ترجمه متن بر اساس شرح
السلام عليك يا اباعبدالله
السلام عليك يابن رسول الله
السلام عليك يابن اميرالمؤمنين و ابن سيد الوصيين
السلام عليك يابن فاطمة سيدة نساء العالمين
السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور
السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليكم مني جميعاً سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار
شرح و توضيح
واژههاي قرآني ترجمه معادل ندارند
واژة علم در قرآن
عقل حسي
بسم الله ترجمه معادل ندارد
كلمه «سلام» ترجمه معادل ندارد!
مفاهيم «سلام» در قرآن كريم و روايات
سلام از اسماء حسناي الهي است
سلام در لسان حضرت فاطمه س
جمعبندي از مفاهيم سلام در قرآن و روايات
تفاوت سلام و السلام
جمعبندي از مفاهيم «السلام عليك»
مفهوم كلمة يا
مفهوم كنيه «اباعبدالله»
تاريخ تسميه اباعبدالله
نمونههايي از اسرار نهفته در كنيه اباعبدالله
تجلي اسرار حيات معنوي حضرت حسينع در كنية يا اباعبدالله
مقام عبداللهي حضرت حسينع
مقام مظلوميت حضرت حسينع
السلام عليك يابن رسول الله
اسرار نهفته در ذكر فرزندي اباعبدالله با رسول خدا و اهلالبيت:
مفاهيم واژه «ابن»
كلمة ابن به مفهوم اصل و ريشه و انتقال صفات موروثي
تجلّي شجرة طيّبة رسول خدا در وجود حضرت اباعبدالله
ترجمه يابن رسول الله با مفهوم انتقال خصوصيات سرشتي
كلمه ابن به مفهوم تربيت شده در محيط خانواده
صفات و اخلاق رسول خدا
كلمة ابن به مفهوم ميراثبر
مقام «و كان قاب قوسين او ادني»
حضرت اباعبدالله وارث علوم همة انبياء و اوصياء است
برخي ديگر از اسرار نهفته در يابن رسول الله
السلام عليك يابن اميرالمؤمنين
پيام زيارت عاشورا در ذكر نسبت فرزندي حضرت حسينع با اميرالمؤمنينع
مفهوم ابن در انتقال صفات ذاتي مفهوم ابن به معناي انتقال صفات اكتسابي و تربيت يابن اميرالمؤمنين به مفهوم ميراثبر اسرار و علوم ولايت و امامتلواي حمد چيست؟
چرا از ميان القاب حضرت علي لقب اميرالمؤمنين انتخاب شده است
مفهوم و معني امير و تسمية آن از لسان مبارك رسول خداص
تاريخچه تسمية حضرت علي ابن ابيطالب و شأن نزول اعلام لقب
اميرالمؤمنين توسط رسول خدا بهدستور وحي
اهمّيت لقب اميرالمؤمنين در اسلام تخصيص لقب اميرالمؤمنين اميرالمؤمنين بهمعني سلطنت و هدايت تكويني عالم اميرالمؤمنين به معني ادامة رسالت و هدايت (تشريع) اميرالمؤمنين بهعنوان اساس و مباني انديشة سياسي اسلامتضاد در ماهيّت مكتب سياسي خلفا
احياي فرهنگ و انديشة سياسي قرآن و رسول خدا و اهلالبيتپيام زيارت عاشورا در ذكر لقب سيد الوصيين
السلام عليك يابن فاطمة سيدة نساء العالمين
اسرار و معارف نهفته در يابن فاطمه
فاطمه كه بود؟
هي نور عيني
نام فاطمه كليد اسرار است
سنت مؤكّد رسول خدا در تكريم فاطمه
مفهوم واژة سيّده در سيّدة نساء العالمين
افراد هر قوم همجنس با سيد آن قوم هستند
عظمت هر قوم وابسته به وجه سيادت در سيّد آنها است
وجه سيادت
خرافات غربي و اديان باستاني در مورد زن
ضعف علوم غربي در شناسايي زن
فاطمه سيدة نساء العالمين است
پيام زيارت عاشورا در سيدة نساء العالمين
سرشت حقيقي زنان
مفهوم عالمين
معرّفي مزار مطهّر حضرت فاطمه
معرفت حقيقي به اهلالبيت در عصر رجعت
تجلّي كمالات فاطمي در عصر ظهور و رجعت
رابطة مستوري قبر زهرا3 با عدم معرفت امّت به مقام حضرت
پيام زيارت عاشورا در ذكر نسبت حضرت حسين با حضرت فاطمه
السلام عليك يا ثار الله
مفهوم كلمة ثار
پيامهاي زيارت عاشورا در كلمة ثار و لوازم آن
برخي از اسرار نهفته در ذكر لقب ثار الله
متن اعتراضنامه و دادنامه دادگاه براي محاكمة قاتلين و ظلمه قاضي دادگاه بهانة قتل يا سبب شهادت مقتول ابعاد ظلم و جنايت و مدارك ظلم و جنايت و افشاكنندة ظالمين وقاتلين شناسايي و معرفي ظلمه و جنايتكاران و دستياران و طرفداران آنان لزوم حفظ مدارك ظلم و جنايت لزوم شهادت شهود و عدم كتمان لزوم شناسايي خونخواهان و ولي دم و وكيل مقتول و دادخواهان لزوم گرفتن حق مقتول و مظلوم از قاتلين و بازگرداندن آن به دادخواهانو اولياء دم و مظلوميندلايلي كه اثبات ميكند محاكمه و مجازات ظلمه هنوز صورت نگرفته است
اعلامية اهلالبيت براي بشريت در طول تاريخ
اسرار عرفاني و ملكوتي ثارالله
«ثارالله» كليد رمز تفسير وجود حضرت حسينع است
تفسير ثارالله ويژه اولياء خدا است
ثارالله در آيه نور در قرآن كريم تفسير شده است
الزجاجه قلب حضرت حسين است
منبع نور مصباح الهدي، ثارالله است
و ابن ثاره
و الوتر الموتور
وتر الموتور براي پيروانش مأموريت ميآورد
مژده بزرگ براي عاشقان حقيقي حسين
و علي الارواح التي
عليكم مني جميعاً سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار
ادعاي بزرگ و درخواستي بزرگ!
ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار
عليكم مني جميعاً سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار
اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها
أَيْنَ صَدْرُالْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوي'*** أَيْنَ بابُ اللّه الَّذي مِنهُ يُؤْتي ***أَيْنَ وَجْهُ اللّهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَوْلِيآء
ترجمه متن بر اساس شرح
السلام عليك يا اباعبدالله
ميفرمايد: سلام بر تو اي اباعبدالله
سلامي كه پيوسته به دعاي من از جانب حقتعاليبر تو اهداء شود.
سلامي كه از جانب «سلام» مطلق، يعني حقتعالي،تمامي افاضات، تمامي عنايتها، تمامي محبتها، تمامي بركات، تماميآرامشها و تمامي رحمتها را بر تو نازل فرمايد.
سلامي كه تمامي ملك و ملكوت و تمامي هستي و تمامي ملائكهآسمان و زمين را از جانب حقتعالي مطيع و تسليم و فرمانبردار تو نمايد.
سلامي كه تمامي سلامهاي حضرت حق كه نزول آن را بر تمامي انبياء واولياء خود در قرآن كريم ذكر كرده است را بر تو نازل نمايد.
سلامي كه اعلان محبت تمام، اطاعت تمام، ارادت تمام و اعلان تسليمتمامي عمر و مال و فرزند و مقام و امكانات من به پيشگاه تو باشد.
سلامي كه از حضرت حق بر تو نازل و از تو به سوي او صاعد شود.
سلامي كه بر سلطنت تو بر عالم ملك و ملكوت همواره بيفزايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام ايثار و برّ تو تسليم و متوسّل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام صبر تو تسليم و متوسّل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام رضاي تو تسليم و متوسّل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام تعبد و بندگي تو تسليم و متوسّل نمايد.
سلامي كه مرا به خشم و غيرت تو در دفاع از مقدّسات و ارزشهاي الهيمتوسّل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام معرفت و عرفان تو تسليم و متوسّل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام عشق تو به حق تسليم و متوسل نمايد.
سلامي كه مرا در مقابل مقام سلطنت تو بر ملك و ملكوت تسليم ومتوسّل نمايد.
سلامي كه حقتعالي در قرآن كريم به عنوان عنايت خاصه خودــ باهمراهي تمامي ملائكهاش بر رسول خدا اهداء فرموده استــ بر تو نازلنمايد.
سلامي كه محبت و ارادت ذرات بهشت و نعمات بهشت و اجزاء واركان بهشت كه شامل حقيقت حيات و حقيقت كمال و حقيقت زندگي ونطق و شعور ميباشند، را به پيشگاه تو اعلام نمايد.
سلامي كه تمامي دشمنان تو و دشمنان مكتب و انديشه و فرهنگ تو رادر مقابل تو چون خاك و سنگ بيجان، از شدت تسليم، خوار و بيمقدارنمايد؛
سلام اي پدر عبادت و زهد و تقوي (اباعبدالله).
سلام اي پدر بندگي و اطاعت الهي؛ سلام اي كسي كه بندگي و عبادت واطاعت حق، توسط تو متجلي گشت و به دنيا آمد.
السلام عليك يابن رسول الله
ميفرمايد: السلام عليك اي تربيتيافته رسول مقرب خدا در حدي بالاتر ازقاب قوسين او ادني.
السلام عليك اي تربيتيافته رحمة للعالمين.
السلام عليك اي تربيتيافته حبيب خدا (دوستداشتنيترين بندهخدا)؛
السلام عليك اي كسي كه از نسل انسان كامل و خليفة ربّ العالمين درعالم تكوين و تشريع هستي.
السلام عليك اي كسي كه از نسل شريفترين، عاقلترين، پاكترين وبزرگوارترين و شجاعترين و سخيترين و دوستداشتنيترين و مظلومترينانسان عالم هستي.
السلام عليك اي كسي كه رسول خدا تو را از خود و خود را از تودانست؛
السلام عليك اي كسي كه معارف نبوي و وحياني را به ارث بردهاي.
السلام عليك اي كسي كه علوم اوّلين و آخرين را از رسول خدا به ارثبردهاي.
السلام عليك اي كسي كه سلطنت بر عالم ملك و ملكوت را از رسولخدا به ارث بردهاي.
السلام عليك اي كسي كه تمام اسلام را به ارث بردهاي.
السلام عليك اي امامي كه صورت مجسم و عيني و ناطق قرآن و وحي وبرنامههاي نبوت و رسالت رسولالله ميباشي.
السلام عليك اي امامي كه ادامه تحقق برنامههاي رسول خدا را درهدايت امّت بهعهده داري.
السلام عليك يابن اميرالمؤمنين و ابن سيد الوصيين
ميفرمايد: السلام عليك اي پرورشيافتة اميرالمؤمنين.
السلام عليك اي تربيتيافته كسي كه كمال دين و كمال رسالت تنها بااعلام ولايت اوست.
السلام عليك اي تربيتيافتة كسي كه تمامي پردهها و حجابهاي عالمملك از پيش چشم دل او كنار رفته و به يقين محض رسيده است.
السلام عليك اي تربيتيافتة كسي كه خود تربيتيافته در مكتب رسولخدا است.
السلام عليك اي تربيتيافتة كسي كه رهبر و سرور و برترين اوصياءانبياء بود.
و هزاران فضائل و معارف ديگر.
السلام عليك يابن فاطمة سيدة نساء العالمين
ميفرمايد: السلام عليك اي پرورشيافته در دامن خانمي كه او سرور وبرترين زنان عالم بود.
السلام عليك اي پرورشيافته در دامن خانمي كه حتي از حضرت مريممقامش بالاتر بود.
السلام عليك اي پرورشيافته در دامن خانمي كه ملائك بر او نازلميشدند (و محدثه و عالمة غيرمعلمه بود).
السلام عليك اي پرورشيافته در دامن خانمي كه آيات قرآن در شأن او ودر معرفت او و در مقام ملكوتي و تقرب او و صداقت او و بخشش او و ايثاراو نازل شده است.
و هزاران فضائل ديگر.
السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور
ميفرمايد: السلام عليك اي خوني كه تنها خداوند متعال خونبهاي آن،منتقم آن، پاداشدهندة آن و دادخواه آن ميباشد.
السلام عليك اي خوني كه حضرت حق آن را وسيلة روشنايي عالم وهدايت عالم و نور عالم و مصباحالهداي عالم نموده است.
السلام عليك اي خوني كه همچون منبع فروزش چراغ، موجب فروزشنور حق در عالم هستي.
السلام عليك اي ثارالله كه خود تربيتيافته در مكتب ثارالله هستي.
السلام عليك اي خوني كه ميجوشد و تا قيام قيامت، ظالمين را بهخواري و گرفتاري مبتلا ميكند.
السلام عليك اي خوني كه ياران و دادخواهان و خونخواهان تو هموارهدر پي انتقام از قاتلين و دشمنان تو هستند.
و هزاران ويژگي ملكوتي ديگر.
السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك
ميفرمايد: سلام بر تو و بر جانهايي كه در پناه تو آرام گرفتهاند.
سلام بر تو و بر جانهايي كه حسيني شدهاند.
تمام مقامات و معارفي كه در مفهوم «سلام» وجود دارد، بر آنحسينيشدگان باد!
تمام هستي و تمام ملك و ملكوت از طرف حقتعالي تسليم شما نيز باد!
تمام مقامات بهشتي حضرت اباعبدالله بر شما نيز مبارك باد!
عليكم مني جميعاً سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار
ميفرمايد: من از ساحت مقدس پروردگار التماس ميكنم كه تمامي مقاماتسلام را بر جميع شما ارزاني دارد.
شرح و توضيح
واژههاي قرآني ترجمه معادل ندارند
واژهها و لغات و كلمات عربي وقتي به كهكشانهاي فرهنگ و معارفملكوتي و قرآني متصل ميشوند سرشار از معاني و معارف وسيعيميشوند كه هيچ واژهاي در هيچ زباني حتي در همان زبان عربي نميتواندترجمة معادل آن را ارائه دهد.
واژة علم در قرآن
به عنوان مثال كلمة «علم» در زبان عربي به معني دانش و معادل آن در زبانانگليسي، واژة Science است و در تمام جهان و تمام زبانهاي دنيا اينكلمه معادل دارد. ولي وقتي خداوند متعال اين كلمه را در قرآن كريم بهكارميگيرد آنچنان مفاهيم وسيعي را مييابد كه هيچ واژهاي در هيچ زباني حتيدر خود زبان عربي تحمل بار معاني آن را ندارد و نميتواند مفهوم معادل آنرا ارائه نمايد.
حدّاقل مطلبي كه دربارة واژة علم در قرآن ميتوان گفت آن است كهمانند برخي از كلمات ديگر مثل ارض و سماء و اسماء و عقل كه داراي دو ياچند معني هستند، علم نيز داراي دو معني است.
يك معني علم بهمفهوم آگاهي و اطلاعات است بهصورت عام كه در اينصورت معادل آن در تمامي زبانها يافت ميشود. مثلاً در زبان فارسي باجانشيني كلمة دانش ميتوان آن را ترجمه كرد.
ولي معني ديگر واژة علم در قرآن وقتي است كه اين واژه در مورد حقايقملكوتي بهكار گرفته ميشود.
مثلاً در آية شريفة «وَ علّم ا'دم الاسماء كلّها» كلمة علم بهمفهوم اطلاعاتنيست. بلكه بهمفهوم اشراف به حقايق است كه حاكم بر هستي و فراتر ازاطلاعات و قوانين موجود در داخل هستي است.
اينگونه حقايق را با كسب اطلاعات و تعليم و تعلّم معمولي كه از طريقادراكات حسي به انسان منتقل ميشود، نميتوان بهدست آورد.
اينگونه حقايق تنها از راه تهذيب نفس و مجاهدت در راه كسب رضايحقتعالي و پرورش استعداد و نيروي معنوي خاصّي كه در درون قلب وروح انسان بهصورت فطري وجود دارد و همواره در جستجوي حقايق وتشخيص حق و باطل است بهدست ميآيد. اين استعداد يا نيروي معنويوجدان نام دارد كه در صورت تربيت و پرورش صحيح به عقل هدايتگرتبديل ميشود و هادي دروني انسان بهسوي حق مطلق ميگردد.
آن عقلي كه در قرآن فرودگاه وحي و ادراككنندة حقايق معرّفي شدهاست، اين عقل است كه در اثر تكامل وجدان كمكم رشد ميكند و بهصورتعقل شكل ميگيرد و ميتوان از آن بهعنوان عقل هدايتگر نام برد.
آن علمي كه موجب تزايد عقل ميگردد حقايقي است كه موجبتشخيص حق و باطل ميگردد و در قرآن كريم بهعنوان نور و بهعنوان فرقان وبهعنوان يقين از آن نام برده شده است.
و آن عقلي كه در قرآن جايگاه علم و نور و يقين معرّفي شده است اينعقل است. آن موجودي كه در زبانهاي مختلف جهان از آن بهعنوان عقلياد ميشود و جايگاه آن در كرة مغز انسان ميباشد دماغ يا ذهن يا عقلحسي است.
عقل حسي
عقل حسي يا عقل منفعتطلب كه جايگاه آن در كرة مغز است نيرويذهنيي است كه در روانشناسي اسلامي از آن بهعنوان نيروي دِماغي يادميشود و بهعنوان ابزار آگاهي از عالم خارج براي عقل هدايتگر و وجدانانساني عمل ميكند.
بنابراين علمي كه در قرآن كريم مطرح است، نوري است كه با عنايتخداوند و با مجاهدت در تهذيب نفس و پرورش و تربيت صحيح وجدان واستفاده مداوم از عقل هدايتگر بهدست ميآيد و در قلب انسان مؤمن و آگاهو عاقل و تربيتشده توسط حقتعالي تابيده ميشود.
به همين دليل است كه در قرآن كريم از افرادي ياد ميشود كه عليرغمدانش بسيار جاهل شمرده ميشوند و حتي از آنان به دليل عدم مجاهدت درتهذيب نفس و تربيت وجدان خويش و عدم بصيرت و بهدست نياوردنمعيارهاي تشخيص حق و باطل به الاغهايي تشبيه ميشوند كه علم آنانبهمانند كتابهايي ميماند كه بر پشت آن الاغها بار شدهاند و آن علوم ازجهل و ناداني آنان نكاسته است.
ملاحظه ميشود كه واژة علم و عالم در قرآن كريم در آنجا كه بحث ازتشخيص حقايق است، بهمفهوم دانش و اطلاعات و آگاهي و علومتخصصي بهكار نميرود و هيچ معادلي در زبانهاي ديگر براي ترجمة چنينمفهومي وجود ندارد.
مفهوم عقل نيز در قرآن چنين است. مفهوم سماء نيز در قرآن چنيناست. مفهوم اسماء نيز در قرآن چنين است.
اينهمه معارف و اسرار در مفهوم علم در قرآن موجب شده است كهعلم و منشأ علم و چگونگي رابطة علم با انسان از ديدگاه قرآن كريم كليد فتحمفاهيم و معارف مربوط به فلسفة روانشناسي اسلامي و مباني تعليم وتربيت اسلام گردد.
لذا ميبينيم پس از هزار و چهارصد سال و تدوين صدها كتاب لغت درزبان عربي و هزاران كتاب لغت در زبانهاي ديگر جهان، هنوز واژه معادليكه بتواند مفهوم كلمه «علم» در قرآن را ارائه نمايد، يافت نشده است و لذاهنوز متفكران و دانشمندان اسلامي در اينكه اساساً علم از نظر قرآن كريمچيست و شامل چه مصاديق و مفاهيمي ميشود و قرآن چه كساني را عالمميداند، قلمفرسايي ميكنند و در نهايت نيز از معرفي جامع و كامل مفاهيماين واژه قرآني عاجز ميمانند.
بسم الله ترجمه معادل ندارد
همينگونه است كلمه «اسم» در «بسم الله الرحمن الرحيم». آيا كلمه «اسم» در«بسم الله» به معناي «نام» است تا براي ترجمه معادل آن از كلمه «نام» استفادهكنيم؟! بديهي است كه هر كس اندكي با معارف قرآني آشنا باشد، ميداند كهترجمه كردن كلمه «اسم» به معناي «نام»، نهتنها مفاهيم عميق اسم را روشننميكند بلكه گمراهكننده نيز هست!
همينگونه است كلمه «الرحمن» و «الرحيم»؛ همينگونه است كلمه«اكبر» در «الله اكبر»، آيا كلمه «اكبر» در اين جمله به معناي بزرگ يا بزرگتراست؟! همان اشكال در موضوع «بسمالله» نيز در اينجا وجود دارد.
كلمة عبادت در «اياك نعبد» نيز چنين است؛ همان اشكال كه در ترجمه«بسم الله» وجود داشت در ترجمه «نعبد» وجود دارد، چون مفهوم عبادت دراسلام با مفهوم پرستش در اديان ديگر بسيار متفاوت است.
«صراط» در «الصراط المستقيم»؛ آيا معني صراط، كلمه «راه» است؟! خداميداند كه اينگونه ترجمه تا چه اندازه محدودكننده است!
همچنين است در مورد مفاهيم كلمات زير:
«صمد» در «الله الصمد»
«مستقيم» در «الصراط المستقيم»
«حمد» در «الحمد لله رب العالمين»
«رب» در «الحمد لله رب العالمين»
«تسبيح» در «سبحان ربي الاعلي و بحمده»
«اعلي» در «سبحان ربي الاعلي و بحمده»
با اندكي تفحص و تحقيق بهراحتي ميتوان متوجه شد كه براي هيچيكاز واژههايي كه در قرآن كريم بار مفهومي گرفته و داراي پيام ميباشد كلمهمعادل را نميتوان يافت و آن را نميتوان به هيچ زباني ترجمه كرد و هيچكلمه يا واژهاي بهعنوان كلمه يا واژه معادل براي ترجمه آن وجود ندارد حتيدر خود زبان عربي!
به ذكر چند نمونه بسنده ميشود:
ــ «بسم الله الرحمن الرحيم» ترجمه ندارد و اين ترجمهها كه اكنون درزيرنويس اين جمله آورده ميشود تنها براي نزديك شدن ذهن به مفهوماست و لذا اين ترجمهها و انتخاب اين واژهها، از سر ناچاري استفادهميشود.
ــ «الله اكبر» ترجمه ندارد.
ــ «الرحمن الرحيم» ترجمه ندارد.
ــ «مالك يوم الدين» ترجمه ندارد.
ــ «اهدنا الصراط المستقيم» ترجمه ندارد.
براي ترجمه هريك از اين واژهها بايد دائرةالمعارفهاي بسياري به قطرمجموعه كتب بحارالانوار مجلسي؛ را خلاصه نمود تا با مطالعه آنخلاصه بتوان شرح خلاصهاي از مفاهيم هر يك از اين واژهها را تهيه نمودولي آن نيز همچون قطرهاي از درياي معارف مستتر در آن واژههاي قرآنيخواهد بود.
كلمه «سلام» ترجمه معادل ندارد!
كلمه «سلام» نيز تا وقتي در زبان اعراب بهكار برده ميشود ترجمه آن «درود»و آرزوي بهبودي است، ولي وقتي در معارف قرآني و محمديص به كاربرده ميشود، ديگر هيچ ترجمهاي نميتوان براي آن يافت.
مفاهيم «سلام» در قرآن كريم و روايات
براي نزديك شدن فهم دل به مفاهيم قرآني در كلمه «سلام» به نمونهاي ازآيات قرآن و نمونههايي از روايات مراجعه ميكنيم تا ببينيم كه در چهمفاهيمي و چه مقاصدي، لفظ «سلام» بهكار برده شده است:
«سلام علي نوح في العالمين» نوعي از تسليم ملك و ملكوت (عالمين) درمقابل حضرت نوح. «و السلام علي يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا» نوعي خاص ازتسليم ملك و ملكوت بر حضرت عيسي. «سلام علي ابراهيم» نوعي ديگر از تسليم ملك و ملكوت بر ابراهيم. «سلام هي حتي مطلع الفجر» نوعي ديگر از تسليم ملك و ملكوت براهلالبيت. (حضرت فاطمه زهرا(س) ). «و تحيتهم فيها سلام» وارد بهشت شويد در حالي كه تمامي ملائك بالفروتني و تسليم نزد شما گشوده و همه بهشت در خدمت شما ميباشد. «قالوا سلام عليكم بما صبرتم و نعم عقبي الدار» نوعي ديگر از تسليمملك و ملكوت بر شما كه صبر كرديد و مقاومت نموديد. «سلام قولا من رب الرحيم» نوعي از تسليم كه شامل رحمت از جانبحقتعالي ميباشد. «ادخلوها بسلام آمنين» وارد شويد در آن بهشت با فروتني و آرامش وامنيت و انس.سلام از اسماء حسناي الهي است
«هو الله الملك القدوس المؤمن المهيمن» خداوند است كه خود، سلام است و...
«سلام علي نوح في العالمين» (قرآن كريم) يعني نوعي و مرتبهاي از تسليمهستي و ملك و ملكوت از طرف حضرت حق در اختيار نوح باد و نيز نوعيويژه از عنايت و رحمت و فيض و آرامش و بركات و امنيت و سلامت و خيردر دنيا و آخرت و قيامت و تمامي عوالم مربوط به هستي نوح، بر او باد!
در آيات مربوط به حضرت نوح، خداوند متعال پس از شرح ايثارگريهاو مبارزات و صبر و استقامت و اخلاص و معرفت حضرت نوح، او را بهمرتبهاي از «سلام» مفتخر نموده و مورد عنايت قرار ميدهد و مرتبهاي از«تسليم» ملك و ملكوت و مرتبهاي از افاضات و عنايات ويژهاش را شاملحضرت نوح ميفرمايد.
ــ «هو الذي يصلي عليكم و ملائكته» ميفرمايد: اوست كه حقيقت هرگونهافاضه سلام و صلوات بر شما نزد اوست.
ــ «سلام علي ابراهيم» (قرآن كريم)، خداوند متعال در اين آيه نيز پس ازشرح انابه و اخلاص و معرفت و مجاهدت حضرت ابراهيم در راه خدا وايثارگريهايش، مرتبهاي ديگر و نوعي ديگر از تسليم هستي و نيز نوعي ويژهاز افاضات خود و بركات خود و سلامت و آرامش و امنيت را به حضرتابراهيم عنايت ميفرمايد.
مفهوم جمله «سلام هي حتي مطلع الفجر» نيز مفاهيم عميق و ظريف و درعين حال بسيار گستردهاي را در بر دارد كه ظرفيت اين مقال گنجايش آن راندارد.
«ان الله و ملائكته يصلون علي النبي» ميفرمايد همانا خداوند متعال وفرشتگان مقرب و تمامي فرشتگانش كه حقيقت افاضه هرگونه سلام وصلوات بر نبي اكرم از ناحيه آنها است، سلام ميكنند بر حضرتش، يعنيمؤمنين از خداوند براي برادر مؤمن خود درخواست بهبودي، توفيق، تسليمامكانات هستي به اندازه سعه وجودي فرد مينمايند. درخواست افاضات وعنايات حقتعالي درخواست لطف و محبت حقتعالي، درخواست امنيتو آرامش (سلام عليكم) است.
«يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما» حقتعالي در اين آيه كريمهميفرمايد اي كساني كه به مقام ايمان دست يافتهايد، سلامي كه تقديمرسول خدا ميكنيد، بايد از نوعي خاص و متداوم باشد (تسليما). لفظ«تسليما» با توجه به ابعاد و جوانب و مفاهيم صرفي و نحوي آن به طورخلاصه چنين ميشود: اين آيه گواه است بر اين كه سلام بر محمد و آلمحمد دستور خود قرآن است و تعارف لفظي نيست و مفهوم ويژهاي دارد.فرهنگ است؛ يك مكتب است؛ كه خلاصه آن به معني تسليم محض است.
سلام در لسان حضرت فاطمه(س)
و در روايت، صديقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) ميفرمايد:
«اللهم انت السلام و منك السلام و عليك السلام و اليك يرد السلام»ميفرمايد: خداوندا تو خود سلامي و سلام از توست و سلام بر تو است وبازگشت سلام نيز بر تو است.
در آيات و روايات فوق، مفاهيم و معارفي را مشاهده ميكنيم كه در هيچواژهاي و در هيچ زباني حتي عربي در مفهوم سلام نيامده است. در زير بهچند نمونه از آن مفاهيم كه كلمه سلام در قرآن كريم بار گرفته است اشارهميگردد.
الف. حقتعالي خود، «سلام» است! يعني هرگونه «تسليم» و تسليم هربخشي از هستي به هر كس، تنها زيبنده حقتعالي است و تسليم، مطلقاً دردست قدرت او است. موجودات ديگر چيزي از خود ندارند تا تسليم كنند.چون تمامي بهبوديها و تمامي سلامتيها و تمامي افاضات و تماميعنايتها و تمامي محبتها زيبنده آستان حقتعالي است و بايد به او تسليمكرد و در عالم هستي و ملك و ملكوت وجود ديگري جز خداوند وجودندارد تا قادر متعال و سلطان مطلق باشد و لذا تنها حقتعالي است كهشايسته است هرگونه بندگي و تسليم و شكر و عرض ارادت به ساحتمقدس او و هرگونه عرض تسليم به پيشگاه او صورت گيرد.
(اليك يرد السلام و عليك السلام) هرگونه جانبازي و عشق تنها در راه توشايسته است و هرگونه درخواست لطف و سلامتي و عنايت و افاضهفيوضات و رحمت و بركات، تنها بايد از تو درخواست شود (و منك السلام).
ب. «السلام»، خود حقتعالي است؛ «السلام» از اسماء حسناي حقاست. چون او خير مطلق است، او سلامت مطلق است، او فيض مطلقاست، امنيت مطلق است، آرامش مطلق است، تسليم تمامي هستي وهريك از اجزاء هستي مطلقاً در اختيار او است و كسي را نرسد تا بدون اذناو چيزي را به كسي «تسليم» نمايد. زيرا غير حقتعالي، كسي چيزي ندارد كهتسليم نمايد و لذا هرگونه سلام، از آن سلام مطلق واقعيت پيدا ميكند.
(هو الله... السلام...) زيرا تنها اوست كه حقيقت سلام است و اين جملهبسيار عجيب و شامل اسرار كشفنشدني است كه ميفرمايد خداوند خودعين السلام است و ذات السلام است و لذا اگر كسي توانست خدا را توضيحدهد، سلام را نيز خواهد توانست!! (دقت شود)
ج. «سلام» از ناحيه حقتعالي؛ عنايت خاص و فيض خاص و رحمتخاص و ريزش بركات و امنيت خاص و آرامش خاص است كه به ميزانعنايتي كه شامل بندهاش مينمايد، نوعي از سلام و مرتبهاي از سلام راشامل بندهاش مينمايد، بخشي از ملك يا ملكوت را يا تمامي ملك وملكوت را تسليم بندهاش مينمايد و تسليم هستي را به هر نوعي از آن و درهر مرتبهاي از آن كه ارادهاش تعلق بگيرد و عناياتش شامل شود، شاملبندهاش مينمايد.
«معني ديگر سلام به هنگام ملاقات مؤمنين با يكديگر»؛ اعلام آرامش،امنيت، لطف و مهر و اعلام تسليم امكانات و جان و مال خود به فرد مقابل ازناحيه گوينده سلام است. يعني ميگويد اي برادر مؤمن! از ناحيه من آبرويتو، مال تو و آرامش تو در امنيت خواهد بود و نيز من آنچه دارم از مال و جانو امكانات در اين برادري (انما المؤمنون اخوةــ آيه قرآن) براي پشتيباني از توبهكار خواهم گرفت.
«سلام» در آيه كريمه قرآن در بيان رفتار بهشت (خود بهشت) و فرشتگانبهشتي بههنگام برخورد و روبرو شدن با مؤمن است كه هنگام ورود بهبهشت ميشنود كه به او ميگويند «سلام عليكم بما صبرتم و نعم عقبي الدار»(دعويهم فيها سلام).
به او ميگويند هستي ما، امكانات ما، وتجود ما، براي تو و تسليم توستو هدف ما جلب رضايت توست و ذات ما و خواست ما، هماهنگ با ميل ورغبت توست. زيرا بهشت تنها يك باغــ هرچند زيبا و فرحبخش وروحافزاــ نيست. بهشت مقام كمال است، بهشت مقامي است و مرتبهاي ازهستي است كه در آن مقام و مرتبه تمامي موجودات داراي كمال شعور،كمال نطق، كمال لطف، كمال فهم، كمال زيبايي، كمال تجلي، كمال انس،كمال يقين، كمال رفتار، كمال تسليم، كمال هماهنگي بوده و داراي سايركمالات ميباشند.
بهشت خود موجودي متعالي و داراي شعور برتر است؛ بهشت ميهمانخود را ميشناسد، به مقام و مرتبه او عارف است. بهشت از آنچنان شعوريبرخوردار است كه حتي بوي خود را از بيگانه دريغ ميكند و حتي بويبهشت نيز از موجودات متعالي و صاحب شعور متعالي است كه خود مانع ازوصول بيگانه و اجنبي از رايحه طيبهاش ميگردد.
بهشت و بويش؛ طعامهاي بهشت و ميوههايش؛ درختان بهشتي وزيباييهايش؛ نور بهشت و شاديهايش؛ قصرهاي بهشت و انهار جاريهاش،همه و همه همچون فرشتگان بهشتي صاحبان شعور برترند و داراي حبشديد به دوستان حق و بغض شديد با دشمنان حقتعالي.
و لذا قرآن كريم ميفرمايد بهشت و بهشتيان مؤمن را هنگامه ورودشگويند «سلام عليكم» يعني تو را در مرتبهاي و نوعي آرامش كامل، لطفكامل، محبت كامل، لذت كامل، شادي كامل، سلامتي كامل، بركات كامل،افاضات كامل، پذيرايي خواهيم كرد و تسليم تو ميباشيم. امكانات خود،افاضات خود، زيباييهاي خود، شاديهاي خود، محبتهاي خود وكمالات خود را تسليم تو مينماييم (سلام عليكم).
«و تحيتهم فيها سلام»؛ مؤمنين نيز در بهشت كه مقام كمال است بهحقيقت سلام پي ميبرند و تنها در اين مقام كمال است كه سلام را با معرفتبه اسرار آن به يكديگر عرضه ميكنند!
جمعبندي از مفاهيم سلام در قرآن و روايات
الف. «سلام» شيعه بر اباعبدالله بايد شامل تمامي معارفي باشد كه ذكر شد.
ب. «سلام» شيعه بر اباعبدالله بايد متوجه تمامي افاضاتي باشد كهحقتعالي و ملائكهاش براي حضرت رسول اكرم در آيات مربوط در نظرگرفتهاند.
ج. «سلام» شيعه بر اباعبدالله بهمعني تسليم محض بودن است كه شاملتمامي جوانب حيات انساني باشد، يعني بايد شامل تسليم امكانات، مال وجان و اراده و عقيده و ميل و لطف و محبت و سلامت و آرامش و امنيت ازجانب شيعه باشد.
د. بايد «سلام» شيعه بر اباعبدالله در مرتبه و مقامي باشد كه خداوند راخشنود نمايد.
ه. شيعه بايد با «سلام» خود براي اباعبدالله دائما دعا كند تا آن به آن ولحظه به لحظه عنايات حق، افاضات حق، كرامات حق، انوار حق، بركاتحق، امنيت حق، آرامش حق، بهبود و سلامت از جانب حق تسليم حضرتاباعبدالله گردد.
و آيات قرآن پيام ميدهد كهاي مؤمنين شما را نرسد كه در «سلام» خودچيزي را تسليم رسول خدا كنيد چون شما از خود چيزي نداريد! و همهچيزشما از آن پروردگار است. اين خدا است كه خود و ملائكهاش «سلام» و«تسليم» هستي را و افاضه فيض و بركت و رحمت را بر نبي اكرم به عهدهگرفتهاند! پس اي مؤمنين، شما نيز براي رسول اكرم سلام كنيد، اما سلام شماغير از سلام خداوند و ملائكهاش است، شما بايد نوعي خاص، سلام كنيد(تسليما) و آن دعاي شماست تا دائما برنبي اكرم از جانب حقتعالي وفرشتگانش افاضه فيوضات رباني و ملكوتي شود!.
تفاوت سلام و السلام
عجيب اينجا است كه در قرآن كريم آنگاه كه لفظ «سلام» با تنوين آمده است،منسوب به نفس حقتعالي نشده است ولي آنگاه كه با الف و لام آمده است،آن اندازه مفهوم آن گسترش مييابد كه از اسماء حسناي حقتعالي ميگردد.
تفاوت مفهوم «سلام» همراه با تنوين در مقابل مفهوم «سلام» با الف و لامدر چيست؟ يك دنيا شرح و تفسير لازم دارد! زيرا الف و لام در ادبيات عربنزديك به دوازده شكل مورد استفاده دارد كه در هر شكل آن، مفاهيممتعددي ايجاد ميشود.
اكنون سؤال اين است كه با توجه به آن كه لفظ «السلام» از اسماء حسنايالهي است، آيا اسماء حسناي حقتعالي ترجمه معادل دارد؟ آيا اساساًميتوان براي آنها ترجمه معادل يافت؟ حتي نميتوان اسماء حسني را باتدوين كتابهاي قطور، تفسير و تشريح كامل نمود، پس چگونه ممكن استدر قالب يك واژه معادل، اقيانوسهاي معارف مستتر در اين واژهها را منتقلنمود.
با توضيحات فوق، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه اولا «السلام» ترجمهندارد و به دليل انبوه اسرار و معارفي كه در آن نهفته است، تنها ميتوان ازروي عجز به عدم توانايي از ترجمه و توضيح لفظ «سلام» اعتراف نمود وتنها ميتوان اشاره داشت كه زائر حسين وقتي كلمه «السلام عليك» راميخواهد بر زبان جاري سازد، متذكر ميگردد كه چه اقيانوس عظيمي ازمعارف محمديص را ميخواهد بر زبان جاري سازد.
واي به حال شيعهاي كه بيتوجه و غافل از اين همه اسرار و آيات وبينات از مفهوم سلام عبور كند و مانند فرد كر و كور و گنگ، كلمه «السلامعليك» و نيز ساير كلمات زيارت عاشورا را بر زبان جاري سازد. زيرا الفاظبدون توجه به معارف و معاني آنها، مانند صداهايي است كه از گلوي يكگنگ و عقبمانده ذهني و كر و لال بيرون ميآيد.
جمعبندي از مفاهيم «السلام عليك»
سلام بهطور كلي داراي چهار معني است:
الف. تسليم است.
ب. دعا است.
ج. توسل است.
د. حمايت قلبي و لساني و عملي است.
مفهوم السلام با مفهوم سلام تفاوتهاي بسيار دارد و مفهوم السلامبسيار عميقتر و شريفتر ميباشد.
السلام عليك به معني دعا يعني زيارت عاشورا ميفرمايد:
يا اباعبدالله از خداوند طلب ميكنم كه:
ــ مقامات تمامي انبيا و اوليا را به تو عطا فرمايد.
ــ همة سلطنتهاي عالم ملك و ملكوت را به تو عطا فرمايد.
ــ همة حياتبخشيها و انوار حياتبخش الهي به تو عطا گردد.
ــ همة هستي از ملك تا ملكوت تسليم تو گردد.
ــ حقتعالي كه خود حقيقت سلام است، پاداش و جزاي تو گردد.
السلام عليك به معني تسليم و حمايت قلبي و عملي يعني زيارتعاشورا ميفرمايد:
يا اباعبدالله
ــ تمامي هستي خود را به پايت ميريزم و تسليم تو ميكنم.
ــ اطاعت محض از انديشهها و فرهنگ و صراط و سيرة تو را انتخابميكنم.
ــ تمام زندگي خصوصي و اجتماعي خود را با سيرة طيبة تو تطبيق و ازتو پيروي ميكنم.
ــ براي جانبازي و باختن مال و از دست دادن فرزندان و اقوام و ياران ودوستان خود اظهار آمادگي ميكنم.
ــ از هماكنون پشتيباني از راه و انديشه و فرهنگ تو را شروع ميكنم.
السلام عليك به معني توسل يعني زيارت عاشورا ميفرمايد:
يا اباعبدالله
ــ با تسليم در برابر مقام صبر تو به صبر تو متوسل ميشوم.
ــ با تسليم در برابر مقام اخلاص تو به اخلاص تو متوسل ميشوم.
ــ با تسليم در برابر مقام تعبد تو به بندگي و اطاعت تو متوسل ميشوم.
ــ با تسليم در برابر مقام علم و معرفت تو به عرفان و معرفت تو متوسلميشوم.
همچنين است ساير مقامات بيانتهاي حضرت مثل مقام شجاعت،سخاوت، تقوي، غيرت، عشق، حضور و ذكر، مظلوميت، محو و تسليم ورضا...
ــ يعني همه انواع سلامها در تمامي ابعادش و در تمامي مفاهيم آن درقرآن و روايات، تقديم تو باد! (وقتي الف و لام بدل از كل باشد).
ــ يعني طبق دستور حق، تسليم تو هستم، با تمام هستي و با تمام وجودو تمام عقيده و تمام آراء و تمام اراده و تمام سلوك و با تمام امور تحتنظارت من و مديريت جامعه اسلامي و حكومت و سياست و اقتصاد وفرهنگ و تعليم و تربيت و هرچه كه به من مربوط ميشود تسليم تومينمايم.
ــ يعني آن سلامي كه شايسته مقام نوراني و ملكوتي تو كه بالاترين مقامملكوتي است، تقديم تو باد! (وقتي كه الف و لام، عهد ذهني يا تعريفباشد).
ــ يعني آنچه دارم از جانم و مالم و فرزندانم و عشيرهام و توانم و آبرويمو آنچه نزد من عزيز است و آنچه كه امكانات من بهشمار ميرود، تقديم توباد!
ــ يعني آنچه سلام از جانب هر صاحب مقامي در ملك و ملكوت وداراي هر درجهاي از مراتب ملكوتي وجود داشته باشد، تقديم به ساحتمقدس تو باد!
ــ يعني حقيقت سلام و كمال سلام و سلام كامل و مطلق كه از ناحيهحضرت رب العالمين و سلامي كه خداوند در قرآن كريم ويژه خودش وملائكهاش نموده است، و تسليم تمامي هستي از ملك و ملكوت و تماميبركات و فيوضات و عنايات و الطاف و انوار حق و تمامي سلامهايي كهحقتعالي بر انبياء گرامياش در قرآن كريم اختصاص داده است، بر تو باد!
مفهوم كلمة يا
كلمة «يا» در زبان عربي حرف ندا نام دارد كه چندين كاربرد دارد كه در زير بهچند مورد از آنها اشاره ميشود:
صدا زدن افراد و اشخاص براي اخبار و اعلان، مثل «يا ايها الناس». صدا زدن با قصد توسل، مثل «يا فاطمه(س) »، «يا علي(ع)» و «يارسول الله» با توجه به حرمت شخص نداشونده. صدا زدن با قصد مناجات و تضرع مثل «يا الله» «يا رب». صدا زدن با قصد استمداد و كمك طلبيدن مثل «يا رجلا خذ بيدي»اين جمله را ممكن است شخصي نابينا بگويد؛ يعني آقا دست مرا بگير وراهنمايي كن. اينگونه جملهها را نوعاً فقرا و مستمندان و راهنشينها بهكارميبرند. فرياد زدن با قصد دادخواهي و تظلم، و يا در طوفان خطر مثل لحظةشبيخون و قتلعام يا آتشسوزي يا سقوط مرگبار يا زير چنگ ظالم و از اينقبيل، مثل «يا غوثاه» و «يا ابتاه». مخاطب قرار دادن شخص بزرگي براي عرض تكريم و ادب.كلمة «يا» در چندين مفهوم ديگر بهكار ميرود ولي به چند نمونه ازمفاهيمي كه با تدبر در زيارت عاشورا از مفهوم كلمة «يا» بهدست ميآيد،بسنده ميشود:
الف. استمداد
ب. مناجات
ج. توسل و تضرع
د. دادخواهي
ه. عرض تكريم و ادب
با توضيحات فوق مفهوم كلمة «يا» در عبارت «يا اباعبدالله» آن است كه:
اي اباعبدالله عرض ادب ميكنم.
اي اباعبدالله عرض تكريم ميكنم.
اي اباعبدالله به اباعبداللهي تو متوسل ميشوم.
اي اباعبدالله به درگاه تو متضرع ميباشم.
اي اباعبدالله با تو مناجات ميكنم.
اي اباعبدالله پيش تو از كساني كه اكنون به فرهنگ و انديشة تو ظلمميكنند شكايت و دادخواهي مينمايم.
مفهوم كنيه «اباعبدالله»
چرا زيارت عاشورا حضرت حسين بن علي(ع) را براي اداي احترام با كنيهاباعلي يا با لقب سيدالشهداء مخاطب قرار نداده است؟
در حالي كه در لسان عرب، براي اداي احترام وقتي كه مرد بزرگي موردخطاب قرار ميگيرد، كنيه او را مخاطب قرار ميدهند. يعني پدر را با نام پسربزرگش صدا ميزنند مثلاً «اي پدر حسن» يا «پدر علي»، اما كلمه اباعبدالله كهبه معني «پدر عبدالله» است، در شرايطي در زيارت عاشورا مطرح شدهاست كه حضرت حسين بن علي(ع) فرزند ارشدي به اين نام نداشته استو تنها فرزند شيرخوار ايشان به نام علياصغر بود كه در عين حال نام عبداللهداشت. پس يقيناً در انتخاب چنين كنيهاي در زيارت عاشورا اسراري نهفتهاست.
تاريخ تسميه اباعبدالله
طبق روايات شريفه به نقل از اسماء بنت عميس روز اول ولادت حضرتحسين بن علي(ع) رسول خداص كودك را گرفت و قال: يا اباعبدالله عزيزٌعليّ و گريه كرد. اسماء بنت عميس ميگويد به رسول خدا گفتم پدر و مادرمفدايت از روز اول چنين ميكني؟ فرمود گريه ميكنم بر پسرم كه فتنة باغيهكافره از بنياميه او را ميكشند.
بديهي است كه حضرت رسول اكرم بدون اذن خداوند اقدام به چنينامر مهمي نميكنند.
به دليل آن كه حضرت اشاره به شهادت حضرت حسين بن علي در روزاوّل تولّد ميفرمايند و از عالم غيب به اخبار آينده در مورد حضرت حسينبن علي اشاره ميفرمايند، معلوم ميشود كه نامگذاري حضرت حسين نيزبه كنيه ابوعبدالله داراي اسراري است كه بايد در آن تدبّر نمود.
در روايت ديگري حضرت حسين بن علي(ع) فرمود وقتي با پدرم بهصفين ميرفتيم به اين زمين رسيديم بعد از فرود آمدن پدرم سرش را در كناربرادرم گذاشت و كمي خوابيد و بيدار شد و شروع كرد به گريستن. برادرمسبب را پرسيد فرمود: در خواب ديدم كه اين صحرا دريايي است از خون وحسين در ميان اين درياي خون دست و پا ميزند و كسي به فريادشنميرسد. بعد به من فرمود:
كيف تكون يا اباعبدالله اذا قصعت هيهنا الواقعه؟
عرص كردم صبر خواهم كرد.
واقعة اين روايت در شرايطي اتفاق ميافتد كه ماجراي صفين بيش ازبيست سال قبل از عاشورا اتفاق افتاده بود و حضرت حسين بن علي(ع)هيچ فرزندي بهنام عبدالله نداشت ولي حضرت اميرالمؤمنين فرزندشحضرت حسين را به اباعبدالله مكنّي ميسازد و مينامد.
اين روايت دليل ديگري است كه كينة حضرت اباعبدالله از كودكي توسطرسول خدا طبق دستور وحي انتخاب شده بود و به دليل وجود فرزنديبهنام عبدالله در ميان فرزندان حضرت حسين بن علي(ع) نميباشد.
نمونههايي از اسرار نهفته در كنيه اباعبدالله
الف. شدت بندگي و عبوديت و اخلاص آن حضرت در عبادتش و در تحققفرامين الهي چنان بود كه گويا، بندگي و عبادت و عبوديت با وجود او به دنياميآيد و وجود خارجي پيدا ميكند و لذا «اباعبدالله» يعني فردي كه پدرعبادت و بندگي و عبوديت خداست و بندگي خدا با عبادت او و اطاعت وبندگي او به دنيا ميآيد. اين كنيه عجيبترين كنيهاي است كه تنها برايمعصوم ميتوانست از ناحية حقتعالي افاضه شود و با شرافتترين كنيهاياست كه هيچ يك از بندگان خدا تا قبل از امام حسين به آن دسترسي پيدانكرده بود.
در اين كنيه ارتباط عبادت و بندگي حقتعالي و حضرت حسين بن عليهمچون ارتباط فرزند به پدرش است. اين كنيه از اسرار حيات معنويحضرت حسين بن علي(ع) است.
تجلي اسرار حيات معنوي حضرت حسين(ع) در كنية يا اباعبدالله
طبق آيات كريمة قرآن و روايات شريفه و احاديث قدسي منقول و معتبر ازفريقين (شيعه و سني) اطاعت و بندگي حقيقي، محصول معرفت حقيقي بهاسرار ملكوت ميباشد. همانگونه كه معرفت حقيقي به اسرار ملكوت كه درقرآن كريم از آن بهعنوان اسماء ذكر شده است، موجب اطاعت محض وبندگي حقيقي در آستان حقتعالي ميگردد.
يعني همچنان كه قرآن كريم فرموده است كه حقتعالي طبق آية: «و علّمادم الاسماء كلّها» تمام معارف ملكوت و ناسوت را به آدم آموخت و سپسحضرت آدم را و انبياء و اولياء پس از او را خليفة خود در عالم شهود قرارداد، هر ولي و هر نبي و هر وصي از ميان معصومين عليهم الصلواة و السلامآنگاه كه به مقام «و علم آدم الاسماء كلها» برسد، خليفه الهي در او متجليميگردد. يعني مقام سلطنت عالم ملك و عالم ملكوت به او از ناحيهحقتعالي افاضه ميگردد و اين مقام را حقتعالي تنها در گرو اطاعت وبندگي محض خود قرار داده است.
و فرموده است «اتقوا الله يعلمكم الله» يعني به محض آن كه تقوي و بندگيرا آغاز كنيد، تعليم حق به شما آغاز ميشود و لذا اولياء حق تا هر مرحله بهحقيقت بندگي و اطاعت برسند، مقام تعليم اسماء در ايشان بالاتر خواهدرفت تا نهايتاً به مقام اصطفاء و برگزيدگي برسند و به سلطنت مطلقه نائلشوند و مسجود ملائك شوند. يعني عالم ملكوت و ملائكه حق به اذنحقتعالي مطيع امر آنها گردد.
مقام عبداللهي حضرت حسين(ع)
كنية حضرت حسين بن علي با كلمة اباعبدالله اشاره به اين مقام است كهحضرت در اثر بندگي محض، اطاعت محض، تقواي محض و ايثار مطلق ورضاي به دستورات حق به مقام ابوعبداللهي رسيده است. يعني به مقاميرسيده است كه در حديث قدسي حقتعالي ميفرمايد: عبدي اطعني حتياجعلك مثلي يعني بندة من مرا اطاعت كن تا جايي كه نهايتاً در اثر حقيقتبندگي به حقيقت سلطنت ملك و ملكوت دست يابي و خليفة من شوي.
در وجود حضرت حسين بن علي چيزي جز خدا و رضاي خدا حكومتنميكرد و لذا وجود او خليفه حق و سلطان ملك و ملكوت ميباشد.
و اين تنها يكي از اسرار نهفته در كنية اباعبدالله در زيارت عاشورا برايحضرت حسين بن علي است. و لذا زيارت عاشورا بالاترين مقام و اولينمقام را براي حضرت حسين، مقام عبداللهي او ميداند و به ملائك و تمامياولياء حق حتي رسول خدا پيام ميدهد كه حسين بن علي را در مقامعبداللهي او زيارت كنند.
در زيارت عاشورا اولين كلمه و اولين سلام و اولين توسل و اولين تضرعبه آستان حضرت حسين مقام عبداللهي او ميباشد و بدين وسيله مؤمنين وبالاخص شيعيان را از سلطنت و مقام عبداللهي او آگاه ميفرمايد.
با توضيحات فوق ترجمة يا اباعبدالله چنين ميشود:
به مقام بندگي و اطاعت و عبوديت تو متوسل ميشوم اي حقيقتبندگي حق.
به مقام سلطنت تو بر عالم شهود و عالم ملكوت متوسل ميشوم ايسلطان عالمين.
به آستان ملكوتي تو تضرع مينمايم اي خليفه الله.
در محضرت به مناجات ايستادهام اي بنده مقرب حقتعالي.
از درگاه تو استمداد و مدد ميجويم و چون گدايي به آستان سليمانآمدهام اي سليمان ملك و ملكوت.
به پيشگاه تو شكايت و تظلم ميكنم از ظلمهايي كه دشمنان اسلام بهخون تو، به فرهنگ تو و به انديشة تو و به دين جد تو روا داشته و اكنون نيزروا ميدارند.
مقام مظلوميت حضرت حسين(ع)
ب. اسرار مظلوميت حضرت حسين(ع) در كنية اباعبدالله: يكي ديگر ازاسرار كنية حضرت حسين، با عنوان اباعبدالله، مقام مظلوميت حضرتاست. دليل آن كه كنية اباعبدالله رمز مظلوميت حضرت حسين است آناست كه تنها فرزند حضرت حسين كه عبدالله نام داشت، نوزاد شيرخواريبود كه از شدت تشنگي در حال مرگ بود و دشمنان حضرت حسين در كربلانهتنها به او رحم نكردند بلكه با تيري گلوي او را پاره كرده و او را به شهادترساندند.
بنابراين بر خلاف آداب و رسوم عرب، كه ميبايست كنيه هر فرد را با نامبزرگترين فرزند پسر او صدا بزنند كنية حضرت حسين در زيارت عاشورا ازنام كوچكترين فرزند او كه شيرخوار بود و شهيد شد، گرفته شده است تارمزي باشد بر شدت مظلوميت حضرت حسين بن علي(ع) و شدتقساوت و ظلم و كينة دشمنان او.
آية كريمة قرآن ميفرمايد: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطاناً، يعنيهر كس مظلوم كشته شود ما وليّ آن مظلوم را بر قاتل يا قاتلين و ظالمينمسلط ميكنيم و براي او حكم و اجازة انتقام صادر ميكنيم؛ و بدين وسيلهآن مظلوم را بر ظالم سلطنت و قدرت و تسلط ميبخشيم.
از آنجا كه به اتفاق نظر فريقين اعم از شيعه و سني كسي در محبوبيتحضرت حسين(ع) نزد رسول خدا ترديدي ندارد و حضرت حسين(ع)يكي از پنج نفر خاصه اهلالبيت ميباشد كه خداوند متعال در قرآن بهطهارت و پاكي و مقام آنان آيه تطهير را نازل فرموده است، و از آنجا كهدشمنان حسين به اتفاق تمامي علماء شيعه و سني فاسق و ظالم بودهاند،حضرت حسين به همراه برادران و فرزندان و يارانش مظلوم كشته شد وخاندان اهلالبيت عصمت و طهارت مظلومانه به اسارت گرفته شدند و درسختترين شرايط از شهرهاي بين راه از عراق تا سوريه و شام گردانده شدندو توهين و تحقير و شكنجه شدند.
اما مظلوميت حضرت حسين بن علي تنها بهخاطر قيام براي رضاي خداو امر به معروف و نهي از منكر و احياي اسلام ناب محمديص بود.
بنابراين چون به خاطر خدا و در حال بندگي و اطاعت محض شهيد شد،ولي او خود حقتعالي است و خداوند بر خود واجب شمرده (كتب اللهلاغلبن انا و رسلي، قرآن كريم) كه حسين بن علي را بر دشمنانش تا روز قيامتو حتي در خود قيامت سلطنت و قدرت بخشد و دشمنان حسين را در دنيا وآخرت به ذلت و خواري افكند.
و لذا حضرت حسين بن علي به دليل حقيقت مظلوميت او كه بندگي واطاعت مطلق حق بود، به بالاترين و مقربترين مقام ملكوتي رسيده است وخداوند سلطنت بر هستي در ذيل اسم قهاريت و جباريت و اسم منتقم واسماء جلال را به حضرت اباعبدالله الحسين اعطا فرموده است. زيراخداوند خود ولايت و ثار و خونخواهي و انتقام او را به عهده گرفته است.يعني عظمت و؟؟؟ تا در دنيا به دشمنانش خشم آورد و آنان را ذليل كند ودوستانش را در دنيا عزت و بزرگواري و محبوبيت و در دلها عطا نمايد و درآخرت نيز دشمنان را به آتش لعنت و خشم خود گرفتار نمايد و از دوستانشو پيروانش شفاعت نمايد.
با توضيحات فوق ترجمه يا اباعبدالله چنين ميشود:
اي حقيقت مظلوميت به مقام قرب تو متوسل و متضرع ميشوم ومناجات ميكنم.
اي صاحب مقام مظلوميت كه خداوند وليّ تو و منتقم خون تو است، بهمقام سلطنت و استيلاي تو بر دشمنانت متوسل ميشوم و براي نبرد بادشمنان فرهنگ و انديشه و اسلام تو از تو ياري ميطلبم.
اي كه ولايت خون تو را خداوند خود به عهده گرفته است، تقاضايخشم و لعنت و نفرين بر دشمنانت در زمان من كه اكنون با ايشان درگيرهستم، را از تو درخواست ميكنم.
اي حقيقت مظلوميت و اي پدر عبدالله شيرخواره شهيد، به مقامشفاعت و حب تو روي ميآورم و تقاضاي عنايت دارم.
اين كنيه از اسرار حيات معنوي حضرت حسين بن علي(ع) ميباشد.
السلام عليك يابن رسول الله
ذكر نسبت حضرت اباعبدالله الحسين با والدين و جد اطهرش اسراري را دراين فرازها نهفته كرده است.
اسرار نهفته در ذكر فرزندي اباعبدالله با رسول خدا و اهلالبيت:
السلام عليك يابن رسول الله؛ چرا در زيارت عاشورا و كليه زيارات، بر ذكرنسبت حضرت اباعبدالله اينهمه تأكيد وجود دارد؟
ذكر نسبت فرزندي حضرت اباعبدالله الحسين با رسول خداص وسپس علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين(ع) و آنگاه حضرت فاطمه زهرا(س) اشاره به اسرار نهفته بسيار در ذكر اين نسبتها دارد.
مفاهيم واژة «ابن»
كلمة ابن در عربي به معني فرزند پسر است و نسبت فرزندي فرد را به پدرميرساند. كلمة ابن به طور كلي داراي سه مفهوم كلي در ارائه نسبت فرزندياست.
الف. ابن يعني فرزندي كه از نظر خون و ژنتيك و نطفه و عرق و رحم ازپدر يا مادر يا هردو زاده شده و از آن دو هستي و نشأت گرفته است. ذكر لفظابن در اين مفهوم صفات موروثي و جسمي و روحي كه از والدين به فرزندمنتقل شده است را متذكر ميشود.
ب. ابن يعني فرزندي كه از نظر تربيت و دامن تربيتي و محيط تربيتي وتعليم و تأديب در دامان تربيتي پدر يا مادر يا هردو تربيت گرفته و رشد يافتهاست. ذكر لفظ ابن در اين مفهوم طرز تربيت و رشد و انتقال صفات تربيتي ودر عين حال اكتسابي را از والدين به پسر متذكر ميشود و مربيان او را معرفيميكند.
ج. ابن يعني فرزندي كه از نظر ميراث، وارث مايملك و ماترك پدر يامادر يا هردو باشد. ذكر لفظ ابن در اين مفهوم، آنچه كه از والدين به فرزند بهدليل ارث واگذار شده است را متذكر ميشود.
بنابراين كلمة ابن و ذكر نسبت فرزندي حضرت حسين بن علي بهرسولاللهص اسرار بسياري نهفته است كه در سه موضوع كلي ميتوانمشاهده نمود:
اين به مفهوم نسبت فرزندي از نظر ژنتيك و صفات موروثي و طهارترحم و اصالت خاندان و اصل خلقت و جان و روح رسولالله. اين به مفهوم نسبت فرزندي از نظر دامن تربيتي و تعاليم و تأديبحضرت حسين توسط رسولالله8. اين به مفهوم نسبت فرزندي در ميراثبري حضرت حسين از علوم واسرار و معارف رسولالله8.كلمة ابن به مفهوم اصل و ريشه و انتقال صفات موروثي
بديهيدرين مفهوم كلمة ابن، پيدايش اصل و ريشة فرزند و انتقال صفاتموروثي از صلب پدر به فرزند ميباشد.
بهطوري كه پسر به هراندازه به پدر شبيه باشد، طبيعيتر بهنظر ميرسد واگر چنين نباشد يعني اگر پسر از صفات و ويژگيهاي موروثي پدر بهدورباشد، غيرطبيعي بهنظر ميرسد.
تجلّي شجرة طيّبة رسول خدا در وجود حضرت اباعبدالله
بنابراين اصرار حضرت رسول اكرم طبق روايات مختلف به اين كه حسن وحسين پسران من هستند بيانكنندة آن است كه اولاً رسول اكرم مايل استامت خود را به اين نكته متوجه سازد كه حسنين8 داراي ريشهايملكوتي و صفاتي اصيل و شايسته ميباشند كه مستقيماً از شخص رسولاكرم به ايشان منتقل شده است و ثانياً حضرت رسول اكرم با تكرار و تأكيد برمعرّفي حسين بهعنوان فرزندش بر اين است كه امّت بدانند كه مجموعةصفات ذاتي و سرشتي كه در وجود مبارك رسول اكرم موجب برتريحضرت بر ساير انسانها گشته است، تماماً به حضرت امام حسن مجتبي وحضرت اباعبدالله الحسين8 منتقل شده است. زيارت عاشورا نيز بر ايننكته تأكيد فرموده است و در اين فراز با ذكر لفظ ابن رسولالله شيعيان رامتوجه اين نكات فرموده است. بنابراين تدبر در مفهوم يابن رسولاللهبهمعني تدبر در صفات سرشتي و ذاتي رسول خدا است و اين نيز به نوبةخود بهمعني كشف و معرّفي صفات سرشتي و فطري حضرت اباعبداللهالحسين است.
اكنون براي آن كه به صفات اصيل و سرشتي و موروثي حضرتاباعبدالله دسترسي پيدا كنيم به برخي از خصوصيات شخصي و سرشتيحضرت رسول اكرم اشاره ميكنيم:
رسول خدا در چشم هر بيننده بزرگ و موقّر مينمود. در دلها جاگرفته و عزيز بود. صورتش مانند ماه شب چهارده ميدرخشيد، سفيد و نوراني بود. اندامي زيبا داشت. امام حسن(ع) فرموده رسول خداص دائماً متفكر بهنظر ميرسيد. اكثر اوقات ساكت بود، جز در مواقع ضرورت حرف نميزد. هنگام تكلم از اول تا آخر به آرامي لب به سخن ميگشود. خلقش شرم بود. حضرت با مردم انس ميگرفت و آنان را از خود دور نميكرد. اكثر خندههاي حضرت لبخند بود. گفتارش از همه فصيحتر و شيرينتر بود. حضرت شجاعترين مردم بود بهطوري كه اگر حقي پايمال ميشد ازشدّت خشم كسي او را نميشناخت و از هيچچيز پروا نداشت و در جنگهاكسي نزديكتر از حضرت به دشمن نبود و در غوغاي جنگ همه به اوپناهنده ميشدند. حضرت صبور و حليم بود و بر جسارت افراد غريب در مصاحبتصبر ميكرد. حضرت سخيترين مردم بود. در غيرت (و دفاع از حق) كسي به پاي او نميرسيد. در جوانمردي و گذشت سرآمد بود. حضرت رسول از دختران پس پرده باحياتر بود، چنانكه اگر چيزيرا دوست نميداشت از قيافة آن حضرت ميفهميديم.اينها نمونههايي از خصوصيات شخصي و سرشتي حضرت رسولاكرمص بود كه چون بر معرّفي حضرت حسين بن علي بهعنوان فرزندخويش تأكيد ميورزيد، بديهي است كه منظور حضرت رسول از معرّفيحضرت اباعبدالله بهعنوان فرزند خويش معرّفي اصالتها و نجابتها وتمامي خصائل سرشتي حضرت اباعبدالله بود كه تماماً از حضرتش به ارثبرده و به او منتقل شده بود.
ترجمه يابن رسول الله با مفهوم انتقال خصوصيات سرشتي
بنابراين با توضيحاتي كه در كلمة ابن بهمفهوم انتقال خصوصيات ذاتي وسرشتي آمد، ميتوان به مفاهيم السلام عليك يابن رسول الله دست يافت:
بنابراين زيارت عاشورا ميفرمايد:
السلام عليك اي حسيني كه در چشم هر بيننده موقر و بزرگ مينموديو در دلها جا گرفته و عزيز بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا صورتت مانند ماه شبچهارده ميدرخشيد و نوراني بود.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا دائماً متفكر بهنظرميرسيدي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا تمامي صفات سرشتيو ذاتي حضرت رسول اكرم را به ارث بردهاي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا هنگام تكلم به آراميلب به سخن ميگشودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا در دفاع از قرآن و حق ويا در دفاع از حقوق مظلومين بيپرواترين فرد بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا مقابل دشمنشجاعترين انسانها بودي.
السلام عليك اي حسيني كه در غيرت هاشمي شبيهترين فرد به رسولخداص بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا در جوانمردي وگذشت سرآمد انسانها بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا از دختران پس پردهباحياتر بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا سخاوتمندترين مردمبودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا از فصيحترين وشيرينترين كلام در روي زمين و آسمان برخوردار بودي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا اكثر اوقات ساكتبودي و جز در هنگام ضرورت سخن نميگفتي.
السلام عليك اي حسيني كه همچون رسول خدا صبور و حليم بودي وبر جسارت افراد غريب در مصاحبت با خود صبر ميكردي.
السلام عليك اي حسيني كه...
كلمة ابن به مفهوم تربيت شده در محيط خانواده
واژة ابن بهمفهوم فرزندي كه در دامن و محيط تربيتي خانواده تربيت شدهاست. ويژگيهاي اكتسابي و تربيتي و اخلاقي بزرگ خانواده بهعنوان پدر رابه ارث برده است و چون رسول خداص حضرت حسين بن علي(ع) راهمواره بهعنوان فرزند خويش معرّفي ميفرمود پرواضح است كه به دستوروحي مأمور بود تا حضرت اباعبدالله را بدينوسيله فردي معرّفي نمايد كهتمامي اخلاق حسنه و صفات ملكوتي حضرت رسول يعني انسانتربيتشده با راهنمايي جبرئيل امين را به ارث برده است و داراي همانصفات كريمة رسول خدا ميباشد.
صفات و اخلاق رسول خدا
رسول خدا در داشتن صفات كريمه و ملكات الهي در درجهاي از مقاماتكريمه بود كه هيچ نبي مرسلي و هيچ بندة صالحي و هيچ فرشتهاينميتوانست به مقام او حتي نزديك شود.
يقين قناعت بردباري (و صبوري پراستقامت در مشكلات) شكر حلم در مقابل رفتارهاي ناملايم افراد حسن خلق سخاوت و ايثار غيرت شجاعت جوانمرديرسول خدا در داشتن صفات فوق آنچنان بود كه اَحدي به پاية اونميرسيد.
صفات برجسته و ارزشمند در رفتار حضرت رسول اكرم آنچنان متجلّي وآنچنان عميق و ريشهدار بود كه تنها اولياء خدا قادر به فهم عظمت و عمقكرامات و صفات برجسته حضرت بودند.
صفاتي مانند عدالت و انصاف.
اعتدال عبوديت و خوف از حقتعالي عقل موعظه و نصيحت آگاهي و دانايي تفكر عزت نفس وقار و تأنّي عفو مدارا انصاف حفظ گرسنگي عفت پرهيز از دنيا و زهد رسيدگي به فقرا ايثار ورع و پرهيز از حرام و تقوي' صلة رحم عيبپوشي راستگويي و صداقت خوشقولي و حسن تعهّد اخلاص پرهيز از عجب و خودپسندي و مدح ديگران توّاب و منيب ذاكر به ذكر الله مجاهد في سبيل الله محاسب نفس و مراقب رفتار اهل مشورت پرمحبّت متوكّل و راضي به امر حق تميز و معطّر عابد و بسيار نمازگزار بسيار دعاكنندهمجموعههاي عظيمي از روايات از طريق شيعه و سنّي و كتابهايبسياري در نقل صفات برجسته و اخلاق حسنه و ملكات الهيه در رفتارشخصي و اجتماعي حضرت رسول اكرمص موجود است كه به بررسي آنصفات شريفه پرداخته است.
اما در قرآن كريم در چندين آيه از كرامات و مقامات مشامخ اخلاقيحضرت پردهبرداري شده است آنچنان كه حقتعالي در قرآن كريم حضرترسول اكرم را داراي اخلاق عظيم دانسته و او را و اسوة حسنه و سرمشقرشد كمالات انساني براي تمامي بشريت در كلّ تاريخ معرّفي فرموده است.
اين بدان معني است كه قرآن كريم رسول اكرمص را پايهگذار اخلاق وكمال اخلاق و خالق اخلاق كريمه در صورت كامل آن و تمام آن معرّفيميفرمايد.
عبارت يابن رسول الله با توجه به مفهوم واژة «ابن» از نظر انتقال صفات واخلاق تربيتي و اكتسابي از پدر به فرزند معاني جديدي مييابد كه بهمفهومفرزند تربيتشده در دامن تربيتي رسولالله ميباشد.
يعني السلام عليك اي تربيتشده در دامن حلم
يعني السلام عليك اي تربيتشده در آغوش قناعت
يعني السلام عليك اي تربيتشده در محيط شكر
يعني السلام عليك اي فرزند بردباري و صبوري
يعني السلام عليك اي پسر حسن خلق و حلم
يعني السلام عليك اي رشديافته در فضاي سخاوت و ايثار
يعني السلام عليك اي شكلگرفته در دامن غيرت
يعني السلام عليك اي بزرگشده در دست شجاعت
يعني السلام عليك اي بزرگشده در مدرسة عدالت و انصاف
يعني السلام عليك اي نورانيشده در مكتب عبوديت و خوف ازحقتعالي
يعني السلام عليك اي ثمرة عقل و آگاهي و دانايي
يعني السلام عليك اي ميوة شجره تفكر و انديشه
يعني السلام عليك اي شاخة درخت عفو و مدارا
يعني السلام عليك اي دامن كوه صلابت نفس وقار و تأني
يعني السلام عليك اي پرورشيافته در دامن ورع و تقوي'
يعني السلام عليك اي ميوة راستگويي و صداقت و حسن عهد
يعني السلام عليك اي نتيجة اخلاص و توبه و انابه
يعني السلام عليك اي محصول مزرعة ذكر الله و جهاد في سبيل الله
يعني السلام عليك اي خلاصة تهذيب و محاسبة نفس و مراقبه
يعني السلام عليك اي حاصل دعا و عبادت و توكل و رضاي حق
يعني السلام عليك اي محصول محبّت و لطف و عطوفت و مهر
خلاصه آن كه السلام عليك يابن رسول الله در زيارت عاشورا خطاب بهآستان مقدس اباعبدالله الحسين(ع) شامل سلام به تمامي صفات شريفه وملكات الهيه و در عين حال بيكرانهاي ميشود كه رسول خدا داراي تمامآنها بود.
كلمة ابن به مفهوم ميراثبر
واژة ابن به مفهوم ميراثبر معارف و اسرار نبوّت و رسالت و امامت شاملمفاهيم بسيار عميق و عظيم و معارفي ميشود كه نهتنها قلم از تبيين وتوصيف آنها عاجز است بلكه طبق نصّ صريح روايات حتي افق انديشة هيچانديشمندي و زبان هيچ فصيح و بليغي و خيال هيچ توصيفگري و علمهيچ دانشمندي به كنه آن نميرسد.
زيرا ابن رسولالله در اين معني بهمفهوم كسي است كه آنچه از نبوّت وعلم و معرفت و كمال است و مختص رسول اكرمص است از حضرترسول اكرمص به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به ارث رسيده است.بسياري از متون زيارات معتبر مثل زيارت جامعه كبيره و بسياري از زياراتديگر و روايات ديگر گواه بر اين مدّعا است.
رسول خداص قرآن ناطق است و حتي قرآن كريم با واسطه وجود او ازعالم علوي به عالم ملك نازل گشته است و بهجز وجود او هيچ موجودي دركل عالم هستي طاقت و تاب تحمل نزول اسرار و عظمتهاي نهفته در هفتآسمان معارف قرآني را نداشت.
همانگونه كه دست هيچ بشري بهجز اهلالبيت: به اعماق و بطونسماوات السبع معارف قرآني نرسيده است و اسرار قرآني (بهجز اندكي)همچنان سربهمهر باقي مانده است، «سماوات السبع» عمق و عظمت وجودرسول خدا كه خود قرآن ناطق است، نيز بر هيچكس جز اهلالبيت مكشوفنشده است و دست هيچ بشري به اعماق و افلاك علوم و معارف و اسرار وعظمتهاي ملكوتي وجود رسول خدا نرسيده است.
لذا همچنان كه بنا به فرمايش حضرت امام خميني؛ «قرآن كريمتفسير نشده است» وجود رسول خدا نيز تفسير نشده است و اسرار وجودشكه از جنس عالم ملكوت در بالاترين مقام يعني «دنوا و اقترابا من العليالاعلي» ميباشد، بر هيچ بشري (بهجز اهلالبيت) مكشوف نگشته است.
مقام «و كان قاب قوسين او ادني»
طبق آيه كريمه مذكوره، حضرت رسول اكرم، تمامي قاب قوسين را در خودمتجلي ساخت، بهطوري كه نهتنها تمامي قوس هستي و وجود نازلشده ازخزائن «عند رب العالمين» بهسوي عالم ملك و دنيا را شامل گشت و نيز نهتنهاتمامي قوس صاعدة وجود به سوي ملكوت و راجعة وجود از عالم ملك ودنيار را در خود متجلي ساخت، بلكه مقام و مرتبه «او ادني» را نيز شاملگشت (دقت شود). حال آيا انديشه و قلمي توانسته است تمامي عالم ملكو عالم ملكوت در قوس نازله و صاعده آن بهسوي رب العالمين را تبييننمايد؟!
آيا بال هيچ انديشهاي (جز اهلالبيت) توان پرواز در افلاك وجود رسولخدا را داشته و دارد و خواهد داشت؟
رسول خدا همچون قرآن كريم همچنان تفسيرنشده باقي مانده است.
بنابراين «السلام عليك يابن رسولالله»، اشاره به آن است كه اين فرزندچنين ميراثي را به ارث برده است و ميراثبر چنين علومي و چنين اسراريميباشد.
اين كه رسول خدا همواره از حسين(ع) بهعنوان فرزند خويش نامميبرد و بر اين عنوان اصرار ميورزد و با جملاتي مثل «حسين مني و انا منحسين» از حضرت حسين بن علي ياد ميفرمايد پردهبرداري از همين اسراراست تا همگان را آگاه فرمايد كه همه معارف و افلاك وجود حسين از مناست و آنچه در وجود حسين متجلي گردد اسرار و افلاك وجود من است.زيرا نص صريح قرآن در تبيين رابطه و مقام حضرت رسول اكرمص باملكوت ميفرمايد «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» جز به دستوروحي كلامي از دهان مباركش خارج نميشود و روايات بسياري نيز از طريقفريقين در تأييد همين مطلب آمده است.
لذا از آنجا كه زيارت عاشورا كتاب توصيف رويارويي دو فرهنگ حق وباطل و صفآرايي همة حق در مقابل همة باطل است، شجرة طيبه ودامانهاي پاكي كه حسين را پرورانده است را بهعنوان والدين و جد حضرتنام ميبرد و او را طبق فرمايش و تأكيد رسول خدا پسر رسول خدا معرفيمينمايد، تا اعماق تربيت و ريشههاي معرفتي اباعبدالله و عظمت وجود اورا معرفي نمايد. به همين دليل چون نوبت به معرفي باطل كه ميرسد نيزشجره ملعونه و خبيثه يزيد و معاويه را نيز يادآوري ميفرمايد و نسبعبيداللهبن زياد را به مرجانه و زياد و نسب يزيد را به معاويه و نيز نسبمعاويه را به ابوسفيان و هند جگرخوار ذكر ميكند تا عمق فرهنگ شيطاني وخبث طينت و سرشت پليد و دامانهاي آلودهاي كه قاتلين حسين را پرورشداده است را برملا سازد.
بنابراين «السلام عليك يابن رسول الله» يعني «السلام عليك» اي كسي كهوارث همه اسرار و افلاك وجود حضرت ختميمرتبت ميباشي.
السلام عليك يا اباعبدالله كه تمام صفات و ذاتيات رسول خدا از طريقنسبت فرزندي به تو منتقل شده است.
السلام عليك يا اباعبدالله كه تمامي زيباييها و تمامي تواناييها و تماميويژگيهاي رسول خدا به تو منتقل شده است.
يعني «السلام عليك» اي كسي كه در دامان كسي تربيت شدهاي كههمچون قرآن كريم دست هيچ قلمي و بال هيچ انديشهاي توان دسترسي وپرواز در افلاك وجود او را نداشته است.
«السلام عليك يابن رسول الله» يعني السلام عليك اي كسي كه تمامياسرار افلاك وجود پيامبري را به ارث بردهاي كه رسول حضرت رب العالمينبوده و واسطه فيض ملكوت بر عالم ملك ميباشد.
ذكر جملة يابن رسول الله رمزي است كه اشاره به ميراثبري حسين بنعلي(ع) از علوم رسالت دارد. يعني اي فرزند رسالت، اي فرزند وحي، ايفرزند قرآن.
«السلام عليك يابن رسول الله» يعني السلام عليك اي كسي كه همچونرسول الله قرآن ناطق بوده و همچون رسول الله كسي توانايي دسترسي بهافلاك و سماوات السبع وجود تو را ندارد.
البته فرزند بودن نميتواند دليل قطعي بر ميراث بردن از علوم و اسرار ومعارف الهي پدر باشد. ولي انبوه روايات از رسول خدا و آيات قرآن مثل آيةتطهير و زيارات مأثوره از اهلالبيت در مورد حضرت اباعبدالله الحسينحجّتهاي قطعي هستند بر اين كه منظور از يابن رسول الله و ذكر نسبتفرزندي حضرت اباعبدالله الحسين به رسول خدا ميراثبري علوم و معارفو تقوا و اسرار ملكوتي توسط حضرت اباعبدالله از رسول خدا است.
زيارت وارث و ساير زيارات ديگر در مورد حضرت سيدالشهداء حجتديگري هستند كه مؤيد مطلب فوق ميباشند كه ثابت ميكنند ذكر نسبتفرزندي حضرت اباعبدالله الحسين به رسول خدا تنها در اظهار نسبتخويشاوندي حضرت با رسول خدا محدود نيست، بلكه يابن رسول اللهيعني وارث همة علوم و همه اسرار و همة افلاك وجود رسول خدا،همچنانكه در زيارت وارث از اين اسرار پردهبرداري شده است:
حضرت اباعبدالله وارث علوم همة انبياء و اوصياء است
«السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله» يعني السلام عليك اي وارثصفوهاللهي صفوت آدم.
«السلام عليك يا وارث نوح نبي الله» يعني السلام عليك اي وارثنبياللهي نوح.
«السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله» يعني السلام عليك اي وارثخليلاللهي ابراهيم.
«السلام عليك يا وارث موسي كليم الله» يعني السلام عليك اي وارثكليماللهي موسي.
«السلام عليك يا وارث عيسي روح الله» يعني السلام عليك اي وارثروحاللهي عيسي.
«السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله» يعني السلام عليك اي وارثحبيباللهي حضرت رسول.
فرازهاي فوق در زيارت وارث نشان ميدهند كه منظور از وارث بودن،ميراثبري مال و ثروت به دليل نسبت داشتن خوني يا فاميلي نيست بلكهميراثبري معنوي و فرهنگي و ملكوتي و معرفتي است.
ذكر نسبت حضرت اباعبدالله با رسول خدا بهعنوان فرزند نيز بهمعنيفوق است. به همين دليل ذكر نسبت عبيدالله به مادر و پدرش يا نسبتمعاويه با پدر و مادرش نيز تنها بهمعني معرفي نسب و فاميل آن ملعوناننيست بلكه ميراثبري فرهنگي و تربيتي معاويه از پدرش ابوسفيان ومادرش هند جگرخوار مورد توجه است.
در دعاي ندبه خطاب به ساحت مقدس حضرت مهدي ارواحنا فداهميفرمايد:
يابن العلوم الكامله، اي فرزند علوم كامله و كمالات؛
يابن المعالم المأثوره، اي فرزند علوم و دانشهايي كه از رسول خدا و تماميانبياء و اولياء باقي گذاشته شده است.
اين فرازها نشان ميدهد كه منظور از كلمة «ابن» ميراثبر علوم و معرفتاست.
يابن المعجزات الموجوده، اي فرزند معجزات موجود (مثل قرآن كريم وآيات بينات حقتعالي).
يابن الصّراط المستقيم، اي فرزند صراط مستقيم، يعني راه حق و نجات وهدايت.
يابن النبأ العظيم، اي فرزند نبأ عظيم (به معني قيامت، اسرار ملكوت،علوم علي بن ابيطالب(ع)).
يابن من هو في ام الكتاب لدي الله حليٌّ حكيم، اي فرزند همة آن اسراروجود شگفتآوري كه در امالكتاب است و فقط نزد حقتعالي است.
يابن ايات و البينات، اي فرزند آيات و بينات.
يابن الدّلائل الظّاهرات، اي فرزند دلائل و رهنمودها و هدايتها و مظهرتجليات هدايت.
و بعد از چند فراز ميفرمايد:
يابن طه و المحكمات، اي فرزند سورة طه و المحكمات و اسرار و معارفآن.
يابن ياسين و الذّاريات، اي فرزند سورة يس و الذاريات و اسرار معارفآن.
يابن الطور و العاديات، اي فرزند سورة طور و العاديات و اسرار و معارفآن.
ملاحظه ميشود كه تمامي اين فرازها فقط به معارف ملكوتي و وحيانيو اسرار نبوت است و مربوط به فرزندي امام زمان(عج) بهلحاظ ژنتيكي ياقومي و قبيلهاي نيست بلكه در اين فرازها كلمة «ابن» بهمفهوم ميراثبر اسرارنبوت و معارف ملكوتي و وحياني از تمام انبياء و اولياء بالاخص از حضرترسول اكرمص ميباشد.
بنابراين در جملة السلام عليك يابن رسول الله بيشترين عنايت زيارتعاشورا به معرفي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بهعنوان ميراثبر تمامياسرار و معارف نبوت و ميراثبر تمامي مأموريتهاي رسولاللهي حضرتنبي اكرمص است.
برخي ديگر از اسرار نهفته در يابن رسول الله
حضرت رسول اكرمص داراي القاب بسياري بودند؛ مانند: حبيبالله،مصطفي، خاتمالانبياء، رحمة للعالمين و القاب ديگر...
اما چرا از ميان آنهمه القاب شريفة رسول خداص در زيارت عاشوراتنها به ذكر لقب رسولالله بسنده شده است و اين مؤيد آن است كه بايد دراسرار اين نكته تدبّر نمود.
براي آن كه بتوانيم به برخي از اسرار ذكر لقب رسولالله در زيارتعاشورا پي ببريم، بهتر آن است كه در مفهوم اين لقب حضرت رسولاكرمص بررسي بيشتري نماييم.
برخي از اسرار و مفاهيم رسولالله شامل محورهاي زير است:
امر حقتعالي به ذكر لقب رسولالله: حقتعالي در قرآن كريم بهمؤمنين امر فرموده است تا هنگام ياد كردن حضرت رسول اكرمص يامخاطب قرار دادن حضرتش از اين لقب استفاده كنند؛ و پرواضح است كهعلاوه بر حفظ حرمت رسول اكرمص چون اين لقب از عالم ملكوت نازلشده است همچون ديگر آيات قرآن شامل اسرار و بواطن و معارف بسيارياست كه هراندازه در اقيانوس معارف آن غواصي و در مفاهيم آن تدبّر شود،يقيناً گوهرهاي گرانبهاتري بهدست خواهد آمد. لقب رسولالله به معني اسرار نبوت و هدايت و رموز انديشة اسلام:لقب رسولالله شامل اسرار نبوت است زيرا اين لقب بهمعني آن است كهحقتعالي حضرت محمدص را رسول خويش فرموده است تا پيام و اسرارنبوّت، احكام و برنامههاي تعيينشده و انديشه و فرهنگ قرآن و اسلام را ازعالم وحي دريافت نموده و به انسانها برساند. بنابراين كسي كه مايل بهكسب معرفت به ساحت مقدس رسول خداص ميباشد بايد در اسرارنبوت و نيز در انديشه و فرهنگ وحياني اسلام و معارف قرآني و اسلاميتدبّر و تحقيق نمايد تا به عظمت نبوّت و رسالت رسول خداص پي ببرد. لقب رسولالله به معني آموزش حقايق ملكوت: لقب رسولالله بهمعني آموزش حقايق ملكوت بهوسيلة حقتعالي است. زيرا اين لقببهمعني آن است كه حقتعالي براي آن كه حضرت محمد(ع) را به حقيقترسالت آشنا كند، بهعنوان پيشنياز رسالت، حقايق هستي و حقايق ملكوتو اسرار لاهوتي و حقيقت اسماء و انوار آسمانها و عرش را نهتنها به اوتعليم فرموده است بلكه عيناً او را توفيق شهود و مشاهده عطا كرده و به مقامحقاليقين و علماليقين رسانده است.لذا لقب رسولالله بهمعني آن است كه حضرت محمدصناديدنيهاي ملكوت و لاهوت و جبروت و ساير عوالم اعلي را بعينهمشاهده فرموده است؛ و اين خود نيز به معني معرفي شگفتآور و عظمتوجود بيكرانه و مافوق تصور رسولالله توانسته است بدون آن كه قالب تهيكند و يا اين دنياي محدود را ترك نمايد، تمام عوالم نامحدود و عوالمملكوت اعلي را سير نمايد و سموات و ارض را مسخر خويش گرداند. طبقآيات كريمة سورة اسراء و ساير آيات مربوط به معراج رسول خداص عالمناسوت را با عالم ملكوت، و عالم ممكنات را با عالم واجبات، و عالمحادث را با عالم قديم، و عالم تقدير را با عالم مقدرات و عالم امر را با عالمخلق يكجا شهود نمايد و تمامي آن عوالم غيب را براي خود به ظهوررسانده و تمامي حجب غيبيه را بشكافد و غيب و شهود را در خود يكجاجمع نمايد.
لقب رسولالله به معني خليفة الله: لقب شريفة رسولالله بهمعنيخليفة الله في الارضين است. خليفةالله بهمعني علّمه شديد القوي است. بهمعني علّم آدم الاسماء كلّها است. به معني ثم انشأناه من خلقاً آخر است. بهمعني فقعو اله ساجديناست. بهمعني تسليم كل هستي به پيشگاه اوست.بهمعني تسخير كل هستي و سخر لكم ما في السموات و ما في الارض است.بهمعني دنواً و اقتراباً من العلي الاعلي است. به معني فكان قاب قوسين اوادني است.بهمعني سلطنت بر كل هستي و اعطاي نظارت و هدايت بر كل هستياست و اين معاني نيز به نوبة خود پردة ديگري از شگفتيهاي اسرار وعظمت وجود مكرم رسولاللهص برميدارد آنچنانكه خردهاي ناب والباب و صاحبان علوم و معارف نهتنها توانايي درك عظمت وجود حضرتختميمرتبتص را نمييابند بلكه از تصور و خيال آن مقامات نيز عاجزهستند.
لقب رسولالله به معني مأموريت رهبري و تشكيل حكومت: لقبرسولالله بهمعني مأموريت از طرف حقتعالي براي هدايت انسانها وجامعة بشري و تاريخ است. بهمعني مأموريت از طرف حقتعالي برايبرخورد با ظالمين و متجاوزين و غاصبين به حقوق مظلومين است. بهمعنيمأموريت از طرف حقتعالي براي پرورش و تربيت انسانهاي حقجو وحقيقتطلب است. بهمعني مأموريت از طرف حقتعالي براي تشكيلحكومت انديشه و فرهنگ حقيقتطلبي و هدايت است. بهمعني مأموريتاز طرف حقتعالي براي برخورد با انديشههاي منحرف و شياطين فكر وعقيده و دزدان راه طريقت و سلوك الي الله و انديشهسازان گمراهي و باطلاست.بنابراين زيارت عاشورا در جملة السلام عليك يابن رسول الله ميفرمايد:
السلام عليك اي حسيني كه ناديدنيهاي عالم ملكوت و ساير عوالماعلي را بعينه مشاهده فرمودهاي.
السلام عليك اي حسيني كه وجود تو مظهر اسماء و صفات و تجلّياتاسرار قرآني است.
اسلام عليك اي حسيني كه عالم غيب و عالم شهود را يكجا در وجودخود جمع كردهاي.
السلام عليك اي حسيني كه خليفة الله هستي و سلطنت بر كل هستي بهتو اعطا شده است.
السلام عليك اي حسيني كه هيچ عقل و فكر و هيچ علم و معرفتيتوانايي تصور درك معارف و حقيقت وجود تو را ندارد.
السلام عليك اي حسيني كه از طرف حقتعالي براي برخورد با ظالمينو منافقين و فاسقين مأموريت يافتهاي.
السلام عليك اي حسيني كه از طرف حقتعالي براي افشاي منحرفين ومؤسسين اساس و مباني انديشههاي منحرف و براي برخورد با انديشهسازانگمراه مأموريت يافتهاي.
السلام عليك اي حسيني كه براي ابلاغ انديشه و فرهنگ اسلام نابمحمدي و فرهنگ حقيقتجويي و ظلمستيزي مأموريت يافتهاي.
اين كه شخص حضرت اباعبدالله(ع) دلايل قيام خود را به صراحتبيان ميفرمايند كه انّي خرجتُ لطلب الاصلاح في امّة جدّي مؤيد آن است كهحضرت حسين(ع)، ابن رسولاللهص است. يعني ميراثبر مأموريتهدايت و ادامة رسالت رسولاللهي است و فرمايش رسول خداص كهفرمودند: حسين منّي و أنا من حسين مؤيد ديگر و مؤكّد ديگري است كه مفهومابن رسولالله را در معني ميراثبر مأموريت هدايت جامعة اسلامي و جامعةبشري تأييد مينمايد.
يعني حضرت اباعبدالله الحسين، ابن رسولالله است به اين معني كه ازجانب حقتعالي مأمور بوده تا تمامي توطئههايي را كه منافقين و ظالمين وجائرين و فاسقين طراحي كرده بود تا اساس حكومت انديشة وحي وحكومت فرهنگ اصيل قرآني را از جامعة اسلامي براندازي نمايند، افشا وباطل نمايد و بدينوسيله رسالت و هدايت رسولاللهي را تداوم بخشد.
السلام عليك يابن اميرالمؤمنين
يعني: السلام عليك اي پسر اميرالمؤمنين.
پيام زيارت عاشورا در ذكر نسبت فرزندي حضرت حسين(ع) بااميرالمؤمنين(ع)
در اين فراز نيز نسبت فرزندي حضرت حسين بن علي(ع) به مقام فرهنگيو ملكوتي حضرت علي بن ابيطالب(ع)ــ يعني اميرالمؤمنين بودنحضرتــ بيان شده است و اشاره به آن است كه حضرت اباعبداللهالحسين(ع) ميراثبر تمامي مقامات و علوم و اسرار و صفات برجستهاياست كه علي بن ابيطالب(ع) به واسطة داشتن آنهاــ از ناحية حضرتربالعالمين و طبق دستور وحي، توسط رسول خداــ به مقام اميرالمؤمنينمنصوب و معرفي گرديده است. لذا زيارت عاشورا در اين سلام نيز اسراربسياري نهفته دارد كه شامل محورهاي زيادي است. برخي از آن محورها رادر دستهبندي و طبقهبندي زير ميتوان ذكر كرد:
مفهوم ابن به معناي انتقال و ميراثبري صفات و خصوصياتسرشتي و ذاتي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع). مفهوم ابن بهمعناي انتقال و ميراثبري صفات و خصوصيات تربيتيو اكتسابي و اخلاق خانوادگي. مفهوم ابن بهمعناي انتقال و ميراثبري اسرار علوم و معارف و معارجروح بلند اميرالمؤمنين(ع) و وجود لايتناهي و حيرتآور و اعجابانگيزحضرت مولي'(ع). انتخاب ذكر لقب اميرالمؤمنين در اين سلام از ميان بسياري از القابحضرت اميرالمؤمنين نيز انبوهي از اسرار را به همراه دارد و آنها را نيزميتوان طبقهبندي نمود: اهميت لقب اميرالمؤمنين و مفهوم امير و مؤمنين و مؤمن در شريعتمقدس اسلام و طريقت محمديه به حضرت اباعبدالله(ع) بهعنوان ابناميرالمؤمنين. تخصيص لقب اميرالمؤمنين به حضرت علي(ع) توسط رسولخداص. مفهوم سلطنت و هدايت تكويني در لقب اميرالمؤمنين و انتقال آن بهحضرت اباعبدالله(ع) بهعنوان ابن اميرالمؤمنين. مفهوم حكومت و رهبري جامعة اسلامي و مباني سياسي وجامعهشناسي اسلام در لقب اميرالمؤمنين و انتقال آن به حضرت اباعبداللهالحسين(ع) بهعنوان ابن اميرالمؤمنين. مفهوم مأموريت و ادامة رسالت و هدايت در لقب اميرالمؤمنين وادامة آن توسط حضرت اباعبدالله(ع) بهعنوان ابن اميرالمؤمنين وبرنامههاي قرآني و وحياني براي ادارة جامعة اسلامي و هدايت آن توسطاميرالمؤمنين و ابن اميرالمؤمنين يعني امام حسين(ع). احياي فرهنگ و انديشة شيعه و حفظ آن توسط زيارت عاشورابهوسيلة ذكر لقب اميرالمؤمنين در مقابل مكتب خلفاي جور و منحرفبنياميه و بنيعباس.اينها و بسياري ديگر تنها گوشهاي از اسرار نهفته در انتخاب لقباميرالمؤمنين در زيارت عاشورا است كه شايسته است و ضروري بهنظرميرسد كه در مورد هريك از دستهبنديهاي معارف فوق تحقيقات وپژوهشهاي گسترده صورت بگيرد. زيرا اساس انديشة قرآني و اسلام نابمحمدي يعني شيعة علوي و محمدي را تشكيل ميدهد. ولي در اين مقالتنها به خلاصهاي از شرح مفاهيم فوق به دليل عدم گنجايش كتاب ومحدوديت آن كه بايد در شرح زيارت عاشورا محدود باشد بسنده ميگردد:
مفهوم ابن در انتقال صفات ذاتيمفهوم ابن به معناي انتقال و ميراثبري صفات ذاتي و خصوصيات سرشتيحضرت اميرالمؤمنين(ع) به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) آن اندازهروشن است كه مورد قبول تمامي دانشمندان است كه نيازي به اثبات ندارد،زيرا انتقال صفات ژنتيك و خصوصيات سرشتي از پدر به فرزند قولي استكه جملگي برآنند.
بنابراين اگر قول وصّافين و بالاخص اوصافي كه از ناحية ائمة اطهار:در مورد خصوصيات سرشتي و ذاتي حضرت علي بن ابيطالب(ع) رامورد تدبر قرار دهيم، مفهوم ابن اميرالمؤمنين به معني انتقال تمامي آنصفات به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ميباشد.
به برخي از صفات سرشتي حضرت اميرالمؤمنين اشاره ميشود:
زيبايي حضرت علي(ع) شجاعت بينظير حضرت علي(ع) توانايي جسمي بيمانند حضرت علي(ع) گشادهرويي حضرت كرامت و متانت و مهابت رفتار حضرت سخاوت و جوانمردي حضرت حيا و پاكي و عصمت صداقت حضرت هوش و ذكاوت و دقت نظر حضرت فصاحت و بلاغت شگفتآور حضرت حقجويي و ظلمستيزي حضرت عشق و دلدادگي شديد حضرت علي(ع) به رسول خداصو دهها و بلكه صدها موضوع ديگر در صفات سرشتي و ذاتي حضرتمولا اميرالمؤمنين(ع) وجود دارد كه به حضرت اباعبدالله الحسين منتقلشده است. البته بسياري از اين ذاتيات و صفات ملكوتي بدون تربيت وپرورش در كنار رسول خداص امكان تجلّي نداشت. يعني بهعنوان صفاتسرشتي خالص نميتوان ذكر كرد ولي در هر حال خصوصيات ذاتي وسرشتي حضرت مولا علي(ع) عامل مهمي در پذيرش و اكتساب حالاتملكوتي و نهايتاً تجلّي آن صفات در رفتار حضرت بوده است.
بنابراين السلام عليك يابن اميرالمؤمنين يعني:
السلام عليك اي حسيني كه
در شجاعت همچون مولا علي(ع)
در سخاوت همچون مولا علي(ع)
در توانايي جسمي همچون مولا علي(ع)
در گشادهرويي همچون مولا علي(ع)
در كرامت و متانت رفتار همچون مولا علي(ع)
در حيا و پاكي و صداقت همچون مولا علي(ع)
در فصاحت و بلاغت همچون مولا علي(ع)
در حقجويي و ظلمستيزي همچون مولا علي(ع)
در عشق و دلدادگي شديد نسبت به رسولاللهص همچون علي ابنابيطالب(ع) ميباشي.
مفهوم ابن به معناي انتقال صفات اكتسابي و تربيتمفهوم «ابن» در صفات اكتسابي و تربيت خانوادگي آن است كه كلّيه صفاتحسنة حضرت اميرالمؤمنين(ع) كه زبانزد اصحاب رسول خدا و مسلمينبود، به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) منتقل شده است. زيرااميرالمؤمنين(ع) حتي در زمان حيات پدر بزرگوارش ابوطالب، از كودكي دركنار رسول خدا و در دامان تربيتي آن حضرت پرورش يافته و تربيت شدهاست.
در اين زمينه از طريق فريقين اسناد زيادي موجود است كه نيازي بهاثبات آن نميباشد. از جملة اسناد مذكور، بخشي از خطبة شخص حضرتاميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) است كه در نهجالبلاغه چگونگي تربيتخويش را تحت اشراف و هدايت و سرپرستي و عنايت خاص حضرترسول اكرمص بيان ميفرمايد و از بسياري از ظرافتها و دقايق وروشهاي تربيتي كه توسط شخص رسول اكرمص در تربيت حضرتعلي(ع) اعمال شده است، پرده برميدارد.
از جمله صفاتي كه با تربيت و عنايت ويژة رسول خداص در شخصيتحضرت مولي(ع) متجلّي شده و زبانزد خاص و عام بود ميتوان موارد زيررا نام برد:
سادهزيستي و زهد و ورع حضرت اميرالمؤمنين(ع) آنچنان بود كه اورا به لقب ابوتراب از ناحية رسول خدا مفتخر نمود. علم و معرفت و دانش و آگاهي حضرت اميرالمؤمنين(ع) به حديبود كه او را به افتخار باب مدينة العلم النّبي از ناحية وحي نائل نمود. شجاعت وصفناپذير در بيان حقايق و نيز احقاق حق مظلوم و نيز دربرخورد با منافقين يا دشمنان اسلام چنان چشمگير و حيرتآور بود كه او رابه افتخار لا فتي الاّ علي لا سيف الاّ ذوالفقار از قول رسول خدا نائل نمود و نيزبه افتخار علي خشن في ذات الله از ناحية رسول خدا منتسب شد. شيرينسخني و گشادهرويي او را محبوب تمامي مؤمنين و مردم كردهبود. فصاحت و بلاغت و حكمت در سخن حضرت اميرالمؤمنين(ع) درمرتبهاي بود كه در طول تاريخ اسلام احدي نتوانسته است به گرد آستان اودر فصاحت و بلاغت و حكمت حتي نزديك شود و اكنون آنچه بنابرنهجالبلاغه موجود است، گزيده و نمونههايي است از درياي حكمت وسخن و فصاحت و بلاغت حضرت مولا(ع). در اخلاص و تعبد و تجلّي بندگي در اعمال و رفتار به جايگاهي رسيدكه حضرت به افتخار جملة ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين. حقيقتجويي و حقپرستي تا آنجا كه به افتخار علي مع الحق و الحق مععلي يدور حيث مادار از ناحية رسول خدا نائل آمد. رسيدگي حضرت به زيردستان و ايتام تا آنجا بود كه نزد مردم به لقبابوالمساكين و ابوالايتام مشهور شده بود. در تهجد و عبادت و دعا و مناجات و استغفار و تلاوت قرآن هرگزكسي به پاية آن حضرت در كل تاريخ نرسيد و نخواهد رسيد. شبها تا بهصبح در حال عبادت بود. گريهها و نالههاي جگرسوز او در مناجات با حقبه حدي بود كه بيحال ميشد و نزديك به مرگ ميرسيد. دعاي معروف بهدعاي كميل كه بلندترين اسرار عرفاني و مقامات روحاني را دربرداردنمونهاي از اذكار و اوراد آن حضرت است كه تمامي عرفا و حتي حقيقتعرفان را به حيرت واداشته است. حضرت در سخاوت و كرم آنچنان به جايگاه رفيعي دست يافت كهآية شريفة «... و هم راكعون» در حق حضرت نازل شد. در كسب كمالات به جايي رسيده است كه در يوم الاخوّة رسولخداص تنها او را بهعنوان فردي كه شايستگي برادري با رسول خدا را داراباشد معرفي مينمايد و تنها او را بهعنوان برادر خود انتخاب مينمايد.با توجه به توضيحات فوق از جملة «السلام عليك يابن اميرالمؤمنين»مفاهيم زير متجلّي ميگردد:
السلام عليك اي بزرگواري كه سادهزيستي و زهد حضرتاميرالمؤمنين(ع) را به ارث بردهاي و در سيرة خود آنچنان متجلّي نمودهايكه زهاد و عباد تاريخ تو را سرمشق خويش قرار دادهاند.
السلام عليك اي وجود شريفي كه علم و معرفت و دانش و آگاهيحضرت اميرالمؤمنين را آنچنان به ارث بردهاي و به قلههاي كمال دستيافتهاي كه به افتخار حسين منّي و أنا من حسين از جانب مقام نبوت نائلآمدهاي.
السلام عليك از عزيزي كه آنچنان شجاعت وصفناپذير حضرتمولا(ع) را در بيان حقايق و احقاق حقوق مظلومين و برخورد با ظالمين،ميراث خود نموده و در شخصيت خود متجلّي ساختهاي، كه عاشورا را بهتاريخ هديه كردهاي.
السلام عليك اي نازنيني كه شيرينسخني و گشادهرويي را از پدر بزرگوارخود آموخته و سرمشق اولياء خدا گشتهاي.
السلام عليك اي بندة مقرّبي كه اخلاص و تعبد و تجلّي بندگي در گفتار ورفتار را آنچنان از حضرت اميرالمؤمنين(ع) ميراث خود كردهاي عليرغمتحمل سختترين مصائب عالم در اين راه، و در لحظهاي كه پيكر خونينتتحمل آنهمه عظمت را از دست داده بود، سرود «رضاً برضائك و تسليماًيمرك» را سرداده.
السلام عليك اي كسي كه حقجويي و حقيقتخواهي را آنچنان ازحضرت اميرالمؤمنين(ع) متجلّي نمودهاي كه جملة «انّ الحسين مصباحالهدي و سفينة النّجاة» بر تارك تاريخ در شأن تو ميدرخشد.
يابن اميرالمؤمنين به مفهوم ميراثبر اسرار و علوم ولايت و امامتاز تدبر در ذكر لقب اميرالمؤمنين در زيارت عاشورا ميتوان به دو نكته دستيافت: نكتة اول، توجه به عظمت وجود در شخص حضرت علي(ع) استو نكتة دوم، توجه به معارف و اسرار و دقائقي است كه در لفظاميرالمؤمنين(ع) است و رسول مكرم اسلامص طبق دستور وحي از ناحيةحقتعالي حضرت مولي علي(ع) را به اين لقب مفتخر فرموده است.
بنابراين جملة يابن اميرالمؤمنين در اين مقام معارج روح و مراتب اعلايوجود حضرت اباعبدالله الحسين(ع) پرده برميدارد و او را ميراثبر تمامياسرار و معارف و معارج روح و مراتب بلندي ميداند كه در وجود گراميحضرت مولي متجلّي و برخي از آن اسرار را رسول خدا در مورد حضرتمولي(ع) برملا فرموده است يا بر زبان حضرت مولي(ع) جاري شدهاست.
در اين جملة رسول خدا تدبر كنيد كه فرمود «عليّ مع الحق و الحق مععلي». ملاحظه ميشود كه حضرت رسولص كلمة حق را بهصورت مطلقادا فرموده است.
مطلق حق، يعني حق مطلق و حق مطلق از اسماء حسناي باريتعالياست! يعني علي(ع) به مقامي رسيده است كه هيچ حق و حقيقتي ازعلي(ع) فاصله نگرفته است و چون تمامي انوار از حق است و حق صادرانوار است پس تمامي نورالسموات و الارض بر وجود علي(ع) تابيده استو در وجود علي(ع) متجلّي گشته است و چون قرآن كريم ميفرمايد: «اللهنور السموات و الارض» پس علي(ع) آئينة تمامعيار انوار حقتعالي درآسمانها و زمين است!!
در اين جملة شريفه رسول خدا تدبر كنيد: «أنا مدينة العلم و عليّ بابها»يعني اگر تمامي معارف عالم و حقايق هستي را در يكجا جمع كرده ومجموعة حقايق هستي و معارف ملك و ملكوت را به شهري مثال بزنيم، آنشهر رسول خداص است و علي(ع) تنها دروازة ورود به آن شهر است!!
رسول خداص در اين روايت شريفه از يك طرف ميفرمايد تمامياسرار عالم و حقايق هستي در وجود من است، و از طرف ديگر ميفرمايدعلي(ع) به چنان مقامي از اسرار ملكوت دست يافته است كه تنها كسياست كه ميتواند به معارج و آسمانهاي وجود من دسترسي پيدا كند و تنهاكسي است كه كلام او و ولايت او و هدايت او و ارادت به او و معرفت بهساحت او ميتواند درهاي علوم و حقايق وجود مرا بر امت بگشايد.
به روايت شگفتآور توجه فرماييد كه بهطور خلاصه ميفرمايد لوايحمد در روز قيامت به دست حضرت علي بن ابيطالب(ع) است.
اين روايت يكي از انبوه رواياتي است كه علماء اهل تسنن و بزرگانمذاهب عامه نقل كردهاند و در طول تاريخ اسلام بر اسناد آن مواظبتنمودهاند.
اين روايت از بزرگترين مراتب وجود حضرت مولي(ع) پرده برميداردو مقام او را در ملكوت اعلي در درجهاي معرفي ميفرمايد كه چشمهاي بيناو دلهاي فهيم و عقلهاي نافذ به حيرت و شگفتي دچار ميشوند.
لواي حمد چيست؟
وقتي براي فهم اسرار حمد به قرآن رجوع ميكنيم و اين آيات را تلاوتميكنيم بر حيرت ما افزوده ميگردد.
«وتري الملائكة من حول العرش يسبّحون بحمد ربّهم» عرش كه بالاترينمقام ملكوت و خلقت و بالاترين مرتبة تقرب به آستان حقتعالي است آنجاكه حتي جبرئيل ناتوان از ورود به آن آستان است، قرآن كريم ميفرمايدفرشتگان مقربتر از جبرئيل خداوند متعال را با حمد تسبيح ميكنند وبالاترين مقام و مرتبه تسبيح خود را با «حمد رب» متجلّي ميسازند!!!
آية كريمة ديگري از قرآن نيز پرده از اسرار «حمد» برميدارد وميفرمايد: «و آخر دعواهم ان الحمد لله ربّ العالمين» از قول بهشتيان و عالمبهشت كه برترين عالم كمال است، ميفرمايد آخرين وصلة تكامل ما، آخرينمقام تقرب ما، بالاترين مقام بهشتي ما، آخرين آرزوي ما در وصال حق،وصول به مقام «حمد رب» است.
اما در قيامت كه قيام اسرار است و قيام باطن است و قيام حقايق است وقيام حجت حق است، قيام ناديدنيها و ناشنيدنيها است، قيام شعور و قيامفهم و قيام يقين و قيام ايمان و قيام ذكر و قيام معني و قيام ظهور و تجلّياتواجبالوجود است، «لواي حمد» به دست حضرت مولي است!!!
يعني تجلّي تمام اسرار حمد و معارف حمد و مراتب حمد، و عظمتحمد، و اركان حمد، و ذات حمد و جمال حمد و جلال حمد كه فرشتگانعرش را محو خود كرده بود و معشوق و غاية القصواي عالم كمال يعنيبهشتيان نموده بود.
تماماً به قدرت حيدري و به نور سطوت مرتضوي و به مقام تقرب علوييعني اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) محقق خواهد گشت!!
اكنون ميتوان اندكي بر اسرار اين سلام بر ابيعبدالله(ع) پي برد كهميفرمايد: السلام عليك يابن امير المؤمنين.
زيارت عاشورا در اين سلام با توجه به مفهوم كلمة «ابن» در ميراثبريمعرفتي ميفرمايد:
السلام عليك اي گرامي وجودي كه تمامي اسرار و معارف و علوم وحقايق و كمالات و مقامات حضرت مولي اميرالمؤمنين(ع) را به ارثبردهاي.
السلام عليك اي مقربترين موجودات عالم كه مقام صاحب الرّايه را درملكوت اعلي از اميرالمؤمنين(ع) ميراث خود نمودي و با برافراشتن لوايعاشورا، وارث لواي حمد شدي!
السلام عليك اي دروازة معرفت كه از اميرالمؤمنين(ع) مقام باب مدينةالعلم نبي را به ميراث بردهاي.
السلام عليك اي ميراثبري كه تمام حق مطلق و مطلق حق را از پدرگرامي ميراث بردهاي و آئينة تمامنماي انوار حضرت رب العالمين گشته وموجب روشنايي و تجلّي نور هدايت گشتهاي.
چرا از ميان القاب حضرت علي لقب اميرالمؤمنين انتخاب شده است
زيارت عاشورا در ذكر يابن اميرالمؤمنين، علاوه بر توجه به اسرار و معارف ومعارج و مراتب وجود حضرت مولي اميرالمؤمنين(ع)، به لفظ اميرالمؤمنينتوجه خاصي نموده است.
زيرا از ميان القاب حضرت اميرالمؤمنين(ع) و حتي بدون ذكر نام مباركحضرت، فقط لقب حضرت مولي را ذكر نموده است و اين بسيار معنيداراست!
يعسوب الدّين، ابوتراب، امير النحل، اسد الله، صالح المؤمنين، ابن عمّالرسول، اخا الرّسول، نبأ العظيم، كرّار، حيدر، محبوب رسول الله، خليفة رسولالله، زوج البتول، ابوالايتام، سيّد الوصيّين، صاحب الحوض، صاحب الرّاية،صاحب لواء الحمد، امير البررة، قائد غرّ المحجلين، خير البشر تنها با القاباميرالمؤمنين و سيدالوصيّين و ثارالله نام برده شده است كه دليل بسيارمهمّي براي لزوم تدبر و پژوهش در اسرار اين سه لقب بالاخص لقباميرالمؤمنين ميباشد.
تدبّر در لقب اميرالمؤمنين همانگونه كه در گذشته به آن اشاره شد،شامل چندين موضوع ميباشد كه لااقل به چند محور از مهمترين آنها در زيراشاره ميشود:
معني اميرالمؤمنين و تاريخچة تسمية ابن لقب اهمّيت لقب اميرالمؤمنين در شريعت مقدس اسلام و طريقتمحمّديه و انتقال حقيقت و معارف آن به حضرت اباعبدالله بهعنوان ابناميرالمؤمنين تخصيص لقب اميرالمؤمنين به حضرت علي بن ابيطالب توسّطرسول خداص و انتقال مقام معرفتي آن به امام حسين(ع) بهعنوان ابناميرالمؤمنين مفهوم سلطنت تكويني و هدايت تكويني در لقب اميرالمؤمنين وانتقال آن به امام حسين(ع) بهعنوان ابن اميرالمؤمنين مفهوم مأموريت و ادامة رسالت و هدايت و برنامههاي قرآني ووحياني براي ادارة جامعة اسلامي در لقب اميرالمؤمنين و انتقال ادامة آنرسالت به حضرت امام حسين(ع) بهعنوان ابن اميرالمؤمنين مفهوم حكومت و رهبري جامعه اسلامي و مباني جامعهشناسي وسياسي اسلام در لقب اميرالمؤمنين احياي فرهنگ و انديشة سياسي قرآن و رسول خدا و اهلالبيت درمسألة حكومت بر مؤمنان و صالحان و حفظ آن توسط زيارت عاشورابهوسيلة ذكر لقب اميرالمؤمنين در مقابل مكتب خلفا كه حتي به خلفايفاسق و فاجر بنياميه و بنيعباس اميرالمؤمنين ميگفتند و بدينوسيلهاساس انديشة قرآني و وحياني رسول خدا را در مسألة حكومت بر صالحان ومؤمنان نابود ميكردند.مفهوم و معني امير و تسمية آن از لسان مبارك رسول خداص
ــ جابر بن يزيد گويد خدمت حضرت امام محمد باقر(ع) عرض كردم چرااميرالمؤمنين را (حضرت رسول) بدين لقب ناميدهاند؟ فرمود زيرا علي بنابيطالب مؤمنان را آذوقه علم و معرفت ميرساند مگر نشنيدهاي كه درقرآن كريم آمده است: «و نميرُ اهلنا» يعني ما مردم و ملّت خود را آذوقهميرسانيم.
ــ امام جعفر صادق(ع) نيز فرمود حضرت علي بن ابيطالب با لقباميرالمؤمنين ناميده شود زيرا علماي عاملين از علم او بهره ميبرند و علميرا كه از او ميستانند در امور به كار ميگيرند و امير از ميرة العلم است.
ــ قال رسولاللهص علي امير البررة يعني رسول خداص فرمود عليآذوقهرسان و راهبر و پرستار و مربّي و پرورشدهندة انسانهايي است كه درمقام ابرار ميباشند يعني در بالاترين مقام ايمان و تقوي' و ايثار قرار دارند.
ــ عن رسول اللهص انت يا علي اميرالمؤمنين في السماء و اميرالمؤمنين فيالارض.
طبق روايات فوق كه از فريقين نيز نقل شده است مفهوم لقباميرالمؤمنين در لسان رسول خدا و اهلالبيت علاوه بر مفهوم مديريت وحكومت و رهبري و ولايت و امامت و امارت، بهمفهوم پرستاري و پرورشمعنوي و لقمه دادن معرفتي و آذوقه رساندن معنوي و عرفاني و مربي ابرار وخاصانِ درگاه حقتعالي نيز ميباشد.
مفاهيم اخير بهقدري در روايات اهل تسنّن معتبر است كه بسياري ازعلماي اهل تسنّن در طول تاريخ اسلام، ولايت حضرت را ولايت باطني ومعرفتي و علمي و عرفاني معني كردهاند تا به زعم خود بين امارت خلفا وولايت حضرت اميرالمؤمنين تجميع كرده باشند.
زيرا از يك طرف ماجراي غدير خم كه طبق دستور وحي و توسط رسولخدا به اجرا درآمد آن اندازه آشكار و روايات آن متواتر است كه قابل انكارنيست كه رسول خدا حضرت علي ابن ابيطالب را پس از خود و حتي درزمان خود بهعنوان اميرالمؤمنين معرّفي فرموده است؛ و از طرف ديگر مقامشامخ علمي و تقواي حضرت علي و روايات بسياري از رسول خداص كهاو را برادر خود و باب مدينة علم النبي و نيز همچون «هارون من موسي»ناميده است، بهحدّي فراوان و باشكوه است كه در عظمت علمي و تقرّبمعنوي حضرت علي به رسول خدا ذرّهاي نميتوان ترديد كرد.
و لذا مفهوم لقب اميرالمؤمنين را براي حضرت علي در اين مفهومعرفاني و ملكوتي يعني راهبري باطني و قلبي و معرفتي بهكار گرفتند. منظوراز ذكر دو نكتة فوق آن است كه اثبات شود، مفهوم عرفاني امير در لقباميرالمؤمنين بهقدري معتبر و شاخص است كه در اين مورد علماي شيعه وسنّي در آن ترديدي ندارند و لذا حتي مبناي اعتقادي بسياري از علماي اهلتسنّن قرار گرفته است.
اما امير بهمفهوم ولي و رهبر و امام و حاكم و مدير و سرپرست و آمر ودستوردهنده مطلبي است كه آنقدر روشن است كه نياز به استناد ندارد وليدر عين حال اهل تحقيق را به مطالعه در مجموعة كتاب شريف الغدير تأليفمرحوم علامة اميني دعوت مينمايد تا انبوه روايات و مستندات قطعي كهتماماً از علماي اهل تسنّن از تاريخ صدور اول اسلام تا پايان دوران خلفايبنيعباس و در طول هزار سال ميباشد را ملاحظه فرمايند.
تاريخچة تسمية حضرت علي ابن ابيطالب و شأن نزول اعلام لقباميرالمؤمنين توسط رسول خدا بهدستور وحي
اين كه از اصطلاح شأن نزول استفاده شد از آنجهت است كه طبق آياتكريمة قرآن رسول خدا چنين امر مهمّي را تنها به دستور وحي و امرحقتعالي انجام داد و لذا اعلان لقب اميرالمؤمنين براي حضرت عليهمچون آيههاي قرآن كريم، داراي شأن نزول است و ذكر آن جزئي از دلايلو اعتقادات و مباني عقيدتي اسلامي ميباشد.
ــ زيد بن الجهم الهلالي گويد شنيدم امام صادق ميفرمود چون امرولايت علي بن ابيطالب(ع) نازل شد و پيغمبر فرموده بود، به لقب دراميرالمؤمنين به علي سلام كنيد. اي زيد: از جملة تأكيداتي كه خدا در آن روزبر آن دو نفر (ابوبكر و عمر) نمود، اين بود كه رسول خداص به آنها فرمود:برخيزيد و بهعنوان اميرالمؤمنين به علي سلام كنيد. آن دو نفر گفتند: ايرسول خدا اين امر از جانب خدا است يا از جانب رسولش؟ رسولخداص به آندو فرمود: از جانب خدا و رسولش. پس خداي عز و جل اينآيه را نازل فرمود: و سوگندها را پس از محكم كردنش كه خدا را ضامن آنكردهايد مشكنيد زيرا خدا ميداند چه ميكنيد (آية 91، سورة 16)
اهمّيت لقب اميرالمؤمنين در اسلامبه اهمّيت اين لقب در اسلام وقتي ميتوان هشيار شد كه در انبوهي از آياتقرآني تدبر شود كه بهعنوان مؤمنون و مؤمن و مؤمنين و ا'منوا و ايمان و ا'مَن ومؤمنات و مؤمنه و ا'منّا و تؤمنون و يؤمنون و مؤمناً و مؤمنةً و اَمِنَ در بيش ازهفتصد آيه نازل شده است.
در آن آيات كريمه ضمن بيان احكام و برنامههاي تشريعي و تهذيبي،اسرار ايمان و عنايات حقتعالي به مؤمنين و شرايط ايمان و نشانيهايمؤمنين و وظايف آنان و ويژگيهاي جامعة مؤمن و اهداف جامعة صالحان رابيان فرموده است و در مجموع تعريف جامع و هندسة وحياني و معرفتي وكمالات مؤمنين را معرّفي فرموده است.
اگر به آيات مذكور آيات ديگري را كه كاملاً در يك مجموعه از نظر مفهومو هدف قرار ميگيرند، اضافه كنيم، تعداد آيات مربوط به معرفي مؤمنينبيش از هزار و حتي دوهزار آيه ميرسد و آن آيات ديگر عبارت است ازآياتي كه با عنوان صالحين، قانتين، مقيمين الصلوة، صادقين، موقنين، متقين،مجاهدين، ابرار، و از اين قبيل نازل شده است و به مجموعة تعريف جامعمؤمنين اضافه ميگردد.
قرآن كريم در آن آيات كمالاتي حيرتآور از مؤمنين و مؤمنات ارائهميفرمايد، و فضائل را برميشمارد كه حكايت از مقام و مرتبة والاي مؤمنيندارد.
ــ اهدافي بزرگ و درازمدت براي مؤمنين و مؤمنات ترسيم مينمايد، كهحكايت از عمق انديشه و برنامههاي مؤمنين دارد.
ــ وظايفي شكيل براي مؤمنين و مؤمنات تعيين مينمايد، كه حكايت ازتوانايي و صلابت و اراده و عظمت مؤمنين دارد.
ــ شروطي سخت را در تشخيص مؤمنين و مؤمنات اعلام مينمايد، كهحكايت از كمياب بودن و برتري آنان بر ساير مسلمين دارد.
ــ اسرار شگفتآوري از باطن و پنهان وجود مؤمنين آشكار مينمايد كهحكايت از معارج روح و مراتب ملكوتي مؤمنين دارد.
مجموعة اين آيات نشان ميدهد آنكسي كه ميتواند بر مؤمنين و جامعةمؤمنين و مدينة آرماني مؤمنين امارت و امامت و رهبري نمايد واميرالمؤمنين گردد، فردي است كه از تمام اين برجستگيها برخوردار باشدو حتي خود برتر از همة آنها و ايجادكنندة همة آنها باشد و بر تمام اسرار ورموز آيات فوق آگاه باشد.
بنابراين، لقب اميرالمؤمنين در فرهنگ قرآني و وحياني اسلام تنها يككلمه سياسي نيست كه براي هر فرد حاكم در جامعه اسلامي بتوان بهكارگرفت. بنابراين آيات مربوط به مؤمنين با معرّفي ويژگيهاي مؤمنين و جامعةمؤمنين، در حقيقت ويژگيهاي اميرالمؤمنين را نيز معرّفي مينمايد. قرآنكريم با بيان ويژگيهاي مؤمنين آشكارا لقب اميرالمؤمنين را تعريفمينمايد:
لقب اميرالمؤمنين بهمعناي تمامي آن فضائل و كمالات و پرورشدهندهو هادي آن كمالات و فضايل.
لقب اميرالمؤمنين بهمعناي امير و سردار و سالار تمامي آن اهداف بزرگاسلام و مديريت معماري مدينة فاضله.
لقب اميرالمؤمنين بهمعناي راهبر و هادي و راهنماي مؤمنين در اجرايتمامي آن وظايف سنگين در تحقق آن اهداف بزرگ.
لقب اميرالمؤمنين بهمعناي مصداق و تجلّي عيني و نمونه مجسم واسوة حسنة تمام آن شروط ايمان و بهعنوان معماران مدينة فاضله.
لقب اميرالمؤمنين بهمعناي تجسّم تمامي آن اسرار و معرّفي نمونة كاملتمامي آن معارج و مراتب ملكوتي وجود مؤمنين براي راهنمايي و سرمشقمؤمنين در آيات قرآن است.
اكنون ميتوان به عظمت وجود حضرت اباعبدالله بهوسيلة زيارتعاشورا پي برد كه ميفرمايد السلام عليك يابن امير المؤمنين: يعني السلامعليك اي ميراثبر تمامي آن صفاتي كه قرآن كريم براي اميرالمؤمنينبرشمرده است!
تخصيص لقب اميرالمؤمنينآيا ميتوان باور كرد حقتعالي در قرآن كريم كه بيش از هزار آيه راجع بهمؤمنين و صالحين و متقين و جامعة آنها و وظائف آنان و شرايط آنان واهداف آنان براي تا پايان تاريخ نازل فرموده باشد ولي راجع به امير و هاديو مرشد و راهنما و راهبر و فرماندة آنان هيچ كلامي و هيچ بياني نازل نفرمودهباشد؟!
اما با تدبّر در آيات مربوط به مؤمنين و متقين و صالحين و موقنين ومستغفرين و توابين و ابرار و مجاهدين و رجال الهي و شهدا و صديقين ومقيمين الصلوة و امثالهم بهروشني ميتوان دريافت كه آيات مذكور علاوه برآنكه ويژگيهاي مؤمنين را معرفي مينمايد، دقيقاً ويژگيهاي اميرالمؤمنينرا در جامعة مؤمنين تعيين و معرفي ميفرمايد. تنها نكتهاي كه باقي ميماندتعيين مصداق اميرالمؤمنين در قرآن كريم و بيان رسول خداص است؛ ولذا آيات مربوط به اهلالبيت رسول خدا، مثل آيات تطهير و آياتذوالقرباي رسول خدا مثل آيات مودّت و يا آيات اطعام، مثل آيات سورةانسان و نيز آيات منصوص و مخصوص حضرت اميرالمؤمنين كه طبقروايات شيعه و سني اختصاصاً در شأن حضرت علي(ع) نازل شده است،مأموريت معرّفي حضرت علي بن ابيطالب بهعنوان معرفي تنها فرد و تنهامصداق اميرالمؤمنين را بهعهده دارد.
بنابراين معرّفي اميرالمؤمنين در اسلام بهوسيلة وحي و امر حقتعالي بادو معيار بزرگ صورت گرفته است.
معيار اول وجود و حضور و تجلّي تمامي فضائل و كرامات و مختصات وويژگيهاي مؤمنين در فرد تعيينشده بهعنوان اميرالمؤمنين.
معيار دوم معرّفي او توسط شخص رسول خدا از جانب وحي و بهدستورحقتعالي بهعنوان اميرالمؤمنين.
و اما در مورد معيار اوّل يعني تعيين كسي كه داراي تمامي فضائل وكرامات و مختصات و ويژگيهايي باشد كه در تمامي بيش از هزار آية قرآنكه در شأن مؤمنين و متقين نازل شده است، بهعنوان اسوه و نمونه كاملباشد، آيا غير از علي بن ابيطالب كس ديگري ميتواند باشد؟ حتي اگرتمامي كرامات و مناقبي كه روايات اهل سنّت در مورد سه خليفة اول نقلكردهاند را بدون تدبّر در مفاهيم آنها و بدون تحليل و بررسي روات و انگيزه واهداف راويان آنها، بپذيريم نيز اگر تنها به ويژگيهايي كه از طريق اهل سنّتدر شأن و مقام حضرت علي بن ابيطالب از جانب رسول خداص و سايرصحابة رسول خدا نقل شده است اكتفا كنيم باز هم آيا كسي بهجز علي بنابيطالب را ميتوان شايسته عنوان اميرالمؤمنين در تطبيق با آيات قرآن كريمدر مورد مؤمنين و صدّيقين و متقين و امثال آن معرّفي نمود؟!
دهها آيه بهروايت علما و شيعه و سنّي در شأن حضرت علي بنابيطالب نازل شده است.
مثل آيات نفس النّبي و آيات و شاهدٌ منه و آيات الّذي عنده علمالكتاب و آيات المؤمن آيات السابقون و آيات المؤمن المجاهد و آياتصالح المؤمنين و آيات اذن واعيه و آيات خير البريه و آيات خصمالكفار و آيات الهادي و آيات الذي يشري نفسه و آية تبليغ ولايت وامامت علي(ع) رواياتي كه در شأن اهلالبيت نازل شده است مثل آيةتطهير و آيات سورة انسان و آيات المتصدق و دهها آيه ديگر كه در شأنحضرت علي آمده است.
آيات مربوط به مودة في القربي و يقيناً طبق روايات معتبر شيعه و سنيعلي بن ابيطالب جزء اهلالبيت رسول خدا ميباشد و شامل آيات مذكورميگردد. آيات بسياري ديگر نيز وجود دارد كه مستقيماً و يا غيرمستقيم درشأن علي بن ابيطالب نازل شده است، يا اشاره به حقانيت او دارد و يامفاهيم آن آيات تنها با سيرة طيبة علي بن ابيطالب تطبيق مينمايد. اگرتمامي آيات فوق را يكجا در نظر بگيريم آيا احدي بهجز علي بن ابيطالبدر روي زمين و در طول تاريخ باقي ميماند كه بتواند بهعنوان اميرالمؤمنينمصداق آيات مذكور باشد؟!
در اينجا ميتوان به عظمت وجود حسين بن علي نيز پي برد كه زيارتعاشورا حضرت امام حسين را بهعنوان ابن اميرالمؤمنين زيارت مينمايد وعرض سلام ميكند. اما در مورد معيار دوم يعني ميراثبر تمامي آن آيات وبينات الهي كه در مورد اميرالمؤمنين نازل شده است مصداق شخصاميرالمؤمنين توسط رسول خدا بنا به دستور حقتعالي آيا بهجز علي بنابيطالب كسي را سراغ داريم كه رسول خدا او را بهعنوان اميرالمؤمنين و بالفظ اميرالمؤمنين معرّفي فرموده باشد؟!
آيا در تمامي روايات اهل تسنن حتي يك روايت موثق و مورد اعتمادعلماء اسلام وجود دارد كه رسول خدا بهجز علي بن ابيطالب را بهعنواناميرالمؤمنين معرّفي فرموده باشد و مؤمنين را امر به اطاعت و ولايت اونموده باشد و او را رسماً بهعنوان رهبر و هادي و مرشد و امير مؤمنان تعيينكرده باشد و مؤمنين و مؤمنات و صحابه را امر به بيعت با او نموده باشد؟
حتي در زمان خليفة اول بههيچوجه از طرفداران او كسي جرأت نكرد بهاو اميرالمؤمنين بگويد و نيز هرگز خودش را بهعنوان اميرالمؤمنين معرّفينكرد.
اما در عرف جامعة اسلامي بهعلت آن كه حضرت رسول اكرم جانشين وخليفة خود را در غدير خم بهعنوان اميرالمؤمنين معرّفي فرمود بعد از فوتخليفة اول كمكم بعضي از صحابه به عمد يا از روي سهو به فرد خليفةمسلمين نيز اميرالمؤمنين گفتند كه البته چنين عملي هرگز توسط رسول خداتأييد يا پيشنهاد نشده است، و حتي طبق روايات معتبر از فريقين اين لقبيعني اميرالمؤمنيني توسط رسول خدا تنها به علي بن ابيطالب اختصاصداده شده است.
بنابراين عبارت السلام عليك يابن امير المؤمنين در زيارت عاشورابهمعني آن است كه ميفرمايد:
السلام عليك اي ميراثبر عظمت و علوم و معارف كسي كه اسوة كاملتمامي آيات قرآن و مصداق تمامي كمالات مطرح شده در مورد انسان مؤمنو موقن و متقي و... ميباشد.
السلام عليك اي ميراثبر علم و معارف و كهكشانهاي اسرار و معرفتكسي كه رسول خدا جز او را بهعنوان مصداق و شايستة لقب اميرالمؤمنينباشد نيافت.
اميرالمؤمنين بهمعني سلطنت و هدايت تكويني عالمدر گذشته و در بحث مفهوم واژة امير طبق روايات شريفه توضيحات دادهشد كه واژة اميرالمؤمنين، به معناي آن است كه تمامي مؤمنين را (يعني تاروز قيامت) تغذية معرفت براي رشد و پرورش ايمان و تربيت الهي مينمايدو اين هدف بدون سلطنت و هدايت تكويني ممكن نخواهد بود. زيرا مؤمنو شيعيان هزار سال و چند هزار سال بعد از زندگي ظاهري حضرت مولي كهمورد عنايت حضرت قرار ميگيرند، چگونه ميتوانند از افاضات و عناياتحضرت امير بهرهمند شوند جز آن كه يقين داشته باشيم كه حضرتاميرالمؤمنين داراي سلطنت و هدايت و عنايت تكويني ميباشد. يعني تمامعالم به اذن حقتعالي در چنگ قدرت او است و او پس از شهادت دارايسلطنت مطلقه و رزق بيحساب ميگردد تا بتواند تمامي اجزاء حيات را درجهت تحقق عنايات خود به مؤمنين حقيقي و خالص بهكار گيرد.
رواياتي از رسول خدا فرمود آنان كه علي را دوست ندارند و كينة علي رابه دل دارند حرامزاده و زنازاده هستند. اين فرمايش رسول خدا بهقدري درفضاي مدينه و صحابة رسول خدا تكاندهنده بود، كه بسياري از صحابهخدمت حضرت مولي' علي بن ابيطالب ميرسيدند و به حضرت امير اظهارعلاقه و ارادت ميكردند تا ثابت نمايند كه زنازاده نيستند و حتي مايل بودندقلب خود را در اين زمينه بيازمايند تا مطمئن شوند كه حرامزاده نميباشند!
اين بدان معني است كه مسائل تكويني حتي مثل انعقاد نطفه كه مثلاًدهها سال قبل از مسلمان شدن صحابه شكل گرفته است در ارتباط با محبّتو ولايت علي بن ابيطالب نقش دارد.
يا اين روايت كه فرمود يا حارُ همدان مَن يُمُت يَرَني. يعني حضرت مولياميرالمؤمنين به حارث هَمْداني فرمود: اي حارث هركس در هر كجا و در هرزمان كه بميرد شب اول قبر (يا بهتر است بگوييم شب اول مرگ) مرا خواهدديد و اگر به ولايت من اعتقاد داشته باشد، به شفاعت من نايل خواهد شد.كه شاعر محتواي روايت مذكور را در مصراع فوق خلاصه كرده است.
ــ روايات بسياري موجود است كه در آنها از قدرت و سلطنت تكوينيحضرت مولا بر عالم پرده برميدارد.
ــ اما از همه مهمتر اهداف و اسرار و نكاتي در آيات قرآن موجود استكه تحققبخشي آن در مورد مؤمنين و پرورش مؤمنين بر اساس آن اهداف واسرار و دقايق وحياني، بدون سلطنت تكويني محال و ناشدني است.
زيرا اوّلاً تحقق آن آيات محدود به زمان حيات ظاهري اميرالمؤمنيننميشود بلكه مربوط به صدها سال بعد نيز ميباشد. بنابراين اگر سلطنتتكويني در كار نباشد قبل از به دنيا آمدن حضرت مولي و بعد از شهادتحضرت مولي'، چگونه تمامي اموات در اوّلين شب مرگ خود به شفاعتحضرت مولي خواهند رسيد؟
بنابراين مفهوم السلام عليك يابن اميرالمؤمنين به معني آن است كهميفرمايد:
السلام عليك اي كه فرزند سلطان عالم، و حاكم بر اين عالم هستي ازمرده و زنده و اين سلطنت را نيز به ميراث خود افزودهاي.
اميرالمؤمنين به معني ادامة رسالت و هدايت (تشريع)همانگونه كه قبلاً ذكر شد بيش از هزار آيه در قرآن كريم از جانب حقتعالينازل شده است كه ويژگيهاي آرمانشهر و مدينة فاضلة اسلامي و مردمتربيت شدة ايماني و الهي و وظائف آنها و اهداف اجتماعي و سياسي وتربيتي آن جامعه را معرّفي ميفرمايد.
بديهي است كه آن اهداف و آن شرايط و آن ويژگيها و آن وظايف درزمان رسول خداص كه عربها تازه به اسلام روي آورده بودند و طبقفرمايش قرآن كريم ايمان هنوز در قلبشان رسوخ نكرده بود نميتوانستمحقق شود. بلكه تمامي آن آيات نشان ميدهد كه دهها و بلكه صدها سالبايد طول بكشد تا با رهبري و مديريت و تدبير و ولايت تكويني و تشريعي وبا وجود و حضور دائم سرور و سالار و سرمشق جامعه اسلامي، آن شرايط وويژگيهاي قرآني و وحياني در جامعة اسلامي متجلّي گردد.
وجود آن هزار آيه به معني آن است كه رسالت و امامت رسول خدا ومديريت و رهبري حضرتش بايد ادامه داشته باشد تا آن اهداف قرآني درجامعة اسلامي محقق گردد.
بنابراين لفظ اميرالمؤمنين، تنها بهمعني حكومت كردن يك فرد بهجايرسول خدا در فضاي سياسي آن روز نيست. بلكه معرّفي فرد خاص برايتداوم اجراي برنامههاي ارشادي و تربيتي قرآن براي هدايت و رشد جامعهاسلامي است تا با استمرار هدايت و ارشاد و تداوم مديريت اجرايي وامامت امت اسلامي، ويژگيها و وظائف و اهداف بلندي كه در قرآن كريمبراي مؤمن و جامعة مؤمنين و متقين و مصلحين طرح شده است محققگردد.
متأسفانه شوراي ثقيفه با دلايل سياسي و خلفاي اموي و عباسي هريكبا انگيزههاي ظالمانه و غاصبانه و با فهم محدود خود از قرآن و اسلام،اميرالمؤمنين بودن و خلافت رسول خدا را موضوعي سياسي و در حدّحكومت و فرمانروايي سياسي تلقي كردند و لذا مانع از مديريت و راهبريجامعة اسلامي توسط اهلالبيت رسول خدا شدند و نگذاشتند كه امامت وولايت و رهبري و مديريت اهلالبيت رسول خداص اجراي برنامههايتربيتي و قرآني بعد از رسول خدا تداوم يابد و معارف و معارج و اهداف وبرنامههاي قرآني در سطح جامعه و يا امّت اسلامي محقق و متجلي شود.
روايات زيادي از رسول خدا در طول حيات و سيرة طيبهاش وجود داردكه از ضرورت تداوم رسالت و اجراي برنامههاي قرآني در جامعه اسلاميتوسط اهلالبيت خود خبر ميدهد و حتي در مورد دوازدهمين جانشينخود بهنام حضرت مهدي مطالب و فرمايشات زيادي دارد كه او حركترسالت و امامت رسول خدا را در تحقق برنامههاي قرآن و تشكيل آرمانشهراسلامي پيگيري مينمايد. اين روايات در منابع عامه و به نقل از علمايبزرگ اهل سنّت آن اندازه زياد است كه نيازي به اثبات ندارد.
يكي از پيامهاي آيات مربوط به مودت با ذي القربي يعني اهلالبيترسول خدا همين است كه قرآن كريم ميفرمايد اي رسول ما بگو آنگاهرسامت من اجر و پاداش و ثمره و ميوه خواهد داشت كه با اهلالبيت منمودت كنيد و دست خود را در دست ايشان بگذاريد و از هدايت ايشان بهرهگيريد تا برنامهها و اهداف جامعة آرماني قرآن و رسالت من محقق گردد.
آيات قرآني مودت با اهلالبيت و روايات شريف رسول خدا مجموعاًبيانگر آن است كه خلافت و مفهوم اميرالمؤمنين بودن در معني حكومت وفرمانروايي يك يا چند فرد خلاصه نميشود تا بهوسيلة شورا يا بهوسيلةرفراندم يا بهوسيله اجماع صحابه و اجماع مسلمين حلّ و فصل شود. بلكهمفهوم اميرالمؤمنين بهمعناي آغازگر اجراي پروژهاي است كه بايد بهوسيلةآن نهتنها جامعه اسلامي بلكه بايد كل تاريخ و كل جامعة جهاني اصلاحشود!
به همين دليل است كه ميبينيم حضرت اباعبدالله الحسين در بيانفلسفة قيام خود ميفرمايد اِني خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي، يعني قياممن بهدليل مأموريت من است كه در ادامة رسالت و امامت جدّم رسول خداو در راستاي ايجاد اصلاحات و نفي انحرافات در امّت جدّم ميباشد.
حضرت امام حسين(ع) كه ميفرمايد اني خرجت لطلب الاصلاح في امّةجدّي، منظورش نيمهتمام ماندن پروژه تحقيق انديشههاي قرآني است كه دربيش از هزار آية قرآن مطرح شده است.
تحقق آياتي كه برنامههاي تربيت و تهذيب و پرورش و رشد فردي ودروني مؤمنين را تبيين ميفرمايد تحقق آياتي كه برنامههاي لازم براي رشدمعرفت اجتماعي و عمومي جامعة اسلامي و توسعة حقيقي و ارزشي وتوسعة انديشههاي قرآني را در جامعه تبيين فرموده است.
تحقق آياتي كه برنامههاي لازم براي سياست خارجي جامعه اسلامي وبرخورد با متجاوزين و سلاطين و امپراطوران و جهانخواران عالم را تبيينفرموده است.
تحقق آياتي كه برنامههاي لازم براي هدايت يا حذف نيروهاي منافق،احمق و بيشعور (لايشعرون) نفهم (صم بكم عمي فهم لايرجعون) و كور دل وناشنوا و سنگدل را تبيين فرموده است.
تحقق آياتي كه روابط داخلي مؤمنين با يكديگر به نحو احسن و سازندهرا تبيين فرموده است. خلاصه آنكه حضرت اميرالمؤمنين مأمور شده بود تابا امارت خود و رهبري خود و مديريت خود بر مؤمنين تمام آيات مذكور رامحقق نمايد.
و چون بعد از رحلت رسول خدا از همان ابتدا در مسير حركت جامعةاسلامي بهسوي آرمانشهر و مدينة فاضلة مؤمنين انحراف حاصل شده بودو تا زمان امام حسين با حكومت امثال معاويه و يزيد انحرافات جامعه ازمسير قرآني به بدترين شكل خود رسيده بود، جامعه نياز به اصلاحاتحسيني طبق دستور قرآن داشت و اينكه حضرت اباعبدالله الحسين فرمود«اني خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي» به همين دليل است.
بنابراين توضيحات مفهوم السلام عليك يابن اميرالمؤمنين در زيارتعاشورا بهمعني آن است كه ميفرمايد: السلام عليك اي بزرگواري كه تداوموظائف و برنامههاي اصلاحي اميرالمؤمنين را به ارث برده و بر دوش داري.السلام عليك اي فرزندي كه پروژه هدايت و امامت و ولايت و مديريت وراهبري امت اسلامي و جهان را از پدرت به ارث برده و وظيفه سنگين تحققآرمانهاي الهي را بر دوش داشتهاي.
در اينجا و بر اساس توضيحات قرآني و روايي فوق ميتوان متوجه شدكه عنوان اميرالمؤمنين نميتواند تنها يك عنوان سياسي باشد تا آن را برايهركس كه به هر دليل بر سرنوشت جامعة اسلامي حاكم شده است، استفادهنمود. لذا خلفاي بنياميه و بنيعباس با ظلمها و فسادهاي خويش نشاندادند كه نهادن نام و عنوان اميرالمؤمنين بر غير از اميرالمؤمنين حقيقي كه ازجانب رسول خدا و طبق دستور حقتعالي ابلاغ شده بود، چه مصائب وعقبماندگيهاي بزرگي براي جامعة اسلامي و نسلهاي بسيار در تاريخاسلام پديد آورده است. آنچنان كه امروز در مقابل جامعه جهاني،عقبماندهترين امّتها بهلحاظ علمي و تكنولوژيكي و سياسي و اقتصادي وتحقيرشدهترين ملّتها، ملتهاي مسلمان ميباشند. زيرا هزار و چهارصدسال است كه نگذاشتند اميرالمؤمنين حقيقي يعني علي بن ابيطالب واهلالبيت رسول خدا يعني ائمه معصومين: جامعه مسلمين را هدايتو مديريت و رهبري نمايد.
اميرالمؤمنين بهعنوان اساس و مباني انديشة سياسي اسلاممباني حكومت و مديريت و رهبري و فرماندهي و انديشة سياسي اسلام ازمباني و اهداف و برنامههاي اصولي و اساسي قرآن آيات مربوط مؤمنين وجامعة مؤمنين و برنامههاي مؤمنين سرچشمه ميگيرد و از آن برخاستهميشود.
برنامههاي سياسي و مديريتي و كلان جامعة اسلامي نيز بر اساساهداف و برنامههاي اصولي قرآن يعني برنامههاي مؤمنين و جامعه مؤمنين واهداف آن طرّاهي ميگردد.
بنابراين مديريت و رهبري و حكومت سياست در اسلام يعني هدايت ورهبري جامعة مؤمنين در جهت تحقق اهداف قرآني و برنامههاي مؤمنين ودستورات حقتعالي براي سعادتمند كردن مؤمنين و تشكيل جامعة آرمانيمؤمنين انتخاب عنوان اميرالمؤمنين براي مديريت و رهبري و حكومتاسلامي از طرف رسول خدا و بنا به دستور وحي داراي همين تناسبميباشد. اميرالمؤمنين يعني مرشد و راهنما و مربّي و هادي و مدير وفرمانده و پرستار و قافلهسالار جامعة مؤمنين.
عنوان اميرالمؤمنين كلمة رمز و خلاصه فشردة تمام انديشههاي سياسيو حكومتي و مديريت در جامعه اسلامي است. عنوان اميرالمؤمنين مفاهيمسياسي زير را در خود مستتر دارد:
ماهيت حكومت بايد بر اساس اصل اميرالمؤمنين باشد يعني بايد براساس اجراي برنامة مؤمنين و تحقق جامعة آرماني مؤمنين شكل بگيرد. امير و فرمانده و مدير و رهبر جامعه اسلامي بايد بر اساس اصلاميرالمؤمنين باشد يعني داراي تمامي شرايط قرآني و ويژگيهاي مؤمنين كهمذكور در قرآن است باشد. رهبري جامعه مسلمين خود بايد بر اساس اصل اميرالمؤمنين باشديعني فردي برتر و نمونه و اسوه در دارا بودن بالاترين مراتب آگاهي و تواناييو شرايط مؤمنين باشد يعني امير البرره و خير البشر باشد. انتخاب مديريت و رهبري و حاكم جامعه السلامي نبايد متضاد بااصل اميرالمؤمنين باشد يعني رهبر جامعة اسلامي نميتواند با انگيزههايسياسي و دلايل سياسي و شورا و دموكراسي و رفراندم و اكثريت و از اينقبيل انتخاب شود. رابطة حكومت و مردم بايد بر اساس اصل اميرالمؤمنين باشد يعني براساس تحقق برنامههاي جامعة آرماني مؤمنين در قرآن باشد. برنامههاي سياست داخلي و خارجي حكومت بايد بر اساس اصلاميرالمؤمنين باشد يعني بايد بر اساس برنامههاي حركت بهسوي تحققجامعة آرماني مؤمنين باشد.اين عبارت زيارت عاشورا يعني السلام عليك يابن اميرالمؤمنين يعنيالسلام عليك اي امامي كه انديشههاي سياسي اسلام در تشكيل جامعةآرماني مؤمنين را از اميرالمؤمنين ميراث بردهاي و در جهت تحقق آنهاحركت ميكني.
تضاد در ماهيّت مكتب سياسي خلفا
ويژگيهايي كه قرآن كريم دربارة مؤمنين و جامعة مؤمنين در بيش از هزار آيهمعرفي ميفرمايد، اثبات مينمايد كه اميرالمؤمنين كسي بايد باشد كه تماميآن ويژگيها را در بالاترين سطح دارا باشد زيرا اميرالمؤمنين فقط بهمعنيحاكم شدن بر جامعة مؤمنين نيست تا بتوان با انتخابات از بين مؤمنين يكيرا انتخاب كرد، بلكه اصليترين معني اميرالمؤمنين همانها است كه رسولخدا در بيانات و فرمايشات مختلف خود فرموده است يعني بايد مانندپرستار و پرورشدهنده تمامي مؤمنين و بالاخص برترينهاي آنان را پرورشدهد و به قلههاي كمال برساند و نيز بايد مانند رسول خدا جامعة اسلامي رابهسوي حقيقت قرآن و حقيقت اسلام راهنمايي كرده و بهسوي مدينةفاضلهاي كه قرآن كريم از جامعة اسلامي در نظر دارد هدايت و راهنماييكند. لذا بايد عالمترين و عارفترين مردم به اسرار قرآن باشد و از طرفي بايدجامعة اسلامي را از دقايق و لطائف حركت دشمن و ضربههاي اساسي وپيچيده و مخفيانه شيطان و كمينهاي شيطان آگاه ساخته و محفوظ بدارد ولذا بايد آگاهترين مردم در شناسايي و مبارزه با انحرافات و اسرار حركتشياطين بوده و در عين حال شجاعترين و قويترين فرد مؤمنين در مبارزه ودرگيري با دشمنان اسلام و جنود شيطان باشد.
اما فردي كه با آراء عمومي و يا شورا آن هم شورايي مثل شوراي ثقيفهكه در آن علي و سلمان و ابوذر و ابنعباس كه عالمترين صحابه بودند وجودنداشتند و يا شوراهاي بعد از خليفه اول و دوم انتخاب شود، محال است كهويژگيهاي مذكور در او جمع باشد. زيرا آراء عمومي و بهاصطلاح اجماعاست و با انگيزههاي سياسي مثل پرهيز از فتنه و آشوب و يا مصلحت و ياشورا نميتواند معيار و مبناي شناخت براي شناسايي و انتخاب بهترينمؤمنان و آگاهترين آنان به مبارزه با شياطين و قويترين آنان در تحققبخشيدن فرامين قرآن باشد و اعضاي شوراي ثقيفه كه اين نشانهها و دلائل ومعيارها را بارها از رسول خدا شنيده بودند، خوب ميدانستند كه در جمعخود چنين كسي يافت نميشود و لذا به دلايل سياسي براي معيار انتخابخليفه روي آوردند مثل شورا و اجماع و پيشگيري از آشوب. لذا بعد ازخليفة اول كه تقريباً اوضاع به نفع شوراي ثقيفه تثبيت شده بود و مخالفيننيز سركوب شده بودند و بالاخص حضرت فاطمة زهرا(س) شهيده شده بودبراي كسب اطاعت جامعه از فرمان خليفه، از عنوان اميرالمؤمنين در زمانخليفه دوم به بعد استفاده شد.
زيرا در آن زمان حتي يك روز از رحلت رسول خداص بيشترنميگذشت، و نيز از زمان تعيين و معرفي اميرالمؤمنين توسط رسول خدا درغدير خم زمان كوتاهي گذشته بود و نيز مباني سياسي اسلام براي همگانروشن بود.
و همگان ميدانستند كه مباني حكومت و سياست و جامعهشناسياسلامي را شرع مقدس اسلام و حكم خدا يعني قرآن و سنّت رسول خداتعيين ميكند و اين موضوع آنقدر روشن و در جامعه مسلّم بود كه اعضايشوراي ثقيفه وقتي خليفة اول را انتخاب كردند، متوجه بودند در آن شرايطزماني، قول چنين فردي و حكم و فرمان چنين فردي با توجه به اين كه ازطرف خدا و رسولش تعيين نشده بود، نميتوانست مشروعيت داشته باشد.لذا عليرغم آن كه مباني مشروعيت سياسي خود را از شورا و اجماع يعنيدموكراسي و مردمسالاري و تكثرگرايي گرفته بودند، عنوان خليفة رسولخدا را بر او نهادند تا عمل آنها در جامعه رنگ ديني داشته باشد.
البته بسيار مايل بودند كه براي خليفة اول از عنوان اميرالمؤمنين استفادهكنند ولي اوّلاً جامعة آن روز كاملاً حساس بود و واقعة غدير خم در سالگذشته كه علي بن ابيطالب بهعنوان اميرالمؤمنين توسط رسول خدا معرّفيشده بود را همه به خاطر داشتند و اگر براي خليفة اول از عنوان اميرالمؤمنيناستفاده ميشد، متهم به بدعت و تخلّف از فرمان خدا و سنّت رسول خداميشدند.
ثانياً انتخاب عنوان اميرالمؤمنين با مفاهيم و شرايط بيش از هزار آيةقرآن كه در مورد امتيازات مؤمنين و متقين و ابرار بود ميبايست تطبيق نمايدو بديهي بود كه اميرالمؤمنين بايد واجد جميع آن امتيازات باشد تا امير آنمؤمنين شود ولي خليفة اول به نصّ صريح صحابه رسول خدا حتي اعضايشوراي ثقيفه جامع چنين درجات عرفاني و علمي و ملكوتي نبود و لذا درهيچيك از استدلالات خليفة دوم و خليفة سوم و ساير اعضاي شوراي ثقيفهو حتي در هيچيك از استدلالات طرفداران شوراي ثقيفه براي توجيهانتخاب خليفة اول، امتيازات الهي و برتري علمي و ملكوتي او بر سايرصحابه مثل علي يا سلمان مطرح نشد و جملگي تكيه بر اجماع و پرهيز ازفتنه داشتند. حتي شخص خليفة اول نيز چنين ادعايي نداشت و جملة«قلّدوني ما قلّدتُ» عبارت معروف او بود كه بهمعني تكيه او بر مبانيمردمسالاري و دموكراسي بود؛ نه قرآن و سنت رسول خدا.
البته از سابقة اسلام و يار غار بودن با پيامبر و پدر عايشه امالمؤمنينبودن و امثال آن در كتب عامه مقاماتي براي خليفة اول مطرح شده استولي اين بدان معني نبود كه خليفة اول با نص صريح رسول خدا بهعنواناميرالمؤمنين معرفي شده باشد. همچنين خليفة اول جامع شرايطي نبود كهدر بيش از هزار آيه كه مربوط به شرايط ايمان و تقوي در شأن مؤمنين و متقيننازل شده است و لذا شوراي ثقيفه جرأت نميكردند كه نام اميرالمؤمنين براو نهند و شخص خليفة اول نيز هرگز اجازه نداد براي او از چنين عنوانياستفاده شود.
اما در طي مدّت خلافت خليفة اول متوجه شدند كه بدون داشتن نصّفرمايش رسول خدا مبني بر انتصاب خليفة اول به خلافت، داشتن عنوانخليفه بهتنهايي نميتواند براي حكومت او مشروعيت بياورد.
بنابراين ماهيت در مكتب سياسي و مباني آن تضاد كاملي برقرار است.
زيرا از يك طرف براي آن كه مخالفت با سنّت رسول خدا در انتخاباميرالمؤمنين و مخالفت با نصّ صريح حاكم انتصاب حضرت مولي توسطرسول خداص توصيه شود، دلايل دموكراسي و مصلحتگرايي و شورا وپيشگيري از فتنه و اجماع امّت مطرح ميگردد و بهعنوان مبناي مكتبسياسي خلفا مطرح ميگردد. و از طرف ديگر عليرغم آن كه مباني انتخابخلفا غير از قرآن و حكم رسول خدا معرفي ميشود، و عنوان اميرالمؤمنينبهره گرفته ميشود در حالي كه نه آيات قرآن كه در بيش از هزار آيه، تعريفمؤمن و مؤمنين و جامعة مؤمنين را ارائه فرموده است، شخصيت خلفا راتأييد مينمايد و نه انتصاب خلفا توسط رسول خدا تأييد شده است.
اين در حالي است كه شورا و دموكراسي و رفراندم (اجماع امّت) ومصلحت و پيشگيري از فتنه و وفاق ملّي ماهيّتي كاملاً متفاوت و حتيمتضاد از مفهوم و ماهيّت و حقيقت عنوان اميرالمؤمنين دارد.
زيرا عنوان اميرالمؤمنين داراي ماهيت و حقيقت كاملاً علمي، عرفاني،اخلاقي، شرعي، قرآني و وحياني و معرفتي دارد. اين عنوان خاص انتخابفردي براي تربيت جامعة اسلامي بهسوي جامعة مؤمنين و متقين و بهسويجامعة آرماني قرآن است. ولي شورا و پيشگيري از فتنه و اجماع و مصلحتو دموكراسي و وفاق ملي و تكثرگرايي سياسي ماهيّتي زميني دارد كه حتيدر جوامع كفر و ملّتهاي كافر قابل اجرا است. تضاد كامل در بين اين دوماهيت دمكراسي و شورا با عنوان اميرالمؤمنين آنگاه آشكار ميشود كه درحقيقت و ماهيت عنوان اميرالمؤمنين صفاتي نهفته است كه هيچكس جزفرد حائز شرايط نميتواند به آن سمت منصوب شود و معيار انتخاب فردحائز شرايط، انتخابات نيست شورا نيست رفراندم نيست، مصلحت نيست،بلكه دارا بودن امتيازات خود فرد است كه موجب ميگردد قرآن او را تأييدنمايد چه مردم او را انتخاب كنند و چه نكنند.
امّا ماهيت شورا و مصلحت و دموكراسي و آراء عمومي در مكتب خلفاخودبهخود موجب ميشود تا هر كس كه با ياري ديگران بتواند نظر اكثريترا به خود معطوف نمايد، و بر جامعه مسلّط شود و حكومت نمايد اگرچهحقيقتاً داراي امتيازات لازم و معرفيشده توسط قرآن كريم و رسولخداص براي هدايت جامعه اسلامي به سوي آرمانشهر قرآني نباشد!وجود همين تضادر در مكتب سياسي خلفا، موجب گشت كه رنگ شورا ومصلحت و اكثريت كه نماد سياست است بر رنگ عنوان اميرالمؤمنين كهنماد قرآن و ديانت است چيره شود و لذا هزار و چهارصد سال اسلام وجامعة اسلامي دچار ظلم خلفاي بنياميه و بنيعباس و سلاطين و خلفايعثماني و ديگر حكام ظلم و جور گردد.
احياي فرهنگ و انديشة سياسي قرآن و رسول خدا و اهلالبيتتوجه و تأكيد زيارت عاشورا در انتخاب لقب اميرالمؤمنين در زيارت عاشوراموجب ميگردد تا تمامي انديشه و فرهنگ و مباني سياسي و جامعهشناسيقرآن و اهلالبيت احيا شده و زنده بماند. زيرا ظلمها و جنايات و فسق وفجوري كه خلفاي بنياميه و بنيعباس و آخرين آنها خلفاي عثماني در تركيهدر مسند رسول خداص ظاهر كردند موجب شد كه براي اسلام و قرآن وآبرو و عزت عنوان اميرالمؤمنين را در جهان و تاريخ به تاراج گذاشتند و لذادر پايان تاريخ حكومت خلفا اعمّ از بنياميه و بنيعباس و آخرين آنهاخلفاي عثماني، بيمحتواترين و بيآبروترين عنوان سياسي در جهان اسلامو تاريخ جهان عنوان اميرالمؤمنين شده بود بهطوري كه حتي رؤسايكشورهاي اسلامي مانند آلسعود در عربستان سعودي و حكام و سلاطينشيخنشينهاي عربي و پادشاهان اردن و يا رؤساي جمهور عراق و مصر وپاكستان و اندونزي مايل نيستند از عنوان اميرالمؤمنين براي خود استفادهكنند. عدم تمايل رؤساي كشورهاي اسلامي و پرهيز آنها از استفاده از عنواناميرالمؤمنين بدان جهت نيست كه خود را از يزيد بن معاويه قاتل فرزندرسول خدا و نوة ابوسفيان و هند جگرخوار بهلحاظ تعهّد سياسي و حتيديني كمتر بدانند و يا آن كه لياقت و شايستگي خود را كمتر از خلفايعثماني بدانند بلكه پرهيز آنها در استفاده از عنوان اميرالمؤمنين آن است كهخلفاي گذشته آبرويي براي اين عنوان در تاريخ نگذاشتهاند و استفاده از اينعنوان جز نشان تحقير و زنده كردن خاطرات مأيوسكنندة مسلمين از تاريخزندگي اميرالمؤمنينهاي قلاّبي چيز ديگري به ارمغان نخواهد آورد.
اين در حالي است كه طبق مباني سياسي و انديشة سياسي مكتب خلفاهركسي كه با شورا و اجماع اكثريت و مصلحت و پيشگيري از فتنه به رياستو زعامت جامعة اسلامي انتخاب شود، نام خليفة رسول خدا و عنواناميرالمؤمنين دارد و لذا طبق انديشه و مباني سياسي مكتب خلفا، پادشاهانآلسعود، و پادشاهان اردن و مراكش و رؤساي جمهور مصر و عراق وافغانستان و پاكستان و اندونزي و حكام و سلاطين شيخنشينهاي حوزهخليج فارس همه و همزمان! خليفة رسول خدا و اميرالمؤمنين در جامعةاسلامي هستند. هرچند برخي از آنها داراي پروندهاي سياه از گناه و خيانتو فساد و ظلم و سازشكاري با كفار و حتي جاسوسي و دستنشاندگي براييهود و امريكا و ائمة الكفر باشند!
اينها نشاندهندة آن است كه عنوان اميرالمؤمنين عنواني است كه درجهان اسلام با ظلمها و گناهان و فسق و فجورهاي اميرالمؤمنينهاي قلاّبيهمچون ديگر آثار باستاني به فراموشي سپرده شده است و حضور و دواماين عنوان را فقط بايد در خاطرات و اوراق تاريخ مشاهده كرد. اما زيارتعاشورا بر احيا و محافظت از اين لقب شريف تأكيد تام دارد و بر آن اصرارميورزد. زيرا براي احيا و محافظت از اين لقب شريف دلايل زيادي وجوددارد كه در زير به چند نمونه از آنها اشاره ميگردد:
لقب اميرالمؤمنين بخشي از سنّت رسول خدا است كه طبق دستوروحي انجام شده و آياتي از قرآن كريم در شأن آن نازل شده است و لذا مثلتمام بخشهاي قرآن و اسلام و سيره و سنت رسول خدا بايد حفظ و احياشود و البته بايد مراقبت شود كه هر فاسق و فاجري دوباره در سوءاستفاده ازآن طمع نكند. لقب اميرالمؤمنين عنواني است كه تمامي عاشقان قرآن كه در آرزويتحقق آيات قرآني در مورد مؤمنين و جامعة مؤمنين و آرمانشهر قرآني بهسرميبرند را متوجه امير و قافلهسالار و تنها فردي مينمايد كه فقط ورود ازدروازة هدايتهاي او آنان را به آرزوي خود ميرساند.زيرا تنها او است كه باب مدينة علم النبي است زيرا تنها او است كه وجهالله الذي اليه يتوجه الاولياء است، زيرا تنها اوست كه امير البررة و خير البشراست؛ زيرا تنها اوست كه مسلمين را بعد از 1400 سال فاصله ميتواند واردمدينة علم النبي نمايد و آنان را با اعماق و اسرار و كهكشانهاي معارفرسول خداص آشنا نمايد و تنها اوست كه به اين عنوان اعتبار و آبرو وايمان و معرفت و عزت ميبخشد.
لقب اميرالمؤمنين سند انتقال تمامي علوم و معارف محمديهص وسند انتقال معارف قرآن بهوسيله رسول خدا به حضرت علي بن ابيطالباست. لقب اميرالمؤمنين سند خلافت و جانشيني رسول خدا توسطحضرت علي(ع) است. لقب اميرالمؤمنين سند تداوم مأموريت رسول خدا در هدايت امّتاسلامي و جهان بشريت ميباشد. لقب اميرالمؤمنين سندي است كه ثابت ميكند حضرت علي بنابيطالب جامع جميع صفات و كمالاتي است كه در بيش از هزار آية قرآنكريم در شأن مؤمنين و متقين و صالحين و مجاهدين و موقنين و ابرار و...آمده است و آنان كه مايلاند تا بدانند اميرالمؤمنين در اسلام بايد داراي چهصفاتي باشد، بايد به آن هزار آيه در قرآن كريم كه صفات مؤمنين و متقين وابرار را شرح ميدهد مراجعه نمايند. لقب اميرالمؤمنين سند رسمي و خلاصه و كليد مباني انديشة سياسيو اجتماعي و حكومتي اسلام است. لقب اميرالمؤمنين معرفيكننده فردي است كه ايتام آل محمدصيعني عاشقان اسلام نامب محمديص و عاشقان معارف قرآني بايد از«ميره» يعني پرستاري و پرورش و تربيت او و عنايات او بهره ببرند تا پرورشيابند تا مهذب شوند تا تربيت شوند تا لياقتِ ارجعي الي ربك راضيةً مرضيهرا بيابند. لقب اميرالمؤمنين نشاندهندة آن است كه آنچه كه حقتعالي در قرآنكريم در بيش از هزار آيه در صفات برجستة او شرح داده است را توانستهاست بهوسيله پيامبرش تربيت نمايد و بهعنوان نمونة ساختهشده در مكتبخدا و رسولش به تاريخ معرفي نمايد. لقب اميرالمؤمنين سند مقام تشريعي و ديني حضرت علي بنابيطالب است كه اطاعت تمامي مسلمين را از فرمايشات او واجبمينمايد. لقب اميرالمؤمنين سند محكم و معتبر اعتقادات و مكتب تشيّعاست كه به دستور حقتعالي توسط رسول خدا در حجةالوداع و در محلغدير خم امضاء و تأكيد شده است. لقب اميرالمؤمنين افشاكننده تضاد دروني در انديشه سياسي مكتبخلفا است تا تمام رياكاريها و سياستبازيها و ظلمها و خيانتها باغصب لقب اميرالمؤمنين بالاخص در دوران بنياميه و بنيعباس آشكارشود، و معلوم شود كه عقبماندگيهاي جوامع اسلامي از قلّههاي معرفتقرآني و تربيت محمديص به چه دليل بوده است! لقب اميرالمؤمنين افشاكننده طرفداران دموكراسي و حقوق بشر وليبراليسم و اومانيسم و پلوراليسم و پوزيتويسم و هرمنوتيك و جامعة مدنيو آزادي با قرائت جهان غربي يعني جهان كفر و جهان سلطه است وعليرغم آن كه انديشه آنها مخالف با اصول و ارزشهاي اسلامي است،براي كسب سمتها و مسئوليتها و مديريتها و ساير امور جمهورياسلامي خود را شايسته ميدانند و براي نفوذ بيشتر و كسب قدرت بيشتر واشغال مديريتهاي بيشتر در جمهوري اسلامي تلاش ميكنند.بنابراين جملة السلام عليك يابن اميرالمؤمنين در زيارت عاشورا بهتمامي مفاهيم و معارفي اشاره مينمايد كه در عنوان اميرالمؤمنين نهفتهاست و حضرت اباعبدالله بهعنوان ابن اميرالمؤمنين ميراثبر آنها است، وبايد آنها را احيا نمايد.
بنابراين السلام عليك يابن اميرالمؤمنين يعني السلام عليك اي كسي كهوارث علوم و فضائل و پرورشيافته در دامان كسي هستي كه او باب مدينهالعلم و رازگشاي علوم محمديه بود (انا مدينة العلم و علي بابها).
يعني السلام عليك اي كسي كه وارث و پرورشيافته در دامان كسيهستي كه فرموده «لو كشف الغطاء ما اذددت يقينا»، يعني اگر تمامي پردههاكنار رود بر يقين من و ايمان من به حقتعالي افزوده نخواهد گشت وبدينوسيله مقام «الي ربها ناظرة» را كه قرآن كريم ميفرمايد براي مقربين وابرار اختصاص داده شده است، در همين دنيا مختص خويش معرفيمينمايد؛ و كدام انديشه و قلمي توانسته است «الي ربها ناظرة» را تفسيرنمايد تا بتواند «علي» را تفسير كند؟! همين اسرار و مقامات است كه با تجليدر وجود حضرت علي بن ابيطالب مقام اميرالمؤمنين بودن را از ناحيهملكوت، تنها شايسته خود ميفرمايد.
السلام عليك يابن اميرالمؤمنين يعني السلام عليك اي فرزند «الي ربهاناظرة». يعني السلام عليك اي فرزند «باب علم النبي». يعني السلام عليك ايپرورشيافته در دامان كسي كه در همين دنيا بر تخت سلطنت و مقام «الي ربهاناظرة» تكيه زده است.
و ابن سيد الوصيين
پيام زيارت عاشورا در ذكر لقب سيد الوصيين
اوصياء چه كساني هستند؟ آنها كه همه اسرار و علوم انبياء را به جانشيني ووصايت خويش محافظت نمودهاند. سيدالاوصياء و سيد الوصيين يعنيسرور آنها يعني رهبر آنان يعني كسي كه هيچ وصياي از اوصياء و اولياءحق، به مقام او نرسيده است.
و ابن سيد الوصيين يعني السلام عليك اي فرزند سيد الوصيين.
نزديكترين مقام و نزديك معرفت و نزديكترين عارف به حق انبياء ومقام انبياء اولو العزم اوصياء ايشان بودند.
مقام وصايت انبياء، اولاً مقام تشريعي بود كه رسالت نبي را در غيبتنبي بهعهده داشت مثل هارون كه وصي حضرت موسي بود.
ثانياً مقام معرفتي بود يعني فرد وصي عارفترين فرد به حقيقت نبوّت ورسالت انبياء.
لقب اميرالمؤمنين، ناظر بر سيادت، راهبري، مديريت، هدايت،پرستاري و تربيت و پرورش و ولايت بر مؤمنين و جامعه مؤمن و امّت اسلامو در ارتباط با مؤمنين است اما لقب سيدالوصيين، ناظر بر تشريع، حكمانتصاب، اجراي وصاياي رسول خدا، مأموريتهاي ويژه از طرف رسولخدا، خلافت، جانشيني و در ارتباط با رسول خدا است.
سيد الوصيين، علاوه بر مقام تشريعي وصايت رسول خدا و علاوه برمقام عرفاني وصايت براي نبوّت، مقامي است كه حضرت مولا را اشرف واعلم و اعرف اوصياء معرفي مينمايد. مقام سيادت يعني ولايت و سلطنتمعنوي بر اوصياء داشتن يعني اوصياء تمامي انبياء در ملكوت اعلي به اذناو و به عنايت او به مقامات بالاتر خواهند رسيد و بدون اذن او و عنايت اونخواهند رسيد اين در حالي است كه اوصياء همگي پيامبر بودند و حضرتعلي سيد تمامي آن پيامبران بوده و ميباشد.
اوصياء انبياء هر يك صدها سال قبل از اميرالمؤمنين ميزيستهاند واصلاً زمان حضرت مولا را درك نكرده بودند. اما ميبينيم كه زيارت عاشوراهماهنگ روايات بسياري از رسول خداص حضرت اميرالمؤمنينعلي(ع) را سيد الاوصياء مينامد.
پس سيد الوصيين يعني چه؟ اين به معني آن است كه حضرت بر تمامياوصياء از اوّل خلقت آدم تا روز قيامت سيادت و سلطنت معنوي دارد.
لقب سيد الوصيين آشكار مينمايد كه لقب اميرالمؤمنين يعني كسي كهبتواند بيش از هزار آيه از ويژگيهاي مؤمنين را داشته باشد، شايسته چهكسي است؟
لقب شريفة سيد الوصيين پيام ديگر و مأموريت ديگري نيز دارد و آن ايناست كه اگر عنوان اميرالمؤمنين توسّط غاصبين و منحرفين غصب شد، لقبسيد الوصيين از توطئهها پردهبرداري مينمايد. از لقب سيد الوصيينهيچكس حتي خلفاي سهگانه صدر اسلام استفاده نكردهاند. زيرا لقب سيدالوصيين، لقبي است كه احدي جرأت تجاوز به آن را به خود نداده است.زيرا مفهوم عرفاني و وحياني آن هركسي را كه بخواهد از آن به نفع خود سوءاستفاده كند را رسوا مينمايد. چون همه ميدانند كه وصيّ رسول خدا فقطعلي ابن ابيطالب بود و كسي كه بتواند رسالت و امامت و هدايت و اسرارنبوّت را تداوم بخشد فقط حضرت علي بن ابيطالب است. اين نكته در انبوهروايات باقي مانده از رسول خداص حتي در كتب عامّه براي همه قابلمشاهده است. زيارت عاشورا با ذكر عبارت ابن سيد الوصيين به نكات زيراشاره ميفرمايد:
ــ ميراث سيدالاوصياء به حضرت اباعبدالله الحسين منتقل ميشود.
ــ عنوان ابن اميرالمؤمنين و ابن سيدالوصيين، در زيارت عاشوراميفرمايد:
تمامي صفات ژنتيك و حقيقت وجودي حضرت مولا به حضرتحسين منتقل شده است. تمامي اسرار تربيتي و ظريف رفتاري و معنوي حضرت مولا به حسينمنتقل شده است. تمامي معارف و اسرار ملكوت اميرالمؤمنين در ملكوت به حضرتحسين منتقل شده است. حضرت اباعبدالله وارث مقامات تشريعي و ملكوتي حضرتاميرالمؤمنين ميباشد.يعني: السلام عليك اي فرزندي كه در دامان كسي تربيت شدهاي كهشايسته مقام وصايت رسول خدا گشته و همه افتخارات و اسرار و علوم وفضائل و معارف رسول خدا را با وصايت خويش محافظت نموده و غيبترسول خدا را از ميان امت پس از رحلت حضرت در اداره و هدايت امتجبران مينمايد.
السلام عليك يابن فاطمة سيدة نساء العالمين
اسرار و معارف نهفته در يابن فاطمه
در شأن حضرت فاطمه از رسول خداص رواياتي رسيده است كه حتيتصوّر مفاهيم آن عبارات مشكل است تا چه رسد به فهم عمق مفاهيم ومعارف مستتر در آن روايات.
فاطمه كه بود؟
اگر ما به مفهوم آية و ما ينطق عن الهوي هو الا وحي يومي ايمان آورده باشيم،اين جملهاي كه حضرت رسولص در معرّفي حضرت فاطمه(س) فرمودهاست، ما را به حيرت واميدارد:
فاطمة حوراء انسيه، يعني فاطمه موجودي بهشتي (حوريهاي بهشتي) درصورت انسان است.
معارف و اسرار زيادي در اين عبارت رسول اكرمص وجود دارد. دومآن كه بهمعني ارتباط حضرت فاطمه با عالم كمال يعني عالم قيامت بهشتدر همين عالم نقص و ضعف است.
اول آن كه حضرت زهرا از كاملترين موجودات روي زمين است، زيراموجودات بهشتي مثل حوريهها، از كاملترين موجودات هستي هستند زيرااولاً بهشت مقام كمال و محل ظهور كمالات است و ثانياً حوريهها بر اثرتجلي كمالات آنان تا آن اندازه زيبا هستند كه قرآن كريم بارها از آنان يادميكند.
آيا درك اين جمله و تصور مفهوم جمله مذكور آسان است؟
هي نور عيني
روايت ديگري از رسول خداص رسيده است كه ميفرمايد: و هي نور عينيو روحي اللتي بين جنبي.
ابعاد معرفتي و حقايق ملكوتي اين عبارات به قدري گسترده و عميقاست كه عميقترين انديشهها و دقيق درين ادراكات بشري را به حيرت وشگفتي واميدارد.
نور عيني به معني آن است كه با نور فاطمه به ملكوت مينگرم!!
روحي اللتي بين جنبي به معني آن است كه با وجود فاطمه به زندگيملكوتي خود ادامه ميدهم!! آيا تصور حتي مفاهيم اوليه عبارت فوق آساناست؟!
و اين روايت كه رسول خداص فرمودند كه هرگاه شوق وصال و حضوردر بهشت مرا مشتاق و بيتاب ميكند، با بوي فاطمه آرام ميگيرم.
براي آن كه به گوشهاي از معارف در اين فرمايش رسول خداص پيببريم، تقديم توضيحات زير ضروري بهنظر ميرسد:
از آنجا كه بهشت مقام كمال و عالم نطق و شعور برتر است و ذرّات واجزاء و اركان بهشت از جمله موجودات كامل و داراي شعور كامل و داراينطق كامل ميباشند، بوي بهشت نيز از موجودات كامل و داراي شعور و نطقكامل ميباشد. بوي بهشت مانند بوي اجسام در اين دنيا نيست تا جسميمادي و بدون روح و بدون شعور باشد بوي بهشت موجودي است با جمالو كمال و باشعور و بانطق و بامقام بهشت نيز سنخيت دارد و از جنس عالمكمال است. و لذا حضرت رسول اكرمص ميفرمايد اولاً مشتاق بويبهشت ميشوم. ثانياً آن را در وجود فاطمه مييابم.
براي پي بردن به عظمت وجود حضرت زهرا(س) بايد در اين نكته تدبّركنيم كه اولاً حضرت زهرا در عالم ملك و شهود و در ادني مرتبه وجود، چهعظمت و تقرب و منزلتي نزد حقتعالي داشتند كه ميتوانستند موجوداتعالم كمال را از اعلي مرتبه وجود يعني بهشت در وجود خود نازل نمايند تامثلاً بوي بهشت كه از موجودات عالم كمال است را به همراه داشته باشد؛ وثانياً داراي چه عظمتي از كرامات ملكوتي و غيبي داشتيد كه موجوداتعالم كمال در وجود آن حضرت فرصت و امكان تجلّي مييافتند.
اين عبارت از فرمايشات رسول خداص وقتي درك ميشود كه آنروايت منقول از آن حضرت كه فرمودند «فاطمه حوراء انسيه» ادراك شود.
اين جمله رسول خداص كه فرمودند «ان الله يغضب لغضب فاطمه ويرضي لرضاها».
حتي بزرگترين پيامبران بهجز رسول خدا جرأت ابراز اين ادعا رانداشتند كه در مورد آنها گفته شود غضب خدا به غضب آنها بستگي دارد ورضايت حقتعالي به رضايت آنان وابسته است!
اين جمله در حق هيچ نبي مرسل و هيچ ملايكه مكرّم و هيچيك از اولياءو اوصياء گذشته وارد نشده است.
طبق آيات قرآني تمامي انبياء و اولياء حق اگر ميخواستند شفاعت فرديا افرادي را نمايند، دعا ميكردند و از حقتعالي درخواست ميكردند و اگرميخواستند فرد يا قومي را به عذاب حقتعالي دچار كنند، باز همدرخواست ميكردند و از حقتعالي التماس مينمودند. اين بدان معنياست كه تحقق شفاعت و عنايت حق و يا غضب و سخط الهي منوط بهاستجابت دعا يا نفرين آن اولياء و انبياء در ساحت مقدس ربوبي بود و حتيممكن بود به دلايلي استجابت نشود.
اما رسول خداص ميفرمايد: رضايت خداوند در گرو رضايت فاطمه وغضب خداي تعالي وابسته به غضب فاطمه است. اين بدان معني است كهفاطمه عين قرآن است، عين دين است، عين وحي است، عين كلام خدااست. اعماق مفاهيم اين روايت بهقدري گسترده و بينهايت ميباشد كهعقول را متحير مينمايد.
مگر فاطمه چهكسي بوده است كه هيچيك از اولياء و هيچيك از رسولانو هيچيك از ملائكه مقرب و مقتدر در ملكوت اعلي به درجه و مقام اونميرسيدهاند؟
نظير همين روايات در شأن عبادت حضرت فاطمه از رسول خداص وارد شده است.
نظير همين روايات در حقيقت خلقت فاطمه از رسول خداص واردشده است.
روايات شگفتآور در شأن حضرت فاطمه از ساحت مقدس رسولخداص آناندازه صادر شده كه عقول ناب را از دسترسي به عمق اسراروجود حضرت فاطمه ناتوان ميسازد.
نام فاطمه كليد اسرار است
نام فاطمه كليد يادآوري آن اسرار و آن حقايق انوار و آن معارف و آن معارجوجود حضرت فاطمه است.
و لذا جمله السلام عليك يابن فاطمه يعني السلام عليك اي وارثصفات و خصايص فاطمه و اي تربيتيافته و اي رشديافته در دامان فاطمه واي وارث معارف و حقايق و معارج كسي كه تمامي آن روايات از رسول خدادر شأن او صادر شده است.
در سيره طيّبه رسول خدا در شأن حضرت فاطمه زهرا(س) سنتهايي رامشاهده ميكنيم كه توسط آن حضرت بسيار تكرار شده است و تكرار آنسنتها اعمّ از قول يا فصل يا تقرير حضرت رسول اكرمص در شأنحضرت فاطمه آن اندازه است كه انسان را به حيرت واميدارد.
زيرا رسول اكرم چنين رفتاري را در مورد هيچيك از صحابه و هيچيك ازهمسران و هيچيك از خويشان و هيچيك از مؤمنين اعمال نفرمودهاند.
يكي از آن سنتها، زيارت حضرت فاطمه در هر صبح و شام بود.
بهطوري كه طبق روايات متعدّد از صحابه و منقول از افراد متفاوت، وطرق عامّه و علماء بزرگ اهل سنّت حضرت رسول اكرمص آن اندازه بهزيارت حضرت زهرا اهتمام ميورزيدند كه راوي ميگويد شش ماه در مدينهبودم و هر صبح رسول خدا را مشاهده ميكردم كه قبل از ديدن هركس بهديدار فاطمه ميشتافت و با صداي بلند چنين ميفرمود: السلام عليك يا اهلبيت النبوّه و ايشان را براي نماز دعوت ميكرد و هر شام آخرين فردي را كهحضرت رسول اكرم زيارت ميفرمود، فاطمه بود.
اين سنت رسول خدا از اسرار و حقايق پوشيدهاي پرده برميدارد كه جزمتقين و اهل يقين و مؤمنين به غيب به آن دست نمييابند.
رسول خدا حتي اگر يكبار در مورد ديگر صحابه چنين رفتاري ميكرد،زيارت آن فرد براي هميشه بهعنوان سنّت رسول خدا جزء واجبات يامستحبّات اعمال مؤمنين شمرده ميشد.
اما رسول خدا اين سنّت را آناندازه تكرار فرموده است كه شكي باقينميماند كه هركس هر صبح و شام حضرت فاطمه را زيارت نمايد بهيقين بهسنّت رسول خداص عمل نموده و خشنودي رسول خدا و رضايتحقتعالي را بر خود شامل نموده است.
دوّمين سنّتي كه از ساحت مقدس رسول خدا به امر پروردگار متعالصادر شده و توسط حضرتش بسيار تكرار شده است، ذكر كمالات حضرتفاطمه و حقايق خلقت حضرت فاطمه و فضايل و مقامات ملكوتيه حضرتفاطمه است.
اين سنّت رسول خدا آنچنان توسط حضرتش تكرار شده است كههيچگونه شكي باقي نميماند كه ذكر فضايل و مناقب حضرت فاطمهزهرا(س) از سنت رسول خدا و طبق دستور و از اعمال و عبادات مقبوله بادرجات عالي است.
تحقق اين سنّت توسط رسول خداص در شرايطي انجام ميگرفت كهدر جزيرة العرب حتي مطرح كردن نام دختر در جمع مردان و در سطحجامعه امري ننگآور بود تا چه رسد به آن كه در جمع ايشان دختري معرفيشود و در كمالات و مقامات او ايراد سخن شود.
در يكي از اين موارد رسول خداص دست فاطمه را گرفت و فرمود: منعرفها و من عرفها و من لم يعرفها فهي فاطمه، هي نور عيني و روحي اللتي بينجنبيّ. يعني هركه او را شناخت، به معرفت او مفتخر گشته است و هركس بهساحت مقدس حضرت فاطمه معرفت ندارد، بداند كه او فاطمه است، نورچشمان من است و روح من در دو پهلوي من ميباشد!
سنت مؤكّد رسول خدا در تكريم فاطمه(س)
رسول خدا معرّفي عبادت فاطمه و حقيقت خلقت فاطمه ذكر مقاماتفاطمه و خضوع در برابر فاطمه و گرامي داشتن حضور حضرت فاطمه راسنّت خويش قرار داده بود و در اين اعمال كه يقيناً به امر پروردگار و طبقوحي انجام ميگرفت اصرار ميورزيد.
رسول خدا حتي از ذكر چگونگي انعقاد نطفه حضرت فاطمه ابا نداشتو ماجراي ورود نور فاطمه را در صلب خويش از ملكوت اعلي را حتي با ذكرجزئيات آن در بين صحابه مطرح ميفرمود.
حضرت در برابر فاطمه ميايستاد، او را در جاي خويش مينشاند، و بردستش بوسه ميزد.
اينهمه قول و فعل از ناحيه مقدس رسول خداص در معرّفي حضرتفاطمه حيرتآور است! زيرا بخش مهمي از عمر رسالت رسول خدا بهمعرّفي فاطمه اختصاص داده شده است؛ و اينهمه روايات و اعمال درسيرة رسول خدا در مورد معرّفي مقام فاطمه نشان ميدهد كه اين اعمالرسول خدا از مقولة آب خوردن و غذا خوردن و خوابيدن نيست. اگرچهطبق عقايد محققين و بزرگان اسلام همانها نيز بخشي از معرفي احكام اسلامرا در مستحبات يا واجبات يا محرّمات يا مكروهات و يا مباهات تشكيلميدهد اما اينهمه اعمال و رفتار رسول خدا در سيرة طيبهاش آن شبههاي راكه بعضي مطرح كردهاند كه تمام اقوال و اعمال رسول خدا جزء وحي نبودهاست، باطل ميكند. زيرا آنان كه چنين شبهاتي را مطرح ميكنند منظورشاناحوالپرسيها يا خوابيدن و يا نوشيدن و يا امثال آن است اما آن برنامههاييكه رسول خدا با تكرار و تأكيد بر اجراي آنها اصرار ميورزيدند، شكي باقينميماند كه طبق دستور وحي و به امر حقتعالي بوده است. بنابراين يقيناًمعرفي حضرت فاطمه زهرا توسط رسول خدا با آنهمه تأكيد و تكرار، جزءسنت او و جزء دستورات حقتعالي ميباشد.
و لذا شكي باقي نميماند كه خضوع و ادب در پيشگاه حضرت فاطمه وذكر معارف و مناقب حضرت فاطمه و مذاكره در مورد فضائل حضرتفاطمه از سنّت حتمي رسول خداص ميباشد و از اعمال مقبوله و موجبرضايت حقتعالي است.
فاطمه كسي است كه از اهلالبيت رسول خدا است و آية تطهير و سايرآيات كريمه قرآني و مربوط به اهلالبيت در شأن او نيز ميباشد.
فاطمه كسي است كه رسول خدا در آخرين لحظههاي عمر شريفش بايك دست، دست حضرت مولا اميرالمؤمنين و با دست ديگر، دستحضرت زهرا را ميفشارد و ميفرمايد: «يا علي انفد ما امرتك بها فاطمة فانها لايامر باشياء الا امرها بها جبرئيل» يعني اي علي آنچه فاطمه به تو امر نموداجرا كن زيرا فاطمه تنها به چيزهايي امر ميفرمايد كه جبرئيل به او امر كردهباشد!
مفهوم واژة سيّده در سيّدة نساء العالمين
واژه سيد و سيده به معني سرور، مرشد، رئيس، بزرگتر، مهتر، انسان مقدسدر هر قوم و ملّت، قافلهسالار، هادي، ميباشد.
واژة سيد و سيده، مفهوم فردي ندارد و لزوماً بايد در مقايسه با جمعي ازافراد ديگر در يك قوم و ملّت مطرح شود. مثل سيد القوم، سيد الاوصياء،سيد الشهدا.
فرد سيد يا سيده لزوماً بايد فردي ممتاز در يك مجموعه انساني باشد كهبه يك يا چند دليل، سمت سيادت بر آنها يافته باشد. وقتي گفته ميشودفردي سيد يا سيده يك قوم ميباشد بهمعني آن است كه آن قوم وابستگيسببي يا نسبي يا معرفتي يا تشكيلاتي يا ملّي يا نژادي يا عقيدتي با آن فردسيده يا سيد دارند.
افراد هر قوم همجنس با سيد آن قوم هستند
اگر ريشسفيد قوم باشد، بهلحاظ معمّر بودن و مسنّ بودن و باتجربه بودن درميان آن قوم مقام سيادت يافته است. پس علّت سيادت او تجربيات وخدمات و تلاشهاي او است. اگر به دليل عالم بودن در آن قوم سيد و محترمگشته است بنابراين نسبت آن فرد با آن قوم معرفت و علم او است. اگر مقتداو امير و صاحب اختيار و فرمانده قوم باشد دليل سيادت او، قدرت و ثروتو مديريت و رهبري او است. اگر پدربزرگ يك قوم باشد، علت احترام وسيادت او، در آن قوم علت نسبي و خوني و نژادي و اصالت فاميليميباشد.
بنابراين واژة سيّد يا سيّده شامل دو مفهوم كلي است:
عظمت هر قوم وابسته به وجه سيادت در سيّد آنها است
اول آن كه فرد سيّد يا سيّده برخاسته و ممتاز از ميان همان قوم است. يعنياصالت آن قوم از آن حيث سيادت كه ذكر ميشود وابسته به آن فرد سيّداست و آن فرد سيّد نيز از حيث سيادتي كه ذكر ميشود سرور و سالار وراهبر و محترم و مقدس و مرشد در آن قوم ميباشد.
اين به آن معني است كه وقتي كه فردي از يك يا چند نظر در ميان قوم وطايفهاي به مقام سيادت ميرسد، از همان نظر با آن قوم سنخيت دارد.
وجه سيادت
مثلاً سيّد العلما بهلحاظ علم و دانش در ميان علماء و سيّدالشهدا بهلحاظبرتر بودن مقام تقرّب در شهادت و جايگاه برتر او در ملكوت اعلي بر ديگرانبا ساير شهدا سنخيت دارد و سيد الانبياء بهلحاظ نبوّت با ساير انبياءسنخيت دارد و سيّد الاوصياء بهلحاظ وصايت و سيّدالقوم بهلحاظ ارتباطقومي و تشكيلاتي و يا خويشاوندي اعمّ از نسبي و يا سببي و يا علمي ياعرفاني و از اين قبيل سنخيت دارد.
بنابراين در لقب سيّدة نساء العالمين، نساء بودن يعني زن بودن يعنيجنسيت زن محور سنخيت حضرت سيّده با نساء العالمين يعني زنان جهانو تاريخ است.
بنابراين نساء العالمين يعني زنان عالم چه در عالم خلقت و هستي و چهدر جهان فعلي و معاصر و نيز جهان آينده مفتخرند كه حقيقت كامل و كمالوجود آنان متبلور و متجلّي در وجود حضرت فاطمه(س) است.
يعني حقيقت خلقت آنان و سنخ وجودي آنان از جنس فردي است كهبهلحاظ نساء بودن سيّده آنان معرّفي شده است.
خرافات غربي و اديان باستاني در مورد زن
اين در حالي است كه از يك طرف در خرافات غربي و اسرائيليات (افسانههاو روايات يهوديان) و نيز در برخي از اديان باستاني، حقيقت جنس زن گاه ازسنخ شيطان و گاه از سنخ جنّ و گاه از سنخ دود و گاه از سنخ حيوانات و گاهمانند ساير اشياء از جنس اشياء معرّفي شده و حتي در فقه آن اديان، زن درزمره اموال و ماترك ميّت، به ارث گذاشته شده است و بهعنوان ميراث بهوارث منتقل ميگردد.
بنابراين سيده زنان در خرافات غربي و اسرائيليات و نيز در برخي ازاديان باستاني، شيطان و جن و دود و حيوان و اشياء است.
ضعف علوم غربي در شناسايي زن
نيز در روانشناسي و انسانشناسي و علم ژنتيك و وراثت در غرب و شرقهماكنون نيز جنس زن داراي معدل وزني و حجمي كمتر از مرد، ضربان قلبيبيشتر از مرد و نيز داراي معدل كمتري از نظر مغز و جسمي ظريفتر از مردميباشد. در ديدگاه آنان زن موجودي احساساتي، تجمّلپرست و پرحرفتراز مرد شناخته شده و معرفي ميگردد.
تمامي يافتههاي علمي روانشناسي غربي و علوم آناتومي وراثت درغرب و شرق امروز بر نكات فوق در مورد زن تأكيد و تأييد دارد.
بنابراين سمبل و سيّده زنان در غرب و شرق امروز آن موجودي است كهروانشناسي و انسانشناسي و آناتومي غربي مجسم و معرّفي مينمايد.
در عمل و واقعيت و عيني جهان امروز و گزارش آمار قطعي در غرب نيزواقعيّت زن را موجودي نشان ميدهد كه به او تجاوز به عنف ميشود، بهامنيت او لطمه وارد ميگردد، ظرافت جنسي او به خريد و فروش گذاشتهميشود، اسباب شهوات مردان و بازيچه ثروت و قدرت در بازار فروش ومصرف و هنر و توليد و اقتصاد است.
اما در مكتب عاشورايي كه همان اسلام ناب محمديص است،اصالت و حقيقت وجودي زن به موجودي برگزيده و ممتاز در كلّ هستي كهاز ملكوت نازل شده است، منتسب است كه او كمال علم و كمال آگاهي وكمال معرفت و كمال ظرافت و كمال عقل و كمال عبادت و كمال سخن وكمال انسانيت را دارا ميباشد.
و نساء العالمين يعني زنان جهان امروز و آينده و زنان تمام تاريخ بشريتداراي حقيقتي ميباشند كه نمونه كامل و مجسم و ممتاز و عيني آن در سيدهايشان بهنام حضرت فاطمة زهرا(س) متبلور و متجلّي است.
فاطمه سيدة نساء العالمين است
كلمه عالمين در لقب سيّده نساء العالمين مفهوم جهاني دارد. يعني زنانعالم. كلمة عالمين در نساء العالمين تمام جهانيان را مخاطب قرار ميدهد وتمامي زنان در جهان را مورد عنايت قرار ميدهد. يعني ميفرمايد اي همهعالم بدانيد كه كمال و حقيقت و ذات كامل زنان عالم از جنس سيّده آنهااست.
پيام زيارت عاشورا در سيدة نساء العالمين
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه شأن و منزلت زنان در عالم بشريت بايدهمچون شأن سيّده آنان محفوظ و محترم باشد.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه حرمت دختران در عالم بشريت نزدپدران بايد مانند حرمت سيّده آنان نزد پدر بزرگوارش باشد.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد رفتار تمامي زنان عالم در حيات انساني واجتماعي و فردي بايد همچون رفتار سيده خود در حيات فردي و اجتماعيباشد.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد سيره مادران و رفتار مادران در مقابلهمسر و فرزندان بايد مانند سيره طيّبه حضرت سيّده زنان باشد.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه حقيقت جنس زن آنچنانكه اديانباستاني و خرافات و اسرائيليات غربي گفتهاند، از جنس شيطان نيست زيراحقيقت ذات در وجود سيده آنان غير از اين است.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه حقيقت جنس زن از جنس جنّياننيست زيرا حقيقت جنس سيّده زنان غير از اين است.
ميفرمايد اي همة عالم بدانيد كه حقيقت جنس زن از جنس حيوان واشياء نيست.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه حقيقت جنس زن ناقص العقل وناقص الجسم و ناقص الخلقه نيست زيرا حقيقت جنس سيده آنان مجلي ومظهر و تجليگاه تمامي كمالات انساني است.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد كه حقيقت جنس زن برتر از آن است كهعلوم روانشناسي و علوم انسانشناسي غربي و شرقي ميگويند و معرّفيمينمايند.
زيرا حقيقت جنس سيده زنان بهقدري برتر است كه از دسترس ذهنعليل و چشم نابيناي علوم حسي و پوزيتيويستي و پريشانگوييهايروانشناسي غربي بهدور است.
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد اگر زنان در جهان كنوني مورد تجاوز قرارميگيرند و بهعنوان موجودات قابل ترحّم و بيسرپرست بايد از حقوق آناندفاع نمود تا مانند مردان از عاديترين حقوق انساني خود برخوردار باشند،به دليل آن است كه در مباني نظري و شناخت حقيقت وجودي زن انحرافو تحريف صورت گرفته است.
سرشت حقيقي زنان
ميفرمايد اي همه عالم بدانيد اگر زنان در جهان كنوني وسيله و ابزار وبازيچه توليد در بازار هنر و سينما و عشرتكدهها ميباشند و اگر ابزار شهوتمردان و نيز اگر وسيله فروش و مصرف اجناس مصرفي و تبليغات آن قرارگرفتهاند به دليل انحراف از فطرة الله و دور شدن از سرشت حقيقي آناناست زيرا وجود برتر و شرافت ذاتي و عظمت و طهارت سيره طيبه سيدهآنان گواه بر اين امر است.
اگر زنان ناقصالعقل و وسيله شهوت و جهنّمي شدن مردان و تيرهايشيطان شدهاند، به دليل انحراف از حقيقت خلقت آنها است. زيرا وجود وحضور و تجلي فضايل و كمالات سيده آنان در زندگي زميني و دنيايي گواه براين امر است.
مفهوم عالمين
مفهوم سيده نساء العالمين، مفهومي است جهاني، به دلايل زير:
كلمة سيّد و سيّده، در برابر گروه و طايفه و قوم و ملت و بشريتمطرح ميشود. كلمة نساء، يعني زنان، بدون هيچ تخصيص و هيچ وجهي كه آن رامحدود نمايد. كلمه عالمين تصريح بر جهاني بودن اين عنوان و لقب شريف دارد.بنابراين لقب سيّده نساء العالمين تنها به معني امتيازات فردي و شخصيحضرت فاطمه(س) نميباشد.
روايات اين نظريه مؤيد به روايات شريفه است كه ميفرمايند:
معرّفي مزار مطهّر حضرت فاطمه(س)
تنها در زمان عصر فرج و ظهور حكومت حق و حكومت انديشه و فرهنگاسلام ناب محمديص در عصر ظهور كه عصر شكوفايي انديشه و معرفتمؤمنين و مؤمنات است، قبر مطهر حضرت سيده نساء العالمين بهوسيلةحضرت مهدي(عج) مكشوف و معرّفي خواهد شد.
بنابراين روايات ميتوان چنين الهام گرفت كه در آن زمان كه شيعيانيعني مؤمنين خاص و عالم و آگاه كه رهبران و مديران جهاني در حكومتحضرت مهدي(عج) ميباشند، توانايي درك مقامات و تجلّيات اسرار وجوديسيدة نساء العالمين را خواهند داشت.
روايات ديگري از ائمه اطهار: وجود دارد كه مضمون آنها اين استكه ما در مشكلات خود به مادرمان پناه ميبريم و به او متوسّل ميشويم.
و روايات مربوط به السّر المستودع فيها اشاره به اسراري است كه دروجود حضرت سيدة نساء العالمين نهفته است و تنها در ظهور مهدي(عج)مكشوف خواهد شد.
روايات مربوط به شفاعت بينظير و منحصر به فرد حضرت فاطمه درقيامت از نظر فراگير بودن و از نظر كيفيت، حكايات از مقامات و اسرار ومعارجي در وجود حضرت فاطمه دارد كه هرگز بر ما مكشوف نشده است وهمان مقامات ملكوتي است كه قدرت و توانايي چنين شفاعتي را بهحضرت داده است. زيرا حقيقت شفاعت در وجود حضرت نهفته است؛ وروايات بسيار در مورد كيفيّت شفاعت حضرت گوياي آن است كه ميزانگستردگي و كميت و كيفيت شفاعت وابستگي تام تمام به قابليّت شافع يعنيحضرت سيدة نساء العالمين دارد.
و لذا قابليتها و اسرار و مقامات حضرت سيّدة نساء العالمين هرگز بر مامكشوف نشده است و آن عظمتها توسط حضرت مهدي(عج) و تنها درعصر ظهور حضرت مهدي(عج) مكشوف و قابل درك خواهد بود.
معرفت حقيقي به اهلالبيت در عصر رجعت
اصولاً يكي از اسرار رجعت ميتواند همين نكته باشد كه در آن زمان عقولبشري آن اندازه رشد كرده است كه توان درك معارف و تجلّيات اهلالبيت رادارا هستند و لذا خضوع حقيقي و محبّت و عشق و ولايت حقيقي دردلهاي انسانهاي عصر رجعت، متجلّي ميشود زيرا توان درك عظمت وعنايات اهلالبيت را دارا ميباشند.
و لذا عصر رجعت، عصر كمال ادراكات انساني انسان است تا متناسب بادرك تجلّيات فاطميّه باشد! (دقت شود).
بلكه اين لقب نشان از پيامها و مأموريتهايي دارد كه سيّده زنان بايد درمورد زنان عالم محقق نمايد.
حضرت فاطمه(س) چون سيّده زنان عالم است پس بهعنوان سيّده آنانچندين مأموريت جهاني دارد.
الف: سيّده زنان عالم يعني جهاني شدن و جهانگير شدن سرشتحقيقي زنان، يعني رهبري و هدايت و ارشاد و پرورش و تربيت و سرپرستيآنان. يعني پذيرفتن و قبول كردن مأموريت و مسؤوليت رهبري و تحققمأموريتها و مسؤوليتهايي كه مقام سيادت بر دوش حضرت فاطمه براينجات زن و شأن حقيقي زن در حيات انساني نهاده است.
بنابراين حضرت فاطمه مأموريت دارد تا تمامي زنان پاك و مخلص ومؤمن را راهبري و هدايت و ارشاد و سروري و مديريت و پرستاري وخدمت نمايد.
ب: (سيّد القوم اخد مهم يا خادمهم) همچنان كه اميرالمؤمنين غذايمعرفت به شيعيان خود ميدهد، سيّدة نساء العالمين، غذاي معرفتي كهخاص حيات انساني زنان است به آنان ميدهد و آنان را براي ايفاء نقش درشأن و منزلت حقيقي و والاي زن در حيات بشري آمده مينمايد.
ج: سيدة نساء العالمين مأموريت دارد تا زنان مؤمنه را در دوران انتظارفرج مهدي هدايت و برنامهدهي نمايد و آنها را براي حضور در ركابحضرت مهدي(عج) تربيت نموده و پرورش الهي دهد و آماده نمايد تا نقشخود را در مرحله جهاني شدن در جايگاه و شأن و منزلت زن در جامعه ايفانمايند.
تجلّي كمالات فاطمي در عصر ظهور و رجعت
سيدة نساء العالمين مأموريت دارد تا در مرحله ظهور و فرج حضرتمهدي(عج) تجلّيات و كمالات و معارج و فضايل و كرامات خويش را بهمنقصه ظهور برساند.
زيرا برخي از مقامات حضرت سيّدة نساء العالمين بهقدري بلند است كهتنها مؤمنين و مؤمنات در عصر ظهور حضرت مهدي(عج) كه طبق رواياتعقولشان به اذن خدا رشد مينمايد و انفجار اسرار و معارف در سينه آنها رخميدهد توان فهم و درك آن مقامات ويژه حضرت فاطمه را خواهند يافت.
رابطة مستوري قبر زهرا(س) با عدم معرفت امّت به مقام حضرت
و شايد يكي از اسرار مستوري قبر مطهّر حضرت سيدة نساء العالمين همينباشد زيرا پنهان ماندن قبر مطهّر حضرت اگر تنها به دليل خوف از دشمنانبود، كه مانند قبر مطهّر اميرالمؤمنين پس از 50 سال يا صد سال توسط سايرائمه اطهار: معرّفي ميشد.
امّا به نظر ميرسد مستوري قبر مطهّر حضرت فاطمه با عدم معرفتمؤمنين و مؤمنات به مقام و ساحت عظيم و معارج و سموات السبع حضرتسيدة نساء العالمين ارتباط معنيداري داشته باشد طبق روايات شريفهرسول خدا تمامي ائمة اطهار: كه در آرزوي ظهور حضرت مهدي(عج)بودهاند، به دليل آن است كه آن بزرگواران از ميزان رشد و آگاهي انسانها درعصر ظهور مطلع ميباشند كه انسانها در عصر ظهور براي درك تجلّيات واسرار و عنايات و افاضات اهلالبيت قابليت مييابند.
لذا رجعت اهلالبيت و حكومت مجدّد آنها با حركت خلقت به سويكمال و تكوين و رشد معرفتي انسانها در عصر رجعت هماهنگ است و قبلاز آن كه تشريعي باشد، امري تكويني است و بخشي از نظام استكمالي عالماست و عالم تكوين تا زماني كه به اين مرحله از كمال وارد نشود و آن را پشتسر نگذارد، توانايي ورود به عالم قيامت را نخواهد داشت. يعني شروععالمي كه مطلق نطق و كمال و دروازه ورود به عالم تجلّي حقايق و رستاخيزو ظهور حيات حقيقي و ظهور كمال و رشد حقيقي هستي ميباشد رانخواهند يافت.
اين نكته نيز بايد بهطور بسيار فشرده ذكر شود كه تمامي روايات و آياتمربوط به ويژگيهاي منفي زنان و يا زنان گمراه مربوط به زنان منحرف شدهاز فطره الهي آنان ميباشد و هرگز به اصالت و حقيقت وجودي زن مربوطنميشود.
پيام زيارت عاشورا در ذكر نسبت حضرت حسين با حضرت فاطمه8
بنابراين زيارت عاشورا در جمله يابن فاطمة سيدة نساء العالمين ميفرمايد:
السلام عليك اي كسي كه مأموريت احياي حقوق زن و اصلاح ديدگاهانسانها در مورد زنان را داري.
السلام عليك اي كسي كه زنان را براي ايفاء نقش در حكومت جهانيمهدي، بهسوي سيّده آنان ميخواني.
السلام عليك اي كسي كه مأمور به احياي سنّت رسول خدا در زيارت وعرض ارادت به حضرت فاطمه زهرا(س) هستي.
يكي از وجوه و اسرار انتخاب لقب شريفه سيدة نساء العالمين از ميانانبوه القاب بسيار مجلّل حضرت فاطمه زهرا در زيارت عاشورا جهاني بودناين لقب در عصر ظهور حضرت مهدي و نقش آن در پيامها و مسؤليتها ومأموريتهايي است كه در مفهوم اين لقب شريفه در مورد زنان مؤمنه ومنتظر حقيقي ظهور حضرت مهدي(عج) مستتر و نهفته ميباشد.
السلام عليك يا ثار الله
ثار الله چيست؟ و ثار الله كيست؟
وجود حسين بهعنوان قرآن ناطق تفسير نشده است.
همانگونه كه ثابت شد رسول خدا همچون قرآن كريم توسط هيچ بشريتفسير و تعريف نشده است، (چون آن حضرت نيز قرآن ناطق است).همانگونه كه ثابت شد هيچ بشري نتوانسته است كه اميرالمؤمنين و فاطمهزهرا را معرفي كند و تفسير نمايد، همانگونه نيز ثابت ميشود كه قلم و
السلام عليك يا ثار الله
مفهوم كلمة ثار
كلمة ثار بهمعني خون است ولي نه مطلق خون. مطلق خون در لسان قرآنكريم به لفظ دم است.
دم يعني خون، مانند آية: «حُرِّم عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير» و يا درلسان روايات مانند جملة لحمك لحمي و دمك دمي در لسان رسولالله خطاببه حضرت علي(ع). جمع دم، دماء است. مانند آيه «و سفك الدماء».
اما ثار، خون مظلوم و مقتولي است كه در دادگاه مطرح ميشود و براساس آن دادخواهي ميگردد اعم از وجدان انسانها در كل تاريخ يا دادگاهعرفي يا قومي و يا محلي و يا طايفهاي و يا افكار عمومي جامعه يا دادگاهتخصصي و حكومتي.
ثار بهمعني: 1. خون مطرح شده در دادگاه براي طلب قصاص.
حقي است كه صاحب دم و ولي دم و حاميان مقتول در انتقام وقصاص يا طلب خونبها دارند. ثار، بهمعني خونبها. خوني كه موجب قصاص ميشود.پس در كلمة ثار مفاهيمي نهفته است كه هرگاه كلمة ثار مطرح ميگردد،لزوماً، آن مفاهيم نيز همراه آن مطرح ميگردد.
مثل كلمة خونبها در فارسي كه با مطرح كردن آن بلافاصله مفاهيميچون قتل، قاتل، قصاص، دادخواهي و شكايت و ولي دم و دادگاه و قاضيمطرح ميباشد.
حضرت حقتعالي و اهلالبيت در زيارت عاشورا با مطرح ساختن كلمةثار نيز قصد و نظر خاصي داشتهاند تا پيامها و مفاهيم مربوط به لفظ ثاربهصورت رمزگونه در ذهن شيعيان و عاشقان حسين و مدافعين انديشةاهلالبيت با تلاوت زيارت عاشورا وارد شود.
پيامهاي زيارت عاشورا در كلمة ثار و لوازم آن
با مطرح شدن كلمة ثار در زيارت عاشورا مفاهيم و پيامهاي زير لزوماً درذهن متدبّر در اسرار زيارت عاشورا تداعي خواهد شد كه مورد عنايتزيارت عاشورا ميباشد.
لزوم ارائه دادنامه لزوم وجود دادگاه لزوم تعيين و حضور قاضي و نظارت او در تمام مراحل دادرسي بهانة قتل يا سبب شهادت مظلوم و يا مقتول لزوم شناسايي ابعاد ظلم و جنايت و مدارك مربوط به افشاءجنايتكاران لزوم شناسايي قاتل يا قاتلين و دستياران و طرفداران لزوم حفظ مدارك ظلم و جنايت لزوم شهادت شهود و عدم كتمان لزوم شناسايي ولي يا اولياء دم و وكيل يا وكلاء مقتول و دادخواهان لزوم گرفتن حق مقتول و حقوق اولياء دم از قاتلين و بازگرداندن آنبه دادخواهان و اولياء دم.برخي از اسرار نهفته در ذكر لقب ثار الله
بنابراين اهلالبيت در زيارت عاشورا با ذكر لقب «ثارالله» مفاهيم زير واهداف زير را مورد عنايت قرار دادهاند تا شيعيان و عاشقان اهلالبيت بابرخورد به اين عنوان و لقب عجيب و شگفتآور وادار به تدبر شوند ومفاهيم زير را از لقب ثارالله بيابند:
متن اعتراضنامه و دادنامهمتن اعتراضنامه و دادنامه و يا شكايتنامه از قاتلين و ظلمه در مورد ثاراللهيعني شهادت حضرت حسين(ع)، زيارت عاشورا است.
دادگاه براي محاكمة قاتلين و ظلمهدادگاه محاكمة قاتلين و ظلمه در مورد ثارالله عرصة وجدان انسانها در كلتاريخ و در پهنة هستي به پهناي عالم ملك و نظارت عالم ملكوت است.چون هرقدر ابعاد ظلم و ابعاد جنايت وسيعتر باشد، دادگاه بزرگتر لازمدارد و هرقدر تعداد ظالمين و ياران آنها بيشتر باشد، دادگاه بزرگتري لازمدارد؛ و لذا دادگاه محاكمة قاتلين امام حسين بهپهناي هستي و بهعمق تاريخو در حضور و عرصة وجدان انسانها است. دليل آن كه ميزان ظلم و جنايتآنچنان بزرگ است كه نياز به دادگاهي بهپهناي تاريخ دارد، جملة شريفةزيارت عاشورا است كه ميفرمايد: لقد عظمت الرزيه و حلت و عظمت المصيبهبك علينا و علي جميع اهل الاسلام و حلت و عظمت مصيبتك في السموات و عليجميع اهل السموات.
قاضي دادگاهالف. هرگاه بندة مظلوم و مقتول ثارالله باشد، يعني خوني باشد كه خداوندولي دم او باشد، پس قاضي دادگاه در محاكمة قاتلين امام حسين(ع)حضرت حقتعالي است.
ب. خون مصباح الهداي خدا را شكستند و نور خدا را خاموش كردند،پس مقتول ثارالله است و لذا خداوند خود قضاوت و صدور حكم را بهعهدهگرفته است.
ج. بندة مظلوم و مقتول در حين اطاعت محض و اجراي فرامين خدا بهشهادت رسيده است و جملهاي كه در آخرين لحظه شهادت نيز بر زبانجاري كرده است گواه بر اين مدّعا است. جملة او اللهم رضا برضاك تسليمالامرك، لا معبود سواك بوده است. پس وليّ امر او خدا است و مقتول ثاراللهاست و لذا خدا خود قضاوت اين دادگاه را بهعهده گرفته است.
د. بهدليل آن كه اين قاضي در طول تاريخ و در محكمه هستي دائماً بايدحاضر باشد و پرونده را بررسي كند و ظلمه را مجازات نمايد اين قاضيچنين دادگاهي فقط ميتواند خداوند باشد.
بهانة قتل يا سبب شهادت مقتولالف. اصلاحات حسيني
سبب قتل حضرت اباعبدالله قيام او بهمنظور اصلاحات حسيني درمقابل اصلاحات يزيدي و معاويهاي بوده است. زيرا خود او اعلام فرمودهبود كه سبب قيامش احياي تحقق آيات قرآن در جامعه و احياي حكومتارزشهاي الهي است.
ب. امر به معروف و نهي از منكر
سبب قتل حضرت اباعبدالله طبق اعترافات دشمن، اعتراض بهمسئولين و حكام جور و اعتراض به برنامهريزيها و مديريتها بهدليلمنحرف كردن جامعه از اسلام ناب محمديص بود.
ج. اجراي برنامههاي قرآني يا اجراي مأموريتهاي اميرالمؤمنين
بهدليل جملة السلام عليك يابن اميرالمؤمنين، حضرت حسينمأموريتهاي اميرالمؤمنين را در تداوم رسالت و هدايت حضرت رسولاكرم را پيگيري كرده بود و لذا در اين راه نيز به شهادت رسيد.
ابعاد ظلم و جنايت و مدارك ظلم و جنايت و افشاكنندة ظالمين و قاتلينابعاد ظلم و جنايت آنچنان وسيع است كه آثار و نتايج آن تمامي مسلمين وبالاخص شيعيان در تاريخ اسلام و تمامي بندگان حقجو و حقطلب تاريخرا حتي در عصر حاضر دچار ظلم و استضعاف و قتل و غارت نموده است وآثار اين ظلم و استضعاف تا قيام مهدي ادامه داشته و روزبهروز توسعهمييابد. بهطوري كه حتي راه را براي تمام ظلمه در طول تاريخ اسلام وكشورهاي اسلامي باز كرده است و آنان را در جرم خود به دلايل زير شريكنموده است.
ظالمين و قاتلين، حضرت اباعبدالله و برادران و فرزندان و اقوام واصحاب او را شهيد كردهاند. ظالمين و جنايتكاران سعي داشتهاند مصباح الهداي حق را خاموشكنند و جهان را در تاريكي جهل و ظلم فروبرند. بهدليل آن كه حضرتاباعبدالله طبق فرمايش رسول خداص كه فرمود ان الحسين مصباح الهدي،مصباح الهداي حق بوده است و ميباشد. ظالمين و جنايتكاران، اهلالبيت حضرت اباعبدالله يعني خاندانرسول خدا را به اسارت گرفتند و شكنجه نمودند. ظالمين و غاصبين، نور خدا را در صحنة سياسي جامعه و حكومتاسلام ناب محمدي خاموش كردهاند، به دليل: الله نور السموات و الارضمثله نوره كمشكوة فيها مصباح. ظالمين و قاتلين، تمام ائمه اطهار از نسل رسول خدا را شهيد كرده و ياشكنجه كردهاند و يا اسير نمودهاند. منحرفين و خائنين، مردم را از اطاعت حضرت حسين و مودّت باحسين بهمعني ذوالقرباي رسول خدا مانع شدهاند و نيز مانع از سوار شدنمردم بر كشتي نجات حسين شدهاند و آنان را از مسير اسلام ناب محمديمنحرف نمودهاند. ظالمين و منحرفين راه را براي شهادت و اسارت و شكنجه تماميشيعيان ايشان و علماء و مظلومين و اولياء ايشان در كل جامعة اسلامي درطول تاريخ باز كردهاند و دشمنان اهلالبيت را در طول تاريخ اسلام تقويتنموده و آنها را بر خاندان رسول خدا مسلّط و چيره كردهاند. ظالمين و غاصبين جامعة اسلامي را در طول تاريخ اسلام از انديشه وفرهنگ اهلالبيت منحرف نموده و موجب اشاعه فساد و فحشاء در بينمسلمين و سقوط جامعة مسلمين و زيردست كردن جامعة اسلامي در مقابلجهان كفر و استكبار و گمراهي مسلمين بهخاطر دور كردن آنان از انديشةحسيني شدهاند. ظالمين و جنايتكاران موجب شهادت و اسارت تمامي مسلمين درجهان معاصر و در كشورهاي اسلامي شدهاند. ظالمين و قاتلين موجب شهادت 300هزار شهيد و جانباز انقلاباسلامي و بهدليل مدارك موجود در اسناد انقلاب اسلامي شدهاند. ظالمين و جائرين موجب ضعف و اسارت و مصادرة ثروتهايملتهاي مسلمان و اقتصاد آنان و سياست آنان و تعليم و تربيت آنان وفرهنگ آنان و تكنولوژي آنان و علم و هنر آنان و مديريت و ضعف وكشاورزي آنان توسط ظلمه و كفار در جوامع و كشورهاي اسلامي شدهاند. ظالمين و قاسطين موجب شهادت تمام شهداي افغانستان و چچنو فلسطين و چين و ويتنام و شوروي سابق و لبنان و مصر و تركيه و عربستانو عراق شدهاند. شناسايي و معرفي ظلمه و جنايتكاران و دستياران و طرفداران آنانــ تمام طايفة بنياميه بهدليل اسناد قطعي و مسلّم و معتبر موجود در تاريخجزء متهمين ميباشند.
ــ تمام ظلمه و باندهاي ظلم در بصره و كوفه و كربلا مثل عبيدالله مثلابنسعد مثل شمر و بقيه لشكريان يزيد جزء متهمين ميباشند، بهدليل و لعنالله ال زياد و ال مروان و امة اسرجت و الجمت و انقبت لقتالك.
ــ تمام دشمنان اهلالبيت و دشمنان حضرت زهرا و حضرتاميرالمؤمنين علي(ع) جزء متهمين ميباشند.
ــ تمام دشمنان انديشة حسيني و طرفداران و هواداران و پيروان راهابوسفيانها و معاويهها و يزيدها جزء متهمين ميباشند.
ــ تمامي مخالفان انديشة حسيني تا روز قيامت بهدليل تداوم ظلم وبراندازي حكومت انديشه و فرهنگ حسيني طبق قانون و علي اشياعهم واتباعهم الي يوم القيمه جزء متهمين ميباشند.
ــ تمام خلفاي بنيعباس و بنياميه و تمامي سلاطين و حكام ودستنشاندهها و عوامل آنها در طول تاريخ اسلام بهدليل دستياري در تداومظلم به حكومت انديشه و فرهنگ حسيني جزء متهمين ميباشند.
ــ تمام جهان ظلم استكبار طبق قانون و آخر تابع له علي ذلك جزء متهمينميباشند.
لزوم حفظ مدارك ظلم و جنايتتمامي مدارك ظلم و جنايت و تمامي اسنادي كه در دادگاه تاريخ در افشايمتهمين نقش مهمي دارد، بايد توسط مسلمين و حقجويان عالم و بالاخصشيعيان و پيروان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) حفظ شود و لذا بايدنسلبهنسل و سينهبهسينه اسناد مذكور بازخواني و بازسازي شود. به دلايلزير:
الف. بهدليل روايات مربوط به تأكيد بر مجالس عزاداري حسين
ب. بهدليل روايات مربوط به يك قطره اشك بر شهادت حسين ايشان رابهشتي ميكند.
ج. بهدليل روايات مربوط به عظمت ثواب زيارت عاشورا
پروندة قتله و ظالمين و متجاوزين ثارالله در جلسات روضة عمومي وخصوصي و مجالس عزاداري بايد زنده نگاه داشته شده و حفظ شود.بهدليل دستور دعاي ندبه در جملة شريفة اين الحسن اين الحسين، بهدليل وقتل من قتل و سبي امن سبي و اقصي من اقصي، بهدليل و ايّاهم فليندب النادبونو يضج الضاجون. بازخواني شيوههاي براندازي حكومت انديشة حسيني وتجاوز به قرآن و اهلالبيت و اسلام در جلسات و در كتابها و رسانهها وكنگرهها و گردهماييها و تظاهرات عاشورايي و محرم و صفر و ديگر اياماللهبايد دائماً افشا شود. بهدليل دستور اهلالبيت به تشكيل مجالس عزاداري.
لزوم شهادت شهود و عدم كتمانــ دائماً هرگونه انحراف از انديشة حسيني را بايد افشا نمود بهدليل قانون ولعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم.
ــ دائماً هر حركتي كه موجب پايمال شدن خون حسين و انديشه وفرهنگ حسين شود بايد افشا نمود و با آن برخورد كرده بهدليل قوانينموجود در آيات و روايات در ضرورت اجراي امر به معروف و نهي از منكر.
ــ دائماً بايد در دادگاه هستي و عرصة وجدانها و افكار عمومي جهاندرستي راه و قيام حضرت حسين(ع) و مظلوميت حضرت حسين(ع) وپيروانش را در هر عصر و زمان گواهي كرد و جنايت و ظلم و ظلمه را در هرعصر و زمان اعلام و افشا نمود.
ــ بايد به خيابانها ريخت؛ بايد تظاهرات نمود؛ بايد براي مظلوميتحسين امواج عظيم اجتماعي ايجاد كرد و دائماً بر مخالفين و متجاوزين بهانديشة حسيني لعنت فرستاد؛ بهدليل قانون اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدو آل محمد.
لزوم شناسايي خونخواهان و ولي دم و وكيل مقتول و دادخواهانچون حضرت اباعبدالله ثارالله است پس وليّ دم و وكيل مقتول حقتعاليميباشد.
رسول خداص و حضرت فاطمة زهرا(س) و حضرت عليع و درنهايت حضرت ولي عصر، ارواحنا فداه، در رأس دادخواهان و شاكيان دردادگاه تاريخ و محضر حقتعالي ميباشند و نيز منتظرين حقيقي و يارانحقيقي حضرات معصومين و حضرت مهدي(عج) بهدليل ان يرزقني طلب ثاركمع امام منصور جزء شاكيان و دادخواهان و طالبين حق اهلالبيت ميباشند.
بنابراين كليه ائمة اطهار: و اولياي ايشان و پيروان حقيقي ايشانجزء شكايتكنندگان و دادخواهان ميباشند.
ــ كلية عاشقان اسلام و مجاهدان حقيقي راه حضرت اباعبدالله جزءدادخواهان ميباشند.
ــ كلية حقطلبان و عدالتخواهان عالم در طول تاريخ تا روز قيامت جزءدادخواهان ميباشند؛ بهدليل جملة «الي يوم القيمه» در زيارت عاشورا.
لزوم گرفتن حق مقتول و مظلوم از قاتلين و بازگرداندن آن به دادخواهان واولياء دم و مظلومينقانون اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع لهو علي ذلك؛ميفرمايد كه تمامي حقطلبان عالم بر لزوم احقاق حق اهلالبيت در طولتاريخ تأكيد ميكنند. و نيز قانون قل ما اسئلكم عليه من اجر الا الموده في القربي،بر احقاق حق مودت و اطاعت بشريت و مسلمين و نيز حق هدايت وحكومت انديشة اهلالبيت رسول خدا بر اين احقاق تأكيد ميورزد.
دلايلي كه اثبات ميكند محاكمه و مجازات ظلمه هنوز صورت نگرفتهاست
حق مظلوم گرفته نشده است؛ بهدليل آن كه زيارت عاشورا ميفرمايد: انيرزقني طلب ثارك مع امام منصور. ثارالله مطالبه نشده است؛ زيرا توان مجازات قاتلين و پيروان آنانموجود نبوده است و نيز توان پيشگيري و توقف انحراف از انديشههايحسيني موجود نبوده است، بهدليل گواهي دعاي ندبه و زيارت عاشورا. چون انديشة حسيني بر جامعه حاكم نشده است پس هنوز حقحضرت اباعبدالله گرفته نشده است. تا وقتي كه بيش از هزار آية قرآني در مورد تحقق جامعة آرماني مؤمنينو برنامههاي قرآني اجرا نشده است و انسانها در جاهليت باقي ماندهباشند، حق محمد و آل محمد گرفته نشده است. تا وقتي كه ريشه انحراف ظلم و عوامل انحراف و ظلم و انديشةانحراف و ظلم به برنامههاي الهي وجود دارد حق محمد و آل محمد گرفتهنشده است. تا وقتي كه منحرفين و ظالمين رسوا و خوار نشدهاند، حق محمد و آلمحمد گرفته نشده است. تا وقتي كه مظلومين عالم هنوز زير پنجة ظالمين دست و پا ميزنند،حق محمد و آل محمد گرفته نشده است. تا وقتي كه هنوز عدهاي با ظالمين همكاري ميكنند، حق محمد و آلمحمد گرفته نشده است. تا وقتي كه هنوز عدهاي سازشكاري و سكوت ميكنند حق محمد وآل محمد گرفته نشده است. تا وقتي كه چراغ هدايت حق در پس پردههاي ظلم و ظالمين وخيانت و خائنين و نفاق و منافقين و جهالت و جهال و گناه و فاسقين گرفتارميباشد حق محمد و آل محمد گرفته نشده است. تمام موارد فوق ثابت ميكند كه تنها با ظهور حكومت مهدي، يعنيظهور حكومت انديشه و فرهنگ اهلالبيت حق اهلالبيت گرفته ميشوداعلامية اهلالبيت براي بشريت در طول تاريخ
زيارت عاشورا با مطرح ساختن لقب ثارالله از طرف اهلالبيت گويا اعلاميةزير را صادر فرموده:
اي شيعيان بدانيد كه سبب مظلوميت ما پيگيري حكومت انديشه وفرهنگ قرآني بوده است. لذا به تمامي حقطلبان تاريخ و به تمامي مسلمينو مؤمنين عالم و بالاخص به تمامي شيعيان حقيقي خود از طرف حقتعاليموارد زير را اعلام ميكنيم:
هركس به انديشه و روش و فرهنگ اين مظلوم تجاوز كند به حق خداتجاوز كرده است. هركس در حذف انديشه و فرهنگ و روش قرآن و اهلالبيت ازدشمنان اهلالبيت هواداري و پشتيباني كند با خدا به جنگ آمده است. هركس در مقابل حذف انديشه و فرهنگ و روش اهلالبيت سكوتو سازش كند دشمن خدا است. هركس با انديشه و فرهنگ اصلاحات حسيني مخالفت كند، دشمنخدا و قرآن است. هركس اصلاحات حسيني را ياري نمايد، خدا را ياري كرده است. هركس كه در انتقام در برخورد و درگيري با ظلمه و متجاوزين ودشمنان فرهنگ و انديشه اهلالبيت شركت كند خدا را ياري كرده است. هركسي كه در اعتراض به انحرافات از انديشه و فرهنگ اهلالبيتشركت كند و منحرفين را رسوا نمايد خدا را ياري كرده است. هركسي كه در ريشهكني ظلم و انحراف و استضعاف و مخالفت بافسق و فساد شركت كند خدا را ياري كرده است. هركسي كه در گرفتن خونبهاي اباعبدالله يعني برقراري حكومتانديشه و فرهنگ اهلالبيت تلاش كند خدا را ياري كرده است. هركس كه از حق حسين يعني انديشه و فرهنگ اهلالبيت دفاع كنداز حق خدا دفاع كرده است. هركس كه در زنده نگه داشتن مدارك مظلوميت حسين، يعنيمجالس عزاداري و ذكر معارف و مصائب اهلالبيت، شركت كند در زندهنگه داشتن حق خداوند شركت كرده است. هركسي كه به هر نحو در محو آثار و انديشه حسين شركت داشتهباشد، با خدا درگير و دشمن شده است. هركس كه در شهادت عليه قاتلين و ظالمين به حقوق اهلالبيتشركت نمايد خدا را ياري كرده است. هركس كه در زنده نگاه داشتن مكتب و انديشه و فرهنگ عاشوراييتلاش كند، حضرت مهدي(عج) را ياري كرده است. هركس مجالس عزاداري برپا كند حضرت مهدي(عج) را ياري كردهاست. هركس با انديشة منحرفين برخورد نمايد يا انديشة آنها را افشا نمايدحضرت مهدي(عج) را ياري كرده است.اسرار عرفاني و ملكوتي ثارالله
انديشه هيچ بشري نتوانسته است حضرت اباعبدالله را نيز تفسير نموده وتعريف نمايد.
اگر قرآن كريم از خزائن غيب رب العالمين نازل شده و از مقام «و ان منشيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» برخاسته و به سوي عالم ملكنزول يافته است، حضرت حسين بن علي، سيد الشهداء، نيز از مقام «خلقكمالله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين» نازل شده است.
اگرچه هنوز بال هيچ انديشهاي توان پرواز به آسمان آيه نور و مصباح ومشكوة و زجاجةــ كه مَثَل نور خدا در كل عالم هستي استــ را ندارد،دست هيچ قلمي و بال هيچ انديشهاي نيز توان پرواز به آسمان معرفت ووجود اهلالبيت، كه آية نور مَثَل وجود آنها است، را ندارد و پاي هيچ فهميتوان پيمودن قله افلاك وجود مصباح الهداي اهلالبيت را نيز ندارد. لذا اگررسول خدا و اهلالبيت او طبق دستورات وحي، حضرت اباعبدالله را باعبارت «ثارالله» تعريف و معرفي و تفسير نميكردند، هيچ جملهاي و هيچكتابي و هيچ شرحي نميتوانست پرده از اسرار وجود اباعبدالله بردارد.
«ثارالله» كليد رمز تفسير وجود حضرت حسين(ع) است
ثارالله تعريفي است وحياني از وجود مقدس حضرت اباعبداللهالحسين(ع).
اگر اين جمله در معرفي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) نميآمد،چهكسي جرأت بر زبان آوردن چنين جملهاي را داشت و كدام انديشهبشري ميتوانست از حضرت چنين تعريفي بدهد و كدام تفسيري ازاباعبدالله جامعتر از اين عبارت ميتواند بود؟
ثارالله بايد تفسير گردد. اما احدي جز اهلالبيت و بالاخص رسول خداتوان فهم و زبان بيان و قلم تشريح و تفسير اين تعبير را ندارد. ثارالله كسياست كه فرزند ثارالله است (و ابن ثاره).
وقتي اميرالمؤمنين ثارالله باشد، معلوم ميشود كه بايد اميرالمؤمنين راتفسير نمود. آيا پاي انديشهاي به آسمان معارف و فضائل علي بن ابيطالبراه يافته است تا بتواند او را تفسير نمايد؟!
حضرت رسول اكرمص حسين را فرزند خويش ميخواند و از آن بالاترميفرمايد: «حسين مني و انا من حسين». پس معلوم ميشود رسول خدا اصلو شجره ثارالله است. آيا رسول خدا تفسير شده است؟ آيا كسي را قدرت آنهست كه بگويد «سماوات السبع» وجود رسول خدا را شناخته است؟
تفسير ثارالله ويژه اولياء خدا است
بنابراين تنها كساني كه توان و جرأت تفسير ثارالله را دارند همان ذات مقدساهلالبيت و سرور ايشان رسول خدا ميباشد. رسول خدا ثارالله يعنيحسين بن علي را چگونه معرفي و تفسير مينمايد؟!
رسول خدا طبق روايات شيعه و سني، اباعبدالله الحسين را با جمله «انالحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» معرفي مينمايد.
«مصباح» يعني محل صبح، محل نورافشاني، نورافشان، طلوعگاه،صبحگاه، روشنكننده، محلي كه صبح جز از آن محل طلوع نميكند. مصباحجراغدان است، مصباح چراغ است. خود چراغ است. خود صبح است.هرچه نور است از صبح است و هرچه نور است از چراغ است.
طبق روايات شيعه و سني آيه نور مَثَل وجود رسول خدا و اهلالبيتاوست. حسين پنجمين و آخرين ثمره وجود و نهايت وجود و چراغ هدايتاز ناحيه اهلالبيت است.
«انا من حسين» يعني عصاره همه اهلالبيت و بالاخص عصاره وجودمقدس رسول خدا در حسين است و حسين همه رسول خدا است.
«انا من حسين» يعني چراغي كه براي هدايت در دست دارم، حسيناست.
«انا من حسين» يعني هر كه مرا ميخواهد بشناسد و به من اقتدا نمايد وبه من متصل شود، بايد حسين را بشناسد و به او اقتدا كند.
مصباح هدايت رسول خدا، حسين است؛
مصباح هدايت حقتعالي، حسين است؛
مصباح هدايت قرآن، حسين است؛
رسول خدا، اباعبدالله الحسين را به مصباح الهدي تفسير نموده است ودر زيارت عاشورا حضرت اباعبدالله با لقب ثارالله و ابن ثاره معرّفي شدهاست. پس ثارالله همان مصباح الهدي است. زيرا همان اهل بيت النّبوّه كهحضرت حسين(ع) را مصباح الهدي معرّفي فرمودهاند، همان بزرگواران اورا «ثارالله» معرّفي نمودهاند.
اما دليل ديگري كه مصباح الهداي حق را ثارالله معرفي كرده است آناست كه چون شياطين مصباح الهداي حق را شكستند و حاكميّت نور خدا رادر جامعة مسلمين و در ظهور و عالم شهود خاموش كردند، حقتعالي انتقاماين ظلم را خود بهعهده گرفته است و در جايگاه منتقم نشسته است و اين ثاررا ثار خود ناميده است. يعني خوني كه انتقام آن را و قصاص و خونبهاي آنرا از ظالمين و منحرفين خود بهعهده گرفته است. زيرا اين مصباح الهديهمان نور حق در عالم شهود بود و لذا براي آن كه به اعماق و اسرار ثارالله پيببريم بايد اسرار مصباح الهُدي را بيابيم و براي آن كه به ساحت مصباحالهُدي تقرّب جسته و معرفت پيدا كنيم بايد در آياتي كه در آن آيات، نور خداو چراغ خدا و مصباح الله تبيين شدهاند، تدبّر نماييم. از جملة آن آيات، آياتنور در سورة نور است كه نور خدا را تبيين ميفرمايد.
ثارالله در آية نور در قرآن كريم تفسير شده است
«الله نور السموات و الارض»، خداوند است كه نور آسمان و زمين است. «مثل نوره» «فامنوا بالله و رسوله و النّور الذي انزلنا فقال يا ابا خالدالنور و الله الائمه من آل محمدص و هم و الله الذي انزل و هم و الله نور الله فيالسموات و في الارض». «كمشكوة فيها مصباح» يعني مثال نور خدا در نمونه و مثل مانند ظرفياست (وجودي است) كه آن ضرفِ وجوديِ رسول خداص است و آنوجود، مركز تشعشع نور است (مصباح است). حضرت رسول اكرمصاباعبدالله الحسين را بهعنوان مصباح الهدي معرّفي مينمايد و از طرف ديگرميفرمايد حسين منّي. پس نتيجه ميشود كه مصباح الهدي از من است ومن مشكوة او هستم و آن نور و آن مصباح، وجود مقدس حضرت اباعبداللهالحسين(ع) است.الزجاجه قلب حضرت حسين است
«المصباح في الزجاجة» يعني آن مصباح در زلالي بلورين است. اكنون كهمعلوم شد، مثل و مثال مشكوة وجود مقدس حضرت رسول اكرم است ورسول خداص مركز تشعشع نور (يعني مصباح) نور حسين ميباشد، مثالو مثل زجاجه يعني زلال بلورين براي آن مصباح قلب مبارك حسين بن علياست. زيرا قرآن كريم مركز وجود انسان و آينه جمال حق را قلب مؤمنمعرّفي ميفرمايد و نوري كه در درون زجاجة يعني قلب مبارك حضرتاباعبدالله است همان نور الله و انوار طيبة معرفت و يقين است و قلبحضرت اباعبدالله آينة تمامنماي انوار حضرت حقتعالي ميباشد. «الزجاجة كانها كوكب دري» يعني آن زجاجه مانند ستارهاي درخشندهپرنور است. مثل و مثال آن زجاجهــ يعني آن زلال بلورين مانند ستارهايدرخشنده و پرنورــ همان قلب مبارك اباعبدالله است. «يوقد من شجرة مباركة زيتونة» افروختگي آن ستاره نوراني و آنمصباح و آن مركز تشعشع نور، از شجره مباركه زيتوني است كه افروختهميشود. آن شجره مباركه، شجره مباركه طيبه اهلالبيت ميتوانند باشند؟!جمله روايات، مؤيد و مصرح همين نكته هستند و اصل آن شجرهحضرت فاطمه(س) است. بهدليل آن كه حديث كساء و روايات مأثور ازرسول خدا ميفرمايد فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و ميفرمايد، امّ ابيها وميفرمايد هي نور عيني و روحي اللّتي بين جنبيّ.
«لا شرقية و لا غربية»؛ و مصباح الهدي بيكرانه است. نور حسين نه بااشراق خارجي نوراني شده و نه هرگز غروبي ميپذيرد، نه شرق و مشرقهستي بر آن احاطه دارد تا او را با مشرقيت خود و يا در زمره مشرقيت خوددرآورده و نه غرب و مغرب هستي بر آن احاطه دارد تا در غروبگاه خود، آنرا به غروب بكشاند و خاموش سازد و يا آن كه در زمره مغربيت خوددرآورده باشد تا براي آن غروبي تصور شود. نور حسين خود مركزيت نور واشراق است. نور مصباح الهدي مافوق هستي است و شرق و غرب هستي برآن احاطه ندارد. «يكاد زيتها يضيء و لو لم تمسسه نار»؛ منبع فروزش مصباح الهدي(زيتهــ روغن آن) همواره مشتعل است و منور ميباشد و شعلهور استبدون آن كه از آتشي شعله گرفته باشد و سوزشي ديگر او را افروخته باشد.ميفرمايد همواره به تجلّيات آن اضافه ميگردد.منبع نور مصباح الهدي، ثارالله است
آيا منبع (روغنــ زيت) فروزش مصباح الهدي بهجز ثارالله ميباشد و آنفروزش و شعلهها حقيقت اخلاص و بندگي و حقيقت مظلوميت حسيناست كه تجلّيات آن هر آن اضافه ميشود و عالم را روشن مينمايد.
مقام ثاراللهي حسين(ع) است كه چراغ هدايت و مصباح الهداي وجوداو را همواره مشتعل و همواره منور و شعلهور نگه ميدارد و قلوب شيعيان وعشاق او را منور ميسازد بدون آن كه نياز به آتش و سوزشي ديگر باشد.
اين سوزش عشق حسين در سينه عاشقان همه از فيوض ثارالله و شعلهثاراللهــ يعني شعله قلب حسينــ است كه خداوند اراده كرده است كه خودولي آن خون باشد و خود پاداش آن خون باشد و خود انتقام آن خون رابگيرد و خود همواره آن خون را در چراغ هدايت حسين شعلهور نگه دارد!
«نور علي نور»؛ خداوند نور آسمانها و زمين است. رسول خدا نوراست، قرآن نور است، اهلالبيت نورند و اباعبدالله هم مصباح الهدياست، نور در نور شده است؛ قرآن نور است، رسول خدا و اهلالبيت واباعبدالله نيز قرآن ناطق است، عاشورا آيهاي از قرآن وجود حسين است،ثارالله نورافروز است، اكنون نور در نور شده است كه هر نوري كه بشكافي بانوري نامحدودتر روبهرو خواهي شد. «نور علي نور» شيعهاي كه در وجود حسين غرق شود، شيعهاي كهنور قلبش از شعله مصباح الهدي باشد، غرق در نور خواهد شد، همه قلبشمنور خواهد گشت، نور علي نور وجودش را فرا خواهد گرفت (رزقنا الله واياكم). «يهدي الله لنوره من يشاء» خداوند هر كه را بخواهد به نورش هدايتميفرمايد. ميفرايد هركس به نور حسين منوّر شده است، به خواست الهيبوده و بداند كه مورد عنايت حقتعالي قرار گرفته است.با توجه به روايات و توضيحات گذشته، مفهوم مخالف اين قسمت از آيهآن است كه آن كه به نور حسين منور نشده تاريك است، گمراه است، روسياهاست، سياهدل است، ضال است، گمراه است و گمراه بيچارهتر از كافر است!
گمراهان همان ضالّين هستند و ضالّين، طعمه شياطين و مغضوبعليهماند.
مفهوم اين آين آن است كه حسين(ع) عين هدايت است. حسين(ع)عين نور خدا است، يعني هر عبادتي بدون مصباح هدايت حسين بدونحب حسين و بينور حسين، عبادت نيست، ضلالت است. هر مبارزه حتيدر راه خدا بدون هدايت حسين، مجاهدت نيست، جهالت و خود تباه كردناست.
ثارالله به معني آن است كه هيچ اجري و هيچ فدايي و هيچ پاداشي وهيچ مدافعي جز خود حقتعالي جبران آن را نخواهد كرد.
«ثارالله» به معني آن است كه مخالف حسين، مخالف خدا است و قطعاًكافر است زيرا خونخواهي و دادخواهي حسين را خداوند خود بهعهدهگرفته است.
و ابن ثاره
حضرت اباعبدالله ميراثبر شأن ثاراللهي و ملكوتي مولا اميرالمؤمنيناست. دليل ديگر وارث بودن، ذكر عبارت «و ابن ثاره» است، زيرا مفهوم «ابنثاره» يعني فرزند خون خدا (كه منظور از خون خدا در اينجا حضرتاميرالمؤمنين است). با عنواني كه زيارت عاشورا از اميرالمؤمنين بهعنوانثارالله ياد ميكند، مؤيد ديگري ميشود بر اين كه منظور از كلمه «ابن»بهمعناي فرزند جنبه معنوي آن ميباشد. چون ثارالله يك موضوع يا محتوايملكوتي است نه مادي، پس «ابن ثاره» نيز اشاره به ميراثبري ملكوتيحضرت اباعبدالله الحسين دارد.
و الوتر الموتور
«وتر الموتور» خوني است كه تا قيامت پيگيري ميشود و تا شكست كامل ونابودي دشمنان اهلالبيت پيگيري ميشود و انتقام خون اهلالبيت بههمين معني است.
وتر الموتور، خون و مظلوم و مقتولي است كه تمامي ياران و اطرافيان ومدافعين آن مظلوم كشته شده باشند.
وتر الموتور براي پيروانش مأموريت ميآورد
«وتر الموتور» براي پيروانش تكليف ميآورد و پيروانش از عواملخونخواهي و از خونخواهان حضرت هستند. زيرا او وتري است كه«موتور» (يعني خوني است كه تمام ياران و طرفدارانش نيز كشته شدهاند)است. منظور از وتري كه موتور است آن حقيقتي است كه همچونخورشيدي در پس ابرهاي تيره و تاريك ظلم و باطل گرفتار شده است ومنظور از «موتور» يارانش هستند و خاندانش هستند كه همگي كشته شدند ويا به اسارت گرفتار شدند و اين پيام خاصي دارد و اين پيام آن است كهپيروانش و شيعيانش و طرفدارانش با نصرت و هدايت حقتعالي كه خودخونخواهي حسين را بهعهده گرفته است، بايد آنچنان با تاريكيها بجنگندتا خورشيد حقيقت حضرت اباعبدالله را براي همه عالميان روشن نمايند وتمايم ظالمين عالم را و تمامي مظلومستيزان عالم را سركوب و منكوب وخوار و ذليل كنند و بدينوسيله حق پايمالشده و غصب شده را از چنگغاصبان بيرون آوردند.
مژده بزرگ براي عاشقان حقيقي حسين
السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك
يعني السلام عليك و السلام بر همه جانهايي كه در تو ذوب شدند و درگرد تو پناه و آرام گرفتند. مفهوم «حلت بفنائك» يعني آنان كه در پناه حسين،حسيني شدهاند، يعني تسليم كردن هستي خود در مقابل همه ارواحي كه درپناه حسين، حسيني شدهاند. اين فراز مژده بزرگي براي عشاق حسين است،زيرا پيام آن اين است كه اي همه عاشقان حسين كه در راه حسين، در مكتبحسين، در ذكر حسين، در دفاع از فرهنگ حسين، ذوب شده و پناهجستهايد، مقام «السلام» كه ويژه اباعبدالله است، بر شما نيز مژده باد!
«السلام علي الارواح التي...» يعني السلام بر ارواحي كه در پناه تو آرامگرفتهاند و گرد تو را گرفتهاند. «واو»، واو عطف است، كه مفاهيم سلام ومقامات سلام بر اباعبدالله الحسين شامل آن بزرگواراني كه در پناه حضرتاباعبدالله آرام گرفتند نيز ميشود.
اين درسي بزرگ و عملي و عيني براي شيعه است كه اگر خود را بهمقامي برساند كه همچون جابر بن عبدالله انصاري خود را در كنار اباعبداللهدر صف عاشورا بيابد همه مقامات و معارف و انوار و رحمتها و قدرتهاو عظمتهايي كه در كلمه «السلام» بر حضرت اباعبدالله الحسين وارد وشامل ميشود، آنها نيز ريزهخوار سفره حضرت اباعبدالله شده و شامل آنهانيز ميگردد.
و علي الارواح التي
«ارواح» يعني روحها و جانها. در اين فراز ميفرمايد آن پيكرهاي مقدسيكه خود را فداي راه و مكتب و فرهنگ حضرت اباعبدالله كردهاند، از بيننرفته و اصل وجود آنها (كه ارواح آنها است، از روز عاشورا و همواره زنده وفعال و بانشاط ميباشد) اكنون و تا روز قيامت و بعد از آن و براي هميشه درپناه تو و در سايه تو و در آستان تو و در قرب و جوار تو گرد تو را گرفته و از توشدهاند و همراه با تو طي مقامات ميكنند و آن به آن بر درجات و كرامات وتجليل و تقرب آنها افزوده ميشود و از هرگونه نگراني و اضطراب ومشكلات سفر آخرت و پيمودن عقبههاي سخت عالم عقبي در راحت وآرامش هستند.
«فناء» با فتحه يعني نيستي، ولي «فناء» با كسره يعني پناه، سنگر، آستانه،ساحت، «فتائك» يعني در پناه تو، در آستان تو، در ساحت تو، در قرب جوارتو.
«حلت» يعني آرامش گرفتهاند، اطراف (تو) را گرفتهاند، گرداگرد (تو را)گرفتهاند، با (تو) شدهاند. جزئي از (تو) شدهاند، آرميدهاند، پناه تو را انتخابكردهاند.
و علي الارواح اللّتي حلت بفنائك ميفرمايد همچنان كه تسلمي تو هستيمو آنچه داريم در راه آنها هزينه خواهيم كرد.
همچنان كه به تو توسل ميكنيم به آنان نيز توسل ميكنيم.
همچنان كه نام تو را تكريم مينماييم آنان را نيز تكريم مينماييم.
همچنان كه به آستان تو تظلم ميكنيم به آنان نيز تظلم و دادخواهيميكنيم و ياري ميطلبيم.
همچنان كه بالاترين نقاط را براي تو از خداوند درخواست ميكنيم برايآنان نيز دعا ميكنيم و بالاترين مقامات را ميخواهيم.
اين جمله از زيارت عاشورا سند استجابت توسل به اولياء و اصحابحضرت اباعبدالله در كربلا و در روز عاشورا ميباشد.
زيرا عبارت ملكوتي السلام را نيز شامل ارواح اللّتي نيز ميفرمايد يعنيحقتعالي آنان را كه خالصانه در ركاب تو به شهادت رسيدند، نيز به مقامالسلام رسانده است و لذا ملك و ملكوت در خدمت آنان نيز ميباشد و اينبدان معني است كه توسل به درگاه و آستان ارواح اللّتي حلّت بفنائك موردعنايت حقتعالي نيز ميباشد و دعاها در اين مقام مستجاب ميشود و لذاتوسل به تمامي ارواح اللّتي حلت بفنائك استجابت ميشود.
استجابت توسل به حضرت اباالفضل(ع)
استجابت توسل به حضرت علي اكبر(ع)
استجابت توسل به حضرت زينب(س)
استجابت توسل به حضرت رقيه و سكينه
استجابت توسل به حضرت علي اصغر
استجابت توسل به بريز بن خضير همداني
استجابت توسل به حبيب بن مظاهر
در عين حال اين جمله از زيارت عاشورا سند استجابت توسل به اولياء وعاشقان حضرت اباعبدالله(ع) كه در طول تاريخ بهدليل مجاهدتها واخلاصها و ايثارهاي خود به مقام همنشيني حضرت اباعبدالله(ع)رسيدهاند، ميباشد.
زيرا آرميدن و پناه گرفتن در آستان مقدس حضرت اباعبدالله(ع) رامختص به زمان عاشورا نفرموده است.
همة دلها و همة جانها و همة روحهايي كه در پناه حسين آرامگرفتهاند، مقام السلام بر آنها نيز شايسته و واصل باد.
حلت بهمعناي آرام گرفتهاند، حل (اطراف بيرون مسجدالحرام تاشعاع...) و الحرم (داخل مسجدالحرام) گرداگرد تو را گرفتهاند. اطرافيان توشدهاند، تو شمع محفل آنان شدهاي.
اين جمله از زيارت عاشورا است كه اعلام مينمايد و تضمين مينمايدكه هركس در پناه حضرت اباعبدالله قرار بگيرد يعني هركس با مجاهدات وايثارها و اخلاصها و جانبازيها در راه حضرت اباعبدالله و در زندهنگاهداشتن و دفاع از انديشه و فرهنگ عاشورايي عمر خود را صرف نمايد،همنشين حضرت اباعبدالله خواهد شد.
ميفرمايد: از خداوند متعال تمامي مقاماتي را كه براي تو درخواستكرده بودم تا تسليم تو و به تو اهداء نمايد، براي آنان كه در راه تو شهيدشدهاند نيز درخواست مينمايم تا به طفيل وجود تو بر سفره انعام و اكرامويژة تو در ملكوت اعلي بنشينند و همنفس تو باشند.
عليكم مني جميعاً سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار
ادعاي بزرگ و درخواستي بزرگ!
مفهوم عليكم جميعاً سلام الله روشن است.
مفهوم عليكم روشن است اما در مفهوم جميعاً بايد تدبر نمود زيرا پس ازعليكم كه داراي صفت جمع و ضمير جمع ميباشد، ذكر كلمة جميعاًتأكيدي مجدد است. هركس در هر زمان و مكان گذشته و حال و آينده كه درراه تو شهيد شده باشد، نيز همنشين با تو در ملكوت اعلي خواهد بود و بهطفيل وجود تو به تمام مقامها خواهد رسيد كه خداوند ويژة تو فرمودهاست.
عليكم مني جميعا: زيارت عاشورا در اين فراز براي شيعه تصريح ميفرمايدكه آنچه از معارف و ملكوت مستتر در «السلام» است و ويژة مقام حضرتاباعبدالله ميباشد، تقديم همه اصحاب و عاشقان او، يعني شما ايشيعياني كه هستي خود را فداي اباعبدالله كردهايد، شما نيز در همه مقاماتسلام با حضرت همراه خواهيد بود.
عليكم مني جميعاً سلام الله: يعني بر شما باد همگي از طرف من سلامپروردگار! در اين فراز، زائر سلام حقتعالي را بر حضرت اباعبدالله و جميعاصحاب حضرت درخواست مينمايد. آيا زائر ميتواند سلام خدا را براياباعبدالله و اصحابش درخواست كرده و از جانب خود درخواست نمايد؟ باكدام دستمايه؟ با كدام ارتباط با ملكوت؟ با كدام تقرب؟ با كدام معرفت؟درخواست سلام خدا براي حضرت و ابلاغ آن به حضرت حسين يعنيواسطه فيض شدن بين حقتعالي و ولي مقرب حق اين مقام انبياء و اولياءاست اين مقام جبرئيل است. احدي بهجز پيامبران و معصومين چنينادعايي نداشتهاند كه قادر به درك مفاهيم و معارف و حقايقي هستند كه درسلام حق بر جانب حسين اهداء ميگردد. اين نيز از اسراري است كه زيارتعاشورا از آن پرده برداشته است!
اين فراز عجيب ميفرمايد كه زائر حسين (اگر با اخلاص و معرفت آمدهباشد)، وقتي محضر مقدس حضرت اباعبدالله الحسين وارد ميشود، واردمقامي ميشود كه ويژة انبياء و اولياء و حضرت جبرئيل است (يعني واسطهفيض اولياء خدا، تنها انبياء و اولياء و حضرت جبرئيل است كه مفهوم وحقايق مستتر در سلام حقتعالي را بر حضرت اباعبدالله درك ميكنند).
لباسي كه در اين مقام بر زائر اباعبدالله ميپوشانند، تنها شايسته انبياء واولياء و حضرت جبرئيل است، يعني اجازه ميدهند تا سلام حقتعالي رابراي بنده مقرب او، يعني حضرت اباعبدالله، درخواست نمايند.
واي به حال شيعهاي كه با غفلت و سستي و بيخبري اين كلمات را برزبان جاري كند و خود را شيعه بنامد!
اما چرا شيعه سلام خود را نميرساند؟ چرا بايد سلام حقتعالي را برايحضرت اباعبدالله و عاشقانش درخواست نمايد؟
اين فراز عجيب ميفرمايد كه اي زائر حسين! تو در برابر مقامي هستي كهدر آن مقام، حضرت حقتعالي ابلاغ سلام ميكند و تو ناچيزتر از آني كهسلام خود را ابلاغ كني، هستي تو و امكانات تو براي عرض تسليم و سلامقابل اعتنا نيست. تو در مقابل جايگاهي قرار داري كه حضرت حق تمامهستي ملك و ملكوت را تسليم حسين و عاشقانش ميكند.
اين فراز مفهوم «السلام» در فرازهاي قبلي را تفسير كرده و توضيحميدهد. منظور از مفهوم «السلام» در فرازهاي قبلي، سلام پروردگار است ولذا در هيچيك از سلامها، سلام با تنوين و بدون توصيف بعدي و در قالبنكره يا مفرد بهمعناي يك نيامده است.
ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار
يعني اين سلام حقتعالي (كه من افتخار درخواست و ابلاغ آن را بهدليل زائربودنم يافتهام) ابدي است تا وقتي كه (اصل) وجود من باقي است و تا وقتيكه تاريكي و روشنايي وجود دارد (يعني تا وقتي جهان باقي است).حكومت و سلطنت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بر تمامي ملك وملكوت از طرف حضرت حق بر او ارزاني باد.
«ما بقيت»، تا وقتي كه من باقي هستم، نفرموده تا وقتي كه من زنده هستميا نفرموده كه تا وقتي كه جان در بدن دارم. اين بدان معني است كه اشاره بهاصل وجود زائر دارد كه روح او و جان اوست كه ابدي است و تا قيامت وزندگي ابدي پس از آن باقي است.
«و بقي الليل و النهار»، ليل و نهار در همه هستي وجود دارد، اما متناسببا مقامات مربوط به خودش. شايد هم اشاره به تاريكي ظلم و تيرگي عالمباطل و روشنايي حقيقت و انوار عالم ملكوت باشد (و الله اعلم).
در قيامت هم (ليل) تاريكي و (نهار) روشنايي وجود دارد و لذا ابديت دراين سلام به ابديت عالم آخرت منتهي ميشود. «ليل» و «نهار»، غير ازخورشيد و ماه و زمين است، زيرا «ليل» و «نهار» بدون ذكر خورشيد و ماه وزمين بهمفهوم مطلق تاريكي و روشنايي است. به همين دليل ميتوان بهحقيقت «ليل» و «نهار» و كليتي كه از مصاديق «ليل» و «نهار» ميتوان دريافتو اشاره نمود.
عليكم مني جميعاً سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار
سلام دائم، سلام متداوم، سلام تا ابد. سلام تا آخرين مرحله حيات، سلام تاآخرين دقايق عمر و هستي، بهمعني تسليم كردن هستي خود و تمامي هستيدر پيشگاه حقيقت و هدايت و نور و ولايت و رهبري اباعبدالله است.
اين فراز به معني آن است كه از حقتعالي درخواست ميكنم كه مرا برايهميشه تسليم تو نمايد، زائر تو نمايد، مطيع تو نمايد، عاشق تو نمايد.
0 نظر