عظيمي در نظام آموزش وپرورش اروپا و آمريكا و حتي جهان ايجاد نموده است. طراحي كتابها، طراحي آزمايشگاهها،طراحي روشهاي تدريس، طراحي فضاهاي آموزشي، طراحي نظام ارزشيابي براساس توجه بهمساله ايجاد انگيزه در اروپا و كشورهاي پيشرفته تفاوتهاي بسياري را در نظام تعليم و تربيت ايجادنموده است.
حتي در برنامههاي اجتماعي و خانوادگي و تربيتي رسانهها و مطبوعات و نهادهاي فرهنگي تاثيرمستقيم داشته است.
اين فراز كه قرآن كريم ميفرمايد: اساسا انسان به جز سعي خودش هيچ نيست، موجبميگردد كه صدها عنوان مانند عنوان انگيزه در تعليم و تربيت ايجاد شود.
اهميت سعي در ساختن انسان تا آن اندازه است كه به اصلي مهم در تربيت اسلاميجوانان و فرزندان اسلام تبديل شده است، بنابر اصل تربيتي «سعي» در مكتب تربيتي اسلام،روش استعداد محوري بجاي روش كلاس محوري فعلي مطرح ميگردد. در روش استعداد محوربايد كودك را وادار به تلاش نمود تا خودش محيط اطرافش را مرتب كند، خودش انتخاب نمايد،خودش تجربه نمايد، و....
زيرا تا زماني كه دانشآموز خود تجربه نكند، آموختهها جزء وجود او نخواهد شد و درنتيجه از هر گونه اختراع و اكتشاف و ابتكار در آينده ناتوان خواهد شد.
البته اين بدان معني نيست كه او را رها كنيم. بلكه كار مربيان و اولياء و خانواده آن است كهشرايطي براي او فراهم نمايند كه علاقمند به تلاش و گزينش مطلوب شود.
اصل «سعي» ميگويد:
براي جوانان بايد شرايطي فراهم نمود كه علاقمند به تلاش و كوشش و ايفاء نقش گردند.در اداره امور اجتماعي مشاركت داشته باشند.
مورد مشورت قرار گيرند.
مشكلات جامعه را بررسي نمايند.
راه كار و راه حل ارائه نمايند و در رفع مشكلات و يا پيشبرد اهداف تربيتي جامعه نقش داشتهباشند.
اصل «سعي» ميگويد:
وظيفه مربيان و مسوولين جامعه تنها ايجاد شرايط مناسب براي انتخاب احسن توسطجوانان است. تحميل موضوع اگر چه احسن باشد در جوانان ايجاد مقاومت و روحيه منفيمينمايد.
البته اين نكته ظريفي است كه تمامي دست اندركاران امور جامعه بايد بدان توجه نمايند.كه منظور از آزاد گذاشتن جوانان در انتخاب، آن نيست كه راحت نشسته و جوانان را بدون مشاورو راهنما بگذاريم بلكه منظور آن است كه شرايط را بگونهاي فراهم آوريم كه جوانان بتوانندانتخاب احسن نمايند. و نيز بتوانند به انتخاب خود صورت عيني و خارجي ببخشند و آنرا محققنمايند.
طراحي روشهاي زيبا براي معرفي معارف اسلامي به جوانان نمونهاي از ايجاد شرايطمطلوب براي انتخاب احسن است. طراحي و تلاش براي معرفي زيبا و صحيح از كمالات انسانيبه جوانان نمونهاي ديگر از ايجاد شرايط مطلوب براي انتخاب احسن است. طراحي برايپيشگيري از پديد آمدن صحنههاي مبتذل و زمينههاي فساد در جامعه نمونه سوم از ايجاد شرايطمطلوب براي انتخاب احسن است.
0 نظر