عناوين و متن كامل جلسه دوم از كتاب "در عظمت زيارت عاشورا"
براي مطالعه، روي عناوين كليك نماييد
مروري بر مباحث جلسه قبل ولايت و امامت نزول قرآن-صعود انسان نزول قرآن از مقام خزائن غيب نزول ائمه اطهار(ع)-صعود انسان زندگي زميني اهل البيت زندگي ملكوتي اهل البيت گوشههايي از عظمت اهل البيت عليهم السلام ايثار و عاشقي اهل البيت سينه زدن كافي نيست پيروي لازم است از مصباح الهدي بايد در شكافتن تاريكي استفاده كرد گريه كردن خوب است ولي كافي نيست سفر به مشهد و كربلا و سوريه نبايد شكل توريستي بگيرد گريه كليد قلب است براي ورود به ملكوت هنگام زيارت حضرت رضا(ع) حسين مني و انا من حسين تجلي آيات قرآن در عاشورا سفينة النجاة عاشورا سورهاي از قرآن وجود حسين است يك گام در كشتي نجات حسين يكي از اسرار عرفاني در عزاداري براندازي كامل حكومت انديشه و فرهنگ اهل البيت(ع) نيرنگ معاويه مردم غافل آشتي حق با باطل مردود است غفلت،گمراهي آور است هتك حرمت اهل البيت برخي از اسرار عرفاني قيام حضرت ابا عبد الله الحسين(ع) شيعه يعني… مفهوم ومعني شيعه عاشورا در زيارت عاشورا نهفته است مقام و مرتبة زيارت عاشورا با خواندن زيارت عاشورا مي توان صد ميليون درجه بالاتر رفت ولايت عملي و غيبي عاشقي نشانه ها دارد استجابت دعاها با زيارت عاشورا مستجاب الدعوه شدن تلاوت كننده زيارت عاشورااللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
مروري بر مباحث جلسه قبل
هدف بحث در مورد ضرورت و اهميت شرح زيارت عاشورا است. در جلسة قبل به عنوان مقدمهاي براي ورود به شرح زيارت عاشورا، چندين مبحث را شرح داديم كه آنها را مرور ميكنيم:
ولايت و امامت
شرح داديم كه اصلاً جريان ولايت و امامت چيست و در اين راستا به قسمتي از روايت امام رضا(ع) اشاره كرديم كه ايشان در اين روايت ميفرمايند كه: اگر تمام ادبا، تمام فصحا، تمام عقلا، تمام انديشمندان، تمام متفكرين و تمام دانشمندان جمع شوند و بخواهند كه تا روز قيامت، امري از امور و شأني از شئون اهل البيت را توصيف كنند، نميتوانند و حارت الالباب، يعني عقلهاي ناب حيران ميشوند و همگي به عجز خود اقرار ميورزند.
نزول قرآن، صعود انسان
عرض كرديم كه قرآن نازل شده و كوچك شده است و در حد فهم و درك كودكانة ما شده است. اما ما نبايد براي هميشه در حد همين درك كودكانة خود بمانيم و فكر كنيم كه معناي «بسم الله الرحمن الرحيم» فقط همين است كه ما ميفهميم، بلكه اين معنا براي فهم انسانهايي كه در ادني مرتبه وجود و پستترين مرحله وجود قرار دارند ميباشد.مثلاً در كودكي مفاهيم آب و بابا براي ما نازل شده بود. تنها مفهوم سطحي آن را ياد گرفتيم. اما معرفت ما نبايد در همان سطح متوقف گردد، بلكه هزاران باب معرفت در اين دو كلمه وجود دارد كه بايد آن ابواب را بگشاييم. بنابراين بايستي همينطور كه قرآن نازل شده و كوچك شده است تا اندازة ادبيات كودكانة ما انسانها بشود؛ حالا بايد اين معارف از اندازة فهم كودكانة ما بالاتر برود و اندازة فهم و درك حضرت جبرئيل بشود. يعني تا اين اندازه بايد اين معارف در دل ما رشد كند و صاعد بشود. يعني همين «بسم الله الرحمن الرحيم» كه در ابتدا فقط معناي «به نام خداوند بخشندة مهربان» داشت، وقتي بالا برود و صاعد بشود آنچنان پرعظمت و حيرتآور خواهد شد كه اصلاً معلوم نخواهد شد كه انتهاي معارف مستتر در آن تا كجا است.
نزول قرآن از مقام خزائن غيب
«و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الا بقدرٍ معلوم» (سورة حجر (15)، آية 21)، عظمت اين معارف به اندازهاي است كه حتي احدي نميتواند آن را درك كند و دست انديشهاش به آنجا نميرسد؛ اما تا حدي ميتواند بالا برود.عرفا با اين «بسم الله الرحمن الرحيم» طي الارض ميكنند؛ با اين «بسم الله» اسرار و معارف را باز ميكنند و با ملكوت صحبت ميكنند و هنوز زندهاند، اين بزرگواراني كه با اين «بسم الله» روي قبور راه ميروند و حالات اموات را درون قبور ميبينند و حالشان بد ميشود و كساني كه چشم باطنبين دارند با اين بسم الله تمام اسرار افراد را ميبينند.«به نام خداوند بخشندة مهربان» مربوط به كسي است كه هنوز در كلاس اول است و بعد از يك عمر هنوز در اين كلاس مانده است. جملة «به نام خداوند بخشندة مهربان» گرچه ترجمة زيرنويس «بسم الله الرحمن الرحيم» است ولي ترجمهاي است كه كودك كلاس اول و دوم ابتدايي به وسيله آن با مفاهيم «بسم الله» آشنا ميشود. اما شيعه بايد لحظه به لحظه و روز به روز به مفاهيم عميقتر آن دست يابد.
نزول ائمه اطهار عليهم السلام، صعود انسان
گفتيم قرآن نازل شده و كوچك شده است تا اندازة فهم ما بشود تا ما صعود را شروع كنيم و دستمان را به آن ريسمان الهي بگيريم و فهممان را زياد كنيم و بالا برويم.همينطور ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام طبق نص صريح زيارت جامعة كبيره، «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين»1، هم از عرش نازل شدهاند و كوچك شدهاند تا حدي كه امثال شمر و يزيد ميتوانند ايشان را شهيد كنند؛ يعني اين بزرگواران از روي عشق به خدا و عشق به شيعيانشان براي اين كه حتي يك نفر از بندگان را نجات دهند، از عظمتشان استفاده نميكنند تا فرصت تصميم و هدايت براي آنان باقي ماند. در حالي كه اگر يك اشاره كنند آسمانها از هم ميپاشد ولي با اين حال از سلطنتشان بر كل هستي استفاده نميكنند.عاشقي را ببينيد؛ امام حسين(ع) ميگذارد كه شمر ملعون بر روي سينه مباركش بنشيند و سر مباركش را از بدن جدا كند تا بعضي از سياهدلان نگويند كه «خوب او كه امام حسين(ع) بود، من كه امام حسين(ع) نيستم و لذا نميتوانم راه آن حضرت را بروم». امام حسين(ع) ميفرمايد كه، ببينيد كه من در حد توان شما انسانهاي خاكي عمل ميكنم؛ مانند يك انسان خاكي رفتار ميكنم و در حد يك انسان ميجنگم.
زندگي زميني اهل البيت عليه السلام
بعضيها وقتي ميخواهند از عظمت و شجاعت امام حسين(ع) حرف بزنند ميگويند كه: «امام حسين(ع) در كربلا، جنگ غرّايي كرد و مثلاً دويست نفر را به خاك افكند»، مفهوم اين جملات آن است كه گويا براي ايشان خيلي مهم است كه دويست نفر را به زمين بزند؛ در حالي كه امام حسين(ع) با يك اشاره ميتواند يك ميليارد نفر را زمين بزند؛ اما چرا در عاشورا فقط مثلاً دويست نفر را از پاي درميآورد، براي اين كه به منِ روسياه بگويد، ببين من با شرايط جسم خاكي عمل ميكنم تا تو بتواني راه مرا پيروي كني. به همين دليل به پيشانيام سنگ ميخورد؛ نيزهها به سينهام فرو ميروند و تيرها به چشمانم مينشيند و در سطح تو عمل ميكنم تا تو بلند شوي و از من پيروي كني و در دفاع از دين خدا تيرها را بپذيري؛ سنگها را بر پيشانيت بپذيري؛ پيش چشمت زن و بچهات را اسير كنند و در عين حال از دين اسلام دفاع كني. من از عرش آمدهام تا تو هدايت بشوي؛ مثل تو زميني زندگي ميكنم تا تو نگويي كه «امام حسين(ع) آسماني است و من نميتوانم از او پيروي و تقليد كنم».
زندگي ملكوتي اهل البيت عليهم السلام
اما از آن طرف هم نبايد يادمان برود كه ائمه اطهار عليهم السلام آسماني هستند، كه شكي در آن نيست. به همين دليل نبايد يادمان برود كه يك وقت العياذ بالله مثل بعضيها نگوييم كه «ائمه اطهار مثل ما هستند و انسان كامل اصلاً وجود ندارد و انسان كامل خود دستساخته مداحان و سخنوران و عرفا است».
گوشههايي از عظمت اهل البيت عليهم السلام
حضرت مولا اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبة البيان2 ميفرمايد: «انا سفينة نوح»؛ خيال ميكنيد حضرت نوح ميتواند همه حيوانات را در كشتي جا بدهد و آن وقت خودش هم آن را هدايت كند.«انا ثعبانٌ كليم»، عصايي كه حضرت انداخت و تبديل به اژدها شد و ميخواست زمين و قصر فرعون را ببلعد، آن من بودم. حضرت مولا اميرالمؤمنين(ع) مولاي دو جهان است. او مولاي تمام انسانها از اول خلقت تا آخر قيامت است. همچنين در قيامت بهشتيها و جهنميها را خود حضرت تعيين ميكند.«بكم ينزّل الغيث»3 ، اصلاً به اشارة شما باران ميآيد. «بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض»، اصلاً به خاطر شماست كه آسمانها و كهكشانها بر هم نميخورد.ائمه اطهار(ع) همه چيز در چنگشان است. پس بايد متوجه باشيم كه ائمه اطهار(ع) از كجا آمدهاند.
ايثار و عاشقي اهل البيت عليهم السلام
ائمه اطهار(ع) چقدر ايثار و فداكاري فرمودهاند. چهجوري براي ما عاشقي كردهاند. سكينه را گذاشتند سيلي به صورت مباركش بزنند كه اگر به صورت بچة من زدند، دست از دين برندارم و نگويم كه «اين ديني است كه تا ميخواهيم مقدس شويم، برايمان مشكلات درست ميكنند.» آيا تو خيلي در پيشگاه خداوند متعال از حضرت زهرا(س) عزيزتر هستي و يا خون تو رنگينتر از آن بزرگواران است؟
سينه زدن كافي نيست پيروي لازم است
ما به ائمه اطهار(ع) اقتدا نكردهايم؛ گذاشتيم آنها زجرهايش را بكشند و ما فقط گريهاش را بكنيم و سينه بزنيم؛ اگرچه خوب است ولي كافي نيست. چون سينه زدن و گريه كردن آن ترس و لرزها را ندارد؛ در حالي كه دندانهاي بچه از ترس به هم بخورد كه سر پدر را روي نيزه گذاشتند. اگر همين يك صحنه را تماشا كند، از ترس زهرهاش ميتركد. اگر بچة خودتان خداي نكرده اين صحنه را تماشا كند چه ميشود؟ آيا حقهبازي نيست كه اين سختيها مال آنها باشد و فقط گريهاش مال ما باشد. اما راه حل چيز ديگري است. ائمه اطهار(ع) اين گونه زندگي كردند كه ما بتوانيم مثل آنها زندگي كنيم. آنها آسماني بودنشان را به هر كسي نشان نميدهند مگر اين كه همينطوري كه آنها از آسمان و عرش نازل شدهاند كه دست ما را بگيرند، ما هم دستمان را توي دستشان بگذاريم و دستمان را به چادر حضرت زهرا(س) بگيريم و صاعد بشويم و همراه با آن بزرگواران ما هم به عرش برويم.
از مصباح الهدي بايد در شكافتن تاريكي استفاده كرد
حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند كه: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة»، رسول خدا(ص) در اين روايت شريف ندا برميآورد كه: حسين(ع) آمده است تا دستتان را بگيرد و شما را درون كشتي نجات ببرد؛ سوار شويد؛ چرا نشستهايد پاي كشتي گريه ميكنيد؟ سوار شويد. او چراغ هدايت است؛ چراغ را برداريد و راه بيافتيد؛ چرا پاي چراغ نشستهايد و گريه ميكنيد، بلند شويد.
گريه كردن خوب است ولي كافي نيست
اما در عين حال خداي ناكرده شبيه به روشنفكرنماها نشويم كه بگوييم گريه نكنيد. گريه اصل جريان است، كليد جريان است. به اين روايت كه «ريختن يك قطره اشك از سر اخلاص انسان را بهشتي ميكند» شخصاً، اعتقاد و يقين دارم.
سفر مشهد و كربلا و مدينه نبايد شكل توريستي به خود بگيرد
اما كسي حقهباز است كه زيارت كربلا و مشهد رفتنش توريستي باشد و از سر عاشقي و جانبازي نباشد. هدف سفر مشهد و كربلا بايد از سر عاشقي باشد و الا توريستي ميشود.ما وقتي به كربلا مشرف ميشويم و خودمان را سينهخيز روي زمين ميكشيم، مأموران عراقي تعجب ميكنند كه اين ديگر چه كاري است. زيرا يك روايت داريم كه اگر پا نداشتي براي زيارت اباعبدالله الحسين(ع) خودت را بر روي زمين بكش و خودت را به حرم حسين(ع) برسان. حالا كه لياقت نداشتيم كه از كشورمان سينهخيز بياييم و در همين يك تكه راه داريم اداي عاشقها را درميآوريم.
گريه كليد قلب براي ورود به ملكوت است
اگر از روي عشق به زيارت بروي دستت را ميگيرند، اما اگر كشته شدن را براي امام حسين(ع) بگذاري و گريهاش را براي خودت، اين حقهبازي است. گريه كليد است، بايد كليد داشته باشي؛ بدون كليد نميتوان وارد خانه شد. اما آيا ديدهاي كسي كليد داشته باشد ولي پشتِ درِ خانه بنشيند؛ آخر اي ديوانه، چرا وارد به خانه نميشوي؟
هنگام زيارت حضرت رضا(ع)
اهل البيت از عرش آمدهاند و چنان عاشق ما هستند كه انسان اصلاً خجالت ميكشد كه مثلاً در حرم مطهر امام رضا(ع) از ايشان حاجت بخواهد. عاشقي را ببينيد؛ حضرت امام رضا(ع) 1400 سال قبل جام زهر را نوشيده است. امام رضا(ع) مگر نميتوانست در مدينه باشد و در مدينه شهيد شود. پس چرا به مشهد آمده و غريب الغربا شده است؟ به خاطر من، براي اين كه زماني پيش نيايد كه نتوانم در مدينه به ديدارش بروم و امثال سعوديها و صدام و وهابيها و... نگذارند، و من تنها و بيپدر بمانم، و من روسياه بتوانم خدمت پدرم امام رضا(ع) بروم. عاشقي را ببينيد، اهل البيت براي ما چه كارها كه ميكنند.آن وقت ميبينيم كه بعضيها وقتي كه به پابوس حضرت امام رضا(ع) ميروند ميگويند: «يا امام رضا! آيا حاجت ما را ميدهي؟» با اين حرفشان فرشتگان حول الحرم تعجب ميكنند كه اين چه حرفي است كه اين انسان ميزند. 1400 سال است كه امام رضا(ع) منتظر تو است كه فقط تو را ببيند. جام زهر نوشيده است و جگرش را پارهپاره كردهاند كه تو بيايي. اين چه سؤالي است كه ميپرسي؟ اين بيمعرفتي است. ما ائمه اطهار(ع) را نشناختيم؛ ما در شناخت آنها كوتاهي كردهايم.
حسين مني و انا من حسين
تا اينجا گفتيم كه ائمه اطهار(ع) هم مثل قرآن نازل شدهاند و آمدهاند تا دست ما را بگيرند تا ما صاعد بشويم. حالا در اين جريان، امام حسين عليه السلام چه رسالتي را بر عهده دارد و چه كاري قرار است انجام بدهد.حضرت محمد مصطفي(ص) فرمودند كه: «حسين مني و انا من حسين».آنجا كه حضرت ميفرمايند: «حسين مني»، يعني رسالت حسين عصارة قرآن و اسلام است. حضرت رسول(ص) ميفرمايند كه «و انا من حسين» يعني اين كه عاشورا تجليگاه اسلام، نمايشگاه كامل و عيني در عالم خارج يعني عالم بيرون از عالم ذهن است. يعني اين كه عاشورا نمايشگاه مجسم اسلام است؛ يعني هرچه پيامبر گفته، هرچه قرآن گفته، هرچه وحي گفته، هرچه روايت داريم، هرچه اسلام گفته و هرچه ارزش و هدف داريم، همهاش درون عاشورا در صورت يك نمايشگاه و آزمايشگاه كاربردي مجسم شده است و همه اينها به صورت زنده در عاشورا متجلي ميشود.
تجلي آيات قرآن در عاشورا
چقدر قرآن فرموده است كه صبر كنيد، «اصبروا و صابروا و رابطوا»4، بيش از صد آيه در قرآن كريم از مقام صابرين و عظمت صبر و امر به صبر ذكر شده است. اما اين مطالب در مورد صبر در عالم ذهن است و به صورت مفهوم است. ولي صورت تجلّي ندارد. اما اوج اين صبر در عاشورا متجلي شده است.وقتي كه قرآن ميفرمايد بندگي كنيد: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله»5 اينها مفاهيم و معارف است ولي كجا آنها مجسم ميشوند؟كساني كه قرآن در مورد آنها ميفرمايد كه «يحبّهم و يحبّونه»6 و يا كساني كه قرآن ميفرمايد: «اولئك حزب الله»7 اينها هدف و مفاهيم هستند؛ اما كجا اين مفاهيم متجلي شده؟ اين «حزب الله» و آن «رجال» كجايند؟ كربلا آنها را نشان ميدهد. و يا آنجا كه قرآن ميفرمايد: «و لو كانوا آباءهم و ابناءهم»8 آنهايي كه خانواده را خرج ميكنند، زندگي را خرج ميكنند، دارايي را خرج ميكنند، مقام و موقعيت را خرج ميكنند، جان خرج ميكنند، مال خرج ميكنند، و يا آنجا كه قرآن ميفرمايد: «انّ الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و انفسهم في سبيل الله»9، آنهايي كه ايثار ميكنند و همه چيز خود را فدا ميكنند، اينها همگي تجسمش در عاشورا است.و الله العظيم دو سال طول ميكشد اگر كه بخواهيم حتي هر شب يكيك آيات قرآن را ذكر كنم و بگويم كه هركدام در كجاي عاشورا و چگونه در بالاترين مرتبة آن توسط حضرت سيدالشهداء عملاً متجلي گشت.آيهآيه از قرآن در دينداري، در بندگي، در عبادت، در طهارت، در عترت، در سخاوت، در دانش، در معرفت، در اخلاص، در ايثار و... در عاشورا متجلّي شد.حالا چشمت را ببند و دستت را وسط قرآن بزن و يك آية آن را بيرون بياور تا بگويم اين آيه در كجاي عاشورا مجسم شد.حالا ميبيني كه عاشورا تجليگاه كل قرآن و كل وحي است؛ «و لا رطبٍ و لا يابسٍ الا في كتابٍ مبين»10، ميفرمايد هيچ تر و خشكي نيست مگر اين كه در قرآن مبين است.حالا در روايت «حسين مني و انا من حسين» وقتي تداوم حيات انديشه و فرهنگ رسول خدا(ص) از حسين(ع) باشد آيا تداوم انديشه و فرهنگ قرآنش از حسين(ع) نيست؟ وقتي كه رسول خدا(ص) ميفرمايد من از حسينم، آيا تجلّي وحي از حسين نيست، وقتي تداوم اسلامش از حسين(ع) است دينش از حسين نيست. آيا چيزي از اسلام و قرآن باقي ميماند كه از حسين(ع) نباشد. پس عاشورا تجليگاه كل اسلام است.
سفينة النجاة
حالا كه عاشورا تجليگاه كل اسلام است، آن وقت كمكم شيعه وقتي در آيات عاشورا تدبر ميكند ميفهمد كه عاشورا يعني قرآن وجود حسين، يعني همينجوري كه قرآن نازل شده و با خواندن و تدبّر كردن در قرآن ما صاعد ميشويم با ترجمه و تدبر كردن در عاشورا ما صاعد ميشويم و وارد به سفينة النجاة ميشويم؛ يعني با ورود به كشتي حسين(ع) نجات پيدا ميكنيم، البته به شرطي كه تدبر كنيم و با توجه در سورة عاشورا از قرآن وجود حسين(ع) متوجه ميشويم كه حسين يك قرآن زنده است وقتي كه حضرت مولا ميفرمايند من قرآن ناطق هستم، حسين(ع) هم قرآن ناطق است.
عاشورا سورهاي از قرآن وجود حسين است
حالا اين قرآن مجسم يك سورهاش عاشورا است. نميخواهي در آن تدبر كني؛ وقتي بچه بودي از امام حسين(ع) فقط حسين حسين گفتن و يك پرچم به دست گرفتن را آموخته بودي، حالا كه يك عمر از تو گذشته است باز هم در همان حد ماندهاي؟ صعود و رشد و پرواز نكردهاي؟!اما همان بلايي كه بر سر معارج و مفاهيم «بسم الله الرحمن الرحيم» آوردهايم، همان بلا را هم بر سر عاشورا آوردهايم. شصت سال پيش وقتي ميگفتم «اللهم صل علي محمد و آل محمد» فقط ترجمه فارسي آن يعني «درود بر شما» از آن ميفهميدم؛ آيا الان هم بايد در همين حد از فهم مانده باشم؟ همينطور در مورد «بسم الله الرحمن الرحيم» و «الله اكبر» فقط «به نام خداوند بخشنده مهربان» و «خدا بزرگ است» را كه شصت سال قبل ميفهميدم هنوز ميفهمم و ذرّهاي رشد نكردهام. وقتي عقب مانده بشوم، همان بلايي كه بر سر معارف قرآن آوردهام، همان بلا را بر سر معارف عاشورا ميآورم. در معرفت من عاشوراي حسين همان عاشوراي دوران كودكي من است. براي همين است كه پرواز نميكنيم و وارد به كشتي نجات نميشويم و به همين دليل است كه با اين كه مدعي شيعه بودن هستيم اما آمريكا در امور بسياري از ما جلوتر است.
يك گام در كشتي نجات حسين (عليه السلام)
در جريان پيروزي انقلاب اسلامي با اين كه نه پول داشتيم، نه امكانات داشتيم، و نه اسلحه و نه تجهيزات نظامي؛ يك پيرمرد سيد، يك مرجع تقليد، هفت تير هم به كمرش نبود و امكانات قدرت نظامي هم در دست نداشت. امام زمان(عج) هم نبود، خاك پاي امام زمان هم نميشد و تنها ذرهاي از گرد و غبار پاي امام زمان(عج) بود. فقط يك سال همه به حرفش گوش دادند و ديدي كه چه مملكتي شد؛ چه حال و هوايي پيدا شد؛ ديدي كه همه عاشق هم بودند. اگر از تبريز يك خانم جوان تك و تنها راه ميافتاد توي جادهها و ميخواست مثلاً به مشهد برود ميدانست كه هيچ خطري او را تهديد نميكند. اما ببينيد حالا متأسفانه در كنار حرم امام رضا(ع) چه اتفاقهايي ميافتد و چه زنهايي كشته ميشوند و در تهران چه مفاسدي رخ ميدهد.تقصير خودمان است. از مكتب حسين(ع) دست برداشتهايم. آن موقع خانمها را طبق فرمايش قرآن كريم خواهر به حساب ميآورديم و آقايان را برادر ميشمرديم. زيرا قرآن كريم ميفرمايد: «انما المؤمنون اخوة»11 يعني مؤمنين مانند برادر و خواهر ميباشند. در انديشه قرآني مگر برادران اجازه ميدهند كه مثلاً نامحرم نگاه آلوده و انديشة آلوده در مورد خواهري به كار گيرد. يا مگر ديگر برادران اجازه ميدهند كه برادرشان زمين بخورد و يا گرفتار شود و يا دچار مشكلات شود. اينها مكتب حسين(ع) است؛ راه حسين(ع) است.ما در سالهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي يك قدم پايمان را درون كشتي نجات حسين(ع) گذاشتيم؛ ديديم كه چه شد؟ جوانهايمان آنچنان رشدي كردند كه از پاي سينماها، كابارهها و تالارهاي غفلت به ميدان جنگ ميرفتند و چگونه عاشقي ميكردند.در جنگ تحميلي در يكي از عملياتها، طرح عمليات لو رفته بود، لذا عراقيها به ما حمله كردند، فرمانده دستور داد برگرديد و الا همه كشته خواهند شد و من به همراه يكي از دانشجويانم پشت يك تپه از خاكريز سنگر گرفتيم. دانشجوي من گفت: استاد ديدي شيشه خورده داشتيم، نخريدند. در آن شرايطي كه مرگ و خون گريبان همه را گرفته بود از اين جمله عرفاني و حال عرفاني اين دانشجو به حيرت افتادم و به او افتخار ميكردم. صبح شده بود و هوا گرگ و ميش بود. تتمِة آب قمقمه را به او دادم و گفتم نمازت را بخوان و همين كه تكبيرة الاحرام نماز را گفت يكي داد زد: «امدادگر»، فهميدم كه تركش خورده است به گيجگاهش. پاهايش را از شدت درد به هم ميساييد و ميگفت: استاد مادرم در مورد نحوة شهادت من از شما خواهد پرسيد كه من چگونه كشته شدم. من تكفرزند خانواده هستم و مادرم مرا در يتيمي بزرگ كرده است. اگر پرسيد به او بگو كه من متوجه هستم كه حضرت حسين(ع) مرا دعوت كرده است تا فردا نگويند كه مرا فريب دادهاند و تشويقم كردهاند تا به ميدان جنگ بيايم.ملاحظه كرديد كه وقتي جوانهايمان پا در سفينة النجاة حضرت حسين(ع) گذاشتند تا چه آسماني از عرفان پرواز كردند. چه بسا كسي با دهها سال تزكيه نفس و كسب معرفت و مقامات عرفاني نتواند به اين مقام برسد. اما متأسفانه اكنون ببينيد بعضي جوانهايمان از كجاها سر در آوردهاند. فرقي هم نميكند؛ آب زير همة ما افتاده است. كسر آوردهايم، زيرا از سفينة النجاة حسين(ع) پياده شدهايم، و بايد به مكتب حسين(ع) برگرديم و دوباره پشيمان بشويم و توبه كنيم و دوباره سوار كشتي نجات بشويم؛ شيشهخورده داريم؛ مشكل از خودمان است.از راه حسين و ائمه اطهار(ع) دست برداشتهايم. گويا العياذ بالله راه ائمه اطهار عليهم السلام در كام ما برايمان بيمزه شده است. از عروسيهاي بدون آلايش و ساده خسته شدهايم و حالا ديگر وقتي كسي عروسي ميگيرد تا سالها بايد قسط هزينههاي جشن و عروسي را بدهد. چنين دامادي وقتي وارد به زندگي ميشود از فرط فشار و قسط و بدهي كم ميآورد و در دام رشوهخواري و خلافكاري ميافتد تا بتواند خرجش را درآورد. بديهي است كه جوانان وقتي اين مشكلات را ميبينند، ديگر جرأت ازدواج ندارند. رقص و آوازها جاي محبتها و مودتها را در عروسيها گرفته است. چرا اينطور شده است؟ چون آن موقع راه حسين(ع) را ميرفتيم. ازدواجها ساده و راحت بود و ساده زندگي ميكرديم. اما حالا بدون خانه و ماشين نميخواهد ازدواج كند و پدر و مادر براي تهية جهيزية دخترشان بايد به گرفتاري و فشار و سختي و اضطراب بيفتند.ما مشكل داريم. مشكل ما اينجا است كه از عمل به مكتب امام حسين(ع) دست برداشتهايم. همينطور كه بايد در قرآن تدبر كنيم، «اقرأ فارقع» بخوان و پرواز كن و بالا برو.
يكي از اسرار عرفاني در عزاداري
در مراسم عزاداري ميخواهيم عاشقي كنيم ولي گاهي رفتارهاي اضافي ميكنيم كه وارد نشده است. البته اگر از سر عشق سينه بزنيم لال بميرم اگر معجزه نشود. من به سينه زدنها و همه سينه چاك كردنها براي امام حسين(ع) آنقدر معتقدم كه عاشقانش وقتي به سينه ميزنند ياد اين آيه ميافتم كه ميفرمايد: «و اضمم يدك الي جناحك تخرج بيضاء من غير سوء»12، گويا قرآن كريم است كه ميفرمايد چون قرآن وجود حسين را در عاشورا تلاوت ميكني و دستت را بر سينه ميزني نوري عالمگير از سينه و دستت خارج ميشود و سفيدي اين نور عالم را ميگيرد و انديشه و فرهنگ اهل البيت عالمگير ميشود.وقتي اينجوري سينه بزني موسي ميشوي؛ سينه زدن و عزاداري كردن كار ميخواهد؛ پرواز لازم دارد؛ دانش و معرفت لازم دارد و الا يك بچه هم ميتواند نوحه بخواند و بقيه سينه بزنند.همان بلايي كه گروهي از عامه بر سر قرآن آوردهاند ما بر سر عاشوراي حسين(ع) نياوريم. ما بايد با اين عاشورا موسي بشويم.ما يك حسين(ع) كه از شدت عظمت رسول خدا در شأن او فرموده است: «من از حسين هستم» را از دست دادهايم تا يك عاشورا به دست آوردهايم. حال با اين عاشورا ميخواهي چه كار كني؟ اگر حداقل از ياران حضرت حسين(ع) نشويم ضرر كردهايم و خودمان را مسخره كردهايم. فرقي نميكند، همان بلايي كه گروهي از عامه بر سر قرآن مسلمين آوردند، ما هم بر سر حسين(ع) مسلمين ميآوريم.
براندازي كامل حكومت انديشه و فرهنگ اهل البيت(ع)
حالا اين عاشورا كه سورهاي از قرآن وجود حسين(ع) است، در طوفان به پا شده است. حادثة كربلا براندازي كامل حكومت انديشه و فرهنگ اهل البيت بود. حتي معاويه جرأت نكرد امام حسن(ع) را به راحتي شهيد كند و از ترسش به منظور براندازي مقام امام حسن(ع) از جايگاهاش در افكار و اذهان مردم، يك حيله دموكراتيك زد به اين صورت كه يك كاغذ برداشت و زيرش را امضاء كرد و آن را به كل بلاد اسلامي رونوشت زد.
نيرنگ معاويه
معاويه با فرستادن اين نامه سفيد امضاء، از روي حيله و حقهبازي، امام حسن(ع) را مخاطب قرار داد و گفت: يابن رسول الله، هرچه تو بگويي ما قبول داريم. معاويه با اين حيله خواست به مردم بگويد كه، ببينيد حضرت حسن بن علي(ع) خودش خشونتطلب است. ما ميخواهيم با او صلح كنيم، ما با او جنگ و دعوا نداريم. و معاويه با اين كارش سعي ميكرد شخصيت حضرت امام حسن(ع) را در اذهان همة مردم بلاد اسلامي خراب كند.
مردم غافل
البته نزد آن مردمي كه دست از ولايت اهل البيت عليهم السلام برداشته بودند و هنوز نميدانستند كه حق با اهل كوفه است و يا با حضرت حسين عليه السلام، و به زبان امروز چنين ميتوان گفت كه آنهايي كه هنوز نميدانستند حق با كدام روزنامه است و گرفتار باندها و حزبها بودهاند دچار فريب معاويه شدند و لذا صداي آنها بلند شد كه، معاويه براي امام حسن(ع) نامة سفيدامضا فرستاده است و به امام حسن(ع) گفته، هرچه تو ميگويي قبول دارم ولي امام حسن(ع) صلحنامة معاويه را قبول نميكند.
آشتي حق با باطل مردود است
اينچنين مردمي ميخواهند امام حسن(ع) را با معاويه آشتي بدهند. آخر اگر امام حسن(ع) با معاويه آشتي كند به معني آن است كه بايد با نفاق و شرك و ريا آشتي كند؛ بايد دست از مكتب خود بردارد. در آن صورت ديگر امام حسن(ع) نيست. اگر امام حسين(ع) با شمر و يزيد آشتي كند به معني آن است كه با ظلم و كفر و فساد آشتي كرده است. در آن صورت ديگر امام حسين(ع) نيست. اي ديوانهها، مگر ميشود امام حسين و امام حسن، عليهما السلام، با اين همه ظلم و گناه و فسادِ يزيد و معاويه صلح كنند؛ امام حسن(ع) بايد در مقابل آنها بايستد، امام حسن(ع) با معاويه دعواي شخصي ندارد كه ميگويي آشتي كن؛ آشتي كردن بسيار خوب است اما آشتي دوستان اهل البيت(ع) با دشمنان انديشه و فرهنگ اهل البيت(ع) چه معني دارد؟ اما قرآن فرموده است كه دوستان با دشمنان آگاه و مرموز اهل البيت(ع) تنها بايد با شدت برخورد كنند.13 ولي ديرفهمها ميگويند: «خشونت غلط است، دعوا نكنيد، با هم آشتي كنيد». موضوع بر سر دين است كه دارد از دست ميرود. موضوع شخصي نيست. موضوع بر سر حفظ انديشه و مكتب اهل البيت است. آشتي كردن با معاندان چه معني دارد؟
غفلت، گمراهي ميآورد
اگر دست از تدبر در قرآن وجود حسينت برداري يزيد و معاويه اميرالمؤمنينت ميشوند. در زمان آنها حافظ قرآن هم بود ولي ديدي كه حافظ قرآن شدن ما را نجات نميدهد؛ حافظ قرآن شدن به شرط توجه به انديشه و مكتب اهل البيت عليهم السلام و تدبر در قرآن وجود حضرت حسين و حضرت فاطمه عليهما السلام است كه ما را نجات ميدهد؛ و الا بر سر قرآنت همان ماجراي «حسبنا كتاب الله» پيش ميآيد. ببينيد بلايي كه بر سر كتاب الله آوردند يعني در اعماق و اسرار آن تدبر نكردند و تنها به قرائت قرآن بسنده كردند، تا كجا دامانشان را گرفت. كه حالا بايد امثال صدام و حسين اردني و شيخ قطر اميرالمؤمنينشان باشد.
هتك حرمت اهل البيت
ذكر كرديم كه عاشورا در طوفان برپا شده است و دشمنان امام حسين عليه السلام تا مرحله براندازي كامل انديشه و فرهنگ اهل البيت در جامعه پيش رفته بودند. يعني طوري شده بود كه كمكم به تدريج در لايههاي زيرين و اساسي در اعتقادات مردم وارد شده بودند كه توانستند آن فجايع را در كربلا دامن بزنند و پيدايش آن مصائب عظيم را موجب بشوند. در حالي كه تا زمان معاويه كسي جرأت آنچنان جسارتهايي به اهل البيت(ع) را نميكرد ولي يزيد تا مرحلة كامل براندازي پيش رفت و ميخواست آخرين فرد اهل البيت(ع) را ريشهكن نمايد و از ميان بردارد و براي همين روي پيكر امام حسين(ع) اسب تاختند و سر مباركش را بريدند كه البته تنها از روي غيض و كينه نبود بلكه ميخواستند هيبت و حيثيت ائمه اطهار(ع) را خراب كنند و بگويند ببينيد اين كه ميگويند امام شأن ملكوتي دارد و «بكم يمسك السماء»، در مورد اهل البيت(ع) مصداق ندارد (العياذ بالله). ديديد كه حضرت حسين(ع) را به فجيعترين شكل به شهادت رسانديم و هيچ طوري نشد و اين كه چادر از سر اهل البيتٍ اباعبدالله(ع) برميداشتند براي اين بود كه ميخواستند حضرت زينب سلام الله عليها را در ديدِ مردم (العياذ بالله) كوچك و خوار كنند و حيثيت ملكوتياش را در اذهان مردم ضايع كنند و لذا براندازي را تا نهايت به انجام رساندند تا ديگر اثري از اسلام و اهل البيت(ع) باقي نماند و صريحاً اسلام و قرآن و ولايت را منكر شدند.
برخي از اسرار عرفاني قيام حضرت اباعبدالله الحسين(ع)
حضرت امام حسين(ع) در كربلا تمام ارزشهاي اسلام را يكجا و در بالاترين اوج و بالاترين آسمان ارزشها مجسم كرد و براي همين است كه عاشورا قرآن مجسم است. قرآن عملي است براي مسلمين تا روز قيامت كه يعني اي مسلمين در طول تاريخ اگر از ارزشهاي دينتان هيچ چيزي باقي نماند و يزيديان اميرالمؤمنينتان شدند تكليفتان را بدانيد و راه مرا بپيماييد.و لذا شيعيان بايد ذره ذره روي آيات سوره عاشورا در قرآن وجود حضرت حسين(ع) مطالعه كنند و خودمان را آماده كنيم كه آن روز خيلي هم دير نيست.خيليها فكر ميكردند كه براي مدتها انقلاب اسلامي رسول خدا(ص) پاي برجا خواهد ماند و حد اقل براي 200 سال اين انقلاب حفظ ميشود؛ اما فقط يك هفته بعد از رحلت پيامبر(ص) طرح قتل دخترش را عملي كردند و بعد از هفتاد روز حضرت زهرا(س) به شهادت رسيد و به اميرالمؤمنين(ع) گفتند كه، شما اميرالمؤمنين چه كسي هستي؟! كسي كه به شما رأي نداده است و طناب به گردنش انداختند و او را از خانه بيرون آوردند و خانهاش را به آتش كشيدند.
شيعه يعني...
ما بايد خودمان را براي كربلا آماده كنيم، كه آن روز خيلي هم دير نيست. البته معنياش اين نيست كه به خيابانها بريزيم و دست به خشونت بزنيم. مشكل ما بيمعرفتي است. بايد معرفت پيدا كنيم. بيمعرفتي دارد بيداد ميكند. مردم اهل كوفه نميدانستند كه امامت يعني چه؟ و از معرفت حقيقي امامت و ولايت تهي بودند، امروز هم خيلي از گلها و ارادتورزان به اهل البيت عليهم السلام، با اين كه گريه ميكنند و سينه هم ميزنند ولي ميگويند، امام حسين(ع) كه امام حسين(ع) بود؛ حضرت فاصمه(س) كه حضرت فاطمه(س) بود، امام زمان(عج) كه امام زمان(عج) است، ولي ما كه نميتوانيم مثل آنها باشيم؛ و با اين حرفهايشان به كلي فلسفه و مأموريت امامت را انكار ميكنند؛ آخر امامي كه قابل تقليد و پيروي نباشد كه ديگر امام نيست. ميگويند كه امام آسماني است و ما زميني هستيم، چون نميتوانيم به امام برسيم پس امام قابل تقليد نيست. آيا هيچ شاگردي به معلّمش و هيچ دانشجويي به استادش ميگويد كه شما معلم و استاد هستي و من شاگرد و دانشجوي شما هستم و من نميتوانم به شما برسم پس درسهاي شما براي من قابل فهم و آموختن نيست؟! بلكه شاگرد بايد تمام تلاشش را بكند تا جلو برود. حالا اگر استاد از ملكوت آمده است عيبي ندارد؛ فعلاً كه دارد مثل تو ناسوتي و زميني عمل ميكند تا براي تو قابل تقليد باشد، پس تو بايد عين او عمل كني و پايت را جاي پاي او بگذاري و به معناي حقيقي كلمه، شيعه او باشي.
مفهوم و معني شيعه
«شيعه» در لسان عرب به بچه شتري ميگويند كه از وقتي به دنيا ميآيد به دنبال مادرش ميرود و يك طرف بدنش را به طور كامل به مادرش ميچسباند؛ به طوري كه اگر بخواهي او را هُل بدهي و از مادرش جدا كني تكان نميخورد و از مادرش جدا نميشود و اگر هم جدا شد فوري مثل برق خودش را به مادرش ميچسباند؛ در حالي كه ساير حيوانات اين طور نيستند. اين معناي «شيعه» است. حالا ما چگونه از حضرت زهرا(س) پيروي ميكنيم؟! و چهجوري به ائمه اطهار(ع) ميچسبيم؟ و كجا ما به عاشوراي حسين(ع) چسبيدهايم؟ و در اعمال و رفتار و انديشههايمان چگونه شيعه ائمه اطهار(ع) هستيم و كجا خودمان را به آنها چسباندهايم و اگر جدا شويم چگونه فوراً به آنها ميچسبيم و براي لحظهاي جدا نميشويم؟!
عاشورا در زيارت عاشورا نهفته شده است
گفتيم عاشورا تجليگاه كل قرآن وجود حسين(ع) است. حال اين قرآن را چه كسي تفسير كرده است؟ مداحان؟ روضهخوانها؟... نه، خود اهل البيت(ع) گفتهاند كه زيارت عاشورا، سرّ قرآن وجود امام حسين(ع) است. فشردهاي از سورة قرآن وجود حسين(ع) است. مرحوم حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان طبق روايات و مستندات ارزشمند، نقل ميكند كه: امام باقر(ع) به علقمه، يكي از ياران خالص ايشان، اين زيارت را ياد داد و فرمود: اي علقمه همه ملائك به هنگام زيارت اباعبدالله الحسين(ع) با زيارت عاشورا امام را زيارت ميكنند. در اين زيارت عاشورا خبرها و اسراري نهفته است. كل عاشورا در زيارت عاشورا نهفته شده است.
مقام و مرتبة زيارت عاشورا
امام باقر(ع) به علقمه فرمودند: اگر با اين زيارت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را زيارت كني، از دور يا نزديك، خداوند به تو صدهزار هزار درجه (صد ميليون درجه) خواهد نوشت.منظور از اين صد ميليون درجه چيست؟ اينها رتبهها و درجاتي است كه بايد صاعد بشويم. همانطور كه قرآن نازل شده است كه ما صاعد بشويم و ائمه اطهار(ع) نازل شدهاند كه ما صاعد بشويم، امام حسين هم از حول العرش محدقين نازل شده است كه ما صاعد بشويم و صد ميليون درجه و صد ميليون پله از زيارت عاشورا شروع كنيم و بالا برويم و همچنين امام باقر(ع) به علقمه فرمودند كه: اگر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را با زيارت عاشورا، زيارت كني، از دور يا نزديك، شناخته نشوي مگر در جمله شهيداني كه با امام حسين(ع) شهيد شدهاند.
با خواندن زيارت عاشورا ميتوان صد ميليون درجه بالا رفت
با خواندن زيارت عاشورا به درجهاي ميرسيم كه جزو شهداي كربلا و همدرجه با آنان ميشويم به اندازهاي كه ديگر در ميان آنان شناخته نميشويم. شنيدن اين حرفها آسان است ولي فهم و دركشان سخت است و به اين سادگي نميتوان به آن روايات يقين پيدا كرد.بهتر است خاطرهاي را نقل كنم تا متوجه شوي ما به اين روايات يقين پيدا نكردهايم:ايامي برمن گذشته بود و نشانههايي بر من روشن شده بود كه به نظر ميرسيد عمر من تمام شده است و لذا من به خانواده گفتم: به احتمال زياد من به زودي خواهم مرد؛ و خانواده ميگفتند اين طور نگو؛ ما غصه ميخوريم و ناراحت ميشويم. در اين ميان يكي از فرزندان من حرف خيلي قشنگي زد و گفت: «پدرجان آخر اگر خودت يقين داشته باشي كه عمر تو به زودي تمام خواهد شد، حتي يك لحظه سر از سجده بر نخواهي داشت. اين معلوم ميشود خودت هم به حرف خود يقين نداري. آخر اگر كسي يقين داشته باشد كه ميخواهد بميرد مگر سر از سجده بلند ميكند.»حال اگر كسي به اين روايات يقين داشته باشد مگر خوابش ميبرد؛ شب تا صبح مينشيند و زيارت عاشورا ميخواند ولي چون موضوع برايمان جا نميافتد اثر چنداني بر حالات ما نميگذارد و اين روايت در مغزمان نميرود و بايد با صلوات فرستادن قلب و مغزمان را شستشو بدهيم تا فهم و دركمان را باز كنند و آن وقت اگر چشم دلمان، نه چشم سرمان، حقيقت را ديد يقين پيدا ميكنيم و الا به راحتي نميشود باور كرد كه با يك زيارت عاشورا خواندن ميتوان يار حضرت حسين عليه السلام شد.
ولايت عملي و عيني
حالا روايت ديگري را از حضرت صادق(ع) نقل ميكنم كه ايشان به صفوان، كه از شيعيان خالص ايشان بود، فرمودهاند كه البته بهتر است قبل از نقل آن روايت به گوشهاي از زندگي صفوان اشاره شود.صفوان از صحابة حضرت موسي بن جعفر(ع) بود و به اصطلاح امروز، سيستم ترابري بزرگي داشت كه شامل شترهاي زيادي ميشد؛ تا آنجا كه هر كس از شخصيتهاي بزرگ ميخواست به مكه مشرّف بشود از سيستم ترابري صفوان بهره ميجست.يك روز امام موسي بن جعفر(ع) خطاب به صفوان ميفرمايد: صفوان تو چقدر ما را دوست داري؟! صفوان جواب داد: آقا عاشقيم. امام فرمودند: ما را بيشتر دوست داري يا خليفه را؟ صفوان جواب ميدهد: البته كه شما را بيشتر دوست ميدارم. امام فرمودند: ميدانم كه ما را دوست داري و شيعة ما هستي؛ ولي تو شترهايت را به خليفه اجاره دادهاي و ميداني تا اين شترها خليفه را به منزل نرسانند و برنگردند از پول خبري نيست و فقط يك مقداري بيعانه از خليفه نزد توست و بقيه را در پايان ميپردازد؛ آن وقت تو راضي هستي خليفه كه يك ظالم و فاسق در رأس جامعة مسلمين است زنده بماند تا برگردد و باقي پول تو را بدهد. صفوان كه اين حرف را از امام شنيد، رفت و كل شترها و سيستم ترابريش همه را حراج زد و فوراً فروخت. زيرا اگر سيستم ترابري خود را در اختيار خليفه نميگذاشت خليفه او را اعدام ميكرد. در حقيقت به تمام هستي و مايملك خود حراج زد. فقط شترها نبودند بلكه افراد زيادي به عنوان خدمه در مجموعه او خدمت ميكردند و جمعاً تشكيلات بزرگي را اداره ميكردند. اين عمل او مانند آن بود كه تمام ثروت خود را به يك تخم مرغ تبديل كند و تخم مرغ را دور سر حضرت موسي بن جعفر(ع) بگرداند و سپس به ديوار بزند.صفوان يك چنين شيعة عاشق و خالصي بود.
عاشقي نشانه دارد
عاشقي كردن با حرف زدن نميشود. ما فقط حرف ميزنيم. اگر يك سيلي بخوريم نظرمان عوض ميشود و كسر ميآوريم.قبل از انقلاب معلم بودم. يكي از دانشآموزان فرزند مرحوم حاج طيّب حاجرضايي بود. او را دستگير و اعدام كردند. به فرزندش گفتم: پدرت را چطور ديدي؟ گفت: آقا عوامل ساواك پدرم را شكنجه داده بودند و ناخنهاي پدرم را كشيده بودند و مثل ريشة درخت سر انگشتانش ريش شده بود. زيرا به او گفته بودند فقط بگو من از خميني پول گرفتهام. ولي پدرم گفته بود: «ما يك بار گفتيم، ما چاكر خميني هستيم؛ همين يك بار بس است». ببين چگونه يكدفعه حر ميشود.
استجابت دعاها با خواندن زيارت عاشورا
الا كه صفوان را شناختي، در كتاب مقدس و شريف مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي به نقل از اسناد معتبر نقل ميكند كه صفوان از حضرت صادق، عليه السلام، روايت ميكند كه: امام فرمودند ما ضامن حاجات و كسب مقامات تلاوتكنندة زيارت عاشورا هستيم و خود نيز اين زيارت را با همين ضمانت يافتم از پدرم و پدرم از پدرش و به همين ترتيب شخص حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و به همين ضمان از برادرش امام حسن(ع) و به همين ضمان از پدرش اميرالمؤمنين(ع) و به همين ضمان اميرالمؤمنين از رسول الله و رسول الله از جبرئيل و به همين ضمان جبرئيل از خدا.ضمان يعني چه؟ يعني ضمانت، يعني رسول خدا(ص) ضمانت كرد، اميرالمؤمنين(ع) ضمانت كرد، امام حسن(ع) ضمانت كرد، خود امام حسين(ع) ضمانت كرده است كه هر كه زيارت عاشورا را از سرِ صدق بخواند هر حاجتي كه داشته باشد برآورده ميشود و هر مقامي كه در ملكوت آرزوي آن را داشته باشد به او اهدا ميكنند. كرامات و مقامات بسياري در مفاتيح الجنان براي زيارت عاشورا روايت شده است كه بايد خودت به آنها مراجعه كني و در آنها تدبر و تعمّق نمايي. چه شده است كه با زيارت عاشورا اين همه فاصله داريم؟ چرا باورمان نميآيد كه زيارت عاشورا ما را يار امام حسين، عليه السلام، خواهد كرد. به طوري كه در ركاب حضرت حسين(ع) شهيد شديم و آن بزرگواران ما را نگاه كنند و ما را تحسين نمايند.كل يوم عاشورا، و به همين ضمان خداوند متعال ضمانت كرد هر كه زيارت كند حسين را به اين زيارت، از نزديك يا دور و دعا كند به اين دعا، از او زيارتش را قبول ميكنم و دعاي او را به هر قدر كه باشد ميپذيرم و اجابت ميكنم و درخواستهايش را ميدهم و از جانب من با نااميدي و خسران باز نميگردد و با چشم روشن او را باز ميگردانم و همه حاجات او را برآورده ميكنم و فيض وصول به جنّت و آزادي از دوزخ را به او عطا ميكنم و شفاعت او را در حق هر كسي كه شفاعت كند قبول ميكنم.
مستجاب الدعوه شدن تلاوت كننده زيارت عاشورا
حال با اين روايت مثل يك معادله جبري برخورد كن تا بفهمي مساوي با چه چيزي ميشود. روايت ميفرمايد كه اگر هر حاجتي داشته باشي برآورده ميكنم؛ هر تقاضايي داشته باشي برآورده ميكنم. نااميد برنميگردانمت. تو را شفيع هر كه خواستي ميكنم و شفاعتت را قبول ميكنم. ضمانت هركسي را خواستي قبول ميكنم؛ بعد هم تو را بهشتي در نزد خودم ميآورم. اينها مساوي است با مستجاب الدعوه شدن، يعني كسي كه زيارت عاشورا را از سر اخلاص بخواند مستجاب الدعوه ميشود.
پايان
0 نظر